چين چگونه غول اقتصادى شد.
مترجم:اسد شكورپور
در سال ۱۹۷۶ مائوتسه تونگ رهبر چين درگذشت. شوان لاى نخست وزير چين نيز در همان سال فوت كرد. پس از دو سال رقابت براى رسيدن به قدرت، حكومت به اشخاصى رسيد كه ديدگاهشان با ديدگاه هاى حاكمان گذشته تفاوت داشت. دنگ شيائوپينگ تفكرات خاصى را پياده و آنها را تحكيم بخشيد. بدين ترتيب اولويت هاى رهبران و سران چينى تغيير كرد و اصلاح اقتصادى، تحقق يك سطح زندگى آبرومندانه براى شهروندان چينى و تأمين رفاه آنان به اولويت اصلى رهبران چينى تبديل شد. به دست گرفتن زمام امور توسط حاكمان جديد با ديدگاه هاى نو در سال ۱۹۷۸ حاكى از شروع روند جديدى در چين بود كه بعداً اين كشور را به سطوح بالاى اقتصادى هدايت كرد كه در تاريخ چين بى سابقه بوده است.
مواضع و ديدگاه هاى جديد با گذشته تفاوت داشت و بر مواردى همچون گشايش درهاى چين برروى جهان خصوصاً جهان غرب، ايجاد اصلاحات اقتصادى در راستاى تحقق خودكفايى و سرانجام تحقق رضايت قابل قبول شهروندان چينى استوار بود. تجربه اقتصادى چين كه دنگ شيائوپينگ از سال ۱۹۷۸ رهبرى آن را برعهده داشت و بعد از وى نيز ادامه پيداكرد در نوع خود يك تجربه بى نظير محسوب مى شود كه جهان از دستاوردهاى آن شگفت زده شده و موفقيت هاى حاصل از اين تجربه سطح زندگى مردم چين را به درجات بالايى سوق داده است. اهميت تجربه فوق و بحث درباره آن به اين دليل است كه اتفاق فوق در بزرگترين كشور جهان از لحاظ وسعت و جمعيت و عضو دائم شوراى امنيت رخ داده و در بعد نظامى و هسته اى و غيرهسته اى قدرتى غيرقابل چشم پوشى دارد.
تجربه فوق با كسب موفقيت هاى لازم چين را به جايگاه بالايى در ميان كشورهاى جهان سوق داد. به طورى كه چين در حال و آينده در سطح جهان نقش بارزى را ايفا خواهدكرد. لازم به يادآورى است اكنون چين در فعل و انفعال هاى سياسى نيز نقش عمده اى بازى مى كند.
چين از سال ۱۹۴۹ الى ۱۹۷۸ از نظر اقتصادى يك دولت فقير محسوب مى شد به طورى كه درآمد سرانه، توليد ناخالص ملى و ميانگين رشد اقتصادى آن بسيار پائين بود. علاوه بر آن سرمايه گذارى خارجى قابل ذكرى در اين كشور انجام نمى شد و سهم اين كشور در تجارت جهانى بسيار ناچيز بود كه هيچ گونه همخوانى با وسعت عظيم اين كشور نداشت.
گشودن درهاى چين به روى جهان خارج بعد از سال ۱۹۸۷ به يك گزينه و شيوه استراتژيك تبديل شد. اگرچه برخى از اين گونه تجربه ها در بعضى از كشورهاى ماركسيستى با شكست مواجه شده اند. آنچه كه باعث شد تا اين تجربه چين از شكست محفوظ بماند اين بود كه سياست فوق در چند مرحله به اجرا درآمد اگرچه از همان ابتدا تمام بخش ها و مناطق را دربرگرفت. نگاهى به نتايج تجربه چين افزايش چشمگير ميانگين رشد اقتصادى چين را نشان خواهد داد، امرى كه در هيچ كشور ديگرى محقق نشده است. يكى از شاخص هاى اصلى سياست اقتصادى چين عبارت بود از ادغام ميان اقتصاد بازار و اقتصاد سوسياليستى.
سران چينى به رهبرى دنگ شيائو كه از سال ۱۹۷۸ قدرت را در دست گرفتند به اين نتيجه رسيدند رشد چين مستلزم رشد اقتصادى اين كشور است و اين امر جز از طريق ارتباط وسيع با عالم خارج امكان پذير نيست. اتخاذ سياست فوق باعث شد تا زمينه مناسب براى سياست هاى اقتصادى موفق چين ايجاد شود. براى چينى ها درخصوص ارتباط با عالم خارج نام كشورها خيلى مهم نبود و حتى اين سخن در آن زمان مطرح شده بود كه «رنگ گربه اى كه مى خواهد موش بگيرد اصلاً مهم نيست كه سياه باشد يا سفيد بلكه هر گربه اى كه موش بگيرد گربه خوبى است». آنچه كه براى چينى ها در آن زمان مهم جلوه مى نمود عبارت بود از دستيابى به تكنولوژى و سرمايه هايى كه جهت پيشرفت به آن نياز داشتند. در آن زمان چين استقبال از جهان خارج و ارتباط با آن را جز سياست هاى لايتغير خويش اعلام و بر جذب سرمايه ها و تكنولوژى هاى جديد تأكيد كرد و به بررسى تجارب موفق در برنامه ريزى و مديريت اقتصادى كشورهاى خارجى پرداخت و به مؤسسه هاى بين المللى خويش تأكيد كرد تا در بازارهاى جهانى به رقابت بپردازند و اصلاح داخلى و توسعه اقتصادى را تقويت نمايند.
دو سال بعد از درگذشت مائوتسه تونگ در سال ۱۹۷۶ كنفرانس يازدهم حزب ماركسيست چين برگزار شد و در اين كنفرانس جهت اقدام براى اصلاحات اقتصادى تأكيد شد كه هدف از آن كاهش شكاف ميان ثروتمندان و فقرا از طريق استمرار كمك هاى دولتى به مردم چين بود. اين كنفرانس كه در نوامبر ۱۹۷۸ برگزارشد چهار برنامه را مدنظر داشت كه عبارت است از:
۱- افزايش قدرت سازگارى چين با تغييرات ساختارى اقتصاد جهان. زهاوزيانگ يكى از مشاوران دبيركل سابق حزب ماركسيسم دولت ها را درخصوص توانايى تعامل با تغييرات جامعه بين الملل به چهار دسته تقسيم كرد كه عبارتند از:
الف: دولت ها و اقتصادهاى انعطاف ناپذير كه ساختار دولت و اقتصاد آمادگى سازگارى با هيچ كدام از تغييرات را ندارد كه شوروى از جمله اين كشورها محسوب مى شود.
ب: دولت هاى انعطاف ناپذير و اقتصاد انعطاف پذير: در اين نوع مكانيزم هاى هماهنگى با بخش اقتصاد بيشتر از بخش سياست فراهم است بهترين نمونه درخصوص اين گونه كشورها؛ كشورهايى اند كه ببرهاى آسيا ناميده مى شوند.
ج: دولت هاى انعطاف پذير و اقتصاد انعطاف ناپذير: اين نمونه از دولت ها دقيقاً برخلاف دولت هاى گذشته هستند و اين دولت ها بيش از ساختار اقتصادى توانايى سازگارى دارند كه بهترين نمونه در اين خصوص كشور هند است.
د: دولت ها و اقتصادهاى انعطاف پذير: اين شيوه در كشورهاى پيشرفته رايج است به طورى كه هم دولت ها و هم اقتصادشان از مكانيزم هاى سازگارى با تغييرات بين الملل برخوردارند. زهاوزيانگ تأكيد مى كند لازم است چين به اين مجموعه ملحق شود.
۲- بازنگرى در اولويت هاى توسعه بدين ترتيب كه ابتدا كشاورزى، سپس صنعت، در مرحله بعد پژوهش علمى و سرانجام مسائل دفاعى موردبررسى قرار گيرد.
۳- بازنگرى در ساختار بخش هاى توليد، به طورى كه مزارع و زمين هاى عمومى به خانواده ها تحويل و اجازه راه اندازى طرح هاى خصوصى داده مى شد و دولت سيطره خويش را بر صنايع سنگين، بخش انرژى و معدن حفظ مى كرد.
۴ـ اجراى اصلاحات شهرى مصوب در سال ۱۹۸۴ توسط حزب ماركسيسم
۵- اعطاى استقلال به مؤسسه هاى ادارى
۶ ـ روان تر كردن كانال هاى تجارت خارجى با كاهش تعرفه هاى گمركى
۷ـ تلاش براى ملحق شدن به هيأت هاى مالى و تجارى بين المللى
۸ ـ تشويق بخش گردشگرى و آغاز عمليات گسترده براى توسعه آن
آنچه كه رهبر چينى خواهان دستيابى به آن بود عبارت بود از افزايش توليد و رساندن جامعه به رفاه اقتصادى و در راه رسيدن به هدف حركت در مسير درست ملاك بود چه براساس اصول سوسياليستى باشد و يا سرمايه دارى.
اصلاحات اقتصادى چين به شاخص ترين اولويت هاى سياست خارجى چين تبديل شد و اقتصاد چين را از بعد منطقه اى و محلى خارج كرد و به سمت رقابت با اقتصادهاى بزرگ جهان سوق داد. تمام برآوردها و انتظارات بيانگر اين مسئله است كه كشور چين در دهه فعلى و يا طى دو دهه آينده به اوج قله اقتصاد جهان صعود مى كند و به نخستين قدرت اقتصادى جهان تبديل خواهد شد. انقلاب اقتصادى چين و ظهور بازارهاى متعدد اقتصادى در اكثر كشورهاى جهان مهم ترين اتفاق اواخر قرن بيستم به شمار مى رود اما برترى اقتصادى چين بر ساير اقتصادهاى جهان از مهم ترين حوادث آغاز قرن بيست و يكم خواهد بود.
۱ـ حزب ماركسيست چين قدرت را در دست داشت و با تمام تلاش هايى كه در راستاى متزلزل كردن نظام و دولت انجام مى شد مقابله مى كرد.
۲ـ سران چينى شيوه ارتباط با جهان خارج را همانند كشورهاى اردوگاه سوسياليسم به طور ناگهانى انجام ندادند بلكه آن را طى چند مرحله اجرا كردند.
عوامل فوق باعث شد تا فشارهاى اقتصادى كاهش يابد و چين از انزوا خارج و با دنياى بيرون ارتباط برقرار كند و از واكنش هاى معكوس در امان بماند و اركان نظام حكومتى قدرتمندتر از گذشته شود.
۱ـ تلاش براى افزايش توليدات داخلى طى سال هاى ۱۹۸۰ الى ۱۹۹۰ براى حل مشكل غذا و پوشاك مردم.
۲ـ افزايش مجدد توليدات ملى تا سال ۲۰۰۰ تا اين كه مردم به سطح زندگى مناسبى برسند.
۳ـ تلاش براى رساندن اقتصاد چين به سطح اول اقتصاد جهان در اواسط قرن بيست و يكم و رسيدن اقتصاد چين به مرحله اى كه بتواند به رقابت با قطب هاى صنعتى جهان در زمينه هاى مختلف صنعتى بپردازد. همچنين درآمد سرانه افراد نيز به سطح درآمد سرانه كشورهاى پيشرفته جهان برسد.
شايان ذكر است چين در دوران قبل از آغاز اصلاحات اقتصادى نيز شاهد رشد اقتصادى بوده اما اين رشد قابل توجه و چشمگير نبوده است براى مثال توليد گندم چين از ۱۰ ميليون تن در دهه ۳۰ به ۲۷۰ ميليون تن در دهه هفتاد رسيد و چين توانست براى بسيارى از ساكنانش غذا فراهم كند.
دنگ شيائوپينگ رئيس جمهور چين توانست موافقت كنفرانس يازدهم حزب كمونيست براى انجام اصلاحات اقتصادى را جلب كند. سپس موفق شد موافقت كنفرانس چهاردهم را براى تسريع عمليات اصلاح اقتصادى جلب نمايد.
در اين زمان از اصطلاح اقتصاد بازار مشترك (سوسياليستى) استفاده مى شد اما اصطلاح خصوصى سازى مورد قبول سران چينى واقع نشد. اصلاحات انجام شده در اقتصاد بازار شامل موارد زير بودند:
۱ـ كاهش سهم واحدهاى دولتى در صنايع تبديلى از ۵۳ درصد در سال ۱۹۹۱ به ۳۴ درصد در سال ۱۹۹۴ و افزايش سهم واحدهاى شخصى از ۶ درصد به ۱۳/۵ درصد در همان مدت مذكور.
۲ـ جيانگ زمين رئيس جمهور جديد چين توانست در كنفرانس پانزدهم حزب ماركسيسم در سال ۱۹۹۷ موافقت اين حزب را براى فروش اغلب واحدهاى صنعتى دولتى جلب نمايد.
۳- الحاق چين به مؤسسه هايى همچون صندوق بين المللى پول و بانك جهانى كه سلطه آمريكا بر آنها مشهود بود.
۴- سران چينى تجربه شوروى و تجربه كشورهاى اروپاى شرقى را مورد بررسى قرار دادند. تجاربى كه باعث پايان سياسى و اقتصادى آنها شد. بنابراين چينى ها اصلاح اقتصادى را از درون و تحت نظر حزب ماركسيست چين شروع كردند. آنها همچنين از پشت كردن به بخش كشاورزى به نفع بخش صنعت خوددارى كردند مسئله اى كه در شوروى و اروپاى شرقى مورد توجه قرار نگرفته و باعث شكست اقتصادى، سياسى و ايدئولوژيكى آنها شده بود.
چينى ها به طور تدريجى از يك مرحله به مرحله بعد وارد شدند آنها ابتدا برنامه هايشان را در مناطق محدودى به مرحله اجرا درآوردند و در صورت موفقيت آنها را به تمام نقاط كشور انتقال دادند. اين شيوه يكى از عوامل اصلى استمرار موفقيت چين و عدم شكست آن محسوب مى شود.
براساس آنچه در پايان گفته شد مشخص مى شود كه اقتصاد چين در نوع خود يك تجربه بى نظير است. آمريكا و كشورهاى غربى معتقدند كه ارتباط تنگاتنگى ميان پيشرفت اقتصادى، آزادى اقتصادى و سياسى برقرار است اما چنين نظرى در ميان چينى ها مصداقيت ندارد. چين از سال ۱۹۷۸ وارد مرحله جديدى در روند اقتصادى خويش شد و گام هاى بلندى را در اين راستا برداشت و توانست جايگاه منطقه اى و بين المللى خويش را تحكيم بخشد. با به قدرت رسيدن دنگ شيا در سال ۱۹۷۸ و اجراى سياست اصلاح اقتصادى و گشودن درهاى چين به روى تمام جهان نتايج بسيار خوبى براى مردم چين بر جاى گذاشت كه مى تواند الگوى خوبى براى مردم جهان باشد. اصلاحاتى كه باعث شد تا رشد و توسعه در شاخص هاى مختلف اقتصاد چين را شاهد باشيم. از مهمترين شاخصه هاى اجراى اصلاحات اقتصادى چين عبارت بود از حركت تدريجى به سمت جلو كه اين مسئله باعث شد تا همانند ساير تجربه ها با شكست مواجه نشود.
منبع: روزنامه ایران
مواضع و ديدگاه هاى جديد با گذشته تفاوت داشت و بر مواردى همچون گشايش درهاى چين برروى جهان خصوصاً جهان غرب، ايجاد اصلاحات اقتصادى در راستاى تحقق خودكفايى و سرانجام تحقق رضايت قابل قبول شهروندان چينى استوار بود. تجربه اقتصادى چين كه دنگ شيائوپينگ از سال ۱۹۷۸ رهبرى آن را برعهده داشت و بعد از وى نيز ادامه پيداكرد در نوع خود يك تجربه بى نظير محسوب مى شود كه جهان از دستاوردهاى آن شگفت زده شده و موفقيت هاى حاصل از اين تجربه سطح زندگى مردم چين را به درجات بالايى سوق داده است. اهميت تجربه فوق و بحث درباره آن به اين دليل است كه اتفاق فوق در بزرگترين كشور جهان از لحاظ وسعت و جمعيت و عضو دائم شوراى امنيت رخ داده و در بعد نظامى و هسته اى و غيرهسته اى قدرتى غيرقابل چشم پوشى دارد.
تجربه فوق با كسب موفقيت هاى لازم چين را به جايگاه بالايى در ميان كشورهاى جهان سوق داد. به طورى كه چين در حال و آينده در سطح جهان نقش بارزى را ايفا خواهدكرد. لازم به يادآورى است اكنون چين در فعل و انفعال هاى سياسى نيز نقش عمده اى بازى مى كند.
چين از سال ۱۹۴۹ الى ۱۹۷۸ از نظر اقتصادى يك دولت فقير محسوب مى شد به طورى كه درآمد سرانه، توليد ناخالص ملى و ميانگين رشد اقتصادى آن بسيار پائين بود. علاوه بر آن سرمايه گذارى خارجى قابل ذكرى در اين كشور انجام نمى شد و سهم اين كشور در تجارت جهانى بسيار ناچيز بود كه هيچ گونه همخوانى با وسعت عظيم اين كشور نداشت.
گشودن درهاى چين به روى جهان خارج بعد از سال ۱۹۸۷ به يك گزينه و شيوه استراتژيك تبديل شد. اگرچه برخى از اين گونه تجربه ها در بعضى از كشورهاى ماركسيستى با شكست مواجه شده اند. آنچه كه باعث شد تا اين تجربه چين از شكست محفوظ بماند اين بود كه سياست فوق در چند مرحله به اجرا درآمد اگرچه از همان ابتدا تمام بخش ها و مناطق را دربرگرفت. نگاهى به نتايج تجربه چين افزايش چشمگير ميانگين رشد اقتصادى چين را نشان خواهد داد، امرى كه در هيچ كشور ديگرى محقق نشده است. يكى از شاخص هاى اصلى سياست اقتصادى چين عبارت بود از ادغام ميان اقتصاد بازار و اقتصاد سوسياليستى.
* گشايش درهاى چين به سمت جهان خارج
سران چينى به رهبرى دنگ شيائو كه از سال ۱۹۷۸ قدرت را در دست گرفتند به اين نتيجه رسيدند رشد چين مستلزم رشد اقتصادى اين كشور است و اين امر جز از طريق ارتباط وسيع با عالم خارج امكان پذير نيست. اتخاذ سياست فوق باعث شد تا زمينه مناسب براى سياست هاى اقتصادى موفق چين ايجاد شود. براى چينى ها درخصوص ارتباط با عالم خارج نام كشورها خيلى مهم نبود و حتى اين سخن در آن زمان مطرح شده بود كه «رنگ گربه اى كه مى خواهد موش بگيرد اصلاً مهم نيست كه سياه باشد يا سفيد بلكه هر گربه اى كه موش بگيرد گربه خوبى است». آنچه كه براى چينى ها در آن زمان مهم جلوه مى نمود عبارت بود از دستيابى به تكنولوژى و سرمايه هايى كه جهت پيشرفت به آن نياز داشتند. در آن زمان چين استقبال از جهان خارج و ارتباط با آن را جز سياست هاى لايتغير خويش اعلام و بر جذب سرمايه ها و تكنولوژى هاى جديد تأكيد كرد و به بررسى تجارب موفق در برنامه ريزى و مديريت اقتصادى كشورهاى خارجى پرداخت و به مؤسسه هاى بين المللى خويش تأكيد كرد تا در بازارهاى جهانى به رقابت بپردازند و اصلاح داخلى و توسعه اقتصادى را تقويت نمايند.
دو سال بعد از درگذشت مائوتسه تونگ در سال ۱۹۷۶ كنفرانس يازدهم حزب ماركسيست چين برگزار شد و در اين كنفرانس جهت اقدام براى اصلاحات اقتصادى تأكيد شد كه هدف از آن كاهش شكاف ميان ثروتمندان و فقرا از طريق استمرار كمك هاى دولتى به مردم چين بود. اين كنفرانس كه در نوامبر ۱۹۷۸ برگزارشد چهار برنامه را مدنظر داشت كه عبارت است از:
۱- افزايش قدرت سازگارى چين با تغييرات ساختارى اقتصاد جهان. زهاوزيانگ يكى از مشاوران دبيركل سابق حزب ماركسيسم دولت ها را درخصوص توانايى تعامل با تغييرات جامعه بين الملل به چهار دسته تقسيم كرد كه عبارتند از:
الف: دولت ها و اقتصادهاى انعطاف ناپذير كه ساختار دولت و اقتصاد آمادگى سازگارى با هيچ كدام از تغييرات را ندارد كه شوروى از جمله اين كشورها محسوب مى شود.
ب: دولت هاى انعطاف ناپذير و اقتصاد انعطاف پذير: در اين نوع مكانيزم هاى هماهنگى با بخش اقتصاد بيشتر از بخش سياست فراهم است بهترين نمونه درخصوص اين گونه كشورها؛ كشورهايى اند كه ببرهاى آسيا ناميده مى شوند.
ج: دولت هاى انعطاف پذير و اقتصاد انعطاف ناپذير: اين نمونه از دولت ها دقيقاً برخلاف دولت هاى گذشته هستند و اين دولت ها بيش از ساختار اقتصادى توانايى سازگارى دارند كه بهترين نمونه در اين خصوص كشور هند است.
د: دولت ها و اقتصادهاى انعطاف پذير: اين شيوه در كشورهاى پيشرفته رايج است به طورى كه هم دولت ها و هم اقتصادشان از مكانيزم هاى سازگارى با تغييرات بين الملل برخوردارند. زهاوزيانگ تأكيد مى كند لازم است چين به اين مجموعه ملحق شود.
۲- بازنگرى در اولويت هاى توسعه بدين ترتيب كه ابتدا كشاورزى، سپس صنعت، در مرحله بعد پژوهش علمى و سرانجام مسائل دفاعى موردبررسى قرار گيرد.
۳- بازنگرى در ساختار بخش هاى توليد، به طورى كه مزارع و زمين هاى عمومى به خانواده ها تحويل و اجازه راه اندازى طرح هاى خصوصى داده مى شد و دولت سيطره خويش را بر صنايع سنگين، بخش انرژى و معدن حفظ مى كرد.
۴ـ اجراى اصلاحات شهرى مصوب در سال ۱۹۸۴ توسط حزب ماركسيسم
۵- اعطاى استقلال به مؤسسه هاى ادارى
۶ ـ روان تر كردن كانال هاى تجارت خارجى با كاهش تعرفه هاى گمركى
۷ـ تلاش براى ملحق شدن به هيأت هاى مالى و تجارى بين المللى
۸ ـ تشويق بخش گردشگرى و آغاز عمليات گسترده براى توسعه آن
آنچه كه رهبر چينى خواهان دستيابى به آن بود عبارت بود از افزايش توليد و رساندن جامعه به رفاه اقتصادى و در راه رسيدن به هدف حركت در مسير درست ملاك بود چه براساس اصول سوسياليستى باشد و يا سرمايه دارى.
اصلاحات اقتصادى چين به شاخص ترين اولويت هاى سياست خارجى چين تبديل شد و اقتصاد چين را از بعد منطقه اى و محلى خارج كرد و به سمت رقابت با اقتصادهاى بزرگ جهان سوق داد. تمام برآوردها و انتظارات بيانگر اين مسئله است كه كشور چين در دهه فعلى و يا طى دو دهه آينده به اوج قله اقتصاد جهان صعود مى كند و به نخستين قدرت اقتصادى جهان تبديل خواهد شد. انقلاب اقتصادى چين و ظهور بازارهاى متعدد اقتصادى در اكثر كشورهاى جهان مهم ترين اتفاق اواخر قرن بيستم به شمار مى رود اما برترى اقتصادى چين بر ساير اقتصادهاى جهان از مهم ترين حوادث آغاز قرن بيست و يكم خواهد بود.
* خصوصيت هاى تجربه اقتصادى چين
۱ـ حزب ماركسيست چين قدرت را در دست داشت و با تمام تلاش هايى كه در راستاى متزلزل كردن نظام و دولت انجام مى شد مقابله مى كرد.
۲ـ سران چينى شيوه ارتباط با جهان خارج را همانند كشورهاى اردوگاه سوسياليسم به طور ناگهانى انجام ندادند بلكه آن را طى چند مرحله اجرا كردند.
عوامل فوق باعث شد تا فشارهاى اقتصادى كاهش يابد و چين از انزوا خارج و با دنياى بيرون ارتباط برقرار كند و از واكنش هاى معكوس در امان بماند و اركان نظام حكومتى قدرتمندتر از گذشته شود.
* مراحل عمليات اصلاح اقتصادى
۱ـ تلاش براى افزايش توليدات داخلى طى سال هاى ۱۹۸۰ الى ۱۹۹۰ براى حل مشكل غذا و پوشاك مردم.
۲ـ افزايش مجدد توليدات ملى تا سال ۲۰۰۰ تا اين كه مردم به سطح زندگى مناسبى برسند.
۳ـ تلاش براى رساندن اقتصاد چين به سطح اول اقتصاد جهان در اواسط قرن بيست و يكم و رسيدن اقتصاد چين به مرحله اى كه بتواند به رقابت با قطب هاى صنعتى جهان در زمينه هاى مختلف صنعتى بپردازد. همچنين درآمد سرانه افراد نيز به سطح درآمد سرانه كشورهاى پيشرفته جهان برسد.
شايان ذكر است چين در دوران قبل از آغاز اصلاحات اقتصادى نيز شاهد رشد اقتصادى بوده اما اين رشد قابل توجه و چشمگير نبوده است براى مثال توليد گندم چين از ۱۰ ميليون تن در دهه ۳۰ به ۲۷۰ ميليون تن در دهه هفتاد رسيد و چين توانست براى بسيارى از ساكنانش غذا فراهم كند.
دنگ شيائوپينگ رئيس جمهور چين توانست موافقت كنفرانس يازدهم حزب كمونيست براى انجام اصلاحات اقتصادى را جلب كند. سپس موفق شد موافقت كنفرانس چهاردهم را براى تسريع عمليات اصلاح اقتصادى جلب نمايد.
در اين زمان از اصطلاح اقتصاد بازار مشترك (سوسياليستى) استفاده مى شد اما اصطلاح خصوصى سازى مورد قبول سران چينى واقع نشد. اصلاحات انجام شده در اقتصاد بازار شامل موارد زير بودند:
۱ـ كاهش سهم واحدهاى دولتى در صنايع تبديلى از ۵۳ درصد در سال ۱۹۹۱ به ۳۴ درصد در سال ۱۹۹۴ و افزايش سهم واحدهاى شخصى از ۶ درصد به ۱۳/۵ درصد در همان مدت مذكور.
۲ـ جيانگ زمين رئيس جمهور جديد چين توانست در كنفرانس پانزدهم حزب ماركسيسم در سال ۱۹۹۷ موافقت اين حزب را براى فروش اغلب واحدهاى صنعتى دولتى جلب نمايد.
۳- الحاق چين به مؤسسه هايى همچون صندوق بين المللى پول و بانك جهانى كه سلطه آمريكا بر آنها مشهود بود.
۴- سران چينى تجربه شوروى و تجربه كشورهاى اروپاى شرقى را مورد بررسى قرار دادند. تجاربى كه باعث پايان سياسى و اقتصادى آنها شد. بنابراين چينى ها اصلاح اقتصادى را از درون و تحت نظر حزب ماركسيست چين شروع كردند. آنها همچنين از پشت كردن به بخش كشاورزى به نفع بخش صنعت خوددارى كردند مسئله اى كه در شوروى و اروپاى شرقى مورد توجه قرار نگرفته و باعث شكست اقتصادى، سياسى و ايدئولوژيكى آنها شده بود.
چينى ها به طور تدريجى از يك مرحله به مرحله بعد وارد شدند آنها ابتدا برنامه هايشان را در مناطق محدودى به مرحله اجرا درآوردند و در صورت موفقيت آنها را به تمام نقاط كشور انتقال دادند. اين شيوه يكى از عوامل اصلى استمرار موفقيت چين و عدم شكست آن محسوب مى شود.
* اجراى مكانيزم هاى اقتصاد بازار در چين
براساس آنچه در پايان گفته شد مشخص مى شود كه اقتصاد چين در نوع خود يك تجربه بى نظير است. آمريكا و كشورهاى غربى معتقدند كه ارتباط تنگاتنگى ميان پيشرفت اقتصادى، آزادى اقتصادى و سياسى برقرار است اما چنين نظرى در ميان چينى ها مصداقيت ندارد. چين از سال ۱۹۷۸ وارد مرحله جديدى در روند اقتصادى خويش شد و گام هاى بلندى را در اين راستا برداشت و توانست جايگاه منطقه اى و بين المللى خويش را تحكيم بخشد. با به قدرت رسيدن دنگ شيا در سال ۱۹۷۸ و اجراى سياست اصلاح اقتصادى و گشودن درهاى چين به روى تمام جهان نتايج بسيار خوبى براى مردم چين بر جاى گذاشت كه مى تواند الگوى خوبى براى مردم جهان باشد. اصلاحاتى كه باعث شد تا رشد و توسعه در شاخص هاى مختلف اقتصاد چين را شاهد باشيم. از مهمترين شاخصه هاى اجراى اصلاحات اقتصادى چين عبارت بود از حركت تدريجى به سمت جلو كه اين مسئله باعث شد تا همانند ساير تجربه ها با شكست مواجه نشود.
منبع: روزنامه ایران