غدیر خم و سقیفه بنی ساعده(2)
استنادهای شیعه
1 عدم بیعت حضرت علی(علیه السلام) با خلیفه برگزیده در اجتماع سقیفه;
2 سخنان ایشان در اعتراض به تصمیم شورای سقیفه و دفاع از حق خود که گزیده هایی از آن در نهج البلاغه آمده است;
3 موضع گیری بنی هاشم و برخی یاران حضرت علی(علیه السلام) در برابر جریان سقیفه و عدم بیعت آنان با خلیفه تا مدتی;
4 پیشنهاد عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حتی ابوسفیان به حضرت علی(علیه السلام) برای پذیرش بیعت آنان به خلافت با وی و حمایت از او;
5 سخنان حضرت فاطمه(علیها السلام) و دفاع او از حق حضرت علی(علیه السلام) در خطبه فدکیه در حضور خلیفه و بزرگان انصار و مهاجر در مسجد مدینه و در دیدار با زنان انصار در منزل و... ;
6 سخن حضرت علی(علیه السلام) با ابن عباس در مورد گفتوگو با زبیر و خوارج در خصوص یادآوری واقعه غدیر، بهویژه قسمت آخر حدیث غدیر: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»;
7 مناشده (سوگندیه)های حضرت علی(علیه السلام) در جمع بزرگان در مواقع مختلف و تأیید آنان بر بیان حدیث غدیر توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله) در شأن آن حضرت;
8 نقل واقعه غدیر و حدیث غدیر در بسیاری از متون تاریخی، حدیثی و تفسیری توسط مورخان، محدثان و مفسران در دوره های مختلف;
9 به نظم کشیدن غدیر توسط شاعران از زمان وقوع حادثه (نظیر حسان بن ثابت) تا دوره های بعد;
10 شهرت غدیر نزد شیعه و سنی با توجه به نقل آن توسط اصحاب، تابعان و دیگر شخصیت های اسلامی در ادوار بعد.
دفاعیه های حضرت علی(علیه السلام)
آری، قریش به این اصل که با رسول خدا قرابت و خویشی دارند استناد کردند و انصار را کنار زدند، اما فارغ از این که اگر این امر، امتیاز و ملاکی جهت برگزیده شدن به خلافت باشد که امام علی(علیه السلام) از همه به رسول خدا نزدیک تر بود، زیرا هم پسر عمو و هم داماد اوست و هم چنین از یک خانواده (بنی هاشم) هستند.
حضرت به این گفتار نیز در جواب نامه معاویه اشاره می کند. ایشان پس از شمردن فضایل متعدد بنی هاشم و رسوایی های بنی امیه27 می فرماید:
... پس ما یک بار به خاطر خویشاوندی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بار دیگر به خاطر اطاعت از خدا، به خلافت سزاوارتریم، و آن گاه که مهاجرین در روز سقیفه با انصار گفتوگو و اختلاف داشتند، تنها با ذکر خویشاوندی با پیامبر(صلی الله علیه وآله)بر آنان پیروز گردیدند، اگر این، دلیل برتری است پس حق با ماست نه با شما، و اگر دلیل دیگری داشتند ادعای انصار به جای خود باقی است.28
در سخنی دیگر درباره استدلال به مصاحبت با پیامبر که در ویژگی های ابوبکر مطرح شد و آن را معیاری برای تصدی خلافت مطرح کردند، می فرماید:
شگفتا! آیا معیار خلافت، صحابی پیامبر بودن است؟ اما صحابی بودن و خویشاوندی ملاک نیست؟ ]و به ابوبکر فرمود:[ اگر ادعا می کنی با شورای مسلمین به خلافت رسیدی، چه شورایی بود که رأی دهندگان حضور نداشتند؟ و اگر خویشاوندی را حجّت می آوری، دیگران از تو به پیامبر نزدیک تر و سزاوارترند.29
حضرت علی(علیه السلام) در بیان ویژگی های اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) جایگاه اسرار خداوندی و پناه گاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامی و نگهبان کتاب های آسمانی و کوه های همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت... کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) اساس دین، و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده، باید به آنان باز گردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندند، زیرا ویژگی های حق ولایت به آن ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آن ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.30
حضرت در این خطبه با ذکر فضایل معنوی اهل بیت، این فضایل و نیز وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را درباره جانشینی او معیارهای حق رهبری و ولایت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) ذکر می کند و آن گاه که به خلافت دست یافت آن را بازگشت حق به جایگاه خود عنوان می کند.
او در خطبه معروف شقشقیه، آشکارا درد دل ها و شکوه های خود را از مسئله سقیفه و کنار گذاشتن وی از خلافت مسلمانان مطرح کرده است:
آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار ]شخصیت[ من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن، کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم، در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند!... شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ و هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند.
... و من در این مدت طولانی محنت زا و عذاب آور (خلافت عمر) چاره ای جز شکیبایی نداشتم تا آن که روزگار عمر هم سپری شد. سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من هم سنگ آنان می باشم. پناه بر خدا از این شورا. در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟ که هم اکنون مرا همانند آن ها پندارند؟ و در صف آن ها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آن هماهنگ گردیدم...31
وقتی در شورای شش نفره فردی که ظاهراً باید سعد بن ابی وقاص باشد به حضرت می گوید: ای پسر ابوطالب! تو به خلافت حریص هستی، حضرت جواب دندان شکنی به او می دهد که از حرف خود عقب می نشیند:
به خدا سوگند! شما با این که از پیامبر اسلام دورترید، حریص تر می باشید، اما من شایسته تر و نزدیک تر به پیامبر اسلامم. همانا من تنها حق خود را مطالبه می کنم که شما بین من و آن حایل شدید، و دست رد بر سینه ام زدید.
سپس در ادامه همین خطبه، از قریش به سبب غصب حق خویش شکوه می کند:
بار خدایا! از قریش و از تمامی آن ها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت می کنم، زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در غصب حق من، با یکدیگر هم داستان شدند. سپس گفتند: برخی از حق را باید گرفت و برخی را باید رها کرد.32
(یعنی خلافت حقی است که باید رهایش کنی).
این شکوه در خطبه ای دیگر بدین صورت بیان شده است:
خدایا! برای پیروزی بر قریش و یارانشان از تو کمک می خواهم که پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند، و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه آنان سزاوارترم، متحد گردیدند و گفتند: «حق را اگر توانی بگیر، و یا اگر تو را از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر کن، و یا با حسرت بمیر!» به اطرافم نگریستم دیدم که نه یاوری دارم و نه کسی از من دفاع و حمایت می کند، جز خانواده ام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم فرو رفته، دیده بر هم نهادم، و با گلوی استخوان در آن گیر کرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم و در فرو خوردن خشم در امری که تلخ تر از گیاه حنظل، و دردناک تر از فرو رفتن تیزی شمشیر در دل بود شکیبایی کردم.33
آن حضرت در سخنرانی دیگری درباره ویژگی های رهبر اسلامی بر نکته هایی تأکید میورزد که نشان می دهد دیگران این خصوصیات را نداشته اند:
ای مردم! سزاوارترین اشخاص به خلافت، آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر، و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد تا اگر آشوب گری به فتنه انگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود، و اگر سرباز زد با او مبارزه شود. به جانم سوگند! اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامی مردم باشد هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت.34
اشتغال آن حضرت به کفن و دفن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) که در سخنی به آن اشاره کرده، موجب شد که دیگران از فرصت عدم حضور ایشان، استفاده نموده و در سقیفه، سرنوشت خلافت را آن گونه که خواستند رقم بزنند. تصور حضرت بر آن بود که مردم به این زودی وصایای پیغمبرشان را فراموش نمی کنند:
خداوند سبحان محمد(صلی الله علیه وآله) را فرستاد تا بیم دهنده جهانیان و گواه پیامبران پیش از خود باشد. آن گاه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا نه در فکرم می گذشت، و نه در خاطرم می آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)از اهل بیت او بگرداند یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند. تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.35
از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام)، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) همانند سایر پیامبران برای امت خود جانشین معین نموده بود، بنابراین، درگذشت او از این بابت جای نگرانی نداشت:
رسول گرامی اسلام، در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت های خود برگزیدند، زیرا آن ها هرگز انسان ها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفیِ راهی روشن و نشانه های استوار، از میان مردم نرفتند.36
با این وصف، چرا قریش مانع از حق ایشان شدند، این اقدام را به کینه ورزی و حسادت آنان نسبت می دهد:
... به خدا سوگند! قریش از ما انتقام نمی گیرد جز به آن علت که خداوند ما را از میان آنان برگزید و گرامی داشت.37
با همه کینه ورزی ها و جفاها، برای حفظ وحدت جامعه اسلامی و عدم تنش در میان مسلمانان، به امری که واقع شد گردن گذاشت و بر رنج جانکاه بی مهری ها بردبارانه صبر نمود:
همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا به آن چه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود.38
مناشده های حضرت علی(علیه السلام)
شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا درباره او فرموده باشد: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، لیبلغ الشاهد الغائب؟ گفتند: نه، به خدا قسم.39
آن حضرت در ایام خلافت عثمان بن عفان نیز مناشده ای دارد که در اجتماعی بیش از دویست تن در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیان شده است. در آن مناشده، ایشان از فضایل خود و اهل بیت سخن می گوید و سخنانی که از رسول خدا درباره اهل بیت بیان شده و نیز آیاتی از قرآن را که در شأن آن حضرت نازل شده یا مدلول آن ها ایشان بوده است، مطرح می کند و حاضران بر آن سخنان، صحه می گذارند.
سپس واقعه غدیر را یادآوری می کند که پیامبر نماز جماعت برگزار کرد، پس از نماز، خطبه خواند و آن گاه فرمود: «ای مردم! آیا می دانید که خدای عزوجل مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و من اولی هستم بر مؤمنین از خودشان». گفتند: آری چنین است. پس فرمود: «یا علی برخیز، پس برخاستم. در این موقع فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. در این هنگام سلمان بپا خاست و گفت: یا رسول الله ولاءٌ کماذا؟; ولاء درباره علی(علیه السلام) چگونه ولایی است؟ فرمود: ولاءٌ کولائی; ولایی مانند ولای من، هر کس که من اولی هستم به او از خودش، علی به او اولی است از خودش، پس خدای متعال این آیه را فرو فرستاد: «الیوم اکملت لکم دینکم...» پس رسول خدا تکبیر فرمود و گفت: الله اکبر، تمامی نبوت من و تمامی دین خدا ولایت علی است...».
چون حضرت علی(علیه السلام) واقعه غدیر و سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در آن روز درباره او و اوصیای خود خطاب به آن جتمع یادآوری کرد، همگی با قید قسم گفتند: آری به خدا قسم این کلمات رسول خدا را ما شنیده ایم و به طوری که گفتی بدان شهادت می دهیم... سپس برخی از آن افراد برخاستند و آن چه در خاطر داشتند بیان کردند.40
چون به حضرت علی(علیه السلام) خبر رسید که برخی در امر خلافتِ آن حضرت نسبت به آن چه از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)درباره وی رسیده با تردید و انکار می نگرند، ایشان در میدان وسیع کوفه حضور یافت (سال 35 ق) و در میان گروه بسیاری که در آن جا گرد آمده بودند با آن ها استدلال و مناشده نمود. این موضوع به حدی جلب اهمیت کرده که چهار تن از اصحاب و چهارده نفر از تابعان آن را روایت کرده اند. در این جمع، حضرت علی مردم را سوگند داد که هر کس از آن ها این فرموده رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را شنیده که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه...» گواهی دهد. پس جمعی بالغ بر هفده تن برخاستند و گفتند ما شهادت می دهیم که رسول خدا در روز غدیر خم در حالی که دست تو را گرفته و بلند نموده بود فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه... و حدیث را به صورت کامل بیان کردند.41.
جای دیگری که حضرت علی حدیث غدیر را یادآوری کرده، روز جمل در برابر طلحه بوده است (سال 36 ق) آن حضرت به طلحه فرمود: تو را به خدا سوگند می دهم آیا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدی که می فرمود: «من کنت مولاه...؟»، طلحه گفت: آری. فرمود: پس چرا با من مقاتله و نبرد می کنی؟ گفت: متذکر نبودم. راوی گفت که طلحه از خدمت آن جناب بازگشت نمود.42
آن گاه بنابه روایت مسعودی، حضرت علی(علیه السلام) هنگام بازگشت زبیر، بر طلحه بانگ زد و فرمود: «ای ابامحمد! چه امری تو را به میدان نبرد با من برانگیخته؟ گفت: خون خواهی عثمان. علی(علیه السلام) فرمود: خداوند بکشد از ما و شما کسی را که بدین امر سزاوارتر است. آیا نشنیدی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» و تو اول کسی بودی که با من بیعت کردی و سپس بیعت را شکستی، در حالی که خداوند می فرماید: «و من نکث فانّما ینکث علی نفسه».43 در این هنگام طلحه گفت: استغفرالله و سپس برگشت».44
حضرت در چند جای دیگر، از این گونه مناشده های غدیریه دارد، از جمله در کوفه در سال 36 و 37ق و در روز صفین در سال 37 ق.45 حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، حضرت امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)، عبدالله بن جعفر و کسانی دیگر نیز با حدیث غدیر، احتجاج یا مناشده کرده اند که متن این روایات را علامه امینی در اثر ارزش مند خویش آورده است.46
خطبه های اعتراضی حضرت فاطمه(علیها السلام)
او در خطبه مشهور خود در مسجد مدینه در حضور خلیفه مسلمانان (ابوبکر) و جماعت انبوه مهاجر و انصار حاضر در مسجد مدینه، بر موقعیت ممتاز خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و شأن و منزلت آن ها و نیز فلسفه وجودی این خاندان و برکاتشان در جامعه سخن گفته و بر چند نکته مهم تأکید ورزیده است: 1 جانشینی و خلافت اهل بیت در میان مردم (نظریه امامت)، 2 عهده داری تأویل کتاب خدا، 3 حجت بودن آنان در جامعه. سپس پیروی از اهل بیت را مایه وفاق، امامت ائمه را مانع افتراق جامعه، و دوستی اهل بیت را مایه عزّت مسلمانی ذکر کرده است. ایشان در ادامه سخنان خود بر فداکاری ها و رشادت های حضرت علی در راه دین خدا و سرکوب مخالفان به شمشیر حق تأکید میورزد و این که آن حضرت، این رنج ها و مشقات را برای خدا متحمل می شد و برای رضایت خدا و خشنودی پیامبر(صلی الله علیه وآله)به فداکاری می پرداخت، در حالی که دیگران در آن روزها در زندگانی راحت، آسوده غنوده بودند. او مهاجران و انصار را به دفاع از حق و پشتیبانی از ستمدیده ترغیب می کند و آن ها را به قیام در برابر ربوده شدن میراث او و عدم رعایت حرمت وی فرا می خواند، در حالی که آنان بی اعتنا نشسته اند. او از آنان می خواهد که حقش را گرفته و به ستمی که بر او رفته، دیده بر هم نگذارند:
چه زود رنگ پذیرفتید و بی درنگ در غفلت خفتید. پیش خود می گویید محمد(صلی الله علیه وآله)مُرد، آری مُرد و جان به خدا سپرد. مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ. حرمت ها تباه و حریم ها بی پناه ماند. اما نه چنان است که شما این تقدیر الهی را ندانید و از آن بی خبر مانید. قرآن در دست رس شماست شب و روز می خوانید، چرا و چگونه معنای آن را نمی دانید؟ که پیامبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند... .
آن بانوی بزرگ، دگرگونی اوضاع پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بررسی کرده و با آسیب شناسی انحراف های جامعه، به مواردی از این دگرگونی اشاره می کند: 1 آشکار شدن دورویی و نفاق، 2 به کهنگی گراییدن لباس دین و بی خریدار شدن آن، 3 دعوی دار شدن گمراهان و بدنامان، 4 بازار گرمی کردن تبهکاران یاوه گو، 5 به میدان آمدن شیطان و فراخواندن مردم به خود، و تبعیت مردم از خدعه های او، 6 پدید آمدن بدعت ها و تن دادن به غصب حقوق، 7 فرو افتادن مردم در فتنه ها و تباهی ها.
پس از این آسیب شناسی، مردم را به دلیل مورد ذیل، سرزنش می کند: 1 سستی در کار دین، 2 - فرو افتادن در دام شیطان، 3 شتاب برای غصب حقوق خاندان پیغمبر خود، 4 ـ رو آوردن به شیوه های جاهلی:
هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آن چه نبایست، کردید و آن چه از آنتان نبود بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید. به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد و خونی نریزد، اما در آتش فتنه فتادید و آن چه کِشتید به باد دادید... شما کجا؟ و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ می گویید، و راهی جز راه حق پویید. و گرنه این کتاب خداست میان شما، نشانه هایش بی کم و کاست هویدا، و امر و نهی آن روشن و آشکارا. آیا داوری جز قرآن می گیرید... چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش، رام، و کار نخستین ]غصب خلافت[ تمام گردد. نوایی دیگر ساز و سخنی جز آن چه در دل دارید آغاز کردید! می پندارید ما میراثی نداریم. در تحمل این ستم نیز بردباریم و بر سختی این جراحت پایداریم. مگر به روش جاهلیت می گرایید؟ و راه گمراهی می پیمایید؟ برای مردم با ایمان چه داوری بهتر از خدای جهان؟.47
ایشان در مجالس دیگر نیز بر حق جانشینی حضرت علی و خدمات برجسته او تأکید کرده است. او مسلمانان را از انتخاب شتاب زده سرزنش می کرد که چگونه بازگشت به خصلت های جاهلی، زمینه ساز انحرافات اجتماعی در جامعه اسلامی شد. آن حضرت طی سخنانی در برابر گروهی از زنان مهاجر و انصار که برای عیادتش به منزل آمده بودند، گفت:
... وای بر آنان، چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد و خلافت بر پایه های نبوت استوار ماند؟ آن جا که فرود آمد نگاه جبرییل امین است. و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. به خدا علی را نپسندیدند، چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند; دیدند که چگونه بر آنان می تازد و با دشمنان خدا نمی سازد. به خدا سوگند، اگر پای در میان می نهادند، و علی را بر کاری که پیامبر به عهده او نهاد می گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد و حقِ هر یک را بدو می سپرد، چنان که کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آن چه کشته است بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیراب، و زبونان در پناه صولت او دلیر می گشتند. اگر چنین می کردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان می گشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آن چه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود... راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدّار، در حق دوستان، ستم کار و سرانجام به کیفر ستم کاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دُم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالِم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبه کارند. و تبه کاری خود را نیکوکاری می پندارند. وای بر آنان، آیا آن که مردم را به راه راست می خواند، سزاوار پیروی است یا آن که خود راه را نمی داند؟ در این باره چگونه داوری می کنید؟48
ایشان در قسمت دیگری از سخنان خود خطاب به زنان مهاجر و انصار می گوید:
به خدا! دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما بیزارم. درون و برونشان را آزمودم و از آن چه کردند ناخشنودم... خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند. ناچار کار را بدان ها واگذار و ننگ عدالت کشی را برایشان بار کردم. نفرین بر این مکاران، و دور باشند از رحمت حق این ستم کاران... به خدایتان سوگند! آن چه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنه ها آغاز شد. حال لختی بپایند، تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خون ها بریزد. شهد زندگی در کام ها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. اکنون آماده باشید که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته... بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش می دارید.49
بنابراین، آن حضرت در حد توان در دیدارهای خود با سرشناسان انصار و مهاجر، فداکاری ها و از خودگذشتگی هایی را که علی(علیه السلام) از آغاز طلوع اسلام در راه آن داشت، خاطر نشان می کرد و گفته های پیامبر را درباره او و جانشینی اش یادآور می شد.
پینوشتها:
26 . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 67، ص 117.
27 . «ای معاویه... آیا نمی بینی جمعی از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند؟ و هر کدام دارای فضیلتی بودند؟ اما آنگاه که شهید ما «حمزه» شربت شهادت نوشید، او را سیدالشهداء خواندند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نماز بر پیکر او به جای پنج تکبیر، هفتاد تکبیر گفت؟ آیا نمی بینی گروهی که دستشان در جهاد قطع شد و هر کدام فضیلتی داشتند، اما چون بر یکی از ما ضربتی وارد شد و دستش قطع گردید طیارش خواندند که با دو بال در آسمان بهشت پرواز می کند! و اگر خدا نهی نمی فرمود که انسان، خود را بستاید، فضایل فراوانی را بر می شمردم که دل های آگاه مؤمنان آن را شناخته، و گوش های شنوندگان با آن آشناست.
معاویه! دست از این ادعاها بردار که تیرت به خطا رفته است، همانا ما، دست پرورده و ساخته پروردگار خویشیم و مردم، تربیت شدگان و پرورده های مایند... شما چگونه با ما برابرید که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از ماست و دروغ گوی رسوا از شما، حمزه شیر خدا (اسدالله) از ماست، و ابوسفیان (اسدالاحلاف) از شما، دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما، و کودکان در آتش افکنده شما از شما، و بهترین زنان جهان از ما، و زن هیزم کش دوزخیان از شما، از ما این همه فضیلت ها و از شما آن همه رسوایی هاست. اسلامِ ما را همه شنیده، و شرافت ما را همه دیده اند، و کتاب خدا برای ما فراهم آورد آن چه را به ما نرسیده...».
28 . نهج البلاغه، نامه شماره 28، ص 515.
29 . همان، حکمت 190، ص 669.
30 . همان، خطبه 2، ص 45.
31 . همان، خطبه 3، ص 43 47.
32 . همان، خطبه 172، ص 325 327.
33 . همان، خطبه 217، ص 445 447.
34 . همان، خطبه 173، ص 327.
35 . همان، نامه 62، ص 601.
36 . همان، خطبه 1، ص 39.
37 . همان، خطبه 33، ص 85.
38 . همان، خطبه 74، ص 123. آن حضرت سخنان ارزنده ای در فضایل خود در خطبه های 4، 37، 87، 131، 192 و 197 دارد و نیز ویژگی های خاندان رسالت را در خطبه های 2، 4، 109، 144، 147، 154، 239 و... بیان کرده است که همه برشایستگی آن ها جهت زمام داری و رهبری جامعه اسلامی دلالت دارد.
39 . بنابه نقل علامه امینی این حدیث را بسیاری از محدثان در آثار خود آورده اند، از جمله اخطب خوارزمی حنفی، مناقب، ص217; جوینی، فراید السمطین، باب 58; ابن حاتم شامی، الدرالنظیم; شیخ طوسی، امالی، ص 7 و 212; ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 205; ابن حجر، لسان المیزان، ج 2، ص 157 و...، ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 2 3 و اسناد آن ص 3 8.
40 . جوینی، فراید السمطین، باب 58 و علامه امینی، همان، ج 2، ص 9 13.
41 . این روایت را علامه امینی از چهارتن از صحابه و چهارده نفر از تابعان به تفصیل ذکر کرده است. ر.ک: الغدیر، ج 2، ص 14 43.
42 . حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 371; اخطب خوارزمی حنفی، المناقب، ص 112; سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 42; ابن حجر، تهذیب، ج 1، ص 391 و دیگران...، ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 44 46.
43 . فتح(48) آیه 10.
44 . مسعودی، همان، ج 2، ص 11 و علامه امینی، همان، ج 2، ص 45.
45 . ر. ک: علامه امینی، همان، ج 2، ص 46 60.
46 . ر. ک: همان، ص 60 به بعد.
47 . احمد بن ابی طیفور مروزی، بلاغات النسا. این خطبه در علل الشرایع صدوق و احتجاج طبرسی نیز آمده است. قسمت هایی که در این مقاله نقل شد از ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی استفاده شده است در کتاب: زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، ص 126 ـ 135.
48 . این خطبه در کتاب های ذیل آمده است: مروزی، بلاغات النساء، ص 32; مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص 158; شیخ طوسی، امالی; اربلی، کشف الغمه و طبرسی، احتجاج، دکتر شهیدی بر اساس متن بلاغات النساء، آن را در کتاب زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام) آورده و ترجمه نموده است (ص 150 153). در این مقاله از ترجمه مذکور استفاده شده است.
49 . زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، ص 150-153.
1 . قرآن کریم
2 . آیینه وند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، چاپ پنجم: ]بی جا[، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1371.
3 . ابن اثیر، عزالدین، کامل (وقایع بعد از اسلام)، ترجمه عباس خلیلی، ج 1، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ]بی تا[.
4 . ابن جوزی، تذکرة الخواص، تهران، مکتبة نینوی، ]بی تا[.
5 . ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارصادر .
6 . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390ق/ 1983م.
7 . ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، 1405ق.
8 . ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.
9 . اربلی، علی بن عسیی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، تحقیق سید هاشم رسولی، تبریز، ]بی تا[.
10 . امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه محمدتقی واحدی، ج 1 و 2، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1362.
11 . جوینی، ابراهیم بن محمد، فرایدالسمطین، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة المحودی، ]بی تا[.
12 . حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.
13 . حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیه، ج 3، بیروت، المکتبة الاسلامیه، ]بی تا[.
14 . خوارزمی، اخطب، المناقب للخوارزمی، نجف، چاپ حیدریه، 1385ق.
15 . دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسه، مصر، 1388ق.
16 . ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، بیروت، دارالمعرفه، 1382 ق.
17 . سیدرضی، نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ترجمه محمد دشتی، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، 1379.
18 . سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، مصر، مطبعة السعاده، 1371ق.
19 . شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، چاپ پنجم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364.
20 . طبرسی، احمدبن علی، احتجاج، شرح و ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، ج1، تهران، المکتبة المرتضویه، ]بی تا[.
21 . طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 4، چاپ سوم: تهران، انتشارات اساطیر، 1363.
22 . طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن، امالی، تصحیح محمدصادق بحرالعلومی، بغداد، المکتبة الأهلیه، 1384ق/ 1964م.
23 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 43، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفا، 1403ق/1983م.
24 . مروزی، احمدبن ابی طیفور، بلاغات النساء، بیروت، دارالنهضة الحدیثه، 1972م.
25 ـ مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
26 . مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
27 . مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، ج 1، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، تاریخ مقدمه 1346.
28 . مقریزی، امتاع الأسماع بماللرسول من الأبناء و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمدعبدالحمید نمیسی، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق / 1999م.
29 . نخجوانی، هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، تصحیح و اهتمام عباس اقبال، چاپ سوم: تهران، کتابخانه طهوری، 1357.
30 . یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج 1، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363.
منبع: فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، شماره 5