سایه طرح خاورميانه بزرگ بر تحولات منطقهاي
نويسنده: فرزان شهیدی
آن چه در كانون هاي بحران همچون عراق و فلسطين و اخيرا لبنان مي گذرد، با رويكردي بروني، عكس العملي است طبيعي به سناريوهاي سلسله وار آمريكا و اسراييل در منطقه كه قرار است برآيند آن به تحقق طرح «خاورميانه بزرگ» منتهي شود.
هدف از طرح خاورميانه بزرگ كه در سال2003 از سوي آمريكا ارائه شد عبارت است از تغيير نقشه سياسي منطقه خاورميانه متناسب با اهداف استعمار فرانوين ايالات متحده آمريكا. نكته قابل توجه آن است كه رژيم اسراييل در اين طرح نقش محوري دارد و علي القاعده دولت هايي كه در قاموس واشنگتن متمرد محسوب مي شوند بايد از سر راه برداشته شوند.
اما رويكرد بروني به تحولات منطقه اي حاكي از موجي است كه تحت عناوين مختلفي چون دمكراسي و اصلاح طلبي، نه تنها كشورهاي منطقه بلكه ديگر نقاط جهان را فراگرفته است. به دنبال تحولات سياسي و نهضت نرم افزاري و انفجار اطلاعات و روند جهاني شدن در آستانه هزاره سوم، ملت ها دچار نوعي جنبش دروني شده و خواهان گذر از دوران استبداد كهن هستند. نكته مهم آن است كه آمريكا با بهره برداري از بستر تحولات دمكراتيك كه بويژه منطقه خاورميانه را فراگرفته است، وارد ميدان شده و طرح خاورميانه بزرگ را با پشتوانه شعارهاي جذابي چون دمكراسي و اصلاحات و توسعه مطرح ساخته است. نقطه آغازين براي آمريكا افغانستان بود و اكنون عراق را به عنوان الگوي دمكراسي در منطقه در دستور كار خود قرار داده است. تسميه جنبش هاي دمكراتيك و تغيير رژيم ها از سوي آمريكا تحت عناويني چون انقلاب نارنجي، ارغواني، مخملي و سبز نشان از فرصت طلبي و نفوذ آمريكا در اين روند جهت تبديل دمكراسي هاي بومي به دمكراسي تحميلي خود مي باشد. به عبارت ديگر واشنگتن روند نرم افزاري تحولات منطقه اي را با شيوه هاي سخت افزاري قرين كرده و در پي تحقق اهداف هژمونيك خود در خاورميانه مي باشد. در اين نوشتار نگاهي تحلیلی وگذارا داريم به كانون هاي بحران در منطقه در سايه طرح خاورميانه بزرگ.
حمله برق آسا به افغانستان در پي حوادث يازدهم سپتامبر به مثابه فرشته نجاتي بود كه مي توانست ملت افغان را نه تنها از حاكميت جنبش افراطي طالبان، بلكه از چند دهه جنگ و بحران آسوده سازد. در واقع آمريكا بهترين زمان بندي را در پرونده افغانستان لحاظ كرد و با آن كه خود در گذشته سياه و تلخ افغانستان سهيم بود، اما توانست به عنوان منجي ظاهر شود و بدين ترتيب موفق شد پروژه دولت سازي را در اين كشور آغاز نمايد و انتخابات سراسري را برگزار كرده و نسخه ليبرال دمكراتيك را د رسرزمين ترياك و باروت پياده كند.
با اين تفاصيل آمريكا كليه تلاش خود را براي اعمال نفوذ در روند سياسي عراق از تشكيل دولت انتقالي گرفته تا تدوين قانون اساسي به كار خواهد بست تا اين كشور مهم از گردونه طرح خاورميانه بزرگ خارج نشود. در اين راستا اشغالگران آمريكايي از كارشكني و مهره چيني و زد و بندهاي سياسي و جنگ رواني و حتي اقدامات ضدامنيتي عليه شيعه دريغ نخواهند ورزيد.
هنوز مشخص نشده است كدام گروه اين عمليات را انجام داده است و عليرغم اشاراتي از سوي گردان هاي اقصي(وابسته به جنبش فتح) و يا شاخه نظامي جهاد اسلامي و يا شناسايي جواني به نام عبدالله بدران از طولكرم به عنوان مجري اين عمليات، هنوز ترديدهايي نسبت به اين قضيه وجود دارد. از اين روست كه ابومازن از وجود طرف سومي در اين عمليات سخن گفته و يا اسراييل گروه هاي خارجي از جمله حزب الله لبنان و يا القاعده را متهم ساخته است. حزب الله و نيز گروه هاي جهادي داخل فلسطين(مانند حماس وجهاد اسلامي) پاي بندي خود را به آتش بس حفظ كرده و اعلام كرده اند در اين عمليات نقشي نداشته اند.بنابراين مي توان گفت حداقل احتمال آن است كه اين عمليات يك اقدام خودجوش بوده وحاكي از آن است كه بارقه هايي از انتفاضه ومقاومت هنوز در فلسطين وجود دارد وبه لحاظ ميداني جوانان فلسطيني توان نفوذ در خط سبز وانجام عمليات در قلب مناطق 48 را دارند. اين در جايي است كه احتمال دست داشتن اسراييل را در روند بحران زايي جديد(به خاطر اهدافي كه به آن اشاره خواهد شد) در اين عمليات منتفي بدانيم.در مجموع مي توان گفت اسراييل با حمايت آمريكا توانسته است در شرايط جديد پرونده فلسطين را در دست خود گرفته ومطابق اهداف توسعه طلبانه خود با آن بازي كند وبا روند آرام سازي ـ كه بيشتر به آتش زير خاكستر مي ماند ـ از خود چهره اي صلح طلب ارائه كند ومسايل نهايي را براي مدت نامعلومي زير پا بگذارد. به عبارت ديگر از ديدگاه اسراييل دولت ويا حتي ملت مستقلي به نام فلسطين وجود ندارد و طرح خاورميانه بزرگ ناظر به محوريت رژيم اسراييل است.
فضاي ضد تروريستي كه پس از حوادث يازدهم سپتامبر بر افكار عمومي جهان سايه افكنده بود، حتي مجال طرح قضاياي عادلانه اي چون قطعنامه 238 و بازگرداندن بلنديهاي جولان به سوريه را نمي داد و صرف اين كه سوريه حامي انتفاضه و رهبران آن است و يا در لبنان حضور نظامي دارد آماج حمله و تهديدات قرار گرفت.
روند اعمال فشار بر دمشق قالب بين المللي يافت وقطعنامه 1559 كه با اصرار آمريكا و فرانسه از سوي شوراي امنيت صادر شد مساله خروج نيروهاي سوري از لبنان را قانونمند نمود.
البته سوريه با تكيه بر اهرم هايي كه در دست داشت از جمله نفوذ سنتي در لبنان، ارتباط با گروه هاي معارض فلسطيني و حزب الله و نيز اوضاع آشفته عراق و مرزهاي خود با اين كشور توانست در اجراي قطعنامه مزبور تعلل ورزد تا اين كه با آخرين حربه آمريكا واسراييل يعني انفجار در لبنان مواجه شد.
انفجار كاروان رفيق حريري ـ آن گونه كه طراحان آن پيش بيني كرده بودند ـ به زودي به انفجار اوضاع داخلي لبنان انجاميد، كشوري كه هنوز خاطره جنگ هاي داخلي دهه هفتاد را از ياد نبرده و ساختاري موزاييكي وشكننده دارد.
تظاهرات و اعتراضات عليه دولت ـ كه به استعفاي عمر كرامي منجر شد ـ ودرخواست خروج نيروهاي سوري از لبنان حاكي از احساسات ضد سوري لبناني هاست كه به دنبال قتل حريري ونشانه رفتن انگشت اتهام به سوي دمشق، نمود يافته است.
با اين حال نكته مهمي كه هوشياري مردم لبنان وبويژه نخبگان اين كشور را مي طلبد آن است كه موج ضد سوري مردم لبنان كه خواهان پايان دادن به دمكراسي «قيمومتي» اين كشور هستند، مي تواند به سمت طرح هاي آمريكا واسراييل سوق يابد ولبنان در طرح خاورميانه بزرگ به عنوان كشوري كه با اسراييل پيمان صلح امضا مي كند ودر دامان سياست هاي غرب مي افتد ـ و به طور طبيعي فرهنگ مقاومت را به فراموشي مي سپارد ـ تعريف شود.
تشديد جو ضد سوري در لبنان كه وزير خارجه آمريكا كاندوليزا رايس از آن به «انقلاب سروي» تعبير كرده، به طور قطع خوشايند آمريكا واسراييل است، چرا كه مقدمات خروج حدود14 هزار نيروي سوري را از لبنان فراهم ساخته واطراف همسو با دمشق از جمله حزب الله وبه تبع آن جمهوري اسلامي ايران در تنگنا قرار خواهند گرفت. جالب آن كه وزير خارجه اسراييل سيلوان شالوم در واكنش به تحولات لبنان اعلام كرد: »ما انتظار تظاهرات لبنان را داشتيم، اگر لبنان از اشغال سوريه آزاد شود با ما پيمان صلح امضا خواهد كرد... «
برآيند اين اعمال فشار به طور طبيعي گروه هاي معارض فلسطيني را نيز دچار مشكل مي كند وبه اين ترتيب اسراييل از كابوس انتفاضه رهايي مي يابد وحلقه امنيت منطقه اي را در كنار آرام سازي داخل بويژه با ظهور شخصيتي چون محمود عباس ـ با رويكرد ضد انتفاضه ـ تكميل مي كند.
با همه اين تفاصيل هنوز نمي توان گفت صفحه اوضاع به طور كامل به نفع آمريكا واسراييل ورق خورده است. عمليات استشهادي در قلب بيروت نشان داد هنوز بارقه هايي از انتفاضه در اراضي اشغالي وجود دارد، هرچند اسراييل با نوعي فرافكني سوريه وحزب الله را متهم ساخت. نفوذ ديرپاي دمشق بر بيروت نيز امري نيست كه با خروج نيروهاي سوري از خاك لبنان به اين زودي پايان يابد. اوضاع داخلي لبنان نيز با بلوغ سياسي مردم لبنان ونزديكي به موعد برگزاري انتخابات پارلماني بهبود خواهد يافت، خصوصا آن كه شخصيت هايي چون سيد حسن نصرالله بر ضرورت وفاق ويكپارچگي لبنان در شرايط حساس كنوني تاكيد كرده ونسبت به توطئه هاي اسراييل هشدار داده اند.
برگه جولان نيز با پشتوانه قطعنامه هاي بين المللي هنوز در دست سوريه است، ضمن آن كه از نفوذ بر برخي گروه هاي داخل عراق نيز مي تواند عليه آمريكا بهره گيرد ودر آن سوي عراق متحدي همچون جمهوري اسلامي ايران دارد كه حتي دشمنان در اقتدار وجايگاه منطقه اي آن ترديد ندارند.
بنابراين مي توان گفت سوريه عليرغم تشديد فشارها وتحريم ها وتهديدات همچنان مي تواند در مقابل آمريكا واسراييل به بازي سياسي خود ادامه دهد ولبنان را نيز از اين آتش دور دارد. فرجام اين بازي به تحولات آتي ونيز ميزان موفقيت پروژه«خاورميانه بزرگ» بستگي دارد كه هدف از آن در نورديدن نظام هايي چون سوريه وايران است كه در قاموس واشنگتن متمرد قلمداد مي شوند.
لبنان نيز به دنبال ترور هدفمند رفيق حريري شاهد موجي از حركت هاي ضد دولتي و ضد سوري بود كه به نظر مي رسد اهداف طراحان قتل حريري را برآورده ساخته است. هرچند مطالبات دمكراتيك در فضاي آزاد لبنان امري طبيعي ودر عين حال ستودني است، اما ساختار شكننده وموزاييكي اين كشور مي تواند بستر درگيري هاي داخلي وبه تبع آن درافتادن به دامان اسراييل وآمريكا را فراهم سازد وهدف طرح خاورميانه بزرگ نيز چيزي جز اين نيست.
برآيند تحولات حساب شده فلسطين ولبنان عبارتست از اعمال فشار بر «سوريه» كه همچنان از موانع طرح خاورميانه بزرگ محسوب ميشود. در اين چهارچوب دمشق بايد نيروهاي خود را از لبنان فراخواند ودفاتر گروه هاي معارض فلسطيني را در خاك خود برچيند ونهايتا به صلحي كه مورد نظر اسراييل است تن در دهد. در اين راستا به طور طبيعي جنبش حزب الله وجمهوري اسلامي ايران نيز در انزوا قرار گرفته ومقدمات پيش برد طرح خاورميانه بزرگ با هدف در نورديدن آخرين مانع(ايران) فراهم خواهد شد. اما اين همهي ماجرا نيست، چرا كه در مقابل طرح هاي توسعه طلبانه آمريكا واسراييل جبهه اي وجود دارد كه افزون بر ابزارهاي متعارف، طيفي گسترده از افكار عمومي را با خود همراه دارد وميتواند بر سر راه استعمار نوين صهيونيست هاي مسيحي در آغاز سده بيست ويكم، همچون سدي قامت برافرازد.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
هدف از طرح خاورميانه بزرگ كه در سال2003 از سوي آمريكا ارائه شد عبارت است از تغيير نقشه سياسي منطقه خاورميانه متناسب با اهداف استعمار فرانوين ايالات متحده آمريكا. نكته قابل توجه آن است كه رژيم اسراييل در اين طرح نقش محوري دارد و علي القاعده دولت هايي كه در قاموس واشنگتن متمرد محسوب مي شوند بايد از سر راه برداشته شوند.
اما رويكرد بروني به تحولات منطقه اي حاكي از موجي است كه تحت عناوين مختلفي چون دمكراسي و اصلاح طلبي، نه تنها كشورهاي منطقه بلكه ديگر نقاط جهان را فراگرفته است. به دنبال تحولات سياسي و نهضت نرم افزاري و انفجار اطلاعات و روند جهاني شدن در آستانه هزاره سوم، ملت ها دچار نوعي جنبش دروني شده و خواهان گذر از دوران استبداد كهن هستند. نكته مهم آن است كه آمريكا با بهره برداري از بستر تحولات دمكراتيك كه بويژه منطقه خاورميانه را فراگرفته است، وارد ميدان شده و طرح خاورميانه بزرگ را با پشتوانه شعارهاي جذابي چون دمكراسي و اصلاحات و توسعه مطرح ساخته است. نقطه آغازين براي آمريكا افغانستان بود و اكنون عراق را به عنوان الگوي دمكراسي در منطقه در دستور كار خود قرار داده است. تسميه جنبش هاي دمكراتيك و تغيير رژيم ها از سوي آمريكا تحت عناويني چون انقلاب نارنجي، ارغواني، مخملي و سبز نشان از فرصت طلبي و نفوذ آمريكا در اين روند جهت تبديل دمكراسي هاي بومي به دمكراسي تحميلي خود مي باشد. به عبارت ديگر واشنگتن روند نرم افزاري تحولات منطقه اي را با شيوه هاي سخت افزاري قرين كرده و در پي تحقق اهداف هژمونيك خود در خاورميانه مي باشد. در اين نوشتار نگاهي تحلیلی وگذارا داريم به كانون هاي بحران در منطقه در سايه طرح خاورميانه بزرگ.
افغانستان
حمله برق آسا به افغانستان در پي حوادث يازدهم سپتامبر به مثابه فرشته نجاتي بود كه مي توانست ملت افغان را نه تنها از حاكميت جنبش افراطي طالبان، بلكه از چند دهه جنگ و بحران آسوده سازد. در واقع آمريكا بهترين زمان بندي را در پرونده افغانستان لحاظ كرد و با آن كه خود در گذشته سياه و تلخ افغانستان سهيم بود، اما توانست به عنوان منجي ظاهر شود و بدين ترتيب موفق شد پروژه دولت سازي را در اين كشور آغاز نمايد و انتخابات سراسري را برگزار كرده و نسخه ليبرال دمكراتيك را د رسرزمين ترياك و باروت پياده كند.
عراق
با اين تفاصيل آمريكا كليه تلاش خود را براي اعمال نفوذ در روند سياسي عراق از تشكيل دولت انتقالي گرفته تا تدوين قانون اساسي به كار خواهد بست تا اين كشور مهم از گردونه طرح خاورميانه بزرگ خارج نشود. در اين راستا اشغالگران آمريكايي از كارشكني و مهره چيني و زد و بندهاي سياسي و جنگ رواني و حتي اقدامات ضدامنيتي عليه شيعه دريغ نخواهند ورزيد.
فلسطين
هنوز مشخص نشده است كدام گروه اين عمليات را انجام داده است و عليرغم اشاراتي از سوي گردان هاي اقصي(وابسته به جنبش فتح) و يا شاخه نظامي جهاد اسلامي و يا شناسايي جواني به نام عبدالله بدران از طولكرم به عنوان مجري اين عمليات، هنوز ترديدهايي نسبت به اين قضيه وجود دارد. از اين روست كه ابومازن از وجود طرف سومي در اين عمليات سخن گفته و يا اسراييل گروه هاي خارجي از جمله حزب الله لبنان و يا القاعده را متهم ساخته است. حزب الله و نيز گروه هاي جهادي داخل فلسطين(مانند حماس وجهاد اسلامي) پاي بندي خود را به آتش بس حفظ كرده و اعلام كرده اند در اين عمليات نقشي نداشته اند.بنابراين مي توان گفت حداقل احتمال آن است كه اين عمليات يك اقدام خودجوش بوده وحاكي از آن است كه بارقه هايي از انتفاضه ومقاومت هنوز در فلسطين وجود دارد وبه لحاظ ميداني جوانان فلسطيني توان نفوذ در خط سبز وانجام عمليات در قلب مناطق 48 را دارند. اين در جايي است كه احتمال دست داشتن اسراييل را در روند بحران زايي جديد(به خاطر اهدافي كه به آن اشاره خواهد شد) در اين عمليات منتفي بدانيم.در مجموع مي توان گفت اسراييل با حمايت آمريكا توانسته است در شرايط جديد پرونده فلسطين را در دست خود گرفته ومطابق اهداف توسعه طلبانه خود با آن بازي كند وبا روند آرام سازي ـ كه بيشتر به آتش زير خاكستر مي ماند ـ از خود چهره اي صلح طلب ارائه كند ومسايل نهايي را براي مدت نامعلومي زير پا بگذارد. به عبارت ديگر از ديدگاه اسراييل دولت ويا حتي ملت مستقلي به نام فلسطين وجود ندارد و طرح خاورميانه بزرگ ناظر به محوريت رژيم اسراييل است.
سوريه و لبنان
فضاي ضد تروريستي كه پس از حوادث يازدهم سپتامبر بر افكار عمومي جهان سايه افكنده بود، حتي مجال طرح قضاياي عادلانه اي چون قطعنامه 238 و بازگرداندن بلنديهاي جولان به سوريه را نمي داد و صرف اين كه سوريه حامي انتفاضه و رهبران آن است و يا در لبنان حضور نظامي دارد آماج حمله و تهديدات قرار گرفت.
روند اعمال فشار بر دمشق قالب بين المللي يافت وقطعنامه 1559 كه با اصرار آمريكا و فرانسه از سوي شوراي امنيت صادر شد مساله خروج نيروهاي سوري از لبنان را قانونمند نمود.
البته سوريه با تكيه بر اهرم هايي كه در دست داشت از جمله نفوذ سنتي در لبنان، ارتباط با گروه هاي معارض فلسطيني و حزب الله و نيز اوضاع آشفته عراق و مرزهاي خود با اين كشور توانست در اجراي قطعنامه مزبور تعلل ورزد تا اين كه با آخرين حربه آمريكا واسراييل يعني انفجار در لبنان مواجه شد.
انفجار كاروان رفيق حريري ـ آن گونه كه طراحان آن پيش بيني كرده بودند ـ به زودي به انفجار اوضاع داخلي لبنان انجاميد، كشوري كه هنوز خاطره جنگ هاي داخلي دهه هفتاد را از ياد نبرده و ساختاري موزاييكي وشكننده دارد.
تظاهرات و اعتراضات عليه دولت ـ كه به استعفاي عمر كرامي منجر شد ـ ودرخواست خروج نيروهاي سوري از لبنان حاكي از احساسات ضد سوري لبناني هاست كه به دنبال قتل حريري ونشانه رفتن انگشت اتهام به سوي دمشق، نمود يافته است.
با اين حال نكته مهمي كه هوشياري مردم لبنان وبويژه نخبگان اين كشور را مي طلبد آن است كه موج ضد سوري مردم لبنان كه خواهان پايان دادن به دمكراسي «قيمومتي» اين كشور هستند، مي تواند به سمت طرح هاي آمريكا واسراييل سوق يابد ولبنان در طرح خاورميانه بزرگ به عنوان كشوري كه با اسراييل پيمان صلح امضا مي كند ودر دامان سياست هاي غرب مي افتد ـ و به طور طبيعي فرهنگ مقاومت را به فراموشي مي سپارد ـ تعريف شود.
تشديد جو ضد سوري در لبنان كه وزير خارجه آمريكا كاندوليزا رايس از آن به «انقلاب سروي» تعبير كرده، به طور قطع خوشايند آمريكا واسراييل است، چرا كه مقدمات خروج حدود14 هزار نيروي سوري را از لبنان فراهم ساخته واطراف همسو با دمشق از جمله حزب الله وبه تبع آن جمهوري اسلامي ايران در تنگنا قرار خواهند گرفت. جالب آن كه وزير خارجه اسراييل سيلوان شالوم در واكنش به تحولات لبنان اعلام كرد: »ما انتظار تظاهرات لبنان را داشتيم، اگر لبنان از اشغال سوريه آزاد شود با ما پيمان صلح امضا خواهد كرد... «
برآيند اين اعمال فشار به طور طبيعي گروه هاي معارض فلسطيني را نيز دچار مشكل مي كند وبه اين ترتيب اسراييل از كابوس انتفاضه رهايي مي يابد وحلقه امنيت منطقه اي را در كنار آرام سازي داخل بويژه با ظهور شخصيتي چون محمود عباس ـ با رويكرد ضد انتفاضه ـ تكميل مي كند.
با همه اين تفاصيل هنوز نمي توان گفت صفحه اوضاع به طور كامل به نفع آمريكا واسراييل ورق خورده است. عمليات استشهادي در قلب بيروت نشان داد هنوز بارقه هايي از انتفاضه در اراضي اشغالي وجود دارد، هرچند اسراييل با نوعي فرافكني سوريه وحزب الله را متهم ساخت. نفوذ ديرپاي دمشق بر بيروت نيز امري نيست كه با خروج نيروهاي سوري از خاك لبنان به اين زودي پايان يابد. اوضاع داخلي لبنان نيز با بلوغ سياسي مردم لبنان ونزديكي به موعد برگزاري انتخابات پارلماني بهبود خواهد يافت، خصوصا آن كه شخصيت هايي چون سيد حسن نصرالله بر ضرورت وفاق ويكپارچگي لبنان در شرايط حساس كنوني تاكيد كرده ونسبت به توطئه هاي اسراييل هشدار داده اند.
برگه جولان نيز با پشتوانه قطعنامه هاي بين المللي هنوز در دست سوريه است، ضمن آن كه از نفوذ بر برخي گروه هاي داخل عراق نيز مي تواند عليه آمريكا بهره گيرد ودر آن سوي عراق متحدي همچون جمهوري اسلامي ايران دارد كه حتي دشمنان در اقتدار وجايگاه منطقه اي آن ترديد ندارند.
بنابراين مي توان گفت سوريه عليرغم تشديد فشارها وتحريم ها وتهديدات همچنان مي تواند در مقابل آمريكا واسراييل به بازي سياسي خود ادامه دهد ولبنان را نيز از اين آتش دور دارد. فرجام اين بازي به تحولات آتي ونيز ميزان موفقيت پروژه«خاورميانه بزرگ» بستگي دارد كه هدف از آن در نورديدن نظام هايي چون سوريه وايران است كه در قاموس واشنگتن متمرد قلمداد مي شوند.
جمع بندي
لبنان نيز به دنبال ترور هدفمند رفيق حريري شاهد موجي از حركت هاي ضد دولتي و ضد سوري بود كه به نظر مي رسد اهداف طراحان قتل حريري را برآورده ساخته است. هرچند مطالبات دمكراتيك در فضاي آزاد لبنان امري طبيعي ودر عين حال ستودني است، اما ساختار شكننده وموزاييكي اين كشور مي تواند بستر درگيري هاي داخلي وبه تبع آن درافتادن به دامان اسراييل وآمريكا را فراهم سازد وهدف طرح خاورميانه بزرگ نيز چيزي جز اين نيست.
برآيند تحولات حساب شده فلسطين ولبنان عبارتست از اعمال فشار بر «سوريه» كه همچنان از موانع طرح خاورميانه بزرگ محسوب ميشود. در اين چهارچوب دمشق بايد نيروهاي خود را از لبنان فراخواند ودفاتر گروه هاي معارض فلسطيني را در خاك خود برچيند ونهايتا به صلحي كه مورد نظر اسراييل است تن در دهد. در اين راستا به طور طبيعي جنبش حزب الله وجمهوري اسلامي ايران نيز در انزوا قرار گرفته ومقدمات پيش برد طرح خاورميانه بزرگ با هدف در نورديدن آخرين مانع(ايران) فراهم خواهد شد. اما اين همهي ماجرا نيست، چرا كه در مقابل طرح هاي توسعه طلبانه آمريكا واسراييل جبهه اي وجود دارد كه افزون بر ابزارهاي متعارف، طيفي گسترده از افكار عمومي را با خود همراه دارد وميتواند بر سر راه استعمار نوين صهيونيست هاي مسيحي در آغاز سده بيست ويكم، همچون سدي قامت برافرازد.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله