استطاعت در حج
حج، آميزه اي از کنش هاي بدني در جغرافياي کعبه است که به قصد قربت به پروردگار جهانيان انجام مي گيرد. اعمال تعريف شده در کنار خانه خدا را «مناسک حج» مي گويند. مناسک در اديان مختلف، نقش آفريني ها و اثربخشي هاي مهمي دارد که در ديدگاه دانشمندان جامعه شناس چنين است:
يو آخيم واخ: کليه اعمالي که از تجربه ديني مايه گرفته يا با تجربه ديني مشخص مي شود; همه در حکم بيان عملي مناسک هستند. به معناي محدودتر، مناسک، عمل يا اعمال پرستش انسان ديندار است. تاريخ مناسک ديني نشان دهنده تأثيرات متقابل و مستمر ميان اجبار سنت از يک طرف و کشش دائم براي آزادي فرد، ايجاد انگيزه هاي تازه و بروز فعاليت خلاّقِ انسانِ ديندار از طرف ديگر است که در سير تکاملي الگوهاي فکري بشري ملاحظه مي کنيم.
به نظر «دورکيم»، همين مناسک است که احساسات مذهبي را ايجاد، تقويت و تجديد مي کند. حس وابستگي به يک قدرت خارجي روحاني و اخلاقي را که در واقع همان جامعه است، تشديد مي نمايد. همين مناسک و ماهيت جمعي چنين گردهمايي هاست که اين همه شور و شوق برمي انگيزد و شرکت کنندگان را به اهميت گروه و جامعه در قالب آيين هاي مذهبي آگاه مي سازد. بدين سان مناسک، همبستگي و انسجام اجتماعي را ايجاد و حفظ مي کند.
«ردکليف براون» نيز معتقد است: مناسک کارکرد اجتماعي خاص دارد; که
ضمن تنظيم و حفظ احساساتي که مبناي ساختمان را تشکيل مي دهد; آن را از نسلي به نسل ديگر انتقال مي دهد. به عقيده «گيرتس»: مکانيسم ايجاد کننده ايمان، مناسک است. ايمان مذهبي در جريان مناسک مذهبي ايجاد مي شود.
دين زنده، با ماهيتي که دارد، بايد رابطه اجتماعي را خلق کرده و از آن نگهداري کند
ـ مناسک خويشاوندي: صله ارحام، ازدواج، دعا، نماز، زيارت، وليمه دادن، عيادت مريض و...
ـ مناسک محلي: مسجدسازي، مراسم دعا، قرائت قرآن، مراسم شب قدر، نماز جماعت، نماز.
ـ مناسک ملي: مانند مثال هاي بالا.
ـ مناسک جهاني: حج.
مناسک جهاني، براي دنياي خارج از اسلام مفهوم ناشناخته اي است. جامعه شناسان غربي، در بيان انواع مناسک ديني، توانسته اند تا مناسک ملي و نژادي پيش بروند. حال، اگر در قرن اخير به پديده جهاني شدن مي انديشند، جز در چهارچوب روابط مادي و سياسي، تصوّري از جهاني شدن را درک نمي کنند.
حج، مهم ترين مناسک ديني در آيين مقدس اسلام است که، مي تواند مسلمانان را ساليانه در يک اجتماع عظيم مذهبي گردهم آورد و همگان را با دستور و نظام هماهنگ و شعار واحد به اجراي مراحل مختلف مناسک، هدايت نمايد و ارتباط معنوي با خدا و مردم را در عالي ترين و زيباترين صورت نشان دهد.
اين است که حج در اسلام از ارکان اعتقادي ايمان آورندگان به شمار مي رود و در قرآن و روايت ها، به رفتن به سوي آن تأکيد مي شود; اما نه هجوم همگاني، که ممکن نخواهد بود، بلکه آنان که شرايط برايشان فراهم است و عذر و مشکل خاصي براي به جا آوردن مناسک حج ندارند، بايد آهنگ حج نمايند.
ديگري متأثر مي باشد. همگي در يک سخن، اسلام را تعريف مي کند. اگر روزه اثر فردي بيشتري دارد، نماز، زکات، جهاد، امر به معروف و نهي از منکر، هم اثر فردي دارد هم اثر اجتماعي. در اين ميان حج است که علاوه بر داشتن آثار دوگانه، اثر جهاني را هم با خود به همراه دارد. اين است که گاه در ترازوي اسلام، وزنه حج بر نماز و روزه سنگيني مي کند و با فضيلت تر به شمار مي رود.
در جهان اسلام، تقويت دين و پيوند مسلمانان به حج بستگي دارد. کعبه، نماد و مظهر اسلام استدين جهاني اسلام، تا آن جا ماندگار است که حج ماندگار باشدخداوند متعال تا آن جا مسلمانان را مهلت مي دهد که حج رَوي و مناسک حج را ترک نکنند; و خانه خدا را خالي نگذارند
حج، جداي از آثار جهاني، آثار مادي و معنوي ويژه اي را هم در انسان پديدار مي کند:
حج پذيرفته شده در پيشگاه خداوند، پاداشي جز بهشت ندارد. حج گزار، از گناه پاک مي شود، همانند روزي که از مادر متولد شده است هر مالي و نعمتي را پاسخگويي لازم است، مگر هزينه کردني که در راه جهاد براي خدا و زيارت کعبه انجام گرفته باشد. حج مايه سلامتي بدن، افزايش درآمد و شايستگي در ايمان خواهد بود. آن که حج واجب انجام دهد; آزادي از آتش جهنم پاداش اوست; و اگر دوباره رود، تا پايان عمر سعادتمند خواهد زيست; و اگر سه باره پشت سرِ هم حج کند، همانند کسي است که هرساله به حج رودچنين کسي ديگر روي فقر و تهيدستي نخواهدديد.
حج، در عمر انسان بالغ و عاقل، بيش از يک بار واجب نيست; اما از چنان اهميتي برخوردار است که در سفارش پيشوايان اسلام مي خوانيم: «اگر مي توانيد در زندگيتان به نان و نمک قناعت کرده و ساليانه به حج رويد، چنين کنيد!»
گاه فقيهان قديم شيعه، حج رَوي را در روايت هاي رسيده به قدري عميق يافته اند که به واجب بودن همه ساله آن فتوي داده اند. زيرا علاوه بر تأکيدهاي فراوان براي رفتن به حج، از کساني هم که با وجود استطاعت، به حج نمي روند، کافر نام برده مي شود.
آن و همچنين نسبتش با فعل اختلاف نظر دارند.
استطاعت، مصدر باب استفعال از ريشه «طوع» است. راغب اصفهاني مي گويد: استطاعت به معناي وجود چيزي است که به سبب آن امکان پذير مي شود و انسان بهوسيله چهار امر استطاعت مي يابد که خواسته هايش را به عنوان فعل پديد آورد:
1 . نيرو يا قدرت ويژه اي که از آنِ فاعل است.
2 . تصور کردن فعل.
3 . ماده اي که پذيراي تأثير فعل است.
4 . ابزار انجام دادن فعل (اگر فعل به ابزار نيازمند باشد).
عجز، ضدّ استطاعت است و عاجز کسي است که فاقد يک يا چند امر از امور يادشده باشد. بدين قرار، هرگاه فردي اين امور را دارا باشد، مطلقاً مستطيع، و هرگاه فاقد همه آنها باشد، مطلقاً عاجز است; و زماني که داراي برخي و فاقد برخي ديگر باشد، از جهتي مستطيع، و از جهتي عاجز است; و بهتر آن است که او را عاجز بخوانند. استطاعت اخصّ از قدرت است. مبحث استطاعت از نخستين مباحث کلامي به شمار مي رود. «جبرگرايان»، استطاعت را همراه با فعل مي دانند; يعني آنان معتقدند که ياري خداوند، در زمان انجام دادن فعل و به همراه آن مي رسد و اين ياري همان استطاعت است. «عدل گرايان» به سبب مختار دانستن انسان در کارهايش، به استطاعت قبل از فعل معتقدند. هشام بن حکم ـ متکلم امامي ـ با بهره گيري از سخنان معصومان(عليهم السلام) ، بر اين باور است که استطاعت دو جنبه دارد; يک جنبه آن، توفيقي است که کار مخلوق نيست و اين جنبه همراه با فعل است; اما جنبه ديگر آن، استطاعتي است که از جهت تندرستي، وسع، توانايي و سلامت اعضاست. اين جنبه، پيش از فعل است و خطاب تکليف کننده نيز به آن تعلّق مي گيرد
اگر مي توانيد در زندگيتان به نان و نمک قناعت کرده و ساليانه به حج رويد، چنين کنيد!
آن چه در مفهوم استطاعت، منطقي مي نمايد و آيات قرآني و روايات آن را تأييد مي کند، همان است که هشام بن حکم گفته است; «يعني استطاعت پيش از فعل و همراه با آن».
براي رفتن به حج ابتدا عقل، ايمان، نيت و پول لازم است، اما اين ها همه کافي نيست. تا در بدن توانايي حرکت و اجراي
مناسک حج نباشد، اعمال حج امکان برگزاري نخواهد داشت.
سيداي نسفي در اين خصوص چه زيبا سروده است:
احرام کعبه را به تصوّر مکان تمام *** اين راه، قطع، بي مدد پا نمي شود
فقيه دامغاني در تفسير واژه قرآني «استطاعت» چنين مي نويسد:
«الإستطاعة علي وجهين: السعة في المال، الطاقة في القلب»:
ـ } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاًيعني من وجد سعة في المال علي أن يحجّ قدر ما يبلغه.
ـ } وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً)أي: فمن لم يجد في المال سعة «أن ينکِحَ المُحصناتِ».
ـ } فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْيعني ما أطقتُم
استطاعت در قرآن بر دو معني آمده است: توانگري و توانايي به عنوان مثال:
1) در مفهوم توانگري
ـ (منافقان) به زودي به خدا سوگند ياد مي کنند که: «اگر توانايي داشتيم همراه شما براي (جهاد) حرکت مي کرديم» يعني اگر مالي داشتيم (که معاش خانواده و هزينه خريد سلاح و... را تأمين کنيم با سپاه اسلام به سوي ميدان روانه مي شديم).
ـ براي مردمي که راهي يابند، رفتن به خانه کعبه واجب است; يعني مقدار دارايي
که براي حج لازم است، (داشته باشند).
ـ کسي که توانايي مالي براي ازدواج با زنان پاکدامن مؤمن ندارد، پس با کنيزان مؤمن ازدواج نمايد.
2) در معني توانايي قلبي:
ـ شما هرگز نمي توانيد در ميان زنان، به عدالت رفتار کنيد; يعني نمي توانيد علاقه يکسان به آنان داشته باشيد.
ـ تقواي الهي پيشه کنيد تا مي توانيد; يعني تا آن جا که طاقت داريد.
با توجه به معناي «استطاعت»، «مستطيع» کسي خواهد بود که براي انجام کاري قدرت بدني و امکانات مادي داشته باشد. البته نوع کارها از هم متفاوت اند; برخي تنها توان جسمي، برخي به توان فکري، برخي به توان مادي و برخي ديگر به وجود هر دو يا هر سه با هم نيازمند مي باشند.
نماز، با رمقي از توان جسمي و فکري قابل انجام است; روزه، انرژي بيشتري نسبت به نماز، نياز دارد; اما حج، غالباً با پيمايش مسافت بسيار طولاني همراه است. چنين مسافرتي، مرکبي هموار و ساز و برگي بسيار مي طلبد. از اين رو، تحمّل سختي هاي راهپيمايي تا مکّه مکرمه، انجام اعمال و مناسک حج و اسکان چند روزي در شهر مکه، هم قدرت بدني و فکري مي خواهد و هم قدرت مالي.
پس، از منظر قرآن و عقل، استطاعت در حج، مستلزم سلامت جسم است و داشتن درهم و ديناري عرف پسند براي تأمين هزينه سفر و هزينه خانواده اش به اندازه بسندگي در روزهاي مسافرت به خانه خدا و بازگشت از آن.
حال، شايد کسي راهي نزديک يا حتي راهي دور، اما با قدرت بدني زيادي که دارد، پاي پياده حج رود و ديگري توان تهيه چهارپايي لاغراندام داشته باشد و با آن آهنگ کعبه کند; و آن يکي هم با خودرو و هواپيما به اين سفر معنوي رو نهد. به هرحال دستور خداوندي بر اين است که از مليت ها و قشرهاي مختلف امت اسلامي بايد هر سال در کنگره عظيم حج حضور يافته و در تمرين شيوه هاي عبوديت به روش ابراهيمي، درس زندگي سعادتمند را فراگيرند و بدانسان رفتار نمايند. متن دعوت نامه خداوند سبحان از مردم، که ابلاغ آن را به عهده پيامبرش حضرت ابراهيم(عليه السلام) مي گذارد چنين است:
} وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلي کُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ کُلِّ فَجّ عَمِيق
« (اي ابراهيم)، مردم را به حج دعوت کن تا پياده و يا سوار بر مرکب هاي لاغراندام، از هر راه دوري به سوي تو روان شوند.»
اين دعوت، عمومي است و همه جهانيان را دربرمي گيرد; امّا بديهي است که هر تکليفي از عهده هرکس برنمي آيد; در ضمن محدوديت زماني ايّام حج و محدوديت مکاني کعبه، اجازه حضور همگاني در حج را نمي دهد. ازاين رو:
} وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً
«از جانب خداوند سبحان، حج بر کسي واجب است که توانايي براي حج کردن داشته باشد.»
1 ـ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) قَالَ: قَالَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً{ قَالَ: هَذِهِ لِمَنْ کَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ
امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه استطاعت حج فرمود: وجوب حج براي کسي است که دارايي و سلامتي را داشته باشد.
2 ـ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّار قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) عَنْ رَجُل لَهُ مَالٌ وَ لَمْ يَحُجَّ قَطُّ قَالَ هُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَي } وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي
راوي مي گويد: از امام صادق(عليه السلام) از حال مردي که امکان مالي دارد ولي هرگز به حج نرفته است پرسيدم، فرمود: آن کس،
مصداق اين سخن خداوند است که مي فرمايد: «روز قيامت نابينا ظاهر مي شود».
3 ـ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم قَالَ: قُلْتُ لاَِبِي جَعْفَر(عليهما السلام) قَوْلُهُ تَعَالَي } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا{ قَالَ: يَکُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ»
محمد بن مسلم مي گويد: از امام محمد باقر(عليه السلام) از معناي آيه «استطاعت حج» پرسيدم; فرمود: هرچه حج بدان بستگي دارد، ]استطاعت[ را شامل مي شود.
کسي که از لحاظ مادي و معنوي يا جسمي و روحي قادر به انجام کاري بوده و ابزار کار برايش فراهم باشد، او «مستطيع» است; در غير اين صورت «عاجز» است و معذور.
4 ـ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي الْخَثْعَمِيِّ; قَالَ: سَأَلَ حَفْصٌ الْکُنَاسِيُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا{ مَا يَعْنِي بِذَلِکَ؟ قَالَ: مَنْ کَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّي سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ أَوْ قَالَ مِمَّنْ کَانَ لَهُ مَالٌ فَقَالَ لَهُ حَفْصٌ الْکُنَاسِيُّ: فَإِذَا کَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّي سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَلَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ؟ قَالَ نَعَمْ»
راوي مي گويد که حفص کناسي آن گاه که من هم حضور داشتم، از امام صادق(عليه السلام) از تفسير آيه «استطاعت حج» پرسيد. حضرت فرمود: آيا کسي که از لحاظ جسمي سالم است راه حج امنيت لازم را دارد، توشه راه و مرکب برايش فراهم است، يا اين که دارايي لازم را داشته باشد، او مستطيع نمي شود؟ کناسي گفت: يعني کسي که داراي اين ويژگي ها باشد مستطيع است؟ حضرت فرمود: آري!
5 ـ عَنِ الرِّضَا(عليه السلام) فِي کِتَابِهِ إِلَي الْمَأْمُونِ قَالَ: «وَ حِجُّ الْبَيْتِ فَرِيضَةٌ عَلَي مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً، وَ السَّبِيلُ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَ الصِّحَّةِ»
امام رضا(عليه السلام) در نامه اي به مأمون نوشت: حج براي هر مستطيعي واجب است و منظور از راه داشتن: توشه و مرکب و سلامتي بدن است.
6 ـ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) عَنْ قَوْلِهِ } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً{ قَالَ: الصِّحَّةُ فِي بَدَنِهِ وَ الْقُدْرَةُ فِي مَالِهِ»
راوي گويد از امام صادق(عليه السلام) از تفسير آيه «استطاعت حج» پرسيده، فرموده است:
سلامتي در جسم و توانايي در مال است.
7 ـ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد(عليهما السلام) ... قَالَ: وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَاجِبٌ لِمَنْ (عَلَي مَنِ) اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ هُوَ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَ صِحَّةِ الْبَدَنِ وَ أَنْ يَکُونَ لِلْإِنْسَانِ مَا يُخَلِّفُهُ عَلَي عِيَالِهِ وَ مَا يَرْجِعُ إِلَيْهِ بَعْدَ حَجِّهِ
امام صادق(عليه السلام) فرمود: رفتن به خانه خدا بر هر کسي که استطاعت رفتن داشته باشد واجب است و استطاعت آن است که: توشه راه، مرکب سواري، تندرستي، و مخارج اهل و عيال خود را تا هنگام بازگشت از مکه داشته باشد.
اين ها نمونه رواياتي بود که از کتاب هاي حديثي، در اين جا آورديم. روايات ديگري هم وجود دارد که به دليل يکسان بودن مضمون آن ها و پرهيز از طولاني شدن مطلب، از بيان همگي خودداري کرديم.
چنانکه ملاحظه کرديد; چه در قرآن و چه در روايات، مفهوم فقهي استطاعت، داشتن توانايي انجام حج با تمام امکانات لازم براي سفر به خانه خدا است.
همان گونه که براي رفتن به يک سفري و انجام مأموريتي، داشتن پول، ابزار کار، وسيله سفر، صحّت بدن و تأمين نيازمندي هاي خانواده اي که در خانه بي سرپناه خواهند ماند لازم است و عقل و عرف چنين برنامه ريزي را لازمه سفر مي شمارد، شرع نيز، عقل و عرف بشري را همراهي کرده و دريافت آن ها را براي عملي شدن اين سفر مهم الهي پسنديده و امضا کرده است.
اما بديهي است که امروزه ابزار سفر، زمان سفر، ميزان نقدينگي و... با توجه به شرايط روز و روابط بين المللي، به مراتب با گذشته فرق کرده و به روز کردن تکاليف وارده، از ضروريات زماني و مکاني در فقه اسلامي تبعيّت خواهد کرد.
اين جستار پس از بيان ديدگاه برخي از فقيهان جهان تشيع در استطاعت حج، مفهوم امروزين استطاعت را مورد نظر دارد که بدان خواهد پرداخت.
1 . اسلام
2 . بلوغ
3 . عقل
4 . آزاد بودن
5 . استطاعت
اما در مفهوم استطاعت، اختلاف نظر
وجود دارد. برخي توان مالي را براي استطاعت بسنده مي دانند برخي توان بدني را و گروهي توان مالي و بدني را يکجا شرط استطاعت مي شمرند.
فاضل مقداد در کتاب معروف «کنز العرفان» مي نويسد:
با توجه به اين که حديث نبوي(صلي الله عليه وآله) ، که استطاعت را داشتن توشه و سواري (الزاد والراحلة) تفسير مي کند، بنابراين:
شافعي، تنها توان مالي را شرط استطاعت مي داند. پس مطابق اين ديدگاه، کسي که از کار افتاده و زمين گير است، ولي توان مالي دارد، حج بر او واجب مي شود و بايد به جاي خود کسي را به حج بفرستد.
مالک، توان جسمي را شرط استطاعت مي داند. برابر ديدگاه او، کسي که توان راه رفتن و کسب و کار را ]حتّي به گدايي) در طول مسير حج داشته باشد، حج بر او واجب مي شود.
ابوحنيفه، توان مالي و بدني را به طور همزمان شرط استطاعت مي داند. برابر رأي او، کسي که توشه راه، سواري، هزينه رفت و آمد به حج و پس انداز لازم براي خود و هزينه خانواده اش را نداشته باشد، حج بر او واجب نيست.
شيعه ]افزون بر ديدگاه ابوحنيفه[، داشتن سرمايه و امکاناتي که پس از بازگشت از حج در کسب و کار کسي لازم استو امنيت راه و داشتن وقت کافي براي رسيدن به حج را نيز از جمله شرايط استطاعت مطرح کرده اند.
البته برخي از فقيهان شيعه ـ همانند ديدگاه شافعي ـ استطاعت بدني را شرط وجوب ندانسته اند; يعني آنان بر اين باورند که اگر تمام شرايط حج براي کسي آماده باشد، ولي به دليل مرض مزمني زمين گير است، حج بر او واجب است و بايد به جاي خود کسي را به حج بفرستد. اما باورکنندگان به اين ديدگاه کم هستند، بلکه ديدگاه غالب اين است که افراد پولدار ناتوان و زمين گير مستطيع نمي شوند و نايب گرفتن براي حج هم بر آنان واجب نيست (لو کان المتمکّن مريضاً لم يجب الإستنابة); مگر اين که قبل از ناتواني و زمين گير شدن، حج بر او محقّق شده باشد; آنوقت واجب است که از طرف خود نايبي را به حج بفرستد و اگر بميرد، وارثان از سرمايه اش اين کار را انجام بدهند.
نداشته باشد وگرنه استطاعت محقّق نخواهد شد; مثلاً بدهکار در مقابل مطالبه طلبکار، بدهکار حقوق واجب (زکات)، نيازمند خانه، مسکن، ازدواج، يا ديگر ضروريات زندگي براي خود يا افراد واجب النفقه ـ در صورتي که رفتن به حج حيثيت اجتماعي او را لکه دار خواهد کرد ـ مستطيع نخواهد بودامام خميني(ره) در پاسخ به اين که، آيا حج مقدّم است يا ازدواج؟ مي نويسد: اگر نياز به ازدواج دارند، در صورتي مستطيع هستند که علاوه بر مصارف حج، مخارج ازدواج را هم داشته باشند.
ازاين رو، در فرصت اعلان شده براي ثبت نام، کساني که خود را از لحاظ مالي در آن روز مستطيع مي شناسند و يا احتمال مي دهند که تا اعلام اسامي آنان مستطيع خواهند شد، با قرض کردن و فروش زيورآلات همسر و غيره نسبت به ثبت نام اقدام مي نمايند، تا چه پيش آيد!
روشن است که در فقه، مقدّمه واجب، واجب است و ثبت نام اوليه، امروز يکي از مقدمات حج به شمار مي رود. بنابراين، کسي که در زمان اعلام ثبت نام، استطاعت لازم را داشته باشد، ثبت نام بر وي واجب خواهد بود. اگر پس از اعلام نتايج قرعه کشي، نوبتش در همان سال اول قرار گرفت و تا زمان ثبت نام کاروان ها شرايط استطاعت برايش باقي بود، حج بر او استقرار يافته و واجب مي باشد; امّا اگر نوبتش در سال هاي
ديگر قرار گرفت، اختيار خواهد داشت که نوبت را براي خود حفظ کند يا اين که وديعه خود را از بانک يا سازمان حج و زيارت مسترد، و در امور لازم سرمايه گذاري و يا هزينه نمايد.
حال در فرض اين که وديعه را همچنان در بانک نگه داشته باشد، زمان بررسي استطاعت مالي و جاني، زماني خواهد بود که شخص به سال نوبتش وارد شده و کاروان ها ثبت نام از حايزين شرايط را آغاز کرده باشند. اگر در چنين زماني، از هر لحاظ ، خود را مستطيع مي داند، حج بر او مستقر شده و واجب خواهد بود و اگر حتي مقداري از شرايط استطاعت را دارا نباشد، مستطيع نخواهد بود و اگر چنين شخصي با اصرار و احساس علاقه مندي، به حج برود، از حَجّة الاسلام کفايت نخواهد کرد; يعني اگر در سال هاي بعد مستطيع شد بايد به حج برود.
«لو کان عنده ما يکفيه للحجّ، فإن لم يتمکّن من المسير لأجل عدم الصحّة في البدن أم عدم تخلية السّرب، فالأقوي جواز التصرف فيه بما يخرجه عن الاستطاعة».
اگر نزد او مالي باشد که براي حجش کفايت مي کند، چنان که به علت سالم نبودن خودش يا باز نبودن راه نتواند حج برود، اقوي آن است که تصرف در آن مال، به طوري که او را از استطاعت بيندازد، جايز است:
«... والظاهر جواز التصرّف لو لم يتمکّن في هذا العام، و إن علم بتمکّنه في العام القابل، فلا يجب إبقاء المال إلي السنين القابلة
از شرايط استطاعت آن است که واجبِ مهم تر و مقدم تري بر حج وجود نداشته باشد وگرنه استطاعت محقّق نخواهد شد
يو آخيم واخ: کليه اعمالي که از تجربه ديني مايه گرفته يا با تجربه ديني مشخص مي شود; همه در حکم بيان عملي مناسک هستند. به معناي محدودتر، مناسک، عمل يا اعمال پرستش انسان ديندار است. تاريخ مناسک ديني نشان دهنده تأثيرات متقابل و مستمر ميان اجبار سنت از يک طرف و کشش دائم براي آزادي فرد، ايجاد انگيزه هاي تازه و بروز فعاليت خلاّقِ انسانِ ديندار از طرف ديگر است که در سير تکاملي الگوهاي فکري بشري ملاحظه مي کنيم.
به نظر «دورکيم»، همين مناسک است که احساسات مذهبي را ايجاد، تقويت و تجديد مي کند. حس وابستگي به يک قدرت خارجي روحاني و اخلاقي را که در واقع همان جامعه است، تشديد مي نمايد. همين مناسک و ماهيت جمعي چنين گردهمايي هاست که اين همه شور و شوق برمي انگيزد و شرکت کنندگان را به اهميت گروه و جامعه در قالب آيين هاي مذهبي آگاه مي سازد. بدين سان مناسک، همبستگي و انسجام اجتماعي را ايجاد و حفظ مي کند.
«ردکليف براون» نيز معتقد است: مناسک کارکرد اجتماعي خاص دارد; که
ضمن تنظيم و حفظ احساساتي که مبناي ساختمان را تشکيل مي دهد; آن را از نسلي به نسل ديگر انتقال مي دهد. به عقيده «گيرتس»: مکانيسم ايجاد کننده ايمان، مناسک است. ايمان مذهبي در جريان مناسک مذهبي ايجاد مي شود.
دين زنده، با ماهيتي که دارد، بايد رابطه اجتماعي را خلق کرده و از آن نگهداري کند
انواع مناسک:
ـ مناسک خويشاوندي: صله ارحام، ازدواج، دعا، نماز، زيارت، وليمه دادن، عيادت مريض و...
ـ مناسک محلي: مسجدسازي، مراسم دعا، قرائت قرآن، مراسم شب قدر، نماز جماعت، نماز.
ـ مناسک ملي: مانند مثال هاي بالا.
ـ مناسک جهاني: حج.
مناسک جهاني، براي دنياي خارج از اسلام مفهوم ناشناخته اي است. جامعه شناسان غربي، در بيان انواع مناسک ديني، توانسته اند تا مناسک ملي و نژادي پيش بروند. حال، اگر در قرن اخير به پديده جهاني شدن مي انديشند، جز در چهارچوب روابط مادي و سياسي، تصوّري از جهاني شدن را درک نمي کنند.
حج، مهم ترين مناسک ديني در آيين مقدس اسلام است که، مي تواند مسلمانان را ساليانه در يک اجتماع عظيم مذهبي گردهم آورد و همگان را با دستور و نظام هماهنگ و شعار واحد به اجراي مراحل مختلف مناسک، هدايت نمايد و ارتباط معنوي با خدا و مردم را در عالي ترين و زيباترين صورت نشان دهد.
اين است که حج در اسلام از ارکان اعتقادي ايمان آورندگان به شمار مي رود و در قرآن و روايت ها، به رفتن به سوي آن تأکيد مي شود; اما نه هجوم همگاني، که ممکن نخواهد بود، بلکه آنان که شرايط برايشان فراهم است و عذر و مشکل خاصي براي به جا آوردن مناسک حج ندارند، بايد آهنگ حج نمايند.
مناسک جهاني حج در سفارش پيشوايان اسلامي
ديگري متأثر مي باشد. همگي در يک سخن، اسلام را تعريف مي کند. اگر روزه اثر فردي بيشتري دارد، نماز، زکات، جهاد، امر به معروف و نهي از منکر، هم اثر فردي دارد هم اثر اجتماعي. در اين ميان حج است که علاوه بر داشتن آثار دوگانه، اثر جهاني را هم با خود به همراه دارد. اين است که گاه در ترازوي اسلام، وزنه حج بر نماز و روزه سنگيني مي کند و با فضيلت تر به شمار مي رود.
در جهان اسلام، تقويت دين و پيوند مسلمانان به حج بستگي دارد. کعبه، نماد و مظهر اسلام استدين جهاني اسلام، تا آن جا ماندگار است که حج ماندگار باشدخداوند متعال تا آن جا مسلمانان را مهلت مي دهد که حج رَوي و مناسک حج را ترک نکنند; و خانه خدا را خالي نگذارند
حج، جداي از آثار جهاني، آثار مادي و معنوي ويژه اي را هم در انسان پديدار مي کند:
حج پذيرفته شده در پيشگاه خداوند، پاداشي جز بهشت ندارد. حج گزار، از گناه پاک مي شود، همانند روزي که از مادر متولد شده است هر مالي و نعمتي را پاسخگويي لازم است، مگر هزينه کردني که در راه جهاد براي خدا و زيارت کعبه انجام گرفته باشد. حج مايه سلامتي بدن، افزايش درآمد و شايستگي در ايمان خواهد بود. آن که حج واجب انجام دهد; آزادي از آتش جهنم پاداش اوست; و اگر دوباره رود، تا پايان عمر سعادتمند خواهد زيست; و اگر سه باره پشت سرِ هم حج کند، همانند کسي است که هرساله به حج رودچنين کسي ديگر روي فقر و تهيدستي نخواهدديد.
حج، در عمر انسان بالغ و عاقل، بيش از يک بار واجب نيست; اما از چنان اهميتي برخوردار است که در سفارش پيشوايان اسلام مي خوانيم: «اگر مي توانيد در زندگيتان به نان و نمک قناعت کرده و ساليانه به حج رويد، چنين کنيد!»
گاه فقيهان قديم شيعه، حج رَوي را در روايت هاي رسيده به قدري عميق يافته اند که به واجب بودن همه ساله آن فتوي داده اند. زيرا علاوه بر تأکيدهاي فراوان براي رفتن به حج، از کساني هم که با وجود استطاعت، به حج نمي روند، کافر نام برده مي شود.
تعريف استطاعت
آن و همچنين نسبتش با فعل اختلاف نظر دارند.
استطاعت، مصدر باب استفعال از ريشه «طوع» است. راغب اصفهاني مي گويد: استطاعت به معناي وجود چيزي است که به سبب آن امکان پذير مي شود و انسان بهوسيله چهار امر استطاعت مي يابد که خواسته هايش را به عنوان فعل پديد آورد:
1 . نيرو يا قدرت ويژه اي که از آنِ فاعل است.
2 . تصور کردن فعل.
3 . ماده اي که پذيراي تأثير فعل است.
4 . ابزار انجام دادن فعل (اگر فعل به ابزار نيازمند باشد).
عجز، ضدّ استطاعت است و عاجز کسي است که فاقد يک يا چند امر از امور يادشده باشد. بدين قرار، هرگاه فردي اين امور را دارا باشد، مطلقاً مستطيع، و هرگاه فاقد همه آنها باشد، مطلقاً عاجز است; و زماني که داراي برخي و فاقد برخي ديگر باشد، از جهتي مستطيع، و از جهتي عاجز است; و بهتر آن است که او را عاجز بخوانند. استطاعت اخصّ از قدرت است. مبحث استطاعت از نخستين مباحث کلامي به شمار مي رود. «جبرگرايان»، استطاعت را همراه با فعل مي دانند; يعني آنان معتقدند که ياري خداوند، در زمان انجام دادن فعل و به همراه آن مي رسد و اين ياري همان استطاعت است. «عدل گرايان» به سبب مختار دانستن انسان در کارهايش، به استطاعت قبل از فعل معتقدند. هشام بن حکم ـ متکلم امامي ـ با بهره گيري از سخنان معصومان(عليهم السلام) ، بر اين باور است که استطاعت دو جنبه دارد; يک جنبه آن، توفيقي است که کار مخلوق نيست و اين جنبه همراه با فعل است; اما جنبه ديگر آن، استطاعتي است که از جهت تندرستي، وسع، توانايي و سلامت اعضاست. اين جنبه، پيش از فعل است و خطاب تکليف کننده نيز به آن تعلّق مي گيرد
اگر مي توانيد در زندگيتان به نان و نمک قناعت کرده و ساليانه به حج رويد، چنين کنيد!
آن چه در مفهوم استطاعت، منطقي مي نمايد و آيات قرآني و روايات آن را تأييد مي کند، همان است که هشام بن حکم گفته است; «يعني استطاعت پيش از فعل و همراه با آن».
براي رفتن به حج ابتدا عقل، ايمان، نيت و پول لازم است، اما اين ها همه کافي نيست. تا در بدن توانايي حرکت و اجراي
مناسک حج نباشد، اعمال حج امکان برگزاري نخواهد داشت.
سيداي نسفي در اين خصوص چه زيبا سروده است:
احرام کعبه را به تصوّر مکان تمام *** اين راه، قطع، بي مدد پا نمي شود
استطاعت در قرآن
فقيه دامغاني در تفسير واژه قرآني «استطاعت» چنين مي نويسد:
«الإستطاعة علي وجهين: السعة في المال، الطاقة في القلب»:
الوجه الأول
ـ } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاًيعني من وجد سعة في المال علي أن يحجّ قدر ما يبلغه.
ـ } وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً)أي: فمن لم يجد في المال سعة «أن ينکِحَ المُحصناتِ».
الوجه الثاني
ـ } فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْيعني ما أطقتُم
استطاعت در قرآن بر دو معني آمده است: توانگري و توانايي به عنوان مثال:
1) در مفهوم توانگري
ـ (منافقان) به زودي به خدا سوگند ياد مي کنند که: «اگر توانايي داشتيم همراه شما براي (جهاد) حرکت مي کرديم» يعني اگر مالي داشتيم (که معاش خانواده و هزينه خريد سلاح و... را تأمين کنيم با سپاه اسلام به سوي ميدان روانه مي شديم).
ـ براي مردمي که راهي يابند، رفتن به خانه کعبه واجب است; يعني مقدار دارايي
که براي حج لازم است، (داشته باشند).
ـ کسي که توانايي مالي براي ازدواج با زنان پاکدامن مؤمن ندارد، پس با کنيزان مؤمن ازدواج نمايد.
2) در معني توانايي قلبي:
ـ شما هرگز نمي توانيد در ميان زنان، به عدالت رفتار کنيد; يعني نمي توانيد علاقه يکسان به آنان داشته باشيد.
ـ تقواي الهي پيشه کنيد تا مي توانيد; يعني تا آن جا که طاقت داريد.
با توجه به معناي «استطاعت»، «مستطيع» کسي خواهد بود که براي انجام کاري قدرت بدني و امکانات مادي داشته باشد. البته نوع کارها از هم متفاوت اند; برخي تنها توان جسمي، برخي به توان فکري، برخي به توان مادي و برخي ديگر به وجود هر دو يا هر سه با هم نيازمند مي باشند.
نماز، با رمقي از توان جسمي و فکري قابل انجام است; روزه، انرژي بيشتري نسبت به نماز، نياز دارد; اما حج، غالباً با پيمايش مسافت بسيار طولاني همراه است. چنين مسافرتي، مرکبي هموار و ساز و برگي بسيار مي طلبد. از اين رو، تحمّل سختي هاي راهپيمايي تا مکّه مکرمه، انجام اعمال و مناسک حج و اسکان چند روزي در شهر مکه، هم قدرت بدني و فکري مي خواهد و هم قدرت مالي.
پس، از منظر قرآن و عقل، استطاعت در حج، مستلزم سلامت جسم است و داشتن درهم و ديناري عرف پسند براي تأمين هزينه سفر و هزينه خانواده اش به اندازه بسندگي در روزهاي مسافرت به خانه خدا و بازگشت از آن.
حال، شايد کسي راهي نزديک يا حتي راهي دور، اما با قدرت بدني زيادي که دارد، پاي پياده حج رود و ديگري توان تهيه چهارپايي لاغراندام داشته باشد و با آن آهنگ کعبه کند; و آن يکي هم با خودرو و هواپيما به اين سفر معنوي رو نهد. به هرحال دستور خداوندي بر اين است که از مليت ها و قشرهاي مختلف امت اسلامي بايد هر سال در کنگره عظيم حج حضور يافته و در تمرين شيوه هاي عبوديت به روش ابراهيمي، درس زندگي سعادتمند را فراگيرند و بدانسان رفتار نمايند. متن دعوت نامه خداوند سبحان از مردم، که ابلاغ آن را به عهده پيامبرش حضرت ابراهيم(عليه السلام) مي گذارد چنين است:
} وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلي کُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ کُلِّ فَجّ عَمِيق
« (اي ابراهيم)، مردم را به حج دعوت کن تا پياده و يا سوار بر مرکب هاي لاغراندام، از هر راه دوري به سوي تو روان شوند.»
اين دعوت، عمومي است و همه جهانيان را دربرمي گيرد; امّا بديهي است که هر تکليفي از عهده هرکس برنمي آيد; در ضمن محدوديت زماني ايّام حج و محدوديت مکاني کعبه، اجازه حضور همگاني در حج را نمي دهد. ازاين رو:
} وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً
«از جانب خداوند سبحان، حج بر کسي واجب است که توانايي براي حج کردن داشته باشد.»
استطاعت در روايت
1 ـ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) قَالَ: قَالَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً{ قَالَ: هَذِهِ لِمَنْ کَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ
امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه استطاعت حج فرمود: وجوب حج براي کسي است که دارايي و سلامتي را داشته باشد.
2 ـ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّار قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) عَنْ رَجُل لَهُ مَالٌ وَ لَمْ يَحُجَّ قَطُّ قَالَ هُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَي } وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي
راوي مي گويد: از امام صادق(عليه السلام) از حال مردي که امکان مالي دارد ولي هرگز به حج نرفته است پرسيدم، فرمود: آن کس،
مصداق اين سخن خداوند است که مي فرمايد: «روز قيامت نابينا ظاهر مي شود».
3 ـ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم قَالَ: قُلْتُ لاَِبِي جَعْفَر(عليهما السلام) قَوْلُهُ تَعَالَي } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا{ قَالَ: يَکُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ»
محمد بن مسلم مي گويد: از امام محمد باقر(عليه السلام) از معناي آيه «استطاعت حج» پرسيدم; فرمود: هرچه حج بدان بستگي دارد، ]استطاعت[ را شامل مي شود.
کسي که از لحاظ مادي و معنوي يا جسمي و روحي قادر به انجام کاري بوده و ابزار کار برايش فراهم باشد، او «مستطيع» است; در غير اين صورت «عاجز» است و معذور.
4 ـ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي الْخَثْعَمِيِّ; قَالَ: سَأَلَ حَفْصٌ الْکُنَاسِيُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا{ مَا يَعْنِي بِذَلِکَ؟ قَالَ: مَنْ کَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّي سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ أَوْ قَالَ مِمَّنْ کَانَ لَهُ مَالٌ فَقَالَ لَهُ حَفْصٌ الْکُنَاسِيُّ: فَإِذَا کَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّي سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَلَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ؟ قَالَ نَعَمْ»
راوي مي گويد که حفص کناسي آن گاه که من هم حضور داشتم، از امام صادق(عليه السلام) از تفسير آيه «استطاعت حج» پرسيد. حضرت فرمود: آيا کسي که از لحاظ جسمي سالم است راه حج امنيت لازم را دارد، توشه راه و مرکب برايش فراهم است، يا اين که دارايي لازم را داشته باشد، او مستطيع نمي شود؟ کناسي گفت: يعني کسي که داراي اين ويژگي ها باشد مستطيع است؟ حضرت فرمود: آري!
5 ـ عَنِ الرِّضَا(عليه السلام) فِي کِتَابِهِ إِلَي الْمَأْمُونِ قَالَ: «وَ حِجُّ الْبَيْتِ فَرِيضَةٌ عَلَي مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً، وَ السَّبِيلُ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَ الصِّحَّةِ»
امام رضا(عليه السلام) در نامه اي به مأمون نوشت: حج براي هر مستطيعي واجب است و منظور از راه داشتن: توشه و مرکب و سلامتي بدن است.
6 ـ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) عَنْ قَوْلِهِ } وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً{ قَالَ: الصِّحَّةُ فِي بَدَنِهِ وَ الْقُدْرَةُ فِي مَالِهِ»
راوي گويد از امام صادق(عليه السلام) از تفسير آيه «استطاعت حج» پرسيده، فرموده است:
سلامتي در جسم و توانايي در مال است.
7 ـ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد(عليهما السلام) ... قَالَ: وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَاجِبٌ لِمَنْ (عَلَي مَنِ) اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ هُوَ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَ صِحَّةِ الْبَدَنِ وَ أَنْ يَکُونَ لِلْإِنْسَانِ مَا يُخَلِّفُهُ عَلَي عِيَالِهِ وَ مَا يَرْجِعُ إِلَيْهِ بَعْدَ حَجِّهِ
امام صادق(عليه السلام) فرمود: رفتن به خانه خدا بر هر کسي که استطاعت رفتن داشته باشد واجب است و استطاعت آن است که: توشه راه، مرکب سواري، تندرستي، و مخارج اهل و عيال خود را تا هنگام بازگشت از مکه داشته باشد.
اين ها نمونه رواياتي بود که از کتاب هاي حديثي، در اين جا آورديم. روايات ديگري هم وجود دارد که به دليل يکسان بودن مضمون آن ها و پرهيز از طولاني شدن مطلب، از بيان همگي خودداري کرديم.
چنانکه ملاحظه کرديد; چه در قرآن و چه در روايات، مفهوم فقهي استطاعت، داشتن توانايي انجام حج با تمام امکانات لازم براي سفر به خانه خدا است.
همان گونه که براي رفتن به يک سفري و انجام مأموريتي، داشتن پول، ابزار کار، وسيله سفر، صحّت بدن و تأمين نيازمندي هاي خانواده اي که در خانه بي سرپناه خواهند ماند لازم است و عقل و عرف چنين برنامه ريزي را لازمه سفر مي شمارد، شرع نيز، عقل و عرف بشري را همراهي کرده و دريافت آن ها را براي عملي شدن اين سفر مهم الهي پسنديده و امضا کرده است.
اما بديهي است که امروزه ابزار سفر، زمان سفر، ميزان نقدينگي و... با توجه به شرايط روز و روابط بين المللي، به مراتب با گذشته فرق کرده و به روز کردن تکاليف وارده، از ضروريات زماني و مکاني در فقه اسلامي تبعيّت خواهد کرد.
اين جستار پس از بيان ديدگاه برخي از فقيهان جهان تشيع در استطاعت حج، مفهوم امروزين استطاعت را مورد نظر دارد که بدان خواهد پرداخت.
استطاعت در نگاه فقيهان
1 . اسلام
2 . بلوغ
3 . عقل
4 . آزاد بودن
5 . استطاعت
اما در مفهوم استطاعت، اختلاف نظر
وجود دارد. برخي توان مالي را براي استطاعت بسنده مي دانند برخي توان بدني را و گروهي توان مالي و بدني را يکجا شرط استطاعت مي شمرند.
فاضل مقداد در کتاب معروف «کنز العرفان» مي نويسد:
با توجه به اين که حديث نبوي(صلي الله عليه وآله) ، که استطاعت را داشتن توشه و سواري (الزاد والراحلة) تفسير مي کند، بنابراين:
شافعي، تنها توان مالي را شرط استطاعت مي داند. پس مطابق اين ديدگاه، کسي که از کار افتاده و زمين گير است، ولي توان مالي دارد، حج بر او واجب مي شود و بايد به جاي خود کسي را به حج بفرستد.
مالک، توان جسمي را شرط استطاعت مي داند. برابر ديدگاه او، کسي که توان راه رفتن و کسب و کار را ]حتّي به گدايي) در طول مسير حج داشته باشد، حج بر او واجب مي شود.
ابوحنيفه، توان مالي و بدني را به طور همزمان شرط استطاعت مي داند. برابر رأي او، کسي که توشه راه، سواري، هزينه رفت و آمد به حج و پس انداز لازم براي خود و هزينه خانواده اش را نداشته باشد، حج بر او واجب نيست.
شيعه ]افزون بر ديدگاه ابوحنيفه[، داشتن سرمايه و امکاناتي که پس از بازگشت از حج در کسب و کار کسي لازم استو امنيت راه و داشتن وقت کافي براي رسيدن به حج را نيز از جمله شرايط استطاعت مطرح کرده اند.
البته برخي از فقيهان شيعه ـ همانند ديدگاه شافعي ـ استطاعت بدني را شرط وجوب ندانسته اند; يعني آنان بر اين باورند که اگر تمام شرايط حج براي کسي آماده باشد، ولي به دليل مرض مزمني زمين گير است، حج بر او واجب است و بايد به جاي خود کسي را به حج بفرستد. اما باورکنندگان به اين ديدگاه کم هستند، بلکه ديدگاه غالب اين است که افراد پولدار ناتوان و زمين گير مستطيع نمي شوند و نايب گرفتن براي حج هم بر آنان واجب نيست (لو کان المتمکّن مريضاً لم يجب الإستنابة); مگر اين که قبل از ناتواني و زمين گير شدن، حج بر او محقّق شده باشد; آنوقت واجب است که از طرف خود نايبي را به حج بفرستد و اگر بميرد، وارثان از سرمايه اش اين کار را انجام بدهند.
اولويت بندي واجبات درمقام استطاعت
نداشته باشد وگرنه استطاعت محقّق نخواهد شد; مثلاً بدهکار در مقابل مطالبه طلبکار، بدهکار حقوق واجب (زکات)، نيازمند خانه، مسکن، ازدواج، يا ديگر ضروريات زندگي براي خود يا افراد واجب النفقه ـ در صورتي که رفتن به حج حيثيت اجتماعي او را لکه دار خواهد کرد ـ مستطيع نخواهد بودامام خميني(ره) در پاسخ به اين که، آيا حج مقدّم است يا ازدواج؟ مي نويسد: اگر نياز به ازدواج دارند، در صورتي مستطيع هستند که علاوه بر مصارف حج، مخارج ازدواج را هم داشته باشند.
استطاعت در موقعيت کنوني
ازاين رو، در فرصت اعلان شده براي ثبت نام، کساني که خود را از لحاظ مالي در آن روز مستطيع مي شناسند و يا احتمال مي دهند که تا اعلام اسامي آنان مستطيع خواهند شد، با قرض کردن و فروش زيورآلات همسر و غيره نسبت به ثبت نام اقدام مي نمايند، تا چه پيش آيد!
روشن است که در فقه، مقدّمه واجب، واجب است و ثبت نام اوليه، امروز يکي از مقدمات حج به شمار مي رود. بنابراين، کسي که در زمان اعلام ثبت نام، استطاعت لازم را داشته باشد، ثبت نام بر وي واجب خواهد بود. اگر پس از اعلام نتايج قرعه کشي، نوبتش در همان سال اول قرار گرفت و تا زمان ثبت نام کاروان ها شرايط استطاعت برايش باقي بود، حج بر او استقرار يافته و واجب مي باشد; امّا اگر نوبتش در سال هاي
ديگر قرار گرفت، اختيار خواهد داشت که نوبت را براي خود حفظ کند يا اين که وديعه خود را از بانک يا سازمان حج و زيارت مسترد، و در امور لازم سرمايه گذاري و يا هزينه نمايد.
حال در فرض اين که وديعه را همچنان در بانک نگه داشته باشد، زمان بررسي استطاعت مالي و جاني، زماني خواهد بود که شخص به سال نوبتش وارد شده و کاروان ها ثبت نام از حايزين شرايط را آغاز کرده باشند. اگر در چنين زماني، از هر لحاظ ، خود را مستطيع مي داند، حج بر او مستقر شده و واجب خواهد بود و اگر حتي مقداري از شرايط استطاعت را دارا نباشد، مستطيع نخواهد بود و اگر چنين شخصي با اصرار و احساس علاقه مندي، به حج برود، از حَجّة الاسلام کفايت نخواهد کرد; يعني اگر در سال هاي بعد مستطيع شد بايد به حج برود.
نظر فقيهان نسبت به استطاعت در وضعيت حاضر
«لو کان عنده ما يکفيه للحجّ، فإن لم يتمکّن من المسير لأجل عدم الصحّة في البدن أم عدم تخلية السّرب، فالأقوي جواز التصرف فيه بما يخرجه عن الاستطاعة».
اگر نزد او مالي باشد که براي حجش کفايت مي کند، چنان که به علت سالم نبودن خودش يا باز نبودن راه نتواند حج برود، اقوي آن است که تصرف در آن مال، به طوري که او را از استطاعت بيندازد، جايز است:
«... والظاهر جواز التصرّف لو لم يتمکّن في هذا العام، و إن علم بتمکّنه في العام القابل، فلا يجب إبقاء المال إلي السنين القابلة
از شرايط استطاعت آن است که واجبِ مهم تر و مقدم تري بر حج وجود نداشته باشد وگرنه استطاعت محقّق نخواهد شد
نتيجه