نخستین مرحلهی جمع قرآن، نگهداری و حفظِ قرآن در سینهها بود و این مرحله از شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز میگشت. همهی همت رسول خدا بر آن گماشته بود كه خود، قرآن را فراگیرد، حفظ كند، سپس آن را با درنگ و تأنی بر مردم فروخواند تا آنان نیز آن را فرا گیرند و حفظ كنند. بدان عمل كنند و به آیندگان بسپارند. چه، او پیغمبری امّی بود كه در میان امّیّین مبعوث شده بود و باید كه آن ناخوانندگان و نادبیران را پاك میگرداند و كتاب و حكمت را بدیشان میآموخت. (62: 2).
پیغمبراكرم بر فراگرفتن و حفظ كردن قرآن حرصی عظیم داشت و در سختترین حالات هم زبانش را بدان میگرداند. او در فراگیری آیات قرآنی، در بدو امر، شتاب میورزید و از ترسِ این كه مبادا كلمهای از یاد برود و یا حرفی تبدیل گردد، در به خاطر سپردن و به دل نگهداشتن آن عجله میورزید. زبان خود با شتاب به آیات الهی میگرداند. (1)
در آغاز كار چنین بود تا اینكه پروردگار جهانیان او را مطمئن ساخت و بدو وعده كرد كه قرآن را در سینهاش جمع كند و قرائت لفظ و فهم معنایش را بر او آسان سازد. چنانكه فرمود:
«لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (75: 16 و 17)
زبان خود با شتاب به قرآن مجنبان، بر ماست گرد آوردن آن و تلاوت آن پیاپی یكدیگر. » چه بسا كه رسول خدا پیش از آن كه وحی گزارده شود و نزول آیه تمام شود، از حرص و ولعی كه بر ثبت و ضبطش داشته، آن را بر صحابه خوانده باشد كه نازل شده:
«وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ (20: 114)
مشتاب به قرآن پیش از آنكه وحی آن بر تو گزارده آید. »
چه بسا كه او در تلاش برای دریافت كلمات و حفظ آهنگ و فهم معانی آن، كلمات را بلندبلند برای خود تكرار میكرد. میكوشید تا تداوم او را حفظ كند و پیش از آنكه وحی گزارده شود آن را حفظ كرده باشد. او در اینجا نصیحت شده كه این راهش نیست. او نباید كه «عجله» كند، بلكه باید برای دریافت وحی صبر كند تا تمام كلمات را بدون ناآرامی و نگرانی دریافت دارد. وقتی كه روانش آرام گرفت و همه چیز شكل خود را یافت آن گاه كلمات خواهند آمد، و وقتی كلمات آمد، او باید آنها را چنانكه هست دریافت كند. اگر گاهی به كیفیتی كلمات مبهم است، چنانكه گاهی اتفاق میافتد، بعدها توضیح خواهند شد. (2)
از آن پس، دیگر پیامبر آن شتاب را نداشت. وقتی جبرئیل فرود میآمد او (صلی الله علیه و آله و سلم) تا به آخرِ آیه كلمه به كلمه گوش میكرد و بعد چنانكه دریافته بود آیه و یا چند آیهای كه بود قرائت میفرمود.
از اینجا بود كه او (صلی الله علیه و آله و سلم) در قلب شریفش جامع قرآن گشت و سید حافظان شد در عصر خود، و مرجع مسلمانان در هرچه میخواستند، از كارِ قرآن و علوم قرآنی. او (صلی الله علیه و آله و سلم)، چنانكه حكم شده بود، قرآن را بدون شتاب و با درنگ و شمرده و آرام بر مردم میخواند. به قرآن شب زنده داری میكرد و نماز را بدان آرایش میداد. او هر شب 8 یا 9 یا 11 و یا 13 ركعت نماز به جا میآورد. (3) بسا میشد كه در این نمازها بقره و آل عمران را در یك ركعت میخواند (4) و به شب تا سورهی «الم سجده» و سورهی «ملك» را نمیخواند نمیخوابید. فراموش نكنیم كه حضرتش قرائتی شمرده و واضح داشت و با تأنّی و درنگ آیات را میخواند، چنانكه حَفْصه زوجهاش و مالك بن انس خادمش نقل كردهاند، قرائتش به «ترتیل» و «مدّ» بود. صدا گاهی اوج میگرفت و گاهی پست میشد (5). حُذَیفة بن یمان میگوید: شبی با رسول خدا نماز میخواندم. به سورهی بقره آغاز كرد، بعد سورهی نساء را خواند و بعد آل عمران را. هر وقت به آیهی تسبیح میرسید خدای را تسبیح میكرد و چون به سؤال میرسید، سؤال میكرد و چون به تعویذ میرسید به خدای پناه میجست.
عوف بن مالك نیز میگوید: در نماز سورهی بقره را آغاز كرده به آیهی رحمت كه میرسید از خدا طلب میكرد و در تعویذ به خدا پناه میبرد. ابوذر غفاری (م32هـ) هم نقل میكند كه رسول خدا در آیات تدّبر داشت چون به آیهی عذاب میرسید میگریست و در آیهی رحمت آن را درخواست میكرد. گاه میشد كه یك آیه را در نماز بارها و بارها تكرار میفرمود. (6) (7)
این روایات نشان میدهد كه رسول خدا در تلاوت قرآن تا چه حدّ اهتمام داشت و تدبّر در نصّ آیات را لازم میشمرد و به ندای الهی چگونه پاسخ میداد. مثلاً وقتی بدین آیه میرسید كه «أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ» (95: 8) میفرمود: «نَعم» و یا در «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ» (7: 185) به چه سخنی پس از این ایمان خواهند آورد؟» میفرمود: «آمنتُ بالله و ما اُنْزِل، به خدا و آنچه نازل شده ایمان آوردم» و در نماز که میخواند «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» (8:91) میفرمود: «اللهم آت نفسی تقواها و زکها و انت خیر من زکاها، انت ولیها و مولاها» تا حق تلاوت اداء شود که خداوند فرموده:
«الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ (121:2)
کسانی که کتاب به آنها دادیم و حق تلاوت آن را به جا میآورند، آنان مؤمنان به کتاب هستند». از اینجا بود که امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: قرآن باید با ترتیل (شمرده و با درنگ) خوانده شود. اگر به آیهای رسیدی که در آن بهشت یاد شده درنگ کن و از خدا آنرا بخواه و اگر به یاد جهنم رسیدی، درنگی کن و به خدا پناه بر (8).
پیامبر نه تنها در نماز، بلکه به روز و شب، گاه و بیگاه، هر وقت فرصتی پیش میآمد، حتی در سفر بر پشت چهار پا (9) و در جبههی جنگ برابر دشمن، قرآن را با صدای بلند میخواند و دوست داشت که قرآن خواندن دیگران را هم بشنود (10) و آنها را در این کار بسیار تشویق و ترغیب میکرد. در هنگام جنگها، این پیامبر بود که قرآن را به صدای بلند تلاوت میفرمود و آوای پرطنین او که بیشتر آیات جهاد را منعکس میساخت، در جنبش و تکاپوی یاران و برانگیختن به جنگ و سلحشوری یاران تأثیری فراوان داشت. این اثر را در مواقع عادی و از همان روزهای اول دعوت هم میبینیم. خواندن آیات قرآن، اعراب را جذب میکرد. اثری عمیق و نافذ داشت. این بود که کافران تلاش بسیار داشتند تا جائی که ممکن است کسی گوش به قرآن ندهد و چون حضرت قرآن میخواند میان سخن او بانگ و فریاد برمیآوردند تا او را به غلط افگنند و دیگران هم نشنوند (26:41). اما همهی این حیلهها بی اثر ماند و قرآن اثر جاودانی خود را آشکار ساخت.
مسروق (م 63 هـ) که در میان تابعان یعنی افراد نسل دوم اعلم اهل فتوا بود نقل میکند که عائشه دید حضرت رسول سخنی به راز با فاطمه دخت گرامی خود در میان نهاد. بعدها فاطمه (علیها السلام) نقل کرد که پیامبر فرمود: «هر سال جبرئیل یکبار قرآن را با من تکرار میکرد، ولی امسال او دوبار با من تکرار (مقابله) کرده و این نیست مگر از نزدیکی اجلم». (11) روایت مشهوری میگوید که پیامبر هز سال در ماه رمضان، قرآن را تا آنجا که نازل شده بود با جبرئیل مقابله و تکرار میکرد و در این هنگام حافظهی رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) چنانکه باد حامل باران باشد بارور و شاداب، از قرآن سرشار میگردید. (12)
این اتصال و ارتباط دائمی با فرشتهی وحی، و آن اهتمام و مراقبت همیشگی شخص پیامبر، موجب آن بود که وی (صلی الله علیه و آله و سلم) تا آخرین لحظهی حیات بدون هیچ فتور و سستی، همهی قرآن را تمام و کمال به حافظه داشته و خود پیشوای بحق قاریان قرآن باشد. او خود توجهی برتر از گمان در حفظ و ضبط قرآن داشت و پس از حفظ در سینه، روح این توجه و اهتمام به قرآن را در یاران خود و مسلمانان دیگر نیز دمیده بود. او دیگران را تشویق میکرد که هر چه میتوانند قرآن بیشتر حفظ کنند. چنین بود که از فرط حرص بر آموزش قرآن و عمل بدان میفرمود: «بهترین شما و یا برترین شما کسی است که قرآن را خود بیاموزد و به دیگران آموزش دهد» (13). یا فرمود: «هر که آیهای از کتاب خدا بشنود، روز قیامت آن آیه نوری باشد، و یا ده نیکی برای وی نویسند» (14). و یا اینکه: «فضیلت کلام خدا بر سخنان دیگر، چون فضل خدا بر مخلوق خویش است.» «آنها كه در خانه جمع شوند و به قرائت و تدبّر در قرآن پردازند، در رحمت خدایند.» «خانهای كه قرآن در آن خوانده شود، شیطان بدان درنیاید.» (15) و یا «بهترین عبادت امت من، قرائت قرآن است. » (16) «خداوند فرمود: هر كه قرائت قرآن او را از دعاء و مسألتِ از من باز دارد، من بهترین عبادتِ شاكران را بدو عطا كنم. » (17)
این تشویق و تحریض، این روح بلند پرستشگر، این رفعت و علوّ ستایش، در روح و كالبد یاران نیز اثر میگذارد و از اینجا بود كه مثلاً ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبیب سُلَمی كوفی(م72هـ) قریب هفتاد سال از عمر خود را به آموزش قرآن گذراند (18) و در عمل نیز میبینیم كه صحابه در جنگها چه جانفشانیها كردند و در صلح و آرامش، سرگرمی و كارشان آموزش قرآن بود. علت اصلی آن هم اهتمام پیامبر در ابلاغ رسالت و دَم اعجازی قرآن بود و بس.
وقتی رسول خدا در مسجد مینشست، اصحاب گرد او حلقه میزدند (19) تا كسی پشت سر او قرار نگیرد و همه در یك ردیف باشند و هر كه میرسید هرجا كه مییافت در حلقه مینشست. (20) گاهی تعدادشان به شصت نفر میرسید در هر حلقهای. اصحاب نیز خود در مسجد حلقه حلقه مینشستند و قرائت قرآن میكردند. (21) هر چند كه بعضی هم پشت به قبله قرارگیرند. از اینجا بود كه بعضی از محدثان مثل بخاری بابی را در كتاب خود به جلسههای مساجد و این حلقهها برای تعلیم قرآن اختصاص دادهاند. ابوسعید خُدْری (م73هـ) میگوید: وقتی اصحاب رسول خدا گِرد هم مینشستند با هم حدیث میكردند و حدیثشان فقه بود و یا قرآن قرائت میكردند. (22) روزی رسول خدا از حجرهاش به مسجد درآمد و اصحاب را دید كه در دو حلقه نشستهاند. جمعی قرائت قرآن میكنند و دستهای سرگرم آموزش فقهند.
هر دو دسته را دعا فرمود. (23)
اینها نشان میدهد كه اجتماع صحابه بیشتر در مسجد و به شكل حلقه بوده و سرگرمیشان فقه و قرآن. تنها در مسجد چنین نبود، با اینكه بیشتر اوقاتشان در مسجد میگذشت، اما در خارج از آنجا هم به صبح و شام سرگرم آموزش قرآن بودند. در شب به نمازشان بدان تهجّد میكردند. زنان و فرزندان خود را میآموختند. روزی در حضور رسول خدا صحبت از این بود كه آیا در آینده ممكن است آموزش قرآن سستی بگیرد. زیاد بن لبید كه از مسلمانان پیش از هجرت بود (24) گفت: چگونه ممكن است این علم از بین برود در حالی كه ما زنان و فرزندان خود را بدان تعلیم میدهیم.
بدین ترتیب آموزش قرآن از همان روزهای نخست فراگیر شده بود. ابوموسی اشعری میگوید: رسول خدا خود شب هنگام به این حلقههای آموزش قرآن میرفت. قرائت آنها را گوش میكرد. میزان حفظ آنها را و اسلوب قرائتشان را بررسی میكرد و آنها را اصلاح مینمود. رسول خدا آن چنان كه لازم بود به آموزش اهل خانهی خود نیز میرسید. به شفاء دختر عبدالله العدویه (م حدود 20هـ) كه پیش از اسلام نیز خواندن و نوشتن میدانسته و قبل از هجرت اسلام آورده بود، دستور فرمود كه به حفصه (ام المؤمنین) (م 45هـ) نوشتن بیاموزد. (25)
به امتش امر فرمود كه هر شاهد حاضری به هر كه نیست و غایب است پیام را برساند. فرمود: (26) «بَلِّغُوا عنَّی و لَوْ آیةً»
یعنی اگر هم جز یك آیه به همراه ندارید و جز آن آیه به چیز دیگری هم دسترسی ندارید، همان یك آیه را به دیگران برسانید و تبلیغ كنید.
عبدالله بن عباس میگفت: رسول خدا شهادت دادن را به ما میآموخت، همان طور كه قرآن را به ما یاد میداد. (27) و ابیّ بن كعب نیز گفته: من به مسجد رفتم. صدای مردی را شنیدم كه قرآن میخواند. به او گفتم: چه كسی قرآن را بر تو خواند تا یاد گرفتی؟ او گفت: رسول خدا. (28)
چنانكه باز خواهیم گفت (ص249)، چهار نفر از آسودهترین و آگاهترین یاران خود (ابن كعب، ابن مسعود، سالم و معاذ) را مأمور فرموده بود كه به دیگران قرآن بیاموزند و آنها هم در این كار همتی بلند و گامی استوار داشتند. هر كه از یاران پیامبر كه میخواست چیزی از قرآن را كه نمیداند بیاموزد و یا تازه به جرگهی اصحاب پیوسته بود، قرآن را از این معلمین فرا میگرفت.
گذشته از آن، گاه میشد كه پیامبر خدا صحابه را به دورترین نقطهها میفرستاد كه قرآن را بر مردم دوردست بخوانند و به آنها بیاموزند. چنانكه پیش از هجرت دو تن از یاران خود را از مكه به مدینه فرستاد.
بعد از «عَقَبة اولی» (در سال 12 نبوت، 621 میلادی) بود كه مردم مدینه به پیامبر در مكه نوشتند كه مردی برای ما بفرست تا فقه و قرآن بما بیاموزد. پیامبر هم مُصْعب بنُ عُمَیر را به مدینه فرستاد كه او قبایل اطراف مدینه را به اسلام و قرآن دعوت كرد و قرآن را بر مردم قرائت میكرد. وقتی هم كه اَوْس و خزْرج نتوانستند دربارهی تعیین امام جماعت به توافق برسند مُصْعب بر آنها نماز میخواند (29) و به قولی در این كار مهم عبدالله بن امّ مكتوم هم یار و یاور او بود. (30) از پس آنها بود كه عمّار و بَلال روانهی مدینه شدند. رافع بن مالك انصاری نخستین كسی بود كه سورهی یوسف را به مدینه برد.
وقتی نمایندگان مردم یمن آمدند، ابوعبیده بن جرّاح (م18) را برای تعلیم همراه آنها فرستاد. (31) عمروبن حزم انصاری را كه نوجوان هفده سالهای بود در سال دهم هجری با نامهای به نجران فرستاد تا به مردم آنجا قرآن و فقه بیاموزد. این نامهی مفصّلی بود كه تكلیف قاریان قرآن در آن روشن شده است. بشارت مردم به خیر و امر به نیكی- تعلیم قرآن و بیان احكام شرع- بشارت به بهشت و انذار از اتش، در این نامهی مفصل، جزء تكالیف قاریان قرآن بیان شده است (32) و نیز اُسَیْد بن حُضَیر (م حدود 20 هـ) و خالد بن سعید بن عاصی (م14هـ) هم بودند كه چنین مأموریتهایی یافتهاند. (33) گروهی از بنی تمیم كه نزد پیامبر آمدند وی عبّاد بن بشر (م12) را همراه آنها فرستاد تا شرایع اسلام و قرائت قرآن را بدانها بیاموزد. (34)
در فتح مكه هنگام عزیمت به حنین (8هـ)، رسول كریم جوان بیست سالهای به نام عَتاب بن اسید (م23) را به امارت در مكه نهاد و مُعاذ بن جبل (م17هـ) را برای آموختن و حفظ قرآن و یاد دادن مبادی اسلام در مكه باقی گذارد. (35) این مُعاذ را یكبار دیگر نیز در سال 9 هجری به یمن فرستاد كه اصل اجتهاد و اخذ فتوا مبتنی بر حدیثی است كه از این مأموریت او به جای مانده است. (36)
نمونهی برجستهتر آن كه فاجعهای هم بار آورد، در سال چهارم هجرت پیش آمد. در نیمهی ماه صفر این سال ده تن از اصحاب در رَجیع (آبی در نزدیكی مكه) به دست كفّار افتادند. اینها برای تعلیم قرآن به اعراب عَضْل و قَاره فرستاده شده بودند. (37)
در همین ماه، یعنی چهار ماه بعد از اُحُد، حادثهی سهمگینتری رخ داد. پیامبر چهل نفر و یا به روایتی هفتاد نفر از برگزیدگان انصار را كه «قرّاء» نامیده میشدند به تقاضای رئیس قبیلهی بنی عامر برای آموزش قبیله بدانجا فرستاد. در رأس آنها مُنذِر بن عمرو (م4هـ) بود كه پیش از اسلام هم نوشتن میدانسته. در «بئر معونه» كه آبی است در كوه بر سر راه مدینه به مكه، كافران بر سر آنها ریخته همه را كشتند. پیامبر چنان از این حادثه متألم گشت كه تا یك ماه در قنوت نماز صبح بر آنها به اسم و رسم نفرین میكرد (38) و این آغاز قنوت بود.
سخن به درازا میكشد و این گونه اشاره كردنها و درگذشتنها هم حقّ مطلب را اداء نمیكند. اما به هر صورت، اهمیت مطلب میطلبد كه كمی بیشتر در این حوادث غوطه بزنیم و از آن همه شواهد و نمونهها، چندتائی كه برجستهتر است باز بگوئیم.
آنها كه قرآن را فراگرفته بودند به فرمان رسول خدا ارج و منزلتی دیگر داشتند. پیامبر خدا هیچ نكتهای را در ترویج قرآن و تشویق صحابه به حفظ و عمل به قرآن از دید دور نمیداشت. در جنگ اُحُد كه میخواستند پیكر شهیدان را به خاك بسپارند، كسی مقدّم بود كه قرآن بیشتر میدانست و یا كسی را به حمزه عموی پیامبر نزدیكتر دفن میكردند كه آیات بیشتری از حفظ داشت (39)، و بعدها، طبق دستور صریح قرآن (122:9) قاریان قرآن از شركت در جنگ و جهاد معذور شدند. اصولاً امارت و حكومت از آن كسی بود كه قرآن بیشتر میدانست. عثمان بن ابی العاص (م51هـ) جوانترین فردی بود كه با نمایندگان طایفهی ثقیف از طائف، در سال نهم هجرت خدمت رسول رسید. قوم ثقیف و شهر طائف اهمیت زیادی داشت. در گوشهی مسجد برای این نمایندگان خیمهای زدند و غذای آنها را از خانهی پیغمبر میدادند. آنها تقاضاهای زیادی داشتند كه مذاكرات به طول انجامید. در جریان این مذاكرات عثمان پنهان از دیگران خدمت رسول خدا میرسید. سؤالاتی میكرد و قرآن را از دهان رسول خدا میشنید. وقتی هم كه رسول خدا خواب بود او قرائت خود را از ابوبكر و اُبیّ بن كعب فرا میگرفت. وقتی مذاكرات پایان یافت او مقداری از آیات قرآن و احكام را آموخته بود و به همین دلیل چون نمایندگان خواستند برگردند پیامبر این عثمان را كه جوانترین آنها بود به امارت طائف انتخاب فرمود. (40) نمونهی برجستهی دیگر آن، امامت سالم مولی ابی حذیفه (م11هـ)، این مسلمان استخری است كه نسبش ناشناس مانده. وقتی مسلمانان پیش از خروج نبی از مكه مهاجرت كردند، امام آنها تا رسیدن به مدینه این سالم بود. در میان این مهاجران، اصحابی چون عمر بن خطاب و ابوسلمه و عیّاش بن ابی ربیعه هم بودند. اما چون سالم قرآن را بیشتر از آنها میدانست امامت جماعت بدو میرسید (41). نمونهی دیگری امیری اُسامة بن زید (م54هـ) هنگام اعزام به «مؤته» بود. در میان لشكریان یارانی چون ابوبكر و عمر بودند اما پیامبر امیری را به اسامهی نوجوان داد. چند نفری كه در حق او زبان درازی كردند، حضرت قرائت قرآنش را یادآور شدند. (42) یاران پیامبر هم چون آیهای را از او فرا میگرفتند، یا سورهای را از او دریافت میكردند، مكرّر به خدمتش آمد و شد كرده و در حضورش میخواندند تا اینكه پیامبر درستی قرائتشان را گواهی دهد و آنان نیز آیات كریمه را به درستی به حافظهی خود بسپارند. پس از حفظ آن، آنچه میدانستند برای دیگران نیز باز میگفتند و آن را نشر میكردند. به زنان و كودكان تعلیم میدادند و به جویندگانی كه به سراغ پیغمبر میآمدند میآموختند. ابن اسحاق در كتاب المغازی نقل میكند كه هروقت وحیای دریافت میشد پیامبر آن را در آغاز در جمع رجال صحابه قرائت میكرد و بعد مرتبهی دیگر آن را در جمع زنان قرائت میفرمود (43) و یا زیاد بن لبید گفت كه ما آیات را به زنان و فرزندان خود میآموزیم. بدین ترتیب چند روزی از نزول سورهای نگذشته بود كه سینه به سینهی صحابه گشته و حفظ و ضبط شده بود. وقتی در مساجد نماز میخواندند، پیامبراكرم قرائتشان را گوش میداد و اگر لازم بود آن را تصحیح میكرد. (44) گاهی هم صحابه را وادار میكرد كه قرآن را بر او (صلی الله علیه و آله و سلم) بخوانند.
حضرت به قرائت حافظان قرآن نهایت اهمیت را میداد و به دقت به آنان گوش میكرد. از ابن مسعود صحابی جلیل القدر است كه گفت: «پیغمبر به من فرمود: از قرآن برای من بخوان!- ابن مسعود گفت: قرآن بر شما نازل شده، من بخوانم؟- فرمود: آری، دوست دارم كه قرآن را از دیگری هم بشنوم. من به سورهی نساء شروع كردم تا به آیهی چهل و یكم رسیدم. دیدم كه اشك از دو چشم حضرت جاری شد. آنگاه فرمود: برای من تا اینجا بس است. (45) روزی پیامبر در انتظار آمدن عاشیه بود كه او دیرتر رسید. فرمود: چرا دیر كردی؟ گفت: قرآن خواندن مردی را گوش میكردم كه آوایی خوشتر از آن نشنیدهام. پیامبراكرم برخاست و دیری آن را استماع فرمود. آن گاه گفت: این سالم مولی ابی حذیفه است. شكر خدایی را كه چنین افرادی در امت من نهاده. (46) وقتی صدای قرآن خواندن ابوموسی اشعری را شنید فرمود: او را از صدای داودی نصیبی دادهاند و به خود ابوموسی نیز فرمود: به تو مِزْماری از مزامیر آل داود دادهاند. ابوموسی كه این سخن را شنید گفت: اگر میدانستم كه تو استماع میفرمائی، در نیكو خواندن قرآن تلاش بیشتری میكردم. (47) همین ابوموسی نقل میكند كه پیامبر فرمود: من صدای قرآن خواندنِ گروه اشعریان را به شب میشناسم و منازلشان را از آوایشان به قرآن خواندن در شب تشخیص میدهم، اگرچه منازلشان را در روز ندیده باشم. (48) اینها نشان میدهد كه چه قدر پیامبر اكرم در كار آموزش صحابه دقت و اهتمام داشته است.
با این كه پیامبراكرم نهایت مراقبت را میفرمود كه صحابه قرآن را بیاموزند و از حفظ كنند، و دوست داشت كه صحابه بهتر و بیشتر بیاموزند و آن همه به قرآن خواندنشان اهتمام داشت، اما در همه وقت مواظب بود كه این كار صحابه را به تنگی و سختی نیندازد.
عبدالله بن عمرو از اغاز اسلامش در عبادت خود اجتهادی به كار میبرد. در زمان رسول خدا همیشه روزه بود و كتاب خدا را تلاوت میكرد (49)، تا مادرش نزد پیغمبر شكایت برد كه «مردی است از دنیا بریده، خواب را بر خود حرام كرده، افطار نمیكند، گوشت نمیخورد و به حقوق كسانش نمیرسد» پیامبر او را سرزنش فرمود و به اعتدال و میانه روی خواند. (50) خود او میگفت: قرآن را جمع كردم و به هر شبی میخواندم، خبر به نبی اكرم رسید فرمود: بخوان آن را به هر ماهی (و یا هر سه شبی)... تا آخر حدیث(51). از اینجا بود كه گفتهاند: هر كه قرآن را در كمتر از سه روز بخواند، آن را نفهمد (52) و صحابه از آن پس قرآن را در ده روز و شش روز و به كمترین حدّ، در پنج روز میخواندند. (53) تشویق پیامبر به تدبّر و تفكر در قرآن از حدّ میگذشت و شتاب و سرعت مانع آن تدبر و تأمل بود.
رسول خدا خود تا آنجا كه میرسید به صحابه و مخصوصاً نومسلمانان آموزش قرآن میداد. چنانكه در مورد عثمان بن ابی العاص (54) و نمایندگان بحرین (55) و عمرو بن عبد قیس با تعلیم سورهی حمد و اقرء (56) عمل فرمود و یا صدر سورهی مریم را به بُرَیده آموخت (57) و یا ابورفاعهی عدوی افتخار میكرد كه سورهی بقره را از رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخته است و یا ابن مسعود همیشه میگفت من هفتاد سورهی قرآن را از دهان رسول خدا آموختهام. البته گفتگو نیست كه صحابه هرچه میدانستند، از قرآن و سنت، از پیامبر آموخته بودند و اساساً دلیل و مرجع اصلی اسلام شخص پیامبر، یعنی قول و فعل رسول خداست. اما ما در اینجا فقط نمونههایی از اهتمام و مراقبت شخص او (صلی الله علیه و آله و سلم) در آموزش قرآن و پیگیری در تربیت نسل اول اسلام را میبینیم. در مواردی هم كه خود نمیرسید، به صحابه میفرمود كه آنها به دیگران بیاموزند. (58) چنانكه مثلاً وَردان را به ابان بن سعید بن عاصی، و ابوثعلبهی خُشَنی را به ابوعبیدة بن جرّاح سپرده بود كه خوب تعلیم بگیرند. (59) تأكید فراوانی میفرمود كه هر كس به همسایهی خود قرآن و فقه بیاموزد. طوایفی را كه به همسایگان خود میرسیدند میستود و به اشعریان كه دانشی داشتند یك سال فرصت داد تا همسایهی عرب خود را قرآن بیاموزند. (60) اهل صُفّه، مردم بینوایی بودند كه نه منزلی داشتند و نه مایهای (61). در گوشهای از مسجد به همسایگی رسول خدا میزیستند. مردم مدینه بدانها كمك میكردند. بعضی از آنها هیزم از بیابان آورده و معاش میكردند. شب كه میشد قرآن را شمرده و بلند میخواندند و آموزش میدادند. به قرآن شب زنده داری میكردند. پیامبراكرم بدانها سركشی میفرمود و به قرائت آنها گوش فرا میداد و تشویقشان میفرمود. همینها بودند كه «قرّاء» نامیده شده و در وقعهی «بئر معونه» كشتهی زیادی دادند. (62) و بعدها در اسلام جایگاه رفیع و بااحترامی یافتند. دقت پیامبر تنها در قرائتِ درست و تصحیح آن نبود؛ برای فهماندن مطالب و روشن كردن مشكلات نیز حضرت توجه خاصّی میفرمود و هرجا كه لازم بود از شرح و بسط مطلب دریغ نداشت. چنانكه خداوند دستور فرموده بود:
«لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ (16: 44)
تا آنچه به مردم فرستاده شده برای ایشان بیان كنی. » (و یا 2: 152) همچنانكه زید بن ثابت گفت: «چون ذكر آخرت میكردیم معنی آن میگفت و چون ذكر دنیا میشد معنای آن باز میگفت. وقتی سخن از طعام میكردیم معنی آن بیان میفرمود و هر یك از آنها را برای شما حدیث میكنم. » (63) چنین بود كه از تفسیر قرآن به رأی و نظر شخصی به شدت منع كرده بود كه «هر كه قرآن را به رأی خویش تفسیر كند اگر هم به صواب باشد خطا كرده است. » طبیعی است كه آیات قرآن، برای فهم و تدبّر، احتیاج به توضیح و بیان داشت. ما امروز تفسیر قرآن را از همین توضیحات داریم. اصول دین همه در قرآن هست و كار پیامبر توضیح و بیان این اصول بود. مثلاً نماز در قرآن هست، اما تعداد ركعات آن و اوقات آن نیست. دربارهی زكات هیچ توضیحی نیست. دربارهی حج و نكاح و طلاق و سایر عبادات و معاملات و فرائض توضیحاتِ همهی فروع را از پیامبراكرم گرفتهاند. خداشناسی قرآن، نبوت و شرح رستاخیز و معاد، اخلاق كریمه و شرح اخلاق رذیله، همه را از بیان و شرح پیامبر گرامی داریم. قرآن محكم و متشابه دارد. این متشابهات و مبهمات را چه كسی میخواست توضیح كند جز پیامبر؟
به هر صورت، آن مراقبت و اهتمامی كه تا سرّ حد ایثار و فداء رسیده بود، آن همه تلاش پیگیر و تداوم در تربیت و تزكیهی نفوس و تعلیم مردم، ثمرهی خود را بار آورد و قرآن را در دل و جان یاران او نشست و از پس آنها نسلهای بعد نیز این مونس عزیز جان را به گرمی گرامی داشتند و به نسلهای بعدتر سپردند.
پینوشتها:
1. مجمع البیان10: 397. در حدیث آمده است: اذا نزل علیه الوحی حرّك به لسانَه. المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث1: 450 س2، ابن سعد 1: 1/ 132.
2. مونتگمری وات: مقدمهی بِل22.
3. المعجم المفهرس6: 158 ح آخر و 159 سه حدیث اول، مفتاح كنوز السنه 431 س1 و 2.
4. مقدمتان: 28 و چند حدیث دیگر در این زمینه.
5. سنن ابن ابی داود: تطوّع 25، وِتر 20؛ احمد6: 24، 286، 288، 302، 323 و ابن سعد 1: 2/ 97.
6. المرشد الوجیز ابوشامه 195 به بعد و چند حدیث دیگر در این زمینه.
7.خوانندهی محترم توجه دارد كه این سیرهی حضرت در نمازهای مستحبی بوده است. در نمازهای واجب، هر چیزی (تكرار بیش از حد آیات، بكاء شدید، دعا و... ) كه سبب برهم خوردن صورت نماز شود، مبطل نماز واجب خواهد بود. (راسخون)
8. محجة2: 222.
9. مفتاح كنوز السنة404س3. المرشد الوجیز198.
10. ایضاً 399 س3.
11. بخاری:61 مناقب 25، استئذان 43، فضائل القرآن7، مسلم: فضائل الصحابه98، 99، ابن ماجه: الجنائز 63، طبقات ابن سعد 2: 2/ 3 و 40، احمد 1: 230، 275، 325، 326، 362، 399 و 6: 282، طیالسی: ح1373، فضائل القرآن ابن كثیر26، 27، 44.
12. بخاری: صوم7، بدء الخلق6، مناقب23، مسلم: فضائل50،نسائی: صیام2، احمد1: 288، 363، 366، 373.
13. محجه2: 210، فضائل القرآن ابن كثیر63، مفتاح كنوز السنه ص397 س2 و3.
14. احیاء العلوم غزالی.
15. محجه 2: 210، تشویق پیامبر دیده شود: بحارالانوار2: 415، اصول كافی4: 394-418، كتاب فضل القرآن.
16. ایضاً.
17. ترمذی11: 46
18. فضائل القرآن ابن كثیر64.
19. تراتیب الاداریة كتّانی2: 217.
20. المعجم المفهرس 1: 503 س1 ح2.
21. كتانی2: 218 و 278.
22. ایضاً 2: 221.
23. ایضاً2: 220 و ابن ماجه: مقدمه 17.
24. ابن سعد 1/ 1/ 152.
25. كامل ابن اثیر8: 4، 77، 78.
26. بخاری: انبیاء 50، ترمذی: علم13، دارمی، مقدمه 46، احمد2: 159، 202، 214، فضائل القرآن ابن كثیر 17، التاج 1: 66.
27. تاریخ جرجان از سهمی 289 چاپ حیدرآباد 1950.
28. ایضاً 1: 32.
29. ابن هشام2: 76، ابن سعد1: 1/ 148، 3: 1/ 83 و 3: 2/2/ و 136، احمد4: 284 و 291، طیالسی: ح704. در مدینه او را «مُقری» میخواندند (طبری1: 1214) چه، قرائت قاریان قرآن را اصلاح میكرد.
30. ابن سعد4: 1/ 151، اضافه مراجعه كنید: امتاع مقریزی 34-35، جوامع السیره 72، تراتیب الادرایه كتّانی 1: 42.
31. تراتیب الاداریه كتّانی1: 43.
32. ابن هشام 4: 241-243، مجموعه الوثائق السیاسیه 105-106. سابقاً هم (ص21) بدین نامه اشاره شده است.
33. تراتیب الاداریه 1: 44. این اُسَید بن حُضَیر یكی از سه تنی بود كه لقب «كامل» داشت. یعنی خواندن میدانست و در شنا و تیراندازی مهارت یافته بود.
34. ابن سعد2: 1/ 116 و3: 2/ 17 و تهذیب التهذیب 5: 90.
35. ابن هشام2: 362 و ابن سعد 2: 2/ 108.
36. شهرستانی در این باره چنین مینویسد: «حضرت رسالت پناه علیه صلواة الله چون معاذ را به یمن فرستاد فرمود كه: معاذ به چه حكم خواهی كرد؟ گفت: به كتاب خدا. فرمود: اگر در مطاوی كتاب نصّی نیابی؟ گفت: به سنت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم). حضرت رسالت پناه (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود كه اگر در مطاوی سنت كریمه مستندی نیابی؟ معاذ گفت: به رأی خود اجتهاد میكنم. حضرت رسالت پناه (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود كه الحمدلله الذی وفّق رسول رسوله لما یرضاه. (یعنی: حمد خدای را كه توفیق بخشید فرستادهی رسول خویش را به چیزی كه رضای او است). ترجمهی ملل و نحل شهرستانی1: 158. و توضیح الملل1: 276، ملل و نحل1: 201 بیروت. ایضاً رك: بخاری: مغازی60، ابن سعد 2: 2/ 107 و 3: 2/ 121 و 7: 2/ 114، ابن هشام4: 237، كتّانی1: 43، مفتاح كنوزالسنه 475 س2، تحف العقول25، مجموعه الوثائق السیاسیه 109. (برخی از محققین، سند این حدیث را مخدوش دانستهاند. (راسخون))
37. در قرآن مجید هم برین حادثه اشارهای است (2: 204-207). اسامی هفت تن از آنها معلوم است و نام 3 نفر دیگر روشن نیست. رك: واقدی 344 (یا 157 برلن)، ابن هشام 2: 178 به بعد (یا 648 گوتینگن)، ابن سعد 2: 1/ 36 و 3: 2/ 33-34، طبری1: 1431 به بعد، ابن سید الناس2: 40، سیرهی ابن كثیر 4: 62، امتاع 174، مواهب 1: 130، تاریخ الخمیس1: 454، جوامع ابن حزم 176، بخاری: مغازی، باب غزوة الرجیع، احمد2: 310.
38. واقدی337، 378 (153 برلن) ابن هشام 3: 193 به بعد (648گوتینگن)، ابن سعد 2: 1/ 36 و 3: 2/ 71 و 4: 1/ 183 و 4: 2/ 89، طبری1: 1441 به بعد، ابن كثیر4: 71-74، زادالمعاد 2: 272، تاریخ الخمیس 1: 451 یا 508، فتح الباری 7: 298. بخاری: جهاد 9، 184، مغازی28، احمد3: 109، 111، 137، 210، 235، 255، 270، 288، 289، عمدة القاری 8: 230، مجمع الزواید6: 128-129، التاج 4: 439، جوامع ابن حزم 178. در این حادثه كه بعد از وقعهی احد سنگینترین واقعهای بود كه پیش امد دو نكته مورد بحث قرار گرفته است. یكی در مورد تعداد قاریان كشته شده است و دیگری در مورد آیهای كه بعضی از راویان گفتهاند كه در این باره نازل شد و بعد رفعت یافت و یا فراموش گردانیده شد. در اصل واقعه از نظر تاریخی هیچگونه بحثی نیست، اما در مورد تعداد قاریان «لامنس» تردید میكند. (دائرةالمعارف اسلام4: 386-388 كلمهی بئر معونه). زیرا برای یك چنین مأموریتی كه به عقیدهی او دخالت در نزاع میان دو شیخ عرب (ابوبراء عامربن مالك و عامر بن طفیل كلابی) بوده، وجود هفتاد قاری نیاز نبود. در این طور موارد نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یكی دو نفر قاری میفرستاد. اما بطلان ادعای لامنس در طرح مسأله روشن میشود. اگر فرستادن قاریان را دخالت در نزاع بین دو شیخ هم بگیریم، طبیعی است كه چنین دخالتی احتیاج به قوای كافی دارد. این مأموریتی ساده و عادی تلقی نمیشود. دخالت، نیرو میخواهد و تعداد هفتاد نفر، یا حداقل چهل نفر زیاد نخواهد بود. اما اینكه همهی اینها از قاریان باشند بحث در «قرائت» پیش میآید. درست است كه در قدیمیترین نوشته، یعنی ابن هشام صحبت از «قرّاء» نیست و صحبت از برگزیدگان مسلمانان «خیار المسلمین» شده و در روایاتی هم كه طبری در تاریخش نقل میكند، از اصحاب و یا انصار میگوید. اما هیچیك از این نامها، اسم «قرّاء»را نفی نمیكند و منافاتی با آن كه در احادیث آمده (بخاری و محدثان دیگر تصریح میكنند كه اینها قراء بودهاند) ندارد. برگزیدهی مسلمانان چه كسی جز قاری میتوانست باشد؟ بخصوص كه اهل صُفّه و قرآن خوانان از همان آغاز بدین نام شهرت داشتند. و در میان كشته شدگان افرادی چون عامر بن فُهَیره، منذربن عمرو و نافع بن بُدَیل و برگزیدگان دیگری نام برده شدهاند. بیش از ده نفر نامشان ذكر گردیده است. به هر حال، آنچه مهم است شركت قاریان قرآن در این امر است، حال به نام قاری یا صحابی یا انصار یا برگزیده. توجه كنیم كه لشكریان اسلام را در آن هنگام بیشتر قاریان تشكیل میدادند. مطلب دیگر در مورد عباراتی است كه میگویند در این مورد نازل شد و بعد بالا برده شد و به جای آن آیت 169 سورهی آل عمران نازل گشت. ابن هشام در این باره كاملاً سكوت كرده (194:3)، اما طبری این داستان را در تاریخش (1: 8-1441) و در تفسیرش (ذیل آیهی 169 سوره ی آل عمران) از قول انس بن مالك میگوید كه آیهای در این باره آمد و تلاوتش نسخ شد. یك چنین عباراتی: «بلغوا قومنا عنا انا لقینا ربنا، فرضی عنا و رضینا عنه» را با «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» میشود مقایسه كرد؟ به هیچ وجه آن دم اعجازی، آن فصاحت و بلاغت قرآنی، آن جلال و شكوه منیع ربانی در آن دیده نمیشود، قرائتش به نماز درست نیست. مسّ آن بیطهارت رواست. البته این بحث در تمام موارد مشابهش صدق میكند. حتی اگر در موارد مشابه متضمن حكمی هم باشد (مثل رجم). حكم به اقتضای سنت اجرا شده، نه به دلیل آن نص. اگر هم مورد مشابه متضمن خبری باشد، اثبات صحت خبر محتاج ادله و قرائن دیگر است. در این گونه موارد فقط یك سؤال ساده پیش میآید. میدانیم كسی كه قرآن را انكار كند كافر است. آیا كسی كه این قبیل منسوخات را منكر شود چه حكمی دارد؟ آخر چگونه ممكن است آیهای تلاوتش نسخ شود و حكمش باقی بماند؟ آیا این با حكمت خدائی دربارهی بندگانش با رحمتش سازگار است؟ این سخن بگذار تا وقت دگر.
39. بخاری: مغازی28، ابن هشام3: 104، ابن سعد2: 1/ 31 و 3: 1/ 7، 8 و 3: 2/ 106.
40. امتاع 489، ابن سعد 1: 2/ 33 و 52 و 5: 372 و 7: 1/ 26، جمهرة الانساب 254، ابن هشام 4: 184 به بعد، طبری 1: 1691، ابن سید الناس 2: 228، ابن كثیر5: 29، زادالمعاد3: 60، تاریخ الخمیس2: 134، مفتاح كنوزالسنه 532 س1 و ص106/ 2، واقدی 381 برلن، جوامع السیره ابن حزم 257.
41. ابن سعد 2: 2/ 111 و 3: 1/ 61 و جوامع السیرة ابن حزم 87.
42. ابن سعد 4: 42، تهذیب ابن عساكر2: 391-399، بخاری2: 194، مسلم7: 131، ابن سعد2: 1/ 136 و2: 2/ 40 و 4: 42، واقدی 433، نوادر الاصول محمد بن علی حكیم ترمذی، ط، آستانه ص322.
43. مقدمه ترجمهی قرآن به فرانسه از دكتر محمد حمیدالله، چاپ 1966 پاریس، ص41، ح17، به نقل از تدوین قرآن ص28 غلام ربّانی. روزی را برای تعلیم و موعظهی زنان تعیین فرموده بود: بخاری: علم36، اعتصام9. احمد3: 34، 72.
44. كتاب المصاحف ابن ابی داود137.
45. محجة 2: 232، المعجم لالفاظ الحدیث2: 538 ح1، مفتاح كنوز 399/ 3.
46. احیاء العلوم غزالی.
47. المعجم المفهرس2: 343 ح2 و 5: 343 س2 ح8. ص 380 همین كتاب.
48. بخاری: مغازی، غزوهی خیبر ح32.
49. تذكرهی ذهبی1: 36.
50. ابن سعد4: 2/ 9
51. غایةالنهایه1: 439، اتقان1: 75، مقدمتان 27، ابن سعد 4: 2/ 9، احمد2: 158، 187 تا 189؛... او گاهی در را بر خود میبست و ساعتها میگریست و دیگران را هم به گریستن میخواند. حلیة1: 290، احیاء العلوم13: 57.
52. ترمذی11: 65.
53. ابن سعد6: 49، 58، 60.
54. ابن سعد5: 372.
55. ایضاً5: 407.
56. ایضاً 5: 411.
57. ایضاً 4: 1/ 178 و 7: 2/ 99.
58. چنانكه اُبی بن كعب آموزش میداد. ابن سعد 5: 372 و 407. تشویق پیامبر را ملاحظه كنید: سفینة البحار 2: 415، اصول كافی4: 394-418.
59. تراتیب الاداریه1: 40.
60. ایضاً 1: 41.
61. ابن سعد 1: 2/ 13، مفتاح كنوز1/ 266.
62. ابن سعد 1: 2/ 13 و 2: 1/ 36-38.
63. كتاب المصاحف ابن ابی داود، ص3.
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم