اسرائیلیّات؛ زمینه‌ها و انگیزه‌ها (2)

منظور از انگیزه‌ها عواملی است که بیش‌ترین تأثیر را در پیدایش و گسترش اسرائیلیّات و ورود آن‌ها به منابع اندیشه‌ی دینی و به ویژه تفسیر قرآن داشته است. گرچه همه‌ی آن‌ها از نظر درجه ی اهمیّت یکسان نیستند؛ در آثار محقّقان ما کاری در
شنبه، 10 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اسرائیلیّات؛ زمینه‌ها و انگیزه‌ها (2)
 اسرائیلیّات؛ زمینه‌ها و انگیزه‌ها (2)

 

نویسنده: محمّدتقی دیاری




 

3 -2- انگیزه‌ها

منظور از انگیزه‌ها عواملی است که بیش‌ترین تأثیر را در پیدایش و گسترش اسرائیلیّات و ورود آن‌ها به منابع اندیشه‌ی دینی و به ویژه تفسیر قرآن داشته است. گرچه همه‌ی آن‌ها از نظر درجه ی اهمیّت یکسان نیستند؛ در آثار محقّقان ما کاری در زمینه تفکیک دقیق زمینه‌ها و انگیزه‌ها صورت نگرفته است؛ و چه بسا در سخنان آنان، عاملی که نقش مقدّمه‌ای داشته، علّت اصلی معرّفی شده و عاملی که نقش کلیدی داشته، به نام زمینه از آن یاد شده است. در این قسمت، چهار انگیزه‌ی اصلی نفوذ اندیشه‌های بیگانه به فرهنگ اسلامی و به ویژه فرهنگ ناب شیعی را مورد مطالعه قرار می‌دهیم:

3 -2 -1- حذف اَسناد روایات و خوش‌بینی به اهل کتاب

در علم حدیث و درایه، اصطلاح «حدیث» به مجموع سند و متن اطلاق می‌شود. از این رو، برای ارزیابی صحّت و سقم یک حدیث، غیر از بررسی محتوای آن با معیارهای «فقه‌الحدیث»، لازم است سند حدیث و میزان اعتبار و وثاقت راویان آن به دقّت مورد بررسی قرار گیرد. بدیهی است غفلت و مسامحه در هیچ بخشی از آن‌ها جایز نیست. و چه بسا ممکن است این غفلت یا مسامحه پیامدهای ناگواری در پی داشته باشد. تلاش محدّثان و فقها در نقل دقیق روایات و ذکر کامل سلسله‌ی سند آن، برای پیش‌گیری از جعل و تحریف در نصوص دینی است. در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) آمده است که امیر مؤمنان (علیه‌السلام) فرموده‌اند:
چون حدیثی برای شما گویند، در مقام نقل، آن را به گوینده‌اش نسبت دهید؛ زیرا اگر راست باشد، به سود شماست و اگر دروغ باشد، به زیان گوینده‌ی آن است. (68)
چنان که گذشت، از جمله‌ی آفات روش «تفسیر روایی»، حذف و یا ضعف سندهای روایات تفسیری است. (69) ابن‌خلدون ضمن اشاره به آفات و ضعف‌های تفسیر نقلی و راه‌یابی روایات اسرائیلی به تفاسیر، می‌گوید: چون آن‌چه از یهودیان و اهل‌کتابِ تازه مسلمان نقل شده، مربوط به احکام شرعی نبوده است، راویان و مفسّران، دقّت و احتیاط لازم را به عمل نیاورده‌اند، بلکه با سهل‌انگاری و تسامح، کتاب‌های تفسیری را از آن‌ها انباشته‌اند. (70) ذهبی پس از نقل سخن ابن‌خلدون می‌نویسد:
از این بیان به دست می‌آید که ابن‌خلدون مسأله (سبب پیدایش اسرائیلیّات) را به دو جنبه بازگردانده است؛ یکی به جنبه‌ی اجتماعی و دیگری به لحاظ اعتقادی و دینی. سپس غلبه‌ی بادیه‌نشینی و بی‌سوادی و ناآگاهی جامعه‌ی عرب و شوق و علاقه آنان برای شناخت اموری که انسان‌ها بدان تمایل درونی پیدا می‌کنند، از جمله شناخت درباره‌ی آفرینش و اسرار جهان هستی را انگیزه‌های اجتماعی تلقی نموده است که عرب‌ها از اهل کتاب، صرفاً در این مورد پرس‌وجو می‌کرده‌اند. و از جمله انگیزه‌ها و جنبه‌های دینی‌ای که راه را برای دریافت این گونه روایات، با سهل‌انگاری و بی‌احتیاطی، هموار کرده است، این است که این دسته از روایات ارتباطی با احکام شرعی ندارند، تا در مقام عمل نیاز به تمییز صحیح از غیرصحیح باشد. (71)
وی همچنین درباره‌ی ویژگی‌های روایات تفسیری در دوره‌ی پس از صحابه و تابعین می‌نویسد:
در دوره‌ی پس از تابعین، گروهی در زمینه‌ی تفسیر، آثاری تألیف نمودند و در آن‌ها با کوتاه کردن اسناد روایات، سخنان را بدون اِسناد به گویندگان آن‌ها، نقل کردند. از این رو، روایات بیگانه وارد شد و درست و نادرست در هم آمیخت. (72)
دکتر ذهبی روایتی را از مقدّمه‌ی صحیح مُسلم نقل می‌کند که ابن سیرین گفته است: در دوره‌ی صحابه، از اَسناد احادیث سؤال نمی‌کردند، امّا وقتی فتنه و آشوب برخاست، گفتند: راویان خود را برای ما نام ببرید. (73) دکتر احمد خلیل در این زمینه می‌نویسد:
اعتماد زیاد مفسّران بر نقل روایاتِ تنها، بدون ارزیابی و بررسی، تأثیر بسیاری در نفوذ روایات درست و نادرست داشته است. نخستین حرکت در زمینه‌ی تفسیر قرآن، صرفاً براساس نقل بوده و هیچ زمینه‌ای برای تلاش فکری در جهت نفی و اثبات وجود نداشته، بلکه بازگشت این امر صرفاً به روایتِ تنها بوده است. (74)
پیش از این، سخنی از جلال‌الدین سیوطی نقل شد، که گروهی از اهل تفسیر، آثاری در این زمینه تألیف کرده و سندها را کوتاه کردند و اقوال را به طور ناقص نقل نمودند؛ و بدین ترتیب، روایات بیگانه به حوزه‌ی تفسیر وارد شد و درست و نادرست در هم آمیخت، (75) علّامه طباطبایی (رحمة الله) نیز ضمن بیان روش تفسیری عامّه، درباره‌ی گروهی از مفسّران آنان می‌نویسد:
طبقه‌ی پنجم کسانی هستند که روایات را با حذف اَسناد در تألیفات خود درج کردند و به مجرّد نقل اقوال قناعت نمودند. بعضی از علما گفته‌اند که اختلال نظم تفسیر از همین‌جا شروع گردید و اقوال زیادی در تفاسیر بدون مراعات صحّت و اعتبار نقل و تشخیص سند، به صحابه و تابعین نسبت داده شد و در اثر این هرج‌ومرج، دخیل بسیاری به وجود آمده و اعتبار اقوال متزلزل شده است. (76)
وی یکی از علل مهم گسترش روایات اسرائیلی را سهل‌انگاری و بی‌دقتی برخی مفسّران و اعتماد بیش از حدّ آنان به روایات و پذیرش بی‌ملاک‌ آن‌ها دانسته، بدین وسیله همگان را به تأمّل و اندیشه در مضامین روایات و عرضه‌ی آن‌ها بر اندیشه‌ی خالص و کتاب الهی فرا می‌خواند. (77)
مهم‌ترین مشکل و پیامد ناگواری که اسقاط سند احادیث در پی داشت، این بود که راه تحقیق در منبع این منقولات مسدود گردید. (78)
بسیاری از بزرگان اهل سنّت در توجیه عملکرد صحابه و تابعین به این بهانه متوسل شدند که روایاتی که از عالمان یهود گرفته شده، مربوط به احکام شرعی نبوده است تا نیاز به احتیاط و دقّت در آن‌ها باشد. (79) غافل از این‌که، این تسامح دینی، چه زیان‌هایی برای فرهنگ اسلام داشته و خواهد داشت. در عین حال، می‌توان اعتراف ضمنی آنان را در مورد سهل‌انگاری و خوش‌باوری و ساده‌لوحی برخی از راویان و اهل‌تفسیر در سخنانشان مشاهده کرد. (80)
نکته قابل توجّه در این مبحث این است که قبل از رجوع به این قبیل منقولات، باید در متن قرآن کریم دقت کرد و آن‌چه از آن داستان‌ها با آن سازگار است، با قید احتیاط پذیرفت و آن‌چه با آن مخالف است، ردّ نمود، و این دستور کلی است که از طرف ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) درباره‌ی تشخیص صحیح و سقیم احادیث صادر شده است. در این مورد تفاوتی میان روایات صحابه و تابعین و روایات کتاب‌های معتبر نیست. (81) اگر بنا باشد به بزرگان اهل تفسیر، اعتراض و ایرادی وارد شود، از این‌جهت نیست که بحث و بررسی سندی درباره‌ی روایات تفسیری انجام نداده‌اند یا سندهای آن‌ها را حذف کرده‌اند، بلکه اشکال از آن جهت متوجه آنان است که به این‌گونه روایات بیش از اندازه تکیه و اعتماد کرده‌اند و به ارزیابی آن‌ها از لحاظ سازگاری یا ناسازگاری متون آن‌ها با قرآن کریم و دلیل عقلی نپرداخته‌اند؛ زیرا ارزش و اعتبار روایات (اخبار آحاد) تفسیری و تاریخی به لحاظ متن حدیث است، نه سند آن؛ در تفسیر و تاریخ، برخلاف فقه، تعبّد معنا ندارد؛ چون هدف در آن‌ها تحصیل علم و معرفت است که به مجرد خبر واحد به دست نمی‌آید. استاد محمّد هادی معرفت در این باره می‌نویسد:
ارزش خبر واحد در مورد تفسیر و حدیث، تنها به متن حدیث است، نه سند آن. بنابراین، اگر مضمون و محتوای حدیث توانست ابهامی را در مسأله‌ای برطرف سازد، آن‌متن گواه بر صدق و راستیِ حدیث خواهد بود و در غیر این صورت، هیچ دلیلی بر تعبّد به خبر واحد وجود ندارد. (82)

3 -2-2- کینه‌توزی و سوء نیّت یهود

گرچه می‌توان همه‌ی دانشمندان اهل کتاب و راویان روایات اسرائیلی را که به آیین اسلام گرویده‌اند، به سوء نیّت و کذب و دسیسه علیه اسلام متّهم کرد، ولی علاوه بر این، می‌توان در لابلای صفحات تاریخ، قرائن و شواهدی نیز بر عداوت برخی از آنان نسب به اسلام، مشاهده کرد. قرآن کریم قوم یهود را سرسخت‌ترین دشمن مسلمانان معرّفی کرده، اهل ایمان را نسبت به نیرنگ‌ها و نقشه‌های شوم آنان هشدار می‌‌‌دهد:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُواْ (83)
مسلّماً دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت.
به علاوه، چنان که گذشت، آنان قبل از ظهور اسلام در شهر مدینه از موقعیّت اجتماعی و اقتصادی قابل توجّهی برخوردار بودند و پس از اقامت پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) در مدینه، احساس خطر جدّی کردند، و در حقیقت موقعیّت خود را از دست دادند. به این سبب، درصدد حیله‌گری و توطئه علیه مسلمانان برآمدند و در این امر با مشرکان نیز دست دوستی و همراهی دادند. (84) بنابراین، جامعه اسلامی و مسلمانان همواره از گذشته‌ی تاریخ تاکنون، هر لحظه در انتظار حیله و نیرنگ تازه‌ای از سوی آنان بوده است. استاد محمود ابوریّه یکی از علل اصلی پیدایش اسرائیلیّات را مکر و حیله دانشمندان یهود و نسارا و تظاهر به اسلام دانسته و می‌گوید:
یهودیان که سرسخت‌ترین دشمنان مسلمانان بودند، برای رسیدن به هدف‌های خود به نیرنگ و فریب متوسّل شده، در ظاهر به آیین اسلام روی آوردند و نیّت‌ها و مقاصد خود را در ورای آیین خویش پنهان داشتند، تا از این طریق نیرنگ خود را بر ضدّ مسلمانان جامه‌ی عمل بپوشانند. زیرک‌ترین و حیله‌گرترین آنان، کعب‌الأحبار، وهب‌بن منبِّة و عبدالله بن سلام بودند که ... به جعل و دسّ در روایات نبوی پرداختند. (85)
محمّد رشید رضا با این اعتقاد و اندیشه، ضمن بیان سخن ابن تیمیّه و موضع‌گیری وی درباره‌ی نقل و پذیرش روایات اسرائیلی چنین می‌نویسد:
ابن تیمیّه در این‌جا، آشکارا به روایات کعب‌الأخبار و وهب‌بن منبِّه اشاره می‌کند، درحالی که دانشمندان پیشینِ علم رجال فریفته‌ی آنان شده و آن دو را تعدیل نموده‌اند. آیا اگر دروغ کعب و وهب همچنان که امروز برای ما آشکار گردیده، برای وی نیز آشکار می‌شد، باز به همین کیفیّت عمل می‌کرد؟ (86)
استاد مصطفی حسین ضمن بیان سخن ابن‌خلدون درباره‌ی پیدایش اسرائیلیّات و نفوذ آن به اندیشه‌ی دینی مسلمانان می‌گوید: وی پس از اشاره به این نکته که اسرائیلیاتی که از اهل کتاب روایت شده چون در زمینه‌ی احکام شرعی نیست، نیاز به احتیاط و دقّت زیاد ندارد. در مورد کعب‌الأحبار و امثال وی می‌نویسد نقل اسرائیلیّات توسّط آنان نه از سرِ سوءنیّت بوده، بلکه این امر صرفاً مبتنی بر پرسش‌ها و پاسخ‌های دو جانبه و ارضای انگیزه‌های طبیعی اعراب جاهلی در مورد شنیدن داستان بوده است. وی می‌افزاید به نظر می‌آید که از نصّ کلام ابن‌خلدون کم‌ترین اتّهام سوء نیّت در مورد مسلمانانِ اهل کتاب استنباط نمی‌شود؛ اگرچه بیشتر محقّقان معاصر، آنان را به سوء نیّت متهم کرده‌اند و اسرائیلیّات را از جمله‌ی دسیسه‌های یهودیان علیه ‌اسلام شمرده‌اند. از جمله‌ی این محقّقان، می‌توان از جواد علی، رشیدرضا، احمد امین و محمّد ابوریّه یاد کرد؛ بنابراین، مسلمانان اهل کتاب به طور کلی نزد قدما مورد اعتماد بوده‌اند، گرچه متّهم به غفلت شده‌اند؛ (87) ولی اتّهام به تعمّد و سوء نیّت آنان، تنها از جانب برخی از معاصران است. (88)
ذهبی نیز پس از بیان کلام احمدامین و محمّد رشیدرضا و محمود ابوریّه مبنی بر اتّهام کعب به نیرنگ و دروغ، با تکلّف زیاد تلاش می‌کند تا به هر نحو ممکن ساحت کعب را تطهیر نماید. (89)
چنان که ملاحظه می‌شود، برخی در مقام تبرئه دانشمندان نوآیین اهل‌کتاب و توجیه عملکرد و گفته‌های آنان برآمده، تلاش می‌کنند تا ساحت آنان را از سوء نیّت و دروغ عمدی پاک سازند؛ در حالی که دست‌کم در مورد کعب‌الأحبار در روایات فراوانی به دروغ‌پردازی وی تصریح و یا اشاره شده است. از برخوردهای تند و شدید شخصیّت‌هایی، نظیر ابن‌عبّاس، علی (علیه‌السلام)، امام صادق (علیه‌السلام) و امام باقر (علیه‌السلام) و ابوذر غفاری و ... در مورد گفته‌های کعب‌الأحبار، به دست می‌آید که نقل داستان‌ها و اخبار ساختگی از سوی برخی از اهل کتاب، با سوء نیّت و شیطنت همراه بوده است. به عنوان مثال، به موارد زیر توجّه فرمایید:
1)بن ابن‌عبّاس خبر داده شد که نوف بکالی، فرزند همسر کعب‌الأحبار، معتقد است که موسایی که یار و همراه خضر بوده، غیر از موسی‌بن‌عمران است. ابن‌عبّاس گفت: دروغ گفته است دشمن خدا. (90)
2) ابن‌جریر طبری روایتی را درباره‌ی ذبیح بودن اسماعیل از ابن‌عبّاس نقل کرده است که مضمون آن، اتّهام یهود به دروغ‌پردازی است. (91)
3) روزی ابن‌عبّاس نشسته بود که مردی سررسید و به او گفت: سخن عجیبی از کعب‌الأحبار درباره‌ی خورشید و ماه شنیدم. ابن‌عبّاس در حالی که تکیه داده بود، با شنیدن این سخن راست نشست و پرسید: آن سخن چه بود؟ مرد گفت: کعب گمان دارد که خورشید و ماه در روز قیامت به صورت دو گاوِ پِی شده در جهنم افکنده می‌شوند! عکرمه می‌گوید: ابن‌عبّاس از این سخن برآشفت و گفت: کعب دروغ گفته، کعب دروغ گفته، کعب دروغ گفته، او مردی یهودی است که می‌خواهد، این مطلب را در اسلام وارد کند. (92)
4) روزی مجلس در محضر خلیفه‌ی دوّم، عمر، تشکیل شده بود که امام علی (علیه‌السلام) نیز در آن حضور داشت. کعب نیز یکی از حاضران آن مجلس بود. خلیفه از کعب پرسید: آیا تو حافظ همه‌ی تورات هستی؟ کعب در جواب گفت: نه، امّا بسیاری از آن را در حفظ دارم. خلیفه از او سؤال کرد: خداوند قبل از خلقت عرش، در کجا بود؟ و آن آبی که خداوند عرش خود را بر آن نهاد در چه مکانی قرار داشت؟ کعب گفت: خداوند بر صخره‌ی بیت‌المقدّس جای داشت! و با آب دهانش دریاهای خروشان را خلق کرد و عرش خویش را بر آن نهاد. امام (علیه‌السلام) در حالی که به شدّت ناراحت بود و کلمات شگفت‌انگیز خود را بیان می‌کرد، به عنوان اعتراض، مجلس را ترک گفت، ولی عمر او را قسم داد تا در مجلس بماند. امام (علیه‌السلام) نیز بازگشت و روبه کعب کرد و گفت: تو اشتباه می‌کنی و اصحاب تو به خطا رفته‌اند و بر خدا دروغ بسته‌اند و خداوند برتر از این سخنان و بزرگ‌تر از آن است که مکان داشته باشد و ساحت خداوند از آن‌چه ملحدان انگاشته و یا جاهلان پنداشته‌اند دور است. وای بر تو ای کعب! آن کس که به قول تو از آب دهانش دریای عظیم آید، چگونه می‌تواند بر صخره بنشیند؟ (93)
5) از امام صادق (علیه‌السلام) نیز نقل شده است که بعضی از عالمان به دنبال احادیث یهود و نصارا هستند، تا دانش خود را با آن‌ها افزون سازند، اینان در پایین‌ترین مرتبه‌ی دوزخ جای دارند. (94)
6) روزی امام باقر (علیه‌السلام) در حالی که در مسجدالحرام، رو به کعبه نشسته بود، به یارانش فرمود: نگاه به کعبه عبادت است. در این هنگام مردی به نام عاصم‌بن‌عمر گفت: کعب الأحبار می‌گوید: هر بامداد، کعبه به بیت‌المقدّس سجده می‌کند. امام پرسید: نظر تو درباره‌ی سخن کعب چیست؟ او پاسخ داد: او راست گفته است. در این هنگام امام خشمگین شد و فرمود: دروغ گفتی، کعب هم دروغ گفته است. (95)
7) روزی ابوذر بر عثمان وارد شد. در این هنگام، کعب‌الأحبار نزد وی نشسته بود و با هم سخن می‌گفتند، عثمان به کعب روکرده، گفت: برای زمامدار جایز است که مالی را بگیرد و هر وقت توانست بپردازد؟ کعب گفت: این اشکال ندارد. ابوذر خطاب به کعب گفت: ای یهودی زاده! تو دین ما را به ما یاد می‌دهی؟! عثمان گفت: چقدر آزارت به من و زخم زبانت به یاران من زیاد شده است! برو به شام! (96)

3-2-3- ممنوعیّت نگارش و نقل حدیث

یکی از رخدادهای تلخ تاریخ صدر اسلام، جریان ممنوعیّت نگارش و نقل روایات پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) است که به دستور خلفا به ویژه خلیفه‌ی دوّم پدید آمده است. در آثار و نوشته‌های نویسندگان اهل سنّت درباره‌ی انگیزه‌ها و علل این اقدام توجیهات و تأویلات زیادی دیده می‌شود، که بحث و بررسی آن خواهد آمد. آن‌چه در این‌جا لازم به بررسی است، پیامدهای منع نگارش حدیث و تأثیر تأخیر در نگارش و تدوین احادیث پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و سرنوشت تاریخ حدیث است. آیا این حرکت به سود جامعه‌ی اسلامی و مسلمانان تمام شده یا آثار مخرّب و زیانباری برای امّت اسلامی داشته است؟
اگر با دیدی واقع‌بینانه و منصفانه بنگریم، مشاهده می‌کنیم که در اثر این عمل زیان‌های فراوانی متوجه فرهنگ اسلامی شده است که به هیچ وجه قابل جبران نیست. یکی از این آثار، مخفی ماندن بسیاری از مجموعه‌های حدیثی و از بین رفتن آن‌هاست. شیخ محمّد ابوزهو در این‌باره می‌گوید:
یک قرن گذشت و هیچ یک از خلفا، فرمان گردآوری حدیث را به دانشمندان صادر نکردند، بلکه آن را به حافظه آنان وانهادند و گذشتِ این زمان طولانی از بین رفتن بسیاری از حافظان حدیث، یعنی صحابه و تابعین را به دنبال داشت. (97)
برخی از صحابه از ترس تازیانه، شکنجه، تبعید و دیگر محرومیّت‌های اجتماعی، از نقل سخنان پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) سرباز می‌زدند. حتّی ابوهریره که به «مُکثِر حدیث» نامور گردیده، از ترس تازیانه‌ی خلیفه، احادیث پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) را کتمان می‌کند و می‌گوید: ما توان و جرأت گفتن «قال رسول‌ الله (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم)» را نداشتیم، تا زمانی که عمر از دنیا رفت. (98)
از جمله‌ی آثار تلخِ منع نگارش احادیث نبوی (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم)، متهم شدن دین اسلام و مسلمانان به عقب‌ماندگی و دور ماندن از قافله‌ی فرهنگ و تمدن بشری و جعل احادیث است. استاد ابوریّه در این باره می‌نویسد:
از جمله پیامدهای تأخیر در امر تدوین و نگارش حدیث، تا پس از قرن اوّل هجری و بخش زیادی از قرن دوّم، این است که درهای نقل حدیث گشوده شد و جریان جعل حدیث بودن هیچ قانون و ضابطه‌ای رونق و گسترش یافت. (99)
منع نگارش حدیث موجب شد میدان برای نشر و گسترش اسرائیلیّات باز شود و احادیث درست و ساختگی درهم آمیخته گردد. با گذشت زمان، کار تشخیص و جداسازی احادیث صحیح از سقیم، مشکل‌تر شد. استاد ابوریّه در این زمینه به تفصیل به بحث و بررسی پرداخته و خطر و زیان نفوذ اندیشه‌های انحرافی یهود را به فرهنگ اسلامی گوشزد کرده است. (100)
علّامه مرتضی عسکری در این‌باره می‌نویسد:
مسلّماً از همان زمانی که مکتب خلفا باب نقل حدیث از پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) را مسدود کرد، باب نقل روایات اسرائییل را به طور کامل بر روی آنان گشود. و این امر بدین شکل صورت گرفت که به افرادی مانند تمیم ‌داری نصرانی و کعب‌الأحبار یهودی اجازه داده شد تا احادیث اسرائیلی را به میل خود در میان مسلمانان گسترش دهند. (101)
استاد جعفر سبحانی نیز در این باره می‌نویسد:
اسلام و مسلمانان در اثر منع نگارش حدیث و نشر آن، خسارت بزرگی را متحمل شدند که با آمار و ارقام قابل شمارش نیست. چگونه قابل شمارش باشد، در حالی که این امر موجب پیدایش هرج و مرج در اعتقادات، اعمال، اخلاق، آداب و جوهره و کنه دین و اصول آن گردیده است. خلأ حاصل از این، زمینه‌ی مناسبی را برای پیدایش بدعت‌های یهودی و یاوه‌های مسیحی و افسانه‌های زردشتی، به ویژه از سوی دانشمندان یهود و نصارا به وجود آورد، تا احادیث فراوانی را جعل کنند و آن‌ها را به پیامبران الهی نسبت دهند، همچنان که افسانه‌هایی را ساختند و به پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نسبت دادند. (102)
برخی ازاهل تحقیق گفته‌اند که تصمیم مهم خلیفه دوّم، عمر، در جلوگیری از کتابت حدیث رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم)، به خاطر پیروی از اهل کتاب بوده است. (103) از عروة‌بن زبیر نقل شده است که عمر تصمیم به نوشتن احادیث و سنن رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) گرفت. او در این باره‌ی با صحابه مشورت کرد؛ همه‌ی آنان با این اقدام موافق بودند. عمر یک ماه در این باره تأمّل کرد، آن‌گاه گفت: من فکر کردم و دیدم که پیش از شما، اهل کتاب در کنار کتاب خدا، کتاب‌هایی نوشتند و بر آن‌ها تکیه کردند و در نتیجه، کتاب خدا را رها نمودند؛ امّا من کتاب خدا را با چیزی نمی‌پوشانم. (104)
در گزارش دیگری آمده است که عمر آن‌چه را که دیگران نوشته بودند، جمع‌آوری کرده، دستور داد تا آن‌ها را بسوزانند. سپس گفت: «أمنیةٌ کأُمنیّة اهل الکتاب» و یا «مثناةٌ کمثناة اهل الکتاب». (105)
به هر حال، با وجود ممنوعیّت رسمی نگارش حدیث، بسیاری از عالمان اهل کتاب (احبار و رهبان) اجازه‌ی نشر روایات اسرائیلی را از خلیفه داشتند و آزادانه، اندیشه‌های انحرافی خود را منتشر می‌ساختند. (106)
پیامدهای منع نگارش حدیث، فراوان است، (107) امّا شاید بتوان گفت مهم‌ترین اثر آن، دور شدن امّت اسلامی از اهل‌بیت پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و سرپوش نهادن بر فضایل آنان بود؛ زیرا از این رهگذر، احادیث معتبر بسیاری در باب فضایل اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، از میان رفته است. (108)

3 -2 -4- دستگاه خلافت و داستان‌سرایان

یکی از ریشه‌های اصلی و علل مهم نشر و گسترش اسرائیلیّات و احادیث جعلی در میان مردم، شیوع قصّه‌خوانی و آزادی عمل داستان‌سرایان در پناه دستگاه خلافت خلفا و دولت اموی بوده است. آزادی عمل قصّه خوانان در شرایطی بوده است که نگارش و نقل احادیث و سنّت پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) از سوی خلفا، به ویژه با فرمان رسمی خلیفه‌ی دوم، منع می‌شده است. در دوره‌ی صحابه و تابعین و پس از آنان، کسانی که در حوادث گذشته و تاریخ انبیا و خلقت و امثال آن بدون طرح سند متّصل به پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) سخن می‌گفتند، و سخنانشان نوعی شباهت ظاهری با داستان‌های قرآن داشت، به «قَصّاص» مشهور شدند. (109) منبع اصلی قصّه خوانان را تورات و نقل‌های شفاهی رایج در میان عالمان یهودی و نصرانی تشکیل می‌داد قصّه‌خوانان معمولاً در هنگام اقامه نماز، برای عموم مردم به ایراد سخن و داستان‌سرایی می‌پرداختند.
گفته شده است که قصّه‌خوانی در زمان پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و ابوبکر وجود نداشته و از زمان خلیفه‌ی دوّم با اجازه‌ی او آغاز گردیده (110) و به تدریج ادامه و گسترش یافته است. رواج داستان سرایی در زمانی بوده است که قصّه‌خوانان و پندآموزان، دین و باورهای دینی را دستمایه‌ی تجارت خود ساخته، حدیث را وسیله‌ای برای امرار معاش خود و برآوردن خواسته‌های حاکمان قرار داده بودند. و بدین ترتیب، آنان بسیاری از افسانه‌های ملّت‌های پیش از اسلام، به ویژه داستان‌های تاریخی دینی یهودیان را به نام تفسیر قرآن و به قصد تخریب و یا تحریف مبانی اعتقادی، در لابلای تعالیم اسلامی و تفاسیر قرآنی جای دادند. حرکت داستان سرایان با گذشت زمان گسترش یافت و زمامداران نیز آنان را برای اهداف سیاسی خود به کار گماشتند. برخی از نویسندگان، نخستین قصّه‌سرا را عبداللّه‌بن‌رواحه و برخی تمیم داری و عده‌ای نیز عُبَید بن‌عُمَیر دانسته‌اند؛ ولی نامورترین آنان همان، تمیم بن اوس داری است. (111)
عمر، به تمیم اجازه داد تا پیش از خطبه‌های نماز جمعه به ایراد موعظه و قصه بپردازد و پس از وی، عثمان اجازه داد تا او هفته‌ای دوبار به این کار ادامه دهد. (112) به جز تمیم، عُبَید بن عُمَیر نیز در زمان عمر اجازه قصّه‌خوانی یافت.
آورده‌اند که بسیاری از قاضیان به دستور زمامداران، در کنار منصب و شغل قضاوت، مأموریت داستان‌سرایی را نیز برعهده داشته‌اند. نخستین کسی که در مصر به داستان‌سرایی پرداخت، سلیمان‌بن عِتر تُجِیبی بود که در سال 38 هجری این کار را آغاز کرد. او از سوی معاویه، عهده‌دار امر قضاوت و قصّه‌گویی شد. امّا بعدها معاویه او را از کار قضاوت عزل کرد و تنها او را موظّف به داستان‌سرایی نمود. (113) از این‌جا معلوم می‌شود که «داستان‌سرایی» یک پست دولتی بوده، که خلیفه هر کسی را شایسته‌ی آن می‌دیده، به خدمت می‌گمارده (114) است. (115)
نخستین زمامداری که قصّه‌خوانان را برای اهداف سیاسی خود به کار گرفت، معاویة‌بن ابی‌سفیان بود. او مردی را مأمور ساخت تا پس از اقامه‌ی نماز صبح برای نمازگزاران داستان بگوید و این مرد نیز هر روز پس از نماز رو به نمازگزاران می‌کرد و خدا را یاد می‌نمود و بر پیامبر خدا (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) درود می‌فرستاد و سپس برای خلیفه، خاندان، سپاه و پیروان او دعا می‌کرد و دشمنان خلیفه و کسانی را که فرمانبری او را نپذیرفته بودند، نفرین می‌نمود. (116) عبدالله بن‌ سلام، کعب‌الأحبار و وهب‌بن منبه از جمله داستان‌سرایانی بودند که هر یک سهم فراوانی در نقل داستان‌های پیامبران و افسانه‌های پیشینیان داشته، کم و بیش ردّ پای آنان را در روایات تفسیری مشاهده می‌کنیم. ابن‌کثیر درباره‌ی کعب‌الأحبار می‌گوید:
کعب‌الأحبار در زمان خلافت عمر اسلام آورد. وی از کتاب‌های کهن برای عمر نقل سخن می‌کرد. و چه بسا عمر به سخنان وی گوش فرا می‌داد و مردم را نیز در شنیدن سخنان وی آزاد می‌گذارد و مردم نیز گفته‌های او را، چه درست و چه نادرست، نقل می‌کردند؛ در حالی که، به خدا قسم، این مردم، هیچ نیازی حتّی به یک کلمه از حرف‌های او نداشتند. (117)
چنان که ملاحظه شد، در میان خلفا، عمر و معاویة بن ابی‌سفیان، بیش از دیگران به دانشمندان اهل کتاب تمایل داشته، آنان را در نقل داستان‌های تاریخیِ تورات و افسانه‌های خرافی آزاد گذارده‌اند؛ بلکه در زمان معاویه بیش‌ترین جعل حدیث در فضیلت‌سازی برای حکّام و جلوگیری از نشر فضایل اهل‌بیت پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) صورت گرفت. و نیز بهترین شیوه‌ی بنی‌امیّه برای دور نگه‌داشتن مردم از مسائل مهم سیاسی - اجتماعی و انحراف اذهان آنان، بهره‌گیری از روایات ساختگی دانشمندان یهود و نصارا بوده است. برای روشن شدن این حقیقت تلخ، به چهار مطلب مهمّ اشاره می‌کنیم:

الف) رویکرد خلیفه‌ی دوّم به منابع دینی اهل کتاب:

چون که اهل‌کتاب دارای کتاب آسمانی و پیشینه‌ی تاریخی کهن بودند، عرب‌های عصر جاهلیّت برای آنان احترام خاصّی قائل بودند، و در موارد زیادی برای آگاهی از مسائل دینی خود به آنان مراجعه می‌کردند. این هیمنت دروغین اهل کتاب، نه تنها توده‌ی مردم را فریفته بود، بلکه بسیاری از خواصّ دوران صدر اسلام را نیز شیفته‌ی خویش ساخته بود.
خلیفه دوّم نسبت به تمیم‌داری بسیار احترام می‌کرد و از او با عبارت «خیرُ اهل ‌المدینة» یاد می‌نمود (118) و به وی اجازه داده بود قبل از نماز جمعه، برای مردم سخن بگوید و خود نیز به شنیدن سخنان وی علاقه نشان می‌داد.
جابر نقل می‌کند که روزی عمربن خطاب با نسخه‌ای از تورات به نزد پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) آمد و گفت: ای رسول‌خدا! این نسخه‌ای از تورات است. پیامبر اکرم سکوت کردند. عمر خواست تا تورات را بخواند؛ پیامبر ناراحت شده، هر لحظه رنگش برافروخته‌تر می‌گشت. ابوبکر آنجا حضور داشت و جریان را متوجه بود. وی با تندی، خطاب به عمر گفت: زنان داغ دیده به عزایت بنشینند: نمی‌بینی که صورت پیامبر از شدّت غضب و ناراحتی، به چه رنگی درآمده است؟ عمر پیامبر را نگریست و گفت: از خشم خدا و پیامبر او به خدا پناه می‌برم؛ به ربوبیّت خداوند و آیین اسلام و نبوّت پیامبر خشنودیم. پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) فرمود: ای فرزند خطّاب، مگر شما در دین خود تردید و حیرت دارید؟ سوگند به آن کس که جانم د ردست قدرت او است، من شریعتی پاک و روشن آورده‌ام. بعد فرمود: از اهل کتاب چیزی نپرسید؛ آنان هرگز شما را هدایت نمی‌کنند؛ زیرا خودشان گمراهند. اگر موسی (علیه‌السلام) زنده بود و در میان شما زندگی می‌کرد، برای وی جایز نبود جز از من پیروی کند. (119)
این حدیث به طرق گوناگون در کتاب‌های حدیثی معتبر اهل‌سنّت آمده است. روایات مشابه دیگری نیز وجود دارد که از نقل آن‌ها خودداری می‌شود. (120)
همچنین کعب‌الأحبار، دانشمند بزرگ یهودی، از جمله‌ی کسانی است که بسیار مورد توجّه‌ی خلیفه‌ی دوّم بوده است. او گاهی از کعب درخواست می‌نمود تا وی و دیگران را موعظه کند. گفته‌اند اوّلین کسی که کعب‌الأحبار را مورد توجّه قرار داد و او را وادار ساخت تا در مدینه بماند، خلیفه دوّم بود. (121) آشنایی عمر با اهل کتاب، به ویژه دوستی وی با کعب، سبب می‌شد تا عمر در مواقعی، با استناد به آن‌چه بر اهل کتاب رفته، مطالبی ابراز کرده، دست به اقداماتی بزند.
یکی از اصحاب می‌گوید: رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نماز عصر را خواند. پس از آن، مردی برخاسته به نماز ایستاد. عمر لباس او را گرفت و گفت: بنشین، اهل کتاب هلاک شدند؛ زیرا بین نمازهایشان فاصله نبود. (122)
برخی تصمیم خلیفه در منع نگارش احادیث پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) را نیز، ناشی از اثرپذیری وی از اهل کتاب دانسته‌اند. (123) در مباحث آینده به معرّفی بیش‌تر چهره‌های برجسته‌ی راویان «اسرائیلیّات» خواهیم پرداخت.

ب) حکومت معاویه و رونق بازار جعل حدیث:

گرچه جعل حدیث از دوران حیات پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) شروع شد و وی خود به این حقیقت تلخ و شوم تصریح کرده‌اند (124)، بیش‌ترین روایات ساختگی در دوران حکومت معاویه ساخته شد. ابوریّه می‌نویسد:
موج حدیث‌سازی در دوران حکومت معاویه بالا گرفت و وی از نفوذ و ثروت خود در این راه استفاده کرد. (125)
معاویه در سال اوّل خلافت خود، به همه‌ی کارگزاران خویش در تمام سرزمین‌های اسلامی اعلام نمود هر کس در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایتی نقل کند، خونش هدر و مالش مباح است. (126) همچنین وی برای بار دوّم و سوّم نیز پس از رواج حدیث در فضیلت‌سازی برای عثمان، دستور داد تا شهادت شیعیان علی (علیه‌السلام) و خاندانش را نپذیرند و دوستداران عثمان و جاعلان حدیث را شناسایی نمایند و آنان را مورد اکرام و تجلیل قرار دهند و مردم را دعوت کنند تا در فضایل صحابه و خلفای پیشین نقل حدیث نمایند و هیچ روایتی را که مردم در مورد ابوتراب نقل کرده‌اند، باقی نگذارند، مگر این که مشابه آن را نسبت به صحابه، برای وی بیاورند. (127)
مرحوم علّامه امینی (رحمة الله) درباره‌ی معاویه می‌گوید: وی نخستین کسی است که برای جعل حدیث و تحریف معنوی کتاب خدا اموالی را هزینه کرد. (128) وی در بخش دیگری از سخنانش می‌افزاید:
مهم‌ترین موضوعی که دست‌های هوی و هوس با آن بازی کرد و خواهش‌های گمراه‌گر، آن را به بازیچه گرفت، همانا موضوع خلافت در سنّت و احادیث است که گروهی، روایات دروغین را ساختند و به خدا و پیامبر پاک او نسبت دادند. (129)
یکی از جاعلان حدیث، سَمَرة بن جُندَب است که با انگیزه‌ی نزدیکی به دربار خلافت معاویه، به جعل حدیث دست یازید و معاویه نیز کمک‌های مالی فراوانی به وی عطا نمود. ابن ابی‌الحدید معتزلی در این باره می‌گوید: (130)
روایت شده است که معاویه به سمرة بن جندب صدهزار دِرهم بخشید تا روایت کند که آیه: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُكَ...» (131) در مورد علی (علیه‌السلام) و آیه‌ی «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی...» (132) در مورد ابن‌ملجم نازل گردیده است. امّا سمره قبول نکرد. معاویه دویست هزار درهم به او عطا کرد، باز هم نپذیرفت؛ سیصد هزار درهم به او داد، باز هم نپذیرفت، در نهایت، چهارصد هزار درهم به او داد و او پذیرفت و به جعل روایت اقدام کرد. (133)
این در حالی است که طبق روایات شیعه، آیه‌ی نخست در مورد منافقین، به ویژه معاویه (134) و آیه‌ی دوّم در مورد حضرت علی (علیه‌السلام) نازل گردیده است. (135) در زمان معاویه روایات فراوانی در ستایش شام و بیت‌المقدّس، در برابر مدینه و مکه به دست امثال کعب‌الأحبار ساخته شد. ابن‌عساکر در تاریخ خویش از کعب‌الأحبار نقل می‌کند که او می‌گفت:
محبوب‌ترین سرزمین‌ها در پهنه‌ی زمین نزد خداوند، شام است و محبوب‌ترین نقطه‌ی شام نزد خداوند، قدس (بیت‌المقدّس) است. (136)
همچنین وی برای تقرّب به معاویه، مرکز حکومت پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) را شام معرّفی می‌کند؛ (137) زیرا معاویه امکانات حکومت خود را در شام فراهم آورده است. این معنا در گفته‌های ابوهریره که شاگرد تمام عیار کعب‌الأحبار محسوب می‌شود نیز آمده است: «الخلافة بالمدینة و الملک بالشام». (138)
گفتنی است که سرزمین شام، مرکز خلافت و پایتخت حکومت معاویه، قبلاً پایتخت مسیحیان روم شرقی بیزانس و دارای تمدّنی کهن بوده است. (139) و بدیهی است که رسوبات فکری و فرهنگی مسیحیّت در این منطقه به کلی از بین نرفته است. همچنین کعب‌الأحبار در جای دیگری می‌گوید: خانه‌ی کعبه هر روز صبحگاهان به بیت‌المقدّس سجده می‌کند. (140) و نیز می‌گوید: قیامت بر پا نخواهد شد، مگر این که بیت‌الحرام را به نزد بیت‌المقدّس ببرند؛ آن‌گاه این دو خانه‌ی مقدّس را با اهل آن‌ها به بهشت وارد نمایند و حساب خلایق و عرضه‌ی اعمال در روز قیامت، در بیت‌المقدّس انجام می‌گیرد. (141)
از این روایات بر می‌آید که اهل کتاب به ویژه کعب تلاش کرده‌اند تا آیین اسلام و مقدّسات آن، از جمله کعبه، را در برابر آیین یهود خاضع و تسلیم نشان دهند. (142)

ج) نفوذ مسیحیان در دستگاه خلافت امویان:

چنان که گذشت، مسیحیان و راهبان آنان همانند یهودیان و احبارشان، در ترویج و گسترش روایات اسرائیلی نقش اساسی داشتند. تمیم‌‌داری، نصرانی مسلمان شده‌ای بود که قصّه‌های فراوانی درباره‌ی زهد وی نقل کرده‌اند. زهد او که بر مبنای زهد آیین مسیحیان بود، بعدها در جامعه‌ی اسلامی شیوع زیادی یافت. (143) وی نخستین قصّه خوان دوران خلاف خلافت عمربن خطّاب بوده که با اجازه‌ی او به این امر پرداخته است. (144) از جمله‌ی احادیثی که از تمیم داری نقل شده، حدیث «جسّاسه و دجّال» است که در آن به ساحت پیامبر توهین شده است. (145)
نفوذ نصرانی‌ها در دستگاه بنی‌امیّه به عناوین نویسنده، مشاور، مولی، طبیب و جز این‌ها، از جمله‌ی مهم‌ترین علل گسترش اندیشه‌ها و روایات اسرائیلی است.
مادرِ خالدبن عبدالله قسری، نصرانی بود و خود خالد نیز که سالیانی از جمله‌ی حکّام اموی در مکّه و عراق بود، در دینش متّهم بود. او کلیسایی برای مادرش ساخته بود که در آن به عبادت بپردازد. (146) خالد ربعی، از دیگر آشنایان به اسرائیلیّات است. او می‌گوید: ما در تورات یافتیم که آسمان و زمین چهل روز بر مرگز عمر بن‌عبدالعزیز گریه کردند. (147)
ولید بن عبدالملک نیز به قرّاء بیت‌المقدّس توجّه فراوان داشت. ابن‌ابی‌عُلبه می‌گوید: ولید به او جواهراتی داد تا در میان آنان تقسیم کند. (148)
معاویه برخی از نصارا را در دستگاه خلافت خویش راه داده بود؛ وی سرجون بن‌منصور رومی (149) را کاتب و مشاور مخفی دربار و ابن أثال نصرانی (150) را پزشک خصوصی و ابومالک غیاث‌بن‌غوث الاخطل نصرانی (151) را شاعر دربار خود قرار داد؛ آن‌ها افکار خود را از این طریق به دستگاه خلافت امویان منتقل می‌ساختند. (152)

د) ناتوانی خلفا در پاسخ‌گویی به مسائل دینی مردم:

آزادی عمل قصّه‌خوانان اهل‌کتاب و تشویق آنان از سوی دولت‌مردان از یک‌سو و ناآشنایی دست‌اندرکاران حکومت بعد از پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نسبت به مبدأ و معاد و جهان و ابتدا و انتهای آن، و کنار ماندن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از حکومت و اجتماع از سوی دیگر، همگی زمینه‌ی لازم را فراهم آوردند تا افرادی چون تمیم‌داری و کعب‌الأحبار که مغز و روح آنان از عقاید تحریف یافته‌ی نصرانی و یهودی سیراب بود، با دانسته‌های خرافی خود، به خواسته‌های طالبان دانش پاسخ بدهند؛ و چون آن‌ها خطری برای قدرت خلافت به حساب نمی‌آمدند، عضوی از اعضای دستگاه قدرت محسوب شدند.
اظهار ناتوانی و عجز خلفا در زمینه‌های گوناگون مسائل دینی (فقهی، اعتقادی و قضایی)، در کتاب‌های معتبر تاریخی ثبت گردیده است.
گویند مردی از لشکریان اسلام به نام صُبَیغ تمیمی سؤالاتی در زمینه‌ی قرآن کریم در ذهن داشت و برای دریافت پاسخ آن‌ها از این شهر به آن شهر سفر می‌کرد. هنگامی که به مصر رفت و عمروبن‌عاص استاندار مصر از جریان امر مطّلع شد، او را همراه با نامه‌ای به مدینه نزد عمر فرستاد. هنگامی که صُبَیغ وارد بر خلیفه شد، یکی از سؤال‌های خویش را مطرح ساخت: ای امیرالمؤمنین! «والذّاریات ذرواً» چیست؟ عمر پرسید: تو کیستی؟ مرد در پاسخ گفت: من بنده‌ی خدا صُبَیغ هستم! عمر نیز گفت: من هم بنده‌ی خدا عمر هستم، و بعد آستین‌هایِ خود را بالا زد، و با چوب‌هایِ خوشه‌ی خرما شروع به زدن آن مرد کرد، به گونه‌ای که خون‌آلود گشت، پس از آن وی را رها ساخت. پس از گذشت مدتی بار دیگر عمر او را خواست و همان حادثه را تکرار کرد. هنگامی که برای بار سوم صُبَیغ را نزد خلیفه آوردند تا باز هم تنبیه شود، خطاب به خلیفه گفت: اگر قصد کشتن مرا داری، به یک باره مرا بکش و راحتم کن؛ در غیر این صورت رهایم ساز، من هم دیگر از این سخنان نمی‌گویم. (153)
نکته‌ی جالب این که نقل کرده‌اند که در دوران حکومت امام علی (علیه‌السلام)، روزی آن حضرت بر منبر رفت و ضمن خطبه‌ای فرمود:
از من سؤال کنید؛ به خدا سوگند درباره‌ی حوادثی که تا روز قیامت اتّفاق می‌افتد، از من پرسش نمی‌کنید مگر این که آن را برای شما بازگو می‌کنم؛ درباره‌ی قرآن از من سؤال کنید؛ به خدا سوگند هیچ آیه‌ای نیست، مگر این که من می‌دانم آن آیه در شب نازل شده و یا در روز، در کوه نازل شده یا در صحرا و ... راوی گوید: ابن‌الکوّاء پشت سر من نشسته بود، برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! «ذاریات» چیست؟ این مرد یعنی ابن‌الکوّاء از سران خوارج و از دشمنان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود. ابن‌عبّاس که در مجلس حاضر بوده است، می‌گوید: ابن‌الکوّاء می‌خواست از همان چیزی که صُبَیغ از عمربن الخطاب پرسیده بود، سؤال کند. او فکر می‌کرد با این سؤال می‌تواند امام (علیه‌السلام) را بی‌اعتبار کند.
حضرت (علیه‌السلام) فرمودند: وای بر تو! برای فهمیدن سؤال کن نه برای به زحمت انداختن و آزار دادن، و نه از سرِ تکبّر، بعد فرمودند: «اَلذَّارِیَاتِ»، بادهایی هستند که گندم و جو را در وقت درو بدان باد می‌دهند. بلافاصله ابن‌الکوّاء پرسید: «الجَاریَاتِ یُسراً» چیست؟ امام فرمودند: کشتی‌هایی است که بر روی آب راه می‌روند. باز پرسید: «اَلمُقَسِّمَاتِ أَمراً» چیست؟ حضرت فرمود: فرشتگان هستند. (154)

پی‌نوشت‌ها

68. الکافی، ج 1، ص 52.
69. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 303.
70. مقدّمة العِبَر، ص 439 و 440.
71. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 108 و الإسرائیلیّات فی التفسیر و الحدیث، ص 32 و 33.
72. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 202.
73. الإسرائیلیّات، ص 27، به نقل از صحیح مُسلم، ج 1، ص 112.
74. نشأة التفسیر فی الکتب المقدّسة و القرآن، ص 35.
75. الإتقان، ج 4، ص 242.
76. قرآن در اسلام، ص 55.
77. المیزان، ج 19، ص 133 و 134.
78. مکاتب و روشهای تفسیری، ص 38.
79. این توجیه در کلمات کسانی، نظیر ابن تیمیة، ابن‌خلدون و ذهبی و دیگران دیده می‌شود و ظاهراً اصل سخن از آنِ ابن‌خلدون است.
80. مقدّمة العِبَر، ص 439 و فجرالإسلام، ص 201.
81. برگرفته از مکاتب و روشهای تفسیری، ص 40.
82. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 2، ص 32 و شیعه در اسلام، ص 54.
83. مائده، آیه‌ی 82.
84. اسرائیلیّات القرآن، ص 42 و 43 و تاریخ بنی‌اسرائیل من أسفارهم، ص 455.
85.أضواء علی السنّة المحمّدیة، ص 145.
86. تفسیر المَنار، ج 1، ص 9.
87. ابن‌کثیر برخی از مسلمانان اهل کتاب را به افراد نادان و جاهل توصیف می‌کند؛ ر.ک. به: تفسیر ابن‌کثیر، ج 2، ص 32.
88. الإسرائیلیّات، مصطفی حسین، ص 96 تا 98.
89. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 189 تا 194 و الإسرائیلیّات فی التفسیر و الحدیث، ص 65 تا 104.
90. جامع‌البیان، طبری، ج 23، ص 53، به نقل از الأسرائیلیّات، ص 100.
91. تاریخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 268 و کیهان اندیشه، شماره‌ی 25، مقاله‌ی «اسرائیلیّات در تاریخ طبری».
92. همان، ج 1، ص 65. درباره‌ی نیرنگ و دروغ‌گویی کعب، ر. ک. به: أضواء علی المحمدّیّة، ص 158 ، 160، 164، 165، 172 و 174؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 4، ص 77 و الکافی، ج 4، ص 239.
93. نقش ائمّه در احیای دین، ج 6، ص 113 تا 115، به نقل از مجموعه ورام ، ص 236.
94. کتاب الخصال، ج 1، ص 352، باب السبعة حدیث 33.
95.الکافی، ج 4، ص 239، حدیث اوّل، باب «فضل النظر رأی الکعبة».
96. شرح نهج‌البلاغة، ابن‌ابی‌الحدید، ج 3، ص 54.
97. تدوین السُنّة الشریفة، ص 482، به نقل از الحدیث و المحدّثون، ص 127.
98. همان، ص 487، به نقل از البدایة و النهایة، ج 8، ص 115.
99. أضواء علی السُنّة المحمّدیّة، ص 118.
100.همان منبع، ص 145 تا 147.
101. معالم المدرستین، ج 2، ص 57.
102.الملل و النحل، ج 1، ص 65.
103.بحوث مع اهل السنّة و السلفیّة، ص 97 و الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم، ج1، ص 27 و أضواء علی السُنّة المحمّدیّة، ص 47، پاورقی.
104.تقیید العلم، ص 50.
105. «أمنیّة» یعنی آرزو و خیال. مثناة یا مشناة، همان کتابی است که اهل کتاب بعد از حضرت موسی (علیه‌السلام) در کنار تورات قرار داده‌اند. ر.ک. به کتاب النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج1، ص 225 و نیز تقیید العلم، ص 52 و أضواء علی السُنّة المحمّدیّة، ص 47.
106. تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، تاریخ خلفا، ص 97.
107.تدوین السّنّة الشریفة، ص 481 به بعد.
108.تقیید العلم، ص 54 به نقل از تدوین السُنّة الشریفة، ص 488.
109.نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 83.
110.تاریخ سیاسی در اسلام، ج2، تاریخ خلفا، ص 98 و القصاص و المذکرین، ص 20.
111.القصّاص و المذکّرین، ص 20 و 21.
112.المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 219.
113.فجر الإسلام، ص 160.
114.به نظر می‌آید خلفا برای اشراف و سلطه بر کار قصّه خوانان، روایاتی را با این مضمون که قصّه‌خوان باید از طرف امیر گماشته شوند ساخته‌اند، تا بتوانند آزادانه به عزل و نصب آنان بپردازند. ر. ک. به: النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 4، ص 70، مادّة قصّ.
115.القصّاص و المذکّرین، ص 25.
116. الخطط المقریزیّة، ج 2، ص 253 و المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 219.
117.تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 18 و الملل و النحل، ج 1، ص 74.
118. الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 3، ص 473.
119.مُسنَد أحمد، ج 3، ص 387 و 470. سنن الدارمی، ج 1، ص 115.
120. الدّر المنثور، ج 5، ص 148؛ مُسنَد أحمد، ج 3، ص 469 و ج 4، ص 265؛ کنزالعُمّال، 1، ص 200 و 201 و 371 و 372 و جامع‌ بیان العلم و فضله، ص 336 تا 339.
121.أضواء علی السُنّة المحمّدیّة، ص 152.
122.أُشد الغابة، ج 5، ص 199، به نقل از تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، تاریخ خلفا، ص 97.
123.بحوث مع اهل السنّة و السلفیّة، ص 97 و الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم)، ج 1، ص 27.
124. الکافی، ج 1، ص 50، باب «اختلاف الحدیث» و نهج‌البلاغة، صبحی صالح، ص 210: «وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُولِ اللهِ صلّی اللهُ علیهِ و آلهِ و سلَّم عَلی عَهدِهِ حَتَّى قَامَ خَطیباً فَقَالَ: «مَن کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً، فَلیَتَبَوَّأ مَقعَدُهُ مِنَ النَّارِ». همچنین ر.ک . به: شرح نهج البلاغة، ابن ابی‌الحدید، ج 11، ص 42 و 44 و 45.
125. أضواء علی السُنّة المحمّدیة، ص 126.
126. شرح نهج‌البلاغة، ابن‌ابی‌الحدید، ج 11، ص 44.
127. همان منبع، ج 11، ص 45.
128. الغدیر، ج 11، ص 73.
129. همان، ج 5، ص 333. روایات بسیاری درباره‌ی فضایل خلفا جعل شده است. جهت اطّلاع، ر.ک. به: الغدیر، ج 5، ص 333 تا 356 و نیز، ج 7، ص 240 تا 300 و نیز نقش ائمّه در احیای دین، ج 7، ص 139 به بعد.
130. شرح نهج‌البلاغة، ابن‌ابی‌الحدید، ج 4، ص 73.
131. بقره، آیه‌ی 204 و 205.
132. بقره، آیه‌ی 207.
133.شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج 4، ص 73.
134.مجمع البیان، ج 1-2، ص 534 و تفسیر الصافی، ج 1، ص 200.
135.مجمع البیان، ج 1-2 ص 535 و تفسیر الصافی، ج1، ص 221 و المیزان، ج 2، ص 99 و 100.
136. تاریخ مدینة دمشق، ج 1، ص 110، به نقل از نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 105.
137.سنن الدارمی، ج 1، ص 5، به نقل از الملل و النحل، ج 1، ص 77.
138.کنزالعُمّال، ج 6، ص 88.
139. معالم المدرستین، ج 2، ص 60.
140.الکافی، ج 4، ص 240.
141.الدّر المنثور، ج 1، ص 329.
142. نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 107 و 108. قبلاً روایتی از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شد که حضرت سخن کعب و ناقل آن را تکذیب کردند و درباره‌ی کعبه فرمودند: خداوند، هیچ نقطه‌ای از زمین را نیافریده است که نزد او محبوب‌تر از این خانه باشد... ر.ک. به: الکافی، ج 4، ص 240، باب «فضل النظر الی الکعبة»، حدیث اوّل.
143.سیره‌ی رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم)، ج 2، تارخ خلفا، ص 98.
144. مُسنَد أحمد، ج 3، ص 449.
145. در بحث‌های آینده به معرّفی شخصیّت تمیمم و افسانه‌های ساختگی وی خواهیم پرداخت.
146. وفیات الأعیان، ج 2، ص 229.
147. تاریخ الخلفاء، ص 245.
148. همان، ص 224.
149. تاریخ الطبری، ج 2، ص205 و تاریخ ابن‌الأثیر، ج 4، ص 7. درباره‌ی سرجون یا سرجیوس مسیحی و پسرش یوحنّای دمشقی ر. ک. به: تاریخ قرآن کریم، دکتر رامیار، 127 و 128 به نقل از فرهنگ دینی کاتولیک، مقاله‌ی «یوحنّای دمشقی الأب جوجی».
150. تاریخ الطبری، ج 2، ص 82 و 83 و تاریخ ابن‌الأثیر، ج 3، ص 378.
151. البیان و التبیین، ج 1، ص 86 و الأغانی، ج 13، ص 142.
152. معالم المدرستین، ج 2، ص 59 و 60.
153. تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 232؛ تفسیر القرطبی، ج 18، ص 29؛ الإتقان، ج 4، ص 284 و کنز العمّال، ج 2، ص 510، حدیث 4617 و 4618.
154. تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 231 و کنز العُمّال، ج 2، ص 565 و تفسیر نور الثقلین، ج 5، 120 و مجمع البیان، ج 9 - 10، ص 230.

منبع مقاله :
دیاری، محمدتقی؛ (1383)، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ دوم

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط