اندیشه های كلامی شیخ طوسی
الف) توس: شیخ در سال 385 ه،ق دردهكده توس به دنیا آمد، بعد از دوران طفولیت به آموختن علوم مقدماتی پرداخت، او از نبوغ سرشار برخوردار بود و علاقه وافری به كسب علم ودانش داشت، و همین مسأله باعث شد كه او به بغداد مسافرت كند و در سن 23 سالگی در اوج جوانی وارد بغداد شد.(1)
ب) بغداد: بغداددرآن زمان مركز خلافت بنی عباس بود واز لحاظ علمی، مجمع دانشمندان تمام مذاهب اسلامی بود، دانشمندان مذاهب اهل تسنن(حنفی، مالكی، شافعی، حنبلی) دركنار علمای بزرگ شیعه امامی وزیدی در موضوعات مختلف علمی به ویژه كلام، بحث علمی می كردند و هر كدام سعی داشتند با قلم و زبان برتری مذهب و مزیت منطق خویش را به ثبوت برسانند. دانشمند نامی آن روز بغداد، شیخ مفید(ره) سرآمد دانشمندان شیعه بود و در تمام دانش های عصر خود مهارت داشت، دانشمندان شیعه و سنی به تفوق شیخ مفید اعتراف داشتند و در بحث كلامی كسی را همتای او نمی دانستند.(2)
شیخ طوسی در این اوضاع و احوال وارد بغداد شد و به حوزه درس شیخ مفید درآمد و مورد توجه خاص استاد خود واقع شد و به مرور زمان بر همگان فائق و برتری یافت.شیخ طوسی با روش معتدل و موقعیت شناسی كه داشت، توانست دو پست مهم را عهده دار شود یكی ریاست علمی و دینی جامعه شیعه را آن هم در بغداد مركز مخالفان و در میان دانشمندان بزرگ شیعه و دیگری تصاحب كرسی علم كلام را كه به هر كسی تعلق نمی گرفت.(3)
ج) نجف: شیخ الطائفه طوسی 12 سال آخر عمر گرانبهای خود را در نجف اشرف گذراند، گرچه فعالیت های او در نجف مبهم است اما در كل می توان گفت او بنیان گذار و پایه گذار حوزه چند صد ساله نجف اشرف دانست.
تألیفات شیخ :
شیخ طوسی ومسأله معرفت :
نظر شیخ طوسی: ایشان می گوید كه معارف بشری ضروری نیستند، بلكه اكتسابی واستدلالی است و برای مدعای خود استدلالهایی را مطرح می كند، از جمله به آیاتی از قرآن استدلال می كند و ما در این جا یكی از آنها را می آوریم: شیخ در ذیل آیه 104 مائده واذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله والی الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آبائنا اولوكان آبائهم لا یعلمون شیئاولا یهتدون می گوید: اگرمعارف ضروری باشد، دیگر دعوت انبیا از مردم و احتجاج آنها با مشركان عبث خواهدبود، وآیاتی كه خطاب به مشركان می گوید بانهم قوم لایعلمون و اكثرهم لایعلمون و نظایراین آیات لغو خواهد بود.(5)
ایشان در شكل قیاس می فرماید: اگر معرفت بدیهی بود، تقلید معنی نداشت حال آنكه آنان اعتراف به تقلید از آباء شان می كنند و باز هم اگر معارف ضروری بود سلب علم از پدرانشان درست نبود حال آنكه می گوید اولو كان آبائهم لایعلمون شیئا .
معرفت الله ضروری است یا نظری :
اصحاب تقلید: اصحاب تقلید به اشاعره و حنابله گفته می شود كه عقیده دارند كه خداوند از راه استدلال و تعقل قابل شناخت و معرفت نیست و اگر هم باشد لااقل برای بشر غیرممكن است، می گویند این التراب ورب الارباب (8) این نحله و فرقه كلامی در زمان شیخ طوسی دراوج خود بود و اینها خود را تسلیم محض وحی و حدیث می دانستند و تعطیل مطلق عقل شعار این ها بود، و به اصحاب حدیث نیز معروف بودند و پای عقل را چوبین می دانستند خصوصاً در اصول دین و حتی نظر و تعقل را در این امور حرام می دانستند.
موضع شیخ طوسی در مقابل اصحاب تقلید: شیخ قائل به وجوب معرفت و تحقیق و تعقل بوده، نظریه اصحاب تقلید را مردود می داند و درجاهای مختلف آن را مورد نقد قرار داده است و همواره در مبارزه با اینها بوده است.
راه های مبارزه شیخ با اصحاب تقلید
۲. جواب نقضی به آنها: خود اصحاب تقلید گاه به استدلال پناه می آوردند واز آن استفاده می كردند، زیرا اولاً قرآن و سنت مملو از استدلال است و ثایناً كتاب و سنت ما را به نظر و استدلال امر كرده است.
۳.جواب حلی: شیخ طوسی در جاهای مختلف وبا استناد به آیات زیادی از قرآن به رد نظریه اصحاب تقلید پرداخته است، ازجمله در تفسیرآیات 78-79سوره یس می فرماید: خداوند می فرماید انسان های منكر قیامت در حالی كه خلقت خویش را فراموش كرده اند چنین سؤال می كنند كه من یحی العظام وهی رمیم ؟ سپس استدلال پیامبر را در ادامه می آورد كه پیامبر ما! به آنان این گونه پاسخ ده و چنین استدلال كن كه همان كسی كه در ابتدای خلقت، انسان ها، استخوان ها و بقیه اجزای آنها را هیچ خلق كرد، آیا حال نمی تواند دوباره او را زنده گرداند؟! شیخ طوسی در ذیل این آیه اشاره به استدلال قرآن دارد: وفی الآیه دلالت علی صحت استعمال نظر، لان الله تعالی اقام الحجه علی المشركین بقیاس النشأه الثانیه علی النشأه الاولی وانه یلزم من اقر با لاولی ان یقر باالثانیه... چگونه استدلال آن هم در عقاید می تواند حرام باشد در حالی كه خود خداوند برهان آورده است و به قیاس تمسك كرده است.(9)
علوم یادآوری و تذكار است یاخیر؟ به نظر شیخ طوسی علوم و معارف بشری به صورت یادآوری نیست، بلكه انسان ابتدا غیر عالم خلق شده است و بعد با استعداد و قوه كه خداوند به او داده است از راه های مختلف به علم و معرفت دست می یابد.
علم الهی: یكی از مباحث مهم كلامی ـ فلسفی اوصاف باری تعالی است و در این میان صفت علم جایگاه ویژه ای دارد، و ما در اینجا برآنیم كه نظرات شیخ طوسی را دراین موضوع بررسی كنیم: در اینكه علم یك از صفات ذاتی خداست، میان حكما و متكلمان اختلافی وجود ندارد اما در نحوه تعلق علم خدا به ما اختلاف است. اما تعریف علم به نظر شیخ طوسی، ایشان علم را یك امر نظری می داند و چنین تعریف می كند اعتقاد به دو گونه است، اگر اعتقاد همراه با آرامش نفس باشد آن را علم گویند و اگر خالی از آرامش باشد، آن را تقلید و تنحیت خوانند، پس علم عبارت از چیزی است كه سبب آرامش نفس باشد. (10)
شیخ طوسی علم خدا را به نحو حصولی نمی داند بلكه طبق فلسفه اشراقی علم واجب را عین حضور اشیا نزد خدا می داند، چون او عین تعریف شیخ اشراق رادارد الله تعالی عالم، بمعنی ان الاشیاء واضحه له،حاضر عنده، غیر غائبه عنه .همه موجودات معلول ذات باری تعالی هستند و هر معلولی با وجود عینی خارجی خاص خود نزد علتش حاضر است و حقیت علم همان حضور است
برهان شیخ بر علم حق تعالی به اشیاء، قبل از ایجاد :
برهان برعلم خداوند به اشیا بعد از ایجاد: همه موجودات معلول ذات باری تعالی هستند و هر معلولی با وجود عینی خارجی خاص خود نزد علتش حاضر است و حقیت علم همان حضور است.
جایگاه بحث امامت: آیا بحث إمامت یك بحث فرعی فقهی است یا یك بحث أصلی و كلامی است؟
ضابطه فقهی یا كلامی بودن: هر مسأله كه مربوط به أفعال مكلفین شود جزء مسائل فرعیه فقهی است، چون فقه از افعال مكلفین بحث می كند. و هر مسأله كه مربوط به فعل خداوند سبحان شود(خلق،رزق ...) از مسائل اصلی و كلامی به حساب می آید. أهل سنت إنتخاب إمام را از وظایف مسلمانان می دانند و می گویند: انتخاب امام به عهده مردم است، لذا بحث را یك بحث فقهی می دانند. اما امامیه برآنند كه امام در آفرینش باید به گونه ای باشد كه از تمایل به گناه و كار خطا پاك باشد، چون شناخت چنین امر درونی برای انسان های عادی ممكن نیست. لذا نصب امام جزء افعال خداوند می شود و بحث امامت جزء از مباحث كلام قرار می گیرد، شیخ نیز امامت را بحث كلامی می داند و آن را در مباحث كلامی طرح كرده است. شیخ در مورد امامت می گوید: من بر این باورم كه مهم ترین، شایسته ترین و مؤكد ترین واجبات برای مكلف پس از شناخت توحید وعدل إمامت است (12) توحید و عدل بحث كلامی است، امامت نیز همانند آن دو موضوع كلامی است.
دلیل عقلی بر وجوب امامت: انسان های عادی جایزالخطا هستند، مجموعه انسانی این گونه، اگر امام معصوم گناه نداشته باشند دچار نابسامانی و فساد می شوند. پس این موضوع كه جامعه نیاز به حاكم صالح دارد و آن فقط امام می تواند باشد، غیرقابل انكار است.(13)
دلیل نقلی: شیخ از دو طریق آیات و روایات استفاده نموده است.
آیات: انماولیكم الله ورسوله والذین آمنوا یقیمون الصلاه ویؤتون الزكوه وهم راكعون این آیه دلالت بر امامت علی(علیه السلام)دارد. استدلال شیخ مبتنی بر دو مقدمه است: 1- ولی در ولیكم به معنی اولی وأحق است نه به معنی دوست، به دلیل اینكه، اهل لغت در مورد سلطان كه مالك است می گوید فلان ولی الامر یعنی سلطان اولی واحق نسبت به رعیتش است.2. مراد از الذین آمنوا علی (علیه السلام)است چون ویژگی های كه بعدش بیان شده است بدون اختلاف در مورد علی علیه السلام است، نتیجه اینكه علی علیه السلام بعد از نبی گرامی اسلام، امام و پیشوای مسلمین است.(14)
روایات: روایاتی را كه شاهد می آورد به روشنی بر امامت علی (علیه السلام)دلالت دارد مثل حدیث یوم الدار: قوله صل الله علیه فی یوم الدار وقد جمع بنی عبدالمطلب وتكلم بكلام مشهور ، قال فی آخره ایكم یبایعنی یكن اخی و وصی وخلیفتی من بعدی فلم یقم الیه من الجماعت سوای امیر المومنین. (15)راه اثبات امامت به نص قطعی از معصوم است، هرگاه راویان، حدیثی را برای ما نقل كنند كه صدور آن قطعی باشد، امامت امام ثابت می شود.
صفات امام از دیدگاه شیخ :
۲.علم: یجب ان یكون الامام عالما بتدبیر ما هوامامه من السیاسته چون حافظ شریعت است باید عالم به تمام مسائل آن باشد.
۳. شجاعت: یجب ان یكون الامام اشجع رعیته باید امام شجاع ترین مردم باشد زیرا همان گونه كه علم برای حفظ اسلام لازم است، شجاعت نیز لازم است.
۴. عقل: یجب ان یكون الامام اعقل من رعیته زیرا در غیر این صورت تقدم مفضول بر فاضل لازم می آید وآن قبیح است.
۵. نص: یجب ان یكون الامام منصوصا علیه لما قدمناه من وجوب العصمت چون تشخیص عصمت برای ما ممكن نیست.
۶. فضیلت: یجب ان یكون الامام افضل من كل رعیته چون عصمت و فضیلت از هم قابل تفكیك نیست لذا امام معصوم افضل نیز خواهد بود.(16)
إحباط وتكفیر:
معنای احباط وتكفیر:
در اصطلاح سه تعریف برای احباط ذكرشده است:
۱. ارتكاب كسی به گناه كبیره كه تمام اعمال شایسته پیشین او را نابود گرداند.
۲. مكلف پاداش قبلی را با معصیت بعدی نابود گرداند.
۳. شیخ برخلاف متكلمان این گونه تعریف نموده است: حبوط یعنی عملی كه بر خلاف دستور أنجام گیرد فرق این، با دو تعریف قبل در این است كه متكلمان احباط را چه در عمل چه در پاداش بعد از تحقق عمل می دانند، اما شیخ می گوید حبط یعنی از إبتدا عمل به گونه مطلوب صورت نگرفته است.(18)
برای تكفیر نیز تعریف هایی شده است:
۱ـ تكفیر، عبارت است از محوشدن سیئات توسط حسنات.
۲ـ تكفیر عبارت است از محوشدن كیفر قلیل توسط پاداش كثیر.
أقوال در مسأله: در این باب دو قول مشهور وجود دارد:
۱. اكثر امامیه و اشاعره و... آن را باطل دانسته و مستلزم قبح می دانند.
۲. جمهور معتزله وخوارج احباط و تكفیر را صحیح می دانند.
نظر شیخ(ره): در مسأله احباط وتكفیر: إیشان با صراحت تمام، احباط عبادات را از جهت عقل و نقل باطل و محال می داند، وی معتقد است كه هرگاه مؤمنی مستحق پاداش شد، تا زمانی كه مؤمن است، هیچ چیزی نمی تواند ثواب او را نابود كند. او تكفیر را همانند احباط باطل می شمارد و هیچ چیزی را جز تفضّل خداوند زایل كننده كیفر نمی داند.البته میان تكفیر و تفضّل تفاوت فاحشی است زیرا اولاً: طبق تعریف متكلمان تكفیر شامل تفضّل نمی شود، ثانیاً: تكفیر به اعمال یا لازم اعمال مكلف برمی گردد اما تفضّل این گونه نیست.
ادله شیخ بر بطلان احباط :
۲. فمن یعمل مثقال ذّره خیرا یرهُ. ومن یعمل مثقال ذرّه شراً یره زلزله /7ـ۸ ، طبق این آیه، هیچ طاعت و معصیتی انجام نمی شود مگر كه به آن جزا داده شود.(19)
دلایل عقلی: قائلین به احباط برآنند كه اثبات كنند كه میان ثواب و عقاب نسبت تضاد وجود دارد، أما شیخ به دو دلیل اثبات می كند كه حسنات و سیئات ضد یك دیگر نیستند.
دلیل اول: در اینكه محو شدن هر چیزی از ناحیه ضدش امكان پذیر است شكی درآن نیست، إما بین طاعت و معصیت تضادی وجود ندارد، مقدمه اول مورد قبول همگان است، اما برای مقدمه دوم چنین استدلال می كند: فرمان بری و نافرمانی هر دو از یك جنس و از یك نوع عمل است، عین همان كاری كه برای فرمان بری سر می زند، جایز است برای نافرمانی أنجام شود؛ مانند نشستن در خانه كه اگر با اذن باشد طاعت، و اگر بدون اذن باشد معصیت شمرده می شود، پس بین این دو تضادی وجود ندارد، در نتیجه احباطی در كار نیست.(20)
دلیل دوم: اگر تحابط جایز باشد توالی فاسد ذیل را در بر دارد:
۱.كسی كه به صورت مساوی كار نیك و زشت أنجام داده باشد، باید همانند كسی باشد كه نه معصیت از او سر زده و نه طاعتی را انجام داده، حال آنكه این امر قابل قبول نیست.
۲. كسی كه ثواب زیادی دارد و در مقابل معصیتی نیز از او سر زده است باید مانند كسی باشد كه هیچ معصیتی از او سر نزده است.
۳. فردی كه در ابتدا كار نیك انجام داده وسپس معصیتی از او سر زده كه آن معصیت نسبت به كار نیكش بیشتر است. باید مثل كسی باشد كه اصلا كار نیكی انجام نداده است، همه این امور باطل ومحال است، چون مستلزم ظلم و قبح است، بنابراین احباط، باطل و محال است.(21)
پی نوشت ها:
1. یاد نامه شیخ، ج،۱ ص۱۸۶ .
2. همان ،ص۱۸۹ .
3. همان.
4. شیخ طوسی، فهرست، 185 .
5 . شیخ طوسی ، تفسیرتبیان، ج،۴ص۴۰
6. همان ص.186.
7. شیخ طوسی ، الاقتصار فیمایعتلق بالاعتقاد ص 25-26.
8 .شهید مطهری، مجموعه آثار، ج،۶ ص 878.
9.تبیان، ج،۸ ص۴۷۸.
10. شیخ طوس، الرسائل العشر،ص۷۴.
11.شیخ طوسی، تمیهد الاصول، ص 32.
12. شیخ طوسی، تلخیص الشافعی، ج،۱ ص 49.
13. شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق با الاعتقاد،ص 298.
14. التبیان، ص 561.
15.شیخ طوسی، تلخیص الشافعی، ص 45.
16.شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایعتلق بالا عتقاد، ص 307.
17.فرهنگ نامه قرآنی ،ج،۲ ص 639 .
18. الاقتصاد فیما یعتلق بالا عتقاد،ص۲۰۰.
19.التبیان،ج،۱۰ ص۳۹۵.
20. الاقتصاد فیما یعتلق با لا عتقاد، ص 194.
21.همان.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله