بازسازی تاریخ، فروپاشی امپراتوری(1)

محققان در مرور علل زوال امپراتوری بریتانیا کمی بعد از فروپاشی اش صحبت می کنند. عده ای بر ژئوپلتیک تاکید دارند، برخی بر فاکتورهای اقتصادی و برخی دیگر بر سرمایه گذاری محدود در تجهیزات و نیروگاه های جدید و ورابط کارگر و کارفرما تمرکز کردند. سرمایه داری بریتانیا قدیمی و انعطاف ناپذیر باقی ماند. صنایع اش بیش از آن که همانند آمریکا و آلمان کارخانه های جمعی و بزرگ ایجاد کنند، شرکت های محلی کوچک با صنعتگران ماهر ایجاد کردند.
سه‌شنبه، 28 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازسازی تاریخ، فروپاشی امپراتوری(1)
بازسازی تاریخ، فروپاشی امپراتوری(1)
بازسازی تاریخ، فروپاشی امپراتوری(1)

نويسنده: فريد ذكريا

نگاهی به آینده قدرت آمریکا

محققان در مرور علل زوال امپراتوری بریتانیا کمی بعد از فروپاشی اش صحبت می کنند. عده ای بر ژئوپلتیک تاکید دارند، برخی بر فاکتورهای اقتصادی و برخی دیگر بر سرمایه گذاری محدود در تجهیزات و نیروگاه های جدید و ورابط کارگر و کارفرما تمرکز کردند. سرمایه داری بریتانیا قدیمی و انعطاف ناپذیر باقی ماند. صنایع اش بیش از آن که همانند آمریکا و آلمان کارخانه های جمعی و بزرگ ایجاد کنند، شرکت های محلی کوچک با صنعتگران ماهر ایجاد کردند. شواهدی برای مسایل فرهنگی وسیعتر هم وجود دارد.
این مقاله قسمتی از کتاب آقای فرید زکریا تحت عنوان «جهان فراآمریکایی» است. در این مقاله نویسنده تلاش دارد تا با مراجعه به تاریخ و البته تاریخ امپراتوری بریتانیا به وضعیت فعلی ایالات متحده بپردازد و در این حین وضعیت امروزی ایالات متحده را با وضعیت امپراتوری بریتانیا در گذشته قیاس می کند. او به اشتباهات امپراتوری بریتانیا که منجر به فروپاشی امپراتوری اش شد اشاره می کند و عنوان می کند که ایالات متحده هم اشتباهاتی شبیه به اشتباه های این امپراتوری انجام داده است اما مشکل اساسی این دو با یکدیگر متفاوت است. او جنگ عراق را با جنگ بوئرها که در واقع منجر به پایان امپراتوری بریتانیا شد مقایسه می کند. فرید زکریا معتقد است که آمریکا اگر بتواند به لحاظ سیاسی در خود اصلاحاتی ایجاد کند و سیاست های خود را اندکی تغییر دهد، تاریخ برای او که همانا فروپاشی است رخ نخواهد داد. او همچنان آمریکا را بزرگترین قدرت نظام جهانی امروزی می داند اما در عین حال تاکید دارد که این قدرت در اثر سیاست های نادرست کاخ سفید از سوی دیگر کشورهای پیشرفته مورد تهدید واقع شده است. او به رشد سایر کشورها اشاره کرده و معتقد است که هنوز هم اگر ایالات متحده بخواهد می تواند بالاتر از دیگر کشورها باشد، به شرط این که مشکلات مربوط به سیاست خود را حل کند و از سیاست جنگ طلبی جداً بپرهیزد.
علی رغم برخی شباهت های بی نظیری که میان جایگاه امروزی ایالات متحده و امپراتوری بریتانیا در قرون گذشته وجود دارد، تفاوت های مهمی هم بین آنها دیده می شود. فروپاشی امپراتوری بریتانیا در اثر وضعیت بد اقتصادی بود اما در مقابل ایالات متحده از اقتصاد پویا و توانمندی برای هدایت جهان برخوردار است و تنها مشکل آمریکا ناکارآمدی سیاسی آن و همچنین رشد قدرت های دیگر می باشد./ مترجم.
در 22 ژوئن 1897 حدود 400 میلیون نفر از مردم سراسر جهان یعنی حدود یک چهارم بشریت، شاهد شصتمین سالگرد پادشاهی ملکه ویکتوریا در بریتانیا بودند. شصتمین سالگرد پنج روز در زمین و دریا ادامه داشت اما نقطه قوت آن رژه یگان های نظامی و شکر گذاری نیروها در 22 ژوئن بود.
11 نخست وزیر مستعمره های خود مختار بریتانیا همراه با شاهزاده ها، دوک ها، سفرا و نمایندگان سیاسی بقیه نقاط جهان در این مراسم حضور داشتند. یک رژه نظامی از 50 هزار سرباز که شامل سربازان سواره نظام از کانادا، عده ای از ناپل و گورکاها از نپال بودند انجام شد. در لندن مردم با شور و حرارت بی نظیری در حال تماشای رژه بودند. آرنولد توین بی 8 ساله که آن روز روی دوش های دایی اش بود وقتی بزرگ شد و به مشهورترین مورخ عصر خود تبدیل گردید، با تماشای عظمت آن روز نوشت: «اگر خورشید غروب نمی کرد هنوز در وسط آسمان ایستاده بودیم. من ایستادن در آنجا را برای همیشه به خاطر دارم. البته چیزی به نام تاریخ وجود دارد اما تاریخ چیز ناخوشایندی است که برای مردم دیگر هم رخ می دهد. اما من مطمئن هستم که به راحتی فراتر از همه آنها هستیم.» اما تاریخ برای بریتانیا اتفاق افتاد. سئوالی که برای ابر قدرت عصر حاضر وجود دارد این است که آیا تاریخ برای ایالات متحده هم اتفاق خواهد افتاد؟ آیا این تاریخ اکنون اتفاق افتاده است؟ هیچ قیاسی دقیق نیست، اما دوران طلایی امپراتوری بریتانیا نزدیک ترین نمونه برای وضعیت فعلی ایالات متحده آمریکا است. چند شباهت وجود دارد: مداخله های نظامی اخیر آمریکا در سومالی، عراق و افغانستان شبیه به مداخله های نظامی بریتانیا در دهه های گذشته است. اما با این وجود تفاوت های کلیدی هم میان آمریکای فعلی و امپراتوری بریتانیا در گذشته وجود دارد. بزرگترین چالش امپراتوری بریتانیا اقتصادی بود نه سیاسی اما بزرگترین چالش آمریکا بیش از آن که اقتصادی باشد سیاسی است.
اگرچه بریتانیا با انتخاب های استراتژیک هوشمندانه و برخی سیاست های موشکافانه توانست نفوذش را برای دهه ها حفظ کند و حتی گسترش دهد، با این وجود در پایان نتوانست این واقعیت که وضعیت قدرتش - پویایی فنی و اقتصادی اش - در حال فرسایش است را تغییر دهد. امپراتوری بریتانیا با نزاکت اما بی رحمانه فروپاشید.
امروزه، ایالات متحده با مسائلی کاملاً متفاوت مواجه است. اقتصاد آمریکا علی رغم بحران اخیرش در قیاس با کشورهای دیگر قوی باقی مانده است. جامعه آمریکایی پر طراوت است. اما نظام سیاسی ایالات متحده ناکارآمد است و قادر نیست اصلاحات نسبتاً ساده ای را که برای آینده آمریکا ضروری است انجام دهد. واشنگتن به نظر می رسد که چندان از رشد جهان جدید آگاه نیست و علامت های اندکی وجود دارد که نشان دهد سیاست آمریکا برای عصر جدید تنظیم شده است.

پایان امپراتوری بریتانیا

امروز حتی تصور وسعت امپراتوری بریتانیا که حدود یک چهارم سرزمین دریایی جهان و همچنین یک چهارم جمعیت جهان را در اختیار داشت مشکل است. شبکه سرزمین های استعماری، قلمروها، پایگاه ها و بنادر بریتانیا همه جای کره زمین را در بر می گرفت. این امپراتوری بوسیله نیروی دریایی پادشاهی که بزرگترین نیروی دریایی تاریخ بود حمایت می شد. کشتی های بریتانیا توسعه اولین شبکه ارتباطی جهان را از طریق تلگراف تسهیل کرد. کانال ها و بزرگراه ها (که کانال سوئز مهم ترین آنها بود) باعث تقویت این سیستم ارتباطی شدند. از طریق همه این ها امپراتوری بریتانیا اولین بازار جهانی را ایجاد کرد.
اغلب آمریکائی ها در مورد حضور عقاید و فرهنگشان صحبت می کنند اما قدرت نرم در واقع با بریتانیا شروع شد. کلودیو ولیز- مورخ - یادآوری می کند که در قرن 17 دو ابرقدرت امپراتوری آن روزها یعنی بریتانیا و اسپانیا هر دو تلاش کردند که عقاید و اعمالشان را به مستعمره های غربی شان صادر کنند. اسپانیا سیاست های ضد اصلاحی را برای برخی کشورهای جهان می خواست ولی بریتانیا پلورالیسم مذهبی و سرمایه داری را خواستار بود. همان طور که ذکر شد عقاید بریتانیا بیشتر جهانی بود. در واقع بریتاینیا در طول تاریخ بشریت موفق ترین صادر کننده فرهنگ به شمار می رود. قبل از رویای آمریکایی، سبک زندگی انگلیسی وجود داشت که مورد تحسین بود و در سراسر جهان گسترش یافت. برای تشکر از امپراتوری بریتانیا زبان انگلیسی گسترش یافت و اکثر نقاط جهان را در بر گرفت.
با این وجود، موقعیت بریتانیا خیلی سست تر از آن بود که به نظر می رسید. تنها دو سال بعد از شصتمین سالگردش، بریتانیا وارد جنگ بوئر شد. لندن مطمئن بود که در این جنگ پیروز خواهد شد. ارتش بریتانیا در جنگ مشابهی علیه درویش ها در سودان پیروز شده بود. در جنگ اومدرمن تنها در 5 ساعت 48 هزار درویش را کشت در حالی که تنها 48 سرباز خود را از دست داد. در بریتانیا عده ای تصور یک پیروزی آسان تر را در مقابل بوئرها داشتند. با این وجود همان طور که یکی از اعضای پارلمان گفت آن جنگ، جنگی بود که امپراتوری بریتانیا علیه 30000 کشاورز به راه انداخته بود. این جنگ یک دلیل مهم داشت: دفاع از حق کسانی که به زبان انگلیسی صحبت می کردند و حاکمین بوئر با آنها به عنوان شهروندان درجه دوم رفتار می کردند. دور دوم جنگ بوئرها با انگلستان از 11 اكتبر سال 1899 آغاز شد. «بوئر» در لغت به معناي كشاورز است كه مهاجرين هلندي مستقر در آفريقاي جنوبي را هم كه عمدتاً كشاورز بودند «بوئر» خوانده اند. نياكان اين جماعت به دليل كالوینيست بودن (شاخه اي از مذهب پروتستان)، فشارهاي وارده را تحمل نكرده و از اروپا به آفريقاي جنوبي مهاجرت كرده و پس از تصرف منطقه كيپ (دماغه اميد نيك) توسط انگلستان به نقاط شرقي و شمالي رفته و دو جمهوري تازه براي خود ايجاد كرده بودند. در ميان اين مهاجران، گروهي كالوینيست آلماني و فرانسوي هم ديده مي شدند. اين مهاجران قديمي چون انگليسي ها را همه جا در تعقيب خود ديده بودند سرانجام دست به مقاومت مسلحانه زده بودند. اين مقاومت هنگامي در سطحي وسيع آغاز شد كه انگليسي ها جمهوري ترانسوال آنها را ضميمه ايالت «كيپ» كرد. جنگ از 16 دسامبر 1880 آغاز شد. در دور اول جنگ، انگليسي ها شكست خوردند و فرمانده آنان ژنرال «كالي» نيز كشته شد. ويليام گلدستون نخست وزير وقت انگلستان كه چنين ديد و به واقعيت پي برد، از در سازش وارد شد و خود مختاري ترانسوال را پذيرفت.
پس از كشف طلا در ترانسوال، هزاران انگليسي براي كار در معادن وارد اين منطقه شدند و شهر ژوهانسبورگ يك روزه ساخته شد.
بوئرها كه چنين ديدند بر كارگران غير بومي و شركت هاي انگليسي استخراج طلا، ماليات سنگين بستند و تازه واردين را از شركت در انتخابات و كسب مقام دولتي در آن منطقه محروم كردند. اين وضعيت، باعث اعتراض معدن داران شد و به وزارت مستعمرات در لندن شكايت بردند. اين وزارت به دولت محلي بوئرها اولتيماتوم داد كه به آن توجه نشد. به دستور لندن نيروي نظامي انگلستان مستقر در «كيپ» وارد عمل شد و دور دوم جنگ از يازدهم اكتبر 1899 آغاز گرديد و تمام حملات نظامي انگليسي ها به شكست انجاميد. اين بار بوئرها از شيوه جنگ چریکی استفاده مي كردند، لباس غير نظامي مي پوشيدند و از كمينگاه حمله مي بردند. همچنين، اين بار دولت هاي اروپايي متخاصم با انگلستان به ويژه آلمان به بوئر اسلحه برتر و آموزش نظامي مي دادند، به گونه اي كه تا آخرين ماه هاي اين جنگ 29 ماهه از نيروي 250 هزار نفري انگلستان كار مؤثري برنيامد. انگلستان بهترين سربازان و ژنرال هاي خود از جمله ژنرال كيچنر، ژنرال كمپ، ككويچ و رابرتز را به جنگ بوئرها فرستاده بود. جنگ در 31 ماه 1902 با امضاء پيمان ورينيگينگ پايان يافت. دولت انگلستان طبق اين پيمان 3 ميليون پاوند به بوئرها داد، خود مختاري آنان را به رسميت شناخت و قول داد كه بعداً اجازه دهد جمهوري فدرال آفريقاي جنوبي را تشكيل دهند و به اين وعده هاي خود هم عمل كرد.
اين جنگ ها اختلاف سفيد و سياه را در آفريقاي جنوبي افزايش داد زيرا در طول جنگ، انگليسي ها سعي كرده بودند از سياهپوستان محلي بر ضد بوئرها استفاده كنند. سرانجام بوئرها (آفريكانرها) با محروم كردن اكثريت سياهپوست، حكومت اقليت ايجاد كردند كه تا آخرين دهه قرن بيستم ادامه داشت. دولت اقليت سفيد پوست چون نگران احتمال مداخله نظامي قدرت ها به سود سياهان بود، سلاح پيشرفته از جمله بمب اتمي نيز براي خود توليد كرد.
نتايج ديگر اين جنگ ها، روي كار آمدن حزب ليبرال در انگلستان، ايجاد جنبش مشت زنان در چين، آگاه شدن مردم مستعمرات از این كه افسانه قدرت نظامي انگلستان پوچ بوده و در برابر اراده مردم هيچ است و ايجاد جنبش هاي استقلال طلبي، و نيز گسترش احساسات ضد انگليسي در اروپا بود كه جزئيات اخبار مربوط به جنگ هاي بوئر را در روزنامه هايشان مي خواندند. در واقع جنگ بوئر پایان امپراتوری بریتانیا بود.
وقتی که رو به جلو حرکت می کنیم متوجه می شویم که ابرقدرت دیگری که به لحاظ نظامی در سطح بسیار بالایی قرار دارد پیروزی آسانی را در افغانستان بدست آورد و سپس جنگ ساده دیگری را علیه صدام حسین و رژیم منزوی عراق به راه انداخت. یک پیروزی نظامی سریع در ابتدا بدست آمد اما در ادامه، این جنگ به جنگی دشوار و درازمدت تبدیل شد که مملو از اشتباهات نظامی و سیاسی بوده و با مخالفت وسیع بین المللی مواجه می باشد. قیاس آشکار است: ایالات متحده، بریتانیا است و جنگ عراق همان جنگ بوئر می باشد و آینده آمریکا هم تاریک است. به علاوه بدون توجه به پیامدهای جنگ عراق، هزینه های آن بسیار زیاد می باشد. ایالات متحده پریشان شده است؛ ارتش آمریکا دچار فشار روحی و وجهه اش در جهان منفی شده است. دولت هایی مثل ایران و ونزوئلا و قدرت های بزرگ مثل چین و روسیه در حال گرفتن امتیاز از آمریکا هستند که در شرایط بدی قرار گرفته است. تاریخ دوباره در حال رخ دادن است.

خداحافظی دراز مدت

تمام چیزهایی که شبیه هم باشند شرایطشان یکسان نیست. بریتانیا ابرقدرت قدرتمندی بود. مورخان صدها کتاب در مورد این که چگونه بریتانیا توانست یک سیاست خارجی مهم برای تغییر شرایط بدش اتخاذ کند نوشتند. اغلب آنها نوشته اند که اگر بریتانیا تنها از جنگ بوئر خودداری می کرد می توانست مدت بیشتری دوام آورد. برخی دیگر نوشتند که اگر تنها از آفریقا دوری می کرد می توانست مدت بیشتری دوام آورد. فرگوسن – مورخ – می گوید اگر بریتانیا از جنگ جهانی اول دوری می کرد می توانست مدت بیشتری امپراتوری اش را حفظ کند. بریتانیا برای مدت ها کشور ثروتمندی بوده اما تنها به مدت کمی بیشتر از یک نسل یک ابرقدرت اقتصادی بود. ناظران اغلب اشتباه می کنند که بهترین سال های امپراتوری اش را در رخدادهای بزرگ امپراتوری مثل شصتمین سالگرد می دانند. در واقع بهترین سال های امپراتوری بریتانیا از 1845 تا 1870 یعنی قبل از 1897 بوده است. در همان زمان بریتانیا بیش از 30 درصد تولید ناخالص داخلی جهانی را تولید می کرد. مصرف انرژی اش بیش از 5 برابر ایالات متحده و 155 برابر روسیه بوده است. تا جنگ جهانی اول اقتصاد ایالات متحده آمریکا دو برابر بریتانیا بود و فرانسه و روسیه هم در مجموع اقتصاد بزرگتری از بریتانیا داشتند. در 1860 بریتانیا 53 درصد آهن جهان را تولید می کرد اما در 1914 بریتانیا کمتر از 10 درصد آهن جهان را در اختیار داشت.
البته به لحاظ سیاسی در زمان جنگ جهانی اول، لندن هنوز مرکز جهان و فرمانش هم بی رقیب و بسیار قطعی بود. بریتانیا امپراتوری را در زمان قبل از شروع ناسیونالیسم بدست آورد و موانع اندکی نیز بر سر راه او برای ایجاد و حفظ کردن کنترل بر مکان های دور وجود داشت. قدرت دریایی اش بی رقیب بود و در بانکداری، ناوگان دریایی، بیمه و سرمایه گذاری مسلط باقی ماند. لندن هنوز مرکز مالی جهان و پوند هنوز ذخیره ارزی جهان به شمار می رفت. حتی در 1914، بریتانیا دو برابر فرانسه - که نزدیک ترین رقیب بریتانیا بود – و 5 برابر آمریکا در خارج از مرزهایش سرمایه گذاری کرد. بازگشت سود این سرمایه گذاری ها و تجارت های نامرئی دیگر در برخی زمینه ها فروپاشی بریتانیا را مخفی کرد. در واقع اقتصاد بریتانیا به تدریج در حال سقوط بود. نرخ رشد بریتانیا در دهه هایی که منجر به جنگ جهانی اول شد به زیر 2 درصد سقوط کرد. در ضمن، ایالات متحده و آلمان در حال تجربه رشد 5 درصدی بودند. با وجود این که بریتانیا رهبری انقلاب صنعتی اول را بر عهده داشت اما کمتر به سوی انقلاب صنعتی دوم حرکت کرد. در 1907 بریتانیا 4 برابر بیش از آمریکا دوچرخه تولید کرد اما ایالات متحده 12 برابر بیش از بریتانیا ماشین تولید کرد. محققان در مرور علل زوال امپراتوری بریتانیا کمی بعد از فروپاشی اش صحبت می کنند. عده ای بر ژئوپلتیک تاکید دارند، برخی بر فاکتورهای اقتصادی و برخی دیگر بر سرمایه گذاری محدود در تجهیزات و نیروگاه های جدید و ورابط کارگر و کارفرما تمرکز کردند. سرمایه داری بریتانیا قدیمی و انعطاف ناپذیر باقی ماند. صنایع اش بیش از آن که همانند آمریکا و آلمان کارخانه های جمعی و بزرگ ایجاد کنند، شرکت های محلی کوچک با صنعتگران ماهر ایجاد کردند. شواهدی برای مسایل فرهنگی وسیعتر هم وجود دارد.
بریتانیای ثروتمند تمرکزش بر آموزش عملی را از دست داد و جامعه بریتانیا شکل فئودالی خود را حفظ کرد. اما در واقع هیچ کدام از این کمبودها مهم نبودند. پل کندی توضیح داد که شرایط غیرمعمول زیادی باعث تسلط بریتانیا در قرن 19 شد. بریتانیا با در اختیار داشتن مجموعه ای از عناصر قدرت مثل جمعیت، ژئوگرافی و منابع می توانست هر از گاهی به 3 یا 4 درصد تولید ناخالص داخلی دست یابد اما سهمش از تولید ناخالص داخلی به حدود 10 برابر این ارقام افزایش یافت. چنان که این شرایط غیر معمول کاهش یافت دیگر کشورهای غربی با صنعتی شدن عقب ماندگی خود را جبران کردند؛ همان طور که آلمان متحد شد و ایالات متحده اختلافات شمال و جنوب خود را حل کرد، زوال بریتانیا نیز شروع شد. سیاستمدار بریتانیایی لئو آمری این مساله را در سال 1905 آشکارا دید. او پرسید: «چگونه جزایر کوچکی مثل آمریکا و آلمان که به سرعت در حال رشد هستند می توانند در دراز مدت خود را در مقابل امپراتوری ثروتمند و بزرگ بریتانیا حفظ کنند؟ ما چگونه می توانیم با 40 میلیون جمعیت با دولت هایی که وسعت آنها تقریباً دو برابر ما است رقابت کنیم؟» این همان سوالی است که امروزه برخی از آمریکایی ها در مقابل رشد چین می پرسند؟ بریتانیا بعد از این که تسلط اقتصادی اش را از دست داد تلاش کرد تا با ترکیبی از استراتژی هوشمندانه و دیپلماسی خوب دهه ها به عنوان یک قدرت جهانی باقی بماند. لندن پیش از آن که تغییر موازنه قوا را ببیند یک تصمیم حساس گرفت که تا دهه ها نفوذش را گسترش داد: لندن به جای آن که با رشد ایالات متحده مقابله کند و آن را مورد سوال قرار دهد، خود را با آن تطبیق داد. برای بریتانیا آسان نبود مستعمره هایی که در اختیار داشت را واگذار کند. اما آن یک شاهکار استراتژیک بود. استراتژی لندن برای همسویی با واشنگتن که از دهه 1890 به بعد توسط هر حکومتی در بریتانیا دنبال می شد به معنی این بود که بریتانیا می تواند توجهش را در جبهه های حساس دیگر تمرکز کند، و برای مثال تسلطش بر دریاها را حفظ کرد.
بریتانیا کنترل امپراتوری اش و نفوذ در سطح جهانی را با مخالفت نسبتاً کمی برای دهه ها حفظ کرد. (بعد از جنگ جهانی اول بریتانیا 8/1 میلیون مایل از قلمرو و 13 میلیون مایل سرزمین جدید را تصرف کرد.) اما هنوز شکاف میان نقش سیاسی و قابلیت های اقتصادی اش در حال رشد بود. اقتصاد بریتانیا در حال سقوط بود. هزینه جنگ جهانی اول 40 میلیارد دلار بود و بریتانیا که زمانی طلبکار اصلی جهان بود بعدها مقدار بدهی اش به حدود 136 درصد تولید داخلی اش رسید. تا سال 1936 هزینه دفاعی آلمان 3 برابر بریتانیا بود. در همان سال که ایتالیا به اتیوپی حمله کرد موسولینی 50 هزار سرباز به اتیوپی فرستاد که 10 برابر تعداد سربازان بریتانیایی مستقر در کانال سوئز بود. جنگ جهانی دوم تیر خلاص فروپاشی قدرت اقتصادی بریتانیا بود. در 1945 تولید ناخالص داخلی ایالات متحده 10 برابر بریتانیا بود اما حتی در آن زمان هم بریتانیا به طور قابل ملاحظه ای بانفوذ ماند که بخشی از این امر تقریباً به خاطر جاه طلبی و انرژی فوق العاده چرچیل بود. بخشی دیگر هم به خاطر این بود که آمریکا در حال پرداخت هزینه های اقتصادی متفقین بود و روسیه هم بیشتر قربانیان جنگ را متحمل شده بود و این مسایل برای بریتانیا فرصت فوق العاده ای بوجود آورد که یکی از سه قدرت مهم باقی بماند و در مورد سرنوشت جهان پس از جنگ تصمیم گیرنده باشد. اما این مساله هم برای بریتانیا هزینه داشت. در ازای وام هایی که آمریکا به لندن داد ایالات متحده کنترل برخی از پایگاه های بریتانیا در کانادا، کارائیب، اقیانوس هند و آرام را بدست آورد. جان مینیارد کینز – اقتصاددان - قانون اجاره و وام را به عنوان تلاشی برای درآوردن چشم های امپراتوری بریتانیا توصیف کرد. ناظرانی که کمتر احساساتی بودند، آن را انتقال اجتناب ناپذیر می دانستند.
ادامه دارد ...

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.