شرايط مفسر قرآن
شرايط مفسر قرآن عبارت است:
1- آشنايى با ادبيات عرب:
(صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معانى، بيان و بديع) آگاهى به قواعد دستورى، يا به اصطلاح گرامر زبان عربى براى يك مفسر لازم است و حتى بدون اين شرط، تفسير قرآن محقق نمىشود، چون وسيله كار يك مفسر همان ادبيات عرب است و اين بدان جهت است كه قرآن، به زبان عربى نازل شده است؛ هر چند امروزه قرآن، به بسيارى از زبانهاى دنيا ترجمه شده است، لكن ترجمه قرآن نمىتواند مبناى يك تفسير صحيح و معتبر قرار گيرد، چون ساختار كلام عرب و نكات ريزى كه در آن رعايت مىشود، تماماً در ترجمهها منعكس نمىشود، بلكه هر ترجمه، گوياى فهم مترجم از متن قرآن است. از اين روست كه ترجمهها با مرور زمان، كهنه مىشود ولى متن قرآن شاداب و گويا مىماند. نكته قابل توجه اين است كه آيا يك مفسر قرآن، لازم است كه متخصص در فنون ادبيات عرب باشد، يا صرف آگاهى او از ادبيات عرب كافى است. در ميان قدماى مفسرين كسى متعرض اين بحث نشده است، براى مثال: زمخشرى 1 و سيوطى 2 كه متعرض اين شرايط شدهاند، اجمالاً از آن گذشتهاند، ليكن متأخرين اهل تفسير 3 به اين نكته توجه دادهاند كه تخصص در اين علوم لازم نيست، بلكه آشنايى و آگاهى با ادبيات عرب كافى است، البته تا حدى كه مفسر بتواند، اين مسائل را در قرآن تشخيص دهد، مثلاً يك مفسر بايد بتواند با كمك علم صرف و نحو ريشه يك لغت را به دست آورد و با استفاده از كتب لغت معناى آن را بفهمد و با مراجعه به كتابهايى كه ريشه لغات را بررسى مىكند مثل: المقاييس، نوشته احمد بن فارس بن زكريا (م 359 ق): المفردات فى غريب القرآن، نوشته راغب اصفهانى (م 509 ق): النهاية فى غريب الحديث و الاثر، نوشته ابن اثير (م 606 ق) و مجمع البحرين، نوشته طريحى نجفى (م 1086 ق) ريشه و تحولات يك لغت را به دست آورد، به طورى كه بتواند معناى يك كلمه را كه از گذشته تا به حال تغيير كرده است، تشخيص دهد و با استفاده از علم معانى و بيان و بديع و رموز آيات و تركيبات قرآن پىببرد، خصوصاً اينكه اعجاز قرآن، در الفاظ و تركيبات خاص آن نمودار مىشود.
2- آگاهى از شأن نزول آيات قرآن كريم (تاريخ آيات)
اين مطلب در كلمات قدما به اسباب النزول تعبير شده است 4و آن عبارت است از واقعهاى كه در طى آن، يك آيه يا مجموعهاى از آيات قرآن نازل شده و ممكن است آن واقعه يا شرايط زمانى و مكانى خاص، بتواند در روشن شدن معناى آيه كمك كند؛ لكن اختلاف در اين مطلب است كه چه مقدار مىتوان، بر شأن نزول يك آيه، اعتماد كرد و آيا مىتوان از چهارچوب آن خارج شد يا نه؟
خصوصاً آنكه بسيارى از اين شأن نزولها، در قصص قرآن مربوط به پيامبران و امتهاى پيشين است كه بايد احتياط نمود، چون بعضى از اين شأن نزولها به وسيله علماى يهود، مسيحيت و ديگر افراد نقل شده است (در اين مورد در روشهاى تفسيرى باز هم سخن خواهيم داشت) ولى به هر حال يك مفسر، بدون توجه به شأن نزول آيات، نمىتواند يك تفسير صحيحى از آيات داشته باشد چون بدون آن ممكن است، بسيارى از قراينى را كه براى تفسير يك آيه، لازم است از دست بدهد و يك تفسير ناقص انجام دهد.
3- اطلاع از ناسخ، منسوخ و علوم قرآن:
مثل شناخت آيات مكى، مدنى و تأويل آيات، متشابه، محكم و... هر چند موارد نسخ در آيات قرآن محدود است، لكن عدم اطلاع از آنها، موجب مىشود كه مفسر در تفسير بعضى آيات قرآن، به اشتباه دچار شود.
4- علم فقه:
فقه عبارت از فرامين و دستورات خداوند در مورد زندگى فردى و اجتماعى انسان است و يك مفسر لازم است، آگاهى از اين نوع مسائل داشته باشد تا بتواند، در آيات الاحكام (كه حدود پانصد آيه است) از اين آگاهى براى تفسير قرآن استفاده كند.
اين شرط را سيوطى و زمخشرى گفتهاند. 5 و بعضى هم از اين دو پيروى كردهاند، لكن لازم است اين مطلب روشن شود كه فرق اين شرط با شرط ديگرى كه خودشان مىفرمايند (الاحاديث المبينة لتفسير المجمل و المبهم) چيست؟ آيا علم فقه، غير از مراجعه به احاديث در باب احكام است .
اگر مراجعه به تفسير و سنت پيامبر (صلی الله علیه واله) و ائمه (ع) شرط لازم مفسر است؛ ديگر احتياجى به اين شرط (علم فقه) نيست ؛ مگر آنكه گفته شود آن قوه استنباط فقهى يعنى اجتهاد براى مفسر لازم است كه اين نيز شرط ديگرى است كه كسى متعرض آن نشده، چون اجتهاد را شرط تفسير ندانستهاند زيرا اجتهاد در احكام تخصص خاصى است كه چندان ربطى به تفسير ندارد (مگر آنگه گفته شود در مورد تفسير آيات الاحكام و فهم آن لازم است) و شايد به همين جهت است كه بعضى از مفسران معاصر اين شرط را حذف كردهاند. 6
5- آگاهى از احاديث و مراجعه به آنها:
در قرآن كريم بسيارى از آيات احكام و ديگر آيات مجمل و مبهم است كه تفسير آنها، بدون مراجعه به روايات صحيح اسلامى ممكن نيست، چون در بسيارى موارد مطلقات و عموماتى هستند كه مقيدات و مخصصات آنها در روايات پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) وارد شده است، براى مثال در مورد نماز و روزه از قرآن فقط كليات آنها فهميده مىشود ولى شرايط خاص و احكام ويژه آنها، در سنت و روايات مطرح شده است، براى اين منظور به كتب احاديث و تفسير آيات احكام جصاص، فاضل مقداد، محقق اردبيلى و جزائرى مىتوان مراجعه كرد.
نكته: از ذيل بحث علم فقه روشن شد كه شرط آگاهى از احاديث، ما را از شرط علم فقه، بىنياز مىكند.
6- اصول الفقه:
علمى است كه قواعد استخراج حكم الهى را، از منابع اسلامى (كتاب الله، سنت پيامبر (ص) و ائمه (ع)، عقل و اجماع) بيان مىكند. اين علم مقدمه اجتهاد در احكام الهى (يعنى مقدمه علم فقه) است، لكن چون قواعد استفاده از ظواهر جملات را نشان مىدهد، براى يك مفسر لازم است. يك مفسر وقتى تفسير صحيحى ارائه مىدهد كه عام و خاص و مطلق و مقيد را بشناسد و بداند ظاهر، يا نص، چه فرقى دارد و اين گونه مباحث در علم اصول الفقه مورد بررسى قرار مىگيرد .
لكن در اينجا باز اين مطلب روشن است كه، آگاهى از اين علم كافى است و تخصص زياد در آن لازم نيست (خصوصاً آنكه غور زياد در علم اصول، ذهن انسان را از حالت صرافت عرفى، دور مىكند).
7- علم به قرائتهاى مختلف:
قرآن به زبان عربى نازل شد ولى در محيطى كه تعداد افراد باسواد، از تعداد انگشتان دست كمتر بود، از اين رو تا مدتى قرآن را مىنوشتند، ولى نقطه و اعراب نداشت و اين مطلب، موجب مىشد كه افراد در خواندن قرآن، دچار مشكل شوند هر كسى قرآن را با يك صورت خاص و نزد استاد خود مىخواند، از اينجا بود كه قرائتهاى مختلف در مورد قرآن، به وجود آمد و در اين ميان هفت قرائت معروف شد.
قرآن امروز براساس قرائت عاصم، به روايت حفص چاپ و خواند مىشود كه مورد اتفاق تمام مسلمانان قرار گرفته است، ولى در قديم يك چاپ از قرآن كه مورد قبول همگان باشد وجود نداشته، هر كس قرآن به قرائت يكى از قراء معروف مىخواند و اين امر براى ترجمه و تفسير قرآن، ايجاد مشكل مىكرد، از اين رو بزرگان تفسير مثل زمخشرى 7 و سيوطى 8 و شيخ طبرسى «ره» 9 در مجمع البيان، علم به اعراب و قرائات را، براى تفسير لازم دانستهاند و حتى شيخ آن را از مهمترين علوم قرآن مىداند، و از اين رو در تفسير مجمع البيان، بر اعراب و قرائتهاى مختلف تكيه بسيار شده و در تفسير هر آيه، يا مجموعه آيات قرائتهاى مختلف آن ذكر شده است .
ولى در بين مفسران متأخر و معاصر، به اين مسئله اهميت كمترى داده مىشود، تا آنجا كه در تفسير نمونه، به قرائتهاى مختلف اصلاً توجه نشده است (مگر در موارد ضرورى) و شايد علت اين مسئله آن باشد كه بعد از اينكه مسلمانان همه بر يك قرائت اجماع پيدا كردند، ديگر مصلحت نباشد كه مفسران با تكيه بر قرائتهاى مختلف و گاهى غير معتبر و شاذ موجبات اختلاف نظر، در متن قرآن را فراهم كنند.
به هر حال مراجعه به قرائتهاى مختلف، در يك آيه مىتواند براى تفسير بهتر، كمك خوبى باشد، لكن تكيه زياد بر اين قرائتها لازم و مفيد نيست، اگر چه براى مفسران در ايام گذشته از ضروريات تفسير، بلكه لازمه قرائت قرآن بوده است .
8- آگاهى به علم اصول دين:
آگاهى بر مباحث جهان بينى اسلامى و شناخت عقايد صحيح، درباره خداوند، نبوت و معاد( و امامت و عدل در نظر شيعيان) را علم اصول دين، مىنامند و به اصطلاح فنى، آن را علم كلام يا عقايد و امروزه، جهان بينى مىنامند.
سيوطى و زمخشرى بر لزوم اين علم صحه گذاردهاند، ولى مفسران متأخر و معاصر، آن را لازم ندانستهاند و يإ؛ّّ حداقل ذكر نكردهاند 10 و مرحوم علامه، آن را علت پيدايش تطبيق مىداند و شايد بدين علت باشد كه علم كلام، در نزد هر مذهب و گروهى از مسلمانان (مثل شيعيان، معتزله، اشاعره و...) به نوعى تكوين يافته كه مدافع نظرات خاص آنهاست و اگر كسى با ديدگاه كلامى خاص به قرآن نظر كند و از آن زاويه به تفسير آن بپردازد، در حقيقت با پيش داورى به تفسير قرآن پرداخته است كه اين موجب مىشود، نتواند يك تفسير معتبر و بدون پيرايه ارائه كند، خصوصاً كه ما بايد اصول عقايدمان را از قرآن بگيريم، نه اينكه عقايد را از جاى ديگر اخذ كنيم و بر قرآن تطبيق كنيم (اين مطلب را در روشهاى تفسير، بيشتر توضيح خواهيم داد).
بلى اگر منظور از علم اصول دين، آگاهى به مبانى فلسفى و كلامى گروههاى مختلف باشد، خوب است و براى تفسير قرآن مفيد است (كه اين مورد به صورت مستقل خواهد آمد).
9- علم الموهبه:
(علمى كه خداوند به هر كس خواهد بخشيد): در تعريف اين شرط، سيوطى مىگويد: آن علمى است كه خداوند به كسانى مىدهد كه به آنچه مىدانند عمل مىكنند 11. زمخشرى هم اين شرط را براى مفسر ذكر كرده است ولى متأخران آن را ذكر نكردهاند و شايد علت اين باشد كه اين شرط، معيار معينى ندارد و ممكن است هر كس ادعا كند كه: «من علم موهبت دارم»، يا به راحتى كسى را متهم كند كه علم موهبت ندارد. علاوه بر اينكه مشخص نيست كه علم موهبت براى چيست؟ آيا براى شناخت ظواهر قرآن و تفسير آنها است؟ كه در اين صورت لازم نيست، يا براى شناخت بطون قرآن و متصل شدن به منبع وحى براى دريافت حقيقت آيات است؟ كه در آن صورت، هر كس مىتواند ادعاى كند كه داراى علم موهبت است و هر مطلبى را به عنوان بطن، و حقيقت، تأويل و امثال ذلك، بدون آوردن دليل و شاهد، به قرآن نسبت دهد و هرگاه اعتراض مىشود، در جواب بگويد كه اين از تفضلات و الهامات غيبى است (چنانچه در بعضى روشهاى تفسيرى اين گونه است).
هر چند اگر كسى علم الهى داشته و به غيب متصل باشد، مراتب والاترى از معانى قرآن را، درك مىكند كه در حد اعلاى آن وجود مقدس پيامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) بودند، ولى ادعاى اين مطلب و شرط كردن آن براى مفسر، غير اصولى است .
بلى ممكن است، شرط كمال تفسير باشد، ولى دليلى بر وجوب و لزوم آن، در تفسير نداريم .
10- ايمان به رسالت اسلامى و دعوت قرآن:
طبرى اين شرط را، در اوايل تفسير خود، ذكر مىكند 12و بعضى از علماى معاصر، اين شرط را براى مفسر لازم دانستهاند و گفتهاند: «مفسرى كه در صدد فهم مقاصد قرآن است، بى شك بدون ايمان كامل، به درستى رسالت و دعوت قرآن، هرگز قادر به فهم صحيح قرآن، نخواهد بود». ايشان به استشهاد به آيه شريفه «هدى للمتقين» (قرآن هدايت است براى تقواپيشگان) مىفرمايد: «همچنين دلى كه خالى از نور ايمان باشد و عقلى كه به كجرويهاى شرك، بىايمان و آثار آن آلوده گشته، هرگز از تمايل به كجروى و فساد آزاد نبوده و قادر نخواهد بود بى دخالت ديدگاههاى مختلف و به گونهاى آزاد و مستقيم، مقاصد قرآن را درك نمايد» 13.
به نظر مىرسد كه در اينجا چند مطلب با هم مخلوط شده است:
الف. فهم كامل قرآن، اعم از ظاهر و باطن آن لازم دارد انسان، به منبع وحى متصل شود.
ب. دريافت هدايت قرآن و رسيدن به ايمان راستين و كامل از طريق قرآن .
ج. تفسير كردن آيات غامض و روشن كردن معنا و مراد آن كه با قرائن عقلى و نقلى صورت مىگيرد.
اين شرط (ايمان به رسالت اسلامى) براى بند الف و ب لازم است، ولى براى مورد ج لازم به نظر نمىرسد. براى مثال اگر يك انسان غير مسلمان، ولى با انصاف (بدون اينكه اهل گناههاى فاحش) باشد و بدون غرض، قرآن و تفاسير را مطالعه كند و تمام شرايط يك مفسر را داشته باشد، آيا نمىتواند بفهمد كه سوره ايلاف، چه مىگويد؟ هدف آن چيست؟ در كجا نازل شده است؟ و آن را تفسير كند. امروزه در جهان كارهاى آكادميك، انجام مىشود و ممكن است در كارهاى آكادميك، كسى فقيه يا مفسر شود نه بخاطر شوق ايمان، بلكه انگيزههاى ديگر داشته باشد. بلى ممكن است به فهم كامل قرآن، يا هدايت قرآن دست نيافته باشد، ولى به تفسير قرآن مىرسد .
اگر اين شرط، براى جلوگيرى از دروغ گفتن مفسر بى ايمان باشد، براى مسلمان و غير مسلمان مساوى است. البته اين طور هم نيست كه هر شخص مسلمان با ايمان، بتواند به هدايت قرآن، يا فهم كامل آن، برسد. چنانچه بسيارى از مسلمانان، اهل گناه و... هستند و اين مانع راه آنان مىشود، ولو اينكه تمام شرايط يك مفسر را داشته باشند؛ ولى اين مطالب مانع تفسير نمىشود، هر چند ممكن است مانع كمال تفسير، يا تأثير آن بر نفوس ديگران بشود.
علاوه بر اينكه اگر فهم قرآن و تفسير آن، براى غير مسلمانان ممكن نباشد، چگونه آنها هدايت شوند و به سوى اسلام روى آورند، در حالى كه قرآن براى ارشاد همه انسانها آمده است.14
11- آگاهى از بينشهاى فلسفى، علمى، اجتماعى و اخلاقى:
اين آگاهى موجب شكوفايى ذهن و سبب برداشتهاى ارزندهاى از قرآن مىگردد، چون امروزه بشر، گامهاى بلندى پيرامون شناخت زمين، كيهان، حيوان و انسان برداشته است كه نمىتوان گفت تمام آنچه را كه در اين مقوله، گفته و ترسيم كرده است صحيح است، ولى آگاهى از چنين كشفيات علمى، سبب تقويت تفكر فلسفى و علمى انسان مىگردد، مايه شكوفايى ذهن مفسر مىشود و به او توان خاصى، مىبخشد كه از قرآن به صورت كاملترى بهرهبردارى كند .
البته منظور اين نيست كه به كمك فلسفه يونانى، يا اسلامى و يا به كمك علوم جديد، به تفسير قرآن بپردازيم (به اين معنا كه) قرآن را بر اين افكار غير مصون از خطا تطبيق كنيم، زيرا چنين كارى ممكن است، به تفسير به رأى (كه عقلاً و شرعاً حرام است) منجر شود.
اين شرط را بعضى از بزرگان معاصر، قرار دادهاند 15 و شرط لازمى، براى يك تفسير كامل و معتبر است، هر چند تخصص در فلسفه يا علوم تجربى لازم نيست، ولى براى فهم آيات مربوط به آفرينش كاينات، دستورات اخلاقى و اجتماعى خوب است و بدون آن ممكن است، رموز آيات و اعجاز قرآن در مسائل علمى كشف نشود و مفسر از آنها غافل بماند؛ چون بحث اين رساله در مورد تفسير علمى است، در باب حد و مرز و صحت اين نوع تفسير و خطرات آن، مفصلاً متعرض خواهيم شد از اين رو در اينجا به همين مقدار اكتفا مىكنيم.
12- پرهيز از هر نوع پيش داورى 16 و اجتناب از تفسير به رأى:
مفسر بايد تابع دلالت لفظى آيات قرآن باشد، نه آنكه دلالت آيه را تابع رأى و فهم خويش سازد،يعنى عقيدهاى را قبلاً انتخاب كرده است و بعد با استمداد از آيهاى آن را توجيه مىكند و به اصطلاح قرآن را، بر رأى خود تطبيق مىكند و به عبارت ديگر، رأى خود را بر قرآن تحميل مىكند واين همان تفسير به رأى است كه از آن نهى شده است. 17
البته به نظر مىرسد كه اين شرط، بيش از آنكه شرط مفسر باشد، شرط تفسير معتبر و صحيح است، هر چند مآل هر دو به يك مطلب است .
13- آشنايى با تفسير و ممارست با آن:
(آگاهى از نظرات مفسران و عدم تقليد آنان): اگر مفسر در آغاز، بدون مقدمه و بدون اطلاع از نظرات مفسران بزرگ، بخواهد به تفسير قرآن بپردازد، ممكن است به انحراف دچار شود و يا به نقل نظريات ديگران بپردازد، نه ايكه خود مفسر باشد، چون فرق است بين اجتهاد در تفسير قرآن، با پيروى از ديگران و نقل تفاسير آنان. در صورت دوم نمىتواند مفسر باشد، هر چند براى شخص مبتدى بهتر است، اول به آراى ديگران بپردازد و پس از آگاهى از نظرات آنان (كه ممكن است قراين خوبى در آنها باشد) تلاش تفسيرى خود را آغاز كند و نظر نهايى را انتخاب نمايد. براى محقق ورزيده بهتر است ابتدا، خود تلاش تفسيرى كند و برداشت از آيات (با توجه به قراين عقلى و نقلى) بنمايد و سپس به آراى ديگران مراجعه كند، تا نظر خود را تكميل يا اصلاح سازد.
البته نبايد از اين نكته، غافل شد كه تقليد از مفسران قبلى هم صحيح نيست و اين مطلب مورد تأكيد بزرگان تفسير، مثل شيخ طوسى «ره» 18 در تفسير تبيان و مفسران معاصر 19 مىباشد، بلكه مفسر، مستقلاً انديشه كند و نظر دهد و حتى تقليد از مفسران براى مفسر حرام است چون پيروى از ظن نهى شده است.20
14- آگاهى از تاريخ صدر اسلام:
(خصوصاً غزوات و سريهها)، تاريخ زندگى پيامبران گذشته و تاريخ جاهليت عرب (شناخت محيط نزول قرآن كريم، از حيث آداب و رسوم اعراب و بتپرستى آنها).
اين شرط، هر چند براى يك مفسر لازم به نظر مىرسد، لكن مىتوان آن را توضيح ديگرى، براى شأن نزول يا مكمل آن دانست. به هر حال يك مفسر، لازم نيست متخصص تاريخ اديان باشد، بلكه آگاهى او از تاريخ در حد لزوم (كه بستگى به تفسير آيه دارد) مطلوب است .
جمع بندى و نتيجهگيرى:
بنابراين يك مفسر قرآن بايد داراى اين شرايط باشد: آشنايى با ادبيات عرب، آگاهى از تاريخ هر آيه، در صدر اسلام، يا موضوع آيه و...، اطلاع از علوم قرآن، مثل ناسخ، منسوخ، متشابه و...، آگاهى از احاديث و مراجعه به آنها، اصول الفقه، آگاهى از بينشهاى فلسفى، علمى، اجتماعى و اخلاق، پرهيز از پيش داورى و تطبيق و آشنايى با تفسير و اقوال مفسران و عدم تقليد از آنها .
پی نوشت :
1- به الاتقان فى علوم القرآن، نوشته سيوطى، ج 2، ص 213 و مقدمه تفسير مجمع البيان مراجعه شود.
2- منبع پيشين.
3- تفسير صحيح آيات مشكله قرآن از آيت الله شيخ جعفر سبحانى، ص 292.
4- منبع آنها گذشت .
5- منبع آنها گذشت.
6- مجمع البيان، ج 1، ص 13.
7- به تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، ص 292 و كتاب مبانى و روشهاى تفسير قرآن، ص 209 به بعد مراجعه شود.
8- الميزان، ج 1، ص 4 مىفرمايد: متكلمان بر طبق اقوال مذهبى، تفسيرهاى گوناگون گزيدند... اين همان تطبيق است .
9- الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 213 به بعد.
10- الاتقان فى علوم القرآن، سيوطى، ج 2، ص 200 به نقل از طبرى مىگويد: اعلم ان من شرطه، صحة الاعتقاد اولا و لزوم سنة الدين.
11- كتاب مبانى و روشهاى تفسيرى، نوشته استاد عميد زنجانى، ص 209.
12- استاد آيت الله معرفت، در صحبت دو طرفه، فرمودند كه: علم الموهبه، ايمان علم اصول از شرايط مفسر است، و عمده دليل ايشان اين بود كه، بدون اعتقاد به وحى بودن قرآن و نزول از طرف خدا، كسى عشق پيدا نمىكند كه ساعتها دقت كند و تفسير يك آيه را بفهمد، از اين رو تا به حال هيچ كافرى، تفسير قرآن ننوشته است. پس براى فهم كامل و تفسير قرآن (كه از مرحله ترجمه بالاتر رود) لازم است اين شرايط در مفسر موجود باشد.
بنده در جواب ايشان عرض كردم كه: عدم وقوع (كه هيچ كافرى تا به حال تفسير ننوشته) دليل عدم امكان نيست و از طرف ديگر، يك جواب نقضى داريم كه بسيارى از كفار، براى شيطنت و حمله به اسلام، با دقت، مبانى اسلامى را مطالعه كرده و تفسير و استنباط مىكنند (مطالعات آكادميك) و يا عليه مسلمانان به صورت اشكال، به كار مىبرند. بلى يك مفسر بايد پيش فرضهايى (مثل وحى بودن قرآن و قابل تفسير بودن) را داشته باشد، تا بتواند آن را تفسير كند، ولى اعتقاد به اينكه قرآن وحى است، لازم نيست هر چند براى فهم كامل قرآن (اعم از ظاهر و باطن) و يا استفاده از هدايت قرآن لازم است كه شخص مؤمن به قرآن، بلكه با تقوا باشد.
13- مراجعه شود به تفسير آيات مشكله، نوشته استاد آيت الله سبحانى، ص 292 به بعد و كتاب مبانى و روشهاى تفسيرى، نوشته استاد عميد زنجانى، ص 209 به بعد.
14- البته بعضى پيش فرضهاى ضرورى هست كه نه تنها اشكال ندارد، بلكه براى تفسير هر كتاب آسمانى لازم است، مثل فرض اينكه قرآن وحيى قابل فهم و تفسير است كه گوينده آن عاقل بوده است و...
15- مراجعه شود به تفسير آيات مشكله نوشته استاد آيت الله سبحانى ص 292 به بعد و كتاب مبانى و روشهاى تفسيرى، نوشته استاد عميد زنجانى، ص 209 به بعد.
16- تفسير تبيان، نوشته مرحوم شيخ طوسى«ره» (م 460 ق)، ج 1، ص 4 به بعد.
17- آيت الله خوئى «ره» در كتاب البيان، ص 422 تقليد از مفسران را حرام مىداند، چه فاسد المذهب باشند يا نباشند و دليل آن را نهى از پيروى ظن و حرمة اسناد شىء الى الله بغير اذنه مىدانند.
18- آيت الله خوئى «ره» در كتاب البيان، ص 422 تقليد از مفسران را حرام مىداند، چه فاسد المذهب باشند يا نباشند و دليل آن را نهى از پيروى ظن و حرمة اسناد شىء الى الله بغير اذنه مىدانند.
19- سوره شورى، 11.
20- سوره طه، 5.