روشنگرى امام خمينى(ره) در تفسير قرآن
مقدمه
درباره قرآن مجيد و امكان و عدم امكان تفسير آن، از روزگاران نخست افراط و تفريط و زياده روى و تقصير شده است. بعضى به طور مطلق از فهم آن اظهار عجز كرده و تفسير آن را نه تنها ممكن ندانسته بلكه چنان چيزى را بدعت شمردهاند و بعضى ديگر، نظرات عليل خود را بر قرآن تحميل كرده و به انواع«تفسير به رأى» مبتلا شدهاند/
امام خمينى(ره)، همانند مقتدايان معصوم و عالمان ربانى، روش معتدل و راه ميانه پيش گرفته ضمن آن كه تفسير به رأى را غلط و محكوم دانسته و براى استفاده از قرآن كريم، حريم قايل شده است، با اين وجود تعبد بر آرا و نظرات مفسران غير معصوم را لازم نشمرده بلكه احياناً آنها را انتقاد كرده و مردود شمرده است.
به طور كلى، در برخورد با قرآن و معارف آن سه روش متصور است:
1. پرهيز از تفسير به طور مطلق در اثر تحجر و جمود و اكتفا به تلاوت و ثواب آن
پيروان اين روش، آيههاى قرآنى را مجزا و تك تك و نه در ارتباط با ديگر آيات مى خوانند و به ظواهر آنها هر چه باشد ملتزم هستند. اين گروه، ادبيات عرب را كه در ميان اهل زبان متداول است و در گفت و گوهاى جارى، معمول مى باشد ناديده مى گيرند و شيوههاى كنايه، استعاره و مجاز در اسناد را در تفسير آيات شريفه ملحوظ نمىكنند. در قرآن كريم آياتى هست كه ظواهر آنها با برهان عقلى و دلايل مسلم شرعى در شناخت ذات ذوالجلال، نا سازگار است و بايستى آن سلسله آيهها را با همان شيو ههاى بيانى و مطابق قواعد رايج عربى فهميد. اما سوگمندانه اينان چنين نمىكنند و با آن آيات، بر خوردى خشك و متحجرانه دارند.
آياتى مثل:« و جأ ربك و الملك صفا صفا»(فجر، 89 / 22) و خدا و فرشتگان صف صف آمدند.« الرحمن على العرش استوى»(طه، 20 / 5) خداى رحمن بر عرش قرار گرفت.« وجوه يومئذ ناضرْ. الى ربها ناظرْ»(قيامت، 75 / 22، 23) صورت هايى در آن روز شاداب، به پروردگار شان نگران اند.
گروهى بر اين ظواهر جمود دارند سؤال از چگونگى را ممنوع و رؤيت خدا را با دو چشم سر ممكن مى انگارند و براى خداى متعال، عضو و اندام نسبت مى دهند.
بدون شك آمدن خداى متعال و قرار گرفتن بر عرش و نگاه به پروردگار ذو الجلال، همگى داراى معانى كنايى و استعارهاى هستند و به سبب برهان عقلى و دلايل شرعى مستند به خود قرآن و سنت قطعى، از ظواهر آن آيات بايد دست برداشت و آنها را مطابق قواعد بى زبان، فهم كرد.(1)
2. اگر روش نخست، تفريط در تفسير و تقصير در درست فهمى قرآن باشد، روشن دوم را مى توان روش افراطى تلقى كرد زيرا درست است كه ايشان قرآن را قابل فهم و درك مى دانند و تفسير آن را ممكن مى شمارند ليكن فراتر از چهار چوب و ضوابط تعيين شده گام برداشته و از حد مجاز بيرون رفتهاند. آنان قرآن مجيد را با افكار و پيش يافتهها و خود بافتههاى خويش تطبيق كرده و براى اثبات حقانيت خود از آيات قرآن، بهره مى جويند:
يك طايفه از چپيها و كمونيستها هم به قرآن تمسك مى كنند براى همان مقاصدى كه دارند... و از چيزهايى كه در اسلام ممنوع است، تفسير به رأى است كه هر كسى آراى خودش را تطبيق كند بر آياتى از قرآن و قرآن را به آن رأى خودش تفسير و تأويل كند.(27)
3. روشى است ميان آن دو. در اين روش، قرآن قابل فهم و درك و تفسير است ليكن بر اساس ضوابطى كه صاحب سخن تعيين كرده و بر پايه قواعدى كه در فهم مراد دخالت دارد زيرا قرآن مجيد داراى آيههاى محكم، متشابه، مطلق، مقيد، عام و خاص است و بايستى آنها را در ارتباط بهم فهميد و چنانكه گفتيم اين كتاب به زبان عربى و بر قواعد ادبى اين زبان در برابر محاوره قوم نازل شده است و بايد در آن چار چوب، آن را تفسير كرد و به مقصد آن رسيد.
سخنان امام خمينى(ره) درباره قرآن كريم و تفسير او، مشخص كننده اين روش و انتقاد از دو روش گذشته است. ما چند بحث را هر چند به اختصار با ذكر شواهد در اينجا مى آوريم.
الف - معنا و مفهوم تفسير: تفسير، يعنى اظهار معناى معقول.(3)
امام خمينى(ره) در اين باره بيانى لطيف و تمثيلى گويا دارد:
معنى تفسير كتاب آن است كه شرخ مقاصد آن كتاب بنمايد. و نظر مهم، بيان منظور صاحب كتاب باشد. اين كتاب شريف كه به شهادت خداى تعالى كتاب هدايت و تعليم است و نور طريق سلوك انسانيت بايد مفسر در هر قصه از قصص قرآن ،بلكه در هر آيه از آيات آن، جهت اهتداى به عالم غيب و حيث راه نمايى به طرق سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانيت را به متعلم بفهماند.(4)
امام خمينى(ره) مى فرمايد: قصد از تفسير، بيان هدف نزول قرآن است نه سبب نزول آن.
اين نكتهاى است بسيار ظريف و علمى زيرا بيان شأن نزول و امثال آن كه جنبه تاريخى دارد غير از تفسير است، هر چند كه از علوم قرآنى محسوب باشد كه تفسير، پى بردن به مراد صاحب كلام و فهم آن به طور معقول و واقعى است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به نص آيات قرآنى معلم كتاب و حكمت است:«..يعلمهم الكتاب و الحكمْ»(بقره، 2 / 129) به مردم كتاب و حكمت مى آموزد، نه آن كه شأن نزول، بيان مى كند و به گواهى احاديث معتبر، مراد از كتاب، قرآن كريم مى باشد.(5)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به مردم قرآن مى آموخت و با تعليم او مسلمانان به مقاصد و معارف آن راه پيدا مى كردند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه خود قرآن مجسم بود مردم را به حقايق قرآنى ره مى نمود و مقصد قرآن در طى آياتى سر بسته بيان شده است.
«ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى المتقين»(بقره، 2 / 2) اين كتاب كه شكى در او نيست هدايت است براى متقيان. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با تفسير و بيان جزئيات پرده از روى حقايق قرآنى كنار مى زد:«و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون»(نحل، 16 / 44) ما بر تو ذكر نازل كرديم تا براى مردم آنچه را كه به ايشان نازل شده بيان كنى شايد بينديشند.
پس تفسير آنست كه مغز قصهها و مفهوم وقايع تاريخى و جز آنها، كشف شود و انسانها از آن معارف سيراب گردند.
امام خمينى(ره) در اين زمينه نيز بيانى شيوا و تمثيلى زيبا دارد:
يك طايفه از علما، استفاده از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قرأات و معانى لغات و تصاريف كلمات و محسنات لفظيه و معنويه و... مى دانند و از دعوات قرآن و جهات روحيه و معارف الهيه آن به كلى غافل اند، اينها مريضى را مانند كه به طبيبى رجوع كرده و نسخه او را گرفته و معالجه خود را به ضبط نسخه و حفظ آن و كيفيت تركيبات آن دانند.(6)
ب - شرط تفسير: اصولاً انگيزه بعثت و نزول وحى، تزكيه نفس است«ويزكيهم» با تلاوت قرآن، دل مصفا مى گردد و ذهن قابليت فهم كتاب خدا را پيدا مى كند.(7)
مفسر قرآن بايد خود مهذب باشد و لوح نفس او از هر گونه پيشداورى و معلومات ضد، پاك باشد وگرنه نور در آئينه تيره و كدر، انعكاس خوبى پيدا نمىكند/
«ننزل من القرآن ما هو شفأ و رحمْ للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خساراً»(اسرأ، 17 / 82) ما از قرآن چيزى فرو مى فرستيم كه آن شفا و رحمت است براى مؤمنان و ستمگران را جز خسارت نمىافزايند. چه خسارتى از اين بالاتر كه سى - چهل سال كتاب الهى را قرائت كنيم و به تفاسير رجوع كنيم(ولى) از مقاصد آن بازمانيم.(8)«قل هو للذين آمنوا هدى و شفأ و الذين لا يؤمنون فى آذانهم و قر و هو عليهم عمى اولئك ينادون من مكان بعيد»(فصلت، 41 / 44): بگو آن قرآن، هدايت و شفاست براى مؤمنان و كسانى كه ايمان ندارند در گوشهاهايشان سنگينى است و آن، بر ايشان كورى است اينان از جاى دورى صدا مى شوند.
بيانات امام در اين زمينه، بسيار گسترده و صريح است او مى گويد: قرآن كتاب تربيتى است، كتاب انسان ساز است، معلم انسان در ابعاد مادى و معنوى است، به خير و سعادت دنيا و آخرت رهنمون است، كتاب زندگى است، داراى مواعظ است، آموزشهاى اساسى دارد و بالاخره قرآن زنده كننده دلها و رساننده انسانها است به كمال مطلوب.
ج - يكسو نگرى: از عمدهترين آفات تفسير و مفسران يك بعد نگرى و تفسيرهاى يكسويه است كه برخى را گرفتار كرده است. مثلاً بعضى در بعد فصاحت و بلاغت آن وارد شده و بقيه ابعاد را ناديده گرفتهاند و بعض ديگر اخلاق و معنويات را مد نظر قرار داده از ديگر معارف آن غفلت نمودهاند و حتى همه آيات را از همين سو نگريستهاند و آيه هايى را كه هدفهاى دنيوى دارند و به زندگانى مادى نظر دارند و به مسايل روز مره زندگى مربوط مى باشند همه را به زندگى معنوى تفسير و تأويل كردهاند.(9)
جاى ترديد نيست كه ريشه بسيارى از علوم بشرى و حتى تمام آنها در قرآن است و بسيارى از واقعيات تاريخى را قرآن خاطر نشان كرده است، با اين وجود قرآن بر اساس اصيلترين دانشها و حقيقىترين واقعيتها كتاب هدايت است.
در ذكر تاريخچه طوفان نوح فرموده:« تلك من انبأ الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا»(هود، 11 / 49): اين، از خبرهاى غيبى و پنهان است كه به تو وحى مى كنيم، پيش از اين، تو و قوم تو آن را نمىدانستيد.
با اين همه نگاه به قرآن همانند يك كتاب تاريخى و امثال آن، يك بعد نگرى است و از تفسير آن دور شدن است.
د - قرآن قابل فهم همگان است: قرآن كريم براى همه انسانها قابل فهم و درك است هر چند كه مراتب آن، متفاوت است.
امام خمينى(ره) در اين زمينه هم تمثيل زيبايى دارد:
قرآن همانند انسان بالفعل است كه تمام كمالات بالقوْ در وجود او عينيت يافته است. قرآن مثل سفره پر نعمتى است كه براى عموم گسترده شده است و هر كس به فرا خور حال و در حد استعداد از آن بهره مى برد و به اندازه اشتهايى كه دارد از آن استفاده مى كند. اما كسى كه دلى مريض دارد مانند بيمارى است كه اشتها به غذا ندارد و لذيذترين طعامها در ذايقه او بى مزه مى نمايد.(10)
بعضى مسايل را غير از اولياى خداى تبارك و تعالى كسى ديگر نمىتواند ادراك كند مگر با تفسيرى كه از آنان وارد شده اما به هر حال اين سفره همگانى است، براى همه هست و تمام مسايل سياسى، اجتماعى، فرهنگى، نظامى و غير آن در اين كتاب است.(11)
ه - شرايط فهم قرآن: چنانكه گفتيم قرآن سفرهاى است عمومى و تمام آنچه كه به حيات دنيوى و اخروى، مادى و معنوى بشر مربوط باشد در اين كتاب هست با اين وجود در فهم آن، طهارت نفس شرط است چنانكه در شرط تفسير ياد آورديم كه اگر نفس از انواع آلودگىهاى فكرى، عقيدتى و مطالب منافى پيراسته نباشد نور قرآن در چنين دلى انعكاس نمىيابد:«انه لقرآن كريم. فى كتاب مكنون. لا يمسه الا المطهرون»(واقعه، 56 / 77 - 79): همانا آن قرآن كريم است. در كتاب پوشيدهاى است جز پاكان آن را مسى نمىكند.
همان گونه كه از بعد ظاهرى و فقاهتى، قرآن را نمىتوان جز با وضو و طهارت دست زد و مس كتاب بدون وضو گناه است. همين طور در فهم معارف آن، پاكى دل و طهارت نفس شرط است و اگر آن يكى تكليف ظاهرى و داراى اثر شرعى است اين يكى تكليف باطنى و داراى اثر وضعى است.
پس بكوش اى انسان در راه پروردگارت و قلب خود را پاك گردان و از احاطه و سلطه شيطان بيرون بيا و بالا برو و كتاب پروردگارت را بخوان و آن را با ترتيل بخوان و تأمل و انديشه كن و در پوسته آن نمان.(12)
و - موانع فهم قرآن: از ديدگاه امام خمينى(ره)، اصطلاحات، آراى فاسد، اقوال غير مستند برخى مفسران، گناه و تيرگى دل، حب دنيا و خود بينى از مهمترين حجابهاى قرآن كريم هستند.
يك اصطلاح، حتى حكيم و فيلسوفى را در حجاب غليظ محبوس مى كند و پيروى مسلكها و مذهبهاى باطل، انسان را از معارف قرآن محجوب مى دارد، جمود بر اقوال و آراى مفسران، بسيارى را از تدبر و تفكر در آيات شريفه باز مى دارد، معاصى و كدورات حاصل از طغيان و سر كشى نفس، انسان را از نورانيت كتاب خدا محروم مى سازد/
حب دنيا همچون قفلى بر دل، مانع تدبر در آيات قرآن مىشود:«افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها»(محمد، 47 / 24) آيا در قرآن نمىانديشند يا بر دلها قفل هايشان زده شده است.
تا انسان گرفتار خود بينى است و تاريكىهاى كبر و نخوت، درون او را تيره و تار ساخته اين نور الهى در قلب، انعكاس نمىيابد.(13)
ز - معناى تفسير به رأى: از ديدگاه امام، هر چند كه تفسير به رأى، نا صحيح است و ليكن هر فهم و تدبر در آيات الهى، مصداق تفسير به رأى نيست. از نظر ايشان تفسير به رأى در آيات الاحكام متصور است زيرا جز معصوم كسى پرده از آنها نمىتواند كنار بزند مثلاً آياتى مانند:«اقام الصلوْ و ايتأ الزكاْ»(انبيأ، 21 / 73) و آيه«فمن شهد منكم الشهر فليصمه»(بقره، 2 / 185) و يا آيه«و لله على الناس حج البيت»(آل عمران 3 / 97) و امثال آنها را جز رسول خدا و امامان معصوم، وارثان دانش وحى، كس ديگرى نمىتواند تفسير كند، اما آيات و عظ و اخلاق را كه با تدبر و تعقل قابل فهم هستند همه مى تواند استفاده كنند.
امام مى گويد:
يكى ديگر از حجب كه مانع استفاده از اين صحيفه نورانى است اعتقاد به آن است كه جز آنچه كه مفسرين نوشته و يا فهميدهاند كسى را حق استفاده از قرآن نيست و تفكر و تدبر در آيات شريفه را با تفسير به رأى كه ممنوع است اشتباه نمودهاند و به واسطه اين رأى فاسد و عقيده باطل، قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عارى و قرآن را به كلى مهجور نمودهاند، در صورتى كه استفادات اخلاقى و ايمانى و عرفانى به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأى باشد.(14)
اين نكتهاى ظريف و لطيف است و افقهاى روشنى را براى بهره مندى از آيات قرآن باز مى كند و آيه هايى را از حالتهاى شخصى و خصوصى خارج مى كند و به آنها عموميت مى بخشد. مثلاً چه ابهامى در اين آيهها وجود دارد كه احتياج به تفسير باشد:«و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم»(انفال، 8 / 46): نزاع مكنيد، سست و ضعيف مى شويد و قدرت و توان شما از بين مى رود.
«و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً»(اسرأ، 17 / 34): به تعهد وفا كنيد همانا تعهد، مسئوليت دارد.
نقاط مهم و نكات قابل بحث و توجه در سخنان امام راحل(ره) فراوان است كه به طرح همين مقدار اكتفا مىشود/
مبانى روش شناختى تفسير روحانى
اصول و مبانى تفسير، از ديدگاه مكتب تفسير روحانى عبارت اند از:
1. تبيين قرآن با قرآن؛ البته در ارتباط با آياتى از قرآن كريم كه مجمل باشند، و با آيه يا آيات ديگرى تفصيل يابند؛ با توجه به همين ريزنگرى، اين مبنا با مبناى رايج«تفسير قرآن با قرآن» بسى متفاوت است.
2. شاگردى در مكتب اهل بيت عليهالسلام كه مفسران شايسته و برجسته قرآن كريم اند؛ بدين لحاظ و بر اين مبنا كه علت اصلى و عمده قشرى گرايىها و كشمكشهاى بيهوده و طاقت فرسا و گزافه گويىهاى بى مبنا، و ضخامت بى رويه كتب تفسير، على رغم بى محتواى آنها، چيزى جز محروم بودن يا محجوب بودن از علوم و معارف ائمه اهل بيت عليهالسلام نبوده است.
3. آراى تفسير صحابه و تابعين از حجيت و اعتبار خاصى بر خوردار نيستند؛ اما همان گونه كه براى اجتهاد در فقه، مجتهد ناگزير از اطلاع نسبت به آرا و نظرات فقهاى جميع مذاهب است، براى اجتهاد در تفسير نيز، مفسر ناگزير بايد حتى الامكان از جميع آرا و نظرات تفسيرى مطلع باشد، به ويژه از دانستن و تأمل كردن در آراى تفسيرى صحابه و تابعين به هيچ وجه بى نياز نخواهد بود.
4. براى رسيدن به يك تفسير جامع، مفسر نمىتواند فقط ترتيبى، و نه فقط موضوعى كار كند؛ بلكه بايد روش«ترتيبى - موضوعى» را پيش گيرد، تا از محسنات هر يك از اين دو روش در جاى خود بر خوردار گردد.
5. تفسير بايد عملى و كار بردى باشد و مقاصد قرآن را با مصاديق عينى و محسوس و ملموس روزمره در زندگانى انسان تطبيق دهد، و حكم هر چيز و هر مسألهاى را با حاكميت و حكميت قرآن معلوم گرداند.
6. مفسر در مقام تفسير همواره بايد در حال نيايش و ابتهال باشد و حالت دعا را در كنار فعاليت تفسيرى، هيچ گاه از دست ندهد.
7. در ارتباط با اقوال و آراى تفسير گذشتگان و معاصران، به تتبع اقوال و حتى«ترجيح اقوال» نبايد اكتفا شود؛ بلكه هر قول تفسيرى، از هر كس كه باشد، شايسته تأمل است و اين تأمل، به قصد دست ياختن به مقصد كلام الهى، بارقهاى از نور قرآن را بر قلب انسان خواهد تابانيد و به موجب آن نسيم رحمتى، از سوى خداوند رحمان، انسا را در خواهد يافت.
8. در مقام تفسير، بايد اصل بر اجتهاد و تحقيق باشد، نه پيروى و تقليد؛ زيرا كه تقليد، خود حجاب بزرگى است كه ميان شخص مفسر با قرآن فاصله مى افكند.
9. در تفسير روحانى، اصل بر اين است كه هر آيه يا فراز از قرآنى مى تواند همه معانى صحيح خود را همزمان داشته باشد، و اصل بر تعميم است و توسعه در معنى، نه بر تطبيق و محدود كردن حوزه دلالت كلام الهى.
10. تفسير بايد جامع و مانع باشد، و ميدان هايى از قبيل فقه و اصول و فلسفه و كلام و لغت و عربيت و بلاغت و غيره را خالى نگذارد، و در همه اين حوزهها سخنگوى قرآن باشد.
11. در مكتب تفسير روحانى، اصل بر اطاله كلام نيست؛ اما در عين حال، اصل بر تفصيل مطلب و تفكيك و دسته بندى منظم آنهاست.
12. پرهيز از درج اسرائيليات، و صليبيات و امثال آن، كه سنخيتى با كلام الهى ندارند، در تفسير قرآن كريم.
13. مفسر اين مكتب، سعى بر استخدام جميع علوم و فنون در جهت خدمت به هر چه مبينتر شدن قرآن كريم، خواهد داشت.
14. مفسر اين مكتب، در هر زمان و مكانى، بدون آنكه از شاخصهاى زمانى و مكانى محيط خويش متأثر گردد، بايد اهل زمانهاش همراه و دمساز باشد و با شرايط مكانى و اقليمىاش متناسب و سازگار حركت كند.
15. نظم و دقت نظر همه جا، ره ويژه در امر دين لازم است؛ اما در كار تفسير قرآن، به دليل ظرافتهاى خاص آن، بسى ضرورىتر است.(15)
توصيههاى مكتب تفسير روحانى
«وصيْ من راقم هذه الحروف الى القارئ الاخ الكريم و الى قرْ عينى العزيز.»(16)
«اين وصيتنامهاى است از نگارنده اين حروف، به برادر گرامى خوانند، و به نور چشمى عزيزم:
بدان كه انسان در وجود خويش، توان همه نيكىها و همه بدىها را دارد؛ مايه همه شايستگىها و ناشايستگىها را نيز دارد. اين مايه و آن توان، هيچ گاه به جنبهاى از جنبهها و كرانهاى از كرانهها، به خودى خود، گرايش پيدا نمىكند؛ بلكه تابع تصويرهايى است كه بر آن وارد مى شوند؛ اگر نيك باشند، به سوى نيكى مى گرايد و مى شتابد؛ و اگر بد باشد، به سوى بدى شتاب خواهد كرد، و در بدى جاى خواهد گرفت.
آن تصويرهاى وارده نيز، بيرون از اختيار انسان نيست، جز اينكه برخى از آنها تحت اراده پدران و مادران اند؛ هر گاه، پدران فرهيخته باشند و مادران پيراسته، انسانى جامع آراستگى و نيكويىها و آماده شتافتن به سوى نيكىهاى بى پيرآيْ به دنيا خواهند آورد، و نوزادى سرشته بر خوبىها و شيفته همه نيكىها پيشنهاد خواهند كرد؛ اما، هرگاه پدران گمراه و كجرو و ظلمانى باشند، نطفههاى آنان نيز پوشيده در حجابهاى ظلماتى، و پيچيده در نيروها و طبيعتهاى كجرو شيطانى، خواهند بود؛ آن گاه فرزندانش يهودى منش مى آورند و نصرانى منش؛ چنانكه وارد شده است كه پدران و مادران، نوزادان را يهودى و نصرانى مى گردانند، وگرنه هر مولودى بر فطرت، ولادت مى يابد، و سرشت توحيدى دارد. و به سوى كمال مطلق مى شتابد.
زمانى كه انسان خود به مرحله اختيار و اراده مى رسد، ناگزير بايد آن تصويرهاى وارده را تحت مراقبت در آورد، تا نيروها و طبيعتهاى اليه كه در وجود او به وديعت نهادهاند، عيب نكنند و به سوى حق و حقيقت ره سپارند و به خانه خداوند يكتا، كه خانه هستى و جاودانگى است رخت سفر بر كشند.
از جمله اسباب و وسايلى كه انسان را در حفاظت از آن خمير مايهها و سرشتهاى درونى او يارى مى دهند، هماهنگ ساختن فعل و انفعالهاى روحانى خويش يا كتاب عزيز، قرآن كريم و صراط مستقيم است؛ با اين ترتيب كه[ مثلاً] وقتى اين آيات را در آغاز سوره بقره مى خواند، به مجرد لقلقه زبان و قرائت با صداى خوش و نيك ادا كردن حروف و كلمات، قناعت نورزد؛ بلكه هشيار و بيدار باشد؛ از آيات هدايت بگيرد؛ پيوسته حروف و كلمات را زير زبان زمزمه كند، و بالاتر و بالاتر رود؛ و مواظبت كند تا همه آن حروف و كلمات را در قلب خويش وارد سازد، و در جان و روان خويش متمركز گرداند، و آنها را گنجينه و پشتوانه زندگانى خويش قرار دهد؛ و از مواد غذايى آن تغذيه كند، همان گونه كه با ديگر خوراكىها خود را توانمند مى سازد و در پرتو هدايت ربوبى، در راه خداى خويش جهاد مى كند؛ تا از رستگاران و برندگان نهايى باشد؛ آن كسانى كه معبود جهانيان آنان را ستوده است؛و فريفته تخيلات و پشت هم اندازىهاى درونى وخويش نگردد؛ و خويشتن خويش را در بند مفاهيم قالبى، كه خالى از معانى و انوار قلبى اند، اسير نگرداند؛ و خداوند زمامدار توفيق است».(17)
پی نوشت :
1- بنگريد: قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى / 170/
2- همان / 171، به نقل از امام خمينى(ر ه)، تفسير سوره حمد / 95 و 96/
3- راغب اصفهانى، المفردات / 380/
4- قرآن كتاب هدايت / 159، به نقل از امام خمينى(ره)، آداب الصلوْ / 193 - 195/
5- امين الاسلام طبرسى، جوامع الجامع، 1 / 8، دانشگاه تهران/
6- امين الاسلام طبرسى، جوامع الجامع، 1 / 8، دانشگاه تهران/
7- همان / 75، به نقل از صحيفه نور، 14 / 252/
8- همان / 161/
9- بنگريد: همان / 165 - 174/
10- بنگريد، همان / 125/
11- بنگريد، همان / 126، 127/
12- امام خمينى(ره)، شرح دعاى سحر / 59/
13- قرآن كتاب هدايت / 131 - 136/
14- همان / 133، به نقل از آداب الصلوْ، 199/
15- براى تفصيل مطلب، ر. ك. همان / 106 - 191/
16- تفسير القرآن الكريم، 2 / 359/
17- تفسير روحانى / 142 - 143/