غدیر خم و سقیفه بنی ساعده(3)
نقل غدیر در منابع
علامه امینی که بررسی مفصلی درباره غدیر انجام داده، به این موضوع در تاریخ، حدیث، لغت و ادب توجه کرده است. وی 110 نفر از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله)51 و 84 نفر از تابعان52 را از جمله راویان حدیث غدیر دانسته، و از تابعان طبقات راویان حدیث غدیر را از علما و استادان و حُفّاظ از قرن دوم تا چهاردهم هجری شامل 360 نفر شمرده و مأخذ و عبارت هر کدام را ذکر کرده است.53 در بخش اعظمی از این اثر به بررسی حدیث غدیر در اشعار شاعران سده اول تا یازدهم هجری قمری پرداخته و تعداد بسیاری از شاعران این ده سده را که اشعار غدیریه سروده اند نام برده و غدیریه های آن ها را آورده است.54
علامه امینی در مبحث اهمیت غدیر خم در تاریخ به تعداد 24 مورخ،55 27 محدث،56 14 مفسر،57 7 متکلم58 و تعدادی از علمای علم لغت59 که در آثار خود، واقعه غدیر خم را ثبت نموده، اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر ،کلام و لغت دانسته است که علمای هر فن در موضوع مربوط به واقعه تاریخی غدیر خم (از نظر مورخ)، تفسیر آیات مربوط به غدیر (از نظر مفسر)، بیان حدیث مشهور غدیر (از نظر محدث)، اقامه دلیل و برهان در موضوع امامت (از نظر متکلم)، و در بیان لغاتی چون مولا، خم، غدیر (برای علمای علم لغت) ناگزیرند به آن بپردازند.60
او از مورخان زیر که این واقعه را در کتاب خویش ثبت نموده اند نام برده است:
بلاذری (متوفای 279 ق) در انساب الاشراف، ابن قتیبه (متوفای 276ق) در المعارف، و الامامة و السیاسه، طبری (متوفای 310ق) در کتاب الولایه فی طرق حدیث الغدیر، ابن زولاق لیثی مصری (متوفای 378ق) در تاریخ خود، خطیب بغدادی (متوفای 463ق) در تاریخ بغداد، ابن عبدالبرّ (متوفای 465ق) در الاستیعاب، شهرستانی (متوفای 548ق) در الملل و النحل، ابن عساکر (متوفای 571ق) در تاریخ دمشق، یاقوت حموی (متوفای 626ق) در معجم الادبا، جلد 18، ابن اثیر (متوفای 630ق) در اُسد الغابه، ابن ابی الحدید (متوفای 656ق) در شرح نهج البلاغه، ابن خلّکان (متوفای 512ق) در وفیات الأعیان، یافعی (متوفای 768ق) در مرآت الجنان، ابن الشیخ البلوی (متوفای حدود 605ق) در الف باء، ابن کثیر شامی (متوفای 774ق) در البدایة و النهایه، ابن خلدون (متوفای 808ق) در مقدمه تاریخ خود، شمس الدین ذهبی (متوفای748ق) در تذکرة الحفّاظ، نویری (متوفای حدود 833ق) در نهایة الإرب فی فنون الأدب، ابن حجر عسقلانی (متوفای 852ق) در الاصابه، و تهذیب التهذیب، ابن صباغ مالکی (متوفای 855ق) در الفصول المهمّه، مقریزی (متوفای 845ق) در الخطط، جلال الدین سیوطی (متوفای 911ق) در کتاب های متعدد، قرمانی دمشقی (متوفای 1019ق) در اخبار الدّول، نورالدین حلبی (متوفای 1044ق) در السیرة الحلبیّه، و دیگران از مشاهیر فن تاریخ.61
محدثان بزرگی که واقعه غدیر خم را حدیث نموده، عبارت اند از:
ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل در مسند، و مناقب، ابن ماجه در سنن، ترمذی در سنن، نسایی در خصایص، ابویعلی موصلی در مسند، بغوی در مصابیح السنه، دولابی در الکنی و الاسماء، طحاوی در مشکل الآثار، حاکم در المستدرک، ابن مغازلی شافعی در مناقب، ابن مَنده اصفهانی در تألیفات خود، اخطبِ خوارزمی در مناقب، و مقتل ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)، گنجی در کفایت الطالب، محب الدین طبری در الریاض النضره، و ذخایر العقبی، جوینی در فراید السمطین، ذهبی در تلخیص، هیثمی در مجمع الزواید، جزری در اسنی المطالب، ابوالعباس قسطلانی در المواهب اللدنیّه، متّقی هندی در کنزالعمّال، هروی قاری در المرقاة فی شرح المشکات، تاج الدین مناوی در کنوز الحقایق فی حدیث خیر الخلایق، و فیض القدیر، شیخانی قادری در الصراط السوی فی مناقب آل النبی، با کثیر مکی در وسیلة المآل فی مناقب الآل، ابوعبدالله زرقانی مالکی در شرح المواهب، ابن حمزه دمشقی حنفی در البیان و التعریف،62 و...
از مفسران مشهور که در تفاسیر خود واقعه غدیر را ذکر کرده اند نیز از طبری، ثعالبی، واحدی، بغوی، قرطبی، فخر رازی، قاضی بیضاوی، ابن کثیر شامی، نیشابوری، جلال الدین سیوطی، ابو سعود عمادی، خطیب شرمینی، قاضی شوکانی، آلوسی بغدادی نام برده است.63
از متکلمان برجسته نیز از این افراد یاد کرده است: قاضی ابوبکر باقلانی بصری (متوفای 403ق) در التمهید، قاضی عبدالرحمن ایجی شافعی (متوفای 756ق) در المواقف، سید شریف جرجانی (متوفای 816ق) در شرح المواقف، بیضاوی (متوفای 685ق) در طوالع الانوار، شمس الدین اصفهانی در مطالع الانظار، تفتازانی (متوفای 792ق) در شرح المقاصد، قوشچی مولی علاء الدین (متوفای 879ق) در شرح تجرید، قاضی نجم محمد شافعی (متوفای 876ق) در بدیع المعانی، سیوطی در اربعین، حامد بن علی عمادی در الصلاة الفاخره بالاحادیث المتواتره، آلوسی بغدادی (متوفای 1324ق) در نثراللئالی64 و دیگران.
تبیین شیعی جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله)
شیخ مفید از دسته دیگر بحثی نمی کند که طبیعی است این گروه، دیدگاه دسته اول را قبول نداشته اند. وی سپس در دفاع از نظریه دسته اول و شایستگی حضرت علی(علیه السلام) برای امامت جامعه، به آیات و روایاتی که در شأن و منزلت حضرت علی صادر شده است و نیز خدمات او در راه دین و نسبت نزدیک او به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) استدلال می کند. از دیدگاه وی، حضرت علی(علیه السلام) برتر از دیگران بود; تمام جهات فضیلت و رأی و کمال در او گرد آمده بود; در ایمان به خدا، گوی سبقت را از همگی ربوده بود; در دانش و علم به احکام، سرآمد دیگران شد; در جهاد پیشرو آنان بود; در پارسایی و زهد و خیر و نیکی قابل مقایسه با دیگران نبود; در نزدیکی به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و قرابتش با آن حضرت کسی از نزدیکان همتای او نگشت;65 او برادر رسول خدا، پسر عمو، و داماد وی بود;66 در میان خاندان پیامبر و یارانش، نخستین کسی است که به خدای تعالی و پیامبر گرامیش ایمان آورد و نخستین مردی است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را به اسلام دعوت کرد و او پذیرفت; همواره یاری دین کرد; از ایمان دفاع نمود; با مغرضان و سرکشان جنگید; دستورات و احکام دین و قرآن را به مردم رسانده و منتشر ساخت; به عدالت حکم فرمود و به نیکی و احسان دستور می داد; در تمامی گرفتاری ها و بلاهایی که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیش می آمد شریک بود و به خاطر آن حضرت، بسیاری از سختی ها را بر خود هموار ساخت و در دوران مدینه، در برابر دشمنان، تن خود را سپر بلا ساخت.67
علاوه بر این خدمات، شیخ مفید معتقد است که خداوند به ولایت حضرت علی(علیه السلام) در قرآن تصریح فرموده است آن جا که می فرماید: «اِنّما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون».68 او در تفسیر آیه می گوید: معلوم است که کسی جز او در حال رکوع، زکات نداد، و در علم لغت نیز ثابت شده و اختلافی درباره این نیست که «ولی» به معنای «اولی» (یعنی برتر و سزاوارتر) است (نه به معنای دوست که برخی گفته اند). و آن گاه که به حکم قرآن ثابت شد که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از مردمان به خود آن ها سزاوارتر و اولی است، اطاعت او بر همه مردمان واجب است، چنان که اطاعت خدای تعالی و رسول او نیز واجب است، زیرا آیه شریفه از اولی بودن خدا و رسول نسبت به مؤمنان خبر می دهد.69
شیخ مفید سپس با برخی روایات بر امامت آن حضرت استدلال می کند، از جمله گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله)در یوم الدار که فرمود: هر که مرا درباره پیشرفت این دین یاری کند او برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشین من پس از رفتن من است: «من یوازرنی علی هذا الأمر یکن أخی و وصیّی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی».
و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بود که از میانه آن ها برخاست با این که کوچک تر از همه آن ها بود عرض کرد: ای رسول خدا من تو را یاری می کنم. پس پیامبر به او فرمود: «اجلس فانت أخی و وصیّی و وزیری و خلیفتی من بعدی; بنشین که تو برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشین من پس از من هستی». و این گفتاری است صریح و روشن درباره جانشینی آن حضرت.70
دلیل دیگری که شیخ ارائه می کند، گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که در روز غدیر خم آن گاه که مردمان را گرد آورد تا گفتارش را بشنوند، فرمود: آیا من از شما نسبت به خودتان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردند: چرا، خدا گواه است. پس آن حضرت بدون تأمل فرمود: «من کنت مولاه فعلیُّ مولاه; هر که من مولایش بوده ام علی مولای اوست». و با این جمله، اطاعت و پیروی از او و ولایتش را بر ایشان واجب فرمود، هم چنان که اطاعت خودش بر آن ها واجب بود و در این باره از آن ها اقرار گرفت و آن را ثابت کرد و آن ها نیز انکار نکردند. این گفتار نیز از دلیل هایی است که صراحت آن در امامت و جانشینی آن حضرت روشن است.71
استدلال دیگر شیخ مفید، گفتار پیامبر درباره علی(علیه السلام) هنگام حرکت به جانب تبوک است، که فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی إلاّ انّه لا نبیَّ بعدی; نسبت تو به من، همانند نسبت هارون است به موسی جز این که پس از من پیامبری نیست». و بدین وسیله مقام وزارت، و اختصاص در دوستی، و برتری بر همگان، و جانشینی او را در زمان زندگی و پس از مرگش، برای او ثابت کرد، زیرا قرآن کریم به همه این ها درباره هارون نسبت به موسی(علیه السلام)گواهی می دهد. او سپس در شرح این حدیث به آیات قرآن که در آن ها موسی درخواست هایی را از خدا مطرح می کند و اجابت می شود استناد می کند. موسی گفت: پروردگارا! برای من وزیری از خاندان خودم قرار ده، برادرم هارون را، و پشت مرا به وسیله او استوار ساز، و در کارم شریکش کن تا بستایمت بسیار و یادت کنم بسیار، و همانا تو به ما بینا بوده ای. و خدا فرمود: «خواسته تو به تو داده شد ای موسی».72
شیخ مفید از این آیات، شرکت هارون با موسی در نبوت، نیز وزارت او برای موسی در رساندن رسالت، و استوار کردن پشتش را به وسیله او در یاری استنتاج می کند. هم چنین درباره جانشینی هارون نیز به آیه دیگری استناد می کند: «اُخلفنی فی قومی و اصلح و لاتتبع سبیل المفسدین;73 جانشین من باش در میان قوم من و اصلاح کن و از راه فساد کاران پیروی مکن».
او سپس در جمع بندی از این آیات می گوید: با این بیان، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تمامی مقامات هارون را به جز مقام نبوت برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار داد. بنابراین، برای علی(علیه السلام) وزارت رسول(صلی الله علیه وآله)، استواری پشت آن حضرت به وسیله یاری او، و برتری اش بر دیگران ثابت می گردد، زیرا این گفتار، همه این رتبه ها را در بر دارد. پس خلافت آن حضرت نیز با همین بیان، ثابت می شود. اما در حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به صراحت کلام آن حضرت، و بعد از حیات و سپری شدن دوران نبوت، نیز جانشینی علی(علیه السلام) از گفتار رسول خدا روشن شود.74
نتیجه گیری
به نظر می رسد با تحولاتی که پس از درگذشت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جامعه اسلامی رخ داد و در اثر آن، عصبیت های جاهلی ظهور دوباره ای یافت و وسوسه رهبری حکومت، دنیاطلبان را فریفت و رقابت قدرت میان سران گروه های موجود در مدینه پدید آمد، اقداماتی نیز به کار بسته شد تا طرح شیوه انتخاب جانشین پیامبر در شکل سقیفه ای آن به صورت یک بنیان دینی و مشروع زمام داری جامعه اسلامی در اذهان پذیرفته شود و به گزینه منصوص بودن جانشین و ارتباط واقعه غدیر با موضوع پیشوایی مسلمین توجه نشود.
از این رو، آگاهی هایی که راویان اولیه در اختیار داشتند و از گزینش دو نظام اموی و عباسی که هر دو ضد علوی بودند، گذشته بود و نیز از پایه های تعصبات، دشمنی ها، تفاخرها، فرقه گرایی ها و دسته بندی های قومی و قبیله ای تأثیر پذیرفته بود، به مورخان مسلمان رسید که بعضی از آن ها از روی غفلت و کسانی نیز به عمد از استناد به غدیر در سقیفه سخنی به میان نیاوردند و گویی کسی خبر نداشت که کمتر از سه ماه پیش از سقیفه در غدیر چه گذشت!
پینوشتها:
50 . علامه امینی، همان، ج 1، ص 39.
51 . همان، ص 40 112.
52 . همان، ص 113 128.
53 . همان، ص 129 241.
54 . ر. ک: علامه امینی، همان، جلدهای 3 20.
55 . همان، ج 1، ص 23 24.
56 . همان، ص 25 26.
57 . همان، ص 26 27.
58 . همان، ص 27 28.
59 . همان، ص 28 29.
60 . ر. ک: همان، ص 22 28.
61 . ر. ک: همان، ص 23 24.
62 . همان، ص 25 26.
63 . همان، ص 27.
64 . همان، ص 27 28.
65 . شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 4.
66 . همان، ص 2.
67 . همان، ص 3 4.
68 . مائده(5) آیه 55.
69 . شیخ مفید، همان، ص 5.
70 . همان.
71 . همان، ص 6.
72 . طه(20) آیات 29 36: «واجعل لی وزیراً من اهلی* هارون اخی* اشدد به ازری* و اشرکه فی امری * کی نسبحک کثیراً* و نذکرک کثیراً * انک کنت بنا بصیراً* قد اؤتیت سؤلک یا موسی».
73 . اعراف(7) آیه 142.
74 . شیخ مفید، همان، ص 6 7.
1 . قرآن کریم
2 . آیینه وند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، چاپ پنجم: ]بی جا[، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1371.
3 . ابن اثیر، عزالدین، کامل (وقایع بعد از اسلام)، ترجمه عباس خلیلی، ج 1، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ]بی تا[.
4 . ابن جوزی، تذکرة الخواص، تهران، مکتبة نینوی، ]بی تا[.
5 . ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارصادر .
6 . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390ق/ 1983م.
7 . ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، 1405ق.
8 . ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.
9 . اربلی، علی بن عسیی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، تحقیق سید هاشم رسولی، تبریز، ]بی تا[.
10 . امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه محمدتقی واحدی، ج 1 و 2، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1362.
11 . جوینی، ابراهیم بن محمد، فرایدالسمطین، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة المحودی، ]بی تا[.
12 . حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.
13 . حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیه، ج 3، بیروت، المکتبة الاسلامیه، ]بی تا[.
14 . خوارزمی، اخطب، المناقب للخوارزمی، نجف، چاپ حیدریه، 1385ق.
15 . دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسه، مصر، 1388ق.
16 . ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، بیروت، دارالمعرفه، 1382 ق.
17 . سیدرضی، نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ترجمه محمد دشتی، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، 1379.
18 . سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، مصر، مطبعة السعاده، 1371ق.
19 . شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، چاپ پنجم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364.
20 . طبرسی، احمدبن علی، احتجاج، شرح و ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، ج1، تهران، المکتبة المرتضویه، ]بی تا[.
21 . طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 4، چاپ سوم: تهران، انتشارات اساطیر، 1363.
22 . طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن، امالی، تصحیح محمدصادق بحرالعلومی، بغداد، المکتبة الأهلیه، 1384ق/ 1964م.
23 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 43، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفا، 1403ق/1983م.
24 . مروزی، احمدبن ابی طیفور، بلاغات النساء، بیروت، دارالنهضة الحدیثه، 1972م.
25 ـ مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
26 . مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
27 . مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، ج 1، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، تاریخ مقدمه 1346.
28 . مقریزی، امتاع الأسماع بماللرسول من الأبناء و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمدعبدالحمید نمیسی، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق / 1999م.
29 . نخجوانی، هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، تصحیح و اهتمام عباس اقبال، چاپ سوم: تهران، کتابخانه طهوری، 1357.
30 . یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج 1، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363.
منبع: فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، شماره 5