اصناف بازار
صنف، در لغت به معنی گونه، نوع، و دستهای از هر چیز است؛ و در جامعهی اسلامی از همان آغاز به جماعات و گروههای پیشهور اطلاق میشده است، مانند صنف صرافان، صفن رنگرزان. یعقوبی، (1) طبری (2)، جاحظ (3)، خطیب بغدادی (4) و یاقوت (5) این کلمه را به همین معنی به کار بردهاند. عنوانهای دیگری مانند «اصحاب مِهَن»، «اصحاب حِرَف»، و «ارباب مهن و حرف» نیز معمول بوده است. (6) محققان جدید از تشکیلات پیشهوری اسلامی تعریفهای گوناگونی کردهاند. ماسینیون (7) آن را اتحادیهای به منظور تنظیم حرفه، حفظ اسرار آن، تثبیت نرخها، و نظارت بر سطح فنی نیروهای انسانی آن میداند. لوی - پرووانسال (8) آن را پیمانی بر پایهی عرف و تسلیم و احترام اعضا نسبت به آن تعریف میکند. گویتین (9) غرض از آن را نظارت بر سطح فنی حرفه و آموزش دادن اعضا میداند. بیر (10) معتقد است که آن نوعی اتحادیهی پیشهوری براساس عضویت و دارای خصوصیت مردمی است که ویژگی دیگرش وجود دستگاه اداره کننده و مدیر است. پترسون عقیده دارد که تا قرن دهم عبارت بوده است از گروهی از پیشهوران که برای نیل به اهداف و برخورداری از حمایت یکدیگر و نظارت بر بازارهای محلی متحد شدند. (11)از آنجا که تشکیلات پیشهوری، به هنگام ظهور اسلام، در نزد ساسانیان و در روم شرقی و ولایات تحت نفوذ آنها، مانند سوریه، مصر، و آناطولی وجود داشته است، عدهای ریشهی تاریخی اصناف اسلامی را در تشکیلات روم شرقی و ساسانی جستجو میکنند، اما دلایل قاطعی به دست نمیدهند. بنابراین، تنها میتوان گفت که تشکیلات پیشهوری اسلامی از سازمانهای صنفی سرزمینهای فتح شده تأثیر پذیرفت و آنچه نیازمندیهای خاص جامعهی اسلامی در این زمینه به بار آورد بدان افزوده شد و در نتیجه، اصناف اسلامی از آن پدید آمد. (12) بعضی دیگر از اهل تحقیق شروع تشکیلات اصناف را در اسلام از عهد ظهور نهضت اسماعیلی - قَرمَطی دانستهاند (13) و این معنی را از توجه بسیار اسماعیلیه به پیشهوران، اختصاص یکی از رسایل کامل اخوانالصّفا به مطالعه و بررسی و طبقهبندی کارهای دستی و بیان اهمیت آنها، برخورداری اصناف از رفاه بسیار در دوران حکومت فاطمیان و به رسمیت شناخته شدن آنها از طرف آن دولت و اعطای امتیازات بسیار بدانها، نیز پیدایش اتحادیهی استادان و دانشجویان معروف الازهر در پرتو آن حکومت، استنتاج کردهاند. در هر حال یقین است که تشکیلات صنفی به دستگاه فتوت و طریقهی جوانمردان از خیلی قدیم نزدیک بوده است. از قدیمترین مواضعی که به وجود اصناف و طبقات آنها اشارت رفته است رسالهی هشتم اخوانالصّفاست که به کار و اهمیت و شرف ذاتی آن اختصاص دارد. (14) از سوی دیگر وجود قرابت را میان برخی از تشکیلات صوفیه با سازمانهای پیشهوری، مانند وجود درجات شیخ، استاد، شاگرد، و مراسمی که هنگام پیوستن افراد به گروه نزد متصوفه برپا میشود و عیناً در میان اصناف دیده میشود، دلیل تأثیرپذیری این دو از یکدیگر گرفتهاند، خصوصاً که گرایش به تصوف در نفوس عامهی مردم نفوذ کرده بود و بسیاری از صاحبان حرف و پیشهوران به آن پیوسته بودند. افکار صوفیان نیز به بسیاری از سازمانهای پیشهوری، به ویژه در دورههای متأخر راه یافت. حتی بسیاری از پیران (اولیای) اهل حرف و پیشهها از متصوفه بودهاند. (15)
تشکیلات صنفی:
تکالیف و وظایف صنف:
این تکالیف معمولاً از مقررات رایج و متعارف میان اهل هر حرفه اخذ میشد و محتسب به کمک «عریف» یا «امین» بر اجرای آنها نظارت داشت. رئوس وظایف صنف عبارت بود از:الف) کوشش در شناخت اسرار حرفه. قبل از پرداختن به هر حرفه، فراگرفتن فنون و اسرار آن ضروری بود و به پیشهور تنها پس از توفیق در آزمایشِ حرفه اجازه کار داده میشد.
ب) محکمکاری در صنعت و بیعیب و نقص بودن مصنوعات.
ج) توجه به منافع و مصالح اعضای صنف.
د) رسیدگی به مواداولیه.
هـ) توجه به بهداشت. (16)
مراتب صنف:
تشکیلات منظم موجود، به طور سنتی، در میان اصناف وجود مراتبی مانند شیخ صنف، استاد، خلیفه، صنعتگر، کارآموز، و نیز در دورههای متأخّر، رتبهی «نقیب» را تأیید میکند. (17) شیخ یا رئیس به فضل و علم و ازدیاد تجربه و مهارت در حرفه از دیگران برتری و در کلیهی موارد عمومی نمایندهی صنف بوده و بر افراد و اعضای آن حکمی نافذ داشته است. در تعیین نرخها با مشورت محتسب مداخله و در بروز اختلاف حکمیّت میکرده است.استاد که در سرزمینهای اسلامی «معلم» یا «مقدّم» نامیده میشد اسرار صنعت و پیشه را که خود به کمال آموخته بود به شاگردان منتقل میکرد و هرگاه در صنعتگری فهم و خدمت و کفایت مشاهده میکرد به او «عهد» میبخشید و این به منزلهی اجازهی او برای ورود به صنف بوده است. عنوان خلیفه که به اعتقاد بعضی مرتبهی میان صنعتگر و استاد را داشته امروز در عراق اصطلاحی رایج و معنی آن دستیار استاد در کار است. صنعتگر، که نامهای دیگری مانند صانع یا شاگرد (تلمیذ) یا غلام بر او اطلاق میشده، به استاد در کارش کمک میکرده و در قبال آن، مزد و گاهی خوراک و پوشاک دریافت میداشته؛ استاد مسئول خطای شاگرد در کار بوده است. پس از طی دورهی کارآموزی، صنعتگر با گذراندن آزمایش خاص و توفیق در آن میتوانسته استادی مستقل شود و دکانی مخصوص خود بگشاید. رتبهی «مبتدی» چنانکه از لفظ آن بر میآید به نخستین مرحله و پایینترین مرتبهی کارآموزی گفته میشده و کار آن معمولاً از کودکی آغاز میشده است. مهمترین وظیفهی نقیب (دستیار شیخ) اجرای مراسم «شَدّ» (= شَدّ خَصر/ محکم بستن کمر) بوده است. او از اموالی که از استادان به دست میآورده به شیوخ بیدرآمد و گاه به کمربستگان فقیر برای برگزاری ولیمهی «شدّ» کمک میکرده است. اطلاق لفظ نقابت (اتحادیه) به سازمان پیشهوری در دورههای متأخّر، ناشی از اهمیت نقیب در میان پیشهوران بوده است.
در ایرانِ عهد صفوی و عهد قاجار، هر یک از اصناف رئیسی داشت که او را کدخدا یا «باشی» میخواندند و غالباً به طور انتخابی و گاه به طور ارثی تعیین میشد. او به کمک ریشسفیدهای صنف در توزیع مالیات و رفع اختلافات جزئی و عادی بین افراد صنف اهتمام مینمود. عضویت در هر صنف غالباً موکول به طی دورهی شاگردی و نیل به مرحلهی استادی در صنعت و پیشهی خاص آن صنف بود؛ و در بعضی موارد با گذراندن امتحان و دادن ولیمه انجام میشد. عضویت در بعضی اصناف جز با رضایت اکثر افراد یا ریشسفیدان صنف یا خریدن حق بنیچهی یکی از اعضای صنف ممکن نبود. یا اینکه شاردَن به صراحت میگوید که در عصر او اصناف هرگز گرد هم جمع نمیشدند و تشکیلات صنفی نداشتند، امّا در بعضی مواقع اصناف مجالس ملاقات داشتهاند، مخصوصاً در اجرای مراسم عید قربان و اقامهی تعزیهی عاشورا و تشکیل تکیهها همکاری مؤثر و نزدیک و دایم داشتهاند، و غالباً اصناف مختلف در این باب با یکدیگر رقابت میورزیدهاند. (18)
انواع صنف:
ابناِخوَه (19) از 77 پیشه نام میبرد. فهرست کامل و جالبی نیز از تجّار و اصناف بازار اصفهان در سدهی گذشته در دست است که از جماعت تجار شهر و 173 پیشه به نام «جماعت» یاد میکند. (20) در تاریخ کاشان نیز نام 33 صنف پیشهور و 99 استادکار که در همان دوره در شهر کاشان فعالیت داشتهاند آمده است. (21)بازارهای صنفی:
گردآمدن هم پیشگان در یک راسته یا در یک بازار مستقل، سنتی است قدیم که ریشه در گذشتهای دورتر از دوران اسلامی دارد. این خصوصیت در بازارهای ساسانی، (22) روم شرقی و در بازارهای مکّه پیش از اسلام (23) و در بازارهای مدینه در صدر اسلام مشاهده میشده است. (24)در طرح شهرهایی که مسلمانان ساختند به «بازار» توجه خاص شده و در طرح بازار به صنفی کردن و گزینش، یعنی مقام شایستهدادن به هر صنف عنایت شده است. در بصره، میدان قصّابان و بازار دبّاغان، در کوفه بازار بریانگران، بردهفروشان، سلّاخان، زیتفروشان، صرّافان، خرمافروشان، ماهیفروشان، و شترفروشان وجود داشته است. حجاجبن یوسف ثقفی (45-95) در واسط، بازارها را بر همین پایه ترتیب داد: فروشندگان خوراک، بزّازها، و عطّارها را در سمت راست به طرف درب الخرّازین، بقّالها ( سبزیفروشها) و خردهریزفروشان و میوهفروشان را در سمت قبله به سوی دربالخرّازین، و خرّازها (دوزندگان کفش و مشک) و کارگران روزمزد و صنعتگران را در دربالخرّازین جای داد. در 145، مدینه بازارهای خاص خرمافروشان، پرندهفروشان، هیزمفروشان، و زیتفروشان داشته است. در 155، حاکم افریقیه و مغرب، یزیدبن حاتم، هر صناعتی را در محل خود جای داد. روشنترین نمونهی صنفی بودن بازار اسلامی را در بازارهای بغداد در محلهی کَرخ میتوان یافت. (25)
«بازار بزرگ کرخ از قصر وَضّاح تا سوقالثلاثاء (سهشنبه بازار) به طول یک فرسخ و از قطعه زمین ربیع تا دجله به پهنای یک فرسخ امتداد دارد برای هر صنفی از بازرگانان و هر نوعی از تجارت بازارهای معین، و در آن بازارها، رستهها و دکانها و میدانهاست؛ چنان که هیچ دستهای به دستهی دیگر و هیچ کسی به کسب دیگر آمیخته نمیشود؛ و هیچ صنفی از کالا با صنفی دیگر فروخته نمیشود و هر صنفی از صنعتگران نیز با صنف غیرخود نمیآمیزد؛ و هر بازاری جداست و هر صنفی از کسبه تنها به کار خود مشغولند و هر دستهای از صنعتگران از غیرصنف خود جدا و بر کنارند؛ و میان این محلهها و قطعه زمینها، خانههای مردم است از عرب و سپاهیان و دهقانان و بازرگانان و جز اینان». (26)
احتساب و نظارت بر بازارها:
نظارت بر بازار بخشی از وظایف وسیعتر محتسب بوده که با توجه به اصل فراگیر اسلامی امر به معروفو نهی از منکر شامل مراقبت در اجرای درست قواعد شریعت و وظایف مذهبی - اجتماعی مسلمانان و مقررات اهل ذمّه و حفظ مصالح عمومی جامعهی شهری - بخشی از وظایف امروزی شهرداری، شهربانی، و دادستانی - میشده است. (27) در آغاز و مخصوصاً در صدر اسلام از کاربرد اصطلاحات غیرقرآنی حِسَبه و محتسب خبری نیست، تنها عنوان عاملالسّوق یا صاحبالسّوق به چشم میخورد که ظاهراً گویای وظایفی شبیه به احتساب در بازار بوده است. بعضی از محققان اروپایی کوشیدهاند که پدیدآمدن این منصب و وظایف آن را دنبالهی آشنایی مسلمانان بلاد شام با میراث روم شرقی بدانند، (28) اما این نظریه مستند به دلایل قوی قانع کننده نیست؛ (29) به ویژه که در میان عربها، نظارت بر بازارها از ابتدا و پیش از آشنایی آنان با میراث روم شرقی معمول بوده است. پیامبر اکرم، (صلی الله علیه و آله و سلم)، پس از فتح مکه سعدبن سعیدبن العاص را بر بازار مکه، و عمربنخطّاب را به نظارت بر بازار مدینه گماشت. (30) عمر به هنگام خلافت، تازیانه در دست، در بازارها میگردید و به وضع بازاریان رسیدگی و میان آنان داوری میکرد و مأمورانی بر این کار میگماشت. (31) در روزگار عثمان، حارثبنالعاص از سوی خلیفه عاملالسّوق بود. (32) امام علی(علیهالسلام)، در بازارها تازیانه در دست قدم میزد و بازاریان را پیوسته به تقوی و اخذ حق و اعطای آن سفارش میکرد. (33) نام افرادی که در روزگار امویان بر بازارها سرپرستی داشتهاند در مراجع آمده است. (34) از وظایف مهم این کارگزاران رسیدگی به اوزان و پیمانهها، گردآوری مالیاتها، و گاه داوری میان پیشهوران بود. (35) از پایان نیمهی اول قرن دوم هجری و زمان حکومت منصور، دوّمین خلیفهی عباسی، در مراجع اشاراتی به امر حسبه در بازارها دیده میشود؛ (36) ولی مسلّم است که نزدیک به روزگار خلافت مأمون، محتسب جای عاملالسّوق را گرفته است. احتمالاً این تعویض نام ضمن کارهایی صورت گرفته است که عباسیان (به خصوص در عصر معتزله) برای اسلامی کردن نهادها انجام میدادند. (37) ولی در مغرب و اندلس تا زمانی دراز همچنان غلبه با عنوان صاحبالسّوق بوده است. تفاوت میان این دو در این است که میدان عمل صاحب یا عاملالسّوق تنها بازار بوده است، در صورتی که محتسب، که اغلب او را از کارگزاران قاضیشهر و منتخب و منصوب او دانستهاند، مانند وی، عضو حکومت و از روحانیان بوده (38) و اختیارات وسیعی داشته است. قلمرو وظایف محتسب همه جای شهر، و بازار میدان عمل واقعی و مؤثر او بود؛ و در آن بزرگ و مختار تلقی میشد و وظیفه داشت که ضمن مراقبت بازارها، از معاملات دغلکارانه و غیرمنصفانهی بازرگانان و پیشهوران و دلالان جلوگیری و به امور اصناف نیز رسیدگی و اوزان و مقادیر و پیمانهها را بازرسی کند، و مراقب باشد که مواد خوراکی با کیفیت خوب و بهای رسمی و آگهی شده به فروش رسد؛ نانوایان نان را با آرد نخود، باقلا، جو، و برنج در نیامیزند؛ کلاهدوزان کهنه پارههای پوسیده را به کار نبرند؛ آهنگران و مسگران، کهنه را به جای نو نفروشند؛ شیرفروشان آب در شیر نکنند؛ کتانفروشان از پاشیدن آب بر کتانها، برای سنگینتر کردن وزن آن بپرهیزند؛ و زرگران و رنگرزان و دیگر گروههای پیشهوران در حرفهی خویش ممانعت نورزند. (39) محتسب از رباخواری که حرام و خلاف شرع است ممانعت میکرد؛ حتی سکهها را بررسی میکرد و درستی عیار آنها را میسنجید. اختیارات او محدود به شهر بود و بازرگانی خارجی را شامل نمیشد. (40)پینوشتها
1.ص 242، 258 .
2.سلسلهی سوم، ص 324.
3. 1364، ج 4، ص 429؛ 1352، ص 126.
4.ج 21، ص 80.
5.ص 41، 411.
6.شیخلی، ص 52.
7. «دایرة المعارف علوم اجتماعی» (Encyclopaedia of social sciences)، ذیل “Islamic guilds”
8. ص 84.
9.ص 267.
10.ص 29.
11.شیخلی، ص 54.
12. شیخلی، ص 56.
13.دایرةالمعارف فارسی، ذیل «اصناف».
14. برای اطلاع از گزیدهی اندیشههای این رساله ر.ک. شیخلی، ص 34-35.
15. همان، ص 36.
16. شیخلی، ص 81-85.
17.میرزا سمیعا، ص 49.
18. دایرةالمعارف فارسی، ذیل «اصناف».
19. ص 39-40.
20. اشرف، ص 23-24.
21.همانجا.
22. پیگولوسکایا، ص 276؛ تفضلی، ص 192.
23. ابوالفرج اصفهانی، ج 1، ص 386.
24. دیاربکری، ج 2، ص 281.
25. شیخلی، ص 56-57.
26.یعقوبی، ص 17-18.
27. آرام، ص 390.
28. د. اسلام، ذیل «حسبه»؛ مارسه، ص 260.
احمد آرام، «(دربارهی معالم القربة فی احکام الحسبة»، راهنمای کتاب، سال 10، ش 4 (آبان 1346).
ابناخوه، آیین شهرداری در قرن هفتم (معالم القریة فی احکام الحسبة)، ترجمهی جعفر شعار، تهران، 1367 ش.
ابنسعد، الطبقات الکبیر، چاپ ادوارد سخو، لیدن، 1321 - 1347.
ابن عبدربّه، العقدالفرید، قاهره 1375.
علیبن حسین ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت 1957-1961.
احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران، تهران 1359 ش.
احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، اورشلیم 1936 - 1938.
ن.و. پیگولوسکایا و دیگران، تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سدهی هجدهم، ترجمهی کریم کشاورز، تهران، 1354 ش.
تاریخ ایران کیمبریج: از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ترجمهی حسن انوشه، تهران 1366 ش.
عمروبن بحر جاحظ، الحیوان، قاهره، 1940-1947.
ـــــ ، رسائل الجاحظ، قاهره 1933/1352.
احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت 1931، قاهره 1931.
دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران، 1345 ش.
حسینبن محمد دیاربکری، تاریخ الخمیس، [قاهره] 1866/1283.
ژان شاردن، سیاحتنامهی شاردن، ترجمهی محمد عباسی، تهران 1336 ش.
صباح ابراهیم سعید شیخلی، اصناف در عصر عباسی، ترجمهی هادی عالمزاده، تهران، 1362 ش.
محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن 1879 - 1896، چاپ افست تهران 1965.
سلیمان محمد طماوی، عمربن الخطاب و اصول السیاسة و الادارة الحدیثه، 1969.
عبدالحی بن عبدالکبیر کتانی، نظام الحکومة النبوّیة، المسمّی التراتیب الاداریة، بیروت [بیتا.].
لوی - پرووانسال، سلسله محاضرات فی ادب الاندلس و تاریخها، ترجمهی محمد عبدالهادی، قاهره، 1951.
میرزاسمیعا، تذکرةالملوک، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران 1332 ش.
محمد بن خلف وکیع، اخبار القضاة، بیروت [بیتا].
یاقوت حموی، معجمالبلدان، بیروت 1955-1957.
احمدبن اسحاق یعقوبی، البلدان، لیدن 1967 (ترجمهی محمد ابراهیم آیتی، تهران 1356 ش).
Gabriel Baer, "Guilds in Middle Eastern history", in Studies in the economic history of the Middle East from the rise of Islam to the present day, ed. M. A. Cook, London 1970.
E.J. Brill’s first encyclopaedia of Islam, 1913-1936, repr. Leiden: Brill, 1987.
s. v."Hisba".
Encyclopaedia of social sciences, ed. Edwin R.A. Seligman,New York
1967,s.v "Islamicguilds” (by Louis Massignon).
Solomen Dob Fritz Goitein, Studies in Islamic history and institutions, Leiden, 1968.
Georges Marçais, "Considérations sur les villes musulmanes et notamment sur le rôle du Mohtasib",in La Ville, Société Jean Bodin pour l’histoire comparative des institutions, Brussels. Recueils de la Société Jean Bodin, VI, Bruxelles 1954.
Ahmad Tafazzoli, "A List of trades and crafts in the Sassanianperiod", in Archaelogische Mitteillungen aus Iran, VII, Berlin 1974.
منبع مقاله :
پروشانی، ایرج و دیگران؛ (1389)، بازار در تمدن اسلامی، ترجمهی سعید اربابشیرانی، تهران، نشر کتاب مرجع، چاپ اوّل