«ولی» به معنای سرپرست و ولایت و قیم از واژههایی است که مفهوم آن روشن و واضح بوده و در عمل، در هر خانه و کاشانهای راه دارد. پدر، سرپرست نوباوگان و فرزند خویش است و زن در ولایت شوهر به سر میبرد و... .
در فقه، ولی به کسی گفته میشود که حافظ و نگاهبان اموال و حقوق زیر دستان خود است، اما این جا منظور ما از ولی، کسی است که خداوند متعال او را متولی و سرپرست امور بندگان و تمام هستی کرده و تدبیر و زمام امور را به دست او سپرده و او را بر جان و مال مردمان مقدم و مسلط گردانده است. این ولایت، سابقهای دیرینه دارد، بلکه ریشه در عالم "ذر" و روز الست دارد که خداوند پیمان آن ولایت را از مردم در کنار توحید گرفت.
خدا مالک بندگان و تمام هستی است و بر تمام آنها ولایت و سرپرستی دارد: (لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ) (1).
او ولایت تمام امور را به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش واگذار نموده، بدین جهت آنان مالک زمین و آسمان و سیاست مداران ساکنان در آنها هستند، و هر حرکت و سکونی به فمران آنها صورت گیرد و آنان بر همگان فرمانروا باشند: (إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) (2). امام صادق (علیه السلام) این آیهی شریف را این گونه تفسیر نمود:
به راستی خداوند و رسولش و آنان که ایمان آوردند، -و الذین آمنوا- به شما و کارهایتان و جان و مالتان سزاوارترند و مقصود از «والذین آمنوا»، امیرالمؤمنین، علی و فرزندان معصومش (علیهم السلام) و پیشوایان دیناند. (3)
خدای متعال نخست رسولش را به ولایت آدمیان گمارد و آنان را با این حقیقت، آشنا ساخت (النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) (4) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
هیچ مؤمنی نیست جز آن که من در دنیا و آخرت بر او ولایت و سرپرستی دارم.
آن حضرت ولایت خود را برای امیرالمؤمنین، علی و فرزندان معصومش (علیهم السلام) به فرمان خدا گزارش داد و به دستور او تثبیت کرد و بارها از این انتساب خبر داد و مردم را به گواهی گرفت.
آیا امکان دارد کسی ولایت خدا را بپذیرد اما از ولایت رسول و جانشنیانش سرباز زند؟ در پاسخ باید گفت خیر زیرا ولایت آنان، ولایت خدای سیحان است.
(إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَكَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ) (5).
حضرت حق در این آیهی شریف به صراحت فرموده:
بیعت با نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که نمایندهی من در زمین است، بیعت با من است و بیعت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی با او پیمان بستن و به سرپرستیاش سرسپردن. سرپرستی جانشینان آن رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) با ولایت خدا و رسولش پیوند و پیوستی استوار و محکم دارد، زیرا قرآن به ولایت هر سه- خدا و رسول و خاندانش (علیهم السلام) - در کنار هم تصریح نموده و ولایت خود و رسولش را با ولایت خاندان آن حضرت درهم آمیخت. در زیارت جامعهی کبیره چنین میخوانیم: «تولَیتُ آخرکم بما تولَیت به اوّلکم»، یعنی به همان دلیلی که سرپرستی نخستینتان- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) - را گردن نهادم به ولایت آخرینتان، حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام) که اکنون زنده است و در پس پردهی غیبت از دیدگان مستور گشته و روزی به در خواهد آمد، گردن نهم و همگانتان را به ولایت بپذیرم. (6)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):
أنا و علیٌ أبوا هذه الأمُة؛
من و علی پدران [و سرپرستان] این امتایم. (7)
بدینسان نمایندگی خاندان نبوت (علیهم السلام) از سوی خداوند بزرگ انکارناپذیر است و ولایت و سروریشان بر همگان، ثابت و روشن است و بر آفریدگان است که با آنان دست دوستی و فرمانبری دهند.
نعمت ولایت، والاترین و ارزشمندترین لطف و بخششی است که خدای بخشاینده به انسان ارزانی داشته. چون انسان موجودی است سراسر نیاز و حاجت، برای ادامهی حیات و تکامل، نیازمند پشتیبانی است تا حمایتش کند و دستگیریاش نماید و خواستههایش را برآورده سازد. با قبول ولایت اهل بیت (علیهم السلام)، آدمیان هم چون مسافری در راه مانده و فرزندی بی پناه، در ولایت و سرپرستی خدای توانا و نمایندگانش بر روی زمین، خواهد بود و آنان حمایتگر، دوست دار و یاور انسان باشند و در دنیا و آخرت، در سختیهای جان فرسا و در هر گسترهای، چه مادی و معنوی به کمک انسان شتافته و نجات بخشش باشند.
قرآن کریم به ولایت پیشگان و پرواپیشگان نوید و مژده داده که آنها را پشتیبانی کنند و از هر سو یاوریاش نمایند و آنها را به خود وانگذارند و از شیطنت نگاهشان دارند: (ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا) (8)، إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) (9).
اما کافرکیشان و بیچارگان وامانده از اهل بیت (علیهم السلام) از این نعمت رحمانی محروم مانند و بهرهای نبرند و در هر دو جهان مفلس و سرگردان خواهند بود: (وَأَنَّ الْكَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ) (10)، (وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِی وَلَا نَصِیرٍ) (11).
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در یکی از غزوهها زیر درختی نشسته بود. مشرکی با شمشیر برهنه حضرت را غافلگیر کرده و به او حمله برد و گفت: «من یمنعک منی؛ چه کسی تو را از من نگاه دارد و رهایی بخشد؟» فرمود: «الله». در این هنگام، پای آن مشرک لغزید و زمین خورد و شمشیر از دستش افتاد، حضرت شمشیر را برداشت و فرمود: «الآن بگو چه کسی تو را از دست من رهایی بخشد؟» گفت: «هیچ کس» و سپس ایمان آورد. (12)
آری این چنین خدا و رسولش و دودمان پاک رسول رحمت (علیهم السلام)، هر انسانی را در سختیها نجات میبخشند.
یکی از القاب حضرت مهدی (علیه السلام) «ولی الله» (13) است؛ یعین خداوند او را چون اجداد و آباء طاهرینش به ولایت مردم گمارده است. اطاعت از آن ولیِّ خدا بر ما واجب و لازم است، آن حضرت بر نفوس و اموال و هر چه در ظاهر به انسان تعلق دارد سزاوارتر است و بر آنها ولایت دارد. خداوند متعال در شب معراج به رسولش فرمود:
او [قائم] به راستی ولی من است. (14)
و حضرت مهدی را به این لقب خواند.
امام باقر (علیه السلام):
آن زمان که مهدی (علیه السلام) قیام کند، به کعبه تکیه زند و خود را به این نام خواند «أنا ولی الله؛ من ولی خدا هستم.» (15)
امام جواد (علیه السلام):
هنگامی که وقت رستاخیز مهدی فرا رسد، علم و شمشیر آن حضرت به سخن درآیند و گویند: «أُخرج یا ولی الله»؛ قیام کن ای ولی خدا! (16)
و آن حضرت حامی دین خداست و از جانب پروردگار عالمیان بر تمام مردم ولایت دارد و آنها را سرپرستی کند، بلکه در دنیا و واپسین در هر گسترهای حمایتگر و شفیق مردم است و از پشتیبانی و نجات آنها لحظهای دریغ نکند. شیخ ابراهیم صاحب الزمانی گوید:
در راه بازگشت از مشهد مقدس، یکی از سادات با یک جوال ابریشم به همراهی من از رشت به ترکستان حرکت میکرد و ما از کنار رود ارس میرفتیم. در چند فرسخی خاک روس آن سید، جوال ابریشم را همراه من کرد و خود پیاده از طرف خاک ایران میرفت و من از ممنوعیت ورود ابریشم به روس و این که نیاز به گمرک و گذرنامه دارد، غافل بودم. در بین راه چهار مأمور روس جلوی ما را گرفتند. مکاری گفت: این آقا آخوند است و گذرنامه ندارد، بگذارید برود. یکی از آن کافران به پایش زد و مکاری زمین خورد و پایش شکست. به من گفتند: این بار اسب را باز کن. ابریشم همراه داری؟ من بر زن جوان خود که در این بیابان در چنگ این کافران چه بر سرش میآید و بر جان فرزندم ترسیدم. از همه جا امیدم را بریده و گریه میکردم. قرآن را به دست گرفتم و متوسل به حضرت حجة، ولی الله (علیه السلام) شدم: آقا! این جا در دیار کفر و در بند کافران جز حضرت تو ملجأ پناه و راه نجاتی نیست و سپس کناری ایستادم و تسلیم کافران شدم. دیدم کلافهای ابریشم را بیرون میآورند، نگاه میکنند و گویا اصلاً نمیبینند و متوجه نمیشوند که اینها ابریشم است و حملشان این جا ممنوع است و میانداختند، بعد همه را گذاشتند و گفتند: بردار و برو. آمدم نزد مکاری. دیدم پایش مثل مشک باد کرده و نزدیک است بمیرد. گفتم: برخیز! و اشکم هم چنان جاری بود. گفت: ممکن نیست، نمیتوانم. دستش را گرفتم و گفتم: بگو «یا صاحب الزمان» برخاست. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که تورم پاهایش از بین رفت. پرسیدم: پایت چطور است؟ نشان داد، نه دردی و نه علامتی داشت. (17)
آری! ولی الله حضرت حجة بن الحسن این گونه از دوستان و شیعیان خود دست گیری میکند و در آخرت هم تحت لوای آن ولیِّ خدا، شیعیانش سربلند از آتش جهنم و غضب خداوند رهایی پیدا خواهند کرد و در بهشت برین جای میگیرند.
پینوشتها:
1- مائده، آیهی 120، «حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست و او بر هر چیزی تواناست.»
2- مائده، آیهی 55: «سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند.»
3- تفسیر قمی، ج1، ص480، ح4.
4- احزاب، آیهی 6: «پیامبرنسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
5- فتح، آیهی 10: «کسانی که با تو بیعت میکنند [در حقیقت] تنها با خدا بیعت مینمایند.»
6- مفاتیح الجنان.
7- تفسیر مجمع البیان، ذیل آیهی 6 احزاب.
8- محمد، آیهی 11: «این برای آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند.»
9- مائده، آیهی 55: «سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند.»
10- محمد، آیهی 11: «اما کافران، مولایی ندارند»
11- شوری، آیهی 8: «و برای ظالمان، ولی و یاوری نیست.»
12- بحارالأنوار، ج18، ص47، تاریخ نبینا، باب8، معجزاته فی کفایة شر الکفار.
13- نجم ثاقب، ص124، باب2، لقب شماره ی176.
14- بحارالأنوار، ج51، ص66، تاریخ الامام الثانی عشر، باب1، ماورد من الاخبار بالقائم، ح3.
15- همان، ج52، ص305، تاریخ الامام الثانی عشر، باب26، یوم خروجه و ما یحدث عنده، ح78.
16- همان، ص311، باب27، سیره و اخلاقه و خصائص زمانه، ح4.
17- العبقری الحسان، ج1، جزء دوم، ص98.
عربان، رسول؛ (1386)، ترسیم آفتاب، قم: نشر خُلُق، چاپ دوم