اصول سياست خارجى دولت اسلامى: و اصل نفى ولايت كافران بر مسلمانان

شايد در قرآن كريم پس از مسأله جهاد در سياست خارجى بر مسأله سياسى ديگرى نظير نفى ولايت غير مسلمانان بر مسلمانان تأكيد نشده باشد. اسلام همواره بر استقلال و عزت مسلمانان تأكيد ورزيده، جايز نمى‏داند كه كفار بر مسلمانان مسلط شوند و آنان را به بند كشند يا به گونه‏اى در حاكميت آنان نفوذ داشته باشند. بنابراين، مى‏توان گفت اصل نفى ولايت كفار بر مسلمانان كه از آيات قرآن و سنت نبوى استنباط مى‏شود و عقل و تجربه‏ى تاريخى بر آن صحه مى‏گذارد، اصلى مهم و حاكم بر سياست و
دوشنبه، 11 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصول سياست خارجى دولت اسلامى: و اصل نفى ولايت كافران بر مسلمانان
اصول سياست خارجى دولت اسلامى: و اصل نفى ولايت كافران بر مسلمانان
اصول سياست خارجى دولت اسلامى: و اصل نفى ولايت كافران بر مسلمانان

نويسنده: سید صادق حقیقت

اصل نفى ولايت كافران بر مسلمانان (و قاعده‏ى نفى سبيل)

شايد در قرآن كريم پس از مسأله جهاد در سياست خارجى بر مسأله سياسى ديگرى نظير نفى ولايت غير مسلمانان بر مسلمانان تأكيد نشده باشد. اسلام همواره بر استقلال و عزت مسلمانان تأكيد ورزيده، جايز نمى‏داند كه كفار بر مسلمانان مسلط شوند و آنان را به بند كشند يا به گونه‏اى در حاكميت آنان نفوذ داشته باشند. بنابراين، مى‏توان گفت اصل نفى ولايت كفار بر مسلمانان كه از آيات قرآن و سنت نبوى استنباط مى‏شود و عقل و تجربه‏ى تاريخى بر آن صحه مى‏گذارد، اصلى مهم و حاكم بر سياست و روابط خارجى دولت اسلامى با غير مسلمانان مى‏باشد. التزام به اين اصل مى‏تواند راه نفوذ و مسلطه‏ى كفار بر مسلمين و ضربه بر استقلال آنان در ابعاد سياسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى را مسدود كند.

1. قاعده نفى سبيل در قرآن كريم‏

آيات قرآن كريم هم ا زولايت اهل كتاب نسبت به مسلمانان هشدار داده و هم ولايت كفار را نهى كرده است، از اين رو لازم است پيش از ورود به بحث درباره‏ى علل نهى و مفهوم ولايت نهى شده، به طور نمونه برخى آيات مربوط مرور شود. خداوند در سوره‏ى مائده، پس از خدا و رسول و مؤمنانى كه نماز به پاى دارند و در حال ركوع انفاق مى‏كنند، و پذيرش ولايت آنان را غلبه و پيروزى حزب خويش مى‏داند(1)، مى فرمايد:
(يا ايها الذين ءامنوا لاتتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتب من قبلكم و الكفار اولياء واتقوا الله ان كنتم مؤمنين)(2)؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد، كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفته اند، [چه] از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [چه] از كافران، دوستان [خود] مگيريد، و اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد.
نكته‏اى كه درباره‏ى اين آيه و مفهوم ولايت لازم است ياد آورى شود، اين است كه ولايت در اين آيه و دو آيه‏ى پيش از آن بعيد است دو مفهوم داشته باشد و يك جا به معناى ولى امر و سر پرست باشد و در ديگرى به معناى دوست گرفته شود، زيرا در آيه‏ى نخست(3) ولى را معرفى كرده است و در آيه‏ى بعد(4)نتيجه را بيان كرده و سپس در آيه‏ى مورد بحث(5) از ولايت غير خدا و رسول و مومنان، يعنى ولايت اهل كتاب و مشركان نهى كرده است.
در آيه‏ى ديگرى از همين سوره نيز خداوند مى‏فرمايند:
(يا ايها الذين ءآمنوا لاتتخذوا اليهود و النصرى اولياء بعضهم اولياءبعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدى القوم الظالمين)(6)؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد، يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد، [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند. هر كس از شما آن‏ها را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود. آرى، خدا گروه ستمگران را راه نمى‏نمايد.
خداوند در آيه‏اى نيز مى‏فرمايد:
(يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الكفرين اولياء من دون المؤمنين اتريدون أن تجعلوا لله عليكم سلطنا مبينا)(7)؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به جاى مؤمنان، كافران را به دوستى خود مگيريد. آيا مى‏خواهيد، عليه خود حجتى روشن براى خدا قرار دهيد؟
قرآن در مورد دوست نگرفتن دشمنان خدا و مسلمانان مى‏فرمايد:
(يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم...)(8)؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى مگيريد، [به طورى] كه با آن‏ها اظهار دوستى كنيد و حال آن كه قطعا به آن حقيقت كه براى شما آمده، كافرند، پيامبر و شما را [از مكه] بيرون مى‏كنند كه [چرا] به خدا و پروردگارتان ايمان آورده ايد.
در آيه‏اى قرآن موارد تقيه را مستثنا كرده، مى‏فرمايد:
(لايتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شى الا أن تتقوا منهم تقية و يحذركم الله نفسه و الى الله المصير)(9)؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند، و هر كه چنين كند در هيچ چيز [او را] از [دوستى] خدا [بهره اى] نيست، مگر اين كه از آنان به نوعى تقيه كنيد، و خداوند شما را از مى‏ترساند و بازگشت [همه] به سوى خداست.
خداوند در آيه‏اى نيز سخن از ولايت منافقان و كافران به ميان مى‏آورد و پس از آن كه منافقان را به عقوبت دردناك بشارت مى‏دهد(10)، مى‏فرمايد:
(الذين يتخذون الكفرين اولياء من دون المؤمنين أيبتغون عندهم العزة فان العزة لله جميعا)(11)؛ همانان كه غير از مؤمنان، كافران را دوستان [خود] مى‏گيرند، آيا سربلندى را نزد آنان مى‏جويند [اين، خيالى خام است]، چرا كه عزت همه از آن خداست.
با دقت در مفهوم آيات مذكور به راحتى مى‏توان دريافت كه معناى كلمه‏ى ولايت در اين آيات، ممكن است به معناى سرپرستى باشد، اما به يقين مفهومى اعم از آن را بيان مى‏كند، چنان كه نمى‏تواند صرفا به معناى دوستى باشد. بنابراين آن چه علامه طباطبايى در تفسير آن بيان مى‏دارد، به واقعيت نزديك تر است. وى در اين باره مى‏فرمايد:
پذيرش ولايت كفار، امتزاج روحى با آنان است، به طورى كه به پيروى و تأثير پذيرى از آنان در اخلاق و ساير شئون زندگى و تصرف آنان در اين امور منجر گردد و تقييد اين نهى(در برخى موارد) به «من دون المؤمنين» دلالت بر اين معنا مى‏كند، زيرا حالى از تأثير رابطه دوستى با كفار بر دوستى با مؤمنين، و افكندن اختيار زندگى به سوى آنان به جاى مؤمنين و سازش با آن‏ها و جدايى از مؤمنان است(12).
درباره‏ى آيات نهى از ولايت كافران، نكته‏ى مهم و ظريفى وجود دارد كه آن تغيير به واژه‏ى «ولايت» است. چنان كه در مبحث مبانى اشاره شد، «ولايت» مى‏تواند به مفهوم «امارت»، «سلطنت» و حكومت به كار رود، ولى دو تفاوت اساسى بين ولايت و واژاه‏هاى مذكور وجود دارد: يكى، گستره و شمول ولايت است كه اختصاص به حاكميت ندارد و دو نفر نيز مى‏توانند نسبت به هم ديگر ولايت داشته باشند. اين بدان جهت است كه آنان به يارى هم ديگر اقدام كرده‏اند و به تعبير ديگر، به نفع هم كار مى‏كنند، لذا در آيات متعدد نصرت به عنوان كار ويژه‏ى ولايت اغلب همراه آن ذكر شده است. ديگر اين كه آن چه در قالب ولايت انجام مى‏گيرد، با توجه به بخشى از مفهوم ولايت(13) با دوستى (مودت) و محبت و مهربانى شكل مى‏گيرد، ولى لازمه‏ى سلطنت و امارت با مطلق حكومت چنين نيست، از اين رو حاكميتى كه ابتدا با بيعت شكل گيرد، ولى در ادامه با قهر و خشونت تداوم يابد، «ولايت» نخواهد بود.
بنابراين، قرآن بارها هشدار مى‏دهد كه كفار و دشمنان شما با ولايت و مودت به سوى شما مى‏آيند و قصد تأثير گذارى دارند و شما نبايد به اين دوستى و يارى آنان اعتنا كنيد، زيرا در نهايت بر شما تسلط مى‏يابند. تنها موردى كه تعبير عوض مى‏شود و به جاى «ولايت»، «سبيل» (در آيه‏ى نفس سبيل) به كار مى‏رود، هنگامى است كه دشمنى و جنگ بين مسلمانان و كفار مطرح است و منافقان انتظار پيروزى كافران و نفوذ آنان را مى‏كشند كه خداوند اميد آنان را با كلام (...لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا)(14) قطع مى‏كند.

2. عوامل نهى از ولايت از ديدگاه قرآن‏

قرآن براساس عوامل زير از ولايت با كفار نهى مى‏فرمايد:
الف) تمايل به كفار: خداوند متعال با بيان نظر كافران نسبت به مسلمين، زمينه را براى حكم نفى مودت و ولايت آنان بر مسلمين فراهم كرده است:
(ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب و لاالمشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم...)(15)؛ نه كسانى كه از اهل كتاب كافر شده‏اند و نه مشركان، دوست نمى‏دارند خيرى از جانب پروردگار بر شما فرود آيد.
خداوند در سوره‏ى آل عمران نيز مى‏فرمايد:
(ان تمسكم حسنة تسؤهم و ان تصبكم سيئة يفرحوا بها...)(16)؛ اگر به شما خوشى رسد آنان را بدحال مى‏كند، و اگر به شما گزندى رسد بدان شاد مى‏شوند.
بنابراين، اگر كافران و سلطه جويان اظهار علاقه به منافع متقابل مى‏كنند و يا تحت عنوان نوع دوستى و دفع از حقوق بشر حركتى را انجام مى‏دهند، اغلب در حد پاسخ گويى به افكار عمومى و براس دست يابى به منافع دراز مدت خويش است.
ب) اسلام زدايى: برخى از آيات قرآن در بيان اين است كه كفار به ويژه اهل كتاب دوست دارند كه مسلمانان از آيين خود دست بردارند:
(ود كثير من اهل الكتب او يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبيين لهم الحق...)(17)؛ بسيارى از اهل كتاب پس از اين كه حق براى شان آشكار شد، از روى حسدى كه در وجودشان بود آرزو مى‏كردند كه شما را بعد از ايمان تان كافر گردانند.
خداوند در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:
(ولا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطعوا)(18)؛ آنان همواره با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دين تان برگردانند.
و نيز مى‏فرمايد:
(ودت طائفة من اهل الكتب لو يضلونكم)(19)؛ گروهى از اهل كتاب آرزو مى‏كنند كاش شما را گمراه مى‏كردند.
برخى آيات نتيجه‏ى پيروى از اهل كتاب يا مشركان را پيش بينى كرده، به آن هشدار مى‏دهد:
(يا ايها الذين ءآمنوا ان تطيعوا فريقا من الذين اوتوالكتب يردوكم بعد ايمنكم كفرين)(20)؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر از فرقه‏اى از اهل آيه‏ى ذيل نتيجه‏ى اطاعت از كافران را ياد آورى مى‏شود:
(يا ايها الذين ءامنوا ان تطيعوا الذين كفروا يردوكم على اعقبكم فتنقلبوا خسرين)(21)؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر از كسانى كه كفر ورزيده‏اند اطاعت كنيد شما را از عقيده تان باز مى‏گردانند و زان كار خواهيد گشت.
در نهايت، خداوند پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را مخاطب قرار داده، مى‏فرمايد:
(ولن ترضى عنك اليهود ولا النصرى حتى تتبع ملتهم)(22)؛ و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نيم شوند، مگر آن كه از كيش آنان پيروى كنى.
آيات مذكور ديدگاه جمعى از غير مسلمانان را فاش مى‏كند. آنان بر خلاف اسلام كه اديان سابق را به رسميت شناخته و در پى همزيستى با آنان است، نه تنها به رد و انكار آيين اسلام پرداخته اند، بلكه در آرزوى بازگشت مسلمانان به كفر مى‏باشند و در اين خصوص برنامه ريزى مى‏كنند. گفتنى است كه گذشت زمان و تثبيت اسلام نيز خواست آنان را تغيير نداده است.
ج) همراز شدن با كفار: خداوند در بيان ماهيت كينه توزى كفار و نهى از همراز شدن با آنان مى‏فرمايد:
(يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم لايالونكم خبالا ودوا ما عنتم قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفى صدورهم اكبر قد بينالكم الآيات ان كنتم تعقلون)(23)؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد،از غير خودتان همراز مگيريد؛ [آنان] از هيچ نابكارى در حق شما كوتاهى نمى‏ورزند، آرزو دارند كه در رنج بيفتيد، دشمنى از لحن و سخن شان آشكار است و آن چه سينه‏هاى شان نهان مى‏دارد بزرگ تر است. در حقيقت، ما نشانه‏هاى [دشمنى آنان] را براى شما بيان كرديم، اگر تعقل كنيد.

3. عدم ولايت و تبرى از دشمنان‏

تولى، ايجاد ارتباط ولايى بين مؤمنان؛ و تبرى، دورى جستن از غير مؤمنان است. اصل تبرى با اصل نفى ولايت كافران ارتباط مستقيم دارد. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
(يا ايها الذين آمنواا لاتتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق)(24)؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را سرپرست نگيريد. شما با آن‏ها رابطه دوستى برقرار مى‏كنيد، در صورتى كه آن‏ها به آن چه به حق بر شما آمده است، كفر مى‏ورزند.
تبرى، نوعى ولايت منفى است كه در آيه‏ى فوق مورد نهى قرار گرفته است. خداوند از ابراهيم عليه‏السلام به اين دليل تمجيد مى‏كند كه دشمنى هميشگى با دشمنان خدا را اعلام كرد:
(قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه اذا قالوا لقومهم انا براؤا منكم و مما تعبدون من دون الله، كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا بالله وحده)(25)؛ جريان ابراهيم و همراهان اش براى شما نمونه و الگوى خوبى بود، زيرا ايشان به قوم خود گفتند: ما از شما و از آن چه شما غير از خدا مى‏پرستيد، بيزاريم. ما شما را رد مى‏كنيم و به اين دليل دشمنى و كينه بين ما و شما براى هميشه آشكار شد، مگر اين كه به خداى واحد ايمان آوريد.
در آيه مذكور تنها راهى كه براى ايجاد مودت و ولايت قرار داده شده است، ايمان آوردن كافران مى‏باشد. در سوره كافرون نيز خداوند دست رد به سينه كسانى مى‏زند كه به رسول او پيشنهاد كردند يك سال خداى واحد را بپرستند، و يك سال موحدان خداى ايشان را.
بديهى است عدم برقرارى رابطه مودت آميز و ولايى با كفار- چه در سطح فردى و چه در سطح دولت ها- به معناى نفى ارتباط با آن‏ها نيست، دولت‏هاى مسلمان براساس موازين و اصول اسلامى مى‏توانند با كفار رابطه سياسى و غير سياسى داشته باشند. همين گونه ارتباط هاست كه مى‏تواند زمينه دعوت و تبليغ دين مبين اسلام را از يك سو، و بهره مندى مللى اسلامى از علوم و فنون جديد را از سوى ديگر فراهم آورد.

4. مستندات قاعده‏ى نفى سبيل‏

اين قاعده‏ى فقهى در ابواب مختلف كاربرد دارد و حكم آن حاكم بر احكام اوليه است. هنگامى كه زمينه نفوذ و سلطه كفار بر مسلمانان تحقق يابد، اين قاعده در آن جا حاكم خواهد بود و احكام اوليه را لغو مى‏كند؛ براى نمونه، وفاى به عهد با همه‏ى اهميت خود، اگر عهدى سبب نفوذ و سلطه غير بر فرد مسلمان يا مسلمانان را فراهم كند ملغى مى‏شود. مستند اين قاعده در كتاب‏هاى فقهى، اغلب آيه‏اى است كه خداوند در آن مى‏فرمايد:
(لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا)(26)؛ خداوند براى كافران راه سلطه و نفوذ بر مسلمانان را قرار نداده است.
حديث »الاسلام يعلو و لايعلى عليه؛ اسلام برتر است و چيزى بر آن برترى ندارد«، و اجماع فقها نيز بر اين قاعده دلالت دارد.
علامه طباطبايى در استدلال به اين آيه ترديد كرده، مى‏فرمايد: سياق آيه‏ى نفى سبيل مربوط به قيامت و عدم حجت و دليل براى كافران بر ضد مؤمنين در آن روز است، و اگر شامل دنيا نيز بشود مقصود آن است كه بر فرض بقاى مسلمانان بر ايمان خويش، كفار بر آنان حجتى ندارند ومغلوب خواهند بود(27). مجمع البيان ديدگاه‏هاى متعدد مفسران را بيان مى‏كند كه از آن جمله اين است كه: منظور آن باشد كه غلبه كفار بر مسلمين به خداوند منسوب نيست، به خلاف پيروزى مسلمانان كه به خدا نسبت داده مى‏شود. نظر ديگر آن كه اگر چه در ظاهر كفار بر مسلمين غلبه كنند، ولى حجت و دليل همواره از مسلمانان است و خداوند براى كفار دليلى براى استدلال عليه مسلمانان قرار نداده است(28).
در هر صورت فقها اين آيه را دال بر حكمى وضعى تلقى مى‏كنند و هر كجا كه سبيل، يعنى راه نفوذ و غلبه‏ى كفار بر مسلمين باشد، آن قرار داد يا عمل را غير مشروع و باطل مى‏دانند، خواه سبيل حجت و استدلال عليه مسلمانان باشد و خواه راه نفوذ و سطه را باز كند. آياتى كه از اتخاذ ولايت كافران نهى مى‏كرد و بيان گر حكم تكليفى بر مسلمين بود، به طريق اولى پذيرش سلطه و نفوذ را كه مى تواند از آثار منفى پذيرش ولايت آنان باشد، نفى مى‏كند و اين حكم تكليفى منشأ حكم وضعى قاعده‏ى نفى سبيل خواهد بود، بنابراين حكم وضعى قاعده از حكم تكليفى كه ده‏ها آيه‏ى نهى و نفى ولايت بر آن دلالت دارد، انتزاع مى‏گردد(29).

5. اصل نفى سبيل از ديدگاه امام خمينى‏

امام خمينى براى نفس استعمار و سلطه، به آيه‏ى نفى سبيل استناد كرده، مى‏گويد:
قرآن مى‏گويد: هرگز خداى-تبارك و تعالى - سلطه‏اى براى غير مسلم بر مسلم قرار نداده است. هرگز نبايد يك هم چو چيزى واقع شود، يك تسلطى، يك راهى، اصلا يك راه نبايد پيدا بكند: لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا(30).
با وجود هشدارهاى آيات فوق در سياست و روابط خارجى دولت اسلامى با آن كه برقرارى رابطه امرى ضرورى است، ليكن بايد اين امر با شناسايى اهداف آن دولت ها صورت گيرد، زيرا برخى تنها به منافع متقابل بر اساس حقوق بشر و با رعايت حقوق بين الملل مى‏انديشند كه در اين فرض، روابط بدون اشكال است. امام خمينى (رحمت الله علیه)مى‏فرمايد:«اگر رابطه، انسانى است روابط انسانى با هيچ جا مانعى ندارد(31)؛ «روابط ما براساس احترام متقابل است»(32) و «ما با حفظ استقلال با تمام كشورها روابط دوستانه خواهيم داشت»(33). ايشان درباره ى كسانى كه با سوء نيت به دنبال رابطه اند، مى‏گويد:«آن‏ها كه مى‏خواهند ما را به تباهى بكشند، ما اصلا ميل نداريم با آن‏ها روابط داشته باشيم، مگر اصلاح شوند».

: پی نوشت

1. مائده (5) آيه‏ى 55و 56.
2. همان، آيه‏ى 57.
3. همان، آيه‏ى 55.
4. همان، آيه‏ى 56.
5. همان، آيه‏ى 57.
6. همان، آيه‏ى 51.
7. نساء (4) آيه‏ى 143.
8. ممتحنه (60) آيه‏ى 1.
9. آل عمران (3) آيه‏ى 28.
10. نساء (4) آيه‏ى 138.
11. همان، آيه‏ى 139.
12. سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 5، ص 115.
13. لسان العرب،ج 15، ص 411و فيروز آبادى، القاموس المحيط، ج 4، ص 464.
14. نساء (4) آيه‏ى 141.
15. بقره (2) آيه‏ى 105.
16. آل عمران (3) آيه‏ى 120.
17. بقره (2) آيه‏ى 109.
18. همان، آيه‏ى 217.
19. آل عمران (3) آيه‏ى 69.
20. همان، آيه‏ى 100.
21.همان، آيه‏ى 149.
22. بقره (2) آيه 120.
23. آل عمران (2) آيه‏ى 118.
24. ممتحنه (60) آيه‏ى 1.
25. همان، آيه‏ى 4.
26. نساء (4) آيه‏ى 141.
27. الميزان، ج 4، ص 141.
28.طبرسی،مجتمع البیان،ج3 و4،ص 196.
29. ر.ك: على مشكينى، اصطلاحات اصول، ص 118.
30. صحيفه نور، ج 3، ص 4.
31. همان، ج 10، ص 159- 167.
32. همان، ج 4، ص 234.
33. همان ص 49-50.

منبع: مبانی اصول واهدف سیاست خارجی دولت اسلامی

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط