تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه)
نويسنده: محمدرضا نصورى
مهدويت در تاريخ اسلام از قدمت و اهميتبه سزايى برخوردار است . از اين رو، كتابهاى متعدد و فراوانى طى قرون گذشته، حتى قبل از ولادت آن حضرت و سالهاى اخير نوشته شده است كه هركدام، زوايايى از ابعاد مختلف و متعدد مهدويت را مورد تامل و امكان نظر قرار دادهاند .
از جمله كتابهايى كه در دهههاى اخير نوشته شده و افق جديدى را بر روى محققين گشوده است، كتاب تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج) اثر محققانهى دكتر جاسم حسين است . اين كتاب كه به حق، در نوع خود كمنظير است، به تاريخ سازمان وكالت و نقش آن در دوران غيبت صغرى مىپردازد .
متاسفانه به نظر مىرسد اين كتاب آن گونه كه شايسته آن است در ميان دانشپژوهان و محققان ايران شناخته شده نيست . از اين رو، بسيار مناسب است كه به معرفى و نقد و بررسى آن پرداخته شود كه تتبع و تحقيق بيشتر را به عهده علاقهمندان مىگذاريم . البته جا دارد از مترجم اين كتاب، آقاى دكتر سيد محمد تقى آيتاللهى كه به حق، ترجمهاى قوى و روان را انجام دادهاند، تقدير به عمل آيد .
مترجم محترم در جاهاى مختلف در برخى پاورقىها به نقد و بررسى اين كتاب پرداخته است . از جمله در صفحات 44، 46، 88، 113، 238، 239
اين كتاب كه توسط انتشارات امير كبير در قطع وزيرى در دو نوبتبه چاپ رسيده، مدتهاست كه نسخههاى آن ناياب شده است . اميد است مسؤلان امر نسبتبه تجديد چاپ اين اثر ارزنده اهتمام ورزند تا محققان به نحو احسن از اين اثر ارزشمند استفاده كنند .
علاوه بر تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج)، مقالات و كتابهاى محققانهى ديگرى نيز از دكتر جاسم حسين، به زبانهاى انگليسى، عربى و اردو به چاپ رسيده است . برخى از آنها عبارتند از:
1-بررسى مراسم مذهبى تعزيه در ميان شيعيان از ديدگاه تاريخى و جامعهشناسى .
2-سياست اصولى و منسجم امامان عليهم السلام .
3-نقش احاديث مذهبى در غيبت امام دوازدهم (عج)
4- تاثير غيبت كبرى امام دوازدهم (عج) بر موقعيتسياسى و مذهبى فقهاى اماميه .
5- نقش وكالت اماميه با عنايتخاص نسبتبه دوران نخستين سفير . (1)
مقدمه: معرفى منابع اوليه و بررسى آنها .
فصل اول: نقش احاديث در غيبت امام دوازدهم (عج )
فصل دوم: نقش امامان در فعاليتهاى مخفى و تاثير آن بر تكامل تدريجى غيبت .
فصل سوم: ديدگاههاى اماميه دربارهى امام غائب و ولادت آن حضرت .
فصل چهارم: بازتاب فعاليتهاى مخفى امام دوازدهم (عج) در اقدامات سفيران آن حضرت .
فصل پنجم: فعاليتهاى مخفى دومين سفير امام دوازدهم (عج)
فصل ششم: دوران نوبختى، سومين سفير .
فصل هفتم: سفير چهارم و غيبت كبرى امام دوازدهم (عج )
نتيجهگيرى: از كل مباحثى كه در كتاب مطرح شده است .
بخش اول - كتابهايى كه در خصوص غيبت نوشته شده است:
الف) قبل از سال 260ه/874 م .
ب) در سالهاى 260 ه - 329ه/874- 941 م .
ج) بعد از سال 329ه/941 م .
بخش دوم - كتابهاى رجالى:
الف) معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين، اثر: محمد بن عمر كشى (متوفى 368ه/978 م) .
ب الفهرستشيخ طوسى .
ج) الرجال شيخ طوسى .
د) فهرست اسماء مصنفى الشيعة، اثر احمد بن علىنجاشى (متوفى450ه/1058م)
بخش سوم - كتابهاى تاريخ عمومى:
الف) تاريخ الرسل و الملوك، طبرى .
ب) مروج الذهب، التنبيه و الاشراف، مسعودى و اثبات الوصاية، (منسوب به او).
ج) الكامل فى التاريخ، ابن اثير .
وى در ادامه، احاديثى را كه مربوط به امام دوازدهم (عج) و غيبت آن حضرت مىباشد، بررسى مىكند و معتقد است رقابتسياسى موجود در ميان مسلمين، افرادى را تشجيع مىكرد تا از اين اميد بزرگ، سوء استفاده كنند و احاديث نبوى را به نفع خود در تلاش خويش براى كسب قدرت، منحرف سازند .
نويسنده، احاديث اهل سنت را دربارهى جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله كه دوازده نفرند، مىآورد و يادآورى مىكند كه در آن روايات، سخنى از اين كه دوازدهمين آنها در پردهى غيبتبه سر مىبرد، نيست، با آن كه او، قائم مهدى(عج) است . بعد، احاديث زيديه و اماميه را بيان مىكند كه به وضوح نشان مىدهد، امام دوازدهم قائم است . نويسنده در ادامه به نقش سياسى قائم در جامعه مىپردازد و ايجاد زمينه سازى توسط امامان و علايم ظهور قائم را توضيح مىدهد .
مؤلف، موقعيت امام صادق عليه السلام و نگرش امام عليه السلام به نظام سياسى جديد را با شرايط بحرانىاى كه عباسيان به وجود آورده بودند، توضيح مىدهد و مىگويد كه همين مساله امام عليه السلام را واداشت تا ابزار جديدى براى ارتباط با اعضاى جامعهى خود جست و جو كند . لذا امام، نظام زيرزمينى ارتباطات (التنظيم السرى) را در جامعه به كار گرفت .
در دورهى امام كاظم عليه السلام، اماميه به علت فشار عباسيان و قيام اسماعيليه، ضعيف شده بودند . لذا امام عليه السلام با در پيش گرفتن سياست تقيه، هواداران خود را از هرگونه قيام مسلحانه، منع مىكرد . با شهادت امام كاظم عليه السلام، شكاف ديگرى ميان اماميه ايجاد شد و بخش عظيمى واقفيه شدند; يعنى امام كاظم عليه السلام را قائم مهدى دانستند . در اينجا، نويسنده چهار گروهى را كه در مرگ امام عليه السلام اختلاف داشتند، توضيح مىدهد، كه سه گروه به رحلت امام عليه السلام معتقد بودند و يك گروه منكر . علت اصلى انكارشان به خاطر اموال و پولهايى بود كه به عنوان سهم امام عليه السلام در اختيار داشتند و مىخواستند به بهانه و عذرى آنها را پس ندهند . سپس دوران امام رضا عليه السلام را توضيح مىدهد كه سياست تقيه همچنان ادامه دارد و امام عليه السلام چون با مامون در حكومت نقش دارد، لذا در اين زمان، از نهاد وكالتسخنى در ميان نيست . ولى گسترش سازمان امامت (وكالت) را در زمان امام جواد عليه السلام، شاهد هستيم و امام عليه السلام به هواداران خود اجازهى نفوذ به دستگاه عباسيان را مىدهد . البته فعاليتهاى مخفى تنها به منظور هدايت امور مالى و مذهبى اماميه صورت مىگرفت، نه تهديد حكومت مامون .
نويسنده در ادامه، به ديدگاه عباسيان نسبتبه فعاليت امام هادى عليه السلام مىپردازد و شيوهى خشن برخورد متوكل در قالب اقدامات ضد شيعى و تاسيس ارتش نوين موسوم به «شاكريه» را كه به ضد علوى معروف بودند، بررسى مىكند كه چگونه وكلاى امام را دستگير و شكنجه و به شهادت مىرساندند و حتى قبور ائمه عليهم السلام را تخريب كردند . اقدامات متوكل لطمات جدى به ارتباطات شبكهى وكالت وارد كرد، ولى مانع از فعاليت امام هادى عليه السلام نشد . در زمان منتصر، اوضاع كمى بهتر شد، ولى قيامهاى متعدد باعثشد عباسيان، قيامها را با اماميه مرتبط بدانند و رهبران اماميه را به سامراء فرابخوانند .
بعد از شهادت امام هادى عليه السلام، ديدگاه محتاطانهى حكومت نسبتبه اماميه در طول امامت امام عسكرى عليه السلام ادامه يافت و حضرت هم سياست تقيه را در پيش گرفت .
نويسنده در پايان فصل، نتيجه مىگيرد كه امامان عليهم السلام بعد از شهادت امام حسين عليه السلام، حالت تقيه نسبتبه خلفاء را در پيش گرفتند و پيوسته آمادهى قيام بودند و اگر پيروان متعهدى داشتند، قيام مىكردند . لذا با توجه به اوضاع و شرايط سياسى، سياست تقيه، بهترين روش بود . از سويى تا زمان امام عصر (عج)، نهاد يا سازمان مخفى وكالت را تشكيل دادند .
نويسنده در ادامه به بررسى روايت صدوققدس سره پيرامون مادر حضرت اشاره دارد و شواهدى را بر عدم صحت اين روايت و علت تعدد نام مادر حضرت بيان مىدارد .
سپس نويسنده، دلايل غيبت صغرى را بيان مىكند و نتيجه مىگيرد كه اين عوامل اعثشد فعاليتهاى سازمان امامتبه طور مخفى انجام گيرد و حتى امام دوازدهم عليه السلام را هم ناچار ساخت تا از پيروان خود، غيبت كند و از طريق سازمان مخفى امامت، فعاليتهاى خود را ادامه دهد .
نويسنده در پايان اين فصل، به طرح امام عسكرى عليه السلام براى اختفاى جانشين خود، تغيير مكان آن حضرت، ادامهى فعاليتهاى سياسى و مذهبى از طريق نهاد وكالت، تلاش عباسيان براى دستگيرى فرزند امام عسكرى عليه السلام اشاره دارد .
نويسنده در ادامه، به مخالفين سفير اول پرداخته و به وكالت عثمان بن سعيد در زمان امام دوازدهم (عج) و مهاجرت او به بغداد و زندگىاش به صورت تقيه اشاره دارد . اين تقيه تا آن جا بود كه او حتى در مجادلات سياسى نيز وارد نمىشد و در شغل روغن فروشى، زندگى را مىگذارند . سازمان وكالت در دوران سفير اول، پنج ناحيه را پوشش مىداد كه عبارتند از:
1-عراق كه مركز سفارت بود .
2-مصر، حجاز، يمن كه به نظر مىرسد مركز اصلى سازمان در اين ناحيه، مدينه باشد .
3-آذربايجان و اران .
4-قم و دينور .
5-رى و خراسان .
مؤلف در انتهاى اين فصل مىافزايد كه سال وفات سفير اول معلوم نيست و قبر وى در قسمت غربى بغداد در مسجد «درب» قرار دارد .
وكيل دوم، بسيار زيرك و دقيق بود، تا آنجا كه هيچ ردپايى از كارهاى خود باقى نمىگذاشت و همواره جان خود و امام را از خطر، محفوظ نگاه مىداشت .
نويسنده در ادامه، تاثير فعاليتهاى انقلابى ساير گروههاى شيعه بر نگرش عباسيان را نسبتبه امام (عج) بررسى مىكند و عواملى را كه باعث تيره شدن روابط عباسيان با اماميه مىشود، برمىشمارد، مثل: قيام زنگيان يا كشف فعاليتهاى زيرزمينى گروههاى اسماعيليهى اصلى و قرامطه . چون عباسيان بين فرق شيعه، تفاوت قايل نبودند .
مؤلف در پايان فصل، به وفات ابوجعفر اشاره دارد كه وى زمان مرگ خود را پيشگويى كرد و سنگ قبر خود را آماده ساخته بود . قبر وى در جادهاى كه به كوفه ختم مىشود، در سمت غربى بغداد مىباشد .
نويسنده در ادامه اشاره دارد به تقابل نوبختى با شلمغانى كه ابتدا دستيار و قائم مقام نوبختى بود و بعدها به خاطر عقايد الحادى و انحرافى شلمغانى، از هم جدا شدند . از امام دوازدهم (عج) دربارهى ارتداد و انحراف شلمغانى، توقيعى توسط سفير سوم انتشار يافت .
پس از مرگ شلمغانى 323 ه/934 م، اقتدار ابن روح نوبختى حتى ميان عباسيان هم بالا گرفت . ابن روح در سال 326 ه . ق رحلتيافت و در قريهى «نوبختيه» در غرب بغداد دفن گرديد .
نويسنده در ادامه، به نگرش فضلاى اماميه نسبتبه غيبت كبرى مىپردازد . از اين دوران به دوران «حيرت و امتحان» ياد مىشود . اين دوران با حملات گروههاى مخالف همراه بود . اين حملات، علماى اماميه را وادار ساخت كه بيشتر به مباحث كلامى روى آورند .
نويسنده در انتها، عواملى را كه باعث گسترش نقش علما و فقها پس از غيبت كبرى مىشود، توضيح مىدهد .
الف) نشر احاديث نبوى ميان مردم و آشنايى مردم با رهبران واقعى جامعه .
ب) از زمان امام صادق عليه السلام، احاديث مربوط به قيام امام (عج) و تشكيل حكومت جهانى نشر داده شد، اما احاديث، تاريخ قيام را تعيين نمىكرد و اين ابهام باعثسوء استفادههايى هم شد .
ج ائمهى نخستين معتقد بودند كه اگر شرايط ايجاب كند، هر يك از آنان مىتوانند قائم مهدى باشند، اما پس از شكست قيام مورد نظرشان به سال 140 ه . ق . مصمم شدند تا پيروان حق را به تعمق در امور مذهبى تشويق و شرايط سياسى را به نفع خود هموار كنند . از نتايج اين سياستها، تاسيس سازمان وكالت در دوران امام صادق عليه السلام بود كه به صورت ابزارى براى سرپرستى فعاليتهاى اماميه و در نهايت، تاسيس حكومتحقه اسلامى به كار مىرفت .
2-عباسيان متوجه خطر اماميه و شيعيان براى خود بودند، لذا در پى انحراف توجه مردم به آنان برآمدند و به جعل احاديثى مبنى بر اين كه امام و پيشواى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله، عباس است نه على عليه السلام پرداختند . همچنين به اقداماتى در جهت انشعاب ميان شيعيان دست زدند . آنان براى نظارت مستقيم بر رهبران اماميه، پاى امامان عليهم السلام را به دربار كشاندند . سپس روابط بين پيروان و امامان مشكل شده بود . در اين زمان، اختياراتى به سفيران تفويض شد تا فعاليتهاى اماميه را سرپرستى كنند .
3-اين كتاب كوششى است در راستاى اثبات امام دوازدهم (عج)، جانشين امام حسن عسكرى عليه السلام كه موسوم به محمد مىباشد و دو غيبت دارد كه غيبت اول با گسترش نقش وكالت و فعاليتهاى چهار سفير همراه است .
مطالعهى منتقدانهى اين دوره نشان مىدهد كه وظيفهى اصلى سفرا، انجام وظايف خاصى بود كه پيش از اين، ائمه به عهده داشتند تا امام را از فشارهاى سياسى كه توسط عباسيان اعمال مىشد، محفوظ دارند .
4-با فوت سفير چهارم، ارتباط مستقيم با امام خاتمه يافت و نهاد وكالت هم به پايان خود رسيد و اماميه در غيبت كبرى و در انتظار واقع شد . فقها در اين زمان به خود جرات نمىدادند به نمايندگى از سوى امام اقدامى كنند، ولى طولانى شدن دوران غيبت، فقها را بر آن داشت تا خلا موجود را پر كنند . لذا با توجه بيشترى به امور عقيدتى پرداختند و به تدريجبه عنوان نايبان غير مستقيم (نايب عام) امام غايب مورد توجه قرار گرفتند و جامعه را به فقه اسلامى رهبرى و هدايت كردند .
2-مؤلف با تكيه بر منابع قديمى و اصيل شيعه با تحقيقى عميق، زمينههاى تاريخى غيبت امام را از زمان امام صادق عليه السلام بررسى و قائميت امام زمان را اثبات مىكند .
3-رعايت اصل ريشهيابى دقيق نسبتبه حوادث عصر غيبت صغرى، موجب پديد آمدن امتياز خاص و شايد منحصر به فردى در اين اثر شده و آن همانا پرداختن به مسالهى سازمان وكالت و نگاه دقيق و تفصيلى به آن است; زيرا در حقيقتسازمان وكالت در عصر غيبت صغرى ادامهى حركتى بود كه از عصر امام صادق عليه السلام پديد آمد و با گزينش وكلا و اعزام آنان به مناطق شيعى محقق شد . البته برخى ديگر از محققين، شروع سازمان وكالت را از زمان امام هفتم عليه السلام مىدانند و اين نظريهى نويسنده را رد مىكنند، (2) اما به نظر مىرسد، حق با جاسم حسين باشد . (3)
4-اين اثر از جمله معدود منابع تحقيقى و پژوهشى پيرامون عصر غيبت صغرى است كه با ديد تحليلى - انتقادى به بررسى وضعيتسياسى، اجتماعى، دينى و فرهنگى اين عصر پرداخته است .
5-از ويژگىها و امتيازات اين اثر آن است كه مؤلف سعى كرده است كه حوادث و جريانات موجود در عصر غيبت صغرى را با ملاحظهى ريشههاى تاريخى آن در عصر حضور ائمه بررسى كند . ايشان به ذكر احاديثى مىپردازد كه از ديرباز دربارهى مهدى (عج) در ميان شيعيان رايجبوده است و مشخصا اثبات مىكند كه مهدى موعود (عج)، همان امام دوازدهم شيعيان است .
6-مؤلف در موارد بسيارى، فراتر از ظواهر نصوص حركت كرده و از خلال نصوص تاريخى توانسته است پيام، نص يا لوازم آن را نيز استكشاف كند .
7- از آن جا كه كشف روابط درون گروهى شيعه در عصر غيبت صغرى و ارتباطات شيعيان با سفراى ناحيهى مقدسه، نقش بسيار مهمى در شناخت دقيق وضعيتسياسى و اجتماعى شيعه در اين عصر دارد، لذا مؤلف ضمن نگاه دقيق به مسايل عصر نواب اربعه با بهرهگيرى از منابعى كه بعضا شهرت چندانى ندارند، سعى كرده استيك چارچوب منطقى را براى ترسيم وقايع اين عصر فراهم آورد .
8- اين اثر در زبان انگليسى، اولين تاليفى است كه به وجود امام دوازدهم عليه السلام به طور كامل بحث كرده و آن را اثبات كرده است . البته به زبان عربى، اردو و فارسى نيز ترجمه شده است .
9-گرچه مؤلف سعى كرده است اسامى اعضاى سازمان وكالت را از عصر امام صادق عليه السلام به بعد كشف و در جاى خود نقل كند و تا حدود زيادى نيز در اين جهت موفق بوده، اما در برخى موارد، معرفى كامل نبوده است و در مواردى، افرادى را به عنوان وكيل معرفى كرده كه وكالتشان اثبات نشده است . برخى از آنها عبارتند از:
الف) على بن بابويه (ص 26)
ب) محمد بن ابى عمير (ص 135) كه وكيل بغداد معرفى شده، ولى وكالت وى با توجه به كتب رجالى، ثابت نشده است .
ج) حسن بن فضل بن زيد يمانى (صص 150 و 171) كه وكيل توس معرفى شده است، در حالى كه شيخ صدوققدس سره به عدم وكالت وى، تصريح دارد . (4) گرچه قرينهاى بر وكالت وى مىتوان يافت، ولى در هر حال تصريح نشده است .
د) عبدالله بن جعفر حميرى (ص 153 .) به عنوان وكيل برجستهى قم معرفى شده، در حالى كه وكالت وى ثابت نشده است .
ه) احمد بن محمد دينورى (ص 153 .) گرچه قرينهاى هست كه ايشان وكيل است، ولى تصريحى بر وكالت ايشان نيست . بهتر آن است كه اسمشان جزء محتمل الوكالة معرفى شود .
و) احمد بن حسن مادرايى (ص 153) به عنوان وكيل نيشابور معرفى شده است . گرچه احتمال وكالت وى زياد است، ولى در منابع رجالى، تصريحى به آن نيست .
ح) ابوسهل بن نوبختى (ص 198) كه وكالت وى ثابت نشده است .
9-مؤلف در برخى موارد با دقتهاى موشكافانه، به نقد و بررسى برخى روايتها مىپردازد . از جمله مىتوان به بررسى وى در مورد روايت صدوققدس سره پيرامون مادر حضرت حجت (عج) اشاره كرد كه در پايان، مناسب است تمامى متن آن آورده شود . (5)
قديمىترين خبر دربارهى مليت مادر امام دوازدهم، به سال 286ه/899م برمىگردد . صدوق قدس سره نخستين بار به نقل از محمد بن بحر شيبانى كه روايتخود را به بشر بن سليمان نخاس منسوب مىداند، اين موضوع را ذكر كرده است . طبق اين خبر، او شخصى مسيحى مذهب از روم بود كه توسط نيروهاى اسلامى به اسارت درآمد و به صورت كنيز در معرض فروش قرار گرفت . نخاس، وى را از بازار برده فروشان بغداد خريد و به محضر امام دهم رحمه الله حضرت على هادى عليه السلام در سامراء فرستاد . روايت مذكور، پس از بيان اين مطلب، اعتبار خود را از دست داده و به سبك شرح نويسى زندگى اوليا و قديسين درمىآيد . روايت مىشود كه مادر امام دوازدهم، مليكه بنتيشوع، نوهى دخترى قيصر روم بود و مادرش از اعقاب شمعون; حوارى عيسى عليه السلام بوده است . زمانى كه مليكه در كاخ جدش، مريم رحمه الله مادر عيسى عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام، دختر پيامبر اسلام را در عالم رؤيا مىبيند، حضرت فاطمه عليها السلام در عالم رؤيا، او را به اسلام دعوت مىكند و وى را متقاعد مىسازد تا خود را به اسارت لشكريان اسلام درآورد . [56 ] توثيق اين روايت از جنبههاى گوناگون مورد سؤال قرار گرفته است . شكآورترين نكته در بخش آخر اين روايت ملاحظه مىشود:
اولا: پس از سال 242ه/856م جنگ عمدهاى بين عباسيان و روميان وجود نداشته و هيچ دليلى هم در مآخذ ديده نمىشود كه امپراتور روم از عباسيان، تقاضاى آزادى نوادهى دخترى خود را كرده باشد . 57
ثانيا: نويسندگان متقدم امامى به ويژه قمى، نوبختى، كلينى و مسعودى كه معاصر شيبانى (راوى حديث) بودهاند، در آثار خود به اين روايت رجوع نكردهاند . به علاوه، كشى كه از ياران شيبانى است و نجاشى و ابن داود از علماى بعدى، مدعى هستند كه وى از غلات بوده است . [58
ثالثا: كلينى مىگويد كه مادر قائم، كنيزى از نويه، استان شمالى سودان بوده است . [59] به علاوه، نعمانى و صدوق، احاديث ديگرى را روايت مىكنند كه حاكى از آن است كه مادر قائم، كنيزى سياه بوده است . [60 ] امكان دارد علت آنكه متاخرين اماميه، اين روايات را ناديده انگاشته و روايتشيبانى را موثق پنداشتهاند، آن باشد كه روايت مذكور، مادر امام قائم را از نسلى شريف و طبقهى ممتاز اجتماعى مىداند . به ويژه وجود رابطهاى بين امام دوازدهم، قائم (عج) و عيسى عليه السلام در اين حديث، آنها را مجذوب كرده است; زيرا احاديث نبوى حكايت از آن دارد كه هر دو با هم قيام كرده و دنيا را از شر ظلم و جور، رهايى مىبخشند . [61
با ملاحظهى اين سه نكته، روايت محمد بن بحر شيبانى را مىتوان رد كرد، با وجود آنكه طوسى و ابن رستم طبرى آن را موثق مىدانند 62.
احتمالا شيخ مفيد، خبر صحيحى از منشا مادر قائم ارايه داده باشد . وى مىگويد: آن بانو، كنيزى بود كه در خانهى حكيمه، خواهر امام دهم عليه السلام، بزرگ شد . بنا به گفتهى او، چون امام سيماى او را ديد، پيش بينى كرد كه از وى، فرزندى با نايتخاص الهى به دنيا خواهد آمد . [63 ] طبق نظريهى صدوق، وى قبل از رحلتشوهرش، امام حسن عسكرى عليه السلام به سال 260ه/874م درگذشته است، [64] ولى بنا بر روايت نجاشى، پس از اين سال نيز در قيد حيات بوده و در خانهى محمد بن على بن حمزه از دستياران نزديك همسرش، امام حسن عسكرى عليه السلام پنهان شده است . [65
از جمله كتابهايى كه در دهههاى اخير نوشته شده و افق جديدى را بر روى محققين گشوده است، كتاب تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج) اثر محققانهى دكتر جاسم حسين است . اين كتاب كه به حق، در نوع خود كمنظير است، به تاريخ سازمان وكالت و نقش آن در دوران غيبت صغرى مىپردازد .
متاسفانه به نظر مىرسد اين كتاب آن گونه كه شايسته آن است در ميان دانشپژوهان و محققان ايران شناخته شده نيست . از اين رو، بسيار مناسب است كه به معرفى و نقد و بررسى آن پرداخته شود كه تتبع و تحقيق بيشتر را به عهده علاقهمندان مىگذاريم . البته جا دارد از مترجم اين كتاب، آقاى دكتر سيد محمد تقى آيتاللهى كه به حق، ترجمهاى قوى و روان را انجام دادهاند، تقدير به عمل آيد .
مترجم محترم در جاهاى مختلف در برخى پاورقىها به نقد و بررسى اين كتاب پرداخته است . از جمله در صفحات 44، 46، 88، 113، 238، 239
اين كتاب كه توسط انتشارات امير كبير در قطع وزيرى در دو نوبتبه چاپ رسيده، مدتهاست كه نسخههاى آن ناياب شده است . اميد است مسؤلان امر نسبتبه تجديد چاپ اين اثر ارزنده اهتمام ورزند تا محققان به نحو احسن از اين اثر ارزشمند استفاده كنند .
آشنايى با مؤلف كتاب
علاوه بر تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج)، مقالات و كتابهاى محققانهى ديگرى نيز از دكتر جاسم حسين، به زبانهاى انگليسى، عربى و اردو به چاپ رسيده است . برخى از آنها عبارتند از:
1-بررسى مراسم مذهبى تعزيه در ميان شيعيان از ديدگاه تاريخى و جامعهشناسى .
2-سياست اصولى و منسجم امامان عليهم السلام .
3-نقش احاديث مذهبى در غيبت امام دوازدهم (عج)
4- تاثير غيبت كبرى امام دوازدهم (عج) بر موقعيتسياسى و مذهبى فقهاى اماميه .
5- نقش وكالت اماميه با عنايتخاص نسبتبه دوران نخستين سفير . (1)
آشنايى با كتاب و فصلهاى مختلف آن
مقدمه: معرفى منابع اوليه و بررسى آنها .
فصل اول: نقش احاديث در غيبت امام دوازدهم (عج )
فصل دوم: نقش امامان در فعاليتهاى مخفى و تاثير آن بر تكامل تدريجى غيبت .
فصل سوم: ديدگاههاى اماميه دربارهى امام غائب و ولادت آن حضرت .
فصل چهارم: بازتاب فعاليتهاى مخفى امام دوازدهم (عج) در اقدامات سفيران آن حضرت .
فصل پنجم: فعاليتهاى مخفى دومين سفير امام دوازدهم (عج)
فصل ششم: دوران نوبختى، سومين سفير .
فصل هفتم: سفير چهارم و غيبت كبرى امام دوازدهم (عج )
نتيجهگيرى: از كل مباحثى كه در كتاب مطرح شده است .
مقدمه
بخش اول - كتابهايى كه در خصوص غيبت نوشته شده است:
الف) قبل از سال 260ه/874 م .
ب) در سالهاى 260 ه - 329ه/874- 941 م .
ج) بعد از سال 329ه/941 م .
بخش دوم - كتابهاى رجالى:
الف) معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين، اثر: محمد بن عمر كشى (متوفى 368ه/978 م) .
ب الفهرستشيخ طوسى .
ج) الرجال شيخ طوسى .
د) فهرست اسماء مصنفى الشيعة، اثر احمد بن علىنجاشى (متوفى450ه/1058م)
بخش سوم - كتابهاى تاريخ عمومى:
الف) تاريخ الرسل و الملوك، طبرى .
ب) مروج الذهب، التنبيه و الاشراف، مسعودى و اثبات الوصاية، (منسوب به او).
ج) الكامل فى التاريخ، ابن اثير .
فصل اول
وى در ادامه، احاديثى را كه مربوط به امام دوازدهم (عج) و غيبت آن حضرت مىباشد، بررسى مىكند و معتقد است رقابتسياسى موجود در ميان مسلمين، افرادى را تشجيع مىكرد تا از اين اميد بزرگ، سوء استفاده كنند و احاديث نبوى را به نفع خود در تلاش خويش براى كسب قدرت، منحرف سازند .
نويسنده، احاديث اهل سنت را دربارهى جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله كه دوازده نفرند، مىآورد و يادآورى مىكند كه در آن روايات، سخنى از اين كه دوازدهمين آنها در پردهى غيبتبه سر مىبرد، نيست، با آن كه او، قائم مهدى(عج) است . بعد، احاديث زيديه و اماميه را بيان مىكند كه به وضوح نشان مىدهد، امام دوازدهم قائم است . نويسنده در ادامه به نقش سياسى قائم در جامعه مىپردازد و ايجاد زمينه سازى توسط امامان و علايم ظهور قائم را توضيح مىدهد .
فصل دوم
مؤلف، موقعيت امام صادق عليه السلام و نگرش امام عليه السلام به نظام سياسى جديد را با شرايط بحرانىاى كه عباسيان به وجود آورده بودند، توضيح مىدهد و مىگويد كه همين مساله امام عليه السلام را واداشت تا ابزار جديدى براى ارتباط با اعضاى جامعهى خود جست و جو كند . لذا امام، نظام زيرزمينى ارتباطات (التنظيم السرى) را در جامعه به كار گرفت .
در دورهى امام كاظم عليه السلام، اماميه به علت فشار عباسيان و قيام اسماعيليه، ضعيف شده بودند . لذا امام عليه السلام با در پيش گرفتن سياست تقيه، هواداران خود را از هرگونه قيام مسلحانه، منع مىكرد . با شهادت امام كاظم عليه السلام، شكاف ديگرى ميان اماميه ايجاد شد و بخش عظيمى واقفيه شدند; يعنى امام كاظم عليه السلام را قائم مهدى دانستند . در اينجا، نويسنده چهار گروهى را كه در مرگ امام عليه السلام اختلاف داشتند، توضيح مىدهد، كه سه گروه به رحلت امام عليه السلام معتقد بودند و يك گروه منكر . علت اصلى انكارشان به خاطر اموال و پولهايى بود كه به عنوان سهم امام عليه السلام در اختيار داشتند و مىخواستند به بهانه و عذرى آنها را پس ندهند . سپس دوران امام رضا عليه السلام را توضيح مىدهد كه سياست تقيه همچنان ادامه دارد و امام عليه السلام چون با مامون در حكومت نقش دارد، لذا در اين زمان، از نهاد وكالتسخنى در ميان نيست . ولى گسترش سازمان امامت (وكالت) را در زمان امام جواد عليه السلام، شاهد هستيم و امام عليه السلام به هواداران خود اجازهى نفوذ به دستگاه عباسيان را مىدهد . البته فعاليتهاى مخفى تنها به منظور هدايت امور مالى و مذهبى اماميه صورت مىگرفت، نه تهديد حكومت مامون .
نويسنده در ادامه، به ديدگاه عباسيان نسبتبه فعاليت امام هادى عليه السلام مىپردازد و شيوهى خشن برخورد متوكل در قالب اقدامات ضد شيعى و تاسيس ارتش نوين موسوم به «شاكريه» را كه به ضد علوى معروف بودند، بررسى مىكند كه چگونه وكلاى امام را دستگير و شكنجه و به شهادت مىرساندند و حتى قبور ائمه عليهم السلام را تخريب كردند . اقدامات متوكل لطمات جدى به ارتباطات شبكهى وكالت وارد كرد، ولى مانع از فعاليت امام هادى عليه السلام نشد . در زمان منتصر، اوضاع كمى بهتر شد، ولى قيامهاى متعدد باعثشد عباسيان، قيامها را با اماميه مرتبط بدانند و رهبران اماميه را به سامراء فرابخوانند .
بعد از شهادت امام هادى عليه السلام، ديدگاه محتاطانهى حكومت نسبتبه اماميه در طول امامت امام عسكرى عليه السلام ادامه يافت و حضرت هم سياست تقيه را در پيش گرفت .
نويسنده در پايان فصل، نتيجه مىگيرد كه امامان عليهم السلام بعد از شهادت امام حسين عليه السلام، حالت تقيه نسبتبه خلفاء را در پيش گرفتند و پيوسته آمادهى قيام بودند و اگر پيروان متعهدى داشتند، قيام مىكردند . لذا با توجه به اوضاع و شرايط سياسى، سياست تقيه، بهترين روش بود . از سويى تا زمان امام عصر (عج)، نهاد يا سازمان مخفى وكالت را تشكيل دادند .
فصل سوم
نويسنده در ادامه به بررسى روايت صدوققدس سره پيرامون مادر حضرت اشاره دارد و شواهدى را بر عدم صحت اين روايت و علت تعدد نام مادر حضرت بيان مىدارد .
سپس نويسنده، دلايل غيبت صغرى را بيان مىكند و نتيجه مىگيرد كه اين عوامل اعثشد فعاليتهاى سازمان امامتبه طور مخفى انجام گيرد و حتى امام دوازدهم عليه السلام را هم ناچار ساخت تا از پيروان خود، غيبت كند و از طريق سازمان مخفى امامت، فعاليتهاى خود را ادامه دهد .
نويسنده در پايان اين فصل، به طرح امام عسكرى عليه السلام براى اختفاى جانشين خود، تغيير مكان آن حضرت، ادامهى فعاليتهاى سياسى و مذهبى از طريق نهاد وكالت، تلاش عباسيان براى دستگيرى فرزند امام عسكرى عليه السلام اشاره دارد .
فصل چهارم
نويسنده در ادامه، به مخالفين سفير اول پرداخته و به وكالت عثمان بن سعيد در زمان امام دوازدهم (عج) و مهاجرت او به بغداد و زندگىاش به صورت تقيه اشاره دارد . اين تقيه تا آن جا بود كه او حتى در مجادلات سياسى نيز وارد نمىشد و در شغل روغن فروشى، زندگى را مىگذارند . سازمان وكالت در دوران سفير اول، پنج ناحيه را پوشش مىداد كه عبارتند از:
1-عراق كه مركز سفارت بود .
2-مصر، حجاز، يمن كه به نظر مىرسد مركز اصلى سازمان در اين ناحيه، مدينه باشد .
3-آذربايجان و اران .
4-قم و دينور .
5-رى و خراسان .
مؤلف در انتهاى اين فصل مىافزايد كه سال وفات سفير اول معلوم نيست و قبر وى در قسمت غربى بغداد در مسجد «درب» قرار دارد .
فصل پنجم
وكيل دوم، بسيار زيرك و دقيق بود، تا آنجا كه هيچ ردپايى از كارهاى خود باقى نمىگذاشت و همواره جان خود و امام را از خطر، محفوظ نگاه مىداشت .
نويسنده در ادامه، تاثير فعاليتهاى انقلابى ساير گروههاى شيعه بر نگرش عباسيان را نسبتبه امام (عج) بررسى مىكند و عواملى را كه باعث تيره شدن روابط عباسيان با اماميه مىشود، برمىشمارد، مثل: قيام زنگيان يا كشف فعاليتهاى زيرزمينى گروههاى اسماعيليهى اصلى و قرامطه . چون عباسيان بين فرق شيعه، تفاوت قايل نبودند .
مؤلف در پايان فصل، به وفات ابوجعفر اشاره دارد كه وى زمان مرگ خود را پيشگويى كرد و سنگ قبر خود را آماده ساخته بود . قبر وى در جادهاى كه به كوفه ختم مىشود، در سمت غربى بغداد مىباشد .
فصل ششم
نويسنده در ادامه اشاره دارد به تقابل نوبختى با شلمغانى كه ابتدا دستيار و قائم مقام نوبختى بود و بعدها به خاطر عقايد الحادى و انحرافى شلمغانى، از هم جدا شدند . از امام دوازدهم (عج) دربارهى ارتداد و انحراف شلمغانى، توقيعى توسط سفير سوم انتشار يافت .
پس از مرگ شلمغانى 323 ه/934 م، اقتدار ابن روح نوبختى حتى ميان عباسيان هم بالا گرفت . ابن روح در سال 326 ه . ق رحلتيافت و در قريهى «نوبختيه» در غرب بغداد دفن گرديد .
فصل هفتم
نويسنده در ادامه، به نگرش فضلاى اماميه نسبتبه غيبت كبرى مىپردازد . از اين دوران به دوران «حيرت و امتحان» ياد مىشود . اين دوران با حملات گروههاى مخالف همراه بود . اين حملات، علماى اماميه را وادار ساخت كه بيشتر به مباحث كلامى روى آورند .
نويسنده در انتها، عواملى را كه باعث گسترش نقش علما و فقها پس از غيبت كبرى مىشود، توضيح مىدهد .
نتيجهگيرى
الف) نشر احاديث نبوى ميان مردم و آشنايى مردم با رهبران واقعى جامعه .
ب) از زمان امام صادق عليه السلام، احاديث مربوط به قيام امام (عج) و تشكيل حكومت جهانى نشر داده شد، اما احاديث، تاريخ قيام را تعيين نمىكرد و اين ابهام باعثسوء استفادههايى هم شد .
ج ائمهى نخستين معتقد بودند كه اگر شرايط ايجاب كند، هر يك از آنان مىتوانند قائم مهدى باشند، اما پس از شكست قيام مورد نظرشان به سال 140 ه . ق . مصمم شدند تا پيروان حق را به تعمق در امور مذهبى تشويق و شرايط سياسى را به نفع خود هموار كنند . از نتايج اين سياستها، تاسيس سازمان وكالت در دوران امام صادق عليه السلام بود كه به صورت ابزارى براى سرپرستى فعاليتهاى اماميه و در نهايت، تاسيس حكومتحقه اسلامى به كار مىرفت .
2-عباسيان متوجه خطر اماميه و شيعيان براى خود بودند، لذا در پى انحراف توجه مردم به آنان برآمدند و به جعل احاديثى مبنى بر اين كه امام و پيشواى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله، عباس است نه على عليه السلام پرداختند . همچنين به اقداماتى در جهت انشعاب ميان شيعيان دست زدند . آنان براى نظارت مستقيم بر رهبران اماميه، پاى امامان عليهم السلام را به دربار كشاندند . سپس روابط بين پيروان و امامان مشكل شده بود . در اين زمان، اختياراتى به سفيران تفويض شد تا فعاليتهاى اماميه را سرپرستى كنند .
3-اين كتاب كوششى است در راستاى اثبات امام دوازدهم (عج)، جانشين امام حسن عسكرى عليه السلام كه موسوم به محمد مىباشد و دو غيبت دارد كه غيبت اول با گسترش نقش وكالت و فعاليتهاى چهار سفير همراه است .
مطالعهى منتقدانهى اين دوره نشان مىدهد كه وظيفهى اصلى سفرا، انجام وظايف خاصى بود كه پيش از اين، ائمه به عهده داشتند تا امام را از فشارهاى سياسى كه توسط عباسيان اعمال مىشد، محفوظ دارند .
4-با فوت سفير چهارم، ارتباط مستقيم با امام خاتمه يافت و نهاد وكالت هم به پايان خود رسيد و اماميه در غيبت كبرى و در انتظار واقع شد . فقها در اين زمان به خود جرات نمىدادند به نمايندگى از سوى امام اقدامى كنند، ولى طولانى شدن دوران غيبت، فقها را بر آن داشت تا خلا موجود را پر كنند . لذا با توجه بيشترى به امور عقيدتى پرداختند و به تدريجبه عنوان نايبان غير مستقيم (نايب عام) امام غايب مورد توجه قرار گرفتند و جامعه را به فقه اسلامى رهبرى و هدايت كردند .
نقد و بررسى
2-مؤلف با تكيه بر منابع قديمى و اصيل شيعه با تحقيقى عميق، زمينههاى تاريخى غيبت امام را از زمان امام صادق عليه السلام بررسى و قائميت امام زمان را اثبات مىكند .
3-رعايت اصل ريشهيابى دقيق نسبتبه حوادث عصر غيبت صغرى، موجب پديد آمدن امتياز خاص و شايد منحصر به فردى در اين اثر شده و آن همانا پرداختن به مسالهى سازمان وكالت و نگاه دقيق و تفصيلى به آن است; زيرا در حقيقتسازمان وكالت در عصر غيبت صغرى ادامهى حركتى بود كه از عصر امام صادق عليه السلام پديد آمد و با گزينش وكلا و اعزام آنان به مناطق شيعى محقق شد . البته برخى ديگر از محققين، شروع سازمان وكالت را از زمان امام هفتم عليه السلام مىدانند و اين نظريهى نويسنده را رد مىكنند، (2) اما به نظر مىرسد، حق با جاسم حسين باشد . (3)
4-اين اثر از جمله معدود منابع تحقيقى و پژوهشى پيرامون عصر غيبت صغرى است كه با ديد تحليلى - انتقادى به بررسى وضعيتسياسى، اجتماعى، دينى و فرهنگى اين عصر پرداخته است .
5-از ويژگىها و امتيازات اين اثر آن است كه مؤلف سعى كرده است كه حوادث و جريانات موجود در عصر غيبت صغرى را با ملاحظهى ريشههاى تاريخى آن در عصر حضور ائمه بررسى كند . ايشان به ذكر احاديثى مىپردازد كه از ديرباز دربارهى مهدى (عج) در ميان شيعيان رايجبوده است و مشخصا اثبات مىكند كه مهدى موعود (عج)، همان امام دوازدهم شيعيان است .
6-مؤلف در موارد بسيارى، فراتر از ظواهر نصوص حركت كرده و از خلال نصوص تاريخى توانسته است پيام، نص يا لوازم آن را نيز استكشاف كند .
7- از آن جا كه كشف روابط درون گروهى شيعه در عصر غيبت صغرى و ارتباطات شيعيان با سفراى ناحيهى مقدسه، نقش بسيار مهمى در شناخت دقيق وضعيتسياسى و اجتماعى شيعه در اين عصر دارد، لذا مؤلف ضمن نگاه دقيق به مسايل عصر نواب اربعه با بهرهگيرى از منابعى كه بعضا شهرت چندانى ندارند، سعى كرده استيك چارچوب منطقى را براى ترسيم وقايع اين عصر فراهم آورد .
8- اين اثر در زبان انگليسى، اولين تاليفى است كه به وجود امام دوازدهم عليه السلام به طور كامل بحث كرده و آن را اثبات كرده است . البته به زبان عربى، اردو و فارسى نيز ترجمه شده است .
9-گرچه مؤلف سعى كرده است اسامى اعضاى سازمان وكالت را از عصر امام صادق عليه السلام به بعد كشف و در جاى خود نقل كند و تا حدود زيادى نيز در اين جهت موفق بوده، اما در برخى موارد، معرفى كامل نبوده است و در مواردى، افرادى را به عنوان وكيل معرفى كرده كه وكالتشان اثبات نشده است . برخى از آنها عبارتند از:
الف) على بن بابويه (ص 26)
ب) محمد بن ابى عمير (ص 135) كه وكيل بغداد معرفى شده، ولى وكالت وى با توجه به كتب رجالى، ثابت نشده است .
ج) حسن بن فضل بن زيد يمانى (صص 150 و 171) كه وكيل توس معرفى شده است، در حالى كه شيخ صدوققدس سره به عدم وكالت وى، تصريح دارد . (4) گرچه قرينهاى بر وكالت وى مىتوان يافت، ولى در هر حال تصريح نشده است .
د) عبدالله بن جعفر حميرى (ص 153 .) به عنوان وكيل برجستهى قم معرفى شده، در حالى كه وكالت وى ثابت نشده است .
ه) احمد بن محمد دينورى (ص 153 .) گرچه قرينهاى هست كه ايشان وكيل است، ولى تصريحى بر وكالت ايشان نيست . بهتر آن است كه اسمشان جزء محتمل الوكالة معرفى شود .
و) احمد بن حسن مادرايى (ص 153) به عنوان وكيل نيشابور معرفى شده است . گرچه احتمال وكالت وى زياد است، ولى در منابع رجالى، تصريحى به آن نيست .
ح) ابوسهل بن نوبختى (ص 198) كه وكالت وى ثابت نشده است .
9-مؤلف در برخى موارد با دقتهاى موشكافانه، به نقد و بررسى برخى روايتها مىپردازد . از جمله مىتوان به بررسى وى در مورد روايت صدوققدس سره پيرامون مادر حضرت حجت (عج) اشاره كرد كه در پايان، مناسب است تمامى متن آن آورده شود . (5)
مادر امام دوازدهم
قديمىترين خبر دربارهى مليت مادر امام دوازدهم، به سال 286ه/899م برمىگردد . صدوق قدس سره نخستين بار به نقل از محمد بن بحر شيبانى كه روايتخود را به بشر بن سليمان نخاس منسوب مىداند، اين موضوع را ذكر كرده است . طبق اين خبر، او شخصى مسيحى مذهب از روم بود كه توسط نيروهاى اسلامى به اسارت درآمد و به صورت كنيز در معرض فروش قرار گرفت . نخاس، وى را از بازار برده فروشان بغداد خريد و به محضر امام دهم رحمه الله حضرت على هادى عليه السلام در سامراء فرستاد . روايت مذكور، پس از بيان اين مطلب، اعتبار خود را از دست داده و به سبك شرح نويسى زندگى اوليا و قديسين درمىآيد . روايت مىشود كه مادر امام دوازدهم، مليكه بنتيشوع، نوهى دخترى قيصر روم بود و مادرش از اعقاب شمعون; حوارى عيسى عليه السلام بوده است . زمانى كه مليكه در كاخ جدش، مريم رحمه الله مادر عيسى عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام، دختر پيامبر اسلام را در عالم رؤيا مىبيند، حضرت فاطمه عليها السلام در عالم رؤيا، او را به اسلام دعوت مىكند و وى را متقاعد مىسازد تا خود را به اسارت لشكريان اسلام درآورد . [56 ] توثيق اين روايت از جنبههاى گوناگون مورد سؤال قرار گرفته است . شكآورترين نكته در بخش آخر اين روايت ملاحظه مىشود:
اولا: پس از سال 242ه/856م جنگ عمدهاى بين عباسيان و روميان وجود نداشته و هيچ دليلى هم در مآخذ ديده نمىشود كه امپراتور روم از عباسيان، تقاضاى آزادى نوادهى دخترى خود را كرده باشد . 57
ثانيا: نويسندگان متقدم امامى به ويژه قمى، نوبختى، كلينى و مسعودى كه معاصر شيبانى (راوى حديث) بودهاند، در آثار خود به اين روايت رجوع نكردهاند . به علاوه، كشى كه از ياران شيبانى است و نجاشى و ابن داود از علماى بعدى، مدعى هستند كه وى از غلات بوده است . [58
ثالثا: كلينى مىگويد كه مادر قائم، كنيزى از نويه، استان شمالى سودان بوده است . [59] به علاوه، نعمانى و صدوق، احاديث ديگرى را روايت مىكنند كه حاكى از آن است كه مادر قائم، كنيزى سياه بوده است . [60 ] امكان دارد علت آنكه متاخرين اماميه، اين روايات را ناديده انگاشته و روايتشيبانى را موثق پنداشتهاند، آن باشد كه روايت مذكور، مادر امام قائم را از نسلى شريف و طبقهى ممتاز اجتماعى مىداند . به ويژه وجود رابطهاى بين امام دوازدهم، قائم (عج) و عيسى عليه السلام در اين حديث، آنها را مجذوب كرده است; زيرا احاديث نبوى حكايت از آن دارد كه هر دو با هم قيام كرده و دنيا را از شر ظلم و جور، رهايى مىبخشند . [61
با ملاحظهى اين سه نكته، روايت محمد بن بحر شيبانى را مىتوان رد كرد، با وجود آنكه طوسى و ابن رستم طبرى آن را موثق مىدانند 62.
احتمالا شيخ مفيد، خبر صحيحى از منشا مادر قائم ارايه داده باشد . وى مىگويد: آن بانو، كنيزى بود كه در خانهى حكيمه، خواهر امام دهم عليه السلام، بزرگ شد . بنا به گفتهى او، چون امام سيماى او را ديد، پيش بينى كرد كه از وى، فرزندى با نايتخاص الهى به دنيا خواهد آمد . [63 ] طبق نظريهى صدوق، وى قبل از رحلتشوهرش، امام حسن عسكرى عليه السلام به سال 260ه/874م درگذشته است، [64] ولى بنا بر روايت نجاشى، پس از اين سال نيز در قيد حيات بوده و در خانهى محمد بن على بن حمزه از دستياران نزديك همسرش، امام حسن عسكرى عليه السلام پنهان شده است . [65
پي نوشت :
1-تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج)، جاسم حسين، ترجمه: دكتر آيت اللهى، ص 12 .
2-مكتب در فرآيند تكامل، دكتر سيد حسن مدرسى طباطبايى، ترجمه هاشم ايزدپناه، ص 20 .
3-تاريخ عصر غيبت، (آقايى، جبارى، عاشورى حكيم)، ص 185 .
4- كمال الدين، شيخ صدوققدس سره، ص 426 .
5-شايان ذكر است كه نقل سخن جاسم حسين به معناى پذيرش آن نيستبلكه از باب نمونه است .
6- اين شمارهها، شمارههاى پىنوشت كتاب است . علاقهمندان مىتوانند به اصل كتاب صص 114- 115 مراجعه كنند .