نویسنده: زهره دودانگه
1- پیشگفتار
آنچه از زندگی روزمره به ذهن متبادر میشود روزمرگی است. زندگی روزمره، همان زندگی هرروزه ای است که به کارهای تکراری کار، استراحت، آمد و شد، خرید و غیره میگذرد، بی هیجان و طبق یک روال قابل پیش بینی. فضاهای شهری خواه ناخواه ظرفی هستند که بخش بزرگی از زندگی روزمره شهروندان را در برداشته و از این رو بی شک در تعاملی دوسویه با آن قرار دارند؛ بدین معنا که هم از زندگی روزمره افراد تاثیر پذیرفته و هم بر آن تاثیر میگذارند. آنچه در نوشتار پیش رو مد نظر است، جمع آوری و تحلیل ادبیاتی است که به این تعامل دوسویه میپردازد.رابطه فضای شهری و زندگی روزمره از وجوه متفاوتی برخوردار است. اما این وجوه در نهایت میان دو غایت متضاد قرار داشته و به یکی از این دو تمایل مییابند: روزمرگی و زندگی روزانه؛ که دومی نشان از خلاقیت، نشاط و شکوفایی زندگی هرروزهی شهری دارد. زندگیای که تجاربی زیسته و لحظاتی خلاقانه را برای فرد رقم زده و به رشد متوازن او کمک میکند. این زندگی در وهله اول در فضایی به منصهی ظهور میرسد که افراد به طور فعال در تولید و حفاظت آن ایفای نقش کنند و این فضا هرچه کمتر در راستای تحمیل اصول و ارزشهای نظم مسلط شکل یافته باشد.
تنها در چنین فضایی است که ابعاد کالبدی و اجتماعی فضا در همسویی با هم قرار داشته و خودجوشی زندگی شهری و شکوفایی آن تحقق مییابد؛ در این فضاست که تنوع و تفاوت فردی در عین پایداری اجتماعی حفظ میشود، یا به بیانی دیگر در این فضاست که میتوان به حق بودن دست یافت: میتوان هر کسی بود، فارغ از توان اقتصادی، جنسیت، تحصیلات و ... ؛ در این فضا حقوق انسانی افراد در دسترسی به الزامات زندگی شهری رعایت شده و میزانی از عدالت بر آن حاکم میشود؛ افراد حق انتخاب میان شرکت فعال در کنشهای جمعی و تعاملات دوسویه و نیز خلوت گزینی و آرامش یافتن از بار زندگی شهری را دارند؛ خاطرات جمعی شهر شکل گرفته و فضا علاوه بر «شکل» برخوردار از «شاکله ای» میشود که در اذهان افراد به مثابهی امری مشترک باقی میماند. خاطراتی که هم در گردهم آیی ها از نو متبلور میشوند و هم به تعبیر اگنس هلر در سکوت و آرامش مرور خواهند شد . مروری که ذهن انسان را از تار و پود روزمرگی میرهاند و به سوی نقادی جهان پیرامون راهبر میشود.
2- مفاهیم
2-1 مفهوم فضا
واژه «فضا» در فرهنگ دهخدا به معنای میدان و عرصه است. «فضا را باید بیش از هر چیز به مثابه مکانی "خالی" و "تهی" در نظر گرفت، جایی که هیچ چیز را در خود جای نمیدهد. به عبارت دیگر جایی میان چیزها و اشیا» (فکوهی، 1390: 232). فضا مفهومی پیچیده است و در نگرش علوم مختلف و نیز میان گروه های مختلف جامعه تعاریف و معانی متنوعی دارد. از دیدگاه دانش انسان شناسی فضا جایی است که انسانها در آن زندگی میکنند، «یعنی رابطه ای پیوسته از کنشهای متقابل با آن دارند: از آن تغذیه میشوند و آن را تغذیه میکنند؛ از آن تغییر پذیرفته و آن را تغییر میدهند؛ در آن فضا حرکت میکنند و با این حرکت خود، در آن فضا معنا میآفرینند؛ اجزای فضا را به نشانه های معناداری برای خود تبدیل میکنند و یا نشانههایی از بیرون بر فضا میافزایند» (فکوهی، 1390: 236). فضا همچنین بر مبنای ادراک گروه های مختلف اجتماعی دارای تفاسیر و معانی متفاوتی است؛ این تنوع خود حاکی از اهمیت «فضای نمادینی» است که راپاپورت در تقسیم بندی فرهنگی خود از فضا به آن اشاره میکند . پدیده نمادگرایی در این فضا سبب میشود فضای شهر به عنوان یک واقعیت اجتماعی به شیوه های متفاوتی توسط افراد مختلف درک شود. «گروه های مختلف جامعه به فضا معانی مختلف میدهند و بدین ترتیب آن را به مکانی چند لایه تبدیل میکنند که نشان از این دارد که چگونه مفهوم مکان توسط جامعه معنی و تعریف میشود» (مدنی پور، 1387: 193) . این ادراک صرفا وابسته به موجودیت کالبدی فضا نیست، بلکه به تعبیر علی مدنی پور میتواند حاصل توافق بین اعضای بشریت باشد. «معنای واقعی خیابان، مدرسه و خانه از موجودیت صرفا کالبدی آن کسب نمیشود بلکه انگیزه جمعی توان بشر برای تخصیص کارکرد به هریک از آنها و نمادین کردن آنها فراتر از موجودیت کالبدی آنهاست که آنها را بخشی از واقعیت اجتماعی میسازد» (همان).2-2 فضای شهری
تعریفی کالبدی از فضا در عرصهی شهر، تعریفی بدون لحاظ نمودن معیارها زیبایی شناسی و جامعه شناسی از فضا را متبادر میکند، بدین ترتیب میتوانیم «فضاهای بین ساختمانها در شهرها و سایر مکانها را فضای شهری قلمداد کنیم» (کریر، 1383:15). اما فضا از دریچه تاریخ شهر تعریف دیگری دارد. فضای شهری «همراه با تاریخ یک ملت در ادوار مختلف به وجود میآید، شکل میگیرد و دگرگون میشود، این عنصر که فعالیتهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی همواره در آن جریان داشته، همیشه با قلب تاریخ شهر میتپیده و سرگذشت شهر را رقم میزده است» (توسلی، 1386: 7). همچنین بنا به تعریف دیگری «فضای شهری چیزی نیست جز فضای زندگی روزمرهی شهروندان که هرروز به صورت آگاهانه یا نا آگاهانه در طول راه، از منزل تا محل کار ادراک میشود» (پاکزاد، 1376: 32).بر پایهی تببین انسان شناسانه ای که هانری لوفبور از فضا (به عنوان تولیدی اجتماعی) بدست میدهد، مکان حاضری که در آن زندگی میکنیم «از یک سو تجربه حافظه تاریخی ماست و از سوی دیگر تجربهی زندگی روزمرهی ما» است (فکوهی: 1390: 239). در واقع به زعم لوفبور این مکان هم حاصل انباشت تجربه های گذشته و حافظه جمعی و هم حاصل زمان روزمرگی ما (زمان کار، فراغت و تردد) در محیط است. در این مکان و در روابط میان اشیاء، موجودات و فرایند های آن است که پتانسیلهای فضایی برای آینده شکل میگیرند. چنین امری نشان از واقعیت ثبات و دوام زندگی و پیوستگی میان گذشته، حال و آینده با تکیه بر موجودیت فضا دارد. هانا آرنت که به تعبیر علی مدنی پور تلاش دارد تا درکی جامع از قلمروی عمومی سیاسی و فضای عمومی کالبدی شهر ارائه دهد در این باره مینویسد: «موجودیت قلمرو عمومی و تبدیل جهان به مجموعه ای از اشیا که انسانها را گرد هم میآورد و آنها را به یکدیگر مرتبط میسازد وابسته به ثبات است. اگر جهان بخواهد دارای فضای عمومی باشد، نمیتواند برای فقط یک نسل و فقط برای آنانی که زندهاند برنامه ریزی کند بلکه باید فراتر از طول عمر انسان فانی رود» (مدنی پور، 1387: 198). آرنت با ارائه این دیدگاه، به شیوه ای دیگر میان زندگی هرروزهی انسانهای کنونی در فضای عمومی شهری، تجربه تاریخی آنها در این فضا و نیز آینده ای که در پیش است پیوند برقرار میکند.
2-3 زندگی روزمره
مطالعه جامعه از دریچهی مفهوم زندگی روزمره، بر خلاف جامعه شناسی کلان که ساختارهای کلان جوامع را مبنای پژوهش قرار میدهد، شیوه ای است برای شناخت روابط و کنشهای انسانی در متن زندگی هر روزه. قلمرو زندگی روزمره حوزه ای مهم در نظریه پردازی انتقادی است. قلمرویی که میشود در آن توانها و قابلیتهای انسانی را بازشناخت و در نتیجهی این بازشناسی راهی گشود تا انسانها با شناخت خود و زندگی هرروزهشان به سوی «آنچه باید باشد» حرکت کنند. به بیانی «یکی از اهداف نظریه پردازان انتقادی، پروبلماتیزه کردن زندگی روزمره است تا تضادهای آن آشکار و توانهای بالقوهی نهفته در آن بازنمایانده شود و فهم معمولی کنشگران اجتماعی به سطح دانشی انتقادی از کلیت زندگی روزمره ارتقا یابد. کلیتی که شناخت از خود و دیگران، و روابط با دیگران و روابط با نظامها و ساختارها کلان را میسر میسازد و مهمتر از آن به تغییر و ساماندهی مجدد این شناختها و روابط کمک میکند» (لاجوردی، 1388: 28-27).نظریه پردازان بسیاری در باره مفهوم زندگی روزمره و تحلیل سویه های آن به مطالعه پرداختهاند. از میان آنها آرای هانری لوفبور از اهمیت ویژه ای برخوردار است. او از مطالعهی نقادانهی زندگی روزمره دو هدف اصلی داشت. «نخست نقد مطالعات و گرایشهای مارکسیستی و اصلاح آنها در این خصوص که باید توجه اصلی نقادی جهان اجتماعی متوجه روابط و اموری باشد که اصطلاحا روبناهای فرهنگی تلقی شدهاند و به غلط صرفا تابع روابط تولیدی و اقتصادی زیربنایی قلمداد میشوند» (همان: 39). به تعبیری باید نظریه «از خود بیگانگی» مارکس نه فقط درباره زیربناهای اقتصادی جامعه، بلکه در نسبت با ابعاد مختلف زندگی انسانها مورد توجه قرار گیرد. دومین مقصود او این است که نباید زندگی هر روزه انسانها را جایگاه امور عادی و پیش و پا افتاده تلقی کرد. «از منظر او زندگی روزمره آن پایه و اصل و اساسی است که فعالیتهای برتر بشر مانند فلسفه و علم و اخلاق و هنر، بر آن استوار است » (همان: 40).
اما او باور دارد که در جامعه مدرن این فعالیتهای بشری در حال جدا شدن از متن زندگی است. در نظام سرمایه داری و با گسترش فرهنگ مصرفی قوانینی وضع میشود که مردم باید مطابق آن زندگی کرده و بدین ترتیب به روزمرگی در زندگی خویش دامن بزنند. در این جامعه «جدایی زمان و مکان کار از زندگی روزمره و نیز تغییر شکل فعالیت خلاق انسانی و خلاصه شدن آن در تولید کالا و تفوق ارزش مبادله بر ارزش مصرق، به تعبیر مارکس موجب بت واره شدن کالا و به تبع آن منجر به بیگانگی انسان از خود و از دیگران و از روابطش و از کل جامعهاش شد» (همان: 48). او در کتاب «زندگی روزمره در جهان مدرن» نمود بارز این امر در نظام شهری را ساخت شهرهای جدید و تولید مسکن برای کارگران میداند. مسکنی که از سوی دولت نه مفهوم محل سکونت (به معنای اصیل خویش) و نه به منزله حقی برای این قشر از جامعه نگریسته میشود. «]دولت[ شهرهای جدیدی ساخته است که ویژگیهای اصلی آنها بلافاصله قابل درک است: آنها خوابگاه های عمومیای هستند که کارگران و کارکنانی که از مرکز شهر اخراج شدهاند، در آن جا تجدید نیرو کنند» (Lefebvre, 1971: 151). همچنین او در این کتاب از این جامعه با عنوان جامعه تروریست یاد میکند. در این جامعه «اجبار و توهم آزادی با هم تلاقی میکنند. اجبارهای تصدیق نشده ای که زندگی جوامع (و نیز زندگی اعضای آنها) را محاصره کرده و آنها را بر طبق یک استراتژی عمومی سازمان دهی میکند» (Lefebvre, 1971: 147). در این جامعه فرهنگ مصرف تحت سیطره صنعت فرهنگ قرار دارد و مردم گمان میکنند که در انتخاب سبک زندگی خویش (از انتخاب مسکن و محل سکونت یا انتخاب نوع پوشاک و موسیقی و فیلم) آزادانه عمل میکنند؛ در صورتی که چنین نیست. تفکر انتقادی در جامعه تروریستی رو به اضمحلال میرود، این امر تا بجایی است «زندگی روزمره در آن هرچه بیشتر و بیشتر به تکرار مکررات بیفتد و در این حرکت دایره وار باقی بماند» (لاجوردی، 1388: 56).
اما لوفبور به رغم تعابیری که از جامعه تروریستی و تحت سیطره نظام سرمایه داری به دست میدهد، با واقعیت روزمرگی به شیوهی بدبینانه برخورد نمیکند و برای آن راه های برون رفتی قائل میشود. به باور او راه برون رفت از روزمرگی از بازنمایی تضادهای میگذرد که در دل زندگی مدرن وجود دارد. «سیستم همواره مشروعیت خود را از راه تولید نیازهای مصرفی و تولید کالاهایی بدست میآورد که آن نیازها را بر آورده میکند، ولی در عین حال سیستم در عصر مدرن وعدهی تولید چیزی را میدهد که قادر نیست آن را در قالب کالا ارائه دهد و آن وعده خرسندی و شادمانی و خوشبختی و سعادت است» (همان: 58). چنین شکستی از سوی نظام سرمایه داری سبب بروز نارضایتی در مردم و سر منشا بازشناسی قواعد سلطه و نقد آن میشود. این بازنمایی به باور لوفبور از راه هنر و ادبیات میگذرد. شاید بتوان ریشه توجه به هنر در فضاهای شهری را در این نظریه لوفبور یافت.
3- تحلیل سویههایی از زندگی در فضای شهری
رابطه میان زندگی شهری و فضای شهر را از ابعاد متفاوتی میتوان کاوید. جنبههایی که در ماهیت خویش با یکدیگر همپوشانی دارند، به طوری که با تحلیل یکی از آنها به مفاهیمی دست مییابیم که کندوکاو در آنها جنبه ای دیگر از زندگی در فضای شهر را پیش رو مینهد. زندگی شهری کنش و فعالیت در فضاست و نگریستن به فضا از چنین زاویه ای مستلزم داشتن نگاهی انسان شناسانه و جامعه شناسانه است. چرا که بر جنبه های اجتماعی فضا، یا فضای اجتماعیای که انسانها خلق میکنند، تاکید دارد. آن چه در بخش حاضر مد نظر است شناخت و تاکید بر سویههایی از این زندگی هر روزه شهری است که تفاوت میان «روزمرگی» و «شکوفایی و دستیابی به زندگی روزانه » را آشکار میسازد. روزمرگی به مفهوم حیات عادی، حیاتی که «بزرگترین بخش زندگی انسان را تشکیل میدهد، همه چیز تکرار میشود، همه چیز عادی است، هیچ چیز غیر عادی و غیر معمول رخساره نمینماید. زندگی در مداری منظم و مدام به گردش در میآید و تکراری همیشگی است» (حبیبی، 1378: 18). و زندگی روزانه به مفهوم شکستن و رهایی از این روزمرگیها. حیاتی که با لحظه به مفهوم زیسته خویش تعریف میشود. لحظههایی که حضور انسان را با انتخاب و اختیار خویش در بردارد و از فضای شهری، فضایی مالوف و مکانی آشنا میسازد.3-1 مصرف فضا و ظهور فضای اجتماعی
مناسبات سرمایه داری در جوامع مدرن روند تولید فضای زیست انسانها را دچار تحول کرده است. به باور لوفبور این تولید فضا از سوی نظم بالا دست و تحمیل آن به زندگی هرروزهی شهروندان، ابزاری برای ساختارمند کردن و برنامه ریزی نمودن زندگی روزمره است. به نحوی که شهر و فضای آن را «به ظرفی برای افسردگی و تکرار کسل کننده و برنامه ریزی شده مصرف» (فکوهی، 1390: 209) تبدیل میکند و از خلاقیت و شکوفایی زندگی میکاهد. اما از سویی بر مبنای نظریات متفکرانی چون دوسرتو و جان فیسک پدیده مصرف فضا از سوی کنشگران امری منفعلانه نیست، بلکه با مقاومت همراه است. «از منظر آنها مصرف، در واقع خود نوعی تولید است. مصرف کالاها و مکانها دربردارنده معانی اجتماعیاند» (کاظمی، 1388: 13). در این باره دوسرتو از دو اصطلاح «استراتژی» و «تاکتیک» استفاده میکند؛ او استراتژی را «نظامی از مناسبات مبتنی بر قدرت» میداند. اما تاکتیکها، «به کار گیری اختراعی و ابداعی توانها و فرصتها در بطن موقعیت استراتژیک اند، و اساسا تاکتیکها خارج از استراتژیهایی که با آن روبرو هستند عمل نمیکنند. بسیاری از کردارهای زندگی روزمره مانند صحبت کردن، قدم زدن، خرید کردن و آشپزی، تاکتیکهایی به این معنا هستند و در حقیقت شیوه عمل اند» (کاظمی، 1388: 37). اگر تولید فضا از سوی نظم اقتصادی و سیاسی مسلط را به عنوان استراتژی برنامه ریزی برای زندگی روزمره کنشگران جامعه بپنداریم، مصرف این فضاها از سوی مردم به مثابه تاکتیک است. این مصرف به زعم عباس کاظمی با تولید معانی اجتماعی همراه است و میتوان آن را مصرف ابداعی نامید. « همان طور که فیسک گفته، کالاها ناتمام تولید میشوند، اما این مصرف کنندگان هستند که کالاها را تکمیل میکنند. بنابراین در این رویکرد معنای مصرف و تولید تغییر کرده و، در نفس رفتار مصرفی، نوعی مقاومت و تولید دیده میشود» (کاظمی، 1388: 52).و اما در چنین کنش دوسویه ای میان نظم مسلط در تولید فضا و کنشگران، ابعاد سه گانه فضایی که لوفبور در کتاب «تولید فضا» بر آن تاکید داشت، بازشناخته میشود. لوفبور برای فضا سه بعد قائل است: «فضای ذهنی» که توسط فلاسفه و ریاضی دانان تعریف میشود، «فضای فیزیکی» (طبیعی) که برمبنای فعالیت عملی- حسی و ادرک طبیعت شناخته میشود و «فضای اجتماعی» که به تعبیر او یک «تولید اجتماعی» است (Lefebvre, 1991: 26-27). به باور لوفبور فضای اجتماعی بیان گر نوع استفاده از فضاست. «وقتی ما از یک اتاق در آپارتمان، گوشه ای از یک خیابان، یک فروشگاه، یک مرکز خرید یا مرکز فرهنگی، یک فضای عمومی و غیره سخن میگوییم، همه میدانند چه مفهومی دارد. این گفتمانهای روزانه برای تمایز-نه ایزوله کردن- فضاهای خاص است و عموما یک فضای اجتماعی را توصیف میکند» (Lefebvre, 1991: 16).
او مبتنی بر این سه بعد، سه گونه فضا بازشناسی میکند:
1- تجربه یا کنش فضایی (practice of space): این فضا بر بعد کالبدی و محسوس آن ناظر است؛ بر تجربه کالبدی افراد و درک آنها از محیط پیرامون تاکید دارد. لوفبور میگوید : « عمل فضایی یک جامعه توسط فهم و کشف فضای آن آشکار میشود (Lefebvre, 1991: 38). از دیدگاه او تجربهی فضایی «دربردارندهی عمل تولید و بازتولید، و مکانهای خاص و مجموعه ویژگیهای فضایی هر ساختار اجتماعی است» (Lefebvre, 1991: 33). این فضا از طریق «کار روزمره به عنوان "فضای انسانی" تولید میشود» (افتخاری راد، 1388: 139). لوفبور دربارهی تجربه فضایی در نظام سرمایه داری نوین مینویسد «]تجربه فضایی[، در داخل فضای ادراک شده، به یک ارتباط نزدیک میان واقعیت روزانه (امر عادی روزانه) و واقعیت شهری (راهها و شبکههایی که مجموعه مکانهای کار، زندگی خصوصی و فراغت را پیوند میدهند) عینیت و تجسم میبخشد. این ارتباط و پیوستگی مفهومی متناقض نماست، زیرا شامل جداییهای مفرطی میان مکانهایی است که آنها را بهم متصل کرده است» (Lefebvre, 1991: 38).
2- بازنماییهای فضا (representations of space): که مبتنی بر بعد ذهنی فضا و اشکال انتزاعی آن ست. «بازنماییهای فضا با روابط تولید و نظمی که توسط این روابط تحمیل میشود پیوند دارد» (Lefebvre, 1991: 33). این فضا «فضای تصور شده» است. «فضای دانشمندان، برنامه ریزان، شهرسازان، تکنوکرات ها و مهندسان اجتماعی» است (Lefebvre, 1991: 38). بازنماییهای فضا «گفتمانی در باب فضا و نظامهای گفتمانی تحلیل فضاست. طراحی و برنامه ریزی و دانشهای تخصصی که باعث میشود ببینیم دنیا چگونه تصور میشود یا چطور دربارهاش فکر میشود» (افتخاری راد، 1388: 139).
3- فضاهای بازنمایی (representational spaces): این فضا بر تخیل اجتماعی ساکنان متکی است؛ همان فضای اجتماعی است که «به طور مستقیم توسط تصاویر و نمادهای مرتبط زیسته میشود و در نتیجه فضای ساکنان و استفاده کنندگان است... این فضا بر فضای کالبدی همپوشانی دارد و از اشیای (ابژه های) آن استفاده نمادین میکند» (Lefebvre, 1991: 39). در واقع لوفبور با طرح مفهوم فضای اجتماعی «تقابل کلاسیک میان فضای فیزیکی (طبیعی) و فضای ذهنی را مورد نقد قرار میدهد و معتقد است که آنچه در واقع برای انسانها اهمیت بیشتری دارد، فضای اجتماعی است» (فکوهی، 1390: 239). به بیان دیگر او باور دارد که فضا را نه نمیتوان به مثابه ظرفی خنثی (بعد فیزیکی) دانست و نه آن را به پدیده ای کاملا ذهنی و انتزاعی تقلیل داد. او از فضای اجتماعی با عنوان فضای زیست شده و فضایی که باید باشد، یاد میکند. «فضایی که انسانها آگاهانه یا نا آگاهانه، بدون ابزار کلامی با آن ارتباط مستقیم برقرار کردهاند و خود را در آن به بیان در میآورند» (فکوهی، 1390: 240).
نظم مسلط بر جامعه با دخالت در تولید فضا بر رفتار روزمره و سبک زندگی استفاده کنندگان از فضا تاثیر میگذارد. اما این فضای تولید شده نمیتواند اصول خود را بی کم و کاست بر مردم تحمیل کند. در این راستا لوفبور نیز «بیشتر بر فضای اجتماعی و نقش بازیگران و روابط میان آنها متمرکز میشود و به دلیل سیالیت و تنوع موقعیتها، نیازها و روابط، از امکان ایجاد تغییر و تحول پیاپی و حتی خلق و تولید فضا توسط کنشگران فعال در آن سخن میگوید» (خسروی،1390). دراین کنش متقابل، مردم مبتنی بر ذهنیات و گرایشها و عواملی چون فرهنگ، نیاز و طبقه اجتماعی میتوانند با رفتارهای خلاقانه به دگرگون کردن واقعیتهای فضایی و تولید معانی اجتماعی دست بزنند. در چنین کنش متقابلی است که ما با تلفیقی از فضاهای انسان ساخت و مرزهای انسانی مواجه میشویم که لزوما بر هم منطبق نیستند. شاید بتوان میان فضای اجتماعی لوفبور و فضای رفتاری که راپاپورت از آن سخن میگوید، سویه های مشترکی را پیدا کرد. به باور راپاپورت میتوان فضای رفتاری را «یک مجموعه یا نظامی از مجموعه های در دسترس و ممکن برای یک فرد یا گروه دانست. این دسترسی که میتواند بر اساس سن، جنسیت، دین، نژاد، تحرک و غیره متفاوت باشد، بدان معنی است که فضای رفتاری برای مثال در یک شهر، میتواند تا حد بسیار زیادی از آن نوع فضایی که بر روی یک نقشه نمایش داده میشود، متفاوت باشد» (فکوهی، 1390: 262) .
3-2 رابطه دو گانهی کنشگر و فضا: کنش اجتماعی و خلوت گزینی
فضاهای عمومی در ارتباط با مفهوم زندگی شهری، نقشی دو سویه را ایفا میکنند، همانطور که پیشتر بیان شد این فضا میتواند از طرفی عرصه تبلور کنشهای اجتماعی و فعالیتهای جمعی باشد و از سوی دیگر فرصتی را تنهایی یا به عبارتی خلوت گزینی فراهم کند. از سویی محملی میشود برای به فعلیت رساندن ارتباطات انسانی، همبستگیها و تعاملات و از سوی دیگر مکانی میشود برای آرامش و سکوت و رهایی از فشار مسئولیتهای خانوادگی و کاری و تنشهای زندگی پرهیاهوی شهری. ارتباط دوگانه ای که علیرغم ظاهر ناهمسو و متناقض خود میتوانند در راستای به فعلیت رساندن حق زندگی شهری، به شیوه ای هماهنگ عمل کنند.3-2-1 فعالیتهای هر روزه در فضای شهری و نقش کنشهای اجتماعی
در حوزه فلسفه، اهمیت کنش اجتماعی در زندگی را میتوان در نظریات یورگن هابرماس یافت. هابرماس جوامع مدرن را در تقسیم ساختار آنها به دو عنصر سیستم و زیست-جهان قابل فهم میداند. «سیستم بر مبنای منطق تکنوکراتیک و عقلانیت ابزاری عمل میکند در حالی که زیست-جهان ساحت کنش ارتباطی است که هدف آن رسیدن به وفاق اجتماعی است. منطق تکنوکراتیک و عقلانیت ابزاری درست نقطه مقابل کنش ارتباطی است. بنابراین مدرنیته محل نزاعی است میان این دو منطق. سیستم در صدد مستعمره ساختن زیست-جهان است و هدف جامعه شناسی انتقادی رها ساختن زیست-جهان و تثبیت کنش ارتباطی و میسر ساختن تفاهم میان کنش گران اجتماعی است» (لاجوردی، 1384: 128). بنابر دیدگاه هابرماس فعال ساختن کنش ارتباطی انسانها در حوزه عمومی و در متن زندگی روزمره، آنها را به آزادی از تحمیل سیستم و رهایی از روزمرگی رهنمون میشود، که این امر نشان از اهمیت زندگی روزمره و فعالیتها و کنشهای اجتماعی در این زندگی دارد.در حوزهی شهرسازی، از شناخته شده ترین کسانی که درباره کنشهای هرروزهی شهروندان و اهمیت فعالیتهای اجتماعی در فضاهای شهری پژوهش کرده، یان گِل است. او در مقدمه کتاب خود «زندگی در فضای میان ساختمانها» تاکید میکند که «در همین موقعیتهای روزمره است که شهرها و نواحی شهری باید درست عمل کنند و لذت و خوش را فراهم آورند؛ که اگر چنین باشد، این خود، کیفیتی بسیار باارزش است». گِل در یک تقسیم بندی فعالیتهای هرروزهی انسانها در فضای شهری را به «فعالیتهای ضروری»، «فعالیتهای انتخابی» و «فعالیتهای اجتماعی» تقسیم میکند.
«فعالیتهای ضروری آنهایی هستند که حالتی کمابیش اجباری دارند-رفتن به مدرسه یا سرکار، خرید، منتظر اتوبوس یا کسی ماندن، توزیع نامه- به بیان دیگر فعالیتهایی که به درجات مختلف ناگزیر به شرکت جستن در آنها هستیم» (گل، 1387: 3). به باور گل این فعالیتها کمترین تاثیر پذیری را از محیط پیرامون دارند. اما «فعالیتهای انتخابی زمانی صورت میپذیرند که تمایل به انجام آنها وجود داشته باشد و زمان و مکان نیز فراهم آور زمینه ای مساعد باشند» (همان: 5). از میان این فعالیتها میتوان به پیاده روی، نشستن در پارک برای استفاده از هوای تازه یا لذت بردن از نور آفتاب اشاره کرد. این فعالیتها تنها در صورت مطلوب بودن شرایط فیزیکی و جوی محیط بیرون رخ میدهند. «فعالیتهای اجتماعی دربردارندهی آنهایی است که بیش از هرچیز وابسته به حضور دیگران در فضای عمومی است» (همان :6).
طیف این فعالیتهای اجتماعی از ارتباطات منفعل مانند دید ساده یا گوش دادن به مردم تا انواع فعالیتهای گروهی متغیر است. شاید ارتباطات منفعل از نظر برخی کم اهمیت به نظر برسد، اما به نظریان گِل این کنشها به عنوان شرط لازم برای سایر تعاملات پیچیده از اهمیت زیادی برخوردار است. «امکانات وابسته به اشکال کم شدت ارتباط که در فضاهای عمومی وجود دارند بهتر درک و توصیف خواهند شد، در صورتی که موقعیتی را تصور کنیم که این فعالیتها وجود نداشته باشند» (همان: 11).
«اگر فعالیت در فضای بین ساختمانها وجود نداشته باشد، قسمت پایین نمودار حذف خواهد شد. یعنی در واقع، اشکال انتقالی مابین دو حد تنهایی و با دیگران بودن ناپدید خواهند شد؛ مرز بین انزوا و ارتباط پر رنگتر خواهد شد، مردم یا در تنهایی به سر میبرند و یا با دیگران در سطح بالایی از ارتباط قرار دارند» (همان: 11).
فقدان ارتباطات اجتماعی با شدت پایین در فضاهای شهری، نشان از زوال زندگی شهری و روزمرگی روز افزون دارد. فضاهایی که استفاده از آنها تنها برای نیازهای اجباری صورت میپذیرد. محمود توسلی نیز در این باره این گونه مینویسد: «چون بیشتر فضاهای شهری با ارزش به دورانهای گذشته تعلق دارد، بنابراین نباید گمان کرد که فضای شهری عنصری است قدیمی و شهر امروز بدان نیاز ندارد. چنین نیست مگر زمانی فرا برسد که آدمی از آنچه امروز هست تنها تر شود، ساعات شبانه روز را قدری در خانه بگذراند، قدری را در راه خانه و محل کار و در کانالهایی به نام خیابان و مترو هدر بدهد و مابقی را در محل کار سپری کند. اسفبارتر این است که در سیطره جامعهی الکترونیک همه وقت در آپارتمانی محبوس بماند و سفارش خوراک و کتاب و پوشاک بدهد. یا حتی کار تحویل بگیرد و تحویل بدهد. که این جز مرگ زندگی شهری نیست» (توسلی، 1386: 7). یان گِل رشد فعالیتهای انتخابی و در نتیجه فعالیتهای اجتماعی را در بستگی مستقیم با کیفیت این فضاها و دعوت کنندگی آنها میداند. از نظر او هنگامی که فضای بیرون دارای کیفیت خوبی نباشد، تنها فعالیتها ضروری انجام میشود و مردم به سرعت به خانههایشان باز میگردند. در چنین شرایطی مردم ماندن در فضای شهری را انتخاب نمیکنند.
از ابعاد دیگری که از دیدگاه گِل، در رابطه میان فعالیت و فضای شهری اهمیت دارد «تعداد وقایع» و «مدت زمان وقایع» در فضاهای شهری است. او در این باره از عبارت «چیزی روی میدهد زیرا چیزی روی میدهد» استفاده میکند. او پراکندگی رویدادها و مردم را نقد میکند و مینویسد: «فعالیتهای انفرادی هرگز شانسی برای رشد کردن، وسیعتر شدن و با معناتر شدن را پیدا نمیکنند و بنابراین الهام بخش وقایع دیگر نخواهند بود» (همان: 68). همانطور که دیده میشود، یان گِل نیز از دیدگاه شهرسازانه بر رابطه دو سویه میان زندگی روزمره و فضای شهری تاکید میکند. بنابر دیدگاه گِل، عبور از روزمرگی و شکوفایی زندگی روزمره در گرو رشد فعالیتهای انتخابی و اجتماعی، و این رشد در گرو طول مدت وقایع و رخ دادن آنها در یک زمان و دریک فضاست (تاکید بر دو مولفه زمان و مکان).
جین جیکوبز نیز بر لزوم وجود اشکال کم شدت ارتباط، برخوردهای اجتماعی و فعال بودن مکانهای شهری تاکید میکند. او وجود فعالیتهای هرروزه در خیابانها را وسیله ای برای جذب دیگران میداند و مینویسد: «فعالیت همه کسانی که خریدشان را انجام میدهند و یا اینکه تنها برای نوشیدن یا خوردن در مکانی جمع شدهاند، به خودی خود وسیله ای برای جذب دیگران است» (شوای، 1386: 369) . او از جذابیت نگاه انسانها بر دیگر انسانها سخن میگوید، امری که شهرسازان و معماران از آن غافلند و به اشتباه میاندیشند که شهروندان در جستجوی سکوت و نظم هستند. او نیز مانندیان گِل اشکال کم شدتِ ارتباطات اجتماعی را سبب سرزندگی فضای شهری میداند. «به محض آن که برخوردهای جالب، مفید و معنادار بین شهروندان به روابط خصوصی کاهش پیدا کند، شهر خواهد مُرد» (همان: 370). او نیز کیفیت فضاهای شهری را در شکل بخشیدن به چنین ارتباطاتی موثر میداند و بر تنوع و جذابیت عملکردی مکان تاکید میکند. «لازم است خیابان در طول پیاده روهایش جذابیّت تعددّ فروشگاهها و مکانهای عمومی را عرضه دارد، بعضی از این مکانها میباید در شامگاهان و شبانگاهان نیز باز باشند» (همان: 368).
3-2-2 خلوت گزینی در زندگی شهری
نیاز به خلوت گزینی به منظور رهایی از هیاهو و باز زندگی شهری در شهرهای بزرگ و کلانشهرها نمود بارزتری مییابد. زیرا از سویی نیاز به انزوا و آرامش در این شهرها بیش از روستا و شهرهای کوچک به وجود میآید و از سوی دیگر کلانشهر با فرصتهایی که برای تنها و ناشناخته بودن در میان انبوه جمعیت فراهم میآورد، به این نیاز پاسخ میدهد. زیمل در مقاله «کلانشهر و حیات ذهنی» این ناشناخته بودن را حاصل حالت ذهنی کلانشهر نشینان به یکدیگر میداند و آن را احتیاط (reserve) مینامد. زیمل این احتیاط را به دلیل بی شمار بودن تعداد کسانی میداند که فرد در زندگی هرروزه خود با آنها مواجه میشود. او این ناشناخته بودن را آزادی فردی میداند و میگوید: «اگر براستی چنین است که آدمی، تحت شرایط خاصی خود را در میان توده های کلانشهر تنهاتر و گم شده تر از هرجای دیگر حس میکند، این حس بی شک روی دیگر همان آزادی است» (زیمل، 1372: 61). «از نظر زیمل، روابط بی تفاوتی حتی با اکراه، اصولا روابطی اجتماعی هستند که تنها راه عملی، برای همراه بودن با تعداد بیشماری بیگانه در فضاهای پرازدحام شهر را نشان میدهند» (تانکیس، 1390: 17).اما «خودداری از کنش متقابل، تنها مسئله ای ]مربوط به[ کناره گیری اجتماعی نیست، بلکه شرط اولیه برای زندگی اجتماعی است که آرامش فرد را همراه با صلح نسبی اجتماعی تضمین میکند (همان: 18). این شرایط متضمن اخلاقیاتی است که تانکیس از آن به اخلاقیات بی تفاوتی تعبیر میکند. «بی تفاوتی این (جا) به منزله اخلاقیات مداراست. ماهیت بی علاقه و گسیخته جامعه جویی شهری میتواند وفاداریها و علایق یا همبستگیها را متلاشی کند. همچنانکه ]میتواند[ آشتی ناپذیریهای نیرومند، خصومتها و کینهها را تضعیف کند» (همان: 37). این بی تفاوتی لازمهی حفظ تفاوتها در فضای اجتماعی هرروزه است. از ثمرات چنین اخلاقیاتی «حق تنها بودن» است. «گمنامی و بی تفاوتی ممکن است گاهی همچون شکست احساس شوند، اما آنها در عین حال دارای ظرفیت "دوباره به دست آوردن موهبت خلوت و گوهر تنهایی" هستند» (همان: 46).
اس.کار و همکارانش در مقاله ای به نام «الزامهای فضای عمومی» رابطه میان نیازها و استفاده مردم را با فضای شهری مورد تحلیل قرار داده و درباره لزوم تطابق این دو بحث کردهاند. در این مقاله نیازهای افراد در ارتباط با فضای شهری در قالب موارد پنج گانهی آسایش، آرامش، درگیری غیرفعال با محیط، در گیری فعال با محیط و اکتشاف طبقه بندی شده است که هریک بر سطح خاصی از رابطه با محیط دلالت دارد. اگر در سطح درگیری فعال با محیط کنشهای اجتماعی با سایر کنشگران رخ میدهد، از نیاز به خلوت و تنهایی در قالب نیاز به آرامش سخن گفته میشود. در تعریفی که برای آرامش آورده شده است، این مفهوم از آسایش (که بیشتر بر نیازهای زیستی انسان تاکید دارد) متمایز شده، و احساس راحتی روانشناختی به عنوان پیش شرطی برای آن بیان شده است. نیاز به احساس راحتی ذهنی و روانی در شهرهای بزرگ و کلانشهرها که به تعبیر زیمل، در آنها «بنیاد روانشناختی فرد در شدت یافتن تحریکات عصبی نهفته است» (زیمل، 1372: 54) و فرد حیات ذهنی پیچیده ای را تجربه میکند، از ضرورت بیشتری برخوردار است. بدین سبب افراد نیازمند مکانهای عمومی هستند که از بار اضافیای که زندگی شهری به آنها تحمیل میکند برای مدتی رهایی یابند. در مقاله یاد شده تحقق این امر در بکارگیری عواملی در فضا دانسته شده که باعث ایجاد آرامش شوند؛ «عنصرهایی که در تضاد با بسترهای شهری هستند و ما را برای مدتی کوتاه از آنها خلاص میکنند» (اس.کار و دیگران، 1390: 377). داشتن چنین مکانهایی برای ارضای نیاز به آرامش میتواند به عنوان یک حق در زندگی شهری مورد توجه قرار گیرد. در بخش بعدی مقاله با تفصیل بیشتری به این مفهوم و ابعاد آن پرداخته خواهد شد.
3-4 حق شهر و حق زندگی شهری
مفهوم حق شهر در ارتباطی مستقیم قرار دارد با حق زندگی در فضاهایی که در شهر تولید و بازتولید میشوند. این مفهوم برای نخستین بار توسط هانری لوفبور مطرح شد. «کسی که از اینکه ساکنان کنترل بهتری بر روی تولید فضاهای زندگی روزمره خودشان داشته باشند، دفاع میکرد» (Tonnelat, 2010: 6). دیوید هاروی ازکسانی است که از نظریه حق شهر لوفبور بسیار تاثیر پذیرفته و بنیان نظری بسیاری از آثار خود را بر این مفهوم بنا نهاده است. او نیز از حق شهر به حق ساختن شهرها تعبیر میکند، و این واقعیت که چه کسانی از حق ساختن شهرها برخوردار هستند را به چالش میکشد. او حق شهری را فراتر از دسترسی به منابع شهری میداند در این باره بیان میکند: « این پرسش که "ما چه گونه شهری میخواهیم بسازیم" بدین معناست که "ما چگونه مردمی میخواهیم باشیم"» (Harvey, 2012). او همچنین در مقاله «حق شهر» خود جملانی را از رابرت پارک در این راستا نقل میکند: «شهر موفقترین تلاش انسان برای شکل دادن به جهانی که در آن زندگی میکند مطابق میل خود است. اما اگر شهر جهانی باشد که انسان خلق کرده در عین حال جهانی است که انسان محکوم است از این پس در آن زندگی کند. بنابراین انسان بدون داشتن درک درست از ماهیت کاری که انجام داده، با ساختن شهر خود را نیز باز آفرینی کرده است» (Harvey, 2008: 24) .از دیدگاه هاروی مفهوم حق شهر در جایی مطرح میشود که «حق مالکیت خصوصی و نرخ سود بر حقهای دیگر تقدم و الویت دارند» (Harvey, 2008: 23). او ازمنظر عدالت شهری و درچارچوب نظام سرمایه داری به بررسی حق انسانی نسبت به شهر میپردازد؛ و نادیده گرفتن چنین حقی را حاصل رابطهی نزدیک شهرسازی و سازوکارهای سرمایه داری میداند. از دیدگاه او این رابطه زمانی شکل میگیرد که سرمایه داری حاکم برای یافتن عرصه های سود آور به منظور به کارگیری سرمایه مازاد، و انباشت سرمایه و تولید ارزش افزوده بیشتر با محدودیت و موانعی مواجه میشود. در اینجاست که «نیاز به غلبه بر این موانع و گسترش قلمرو فعالیتهای سود بخش» (Harvey, 2008: 25) سرمایهها را به سوی شهرسازی و تولید فضا و زیرساختهای شهری سوق میدهد. در نتیجه حق شهر و حق بازسازی و دگرگونی شهر در انحصار منافع طبقه سرمایه دار حاکم (که به تعبیر پل کروگمن استاد دانشگاه پرینستون، کمتر از 0.1 درصد جامعه را تشکیل میدهند) قرار میگیرد. در چنین شرایطی «حق شهر تنها در اختیار نخبگان سیاسی و اقتصادی قرار دارد که میتوانند شهرها را هرچه بیشتر بر طبقه خواسته های خود شکل دهند» (Harvey, 2008: 38).
بنابراین شهر سرمایه داری محل منازعات طبقاتی است. دیوید هاروی نشان میدهد که چنین جذب مازاد سرمایه ای در دگرگونیهای شهری چگونه بر زندگی طبقه متوسط و نیز طبقه فقیر در این شهرها آثار خود را بجای میگذارد. در واقع در فرایند شهرسازی سرمایه داری میتوان رد مقاصد پنهان سیاسی و نیز اهداف اقتصادی را یافت. او در تحلیل تاریخی که از مداخلات هاسمن در پاریس و رابرت موزز در نیویورک به دست داده نشان میدهد که چگونه این مداخلات بر سبک زندگی مردم در این دو شهر تاثیر گذار بوده است. «پاریس به شهر نور، مرکز بزرگ مصرف، توریسم و لذت تبدیل شد؛ کافهها، فروشگاهها، صنعت مد و نمایشگاه های مجلل همگی زندگی شهری را طوری تغییر دادند که بتواند از طریق مصرف گرایی مازادهای گسترده را جذب کند» (Harvey, 2008: 26). همچنین در نیویورک گسترش حومهها و «مالکیت خانه و حومه از سوی طبقه متوسط، تحرک کنش اجتماعی را به سمت دفاع از ارزش ملک و هویتهای فردی، و گرایش سیاسی حومه نشینان را به سمت جمهوری خواهی محافظه کارانه سوق داد و بدین ترتیب دورنمای سیاسی را دگرگون ساخت» (Harvey, 2008: 27).
هاروی استدلال میکند که توسعه های اخیر شهرسازی تغییرات زیادی را به سبک زندگی طبقه متوسط تحمیل کرده است، از دیدگاه او سبک زندگی در این شهرها به کالا تبدیل شده است. «گرایشهای پسامدرنیستی در جهت حمایت از تشکیل بازارهای هدف-به صورت عادت مصرفی و اشکال فرهنگی- تجربه شهری معاصر را در هاله ای از آزادی و انتخاب (در صورت داشتن پول) پیچیده است» (Harvey, 2008: 31). او نتیجه چنین امری را «گسترش اصول اخلاقی نئولیبرالی، فرد گرایی مالکیت طلبانه و عقب نشینی از کنشهای سیاسی» میداند (Harvey, 2008: 32).
اما این مداخلات شهری طبقه فقیر را نیز به شیوه ای دیگر هدف خویش قرار میدهد. در شهری که مطابق خواسته های ثروتمندان شکل میگیرد و فضای مراکز شهری را به اجتماعات محصوری برای آنها تبدیل میکند، دیگر جایی برای زندگی این طبقات نیست. افرادی که توانایی پرداخت هزینه های زندگی در این مراکز را ندارند به حاشیه رانده میشوند. در این باره استفان تونلات در مقاله خود به نام «جامعه شناسی فضای عمومی» علاوه بر حق زندگی در این فضاها، حق دسترسی به آنها را مطرح میکند و مینویسد: «طراحی و نگهداری تعداد زیادی از مراکز شهری، مورد تقاضا و ادعای مناطق کسب و کار تجارت است و اغلب هدفشان پرهیز از حضورهای ناخوشایند است» (Tonnelat, 2010: 7)؛ او ادامه میدهد: «این امر به کنترل فضاییای اشاره دارد که با محدود کردن حضور فیزیکی ، امکان واقعیِ حضور در همه جای شهر را انحصاری کرده، و این واقعیت را که میتوان به وجهی در شهر هر کسی بود با محدودیت مواجه مینماید» (Tonnelat, 2010: 7). در چنین شرایطی است که مراکز شهری از تنوع و پذیرش همگان تهی میشود. مرکز شهر محل سود آوری و مبادله است و ارزش زندگی مدنی در آن با تنزل روبروست.
جنبه دیگری که هاروی در شهرسازی کاپیتالیستی و برخورد آن با فقرا مورد تحلیل قرار میدهد، حق سلب مالکیت از حاشیه نشیان است. او درباره شهر مومبای در هندوستان اشاره میکند که سرمایه گذاری در املاک و فعالیتهای ساختمانی در جوار این مناطق ارزش زمینی را که زاغه نشیان در آن ساکن هستند بالا میبرد. به نظر او ارزش زمین در این زاغهها سبب میشود «فشار برای پاکسازی آن-به دلایل محیطی و اجتماعی که معمولا انگیزه اصلی یعنی تصرف زمین را پنهان میسازد- هر روز بیشتر شود» (Harvey, 2008: 35). او از این عمل با عنوان «ساخت دنیای جدید روی ویرانه های دنیای قدیم» یاد میکند که عملی مستلزم خشونت است، و این توسعه را توسعه ای میداند که میخواهد فضا را برای ثروتمندان تسخیر کند.
از دیدگاه هاروی راه خروج از چنین شرایط و بحرانی از «کنترل دموکراتیک بر روی تولید کاربرد سرمایه مازاد» و «مدیریت دموکراتیک روی مصارف شهری» میگذرد. اتخاذ چنین رویکردی است که ما را به دستیابی به حق شهر، حق تولید فضاهای زندگی هر روزه و حق داشتن زندگی روزانه در شهر نزدیک میکند. دستیابی به چنین حقی، شهری را میسازد که دو مولفه دسترسی به منابع و فضاهای شهری و کیفیت زندگی شهری برای تمام طبقات ساکن در آن نهادینه شده است.
4- مؤخره
ارتباط میان فضای شهری و زندگی هرروزهی فرد دارای سویه های متنوعی است و هریک از این سویهها بیان کنندهی نوع استفاده فرد از فضاست. طیف این استفاده از رفع نیازهای اجباری و هرروزه (چون خرید، کار، آمد و شد) تا کنشهای اجتماعی و تا خلوت گزینی متغیر است. غنا و عمق ارتباطِ میان فضای شهری و فردِ استفاده کننده بسته به میزان فرصتی است که فضا برای شکوفایی زندگی روزمره او فراهم میکند. فرصتی که دایرهی انتخاب فرد را از فعالیتهای اجباری و روزمره فراتر برده و سبب شود تا او فضای شهری را به عنوان مکانی برای فراغت، ارتباط با دیگران، کنشهای اجتماعی فعال، پرسه زنی و حتی آرامش و تنهایی انتخاب کند. امکان چنین انتخابی از سوی فرد زمانی به واقعیت میپیوندد که میان "آنچه او میخواهد" و "آنچه در فضا به عنوان واقعیتی انضمامی وجود دارد" همگرایی وجود داشته باشد. این همگرایی سبب میشود تا سه گانه های فضایی لوفبور که مبتنی بر ابعاد فیزیکی، ذهنی و اجتماعی قابل بازشناسی بودند در همسویی بیشتری با یکدیگر قرار گیرند؛ و این میسر نیست جز در شرایطی که فرد نقش فعالی را در تولید و نگهداری فضای زندگی خویش ایفا کند؛ به بیانی دیگر در شرایطی که «حق شهر» به مفهوم واقعی خویش تحقق یابد.میتوان زوایای گوناگون رابطهی میان زندگی روزمره فرد و فضای شهری را در نظریه حق شهر لوفبور جستجو کرد. حق شهر به مفهوم حقی همگانی در نظارت و کنترل بر تولید فضاست، و زمانی تحقق مییابد که روزمرگی افراد تحت نظم مسلط و تحمیلِ گر بالادست، در هم شکسته شود. از سوی دیگر فضایی که این چنین به دست افراد ساخته شود، خود در هم شکنندهی روزمرگیهاست؛ و در نتیجه رابطه ای دوسویه و در هم تنیده را پدید میآورد که داشتن یک سوی رابطه را بدون دیگری ناممکن میسازد.
حق شهر زمانی که به منصهی ظهور میرسد، فضای شهریای را به ارمغان میآورد متناسب با خواسته های شهروندان؛ در این فضاست که به جای عبور صرف، حضور اتفاق میافتد، لحظه های زیسته خلق میشود، گرد هم آیی ها و مراسم آیینی رخ مینماید، کنشهای مدنی و مشارکت فعال اجتماعی پی ریخته میشود، حق زندگی کردن برای تمامی گروه های اجتماعی به رسمیت شناخته میشود، و زندگی از تکرار ملال آور وقایعِ قابل پیش بینی به زندگی با نشاط و مملو از وقایع تبدیل میشود؛ و این فضای شهری روایت گر تجاربی است که شهروندان را با گذشتهشان پیوند میدهد، بیان گر آمال و آرزوهایی است که آنها در نسبت با زندگی آیندهشان دارند و دربردارنده و پرورانندهی لحظه اکنونی است که در آن زندگی میکنند، و در این پیوستگیِ میان گذشته، اکنون و آینده است که زندگی روزانه شهروندان رقم میخورد.
5- کتابنامه
- آزاد ارمکی، محمد تقی (1390)، پیاده رو و حیات جمعی شهر، نشریه «شهر، زیبایی، زندگی»، سازمان زیباسازی شهر تهران، دوره اول، شماره دو (ویژه نامه پیاده راه)
- امیری، مریم (1388)، بررسی نحوه تاثیر قوانین و مقررات شهری در شکلگیری فضای شهری و تحقق حق شهر در آن، نمونه موردی: ضابطه فروش تراکم در محله نارمک (منطقه هشت تهران)، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران
- پاکزاد، جهانشاه (1376)، طراحی شهری چیست، مجلهی آبادی (ویژهی طراحی شهری)، سال هفتم، شماره 25، انتشارات مرکز مطالعات و شهرسازی معماری ایران.
- پورمحمدرضا، نوید (1388)، تحلیل و بازخوانی طرحهای اراضی آباد از کنش تا عمل (تدقیق مفاهیم فضای عمومی، زندگی روزمره شهری و حیات مدنی از دیدگاه برنامه ریزی شهری)، پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران: پردیس هنرهای زیبا
- تانکیس، فرن (1390)، فضا، شهر و نظریهی اجتماعی (مناسبات اجتماعی و شکلهای شهری)، ترجمه حمیدرضا پارسی و آرزو افلاطونی، انتشارات دانشگاه تهران
- توسلی، محمود (1386)، طراحی فضای شهری (فضاهای شهری و جایگاه آنها در زندگی و سیمای شهری)، انتشارات شهیدی
- حبیبی، سید محسن (1378)، فضای شهری، حیات واقعه ای و خاطره های جمعی، نشریه صفه، شماره 28
- خسروی، بهناز (1390)، شهری برای شهرنشینی: لوفبور و فرهنگ شهر، پایگاه انسان شناسی و فرهنگ (http://www.anthropology.ir/node/12837)
- زیمل، گئورگ (1372)، کلانشهر و حیات ذهنی، ترجمه یوسف اباذری، نامه علوم اجتماعی، سال دوم، شماره 3
- شوای، فرانسواز (1386)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، ترجمه سید محسن حبیبی، انتشارات دانشگاه تهران
- لوفور، هانری (1388)، تروریسم و زندگی روزمره، ترجمه امیر هوشنگ افتخاری راد، نشر فرهنگ صبا
- فکوهی، ناصر (1390)، انسان شناسی شهری، نشر نی
- قوامی فرد، مریم (1390)، مطالعه مفهوم شناسی فضا و فضای شهری، پایگاه انسان شناسی و فرهنگ (http://www.anthropology.ir/node/12665)
- کاظمی، عباس (1388)، پرسه زنی و زندگی روزمره ایرانی، نشر آشیان
- کرمونا، متیو و استیو تیزدل(1390) خوانش مفاهیم طراحی شهری، ترجمه کامران ذکاوت و فرناز فرشاد، انتشارات آذرخش
- کروگمن، پل (1390)، ما 99 درصدیها، ترجمه پرویز صداقت، پایگاه انسان شناسی و فرهنگ
- کریر، راب (1383)، فضای شهری، ترجمه خسرو هاشمی نژاد، نشر خاک
- گل، یان(1387)، زندگی در فضای میان ساختمانها، ترجمه شیما شصتی، سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی
- لاجوردی، هاله(1388)، زندگی روزمره در ایران مدرن با تامل بر سینمای ایران، نشر ثالث
- لاجوردی، هاله (1384)، نظریه های زندگی روزمره، نامه علوم اجتماعی، شماره 26
- مدنی پور، علی (1387)، فضای عمومی و خصوصی شهر، انتشارات شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری
- هاروی، دیوید (1390)، حق شهر، ترجمه مریم آقازاده، نشریه «شهر، زیبایی، زندگی»، سازمان زیباسازی شهر تهران، دوره اول، شماره دو (ویژه نامه پیاده راه)
- Harvey, David (2012), Capitalism and the Urban Struggle, an interview with Boston Review
- Harvey, David (2008), The Right To the City, New Left Review 53
- Lefebvre, Henry (1968), Everyday Life in the Modern World, translated by Sacha Rabinovitch, Allen Lane The Penguin Press, 1971
- Lefebvre, Henry (1974), Production of Space, translated by Donald Nicholson Smith, Oxford, Blackwell, 1991
- Tonnelat, Stéphane (2010), The sociology of urban public spaces (in Territorial Evolution and Planning Solution: Experiences from China and France), Paris, Atlantis Press
/ج