نویسنده: برایان و دبورا چارلز ورث
مترجم: عبدالمجید مهدوی دامغانی
مترجم: عبدالمجید مهدوی دامغانی
نظریهی تکامل علت تنوع حیات را، با تمام تفاوتهای شناخته شدهی بین گونههای مختلف جانوران، گیاهان و ریز موجودات تشریح میکند، اما شباهتهای بنیادی آنها را نیز توضیح میدهد. این شباهتها غالباَ در سطح ظاهر خصلتهای بیرونی قابل مشاهدهاند، اما حتی به ریزترین جزئیات ساختار میکروسکوپی و کارکرد زیست شیمیایی گونههای مختلف نیز تعمیم مییابند.
شباهتهای گروههای مختلف گونههای زنده
حتی بین موجودات زنده کاملاَ متفاوت، شباهتهایی در تمام سطوح، از شباهتهای آشنای ظاهری و مشهود تا شباهتهای چرخهی زیستی و ساختار مادهی ژنتیکی، برقرار است. این شباهتها حتی آشکارا بین موجودات کاملاَ متفاوتی مانند انسان و باکتری نیز دیده میشود. این شباهتها، توضیحی طبیعی و روشن برای این ایده را در بردارند که بین موجودات زنده از طریق یک فرایند تکاملی توارث از نیاکان مشترک، رابطه برقرار است. ما خودمان، مطابق شکل 1. الف، شباهتهای آشکاری با بوزینهها داریم که از آن جمله میتوان به شباهت ویژگیهای درونی، مانند ساختار و سازمان مغز اشاره کرد. شباهتهای انسان به میمونها کمتر، و این شباهت به سایر پستانداران حتی کمتر از میمون و با وجود تمام تفاوتها، کاملاَ آشکار است. پستانداران شباهتهای بسیاری به دیگر مهره داران دارند که از این میان میتوان به ویژگیهای اصلی استخوان بندی، سامانههای گوارشی، گردش خون و عصبی آنها اشاره کرد. شگفت انگیزتر، شباهتهای پستان داران با موجوداتی مانند حشرات، مثلاَ در قطعه بندی پیکره، نیاز به خواب، کنترل ضرباهنگهای روزانهی خواب و بیداری و همچنین شباهتهای بنیادی کارکرد عصبها در جانوران گوناگون است.سامانههای طبقه بندی زیستی از دیرباز بر پایهی ویژگیهای ساختاریای استوار بودهاند که به سادگی مشاهده میشوند. مثلاً، حتی پیش از مطالعهی علمی زیست شناسی، حشرات در حکم گروهی از موجودات مشابه در نظر گرفته میشدند که از سایر بیمهرگان مانند نرم تنان در ویژگیهایی مانند پیکره قطعه قطعه، داشتن 3 جفت پای بنددار، پوستهی سفت خارجی و صفاتی از این دست، کاملاً متمایزند. بسیاری از این صفات در دیگر گروههای جانوری مانند سخت پوستان و عنکبوتها نیز دیده میشوند، با این تفاوت که ممکن است تعداد پاها متفاوت باشد (عنکبوتها 8 پا دارند). این گونههای مختلف در قالب گروه بزرگ تری به نام بندپایان قرار
میگیرند. بنابراین حشرات در گروه بندپایان قرار میگیرند و در آنها، مگسها گروهی را تشکیل میدهند که همگی یک جفت بال دارند، و البته ویژگیهای مشترک بسیار دیگری نیز در مگسها یافت میشود. پروانهها و بیدها گروه دیگری از حشرات را تشکیل میدهند که روی دو جفت بال همگی آنها فلسهای ریزی وجود دارد. در بین مگسها، میتوانیم مگس خانگی را از سایر خویشاوندانش از گروههای دیگر تمییز دهیم و هر یک از آنها را به نامی بخوانیم که گونه خوانده میشود؛ مثلاَ مگس خانگی، گونهی Musca domestica است. گونهها، گروهی از افراد مشابهاند که قطعاَ میتوانند با همدیگر آمیزش کنند. گونههای مختلف یک جنس (1) قرار میگیرند که مجدداً، گونههای مختلف یک جنس دارای ویژگیهای مشترکیاند که جنسهای دیگر موجودات زنده فاقد این ویژگیهایند. زیست شناسان، هر گونه را با دو نام میشناسند: نام جنس و به دنبال آن، نام خود گونه. مثلاً نام علمی انسان Home sapiens (انسان اندیشهمند) است که Homo نام جنس و sapiens نام گونهی آن است. بنا به قاعدهی علمی، این نامها با قلم ایتالیک نوشته میشوند.
یکی از پیشرفتهای مهم زیست شناسی، طبقه بندی سلسله مراتبی موجودات زنده به گروههای مختلف بود مبنی بر اینکه هر یک دارای ویژگیها و صفات مشترکیاند که گروههای دیگر فاقد آن هستند. طبقه بندی موجودات زنده به گونههای مختلف و سامانهی نام گذاری آنها بسیار پیش از داروین شکل گرفته بود. پیش از این که زیست شناسان، مطالعهی تکامل گونهها را آغاز کنند، لازم بود به مفهوم گونه به عنوان موجوداتی (هویتهایی) متمایز پی ببرند و به آن برسند. ساده ترین و طبیعی ترین راه برای توجیه الگوی سلسله مراتبی شباهتها از این قرار است که موجودات زنده در بستر زمان تکامل مییابند، که از شکلهای نیایی آغاز و گوناگون شدهاند تا گروههای زنده امروزی، و نیز موجودات بیشمار منقرض شده، را پدید آورند (ر. ک. فصل چهار). چنان که در فصل شش خواهیم گفت، اکنون میتوان با مطالعهی مستقیم اطلاعات مربوط به مادهی ژنتیکی، این الگوی شناخته شدهی دودمان شناختی را در بین گروههای مختلف موجودات زنده شناسایی، بررسی، و گروههای مختلف را از همدیگر تفکیک کرد.
تغییرات ساختاری مشابه در گونههای مختلف، مجموعهای دیگر از وقایعاند که نظریهی تکامل را قویاَ تأیید میکنند. مثلاً، استخوانهای بال خفاشها و پرندگان به روشنی حاکی از آن است که بالها، شکل تغییر یافتهی اندامهای حرکتی جلو هستند، هر چند ظاهراَ با اندامهای حرکتی جلویی دیگر مهره داران کاملاً فرق دارد (شکل 1- ب). به همین ترتیب، با وجودی که بالههای نهنگها بسیار شبیه به بالههای ماهیها است، و آشکار است که برای شنا کردن کاملاَ سازگار شدهاند، ساختار داخلی آنها شبیه اندام حرکتی پستان داران است، با این استثنا که تعداد انگشتان آنها بیشتر است. این امر، همراه با شواهد دیگر (مثلاَ، نهنگها با ریهها تنفس میکنند و به فرزند خود شیر میدهند) نشان میدهد که نهنگها، پستان داران تغییر شکل یافتهاند. یافتههای سنگوارهای حاکی از آنند که دو جفت اندام حرکتی مهره داران خشکی، از دو جفت بالهی ماهیان نرم باله (که کوالاکانتها (2) مشهورترین ماهیان زندهی این گروه به شمار میآیند؛ ر. ک. فصل چهار) مشتق شدهاند. در واقع، تعداد انگشتان در پاهای نخستین سنگوارههای مهره داران ساکن خشکی، دقیقاَ مانند ماهیان و نهنگها، بیش از پنج انگشت بود. مثال دیگر در این مورد، سه استخوان کوچک در گوش پستانداران است، که صوت را از بیرون به اندامی میرساند که صوت را به پیامهای عصبی تبدیل میکند. این استخوانهای ریز از ریشههای آرواره و جمجمهی جنینی تکوین یافتهاند و در خلال تکوین خزندگان، دراز شدهاند و اجزایی از سر و آرواره را تشکیل دادهاند. سنگوارههای حد واسط که رابطهی خزندگان با پستانداران را روشن میکنند، حاکی از تغییرات پیاپی این استخوانها در افراد بالغ و در نهایت، شکل گیری تکاملی این سه استخوان گوش در پستانداران هستند. این مثالها فقط بخش اندکی از نمونههای شناخته شدهی متعددیاند که بر اساس آنها، ساختارهای پیکرهای موجودات زنده در خلال دورههای تکاملی و براساس نیازهای ناشی از کارکردهای مختلف، به نحو چشمگیری تغییر کردهاند.
نمو جنینی و اندامهای تحلیل رفته
نمو جنینی، موارد فراوان دیگری از شباهتهای بین گروههای مختلف موجودات زنده را فراهم میآورد که آشکارا حاکی از وجود نیای مشترک در موجودات زندهی بعدی است. فرم جنینی گونههای مختلف، اغلب بسیار به هم شبیهاند، حتی در گونههایی که فرد بالغ آنها کاملاَ با یکدیگر متفاوتاند. مثلاً، در یک مرحله از نمو پستان داران، تیغههای آبششی ظاهر میشوند که شبیه همین تیغهها در ماهیاناند (شکل2). اگر خاستگاه ما نیاکانی شبه ماهی باشد، این پندار درست است، در غیر این صورت هیچ توضیحی برای آن وجود ندارد. از آنجا که ساختار موجود زنده در زمان بلوغ، شرایط سازگاری آن را با محیط فراهم میآورد، این تیغهها به احتمال زیاد از طریق گزینش تغییر میکنند. احتمالاَ رگهای خونی در حال نمو (تغییر تکاملی) برای هدایت و شکل گیری در مکان نهایی خود بهاین تیغهها نیاز دارند، بنابرایناین تیغهها، حتی در جانورانی که هیچ گاه به آنها نیاز ندارند، حفظ میشوند. اما، نمو میتواند سیر تکاملی را طی کند. پستانداران در قالب بسیاری از جزئیات دیگر نمو کاملا متفاوتی با ماهیان دارند؛ در نتیجه سایر ساختارهای جنینی که اهمیت کمتری در نمو داشتهاند، از بین رفته و ساختارهای جدیدی شکل گرفتهاند.شباهتها فقط به مراحل جنینی محدود نمیشوند. از دیرباز اندامهای تحلیل رفته (3) را بقایای ساختارهایی دانستهاند که در نیاکان موجودات زنده امروزی، کارکرد داشتهاند. تکامل این اندامها بسیار جالب است؛ زیرا این موارد به ما خاطر نشان میکنند که تکامل همواره به آفرینش و بهبود ساختارها نمیانجامد، بلکه گاه آنها را فرو میکاهد ( به سوی ساختارهای سادهتر هدایت میکند ). آپاندیس آدمی، که شکل کاملاً تحلیل یافتهی بخشی از لولهی گوارشی است که در اورانگوتان بسیار بزرگ است، یکی از نمونههای آشنای این امر است. پاهای تحلیل یافته جانوران بدون پا از دیگر مثالهای این مورد است. سنگوارههایی از مارهای اولیه یافت شده که دارای اندام حرکتی جلوی تقریباَ کاملیاند که حکایت دارد مارها از نیاکانی شبه مارمولکی دارای اندام حرکتی، تکامل یافتهاند. پیکر مار امروزی از قفسه سینهای طولانی با تعداد زیادی مهره (بیش از 300 عدد در پیتونها) تشکیل یافته است. در پیتون، تغییر از پیکر به دم از طریق
مهرههای بدون دنده مشخص و در چنین نقطهای پاهای تحلیل رفته یافت شده است. یک حلقهی لگنی و یک جفت استخوانِ کوتاه شدهی رانی یافت میشوند که نموشان از سیر طبیعی سایر مهره داران تبعیت میکنند با بیان ژنهای مشابهی که به طور طبیعی کنترل کننده نمو پا هستند. پیوند بافت اندام حرکتی عقبی پیتون حتی میتواند به تحریک شکل گیری یک انگشت اضافه در بالهای جوجه انجامد که حاکی از آن است که هنوز بخشهایی از سامانهی نمو اندام حرکتی عقبی در پیتونها وجود دارد. اگرچه، مارهای تکامل یافتهتر از هر گونه اندام حرکتی بیبهرهاند.
شباهتهای یاختهای و کارکردهای آن
شباهتهای موجودات زنده منحصر به ویژگیهای ظاهری و مشهودشان نیست. این شباهتها در کوچکترین مقیاس میکروسکوپی و در بنیادیترین جنبههای حیات نیز به چشم میخورند. یکی از ویژگیهای اصلی حیات تمام جانوران، گیاهان و ریزموجودات، این است که بافتهای آنها از واحدهای ذاتاَ مشابهی به نام یاخته تشکیل یافته است. یاختهها، اساس پیکرهی تمام موجودات زنده به جز ویروسها به شمار میآیند. از مخمرهای تک یاختهای و باکتریها گرفته تا پیکرهای چندیاختهای با بافتهای بسیار تمایز یافته همانند بافتهای پستانداران. در تمام موجودات عالی (4) ( یعنی کلّ حیات یاختهای غیرباکتریایی )، یاختهها به دو بخش سیتوپلاسم (5) و هسته (6) تقسیم میشوند که مادهی ژنتیکی در هسته قرار دارد ( شکل3 ). سیتوپلاسم فقط مایع احاطه شده توسط غشای سلول را تشکیل نمیدهد که هسته در آن شناور است، بلکه دارای مجموعهای از سیستمهای تشکیلاتی بسیار کوچک محتوی تعداد زیادی ساختارهای درون یاختهای است. میتوکندری که انرژی یاخته را تولید میکند و کلروپلاست که فتوسنتز در گیاهان عالی در آن رخ میدهد. از جمله مهم تریناندامکهای (7) یاختهای به شمار میآیند. اکنون مشخص شده است که خاستگاه هر دوی این اندامکها باکتریهایی بودهاند که یاختهها را اشغال کرده و در حکم یکی از اجزای یاختهای به آنها راه یافتهاند. باکتریها نیز یاختهاند (شکل3)، اما سادهتر و فاقد هسته یا اندامکها هستند؛ باکتریها و موجودات مشابه، آغازی (8) خوانده میشوند. ویروسها، تنها شکل بدون یاختهی حیات هستند و انگلهایی به شمار میروند که داخل یاختهی موجودات زندهی دیگر تکثیر میشوند و دارای یک پوشش پروتئینی ساده در پیرامون مادهی ژنتیکی هستند.یاختهها، کارخانههایی بسیار ظریف و فوق العاده پیچیدهاند که مواد شیمیایی مورد نیاز موجود زنده را میسازند، انرژی را از منابع غذایی تأمین میکنند، و ساختارهای پیکرهای را، مانند استخوانهای جانوران، میسازند. بخش عمدهای از این ماشینها و بسیاری از اجزای این کارخانه، (( پروتئینها )) هستند. برخی پروتئینها، آنزیمهاییاند که یک مادهی شیمیایی را میگیرند و روی آن یک عمل انجام میدهند؛ مثلاً، برش دادن ترکیبی شیمیایی به دو جزء یا دو مؤلفه، مانند یک قیچی شیمیایی از این جمله است. آنزیمهایی که در شویندههای زیستی به کار میروند، پروتئینها (مانند پروتئینهای
خون و عرق) را به ذرات کوچک قابل شستشو و پاک شدن از لباس تقسیم میکنند؛ آنزیمهای مشابهی در معدهی ما میتوانند مولکولهای غذا را به ذرات کوچک تری که برای یاخته قابل جذب باشند، بشکنند. وظیفهی پروتئینهای دیگر در بدن موجودات زنده، نگهداری یا انتقال مواد است. هموگلوبین در گلبولهای قرمز خون حامل اکسیژن است و یک پروتئین به نام فریتین در کبد آهن را گرفته و آن را ذخیره میکند. پروتئینهای ساختمانی هم وجود دارند، مانند کرآتین که پوست، مو و ناخن انگشتان را درست میکند. به علاوه، یاختهها پروتئینهایی را میسازند که عامل انتقال اطلاعات به یاختهها یا اندامهای دیگرند. هورمونها از جمله آشناترین پروتئینهای ارتباطاتی به شمار میآیند که در خون جریان دارند و بسیاری از کارکردهای بدن را کنترل میکنند. پروتئینهای دیگری در سطح یاخته قرار دارند و در ارتباطات با سایر یاختهها نقش دارند. از جملهی این برهمکنشها میتوان پیام رسانی برای کنترل رفتار یاخته در خلال نمو و سیر تکامل، ارتباطات بین تخمک و اسپرم در هنگام لقاح و شناسایی انگلها توسط سامانهی ایمنی را برشمرد.
یاختهها، مانند هر کارخانهای، تحت عوامل کنترل کنندهی پیچیدهای قرار دارند. یاختهها به اطلاعات بیرونی واکنش بروز میدهند (از طریق پروتئینهایی که روی غشای یاخته قرار دارند و شبیه قفل (سوراخ کلید)ها که در صورت تطابق، با مولکولهای جهان خارج، جفت میشوند؛ ر. ک. به شکل4). پروتئینهای گیرندهی حسی، مانند گیرندههای بویایی و گیرندههای نور، در ارتباطات بین یاختهها و محیط خود به کار میروند. پیامهای شیمیایی و نوری جهان خارج به تکانههای الکتریکی تبدیل و توسط اعصاب به مغز منتقل میشوند. تمام حیواناتی که مطالعه شدهاند در دریافت مواد شیمیایی و نور از پروتئینهایی بهره میگیرند که تا حد زیادی مشابهاند. برای بیان شباهتهایی که در یاختههای موجودات زنده مختلف کشف شدهاند میتوان از یک پروتئین میوزین (حرکتی)، شبیه به پروتئینهای یاختههای ماهیچهای یاد کرد که، در پیام رسانی چشمان مگسها و گوشهای آدمی شرکت دارد؛ یکی از اشکال ناشنوایی ناشی از جهشهای ژن این پروتئین است.
زیست شیمیدانان، آنزیمهای موجودات زنده را به بسیاری انواع مختلف رده بندی کردهاند، و هر آنزیم شناخته شده (در جانور پیچیدهای مانند ما انسانها، هزاران آنزیم) دارای یک شماره در سامانهی بین المللی شماره گذاری است. از آنجا که آنزیمهای فراوانی در یاختههای موجودات زندهی متعددی وجود دارند، این سامانه هر آنزیم را بر اساس وظیفهای که دارد، و نه موجود زندهای که این آنزیم از آن نشأت میگیرد، طبقه بندی میکند. بعضی آنزیمها، مانند آنزیمهای گوارشی، مولکولها را به ذرات کوچک تری تجزیه میکنند؛ بعضی آنزیمها مولکولهای مختلف را به یکدیگر پیوند میدهند؛ برخی آنزیمها مواد شیمیایی را اکسیده (آنها را با اکسیژن ترکیب) میکنند و به همین ترتیب تا آخر.
راه و روش تولید انرژی از منابع غذایی توسط یاختهها تا حد زیادی گوناگون، مشابه است. در این فرایند، یک منبع انرژی (قندها و چربیها در یاختههای انسان، اما برای موجودات دیگر مانند باکتریها، منابع دیگری مثل سولفید هیدروژن) وجود دارد. یک یاخته، ترکیب اولیه را طی چند مرحلهی شیمیایی جذب میکند و طی برخی از آنها، انرژی آزاد میشود. چنین مسیر سوخت و سازی مانند خط تولید عمل میکند که در آن توالی از زیرفرایندها
رخ میدهد. هر فرایند توسط ((ماشین)) پروتئینی ویژهی خودش انجام میشود؛ اینها آنزیمهایی برای هر یک از مراحل این مسیر هستند. مسیرهای مشابهی در طیف گستردهای از موجودات زنده یافت میشود و در منابع علمی نوین زیست شناسی، مسیرهای سوخت و سازی مهم بدون نیاز به ذکر موجود زندهی برخوردار از این مسیرها، شناسایی و بررسی شده است. مثلاً، هنگامی که مارمولکها پس از دویدن خسته میشوند، این خستگی ناشی از تولید اسید لاکتیک است که دقیقاً همان اتفاقی است که در ماهیچههای ما رخ میدهد. یاختهها دارای مسیرهای تولید مواد شیمیایی متعدد و گوناگون و همچنین تولید انرژی از مواد غذاییاند. مثلاً، برخی یاختههای ما مو تولید میکنند، بعضی استخوان میسازند، برخی رنگ دانهها را تولید میکنند، یاختههای دیگری به تولید هورمونها میپردازند و مانند اینها. مسیر سوخت و سازی که رنگ دانهی ملانین پوست در آن ساخته میشود (شکل4) در انسان، پستان داران دیگر، پروانههایی که رنگ دانههای سیاه در بال خود دارند و حتی در قارچها (مثلاً در هاگهای سیاه) یکسان است و بسیاری از آنزیمهای دخیل در این مسیر توسط گیاهان نیز در ساخت لیگنین، مادهی شیمیایی اصلی چوب، استفاده میشود. شباهت بنیادی ویژگیهای اصلی مسیرهای سوخت و سازی، از باکتریها تا پستان داران، بر اساس مبانی علم تکامل نیز قابل فهم است.
هر یک از پروتئینهای متعددی که برای کارکردهای یاخته و بدن به آنها نیاز است به واسطهی یکی از ژنهای موجود زنده شناخته میشود که در ادامهی همین فصل به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت. کارکرد هر مسیر زیست شیمیایی به آنزیمهای آن بستگی دارد. هر آنزیمی که قادر به انجام وظیفهی خود در این مسیر نباشد، محصول نهایی تولید نخواهد شد، درست مانند وقفه در فرایند خط تولید کارخانه که مانع از تولید محصول نهایی میشود. مثلاً، جهشهای زال تنی (آلبینو) ناشی از فقدان آنزیم مورد نیاز برای تولید رنگ دانهی ملانین است (شکل4). متوقف کردن یکی از مراحل این مسیر، ابزار مناسبی برای کنترل فراوردهی نهایی ماشین یاختهای است؛ بنابراین یاختهها حاوی بازدارندههاییاند که وظایفی را، مانند کنترل تولید ملانین، عهده دارند. مثال دیگر، پروتئین انعقاد خون است که در بافتها، اما به شکل محلول، وجود دارد؛ فقط زمانی یک لختهی خون تشکیل میشود که این مولکول پیش ماده تجزیه شود. آنزیمی کهاین پروتئین را برش میدهد نیز در بافت وجود دارد که در حالت عادی، غیرفعال است؛ هنگامی که رگهای خونی آسیب میبینند، عواملی آزاد میشوند که آنزیم انعقاد خون را تغییر میدهند و بلافاصله این آنزیم فعال میشود و با لخته کردن پروتئین به انعقاد خون میانجامد.
پروتئینها مولکولهای بسیار بزرگیاند که از رشتههای چند ده تا چند صد واحد فرعی (یا زیر واحد) به نام اسید آمینه (9) تشکیل شدهاند که هر اسید آمینه به اسید آمینهی مجاور متصل است و زنجیرهای را شکل میدهند (شکل 5 - الف). هر اسید آمینه مولکول بسیار پیچیدهای است که اندازه و ویژگیهای شیمیایی منحصر به فردی دارد. بیست نوع اسید آمینهی گوناگون در پروتئینهای موجودات زنده وجود دارد؛ هر پروتئین، مانند هموگلوبین در گلبولهای قرمز خون ما، از مجموعهای اسید آمینه که به ترتیب خاصی در کنار هم قرار گرفتهاند، تشکیل شده است. هنگامی که این اسیدهای آمینه با ترتیب صحیح کنار هم قرار بگیرند، زنجیرهی پروتئینی تا میخورد تا پروتئین فعال شکل گیرد. توالی اسیدهای آمینه در زنجیره یا زنجیرههای شکل دهندهی پروتئین است که ساختار پیچیدهی سه بعدی یک پروتئین را تعیین میکند؛ توالی اسیدهای آمینه نیز، به نوبهی خود، به شدت تحت کنترل توالی واحدهای شیمیایی DNA (شکل 5 - ب) در ژن است که پروتئین را تولید میکند و در ادامه به آن پرداخته میشود.
مطالعهی ساختار سه بعدی هر پروتئین یا آنزیم خاص در گونههای کاملاً مختلف نشان میدهد که این پروتئین حتی در فواصل تکاملی بسیار زیاد، مانند فاصلهی یک باکتری تا یک پستان دار، شباهتهای بسیار زیادی دارند، حتی اگر توالی اسیدهای آمینهی آنها تغییرات زیادی کرده باشد. پروتئین میوزین، نمونهای از این مورد است که پیشتر در مورد آن سخن گفتیم و در پیام رسانی در چشم مگسها و گوش پستان داران نقش دارد. این شباهتها به نحوی شگفت آور به این معنی است که اغلب میتوان یک کمبود سوخت و سازی را در یاختههای مخمر، با استفاده از معرفی یک ژن گیاهی یا جانوری با کارکردی مشابه، برطرف کرد. مشکل یاختههای مخمری که بر اثر جهش، توانایی جذب آمونیم را از دست دادهاند، با معرفی یک ژن انسانی برطرف شد (ژن مربوط به پروتئین گروه خونی رزوس، RhGA، که به نظر میرسید کارکرد مشابهی داشته باشد). پروتئین مورد نظر در مخمرهای طبیعی (جهش نیافته)، تفاوتهای بسیار زیادی از نظر اسیدهای آمینه با پروتئین انسانی RhGA دارد؛ بااین حال، پروتئین انسانی در این آزمایش میتواند جایگزین پروتئین یاختههای مخمر شود و وظایف آن را انجام دهد. نتایج این آزمایش همچنین حاکی از این
ب- ساختار DNA، مولکولی که در اکثر موجودات زنده حامل مادهی ژنتیکی است. DNA از دو رشتهی مکمل تشکیل میشود که در یک مارپیچ به دور هم تنیده شدهاند. اساس هر رشته از مولکولهای داکسی ریبوز قندی (S) است که توسط مولکولهای فسفات (P) به هم متصلاند. هر قند به یک نوع مولکول موسوم به نوکلئوتید متصل است؛ این مجموعه است که «حروف» الفبای ژنتیک را تشکیل میدهند. چهار نوع نوکلئوتید وجود دارد: آدنین (A)، گوانین (G)، سیتوزین (C)، و تیمین (T). هر نوکلئوتید از یک رشته با نوکلئوتید مکمل خود از رشتهی دیگر جفت میشود که به شکل خطوط دوگانه نشان داده میشوند. قاعدهی این جفت شدن به این صورت است که A با Tو G با C جفت میشوند. هنگامی که DNA طی تقسیم یاختهای دو برابر میشود، این دو رشته از هم باز میشوند و از هر یک از آنها، یک رشتهی مکمل دختر بر اساس همان قاعدهی جفت شدن، ساخته میشود. بر این اساس، مکانی که A و T در مولکول مادری به هم متصل بودهاند، در هر یک از مولکولهای دختر یک مکان با A وT تولید میشود.
امر مهم است که ممکن است تغییر توالی اسیدهای آمینه، اختلالی در انجام وظایف یک پروتئین ایجاد نکند.
پینوشتها:
1- genus.
2- coelacanths.
3- vestigial organs.
4- (هو هستهای) eukaryote.
5- cytoplasm.
6- nucleus.
7- organelle.
8- prokaryote.
9- amino acid.
چارلزورث، برایان و دبورا؛ (1390)، تکامل، عبدالحمید مهدوی دامغانی، تهران: بصیرت، چاپ دوم.