نویسنده: سیدمحمد مرتضوی (1)
چکیده
یکی از نعمتهای منحصر به فرد خداوند، عقل است. این نعمت در میان انسانها از چنان جایگاهی برخوردار است که بار ارزشی بافته و هیچکس حاضر نیست خود را فاقد این نعمت بداند، بلکه خود را دارای عقل و رفتار و گفتار خود را بر اساس عقلانیت ارزیابی میکند. از طرفی، رفتار و گفتار انسانها بسیار متفاوت و متضاد است که نمیتوان همهی آنها را عقلانی دانست. سؤال اساسی نوشتهی پیش رو این است که آیا در معارف رضوی شاخصههایی برای عقلانیت اجتماعی وجود دارد که بتوان بر اساس آنها رفتار و گفتار اجتماعی مسلمانان را ارزیابی کرد؟ با بررسی انجام گرفته در لغت، متون دینی و... دربارهی عقل و عقلانیت و تعریفی که از عقلانیت بر اساس متون دینی ارائه شده است، در معارف رضوی شاخصههای دهگانه از قبیل: امید داشتن به خیر شخص، در امان بودن از شر او، برجسته کردن تلاش خیر دیگران، برجسته نکردن کار خیر خود، خسته نشدن از تلاش برای مشکلگشایی از کار دیگران، خسته نشدن از تلاش علمی و... در روابط اجتماعی معرفی شدهاند. نتیجهی بررسی حاضر این است که در معارف رضوی نه تنها به عقلانیت و عقل بی اعتنایی نشده، بلکه عقل و عقلانیت از جایگاه ویژهای برخوردار هستند که با توجه به هدف خلقت و ضرورت سیر تکاملی انسانی- که باید در این دنیا اتفاق بیفتد- عقلانیت تعریف خاص دارد و بر اساس همین تعریف در جامعهی اسلامی شاخصههایی مطرح است که اعمال این شاخصهها باید با دقت، ظرافت و بدون افراط و تفریط انجام گیرد. مشروح مستندات را باید در متن مقاله جستجو کرد.کلید واژه : عقل، عقلانیت، شاخصهها، روابط اجتماعی، معارف رضوی
مقدمه
یکی از نعمتهای منحصر به فرد خداوند که به انسانها اعطا شده، عقل است. در میان انسانها این نعمت از جایگاهی والا برخوردار بوده و بار ارزشی یافته است، به گونهای که هیچکس حاضر نیست در جامعه بر ضدّ این صفت متهم شود، بلکه همگان خود را عاقل شمرده، رفتار و گفتار خود را بر اساس عقلانیت ارزیابی میکنند. از طرفی در رفتار اجتماعی انسانها شاهد رفتارهای متفاوتی هستیم. گاهی درگیری و زد و خورد و حتی در مواردی بروز جنگها و کشتارها، برآیند رفتارهای اجتماعی انسانهاست، با این حال، همه تلاش میکنند رفتار خود را عقلانی جلوه دهند و مخالفان خود را به عدم عقلانیت در گفتار و رفتار متهم کنند.تفاوت جهانبینی انسانها و عوامل مختلف تأثیرگذار بر شخصیت آنها و تعریفی که از عقل و عقلانیت دارند، شاخصههایی هستند که هر کس بر اساس آنها درباره عقلانیت داوری میکند. از طرفی در روایتهای اسلامی، از حضرت رضا (علیهالسّلام) به عنوان عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد شده است (قمی، 1338ق، ج2: 260).
سؤال اساسی پیش رو این است که آیا در معارف رضوی شاخصههایی برای عقلانیت رفتار اجتماعی وجود دارد که بتوان با آن شاخصهها، رفتار و گفتار اجتماعی انسانها را ارزیابی کرد یا نه؟
عقل
«عقل» از واژگانی است که در علوم مختلف کاربرد دارد. در فقه شیعه، عقل یکی از ادّلهی استنباط احکام شناخته شده است (ابن ادریس، 1410ق: 2). مخالفت با عقل، یکی از راههای شناخت حدیث جعلی معرفی شده است (مرتضی، 1403ق، ج1: 447؛ وسام خطاوی، 1427ق: 82). در فلسفه، عقل، محور تمام مباحث است. در تفسیر، عقل، یکی از روشهای فهم مقصود خداوند از آیات شمرده شده است (طوسی، 1409ق، ج4: 309؛ فاضل لنکرانی، 1418ق: 177؛ طباطبایی، 1393ق، ج1: 45-46؛ خویی، 1974م: 423). در علم اصول، عقل، یکی از ادلهی اثبات حکم شرعی به حساب آمده است و آن را به دو قسم عقل نظری و عملی تقسیم کردهاند (مظفر، 1386ق، ج2: 125؛ صدر، 1978م:289) و عدهای آنرا به عقل معاش و معاد تقسیم کردهاند.1. تعریف عقل
با همهی اهمیتی که در علوم مختلف به عقل داده شده، تعریف شفاف و روشنی از آن ارائه نشده است؛ دانشمندان علوم مختلف، هر یک به گونهای آن را تعریف کردهاند. به عنوان نمونه خواجه نصیرالدین آن را یک غریضه تعریف کرده که در صورت سالم بودن، ابزار علوم ضروری است (حلی، بیتا: 146). علامه حلی آن را لفظی مشترک میداند که هم بر قوای نفسی اطلاق میشود و هم بر موجودی که ذاتاً و فعلاً مجرد است (همان: 142). مشکینی در تعریف عقل مینویسد: نیرویی است در نفس انسان که توانایی پذیرش علم و آگاهی را دارد (مشکینی، 1348ش: 165). ابن حزم میگوید: عقل، قدرت تشخیص اشیایی است که با حواس پنجگانه درک میشود (تمیمی آمدی، 1387ق، ج1: 129). مجلسی میگوید: عقل، ملکهای در نفس است که انسان را به سوی کارهای خیر وادار کرده و از شر بازمیدارد، نفس با آن به گونهای قوی میشود که میتواند انگیزههای شهوانی و وسوسههای شیطانی را کنار بگذارد (مجلسی، 1404ق، ج1: 25). جوادی آملی میگوید: عقل، همان برهان واجد الشرایط است (جوادی آملی، 1387ش:33). طباطبایی میگوید: عقل، نیرویی است که قضایای کلی را درک می کند (طباطبایی،1393ق، ج1: 4) و دهها تعریف دیگر.2. عقل در قرآن
واژهی عقل در قرآن به کار نرفته است، ولی در قالب فعل از قبیل یعقلون، تعقلون و نعقل فراوان به کار رفته است که بیشتر به همان معنای لغوی است، از قبیل: بقره/ 44، 73، 75، 76، 164 و 242؛ آل عمران/ 65 و 118؛ انعام/32 و 151؛ اعراف/169؛ یونس/16؛ هود/51؛ یوسف/2 و 109؛ انبیاء/10 و 67؛ مؤمنون/80؛ نور/61؛ شعراء/28؛ قصص/60 و دهها آیهی دیگر.3. عقل در روایتها
واژهی عقل در روایتهای فراوان و در ابعاد گسترده از قبیل: ماهیت عقلی، خلقت عقل، قابلیتهای عقل، کارکرد عقل و جنود عقل به کار رفته است، به گونهای که تنها کلینی در کتاب کافی، 36 روایت مفصل در این زمینه آورده است. در ادامه از محورهای یادشده تنها به بخشی از روایتها دربارهی ماهیت عقل اشاره میشود.برای روشن شدن معنای عقل در روایتها و آیات میتوان از چند مسئله کمک گرفت: ماهیت عقل، مترادفهای عقل؛ معنای لغوی عقل و متضاد عقل.
ماهیت عقل
دربارهی ماهیت عقل در روایتها مباحث بسیاری مطرح شده است. از جمله اینکه عقل ماهیتی است که قابلیت سخن گفتن دارد. به عنوان نمونه امام باقر (علیهالسّلام) فرمودند: «لَمّا خَلَقَ اللهُ اَلعَقلَ اِستَنطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ اَقبِل فَاَقبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ اَدبِر فَاَدبَرَ؛ هنگامی که خداوند عقل را خلق کرد، او را به سخن گفتن درآورد و به او گفت: جلو بیا. پس جلو آمد. بعد به او گفت: عقب برو. پس عقب رفت....» (کلینی، 1430ق، ج1: 10). از روایت بیان شده این نکته هم فهمیده میشود که عقل موجودی است که قابلیت حرکت هم دارد و... . شارحان کافی در توضیح این روایت، مطالبی گفتهاند که قابل توجه است، گرچه با بقیهی روایتها قابل جمع نیست (مازندرانی، 1429ق، ج1: 69؛ شیرازی، 1383ش، ج1: 218؛ مجلسی، 1404ق، ج1: 27).از جمله مباحثی که دربارهی ماهیت عقل، در روایتها یاد شده، این است که عقلی موجودی است با قابلیت کم و زیاد شدن و شدت ضعف یافتن. به عنوان نمونه امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند: «اَکمَلَ النَّاسِ عَقلاً اَحسَنَهُم خُلقاً؛ کاملترین مردم از نظر عقل، خوشاخلاقترین آنان است» (کلینی، 1430ق، ج1: 27).
دیگر اینکه عقل موجودی است که قابل نابود شدن است. به عنوان نمونه امام کاظم (علیهالسّلام) فرمودند: «مَن سَلَّطَ ثَلاثاً عَلی ثَلاثٍ فَکَاَّنَّما اَعانَ عَلی هَدمِ عَقَلِهِ؛ هر کس سه چیز را بر سه چیز مسلط کند گویا به نابودی عقلش کمک کرده است» (همان: 36).
از جمله نکاتی که دربارهی ماهیت عقل، در روایتها بر آن تأکید شده، این است که در انسان موجود دیگری شبیه به عقل وجود دارد. به عنوان نمونه راوی از امام صادق (علیهالسّلام) دربارهی عقل میپرسد:
قُلتَ لَهُ مَا العَقلُ؟ قالَ: ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنَانُ، قَالَ قُلتُ: فَاَّلذی کَانَ فِی مُعاوِیَه؟ فَقالَ تِلکَ النّکراهُ تِلکَ الشَّیطَنَةٌ وَ هِیَ شَبهَةٌ بِالعَقل وَ لَیسَت بِالعَقل؛ پرسیدم: عقل چیست؟ فرمودند: عقل چیزی است که با آن، خدا عبادت میشود و بهشت به دست میآید، پرسیدم: پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمودند: آن زشتی و شیطنت است، آن شبیه به عقل است ولی عقل نیست (همان:11).
از نکات دیگری که دربارهی ماهیت عقل، در روایتها به آن اشاره شده این است که گاهی در مبارزه با نفس شکست میخورد و مغلوب میشود، به عنوان نمونه امام کاظم (علیهالسّلام) فرمودند: «یا هِشامُ! کَیفَ یَزکَُو عِندَاللهِ عَمَلکَ وَ اَنتَ قَد شَغَلتَ قَلبَکَ عَن اَمرِ رَبِّکَ وَ اَطَعتَ هَواکَ عَلَی غَلِبةِ عَقلِک؛ ای هشام! چگونه عقل تو نزد خداوند رشد کند در حالی که قلبت از دستور خدا روی برگردانده و برای شکست و مغلوب شدن عقلت از هوای نفست پیروی کردهای!» (همان: 36).
نکات مهم دیگری نیز دربارهی ماهیت عقل در روایتها آمده است. همچنین دربارهی خلقت او و کارکرد عقل مباحث بسیار گستردهای مطرح شده است که طرح آنها خارج از این نوشتار است.
مترادفهای عقل
یکی از راههای شناخت عقل، شناخت مترادفهای آن در آیات و روایتهاست. در آیات و روایتها واژگانی به کار رفتهاند که با توجه به معنای لغوی، هم معنای عقل هستند. این واژگان عبارتاند از:الف) حجر:
از جمله واژگان مترادف با عقل در آیات قرآن حجر است، به عنوان نمونه: «هَل فِی ذَلِکَ قَسَمُ لِّذِی حِجرٍ؛ آیا در آنچه گفته شد، سوگند مهمی برای صاحبان خرد نیست؟!» (فجر/5).امام باقر (علیهالسّلام) در تفسیر آیه میفرمایند: «لِذِی عَقلٍ» (فیض کاشانی، بیتا، ج2: 815؛ بحرانی، 1428ق، ج8: 277).
در لغت، حجر این گونه تعریف شده است: «اَلحِجرُ بِالکَسرِ اَلعَقلُ وَ الُّلبُّ لاِمساکِه وَ مَنعِهِ وَ اِحالَیِهِ بِالتَّمییز؛ حجر به معنای عقل و لبّ است، چون میتواند کنترل و نگهداری کند و توانایی تشخیص دارد» (ابن منظور، 1363ش، ج 4: 170).
راغب در ریشهیابی لغت «حجر» میگوید:
وَ التَّحجیرُ اَن یُجعَلَ حُولَ المَكانِ حِجارَةً وَ سُمِّىَ مَا اُحیطَ بِهِ اَلحِجارَة حِجراً وَ تُصّوِرَ مِنَ الحِجرِ مَعنَى المَنعُ لِما یَحصُلُ فِیهِ فَقیلَ لِلعَقلِ حِجرٌ لِكونِ الإنسانِ فِى مَنعٍ مِنهُ مِمّا تَدعُو اِلیهِ نَفسُهُ؛ تحجیر به این معناست که اطراف مکانی را سنگچین کند و محوطهای را که سنگچین شده حجر گویند. در توسعهی معنایی، حجر به معنای بازدارندگی است، از این رو به عقل هم حجر میگویند، چون عقل از آنچه نفس، انسان را به آن دعوت میکند. بازمیدارد ( راغب اصفهانی، 1426ق: 827).
ب) نُهی
از جمله واژگان مترادف عقل در آیات «نُهی» است. به عنوان نمونه: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهُی؛ مسلماً در اینها نشانههای روشنی برای خردمندان است!» (طه/54).«نُهی» در لغت، چنین تعریف شده است: «وَ النُهیُ العَقلُ یَکونُ واحِداً وَ جَمعاً سُمَّیَت بِذلِكَ لِأَنّها تَنهَی عَنِ القَبیح؛ نهی به معنای عقل است که به صورت واحد و جمع به کار میرود، سبب نامگذاری عقل به نهی این است که از زشتیها بازمیدارد» (ابن منظور، 1363ش، ج15: 346).
فیض کاشانی ذیل آیه میگوید: «ای لِذِو العُقولِ اَلنّاهِیِةِ عَن اِتَّباعُ الباطلِ وَ ارتِکابُ القَبائِحِ جَمعُ نَهیَه؛ صاحبان نُهی یعنی صاحبان عقل که از پیروی باطل و ارتکاب زشتیها بازمیدارد» (فیض کاشانی، بیتا، ج2: 68).
ج) لُبّ
از جمله واژگانی که در آیات قرآن فراوان به کار رفته «الباب» بوده که از آنان ستایش شده است، چنان که امام کاظم (علیهالسّلام) در روایت 12 کافی چندین آیه از این نوع آیات را برای هشام بیان میکنند و میفرمایند: «انّ الله تبارک و تعالی بشّر اهل العقل والفهم فی کتابه؛ خداوند به اهل عقل و فهم در کتابش چنین بشارت داده است»: «فَبَشِّر عِبَادِ* الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ اُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَّاهُمُ اللهُ وَ أُولَئِكَ هُم أوُلوا الاَلبَابِ؛ پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند» (زمر/17-18).«لُبّ» در لغت چنین تعریف شده است: «لبّ کل شیءٍ و لبابه خالصه و خیاره واللبّ العقل و الجمع الباب؛ لبّ هر چیزی، خالص و منتخب آن است، لبّ به معنای عقل و جمع آن الباب است» (ابن منظور، 1363ش، ج1: 729).
فیض کاشانی ذیل آیهی 269 سورهی بقره میگوید: «ذووالعقول الخالصه عن شوائب الوهم والهوی؛ اولوالالباب صاحبان عقل خالص از وهم و هوی هستند» (فیض کاشانی، بیتا، ج1: 227).
د) قلب
از جمله واژگان مترادف عقل در قرآن، قلب بوده که در آیاتی به کار رفته است، از جمله «إِنَّ فِى ذَلِكَ لَذِكرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلبٌ أو ألقَى السَّمعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ؛ در این تذکری است برای آن کس که عقل دارد یا گوش دل فرا دهد در حالی که حاضر باشد!» (ق/37).امام کاظم (علیهالسّلام) ذیل آیه میفرمایند: «مَن کَانَ لَهُ قَلبٌ اِی عَقلٌ؛ هر کس صاحب قلب باشد یعنی صاحب عقل است» (کلینی، 1430ق، ج1: 34).
معنای لغوی عقل
عقل در لغت چنین تعریف شده است:العقل الحجر وانهی ضد الحمق رجال عاقل و هو الجامع لامره و رأیه مأخوذ من عقلت البعیر اذا جمعت قوائمه. العاقل الذى یحبس نفسه و یردّها عن هواها والعقل التثّبت فی الامور و سمّی العقل عقلاً لاّنه یعقل صاحبه عن التورط فی المهالک ای یحبسه؛ عقل به معنای بازدارندگی و ضد حماقت است، انسان عاقل کسی است که فکر و رفتارش را مدیریت میکند، این کلمه از بستن شتر گرفته شده، هنگامی که پاهایش را میبندند، گفته میشود عقلت البعیر و عاقل کسی است که خود را کنترل کند و از هوای نفس بازدارد، عقل، پایداری در کارهاست و اینکه به عقل، عقل گفتهاند چون صاحبش را از ورود به کارهای خطرناک بازمیدارد (ابن منظور، 1363ش، ج11: 458).
متضاد عقل
یکی از راههای شناخت هر پدیدهای شناخت ضد آن است، تا آنجا که گفته شده است: تعرف الاشیاء باضدادها. در روایتهای اسلامی ضد عقل، جهل است. بر همین اساس مرحوم کلینی در مهمترین کتاب حدیثی شیعه، جهل را در برابر عقل قرار داده است و اولین کتاب این مجموعهی حدیثی را با کتاب العقل و الجهل آغاز میکند.در روایتها نیز بر این مسئله تأکید شده است، به گونهای که امام صادق (علیهالسّلام) عقل را در برابر جهل قرار داده و 75 ویژگی برای عقل و 77 ویژگی برای جهل بیان میکنند که با عنوان جنودالعقل و الجهل آمده است (کلینی، 1430ق، ج1: 43).
در پایان این حدیث میفرمایند:
فَلَا تَجتَمِعُ هَذهِ الخِصَالُ کُلُّها مِن اجنَادِ العَقلِ إِلَّا فِی نَبِیِّ أو وَصیِّ نَبِیٍّ أو مُؤمِنٍ قَدِ امتَحَنَ الله قَلبَه لِلإِیمَانِ وَ أمَّا سَائِرُ ذَلِكَ مِن مَوَالِینَا فَإِنَّ أحَدَهُم لَا یَخلُو مِن أن یَكُونَ فِیه بَعضُ هَذِهِ الجُنُودِ حَتَّی یَستَکمِلَ؛ همهی ویژگیهای سپاهیان عقل تنها در پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است یا جانشین او یا مؤمنی که خداوند قلب او را آزموده، جمع میشود و بقیهی دوستداران ما هر یک بعضی از این ویژگیها را دارند مگر اینکه آنها را کامل کند (همان:51).
با توجه به اینکه متضاد عقل، جهل است، باید معنای جهل را مشخص کرد تا بتوان به وسیلهی آن، عقل را شناخت. جهل در لغت چنین تعریف شده است:
اَلجَهلُ عَلَى ثَلاثَةِ أضرُب: اَلأوَّلُ: خُلُوّ النَّفسِ مِنَ العِلم، هَذا هُوَ الأصل، وَ الثانِیُ: اِعتِقادُ الشیء بِخَلافِ ما هُوَ عَلیه. وَ الثَّالِثُ: فِعلُ الشِّیء بِخِلافِ مَا حَقّهُ أن یُفعَلَ، سَواءً اِعتَقَدَ فِیهِ اِعتِقادًا صَحیحاً أو فاسدًا؛ جهل سه مصداق دارد: 1. ندانستن مسئله که این اصل معنای جهل است (که انسان نسبت به چیزی علم نداشته باشد)؛ 2. اعتقاد به چیزی بر خلاف واقعیت آن؛ 3. رفتاری که شایسته نیست انجام دهد و تفاوتی نمیکند که این رفتار ناشایست را از سر عقیده انجام دهد و معتقد باشد که واقعیت همین است با اینکه چنین اعتقادی نداشته باشد (راغب اصفهانی، 1426ق: 209). با توجه به معنای لغوی جهل، در روایتها، عقل به عنوان نیروی بازدارنده از جهالت معرفى شده است. به عنوان نمونه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إنَّ العَقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهل، وَالنَّفسَ مِثلُ أخبَثِ الدَّوّابِ فَإن لَم تُعقَل حارَت؛ عقل وسیلهی مهار جهالت است و نفس همانند پلیدترین حیوانات است. پس اگر نفس مهار نشود از کنترل خارج میشود» (ابن شعبه حرانی، 1389ق: 16).
با توجه به لغت و روایت یاد شده و روایت شمارهی 12 کافی از امام کاظم (علیهالسّلام) میتوان عقل را چنین معنا کرد: فهم و توانایی کنترل افکار، گفتار و رفتار در راستای تحقق هدف خلقت انسان که همان حرکت در مسیر حق و عبودیت خداوند است.
بر این اساس، «عقلانیت» مصدر جعلی عقل و به معنای به کارگیری همین نیرو در افکار، گفتار و رفتار است؛ اما با توجه به اینکه موضوع مقاله «شاخصههای عقلانیت اجتماعی در معارف رضوی» است پیش فرض کلام امام (علیهالسّلام)، جهانبینی دینی و توجه به اهداف خلقت انسان است که جای طرح مشروح آنها نیست.
شاخصههای عقلایت
امام رضا (علیهالسّلام) در حدیثی، شاخصههای عقلانیت در روابط اجتماعی را چنین بیان میکنند: «لا یُتِمَ عَقلُ اِمرِءٍ مُسلِمٍ حَتَّی تَکونَ فِیهِ عَشرُ خِصالٍ؛ عقل انسان مسلمانی کامل نمیشود مگر اینکه 10 ویژگی در او وجود داشته باشد» (عطاردی، 1406ق، ج 1: 285).قبل از طرح این ویژگیها، ذکر چند نکته ضروری است:
1. همانگونه که حضرت رضا (علیهالسّلام) بیان فرمودند این ویژگیها در روابط میان مسلمانان قابل توصیه است و در روابط با غیرمسلمانان این نوع روابط معنا ندارد.
امام علی (علیهالسّلام) نیز در نامه به امام حسن (علیهالسّلام) چنین میفرمایند:
احمِل نَفسَكَ مِن أخیِكَ عِندَ صَرمِهِ عَلَى الصِّلَةِ؛ جون برادرت از تو جدا شد تو پیوند دوستی را برقرار کن. وَ عِندَ صُدُودِهِ عَلَی اللَّطَفِ وَ المُقَارَبَِةِ؛ و اگر برادرت روی برگرداند تو مهربانی کن. وَ عِندَ جُمُودِهِ عَلَی البَذلِ؛ و اگر برادرت بخل ورزید تو بخشنده باش. وَ عِندَ تَبَاعُدِهِ عَلَی الدُّنُوِّ؛ و هنگامی که برادرت دوری میگزید تو به او نزدیک شو. وَ عِندَ شِدَّتِهِ عَلَی اللَّینِ؛ و چون برادرت سخت میگیرد تو آسان بگیر. وَ عِندَ جُرمِهِ عَلَى العُذرِ؛ و چون برادرت اشتباهی کرد عذر او را بپذیر. حَتَّی کَأَنَّکَ لَهُ عَبدٌ، وَ کَأَنَّهُ ذَو نِعمَة عَلَیکَ. وَ إِیَّاکَ أن تَضَعَ ذَلِکَ فِی غَیرِ مَوضِعِهِ، أو أن تَفعَلَهُ بِغَیرِ أهلِهِ؛ چنان با برادرت رفتار کن که گویا تو بندهی او هستی و او صاحب نعمت تو، اما مبادا دستورهای یاد شده را با غیردوستانت انجام دهی یا با انسانهایی که سزاوار آن نیستند به جا آوری (شریف رضی، 1378ش، نامهی 31).
2. چنان که حضرت بیان کردند آنچه یاد میشود شاخصههای عقلانیت کامل است و اگر بعضی از این شاخصهها در برخی افراد وجود ندارد یا اینکه کم رنگ است نباید ناامید شد، بلکه باید برای نهادینه کردن آنها بیشتر تلاش کرد.
اینک به طرح شاخصهها پرداخته میشود:
1. به خیر او امید داشتن
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت در روابط اجتماعی را چنین بیان میکنند: «اَلخیرُ مِنهُ مأمول؛ خیر از او مورد آرزوست» (عطاردی، 1406ق، ج1: 285).واژهی خیر دو ریشهی متفاوت دارد، اگر به کسر «خ» باشد (خِیر) به معنای جود و بخشش است. (فیومی، 1425ق: 185) و اگر به فتح «خ» باشد (خَیر) خلاف شر است (همان).
خیر در کلام عرب دوگونه کاربرد دارد: گاه به صورت اسم به کار میرود که در این صورت به معنای چیزی است که همه دوست دارند و گاه به صورت وصف کاربرد دارد که در آن صورت به معنای افعل تفضیل و خیر به معنای اخیر، بهتر و برتر است (راغب اصفهانی، 1426ق: 300).
با توجه به اینکه در کلام امام رضا (علیهالسّلام) در برابر خیر، شر قرار گرفته، معنای اسمی مورد نظر است که همان خیرخواهی و کارهای مورد پسند شرع و مردم است.
شایان ذکر است که خیرخواهی در متون دینی به دو بخش گفتاری و رفتاری تقسیم شده است. به عنوان نمونه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مىفرمایند: «قُولوُا الخِیرَ تَُعرَفُوا بِهِ وَ اعمَلُوا الخِیرَ تَكونُوا مِن اَهلِه؛ سخن خیر بگویید تا با آن شناخته شوید و کار خیر انجام دهید تا (رفته رفته) از خیّران باشید» (طبرسی، 1423ق، ج1: 324).
خیرخواهی گفتاری به این معناست که با گفتارش درصدد برطرف کردن کاستیهای دیگران باشد، چه آنجا که گفتارش جنبهی ارشادی و هدایتی نسبت به رفتار و گفتار نادرست دیگران دارد و چه آنجا که گفتارش جنبهی اصلاح و آشتی دادن بین دیگران را داشته درصدد حل اختلاف مردم برمیآید و چه آنجا که گفتارش جنبهی پیشگیری از انحرافها، اختلافها، سوء تفاهمها و... دارد. دربارهی هر یک از موارد یادشده دهها روایت وجود دارد که تنها به ذکر یک روایت اکتفا میشود. امام علی (علیهالسّلام) در وصیت معروفشان میفرمایند:
أوصِیکُمَا، وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أهلِی وَ مَن بَلَغَهُ کِتَابِی، بِتَقوَی اللهِ، وَ نَظمِ أمرِکُم، وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَینِكُم، فَإِنِّى سَمِعتُ جَدَّكُمَا- صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ- یَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ البَینِ أفضَلُ مِن عَامَّةِ الصَّلاَةِ الصِّیَامِ؛ شما و همهی فرزندانم و کسانم و آن را که نامهی من بدو رسد، سفارش میکنم به ترس از خدا و آراستن کارها، آشتی با یکدیگر که من از جدّ شما (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که میگفت: آشتی دادن میان مردمان بهتر است از نماز و روزهی سالیان (شریف رضی، 1387ش، نامهی 47).
آنچه دربارهی خیرخواهی گفتاری از انواع، آثار و دستورها، یاد شد، دربارهی خیرخواهی رفتاری هم وجود دارد و روایتهای بسیاری در این زمینه وجود دارد که برای رعایت حجم نوشتار تنها به نقل یک روایت بسنده میشود. امام کاظم (علیهالسّلام) فرمودند:
انَّ لِلَّه عِبَاداً فِى الأَرضِ یَسْعَوْنَ فِى حَوائِجِ النَّاسِ هُمُ الآمِنُونَ یَوْمَ القِیَامَةِ وَ مَن أدخَلَ عَلَى مُؤمِنٍ سُرُوراً فَرَّحَ الله قَلبَه یَومَ القِیَامَةِ؛ بی تردید خداوند در زمین کارگزارانی دارد که برای برآوردن نیازهای مردم تلاش میکنند. این گروه در قیامت امنیت دارند و هر کسی مؤمنی را شاد کند خداوند در قیامت قلبش را شاد میکند (کلینی، 1430ق، ج3: 502).
یکی از آرزوهای امامان (علیهماالسّلام) در متون دینی این است که منشأ خیر برای دیگران باشند، به عنوان نمونه امام سجاد (علیهالسّلام) در دعای مکارم الاخلاق میفرمایند: «وَ اَجِر لِلنّاس عَلَی یَدِّیَ اَلخیرَ؛ خدایا برای مردم توسط من کارهای خیر جاری کن» (نبیل شعبان، 1410ق، دعای 20).
بنابر آنچه گفته شد، یکی از شاخصههای عقلانیت در رفتار اجتماعی آن است که انسان، خیرخواه دیگران باشد و با گفتار و رفتار خود در راستای خیر رساندن به دیگران تلاش کند، البته با توجه به موقعیت اجتماعی دیگران نوع خیرخواهی و انتظار خیررسانی هم متفاوت است. به عنوان مثال فردی که شخصیت علمی دارد، او با تلاش علمی باید در این راستا بکوشد و انتظار مردم هم از او در این راستا است و کسی که شخصیت اقتصادی است و امکانات مالی دارد او با تلاش اقتصادی باید در این راستا گام بردارد و مردم در این راستا از او انتظار خیرخواهی دارند و... .
2. مردم از شرش در امن هستند
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت در رفتار اجتماعی را چنین بیان میکنند: «وَالشَّرُّ مِنهُ مأمون؛ مردم از شرش در امانند» (عطاردی، 1406ق، ج1: 285).شر در لغت به معنای چیزی است که همه از آن نفرت دارند (راغب اصفهانی، 1426ق: 448). این لفظ نیز همانند خیر دو کاربرد اسمی و وصفی و دو نوع گفتاری و رفتاری دارد با تفصیلی که در مورد واژهی خیر گفته شد، در اینجا تنها به ذکر یک روایت اکتفا میشود:
امام رضا (علیهالسّلام) این شاخصه را چنین بیان میکنند: «والمُسلِمُ الَّذی یَسلِمُ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ وَ یَدِهِ. لَیسَ مِنّا مَن لَم یِؤمَن جَارهُ بَوائِقَهُ؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند و از ما نیست کسی که همسایهاش از شر او در امان نباشد» (ابن بابویه، 1377ق، ج2: 307).
در این روایت از شر گفتاری با واژهی لسان و از شر رفتاری با واژهی ید یاد شده که عبارتی بسیار گویاست.
با توجه به آنچه گفته شد، یکی از شاخصههای عقلانیت در رفتار اجتماعی آن است که شرش به کسی نرسد و مردم از او این احساس ناخوشایند را نداشته باشند که هر لحظه ممکن است شری از ناحیهی او متوجه آنان شود.
3. برجسته کردن تلاش دیگران گرچه اندک باشد
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را چنین بیان میکنند: «یَستَکثِرُ قَلیلَ الخیرِ مِن غِیرِه؛ کار خیر اندک دیگران را زیاد میشمارد» (عطاردی، 1406ق، ج1: 285).«یَستَكثِرُ» ریشهاش «کثر» و در لغت به معنای زیاد شدن است. در اینجا از باب استفعال استفاده شده و یکی از معانی باب استفعال، یافتن مفعول بر صفتی است (طباطبایی، 1370ش: 104) که در اینجا معنای جمله چنین میشود: با اینکه این کار اندک است، ولی عاقل این کار را زیاد میبیند و زیاد میشمرد و این بدین سبب است که انسان دوست دارد دیگران به عملکرد مثبت او توجه کنند و از آن تجلیل شود. وقتی انسان عاقل کار خوب اندک دیگران را مورد توجه قرار داد و برجسته کرد، دیگران نیز تشویق میشوند کار خیر اندک خود را زیاد کنند، رفته رفته خیررسانی در جامعه گسترش مییابد و کاستیهای جامعه برطرف میشود.
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از ویژگیهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را چنین بیان میکنند: «یَسالَ النَّاسَ عَمّا فِی النَّاسِ وَ یُحَسَنُ الحَسَنَ وَ یُقَوِّیهِ؛ از آنچه در میان مردم میگذشت، میپرسید و کار نیکو را تحسین و تقویت میکرد» (عطاردی، 1406ق، ج1: 84)
بی گمان اگر انسان کار خیری انجام دهد، ولی مورد توجه و تشویق دیگران قرار نگیرد، چه بسا رفتهرفته همان مقدار کار خیر را هم رها کند و مردم از همان مقدار خیر هم محروم شوند.
باید توجه داشت کار خیر دیگران شامل کارهای خیر گفتاری و رفتاری میشود. بنابراین یکی از شاخصههای عقلانیت در روابط اجتماعی این است که کار خیر گرچه اندک باشد مورد تجلیل قرار گیرد و برجسته شود تا هم انجام دهندهی کار خیر تشویق شود و کار خیر خود را گسترش دهد و هم دیگران تشویق شوند و از او الگوبرداری کنند.
4. کار خیر خود را برجسته نکردن
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را چنین بیان میکنند: «وَ یَستَقِلُ کَثیرَ الخَیرِ مِن نَفسِهِ؛ کار خیر بسیار خود را اندک بشمارد» (همان: 285).در جملهی قبل، امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت را برجسته کردن کار خیر اندک دیگران شمرده بودند، ولی در این عبارت، امام (علیهالسّلام) شاخصهی دیگری را مطرح میکنند که کار خیر بسیار خود را برجسته نکند. چه بسا به نظر میرسد این دو شاخصه با هم ناسازگاری دارند، ولی چنین نیست، بلکه با توضیحی، این ناسازگاری ابتدایی برطرف میشود.
باید توجه داشت هر کاری ممکن است از زاویههای مختلف مورد توجه قرار گیرد و از هر زاویهای دارای حکمی باشد. شاخصهی کار خیر دیگران با همان نکتهی روانشناسانه که بیان شد باید برجسته شود، ولی کار خیر خود را نباید برجسته کرد و تعریف کرد، زیرا به رخ کشیدن کار خیر و افشا کردن آن در مواردی آبروی افراد را به خطر میاندازد. از این رو در اسلام دستورهای فراوانی داده شده است که تا حد ممکن، کار خیر، مخفیانه انجام شود. به عنوان نمونه، حضرت رضا (علیهالسّلام) می فرمایند: «مِن کُنُوزِ البِرِّ اِخفاءُ العَمَل؛ از گنجهای نیکی، پنهان کردن کار است» (ابن بابویه، 1377ق، ج2: 38).
در معارف رضوی ارزش کار نیک پنهانی 70 برابر شمرده شده است. به عنوان نمونه حضرت رضا (علیهالسّلام) میفرمایند: «المُسنَتِزُ بِالحَسَنَةِ تَعدِلُ سَبعینَ حَسَنَةً؛ کار نیک پنهانی معادل 70 کار نیک آشکار است» (همان، 1391ق: 213).
از طرف دیگر تعریف کردن و برجسته کردن کار نیک خود زمینهی پیدایش عجب را در انسان به وجود میآورد. عجب صفت زشت اخلاقی است که آن را چنین تعریف کردهاند: عجب آن است که انسان به دلیل ویژگی که در خود احساس میکند خود را بزرگ شمارد، خواه آن ویژگی را داشته باشد یا نه و خواه آن ویژگی کمال باشد یا نه (نراقی، بیتا: 184).
در روایتها، عجب موجب نابودی معنوی انسان به شمار آمده است. به عنوان نمونه امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند: «مَن دَخَلَهُ العُجبُ هَلَکَ؛ هر کس به عجب دچار شد نابود شود» (کلینی، 1430ق، ج3: 762).
بنابراین فرمایش حضرت رضا (علیهالسّلام) برای این است که آدمی گرفتار عجب نشود. چنان که در یکی از دعاهای امام سجاد (علیهالسّلام) میخوانیم: «وَ استِقلالَ الخِیرِ وَ اِن کَثُرَ مِن قوُلی وَ فِعلی؛ خدایا کاری کن که من کار خیرم را اندک شمارم. گرچه کارهای خیر گفتاری و رفتاری من زیاد باشد» (نبیل شعبانی، 1410ق، دعای 20).
افزون بر آنچه بیان شد، در پی برجسته کردن کار خیر و تعریف کردن از خود، شیطان این اندیشه را در انسان به وجود میآورد که به اندازهی کافی کار خیر انجام دادهای و نیازی نیست بیشتر کار کنی که این فکری شیطانی است و باید از خود دور کرد. از این رو امام سجاد (علیهالسّلام) از خداوند میخواهد اگر هم کار خیر فراوانی انجام میدهد آن را اندک ببیند.
5. از گرهگشایی از کار دیگران خسته نشدن
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را چنین بیان میکنند: «لایَسأمُ مُن طَلَبَ الحَوائِجَ اِلیه؛ از مراجعههای مردم خسته نمیشود» (عطاردی، 1406ق، ج1: 285).در توضیح کلام امام (علیهالسّلام) باید گفت گاهی شخص در جامعه جایگاهی دارد که مردم برای حل مشکلات خود به او مراجعه میکنند و در مواردی مراجعهی مردمی فراوان است. در اینجا شاخصهی عقلانیت اجتماعی این است که از تلاش برای برطرف کردن خواستههای مردم خسته نشود.
باید توجه داشت جایگاه اجتماعی، موقعیت سیاسی، آبرو و اعتبار اجتماعی از نعمتهای الهی است که وظایفی را متوجه انسان میکند. یکی از آن وظایف، برآوردن خواستههای مردم است. امام علی (علیهالسّلام) این واقعیت را چنین بیان میکنند:
یَا جَابِرُ مَن کَثُرَت نِعَمُ اللهِ عَلَیهِ- کَثُرَت حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَیهِ- فَمَن قَامَ لِلَّهِ فِیهَا بِمَا یَجِبُ فِیهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ البَقَاءِ وَ مَن لَم یَقُم فِیهَا بِمَا یَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَ الفَنَاءِ؛ جابر! آن که نعمت خدا بر او بسیار بوَد نیاز مردمان بدو بسیار بود. پس هر که در آن نعمتها برای خدا کار کند، خدا نعمتها را برای وی پایدار کند. آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند، نعمت او را ببرد و نیست گرداند (شریف رضی، 1387ش، حکمت 372).
بنابراین عقلانیت دینی اقتضا میکند انسان از مراجعهی مردم خسته نشود و آن را نعمت خداوند بداند. شکر این موقعیت و اعتبار، تلاش برای حل مشکلات مردم است، اگر کسی این کار را نکند، خداوند این نعمت را از او گرفته، به دست دیگری اجرا خواهد کرد.
6. از تلاش علمی خسته نشدن
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را چنین بیان میکنند: «وَ لا یَمِلُّ مِن طَلَبِ العِلمِ طولَ دَهرِه؛ در طول عمر خود از تلاش علمی خسته نمیشود» (عطاردی، 1406ق، ج1: 285).ابتدا به نظر میرسد که این شاخصه، شاخصهی فردی باشد نه اجتماعی. ولی با توجه به اینکه بازتاب تلاش علمی به جامعه و حل مشکلات جامعه و پیشرفت آن برمیگردد، روشن میشود که این یک شاخصهی اجتماعی است، به خصوص اگر به این نکته توجه کنیم که علم، قویترین ابزار سلطهی جهان کفر بر جهان اسلام است. آنگاه اهمیت این نکته روشن میشود که تلاش علمی، چه آموزش دیدن، چه آموزش دادن و چه پژوهش کردن، یک تکلیف شرعی، ملی و انقلابی است. زیرا اگر ما عقبماندگی علمی داشته باشیم بی گمان به دیگران نیاز داریم، آنگاه دیگران در برطرف کردن این نیاز، آن اندازه از این دانش را در اختیار ما میگذارند که موجب تقویت ما نشود تا برای آنان ضرری داشته باشد و در این مبادلهی علمی شرایط خود را بر ما تحمیل میکنند. امام صادق (علیهالسّلام) این واقعیت را چنین بیان میکنند:
لا خَیرَ فیمَن لا یَتَفَقَّهُ مِن اَصحابِنا یا بَشیرُ اِنّ الرَجُلَ مِنهُم اِذا لَم یَستَغنِ بِفِقِهِهِ اِحتاجَ اِلیهِم فَاِذا اِحتاجَ الَیهِم اَدخَلُوهُ فِی بابِ ضِلالَتِهِم وَ هوَ لا یَعلَم؛ ای بشیر! در کسی از اصحاب ما که به دنبال دینشناسی و دانش نباشد خیری نیست. زیرا وقتی از نظر علمی بی نیاز نباشد به دیگران احتیاج پیدا میکند و در این هنگام، آنان او را بی آنکه دریابد در گمراهی خود وارد میکنند (کلینی، 1430ق، ج1: 78).
7. برتر دانستن فقر با خدا از ثروت بدون خدا
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را چنین بیان میکنند: «اَلفَقرُ فِی اللهُ اَحَبِّ اِلیه مِنَ الغِنی؛ فقر همراه با خدا، نزد او از ثروت محبوبتر است» (عطاردی، 1406ق، ج1: 285).در توضیح کلام امام (علیهالسّلام) باید گفت، انسان برای رسیدن به امکانات مادی باید کار و تلاش کند ولی در مواردی به دلایل متعدد انسان از راههای مشروع نمیتواند به امکانات دست یابد. در چنین حالتی دو راه پیش روی انسان است:
الف) برای دستیابی به امکانات مادی، موقعیتهای اجتماعی و... از راههای نامشروع غیرقانونی اقدام کند، گرچه در آینده نیز معلوم نیست به امکانات مورد نظر دست یابد، ولی آنچه قطعی است گناهانی را مرتکب شده است که باید پیامدهای آن را تحمل کند.
ب) با توجه به اینکه از راههای مشروع نمیتواند به امکانات مادی و موقعیتهای اجتماعی دست یابد، برای خدا، گناه نکند و این فقر و نداری را با حفظ دینداری، بر ثروت منهای دین ترجیح دهد که عقلانیت دینی آن را ایجاب میکند. بر همین اساس امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را این مسئله میداند.
8. برتر دانستن ذلّت همراه با خدا از عزّت همراه با دشمن خدا
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را چنین بیان میکنند: «وَ الذُلُّ فِی اللهِ اَحَبُّ اِلَیهِ مِنَ العِزِّ فِی عَدُوِه؛ ذلّت در راه خدا، نزد او از عزت با دشمن خدا دوست داشتنیتر است» (همان).در توضیح کلام امام رضا (علیهالسّلام) باید گفت: عزّت و ذلّت دو مفهوم مخالف هستند. مفهوم ذلّت نزد مردم روشنتر است، ولی عزّت را در لغت چنین معنا میکنند: (حالَةٌ مانِعَةٌ لِلإنسانِ مِن اَن یُغلَب؛ عزّت یک حالت روانی است که نمیگذارد انسان شکست بخورد» (راغب اصفهانی، 1426ق: 563).
همهی انسانها این حالت روانی را دوست دارند و درصدد دستیابی به این هدف هستند ولی راه آن را نمیدانند. عدهای تصور میکنند گردآوری مال برای آنان عزّت میآورد، عدهای تصور میکنند به دست آوردن پست و مقام برای آنان عزّت میآورد، ولی همین عده بعد از اینکه به این امور رسیدند تازه احساس میکنند که به هدف یعنی عزّت نرسیدند، بلکه از درون احساس ذلت میکنند.
خداوند میفرماید: «مَن کَانَ یُرِیدُ العِزّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا؛ کسی که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت برای خداست!» (فاطر/10).
در این آیه خداوند مشخص میکند که مصداق عزّت تنها در پیوستن به خداست و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است میفرمایند: «انّ رَبُّكُم یَقولُ كُلُّ یَومٍ اَنَا العَزیزُ فَمَن اَرادَ عِزّالدّارِین فَلیُطِعِ العَزیزُ؛ پروردگارتان میفرماید: تنها عزیز همیشگی من هستم. پس هر کس عزّت دنیا و آخرت را میخواهد از من اطاعت کند» (طبرسی، 1412ق، ج8: 402).
بنابراین برای یافتن عزّت هم باید از خدا اطاعت کرد و بقیهی امور مانند: پول، قدرت، مقام و... عزّت نمیآورد، زیرا همهی این امور زودگذر هستند و از بین میروند و چه بسیارند افرادی که برای یافتن عزّت به دنبال این امور رفتند ولی نه تنها عزّت نیافتند، بلکه ذلیل هم شدند.
امام سجاد (علیهالسّلام) مىفرمایند: «وَ رَأیتُ اَنّ طَلَبَ المُحتاجُ إلَى المُحتاجِ سَفَهٌ مِن رَأیِه وَ ضِلَّةٌ مِن عَقلِهِ فَكَم قَد رَأیتُ یَا الِهی مِنَ النَّاسِ طَلَبوا اَلعِزَّ بِغِیِرکَ فَذّلوا؛ و دیدم که تقاضای نیازمند از نیازمند کج فهمی و انحراف از عقل است. ای خدای من! چه بسیار دیدم افرادی را که عزّت را از غیر تو میخواستند، ولی ذلیل شدند» (نبیل شعبان، 1410ق، دعای 28).
این عزّت، هم در مسائل فردی است و هم در مسائل اجتماعی و سیاسی. قرآن، جامعهی اسلامی را از اینکه به ذلّت تن دهد منع میکند.
مؤمن باید عزیز باشد و حق ندارد خود را ذلیل کند، امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند: «انّ اللهَ عَزّوجلَّ فَوَضَّ اِلى المَؤمِنِ امورَه كُلَّها وَ لَم یُفَوِّض اِلیهِ اَن یَكونَ ذلیلاً؛ خداوند همهی كارهاى مؤمن را به خودش واگذار کرده، ولی این مسئله را به او واگذار کرده است که خودش را ذلیل کند» (بروجردی، 1407ق، ج14: 68).
همچنین جامعهی اسلامی حق ندارد خود را ذلیل کند. به این آیه توجه کنید « الَّذِینَ یتَّخِذُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا؛ آنان كه با كافران روابط دوستانه دارند بدون اینکه این روابط را با مؤمنان داشته باشند آیا تصور میکنند که عزّت نزد کافران است؟ قطعاً عزّت پیش خداست» (نساء/139).
بنابراین یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی این است که برای عزیز شدن و دستیابی به عزّت باید با خدا پیوند خورد نه اینکه از خدا برید.
9.گمنامی، دوست داشتنیتر از شهرت
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را چنین بیان میکنند: «وَالخُمولُ اَشهی اِلیهِ مِنَ الشُهرَة؛ گمنامی نزد او دوست داشتنیتر از شهرت است» (عطاردی، 1406ق، ج1: 285).باید توجه داشت معنای کلام امام رضا (علیهالسّلام)، انزوای اجتماعی نیست، زیرا همهی شاخصههای پیشین برای فعالیت اجتماعی طراحی شده است.
در توضیح کلام امام (علیهالسّلام) باید گفت فعالیت اجتماعی را میتوان با چند انگیزه انجام داد:
الف) انجام فعالیت اجتماعی، خدمت کردن به دیگران و... با هدف به شهرت رسیدن و اینکه مردم او را بشناسند و به او احترام بگذارند. در این نوع فعالیت، اصل فعالیت و خدمت فراموش میشود و در کارهای عبادی، زمینهی ریا فراهم و در نتیجه اعمال انسانها باطل میشود. افزون بر آنکه، چیزی برای آخرت ذخیره نمیشود. به عنوان مثال شخصی که حج به جا میآورد و میلیونها تومان هزینه میکند و... ولی انگیزه و هدف او شهرت و این است که بعد از حج مردم به او حاجی بگویند و با این وصف شناخته شود، چنین عملی باطل است و باید دوباره انجام دهد و اگر کار عبادی نباشد، ولی با انگیزهی شهرت به جا آورده شود زمینهی عجب را در انسان فراهم میکند که پیشتر دربارهاش صحبت شد.
ب) فعالیت اجتماعی را فقط به عنوان تکلیف انجام میدهد و اینکه دیگران بفهمند یا نفهمند که این کار خیر را چه کسی انجام داده است، برایش مهم نیست و اینکه مردم از او ستایش کنند یا نکنند برایش اهمیتی ندارد، بلکه آنچه مورد توجه اوست، انجام تکلیف است و نتیجه به دنبالش خواهد آمد. به گفتهی امام خمینی (رحمهالله) در وصیتنامهی سیاسی الهی: «ما مأمور به وظیفهایم نه مأمور به نتیجه.» چنین انسانی حتی از مشهور شدن پرهیز میکند، زیرا مشهور شدن میتواند پیامدهای ناپسندی برایش داشته باشد. از این رو در روایتها بر این ویژگی تأكید شده است. به عنوان نمونه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «كَفى بِالرَّجُلِ بَلاءٌ اَن یُشارَ اِلیهِ بِالاَصابِع فِى دینٍ اَو دُنیا؛ برای گرفتاری یک انسان همین کافی است که مردم با انگشت به او اشاره کنند (کنایه از اینکه مشهور شود) چه این توجه به سبب دین باشد یا به سبب دنیا» (طبرسی، 1423ق، ج2: 307).
10. پرهیز از برتریطلبی
امام رضا (علیهالسّلام) یکی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی را چنین بیان میکنند:ثُمَّ قَالَ (علیهالسّلام): العاشِرةُ وَ مَا العاشِرَةُ قیلَ لَهُ: ما هِیَ؟ قَالَ (علیهالسّلام): لا یَری أحَدًا إلّا قالَ: هُوَ خَیرٌ مِنّی وَ أتقی، إنَّمَا النَّاسُ رَجُلان: رَجُلٌ خَیرٌ مِنهُ وَأتقَی وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنهُ وَأدنی، فَاِذا لَقِیَ الَّذی هُوَ شَرٌّ مِنهُ وَأدنی قالَ: خَیرُ هذا باطِنٌ وَ هُوَ خَیرٌ لَهُ وَ خِیری ظاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ لی وَ إذا رَأی الَّذی هُوَ خَیرٌ مِنهُ وَ أتقی تَواضِعَ لَهُ لِیَلحَقَ بِهِ، فَاِذا فَعَلَ ذلِکَ فَقَد عَلا مَجدُهُ وَ طابَ خَیرُه وَ حَسُنَ ذِکرُهُ وَسادَ أهلِ زَمانِهِ؛ دهمی! چه دهمی؟ پرسیدند: دهمی چیست؟ فرمودند. هیچ فرد مسلمانی را نمیبیند مگر اینکه با خود میگوید: او بهتر از من و باتقواتر از من است. امام در توضیح این معیار خود میفرمایند: مردم دو گروه هستند. کسی که از او بهتر و با تقواتر است و کسی که از او بدتر و پستتر است. هنگامی که با کسی روبهرو میشود که از او بدتر و پستتر است، با خود میگوید: خوبی این شخص پنهان است و آن برایش بهتر است و خوبی من آشکار است و این برایم بد است و هنگامی که با کسی روبه رور میشود که از او بهتر و با تقواتر است در برابر او تواضع میکند تا هممسلک او شود. هنگامی که چنین کند، بزرگی او فزونی یابد و نیکی او پاکیزه شود و مردم از او به نیکی یاد میکنند و آقای مردم عصر خود میشود (عطاردی، 1406ق، ج1: 285).
شاخصهی دهم شاخصهای بسیار مهم است که آراسته شدن به این ویژگی نیازمند ریاضت، تدین و تزکیهی نفس است، تا انسان به جایی برسد که همهی مسلمانان را از خود برتر بداند با همان توضیحی که حضرت رضا (علیهالسّلام) بیان فرمودند. با این حال، برای روشن شدن رهنمود امام (علیهالسّلام) باید گفت نگاه انسان به بقیهی مسلمانان چند گونه است:
نگاه تحقیرآمیز
در این نوع نگاه، شخص با توجه به شاخصههایی که در نگاه او امتیاز است و دیگران آن امتیازها را ندارند آنان را تحقیر میکند. به عنوان مثال ممکن است در نگاه شخص، ثروت موجب امتیاز باشد، در آن صورت به مسلمانان فقیر نگاه تحقیرآمیز دارد که در روایتها از این نوع نگاه به شدت نهی شده است. به عنوان نمونه امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند: «مَنِ استَذَلَّ مُؤمِناً اَو حَقَّرَّهُ لِفَقرِهِ وَ قِلَّةِ ذاتِ یَدِهِ شَهَّرَّه اللهُ یَومَ القِیامَةِ بِما یَفضَحَهُ عَلَى رُؤوسِ الخَلائقَ لا مَحالَةَ؛ هر كسى كه مؤمنى را خوار بشمارد یا به سبب فقر و تنگدستی او را تحقیر کند، بیتردید خداوند روز قیامت در حضور همه او را رسوا میکند» (طبرسی، 1423ق، ج2: 310).نگاه متکبرانه
به این معنا که دیگران را تحقیر نمیکند، ولی خود را از آنان برتر میداند؛ با وجود اینکه از درون دیگران خبر ندارد و نمیداند آنان نزد خداوند چه جایگاهی دارند. از طرفی همهی کارهای خود را مورد رضایت خداوند و مقبول درگاه الهى میداند؛ با اینکه نمیداند چه مقدار از اعمال او مورد رضایت خداوند و قبول حضرت حق است. به عنوان مثال ممکن است نگاه عالمی به فردی بی سواد چنین نگاهی باشد که این نوع نگاه نیز به شدت در شریعت نفى شده است. به عنوان مثال «تَلكَ الدَّارُ الآخِرةُ نَجعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُواً فِى الأرضِ وَ لَا فَسَادًا وَ العاِقبَةُ لِلمُتَقِینَ؛ (آری،) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار میدهیم که ارادهی برتریجویی در زمین و فساد ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!» (قصص/83).نگاه متواضعانه
چنان که حضرت رضا (علیهالسّلام) بیان فرمودند، مراد از نگاه متواضعانه آن است که در مواجهه با افرادی که به ظاهر از او پستترند خوبی آنان را در درونشان جستجو کند و با توجه به اینکه از قضاوت نهایی خداوند نسبت به اعمال خیر خودش خبر ندارد عقلانیت اقتضا میکند که او را از خود بهتر بداند و در رفتار با کسانی که از او بهترند، مسئله بسیار روشن است.آنچه بیان شد، بخشی از شاخصههای عقلانیت اجتماعی در معارف رضوی بود که با توجه به رعایت حجم نوشتار از طرح بقیهی شاخصهها خودداری شد، گرچه همین مقدار گفته شده نیز برای تنظیم روابطی عاطفی و عقلانی در جامعهی اسلامی کفایت میکند.
نتیجهگیری
در اندیشهی دینی برای خلقت انسانی اهداف مقدماتی، متوسط و غایی در نظر گرفته شده که هدف غایی خلقت، عبودیت خداوند است: «وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلَّا لِیَعبُدُونِ؛ و جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند» (ذاریات/56) و یکی از ابزار هدایت انسان به سوى هدف خلقت عقل اوست: « وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛ و گویند: اگر شنیده و [پذیرفته] بودیم یا تعقل کرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم» (ملک /10).عقل در امور مختلف کاربردهای متعددی دارد و در متون دینی نیز به معانی مختلف به کار رفته است، ولی در روایتهای اسلامی از هدایت افکار، گفتار و رفتار انسان در راستای تحقق هدف خلقت که همان عبودیت خداوند بوده، به عقل تعبیر شده است: «اَلعَقلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَاكتُسِبَ بِهِ الجِنانُ؛ عقل آن است که با آن، خدا عبادت و بهشت کسب و تحصیل شود» (کلینی، 1430ق، ج1: 25).
وقتی عبودیت نسبت به خداوند در انسان پدید آید باید در افکار، گفتار و رفتار انسان نمود پیدا کند که با در دست داشتن شاخصههایی میتوان به وجود پدیدهی عبودیت در انسان پی ببرد.
در روایتهای اسلامی شاخصههایی برای ارزیابی وجود چنین عقلی در رفتار اجتماعی انسانها بیان شده است که با شناسایی این شاخصهها میتوان پی برد که رفتار انسانی عقلانی است یا نه؟ که در معارف رضوی به 10 شاخصهی مهم آن اشاره شده است.
پینوشت:
1- دانشیار علوم و قرآن و حدیث دانشگاه فردوسی. mortazavi-m@ferdowsi.um.ac.ir
منابع تحقیق :قرآن کریم (1390ش). مترجم مکارم شیرازی. قم: جوان.
ابن اثیر، مبارک بن محمد، (1383ق). النهایة فی غریب الحدیث و الاثر. تحقیق طاهر احمد زاوی، محمود محمد طناحی، الطبعة الاولی، بیروت: المكتبة العلمیة.
ابن ادریس، محمد بن منصور بن احمد، (1410ق). السرائر. قم: الاسلامی.
ابن بابویه، محمدبن علی، (1373ق). الأمالی. قم:
ابن بابویه، محمدبن علی، (1377ق). عیون اخبار الرضا. 2 جلدی، قم:
ابن بابویه، محمدبن علی، (1391ق). ثو.اب الاعمال. قم: مکتبة الصدوق.
ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، (1389ق)، تحف العقول عن آل الرسول. بیروت: مؤسسة الاعلمی.
ابن منظور، جمال الدین محمد، (1363ش). لسان العربی. 15 جلدی، قم: ادب الحوزه.
بحرانی، سید هاشم، (1428ق). البرهان فی تفسیر القرآن، 8 جلدی، قم: دارالمجتبی.
بروجردی، سیدحسین، (1407ق). جامع احادیث الشیعه. 26 جلدی، قم: مطبعة العلمیة.
تمیمی آمدی، علی بن ابی علی، (1387ق). الاحکام فی اصول الاحکام. 4 جلدی، مصر: الحلبی.
جوادی آملی، عبدالله، (1387ق)، تفسیر انسان به انسان، قم: اسراء.
حلی، حسن بن یوسف، (بیتا) کشف المراد فی شرح تجربد الاعتقاد. مشهد: کتابفروشی جعفری.
خویی، سیدابوالقاسم، (1974م). البیان فی تفسیرالقرآن. قم: مطبعة العلمیة.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1426ق). مفردات الفاظ القرآن. تحقیق صفوان عدنان، قم: طلیعه نور.
سیدرضی، سیدمحمد، (1387ش). نهج البلاغه. الطبعة الاولی، قم: مؤسسة دارالهجرة.
شیرازی، محمد بن ابراهیم، (1383ق). شرح اصول کافی. 4 جلدی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
صدر، سید محمدباقر، (1978م). دروس فى علم الاصول الحلقة الثالثة. الطبعة الاولی، بیروت: دارالکتاب اللبنانی.
طباطبایی، سید محمد حسین، (1393ق)، المیزان فی تفسیر القرآن. 20 جلدی، بیروت: مؤسسة الاعلمی.
طباطبایی، محمدرضا، (1370ش). صرف ساده. قم: ارالعلم.
طبرسی، علی بن حسن، (1423ق)، مشکات الانوار فی غررالاخبار. 2جلدی، الطبعة الاولی، قم: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.
طبرسی، فضل بن حسن، (1412ق)، مجمع البیان فی علوم القرآن، 10جلدی، الطبعة الاولی، بیروت: دارالکتب العلمیة.
طوسی، محمدبن حسن، (1409ق)، التیبان فی تفسیرالقرآن. 10جلدی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
عطاردی، عزیزالله، (1406ق). مسند الامام الرضا. 2جلدی، مشهد: آستان قدس.
فاضل لنکرانی، محمد، (1418ق). مدخل التفسیر. چاپ سوم، قم: دفتر تبلیغات.
فیض کاشانی، محسن، (1412ق). کتاب الوافی. اصفهان: مکتبة الامام امیرالمؤمنین.
فیض کاشانی، محسن، (بیتا)، کتاب الصافی فی تفسیر القرآن. 2جلدی، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
فیومی، احمد، (1425ق). المصباح المشیر. قم: مؤسسة دارالهجرة.
قمی، عباس، (1338ق). منتهی الآمال. 2جلدی، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
کلینی، محمد بن یعقوب، (1430ق). اصول کافی. 16جلدی، الطبعة الثانیة، قم: دارالحدیث. مازندرانی، ملاصالح، (1429ق). شرح اصول کافی.12جلدی، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
مجلسی، محمد باقر، (1403ق). بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار. 110جلدی، بیروت: الوفا.
مجلسی، محمدباقر، (1404ق)، مرآة العقول، 26جلدی، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
مرتضی، علی بن طاهر، (1403ق). الامالی. 2جلدی، قم،: منشورات مکتبة المرعشی.
مشکینی، علی، (1348ش). اصطلاحات الاصول. الطبعة الثالثة، قم: حکمت.
مظفر، محمدرضا (1386ق). اصول الفقه. 2جلدی، تهران: المعارف الاسلامیه.
نبیل شعبان، (1410ق)، المعانی الجلّیه فی شرح الصحیفه السجادیه. قم: الهدی و الرشاد، الطبعة الطبعة.
نراقی، احمد، (بیتا). معراج السعادة. تهران: جاویدان.
وسام الخطاوی، (1427ق). المناهج الروائیة عند الشریف المرتضی. قم: دارالحدیث.
منبع مقاله :
فصلنامهی فرهنگ رضوی، سال دوم، شماره ششم، تابستان 1393. شمارهی ششم