بازخوانی عملیات بیت المقدس 2
اين عمليات در شمال سليمانيه، منطقه عمومي ماووت، به همت سپاه پاسداران انجام شد.
رمز عملیات: یا علی ابن ابی طالب
دستاوردها: عمليات بيتالمقدس 2 با آزادسازي ارتفاعات مهم ماووت عراق و انهدام و غنيمت گرفتن دهها خودرو نظامي و ادوات جنگي و به هلاكت رساندن بيش از2500 نفر و به اسارت گرفتن 785 نفر به پايان رسيد.
اهداف عملیات :
- انهدام نیروی دشمن، حداقل بیش از دو لشکر.
- آزاد سازی حدود 5400 کیلومتر مربع از خاک ایران؛ از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید.
- خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه دشمن.
- تامین مرز بین المللی (حدفاصل پاسگاه طلائیه تا شلمچه).
- آزادسازی جاده اهواز – خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز – آبادان از برد توپخانه دشمن.
منطقه عملیات :
منطقه مزبور به جز جاده نسبتا مرتفع اهواز – خرمشهر، فاقد هر گونه عارضه مهم برای پدافند است. همین امر موجب شد تا زمین منطقه – به دلیل مسطح بودن – برای مانور زرهی مناسب، و برای حرکت نیروهای پیاده – به دلیل در دید و تیر قرار داشتن – نامناسب باشد. نقاط حساس و استراتژیک منطقه شامل بندر و شهر خرمشهر، پادگان حمید، جفیر، جاده آسفالت اهواز – خرمشهر، شهر هویزه و رودخانه های کارون، کرخه کور و اروند بود.
استعداد دشمن :
- لشکر 6 زرهی؛ از جنوب رودخانه کرخه تا هویزه.
- لشکر 5 مکانیزه؛ از غرب اهواز تا روستای سید عبود.
- لشکر 11 پیاده از سید عبود تا خرمشهر – تیپ های 22، 48، 44 مامور حفاظت از خرمشهر بودند.
- لشکر 3 زرهی در شمال خرمشهر.
با شروع عملیات نیز یگان های دیگری از ارتش عراق به منطقه اعزام شدند که در مجموع تمامی یگان هایی که در منطقه درگیری حضور یافتند، عبارت بودند از:
- لشکر 5 مکانیزه؛ شامل: تیپ های 26 و 55 زرهی و تیپ های 15 و 20 مکانیزه.
- لشکر 6 زرهی؛ شامل: تیپ های 16 و 30 زرهی و تیپ 25 مکانیزه .
- لشکر 3 زرهی؛ شامل: تیپ های 6،12 و 53 زرهی و تیپ 8 مکانیزه .
- لشکر 9 زرهی؛ شامل: تیپ های 35 و 43 زرهی و تیپ 14 مکانیزه .
- لشکر 10 زرهی؛ شامل: تیپ های 17 زرهی و 24 مکانیزه .
- لشکر 11 پیاده؛ شامل: سه تیپ سازمان 44، 48 و 49 پیاده و سه تیپ تحت امر 45 ، 113 و 22 پیاده.
- لشکر 12 زرهی؛ شامل: تیپ های 46 مکانیزه و 37 زرهی.
- لشکر 7 پیاده؛ شامل: تیپ های 19 و 39 پیاده.
- تیپ مستقل 10 زرهی.
- تیپ های مستقل 109، 419، 416، 90، 417، 601، 602، 605، 606، 409، 238 و 501 پیاده.
- تیپ های 31، 32 و 33 نیروی مخصوص.
- تیپ های 9، 10 و 20 گارد مرزی.
- تعداد 30 گروهان کماندو.
- تعداد 10 قاطع جیش الشعبی (هر قاطع 450 نفر).
- گردان تانک مستقل سیف سعد.
- گردان های شناسایی حطین، صلاح الدین، حنین.
- توپخانه دشمن نیز از 530 قبضه توپ در انواع مختلف تشکیل شده بود که به طور تقریبی عبارت بود از 30 گردان.
طرح عملیات :
هم چنین، شکستن خطوط اولیه دشمن و عبور از رودخانه و گرفتن سرپل در غرب کارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول و ادامه پیشروی به سمت مرز و تامین خرمشهر به عنوان اهداف مرحله دوم تعیین شدند.
بر همین اساس، محورهای عملیاتی هر یک از قرارگاه ها به ترتیب زیر مقرر گردید:
1- محور شمالی؛ قرارگاه قدس (با عبور از رودخانه کرخه).
2- محور میانی؛ قرارگاه فتح (با عبور از رودخانه کارون و پیشروی به سمت جاده اهواز – خرمشهر).
3- محور جنوبی؛ قرارگاه نصر (با عبور از کارون و پیشروی به سمت خرمشهر).
شرح عملیات :
بر همین اساس، با توجه به این که منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که هم چنان در اشغال عراق قرار داشت، از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراک نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز که طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتح المبین قطعی و مسجل می پنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتح المبین، در حالی که قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت می شد، به تمام یگان های تحت امر قرارگاه مرکزی کربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند.
سرانجام عملیات بیت المقدس در 30 دقیقه بامداد روز 10 اردیبهشت 1361 با قرائت رمز عملیات بسم الله الرحمن الرحیم . بسم الله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابی طالب از سوی فرماندهی آغاز شد.
شهید آیت الله صدوقی و آیت الله مشکینی نیز که در کنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه کربلا حضور داشتند، هر یک به طور جداگانه، پیام هایی را به وسیله بی سیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت کردند.
عملیات بیت المقدس را به چهار دوره زمانی به شرح زیر می توان تقسیم کرد:
مرحله اول : در محور قرارگاه قدس (شمال کرخه کور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحکامات متعدد، پیشروی نیروها به سختی امکان پذیر بود و در این میان تنها تیپ های 43 بیت المقدس و 41 ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور کرده و منطقه ای در جنوب رودخانه کرخه کور را به عنوان سرپل تصرف کنند. عدم پوشش جناحین این یگان ها باعث شده بود که فشار شدید دشمن برآن ها وارد شود.
در محور قرارگاه فتح، یگان های خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر رسانده و به ایجاد استحکامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحرکات دشمن در جاده مذکور پرداختند.
در محور قرارگاه نصر، به دلیل تاخیر در حرکت و وجود با تلاق در کنار جاده اهواز – خرمشهر و هم چنین تمرکز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق کنند.
الحاق کامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و هم چنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور کار عملیات شب دوم قرار گرفت که با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، لیکن برخی رخنه ها همچنان باقی بود تا این که سرانجام پس از 5 روز، جاده اهواز – خرمشهر از کیلومتر 68 تا کیلومتر 103 تثبیت و کلیه رخنه ها ترمیم شد.
مرحله دوم: در این مرحله آزاد سازی خرمشهر از دستور کار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد که قرارگاه های فتح و نصر از جاده اهواز – خرمشهر به سمت مرز پیشروی کنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف سرپل در جنوب کرخه کور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد.
عملیات در این مرحله در ساعت 22:30 روز 16/2/1361 آغاز شد. نیروهای قرارگاه فتح در همان ساعات اولیه به جاده مرزی رسیدند. یگان های قرارگاه نصر نیز با اندکی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق کردند.
دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکر های 5 و 6 خود را به عقب کشاند. به نظر می رسید این عقب نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکرها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر.
در پی این عقب نشینی که از ساعات اولیه روز 18/2/1361 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن ها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه ای که توسط قرارگاه نصر به عنوان سرپل تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.
مرحله سوم: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حرکت خود را به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عمل کننده که متشکل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز 19/2/1361 عملیات خود را آغاز کردند؛ اما به دلیل هوشیاری دشمن و تمرکز نیرو در خطوط پدافندی اش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیق نیافتند. تکرار این عملیات در روز بعد نیز به شکست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگان ها داده شود. هم چنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (علیه السلام) از قرارگاه فجر نیز در حرکت بعدی استفاده شود.
مرحله چهارم: عملیات از 1 تا 4 خرداد 1361:
در روز دوم خرداد نتیجه پیکار بسیار درخشان بود و قرارگاه کربلا به هدف خود که احاطه کامل خرمشهر بود، رسید. تعداد اسرای عراقی در این روز از 2830 نفر تجاوز کرد و یگان هایی از دشمن که در منطقه بین نهر عرایض و شلمچه مستقر بودند، به میزان زیاد منهدم شدند.
به وجود حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یکان های رزمنده، در صحنه عملیات بیت المقدس حضوری فعال داشتند و با بمباران پل شناور عراقی ها بر روی شط العرب و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزنده ای در آزاد سازی خرمشهر ایفا کردند.
در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیروها با ورود به شهر، آنرا از لوث وجود نیروهای عراقی پاک گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند.
از طرف دیگر جمعی از نیروهای عراقی با استفاده از تاریکی شب و قایق اقدام به فرار کردند که تعدادی از این قایق ها توسط تکاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفت و سرنشینان آن ها غرق شدند.
نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا نیم بعد ازظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه 3 بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقب نشینی کردند.
در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر خین جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکسته شد.
در ساعت 12 قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی که 24 ساعت در محاصره کامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا کشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند.
در ساعت 2 بعد از ظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد.
بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) اسارت، بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت و پیکره پاک آن از لوث وجود متجاوزان تطهیر گردید.
رزمندگان اسلام در اولین اقدام خود پس از آزاد سازی شهر، نماز شکر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه کردند. خبر آزاد سازی خرمشهر به سرعت در همه جا طنین افکند و ملت ایران اسلامی را که مدت ها در آرزوی شنیدن چنین خبر مسرت بخشی بودند، غرق در شادی و سرور کرد. مردم به خیابان ها ریختند و با پخش شیرینی به جشن و شادی پرداختند. در پایان آن روز امت شهید پرور ایران با حضور در مساجد، نماز شکر به جای آورده و با فرا رسیدن شب به یمن پیروزی حق بر باطل بر پشت بام ها ندای الله اکبر سردادند.
نتایج :
- با فتح خرمشهر، برتری نظامی ایران بر عراق مورد تایید کارشناسان و تحلیل گران نظامی قرار گرفت.
- فتح خرمشهر موجب انفعال ارتش عراق شد؛ به گونه ای که نظامیان عراقی تا مدت زیادی نتوانستند از لاک دفاعی خارج شوند.
- عملیات بیت المقدس موجب شد تا کشورهای عرب منطقه به تقویت مالی و نظامی عراق مبادرت ورزند.
- طی این عملیات حدود نوزده هزار تن از نیروهای دشمن به اسارت درآمده و بالغ بر شانزده هزار تن کشته و زخمی شدند.
میزان انهدام یگان های دشمن
لشگر 3 زرهی و لشگرهای 11 و 15 پیاده: 80 درصد.
لشگرهای 9 و 10 زرهی: 50 درصد.
لشگر 7 پیاده: 40 درصد.
لشگر 5 مکانیزه و لشگرهای 6 و 12 زرهی: 20 درصد.
تیپ های 9، 10 و 20 گارد مرزی: 100 درصد.
تیپ 109 پیاده: 60 درصد
تیپ های 601، 602، 416، 419 پیاده: 50 درصد.
تیپ های 31، 32 و 33 نیروهای مخصوص به میزان زیاد.
برخی از شهدای این عملیات :
تاريخ تولد :15/4/1339
نام پدر :غلام حسين
تاریخ شهادت : 25/10/1366
محل تولد : /ابركوه /مهرآباد
طول مدت حیات :27 سال
اصغر در روز پانزدهم تيرماه سال 1339 در روستاي مهرآباد ابرکوه به دنيا آمد. در سن 6 سالگي به آموختن پرداخت و عليرغم دوري راه روستا تا ابرکوه دوران راهنمايي و دبيرستان را با موفقيت به پايان رساند.
آخرين مقطع تحصيلي خويش را در شهرستان آباده گذراند و در سال 1358 فارغالتحصيل شد و پس از آن به تدريس پرداخت و در راستاي اين حرفه مقدس فکر و روان خويش را از درياي دانش مطهري و بهشتي و .... سيراب مينمود.
جهاني در زمان انقلاب به خيل تظاهرکنندگان پيوست و در نصب و پخش اعلاميههاي حضرت امام (رحمه الله علیه) حضوري فعال داشت و گاهي اوقات نيز به جوانان قرآن را ميآموخت.
با آغاز جنگ به ميدان رزم شتافت و به مدت 6 سال و چهارماه درخط مقدم جنگيد. در طول سال هاي حضور در جبهه بارها مجروح شد اما بي آنکه براي بهبود مراجعتي به منزل داشته باشد راه ميدان را در پيش گرفت.
سرانجام در روز بيست و پنجم دي ماه سال 1366 در عمليات بيتالمقدس 2 در سن 27 سالگي به شهادت رسيد.
منبع:الغديريان/ شماره 31
سخن شهيد
نيازمند به خدایيم و محتاجان جهاد، يادتان نرود. اگر دنيا ميخواهيد جهاد! آزادي و ناموس ميخواهيد جهاد! و هرچه ميخواهيد در جهاد اکبر است. اکنون بالاترين عمل جهاد و بالاترين مقام نيز متعلق به جهادگران است.
منبع:الغديريان/ شماره 31
شهيد احمد آجرلو
نام پدر :سيف الله
تاریخ شهادت : 25/10/1366
محل تولد :تهران /كرج /-
طول مدت حیات :29
محل شهادت :ماووت عراق
مزار شهید :بهشت زهرا (علیها السلام)- قطعه 26- رديف 4
احمد در سال 1337 در ماه مبارك رمضان در خانوادهاي متدين و مذهبي در حوالي شهرستان كرج چشم به جهان گشود. دوره ابتدايي و دبيرستان را با مو فقيت پشت سر گذاشت. احمد پيش از پيروزي انقلاب فعاليتهاي انقلابي چشمگيري داشت و همواره درصدد مبارزه با رژيم ستمشاهي بود.
ازشروع جنگ به عضويت سپاه پاسداران در آمد و تا هنگام شهادت به دليل شايستگي و كارآيي فراوان در سمتهاي مختلف از جمله فرمانده گردان پادگان، فرماندهي منطقه سپاه در آذربايجان شرقي، فرمانده سپاه پاسداران ناحيه كرج و جانشيني لشگر 10 سيد الشهدا (علیه السلام) و... به خدمت پرداخت و سرانجام در عمليات بيت المقدس 2 به شهادت رسيد. روحش شاد و يادش گرامي باد.
منبع:كتاب بيكرانهها
آن شهيد دلير
فرمانده يكي از گردانها بود، ما كه نميدانستيم، بعد از شهادتش فهميديم. يعني احمد فهميد. ميگفت: «چرا حتي يك بار به من چيزي نگفت؟» ميگفت: «خانوادهاش با چه وضعي دارند زندگي ميكنند. مانده بود چطوري كمكشان كند كه بهشان برنخورد. به آنها گفته بود: «امكاناتي هست كه ما بايد به همه برادرهايمان در تمام ردهها بدهيم ولي از آن جايي كه اين شهيد بزرگوار طبع بلندي داشتند نميخواستند از اين امكانات استفاده كنند. در صورتيكه ايشان واجد شرايط هم بودند.» و گفته بود: «اين كمكها حق برادرمان است. بودجه اي است كه براي اين كار گذاشتند و ما ... شما فكر نكنيد مثلاً تبعيضي قايل شديم و...» ميگفت: «وضعشان اسفناك بود. ولي مگر حالا پول را قبول ميكردند.» سيد ميگفت: «بعد از خانه كه آمديم بيرون، پيشاني احمد خيس عرق بود. توي راه همهاش ساكت بود. عاقبت ميگفت: «اي كاش قبل از شهيد شدنش به وضعشان رسيدگي ميكردم. اي كاش اين قدر دير نميآمدم كه ...! » سيد ميگفت: «نميدانم احمد آن پولها را از كجا جور كرده بود. حتماً رو انداخته بود به كسي ... آن هم آدمي مثل احمد كه رو به كسي نميانداخت. حالا قسطهاي آن پو ل را چه جوري ميخواست برگرداند.» هيچ كس اگر نميدانست من كه ميدانستم وضع احمد چه جوري است. حالا فهميديم چرا احمد آن روز توي چادر خلوت كرده بود. وقتي جنازهها را آوردند، ديدم او نيست. كلي گشتيم تاتوي يكي از چادرها پيدايش كردم، نشسته بود وسط چادر و كولهاي را گذاشته بود جلويش و همين طور گريه ميكرد. كوله مال همان شهيد بود. احمد با كوله درد دل ميكرد، ازش معذرت خواهي ميكرد كه چرا دير فهميده وضع و حالش اين طور بوده. طوري حرف ميزد كه انگار صاحبش آنجا ايستاده و دارد با او صحبت ميكند و هيچ كس نميدانست، حتي تا بعد از شهادتش هم هيچ كس نفهميد كه خود احمد هم با سختي زياد زندگي ميكرد و در تمام اين مدت حتي يك بار هم اظهار تنگدستي نكرد.
منبع:كتاب بيكرانهها
راوي:برادر شهيد
جلسهاي كه برگزار نشد
صندلي حاج احمد خالي مانده بود و ما مانده بوديم حالا با جاي خالي او چكار كنيم؟ همه ساكت بودند. يكي زل زده بود به قاب عكس او، يكي به بند پوتينهايش و شايد هم به دستهايش و يكي از پنجره نگاه ميكرد به حياط پادگان، و گاهي به آسمان. نميدانم چقدر وقت بود كه آنجا نشسته بوديم. اولش اصلاً قرار نبود اين هفته جلسه داشته باشيم ولي بيآنكه كسي حرفي زده باشد دوباره جمع شده بودند آنجا. انگار نيرويي كشانده بودشان توي آن اتاق. نميدانم شايد به خاطر آن بود كه او بيخبر رفته بود و ما رفتنش را باور نميكرديم. شايد هم چون آنجا اتاق او بود و... همه به بهانه جلسه آمده بودند و حالا كسي نميخواست جلسه را شروع كند. هميشه حاج احمد خودش جلسه را شروع ميكرد. بچهها يكي يكي بلند شدند و رفتند اتاقهايشان. دست آخر من ماندم و قاب عكس گل زده حاج احمد و صداي گريه كسي كه حاج احمد، حاج احمد ميكرد و براي كسي مابين گريههايش حرف ميزد. ميگفت: «از بين تمام كساني كه باهم آمدند آنجا فقط حاج احمد مانده بود.» ميگفت: «حاج احمد آخرين حلقه اين زنجير بود و آخرين حلقه زنجير هم رفته بود.»
منبع:كتاب بيكرانهها
راوي:دوست و همرزم شهيد
چشم به راه
قرار بود تك كنيم و برگرديم عقب. خبر دادند چند تا جنازه و مجروح جلو مانده كه كسي نيست آنها را بياورد. بايد قبل از زدن آفتاب هر طوري بود ميكشيديمشان عقب. بايد ميجنبيديم. ميرفتيم سراغ بچهها. ولو شده بودند كنار سنگر. خستهتر از آن بودند كه بتوانند كاري بكنند. ولي نميشد آنها را به امان خدا رها كرد. با هر زور و زحمتي بود، پنج تا برانكارد جور كردم و با بچهها راهي شديم. وسط راه يك مرتبه چشمم به حاج احمد افتاد. سر برانكار را گرفته بود و تند ميآمد و چه نفس نفسي هم ميزد. رفتم جلو، خود خودش بود. گفتم: «بايد ببخشيد حاج آقا من متوجه نشدم كه شما آنجا نشستهايد والا نميگفتم ...» گفت: «من هم يك نفر مثل تو هستم كه دوست دارم براي اين بچهها يك كاري كرده باشم. كارخوبي كردي. والا اينها ميماندند اينجا، الان كلي آدم برايشان چشم به راهند.
منبع:كتاب بيكرانهها
راوي:دوست و همرزم شهيد
ردپاي نور
سحر نگاه خودت را به آسمان دادي // غـــــــــــروب همــــنفس آفتاب جان دادي
مسووليت شهيد | تاريخ عمليات | نام عمليات |
|
- | 1361/01/02 | فتح المبين | 1 |
- | 1361/02/10 | بيت المقدس | 2 |
- | 1364/11/20 | والفجر8 | 3 |
- | 1365/10/19 | كربلاي5 | 4 |
- | 1366/10/25 | بيت المقدس2 | 5 |
شهيد محمدحسين جوكارقمي
نام پدر :عليرضا
تاریخ شهادت : 1/11/1366
محل تولد :تهران / تهران
طول مدت حیات :19 سال
محل شهادت :ماووت عراق
مزار شهید :بهشت زهرا (سلام الله علیها ) قطعه 26
شهر تهران در عزاي زاده زهرا (سلام الله علیها )، حسين بن علي (علیه السلام ) سياهپوش بود، صبح تاسوعا صداي گريه محمدحسين خانه عليرضا جوکار را رونقي ديگر بخشيد، سالها از آن اتفاق شيرين گذشت و محمدحسين با رسيدن به 7 سالگي راهي دبستان شد.پايان تحصيل در مقطع دبستان و ورود او به دوره راهنمايي با اوجگيري مبارزات انقلابي هموطنانش عليه رژيم ستمشاهي مصادف گشت و او که دلداده عشق حسيني بود.سرباز نهضت خميني (رحمه الله علیه) شد. انقلاب به پيروزي رسيد و هجوم دشمن بعثي به مرزهاي ايران اسلامي نهال نوخاسته جمهوري اسلامي را به خطر انداخت و محمدحسين شيداي جهاد شد.کمي سن و جثه کوچک او مانع از حضورش در جبهه بود.اما وي پس از تلاش بسيار موفق به اخذ رضايت والدين و اولياي امور گشته و به جبهه اعزام شد.به اين اميد که پيامآور آزادي براي برادرش رضا که در عمليات والفجر مقدماتي به اسارت بعثيون درآمده بود باشد.رزم در ميدان نبرد مانع ادامه تحصيل او نشد و او با تلاش و پشتکار بسيار به تحصيل خود در مجتمع رزمندگان (مستقر در ميادين نبرد) ادامه داد.چهار سال حضور مداوم در جبهه از او دلاوري نامآور ساخت که حماسه حضورش در عملياتهاي کربلاي يک، کربلاي چهار، کربلاي 5 و بسياري از عملياتهاي ديگر جاودانه شد.او که بارها زخم عشق بر جان نشانيده بود، سرانجام در سحرگاهان اولين روز از بهمن ماه سال 1366 پس از شرکت در عمليات بيتالمقدس 2 منطقه ماووت عراق را شرمنده خون خويش ساخت و در سن 19 سالگي به آسمان پر گشود و پس از سالها مداحي و نوحهخواني سالار شهيدان حسين بن علي (علیه السلام)، ميهمان خوان محبت دولت گرديد. روحش شاد
منبع:يادنامه شهيد
احرام خون
هنوز چهلم شهداي جمعه خونين مکه نيامده بود، همه بچههاي رزمنده داغدار جنايت هولناک سعوديها بودند.در اين ايام ماتم، خبري دلهاي همه را زنده کرد، عمليات در پيش بود، آن روز آفتاب، خسته از تلاش روزانه غروب ميکرد. بچهها وضو گرفتند و صف نماز تشکيل شد.زمزمه عاشقانه با معبود، ساعتي بعد ستوني از پروانههاي دلسوخته به سمت خط حرکت کرد.شب عرفه بود و همه حال و هواي عجيبي داشتيم. همه دوست داشتيم به زيارت خانه خدا مشرف شويم اما ميدانستيم اينجا در طواف وجود اوئيم و براي گرفتن انتقام زوار خانه خانه او ميرويم.دشمن روي ما ديد کامل داشت اما آيه وجعلنا کار خود را کرده بود. به ميدان مين رسيديم برادرهاي تخريبچي کار را شروع کردند و ما مجالي براي آسودن يافتيم فاصله زيادي راه پيموده و همگي خسته بوديم. يکي از برادرها از فرط خستگي به خواب رفته و در خواب ديده بود رزمندهها پيروز شده و بر فراز ارتفاعات آزاد شده جامه احرام بر تن لبيک ميگويند.خواب او نفر به نفر نقل شد، حالا همه حس ميکردند حاجي شدهاند.ساعتي بعد با رشادت و از جان گذشتگي برادران رزمنده ارتفاعات موردنظر آزاد شد و رزمندگان اسلام يکپارچه با هم نداي لبيک اللهم لبيک سر دادند. آنوقت بود که اين ابيات در ذهنم نقش بست :
گفتم ندارم از بر احرام جامهاي
گفتن لباس رزم تو باشد قباي دوست
گفتم خطر اگر به رهم بود چون کنم
گفتن بخر به جان تو خطر را براي دوست(1)
1- شعر شهيد
منبع:يادنامه شهيد
بانوي آسماني
عمليات کربلاي 5 در جريان بود و محمدحسين هم افتخار حضور در صف حماسهآفرينان اين عمليات را پيدا کرده بود، اما در همان ايام از ناحيه سينه و پهلو به شدت آسيب ديده و در بيمارستان بستري شده بود هربار که به خاطر ميآورد که اين عمليات با نام مقدس حضرت زهرا (علیها السلام) و در شب وفات ايشان آغاز شده و به ياد زخمهاي خود ميافتاد احساس غرور ميکرد.کسي در درونش ميگفت که به او نظر شده گويي تقدير چنين بوده تا او بتواند اندکي از رنج آن وجود پاک را لمس کند.يکي از همان شبها، همان شبهاي دردآلود بر روي تخت بيمارستان بانوي دو عالم حضرت صديقه طاهره (علیها السلام) را در خواب ديد.ايشان دست بر جراحات محمدحسين کشيدند و به برکت آن وجود آسماني دردهاي او التيام يافت.گرچه درد فراق هنوز بر جاي بود.به خوابي که چندي پيش ديده بود فکر کرد. او را از جبهه به مشهد اعزام کرده بودند و اين اولين زيارت امام رضا (علیه السلام) بعد از آن خواب عجيب بود.2 زيارت ديگر باقي بود تا برات حضور يابد.
منبع:يادنامه شهيد
راوي:خانواده شهيد
آخرين ديدار
در وانفساي عمليات که از زمين و آسمان آتش ميباريد شدت خستگي او را به عالم رويا کشاند.سر بر خاکهاي خاکريز گذاشت و به خواب رفت.نوري آسماني را در خواب ديد که خطاب به او فرمود:«تو پس از سه بار زيارت حضرت امام رضا (علیه السلام) پيش ما خواهي آمد».چند شب بعد از ديدن آن خواب براي اولين بار به زيارت مشرف شد.هواپيماي c-130 جسم مجروح او را بر گرد مرقد ثامنالحجج طواف داد و در يکي از بيمارستانهاي مشهد بستري شد.بعد از آنهم دوبار ديگر به درگاه قدسي امام رضا (علیه السلام) طلبيده شد.حالا سه بار زيارت کرده بود.آخرين بار که به مرخصي آمد قصد سفر به مشهد کرد اما به هر دري که زد موفق به پيدا کردن بليط نشد، ديگر اطمينان داشت که هنگام وفاي به عهد رسيده.وقت رفتن رو به اعضاي خانواده کرد و با لحني غريب گفت:«اگر برنگشتم، وصيتنامهام لاي قرآن است، آن را برداريد».اين را گفت و. رفت.رفت و چندي بعد بازگشت اما بر روي دستها.
منبع:يادنامه شهيد
نامه شهيد
قسم به او، که لقايش را به دنيا و يک لحظه ديدارش را با بهشت و نعمتهايش عوض نخواهم کرد اگر امامم، نه امامم! بلکه رهبرم، نه رهبرم! بلکه صاحب قلبم فرمان نداده بود، و اذنم نمي داد، و اگر فرياد حسين فاطمه (علیها السلام) را نميشنيدم که نداي «هل من ناصر ينصرني» را تکرار ميکرد يک لحظه خود را به خطر نميانداختم.
با آنکه خودم را در اين مدت از امتحانات بزرگي بدر آوردم ولي با اين همه وقتي خودم را با ساير رزمندگان مقايسه ميکنم، ميبينم هنوز خامم و هنوز در اين کوره انسانسازي پخته نشدهام تا ناخالصيها پاک شود. خانواده عزيزم : از اينکه دنيا را فداي آخرتتان نمودهايد، و جنه النعيم را به دنياي ظاهر فريب ارجعيت دادهايد خوشحالم که حضرت حتي عزوجل شاهد است که اين برائتي که نسبت به دنيا پيدا نمودهام از شما آموخته ام که «الدنيا سبحن المؤمن و جنه الکافر».
ياران ميروند نوبت به نوبت
خوشا آندم که نوبت بر من آيد
منبع:يادنامه شهيد
آخرين دستنوشته شهيد
1-گناه را ترک کنيد و تقوي را پيشه خود سازيد.
2-براي دنيا ارزش قائل نشده و آن را متاعي اندک بدانيد.
3-دنيا را محل جمع توشه آخرت قرار بده و با آن طوري رفتار کنيد که اولياء الله رفتار کردند.
4-امام امت را پيشتيبان بوده و به اوامرش با دل و جان عمل نمائيد.
5-بر اهلبيت عصمت و خصوصاً خامس آنها گريه فراوان کنيد.
6-ياد شهدا را با رفتن بر سر مزارشان و سرکشي به خانوادههايشان زنده بداريد.
7-در برابر هرگونه مصيبت و بلايي به بزرگان اقتدا کنيد.
8-به اجتماعات اسلامي خصوصاً نماز جمعه اهميت فوقالعاده دهيد.
9-فرزندان خود را براي آينده اسلام و ايران تربيت سالم کنيد.
10-در صورت امکان ده روز، روزه و يک ماه نماز برايم انجام دهيد.
به رضا (برادر اسير شهيد) سلام برسانيد، براي کفن و دفن و .... خود را زياد به مشقت نياندازيد.
والسلام
محمدحسين جوکار 3/10/1365
منطقه عملياتي فاو «مدينه الزهرا»
منبع:يادنامه شهيد
مناجات شهيد
خداوندا، بارالها، ايزدا :
در طواف وجودت، چرخيدهام، و اينک در اوان جواني پروانهوار! نه! که ديوانهوار خود را فداي تو خواهم کرد، شايد که بتوانم شدت علاقهام را بدينوسيله به معرض نمايش تو قرار دهم تا همگان بدانند که نه هفت بار که هفتادبار، نه! که تا زمانيکه اين شمع نورافشاني کند بر طوافش خواهم شتافت و تا در راهش نسوزم و پيکرم را در آتش محبتش خاکستر نسازم، از پاي نخواهم نشست که جانم را فقط براي سوختن و خاکستر شدن در راهت اي معبود من پرورش دادهام چرا که قلبم را در هجران آن عزيزان سوزاندهام و اکنون براي سوزاندن پيکر خاکيم خود را در ديار غربت آواره نمودهام تا شايد زبانهاي از آتش عشق بالم را بسوزاند و به جمع ياران سوختهام ملحق شوم. اي معبود من!
تو خود ميداني که اولين روزي که در دنيا چشم گشودم روز عاشورا بود و به محض تولدم اولين کلمهاي که به گوشم رسيد، فرياد «يا حسين» بود و اولين طعام دنيا با اشک ريخته شده در مصائب سيدالشهدا (علیه السلام) در رگهايم جاري شد پس چطور ميتوانم در مقابل هجوم مشرکان به اسلام و ريخته شدن خون بهترين فرزندان امام زمان سکوت اختيار کنم؟
من غم مهر حسين (علیه السلام) با شير از مادر گرفتم
روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم اي مقتدر و اي تواناي دانا!
اي زاهدان را معين، اي سالکان را مونس، اي عارفان را ياور، و اي عاشقان را معشوق، اگر کسي نداند، تو خوب ميداني، اگر کسي نبيند، تو خوب ميداني، اگر کسي نشنود، تو خوب ميشنوي که قلبم، روحم، جانم، زبانم، چشمم و گوشم، و تمام اعضاي وجودم را نثار کسي خواهم کرد که همه جن و انس، افلاکيان و خاکيان، سالکان و عارفان و زاهدان و عاشقان همه و همه در رسيدن به يک لحظه وصل او خواب و راحتي را براي خود حرام نموده و لسانشان را به ذکرش مأمور کرده و قلبشان را به حب او اطمينان بخشيدهاند، او کيست؟! جز مولاي اعظم، سيداکرم، هادي اعلم، حضرت غفار و ستار، رزاق و علام، رب الارباب الله جل جلال و عم لواله و عظم شانه.مگر کسي جز او لياقت اين صفات را دارد؟
که بشر فداي او شود کسي که انبياء فداي او شدند.کسي که رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيتش، همچون سيدالشهداء قرباني براي او شدن و راه او را به زندگي در زير استبداد ترجيح دادند.
پس اسماعيل قربان نشد، تا تاريخ تنها حسين (علیه السلام) را در کنار اکبر (علیه السلام) سراغ داشته باشد، آتش ابراهيم را نسوزاند، طناب دار عيسي را نشناخت تا تنها پيکر سيدالنبي، امام مجتبي بعد از شهادت تيرباران شود. کسي به يعقوب سنگ نزد، کسي خاکستر بر سر موسي نريخت، کسي شکمبه شتر را در حال عبادت بر گردن عيسي نيانداخت تا تنها پيامبر خاتم بگويد:«هيچ پيغمبري به اندازه من در امر رسالت اذيت و آزار نشد»، هيچ فرزند پيغمبري براي برپائي آئين جدش جان خود و جوان خود را فدا نکرد و اهلبيت خود را در چنگال دشمنان به اسارت نيانداخت تا تنها حسين (علیه السلام) مصباح الهدي و سفينهالنجاه شود. بسوزان هر طريقي ميپسندي
که آتش از تو و خاکستر از من
بکش چون صيد در خونم بغلتان
تماشا کردن از تو، پرپر از من
«شهيد محمدحسين جوکار»
منبع:يادنامه شهيد
شعر شهيد
هواي دوست
گفتم که مايلم به تماشاي روي دوست
گفتن بيا به مرقد و اندر سراي دوست
گفتم چگونه آيم و اين راه طي کنم
گفتن، به سر اگر که تو داري هواي دوست
گفتم خطر اگر به رهم بود چون کنم
گفتن بخر بجان تو خطر را براي دوست
گفتم ندارم از بر احرام جامهاي
گفتن لباس رزم تو باشد قباي دوست
گفتم که اسماعيل شوم يا که مادرش
گفتن که اسماعيل کجا شد فداي دوست
گفتم کجا چو هاجر مضطر دوان شوم
گفتن که دشت مروه و کوهت صفاي دوست
گفتم که نيمه جان مرا کس نميخرد
گفتن رضاي خود تو بده بر رضاي دوست
گفتم که يار، وعده نمود و وفا نکرد
گفتن وفا نما تو سپس ببين، وفاي دوست
گفتم خضاب با چه کنم اي عزيز من
گفتن که خون تو همچون حناي دوست
گفتم کجاست بيت حکيم و دواي عشق
گفتن که هست حکيم تو در کربلاي دوست
گفتم بگو «حسين» چه کند تا رسد به دوست
گفتن که جان و دل بنمايد فداي دوست
2/5/1366
منبع:يادنامه شهيد
اشعاري در وصف شهيد
«چراغ آسمان»
ميان عاشقان، عاشقترين بود
چراغ آسمان ، مهر زمين بود
چو باغ نوبهاران، عنبرآميز
چو گلبانگ هزاران دلنشين بود
زلال جاري ايمان و ايثار
بلور ناب اخلاص و يقين بود
ز مغز استخوان شعله برخاست
که داغ جانگدازش آتشين بود
عنان گريه از دستم چنان رفت
که جوي ديدهام دريانشين بود
ببار اي ديده خون دل به دامن
بنال اي دل که تقدير اين چنين بود
حسينش نام و عشق کربلا داشت
دلش با شور عاشورا عجين بود
نجابت، سادگي، پاکي، صداقت
به بحر هستياش موجآفرين بود
«کوير از داغ» اگر غمنامهاي خواند
مکن غيبش که حرف دل همين بود
«غلامرضا محمدي (کوير) تقديم به شهيد محمدحسين جوکار»
منبع:يادنامه شهيد
وصيتنامه
گزيدهاي از وصيتنامههاي شهيد ....
اي مردم تقوا پيشه کنيد، تقوي پيشه کنيد که بهشت را به بهانه، نه به من ميدهند، نه به شما، دنيا محل خوشگذراني نيست که اگر خطبه همام را درک کنيم بايد خون گريه کنيم، اگر دعاي کميل علي (علیه السلام) را درک کنيم بايد خنده را بر خود حرام کنيم، دنيا محل گريه بر مصائب اهلبيت (علیه السلام) است و محل اشک ريختن بر داغ دل سيدالشهدا(علیه السلام) است.
خندهکنان ميرود روز جزا در بهشت
آنکه به دنيا کند گريه براي حسين
وقت تنگ است و فردا دير، هرلحظه ميگذرد يک قدم به خانه قبر نزديک ميشويم آيا فکر کردهايم که وقتي منادي ندا ميدهد که «وامتازواليوم ايها المجرمون» چه خواهيم کرد مگر نميدانيم که گناهکار را در نشستن بر سفره اهلبيت راهي نيست مگر فويل للمصلين را نخواندهاي، چرا به هفده رکعت نماز و سي روز، روزه و....خود مغرور هستيم ......
اي واي بر کسانيکه ندانسته فکر ميکنند بهشت، مطلوب اصلي جوانان جانباز جبهههاست و چه بدبختند غافلاني که ميانگارند چند روز عسل و شير و شراب و کاخهاي بلورين و حور و ملک منتهاي مقصود انصار حسين بن علي (علیه السلام) بوده و هست چه بيچاره و نافهمند ....که آخرين آرزوي هم رکابان حضرت صاحبالعصر (عج) را مسائل و امکانات مادي جهان آخرت ميدانند.نه! هرگز چنين نيست، هيهات! هيهات! از شيراني که به فکر اين چيزهاي اندک باشند.... اينها عارف نيز نشدهاند چه رسد به اينکه عاشق شده باشند.اينها نميتوانند بفهمند که هم جواري با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیه السلام) و در معيت سيدالشهدا (علیه السلام) قرار گرفتن چه حال و خطي دارد.اينها نميتوانند بفهمند که چرا امام عزيز ميفرمايند:«دست و بازوي شما رزمندگان را ميبوسم و بر اين بوسه افتخار ميکنم».آري! اين دنياست که اينها را کور کرده، اين دوستي دنياست که نميگذارد برکت دعا و مناجات سحرهاي شهدا را درک کنند.... مگر نميدانيد که اموال و مقام و پست اجتماعي همه رفتني است، چرا که اگر رفتني نبود از گذشتگان به ما نميرسيد، پس بيائيم همه چيز را براي آبادکردن خانه تاريک قبرمان بکار بنديم که اگر چنين نکنيم جزء خاسرين خواهيم بود.دنيا بداند که ما پروانگان گرد دوست، قطرهاي از خون سرخمان را به جز بر رضاي دوست بر زمين نخواهيم ريخت و چون رضاي دوست در اين است، حاضريم سرمان را نيز به تيغ بلا بسپاريم.
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
عيب نباشد که دوست، دوست تر از جان ماست
...چند کلامي نيز با دوستان همرزم و همکلاس و همه عزيزان دارم که معروض ميدارم: ....برادران و خواهرانم: اطاعت از حضرت امام و بهتر بگويم ولايت فقيه اطاعت از خداست. مبادا، فرمايشات ايشان را ساده انگاريد و خداي ناکرده به اوامرش جامع عمل نپوشانيد که او (روحي له الفداء) سخني را از خود ندارد و هرچه ميگويد، سخن اسلام و امام زمان (عج) هست. مبادا، روزي بياييد که امام تنها بماند.... اگر با او باشيد و مطيع او شويد، که هستيد، فرزندانتان در آينده با سرافرازي در جهان زندگي خواهند کرد و مدام بر داشتن، چنين نياکاني افتخار خواهند کرد.
...1-از زماني که خبر شهادت مرا به شما ميدهند تا پايان آخرين مراسم راضي نيستم که کسي براي من آنطور گريه کند که نامحرمان صدايش را بشنوند و دشمنان طعنه زنند.
2-صبر را، صبر را، صبر را همچون در فراغ برادرم رضا نصب العين خود قرار دهيد و به زينب کبري (علیها السلام) اقتدا نمائيد.
3-اگر جنازهام نيامد حتماً به شهادت رسيده ام و زياد به اسارت بنده فکر نکنيد. 4-دوست دارم از لحاظ صبر در مقابل مشکلات نيز موجب افتخار من در مقابل حضرت جل و علا باشيد. 5-اگر جنازهام آمد ابتدا آن را در مسجد ببريد و بعد از چند ساعت آن را تشييع کنيد.
6-نميخواهم، مردان در پيشاپيش جنازهام زير بغل پدرم را بگيرند که او را مردي صبور ميدانم.
7-ميخواهم که در پيشاپيش جنازه استوار و متين و راست قامت و صبور حرکت کنند و خدا را از دادن چنين نعمتي به او شکرگزارد.
8-ميخواهم به جاي آنکه زنان به مادر و خواهرانم تسلي دهند آنها زنان را به صبر و سکوت دعوت کنند. 9- بسيار دوست دارم که چون راهپيمائيها، در مراسم تشييعام با شعار همراه باشد و در جلو مادر و خواهرانم بدون گريههاي بلند حرکت نمايند.
10-در بهشت زهرا نيز نميخواهم براي ديدن بدن من کسي از زنان بدنش به بدن نامحرمي برخورد کند و بايد براي مادر و خواهرانم مردان راه باز نمايند.
11-مستحبات را حتي الامکان در بخاکسپاري پيکرم انجام داده و در صورت امکان تلقينات را به يکي از علماء محول نمائيد.
12-اگر سرم سالم بود پيشانيبندي که يا سيدالشهداء بر روي آن نوشته شده و کنار گذاشتهام را بر پيشاني من ببنديد و بازوبند يا فاطمه (سلام الله علیها ) ادرکني را بر بازويم ببنديد، و دستمال گريهام را نيز در کنار صورتم در قبر قرار دهيد و خاکي از تربت حسين (علیه السلام ) را اگر تهيه نموديد برايم بگذاريد.
13-اگر توانستيد کسي از خودتان مرا دفن کند (يعني اگر توانستيد گورکن خاک نکند).
14-وقتي ميخواستيد تنهايم بگذاريد براي راحتي در قبرم دعا نمائيد.
15-نماز شب اول قبر را اگر توانستيد برايم بخوانيد.
16-به دنيا اعتنا نکنيد که او براي مؤمنين پشيزي ارزش ندارد و ارزش دنيا تنها به کسب معنويات و برگرفتن توشه راه است و لا غير.
17-گناه قلب را سياه، قبر را تنگ و موجب خجالت در آخرت ميشود. پس عالم را محضر خدا بدانيد که او بهترين نظاره کننده است.
18-به برپايي نماز خصوصاً جماعت و واجبات و محرمات نماز واقف بوده و نماز اول وقت را ترک نکنيد. 19-اگر در برگزاري مراسم با تلاش شما باز نقصي ديديد بدانيد او اينطور خواسته و چون او اينطور خواسته من نيز اينطور ميخواهم.
20-احتياطاً ده روز، روزه گرفته و ده روز نماز شکسته و ده روز نماز درست برايم بخوانيد مقدار پول کمي که دارم در قرض الحسنهها قرار دهيد تا کسانيکه احتياج دارند از آن استفاده کنند.
21-امام را، امام را، امام و روحانيت و رزمندگان را تنها نگذاريد.
«والسلام علي من اتبع الهدي»
«عبدالضعيف محمدحسين جوکار».
منبع:يادنامه شهيد
ردپاي نور
ما که در دشت جنون هستي خود باختهايم //خانه خويش در آن سوي عدم ساختهايم
ما گذشتيم ز نه دايره ملک وجود// تا فراسوي شدن اسب زمان تاختهايم
مسووليت شهيد | تاريخ عمليات | نام عمليات |
|
- | 1365/04/09 | كربلاي1 | 1 |
- | 1365/10/03 | كربلاي4 | 2 |
- | 1365/10/19 | كربلاي5 | 3 |
- | 1366/10/25 | بيت المقدس2 | 4 |
شهيد سيدحسن رضوي
نام پدر :مرتضي
تاریخ شهادت : 22/دي/1366
محل تولد :گيلان /رشت
طول مدت حیات :22
محل شهادت :ماووت عراق
مزار شهید :بهشتزهرا (علیها السلام) قطعه 40 رديف 31 شماره 21
در روز چهارم آبان ماه سال 1344 سيد حسن فرزند سيد مرتضي در شهرستان رشت در آغوش گرم خانواده پا به عرصه هستي نهاد و تحصيلات ابتدايي را به پايان رساند در سنين نوجواني در سالهاي پر التهاب انقلاب شاهد قيام عدالتطلب و ظلم ستيزهاش آموختگان بود. سيد حسن نيز همصدا با همکلاسيهاي خود به سيل خروشان انقلاب پيوست و در فعاليتهاي انقلابي شرکت کرد تعليمات پاک مذهبي از او جواني متقي و شجاع ساخته بود پس از پيروزي انقلاب اسلامي وي که موفق به اخذ مدرک ديپلم شده بود و به خيل سبزپوشان سرافراز سپاه پيوست و با شروع جنگ تحميلي به سوي جبهههاي نور شتافت و در چندين عمليات از جمله کربلاي 5 و بيتالمقدس 2 شرکت کرد. رضوي سرانجام در تاريخ 22/10/1366 در جريان عمليات بيتالمقدس 2 به عنوان معاون فرماندهي تخريب در خاک ماووت عراق در سن 22 سالگي بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحيه سر به شهادت رسيد و اين گونه سردار رشيد اسلامي غريبانه قدم در ديار نامکشوف راز نهاد و به آسمانها پرواز کرد مزار پاک او در بهشتزهرا قطعه 40 رديف 31 شماره 21 قرار دارد.
منبع:پرونده در پايگاه حمزه اسلامشهر
شهيد داوود بهادري
نام پدر :ابراهيم
تاریخ شهادت : 27/دي/1366
محل تولد :تهران / اشتهارد
طول مدت حیات :27 سال
محل شهادت :ماووت
بهادري در سال 1339 در شهر اشتهارد در خانوادهاي مذهبي به دنيا آمد و تحصيلات خود را در همان شهرستان گذراند و در آموزش و پرورش مشغول خدمت شد. وي چندين مرحله به جبهههاي حق عليه باطل رفت و بارها مورد اصابت گلولههاي خصم قرار گرفت. بهادري سرانجام در 27 دي ماه 1366 در منطقه ماووت در سن 27 سالگي به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
منبع:كتاب ياديادآوران
شهيد سعيد نظرلي
نام پدر :محمدعلي
تاریخ شهادت : 27/دي/1366
محل تولد :تهران /رباط كريم
طول مدت حیات :25 سال
سعيد نظرلي درتاریخ 17/12/1341 خانوادهاي مذهبي به دنيا آمد و تحصيلات خود را در همان منطقه به پايان رساند. او در دوران كودكي پدرش را از دست داد. وي بعد از تحصيلات متوسطه به خدمت سربازي اعزام شد و در سال 1366 به عنوان مربي تربيتي كارش را آغاز نمود. در اين دوران چندين مرحله به جبهه اعزام و سرانجام در تاريخ 27/10/1366 در سن 25 سالگی به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
منبع:كتاب يادياران
وصيتنامه
از تمام انبيا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و از تمام رهبران علي (علیه السلام) را و از تمام مجاهدان حسين (علیه السلام) را و از تمام قصهها قيام را و از تمام كتابها قرآن را برگزيدهام. خدايا چنانمان بدار كه در ليلهالقدر حيات خويش، خواب نباشم و چنان آتشي به روحمان انداز كه تا معراج برسيم
منبع:کتاب يادياران
شهيد عباس اصلاني
تاریخ شهادت : 2/11/1366
محل تولد :آذربايجانشرقي / اهر
طول مدت حیات :20 سال
محل شهادت :ماووت
مزار شهید :مفقودالجسد
در تاريخ پانزدهم اسفند 1346 در شهرستان اهر فرزندي پا به عرصهي گيتي نهاد که بر مبناي اعتقادات خانواده و با الهام از مکتب سرخ عاشورا نام عباس را براي او برگزيدند. او دوران کودکي را در دامن پدري زحمتکش و مادري پارسا و مؤمنه گذراند و قبل از ورود به مدرسه در حسينيهي جوانان مسجد امام رضا که تعدادي از شخصيتهاي علمي و مذهبي شهر در آن به فعاليت ميپرداختند، به آموزش قرآن مجيد مشغول شد.
عباس در اين دوران به يادگيري ورزشهاي رزمي ميپرداخت و علاقهي زيادي به درس خواندن داشت و براي ورود به مدرسه لحظهشماري ميکرد تا اين که در سال 1352 در مدرسهي ابتدايي آيتالله کاشاني شروع به تحصيل نمود و همزمان در حسينيهي جوانان مسجد امام رضا عضويت يافت.
عباس به کتاب خواندن علاقهي خاصي داشت و اوقات فراغتش هميشه به مطالعهي کتابهاي علمي و مذهبي ميگذشت تا اينکه به اصرار او در منزل، کتابخانهي کوچکي درست کردند. پايان دوران ابتدايي عباس همزمان با دوران انقلاب اسلامي بود. او نيز با اصرار زياد همراه پدر و ديگر دوستانش در تظاهرات حضور مييافت و بعد از پيروزي انقلاب نيز عضو فعال بسيج بود.
در سال 1357 عباس تحصيلات دورهي راهنمايي را در مدرسهي راهنمايي رافضي آغاز نمود. او عضو انجمن اسلامي مدرسه بود و تابستانها نيز دورههاي آموزشي مختلفي مانند تزريقات و پانسمان و عکاسي و ... را سپري ميکرد. عباس دوران دبيرستان خود را در دبيرستان آيتالله مدرس گذراند و هميشه جزو شاگردان ممتاز دبيرستان بود.
وي بعد از اخذ ديپلم به طور همزمان در دو رشتهي دبيري الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تربيت معلم تبريز و علوم سياسي دانشگاه تهران پذيرفته شد ولي به علت علاقهي زيادي که به شغل دبيري الهيات داشت، در اين رشته مشغول به تحصيل شد. همزمان با ورود عباس به مرکز تربيت معلم، جنگ تحميلي عراق عليه ايران نيز آغاز شده بود و عباس نيز اشتياق زيادي براي حضور در جبهه و دفاع از تماميت ارضي کشور داشت. تا اين که در اواخر سال 1365 بعد از چند ماه آموزش نظامي به جبهههاي نبرد اعزام شد. عباس به قصد صيد شهادت ميرفت و جز ديدار يار هوسي در سر نميپروراند.
او در سمت آرپيجيزن در گردان امام حسين (علیه السلام) – گروهان علياکبر – بعد از يک سال حضور در جبهههاي حق در عمليات بيتالمقدس دو در منطقهي ماووت در تاريخ دوم بهمنماه 1366 بعد از نبردي عاشقانه در سنّ 20 سالگي به لقاي معشوق نايل آمد و پيکر پاکش مفقود شد.
منبع:كتاب آموزگاران شهادت جلد2 صفحه 47
وصيت نامه
« خدايا من به خاطر رضاي تو و کمک به دين تو لبيک به نداي "هل من ناصر ينصرني " رهبر انقلاب اسلامي گفته و عازم جبهههاي نبرد حق عليه باطل ميشوم و از تو مدد ميخواهم.
خدايا! قدمهايمان را استوار و نيّتمان را خالص بگردان. »
منبع:کتاب آموزگاران شهادت جلد2 صفحه 49
شهيد محمود كرمي مجومود
تاریخ شهادت : 2/11/1366
محل تولد :تهران /تهران
طول مدت حیات :21 سال
محل شهادت :ماووت عراق
محمود در سال 1345 در شهر تهران ديده به جهان هستي گشود. 5 ساله بود که به شرکت جعفرآبادي شهرري مهاجرت کرد. آموختن علم را همانند کودکان آن ديار آغاز کرد و تا اخذ مدرک سيکل در باقرآباد درس خواند. رشتهي ورزشي او دو و ميداني بود و هميشه جزو نفرات برتر مسابقه بود. محمود در زمان قيام ملت مسلمان ايران، عاشقانه در جمع ياران امام (رحمه الله علیه) قرار گرفت. وي از مؤسّسان پايگاه بسيج مسجد 12 امام بود. در سنّ 16 سالگي عازم ميدان رزم شد و در بازگشت، در حوزهي علميهي اميرالمؤمنين (علیه السلام) شهرري ثبتنام نمود.
کرمي چندي بعد همراه تيپ 10 سيدالشهدا (علیه السلام)، گردان علياصغر (علیه السلام) در عمليات والفجر 2 حضور يافت؛ سپس در عمليات خيبر حماسهاي باشکوه آفريد. آنگاه به تهران رفت و در کارخانهاي استخدام شد.
سال 1364 او را به عنوان بسيجي نمونه انتخاب کردند تا اينکه بار ديگر به عنوان مسئول قبضهي 120 از لشکر 10 سيدالشهدا (علیه السلام ) به امالرصاص اعزام گرديد و مدتي بعد در عمليات والفجر 8 در فاو بر اثر استنشاق گازهاي شيميايي در تهران بستري شد. هنوز از اين جراحت بهبود نيافته بود که به فکه رفت و آنجا از ناحيهي کمر مجروح گرديد؛ اين بار به بيمارستان اصفهان انتقال پيدا کرد.
محمود در عملياتهاي بسياري حماسه آفريد تا اينکه تصميم گرفت در ادارهي مخابرات قسمت ادارهي کل پشتيباني فني و عمليات شبکهي کابل مشغول خدمت شد.
عمليات بيتالمقدس 2 آخرين حماسهي ماندگار او در ماووت عراق است. محمد در سنّ 21 سالگي در ظهر روز دوم بهمنماه سال 1366 بر اثر اصابت ترکش خمپاره، جان به جان آفرين تسليم کرد.
منبع:كتاب منظومهي ملكوت جلد1 صفحه 311
وصيتنامه
خدايا اين توفيق را به من عطا کن که پاک از اين دنيا بروم و تا مرا نيامرزيدهاي، از اين دنيا مبر؛ و آن لحظهي آخر، زباني به من بده که آن جملهاي که علي (علیه السلام) بر زبان جاري کرد، من هم بر زبانم جاري کنم که: « به خداي کعبه رستگار شدم. » و به خدا قسم جز اين چيز ديگري نيست!
پدر و مادر عزيزم! به خدا قسم دوستتان دارم. ميدانم که دوست داشتيد مرا در لباس دامادي ببينيد. واي از آن موقعي که به جبهه آمدم و لباس رزم به تن کردم؛ آنقدر خوشحال بودم که گويا لباس دامادي بر تن دارم و لباس رزم من، لباس دامادي بود!
همهي آنان که مرا به نحوي ميشناختيد و حتي يک بار با من برخورد داشتيد، انشاالله که مرا ببخشيد و حلال کنيد تا خداوند هم مرا ببخشد.
منبع:کتاب منظومهي ملکوت جلد1 صفحه 313
ردپاي نور
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع شما هم سوخته پروانه
مسووليت شهيد | تاريخ عمليات | نام عمليات |
|
- | 1362/04/29 | والفجر2 | 1 |
- | 1362/12/03 | خيبر | 2 |
- | 1364/11/20 | والفجر8 | 3 |
- | 1365/04/09 | كربلاي1 | 4 |
- | 1365/06/09 | كربلاي2 | 5 |
- | 1365/10/03 | كربلاي4 | 6 |
- | 1365/10/19 | كربلاي5 | 7 |
- | 1366/10/25 | بيت المقدس2 | 8 |
شهيد يوسف پيرايش
تاریخ شهادت : 30/10/1366
محل تولد :آذربايجانشرقي /سراب
طول مدت حیات :19 سال
محل شهادت :ماووت
پنجم مرداد 1347 هنوز هم آن دقايق شيريني را که صداي گريهي تو فضاي اتاق ساده و صميمي خانوادهي پيرايش را پر کرد، خوب به ياد دارد. زندگي تو در جمع خانوادهاي کارگر و زحمتکش آغاز شد. اگر خوب خاطرات مدرسهي ابتدايي امام خميني سراب را بکاوي، هنوز هم پسرک درسخواني را که وجودش غرق مهر و صفا بود، به ياد دارد.
پسرکي را که همراه با تحصيل در امر معاش و گذران زندگي کمکحال خانواده بود. بعد از اتمام دورهي ابتدايي، مدرسهي راهنمايي سراب ميزبان تو شد. در اين مقطع از تحصيل هم هميشه جزو شاگردان ممتاز بودي.
نوجواني عاشق کتاب و اهل مطالعه که اوقات فراغتش به خلوت با کتابهاي ادبي و شعر و نوشتههاي شهيد مطهري و دستغيب سپري ميشد. بعد از پيروزي انقلاب مسجد خانهي دوم تو شد. از اين که به بسيجيان پيوسته بودي، به خود ميباليدي و با شوق در فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي مسجد حضور مييافتي.
عامل به نماز اول وقت بودي و پرهيز از دروغ و رياکاري را توصيه ميکردي. همه دوستت داشتند و تو به همه احترام ميگذاشتي و خدمت به پدر و مادر را عبادت ميدانستي. چه قدر شيفتهي آموختن بودي، آموزگاري در باورهاي سبز تو شغل نبود، رسالت بود، عشق بود، تکليف بود و تو معتقد بودي که از اين راه بهتر ميتواني دين فرهنگي خود را به جامعه ادا کني.
شوق تو به خدمت در سال 1363 تو را به مرکز تربيت معلم علامه طباطبايي کشاند. چه قدر نقشه کشيده بودي براي چگونه درس دادن، اما شوق جهاد در راه خدا بعد از شروع جنگ تحميلي، تکليف بزرگتري را بر دوش تو نهاده بود و تو که هميشهي خدا، دلت براي خدمت در راه معشوق پر ميزد، در مهرماه سال 1366 از طريق بسيج سپاهپاسداران انقلاب اسلامي با لباسي به رنگ تواضع عازم جبهههاي نبرد گشتي و عمليات بيتالمقدس دو، ميزبان حضورت شد. وقتي 19 ساله بودي و تاريخ سيام ديماه 1366 بهانهاي شد براي پريدن تو تا اوج.
منبع:كتاب آموزگاران شهادت جلد2 صفحه 105
شهيد محمد جوانشير
تاریخ شهادت : 1366
محل تولد :آذربايجانشرقي /مرند /پيراسحق
طول مدت حیات :23 سال
محل شهادت :ماووت
مزار شهید :مفقودالجسد
در بهار سال 1343 در حالي که همه جا غرق در گل و شکوفه بود، در خانوادهاي کشاورز ديده به جهان گشود. نامش را محمد نهادند. کودکي بيش نبود که براي آموختن قرآن راهي مسجد روستا شد.
وي دورهي ابتدايي و راهنمايي را در روستاي پيراسحق مرند گذراند و در سال 61 وارد دبيرستان شاملوي مرند شد. خوب درس ميخواند، به ورزش علاقه داشت و درعين حال در کار کشاورزي، مددرسان پدر بود و در کارهاي درسي به برادران کوچکتر از خود کمک ميکرد.
جايي نبود که وجود او لازم باشد و محمد حضور نيابد. با شوق و شوري فراوان به ديگران خدمت ميکرد و کمک به ديگران، وجود مهربانش را غرق رضايت مينمود. بعد از اخذ مدرک ديپلم در مرکز تربيت معلم مشغول تحصيل شد و همزمان به تدريس پرداخت.
او شمعي بود که ميسوخت تا در پرتو آن تاريکي جهل و ناداني را از وجود مستعد دانشآموزان بزدايد و آنان را با گرمي و روشنايي دانش و نور ايمان آشنا سازد.
در سال 1366 محمد بنا به احساس وظيفهي شرعي و اطاعت از امر امام (رحمه الله علیه) از طرف بسيج مرند عازم جبهه شد و بعد از توفيق چهار ماه حضور در جبهه به عنوان آرپيجيزن در لشکر 31 عاشورا در عمليات بيتالمقدس دو در سنّ 23 سالگي جاويدالاثر گشت.
منبع:كتاب آموزگاران شهادت جلد 2 صفحه 123
شهيد داود بهرامي
تاریخ شهادت : 1366
محل تولد :همدان /ملاير
طول مدت حیات :22 سال
داوود در سال 1344 در شهرستان ملاير ديده به دنياي خاکي گشود. او کودکي پاک بود که تحت تربيت عالمانهي پدر، فردي متّقي و متديّن گشت.
7 ساله بود که به مدرسه رفت تا توشهاي از علم روز بردارد. سال 1366 با اتمام تحصيلات دانشگاهي به استخدام ادارهي آموزش و پرورش درآمد. بهرامي در زمان تحصيل بارها در ميدان رزم حضور يافت. اوقات فراغت را نيز با هنر خوشنويسي و نوشتن مطالب جذاب سپري ميکرد. البته عضو انجمن خوشنويسان نيز بود و در هنر خوشنويسي رتبهي ممتاز داشت.
سال 1366 زمانيکه فقط 22 سال داشت، در عمليات بيتالمقدس 2 زيباترين خط، خط سرخ شهادت را با خون خود نوشت و در بيکران آسمان مأوا گزيد.
منبع:نشريه پلاك تير80
شهيد حسن صابري
نام پدر :نصير
تاریخ شهادت : 1/بهمن/1366
محل تولد :تهران /تهران
طول مدت حیات :17 سال
محل شهادت :ماووت عراق
مزار شهید :بهشت زهرا (علیها السلام) قطعه 40
سال 1349 بود که حسن چشمان زیبایش را به روی مادر گشود دوران کودکی را در میان هیاهوی غریب مردم تهران سپری کرد و در خردسالی با کلام وحی آشنا گشت و اقامه نماز را در همین دوران آغاز نمود، حسن تحصیلاتش را تا اخذ مدرک دیپلم ریاضی با موفقیت به پایان رساند. سپس به عنوان بسیجی همراه سربازان سپاه خمینی 5 ماه در کردستان به مبارزه پرداخت. اقامه نماز جماعت، حضور در مراسم دعای کمیل و یادبود شهدا از جمله اقدامات او بود. صابری در عملیات های کربلای5 و بیت المقدس 2 و عملیات های منطقه کردستان(15/2/1365) فعالانه حضور یافت. او بیش از 15 ماه در جبهه جنگید و برای مدتی درگردان عمار لشگر27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قرارگرفت. صابری سرانجام در سمت بی سیم چی گردان در عملیات بیت المقدس 2 در منطقه ماووت عراق عاشقانه به دیار جاويد شتافت. روز اول بهمن ماه سال 1366 روز پیروزی خون بود روزی که حسن درسن 17 سالگی به آسمان شهادت پر کشید و عرش الهی را بهترین ماوای خود قرار داد. پیکرپاکش را در بهشت زهرا (علیها السلام) به خاک سپردند. سالها دو برادرش عباس و حسین راه او را ادامه دادند و در تفحص پیکر شهدا به شهادت رسیدند.
منبع:دردنوشان بلا
پیرو راه حق
حسن سه سال بیشتر نداشت، اما از همان زمان شیفته سیرت امیرمومنان (علیه السلام) و خداوند متعال بود. یکباروقتی به خانه رسیدم ،صدای او را شنیدم که می گفت:ای خدا، ای خدا با تعجب در را باز کردم حسن روی سجاده نشسته بود و دست هایش را به آسمان گرفته بود و می گفت:«ای خدا، ای خدا». پرسیدم:«حسن جان چه کار می کنی؟» نگاهی کرد و گفت:«نماز می خوانم و بی اعتنا به حضور من دوباره نیایش خود را از سر گرفت. همیشه مشتاق عبادت پروردگار بود، یادم هست اولین باری که قصد داشت به جبهه برود، گفتم: تو هنوز آموزش ندیده ای و فقط چهارده سال داری... نگاه پرمعنایی به من انداخت و ادامه داد : حالا که می گوئی جبهه نرو، عیبی ندارد ولی فردای قیامت برای تو الگو می آرم، حضرت علی اصغر (علیه السلام) شش ماهه بود طفلان زینب (علیها السلام)، طفلان حسن مجتبی (علیه السلام)، تماماً 7 یا 8 ساله بودند و آنها با شمشیر می جنگیدند و الان با تفنگ می جنگیم و خواهم گفت که بابای من نگذاشت بروم. دیگر چیزی نداشتم که بگویم و حسن با رضایت من به جبهه رفت.
منبع:دردنوشان بلا
آخرین دیدار
عملیات کربلای5 که به پایان رسید، حسن خیلی ناراحت بود، به مرخصی که آمد، پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟ بعض غریبی داشت پاسخ داد: ما با خط شکنان گردان حضرت علی اصغر (علیه السلام) در عملیات بودیم، دوستان زیادی را درآنجا از دست دادیم ولی من لیاقت شهادت را نداشتم. تا اینکه قبل از عملیات بیت المقدس 2 در آخرین دیدار احساس کردم حسن رفتنی است، سفارش برادرش عباس را به او کردم و از خانه خارج شدم، وقتی به انتهای خیابان رسیدم دوباره به خانه بازگشتم و باز به حسن سفارش عباس راکردم. دلم راضی نمی شد اما باز از خانه زدم بیرون، سعی کردم دیگر باز نگردم چون امکان داشت حسن به حرکات من شک کند زیرا من همیشه با آرامش از او خداحافظی می کردم و فقط به او می گفتم: امام(رحمه الله علیه) و خدا را فراموش نکن، باز هم در خیابان ایستادم، تا موقع رفتن حسن او را ببینم، پس از چند لحظه مکث برای اینکه ناراحت نشود، از ایستادن منصرف شده و به محل کار رفتم ولی برای همیشه چشمانم به راه خشک شد تا او بازگردد، و بالاخره یک روز همسایه مان گفت:حسن آقا به آنجا که دوست داشت رفت....
منبع:دردنوشان بلا
راوي:پدر شهید
همراه او
سال 1365 برای اعزام به پایگاه شهید بهشتی رفتیم. حسن آنجا بود، او را از مدتها قبل می شناختم.اردیبهشت ماه سال 1365 باهم به کردستان رفتیم و سه ماه تمام در سقز ماندیم. هنگام برگشت در آستانه آغاز عملیات کربلای5 به تیپ 110 خاتم الانبیا ملحق شدیم و در یکی از گردانها به نام امام سجاد (علیه السلام) به فعالیت پرداختیم، من و حسن تا اواخر بهار سال 1366 با هم بودیم، زمانیکه به تهران بازگشتیم حسن همراه لشگر 27 محمدرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شرکت در عملیات بیت المقدس 2 به جبهه اعزام شد. برای من او سمبل مهربانی، صداقت و ایمان قلبی به پروردگار بود. صابری حتی اطلاعات علمی و رزمی خود را به نیروها می آموخت تا بلکه بتواند به گونه ای به آنها کمک نماید.
منبع:دردنوشان بلا
راوي:همرزم شهيد
شهادت
عملیات بیت المقدس 2 بود، برای گرفتن وضو از سنگر خارج شدیم، حسن حالت عجیبی داشت هردو به راه افتادیم تا نماز را زودتر اقامه کنیم، اما ناگهان صدائی به گوشمان رسید، حسن مراکنار زد، صدای سوت موشک کاتیوشا بود ترکش موشک صابری را مجروح و خون آلود بر زمین انداخت، خواستم او را به اورژانس انتقال دهم. کنارش نشستم، گفت:مرا نبرید، من شهید خواهم شد، یا زهرا (علیها السلام)، یا زهرا (علیها السلام) نام مقدس و متبرک فاطمه زهرا (علیها السلام) را هنوز برلب داشت که با شوق دیدار پروردگار به آسمان رخت بربست.
منبع:دردنوشان بلا
راوي: همرزم شهيد
حجتالاسلام شهيد محسن درودي
تاریخ شهادت : 25/10/1366
محل تولد :تهران / تهران
طول مدت حیات :20 سال
محل شهادت : ماووت
مزار شهید :بهشت زهرا (علیها السلام)، قطعه 29، رديف 4، شماره 7
محسن درودي درسال 1346در خيابان هاشمي تهران متولد شد، کودکي او در سايه پر مهر پدر و دستان نوازشگر مادر سپري شد. هنوز چهار سال بيشتر نداشت که دستمالي به سر ميبست و بر روي بلندي ميايستاد تا براي دوستانش سخنراني کند. با ورود به مدرسه تمام وقت خود را مصروف آموختن نمود و در سال اول دبيرستان با وجود تحصيل در رشته اقتصاد به شوق آموختن معارف دين الهي اسلام در حوزه علميه قم ثبت نام کرد. اما جنگ تحميلي هزاران دلاور ايران اسلامي را به مصاف باطل فرا خواند. او چهار سال به عنوان مبلغ روحاني در نيروهاي پياده و گردانهاي رزمي و مسئول عقيدتي سياسي لشگر 10 سيدالشهداء خدمت کرد و در عملياتهاي والفجر2 و 4، سيدالشهداء و.... حضور يافت. در عمليات کربلاي 5 از ناحيه چشم به شدت مجروح گشت. اما از پاي ننشست و در عمليات بيتالمقدس 2 در تاريخ 25/10/1366 بر اثر اصابت گلوله توپ به نزديکي خودروي حامل وي در سن 20 سالگي در منطقه ماووت به شهادت رسيد. مزار پاکش در بهشت زهرا (علیها السلام) قطعه 29 رديف 4 شماره 7 قرار دارد.
منبع:پرونده شهيد در لشگر 10 سيدالشهدا (علیه السلام )
وصيتنامه
خدايا چه خداي مهرباني هستي که هرچه گناه کردم و نافرماني نمودم نه تنها براي خلائق افشا ننمودي بلکه مرا در ميان مردمان به خوبي مشهور ساختي. اي خداي مهربان مرا هرچه زودتر با تني خونين به دوستان و عزيزانم ملحق فرما. توفيق نبردي شجاعانه که در رواي آن مرگي مخلصانه باشد عنايت فرما و در سرازيري قبر و جان کندن در برزخ و در قيامت حسينت را به فريادم برسان.
منبع:پرونده شهيد در لشگر 10 سيدالشهدا(علیه السلام)
ردپاي نور
از پيکر چاک چاک اثر آوردند
ز آن يار سفر کرده،خبر آوردند
ياران به حريم عشق او رو کردند
از طاير عشق،بال و پر آوردند
مسووليت شهيد | تاريخ عمليات | نام عمليات |
|
- | 1362/04/29 | والفجر2 | 1 |
- | 1362/07/27 | والفجر4 | 2 |
- | 1365 | سيدالشهداء | 3 |
- | 1365/04/09 | كربلاي1 | 4 |
- | 1365/10/03 | كربلاي4 | 5 |
- | 1365/10/19 | كربلاي5 | 6 |
- | 1366/10/25 | بيت المقدس2 | 7 |
شهيد محمدرضا پورحسن پور
نام پدر :نقي
تاریخ شهادت : 15/10/1366
محل تولد :آذربايجانشرقي /تبريز
طول مدت حیات :20 سال
محل شهادت :ماووت
محمدرضا پورحسنپور در روز دهم ارديبهشتماه سال 1346 هـ.ش در شهرستان تبريز پا به عرصه هستي گذاشت. تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود با موفقيت به پايان برد. در آزمون سراسري سال 1364 دانشگاهها در رشتهي «عمران» دانشگاه تبريز پذيرفته شد.
انقلاب اسلامي در زمان کودکي پورحسنپور به وقوع پيوست و او نقش چنداني در ايجاد آن نداشت؛ لذا براي حفظش بسيار تلاش کرد و در نهايت جانش را فداي آن نمود. پورحسنپور از کودکي در خانوادهاي مذهبي بزرگ شده بود؛ به اقامه نماز و تلاوت قرآن اهميّت ويژهاي قايل بود. روابط عمومي خوبي داشت و خيلي زود با افراد انس ميگرفت. وي علاقهي عجيبي به جبهه پيدا کرده بود؛ به طوري که در شهر آرام و قرار نداشت و از هر فرصتي براي اعزام استفاده مينمود.
در سال سوم دبيرستان، در حالي که شانزده ساله بود به جبهه اعزام گرديد و از ناحيه کتف زخمي شد؛ هنوز به طور کامل بهبود نيافته بود که دوباره اعزام شده و در عمليات «والفجر 1» شرکت نمود. حضور مداوم در جبهه و اخلاص عمل، بالاخره وي را به را به آرزوي ديرينهاش رساند و او در عمليات غرورآفرين «بيتالمقدس 2» به تاريخ 15/10/1366 در منطقهي «ماووت» در سن 20 سالگي به فيض عظيم شهادت نايل آمد.
منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز
شهيد فرهاد شقاقي
تاریخ شهادت : 1366
طول مدت حیات :16 سال
محل شهادت : ماووت
فرهاد در سال 1350 چشم بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايهي پرمهر خانواده سپري گشت و تعليمات دين مبين اسلام را از آنان فرا گرفت.
شقاقي خيلي زود درس ايثار و جوانمردي را از مکتب سرخ سيدالشهدا آموخت و دلبستهي سيرهي اهلبيت (علیه السلام) گشت. وي با آغاز جنگتحميلي در جرگهي سربازان لشگر اسلام به مصاف با بعثيان پرداخت و سرانجام در سال 1366در منطقهي ماووت و در عمليات بيتالمقدس 2 از شربت طهور بهشتي نوشيد و در سن 16 سالگي شهيد راه حق شد.
منبع:مجلهي اوج
خاطره ماندگار نبرد بيت المقدس
ترديدي در اين نيست كه عمليات بيت المقدس يكي از موفق ترين نبردهاي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران با ارتش متجاوز بعثي صدام براي بيرون راندن اشغالگران از خاك عزيزمان ايران است . رزمندگان اسلام در اين عمليات كه در تاريخ 10 ارديبهشت ماه سال 1361 انجام شد توانستند با اتكال به قدرت لايزال الهي و قدرت خلاقيت خود و با همدلي و همكاري با هم خرمشهر را كه علامت و نهاد اشغال كشور از سوي نظاميان بعثي بود پس از حدود يك سال ونيم در روز به يادماندني سوم خرداد سال 1361 از دست دشمن سمج بازپس بگيرند و پرچم پرافتخار انقلاب اسلامي را بر فراز مسجد جامع آن به اهتزاز درآوردند. رزمندگان اسلام با انجام اين نبرد بزرگ توانستند عرصه جديدي را به روي ايرانيان بگشايند و آن ها را بيش از گذشته براي رسيدن به پيروزي اميدوار نمايند.
بخشي از موفقيت عمليات بيت المقدس را مي توان ناشي از خلاقيت فرماندهان و طرح ريزان عمليات و مهارت آن ها در برنامه ريزي چگونگي استفاده از توان رزمندگان اسلام براي بيرون راندن دشمن دانست .
انتخاب طرح مناسب عملياتي كه عبور از رودخانه كارون در نزديكي هاي خرمشهر را به عنوان تلاش اصلي و محور عمده عمليات تلقي مي كرد موجب شد تا از تاكتيك حمله به « نقطه كانوني » و « عقبه دشمن » از مسيري كه مورد انتظار وي نيست استفاده شود. طبيعتا طرح ريزي اين عمليات حكايت از هوشمندي و خلاقيت مبتكران آن دارد.
اما علاوه بر ويژگي هاي شخصي فرماندهان حاضر در اين عمليات و تلاش هاي شبانه روزي آن ها براي خلق يك ابتكار عمل جديد بايد عوامل ديگري را نيز كه بوجود آورنده و موجد اين موفقيت بزرگ بوده اند را نيز در دل اين عمليات مهم سراغ گرفت تا بتوان به همه مولفه هايي كه موجب اين شادي و نشاط بزرگ براي ملت ايران و امام امت شدند اشاره نمود. نخست بايد توجه داشت كه موفقيت در اين نبرد پايان دهنده به اشغال اكثر سرزمين هاي ايران منوط به عملكرد و كارايي مجموعه اي از افراد و رزمندگان شجاع و باغيرت اسلام است . رزمندگاني كه هركدام كارايي بسيار زيادي داشته اند و در عين حال مي توانستند با هم به خوبي كار گروهي انجام دهند و به صورت يك سازمان منسجم و يك پارچه عمل نمايند.
بررسي نبردهاي گوناگون در دوران جنگ تحميلي نشان داده است كه سطح كارايي رزمندگان داوطلب عمدتا بسيجي كه با اختيار و آزادي كامل پا به عرصه جبهه ها گذاشته اند بسيار بيشتر از كساني بوده است كه صرفا به حكم يك وظيفه سازماني به انجام ماموريت مي پرداخته اند. بنابراين طراحان و برنامه ريزان عمليات بيت المقدس از حيث دسترسي به نيروي رزمنده كارآمد در شرايط مناسبي بوده اند. البته پيروزي در عمليات فتح المبين كه حدود 40 روز قبل از آغاز نبرد بيت المقدس پايان گرفت زمينه مناسبي را براي انگيزه پيروزي در اعضاي نيروهاي مسلح و رزمندگان داوطلب بسيجي ايجاد كرده بود و اين امر موجب شد تا سيل نيروهاي داوطلب مردمي عازم جبهه هاي جنگ با دشمن شوند و آيه كريمه « اذاجانصرالله والفتح و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا » به خوبي در آن شرايط در جبهه ها مصداق يابد بنابراين طرح ريزان عمليات بيت المقدس . از نظر دسترسي به نيروهاي جنگي پرانگيزه و پرانرژي در مضيقه نبوده اند.
گرچه براي ادامه پيشروي ها و رسيدن به خرمشهر به يگان هاي سازمان يافته بيشتري نياز بوده است . البته اين بستر مناسب را براي حضور مردم در جبهه ها حضرت امام خميني (رحمه الله علیه ) پديد آوردند زيرا براساس تفكر اسلامي ايشان دفاع بر همه مردم واجب است و اختصاص به نيروهاي مسلح رسمي كشور ندارد. علاوه بر اين فرماندهان يگان ها هيچگاه درگير مناقشه با رزمندگان براي دادن روحيه تهاجمي به آن ها نمي شدند بلكه اين روحيه سلحشوري رزمندگان اسلام بود كه فرماندهان را وادار مي كرد كه از توان فكري و قدرت خلاقيت خود استفاده كرده و در طرح ريزي هاي عملياتي به نوآوري هاي جديد و اتخاذ ابتكار عمل مناسب روي آورند. رزمندگان و مردم ايران هم محيط جبهه ها را محيط امني براي ارتقا توان معنوي و روحي خود مي ديدند به طوري كه محيط جبهه تبديل به دانشگاهي بزرگ براي « انسان سازي » شده بود و آنان كه مي خواستند ره صدساله را در عرفان سير و سلوك وحركت به سوي رضوان الهي يك شبه بپيمايند به جبهه ها سرازير مي شدند.
محيط جبهه ها فضايي را ايجاد كرده بود كه سرمايه هاي انساني را از سراسر ايران به سوي خود جلب مي كرد تا از انسان هاي عادي « شيران روز و زاهدان شب » بسازد و آنان را به اوج توان روحي و انساني ارتقا بخشد. رزمندگان حاضر در جبهه ها به سرعت محصول تلاش هاي خود را در پايان هر نبرد با دشمن مي ديدند. آن ها با حضور خود در نبردهاي گوناگون بر خصم غلبه مي يافتند و ارتش بعثي را از سرزمينشان بيرون مي كردند و از سوي ديگر بر « نفس خود » مسلط مي شدند و يك قدرت روحي و معنوي بلند مي يافتند به طوري كه به خوبي احساس مي كردند « و ان ليس للانسان الا ما سعي » .
اين رزمندگان هر چه بيشتر خود و سازمان خود را توسعه مي دادند مورد استقبال بيشتر قرار مي گرفتند. به همين دليل بود كه به يكباره استعداد سازماني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نسبت به روزهاي آغازين جنگ چند برابر گشت . به طوري كه در كنار هر يگان ارتش واحدي قدرتمند و با تواني مستقل و با نشاط از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به سرعت شكل گرفت و سازماندهي شد. امام خميني (رحمه الله علیه) هم اين توسعه سازماني را به عنوان توسعه قدرت سپاه و ارتش اسلام ضروري مي دانستند و بر سازماندهي مردم داوطلب تاكيد داشتند.
شرايطي كه در محيط جبهه ها ايجاد شده بود به همه رزمندگان اين اجازه و امكان را مي داد كه استعدادها و خلاقيت هاي خود را به منصه ظهور برسانند و از امثال حسن باقري فرماندهان بزرگ و از كساني چون حسين خرازي فرمانده پرقدرت لشگر امام حسين (علیه السلام ) بسازند و از ابراهيم همت و احمد متوسلياني لشگر پرافتخار 27 محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را پديد آورند .
بنابراين براي تحليل نبردهاي انجام شده در دوران دفاع مقدس بايستي به پديده ايجاد « سرمايه انساني » كه امام خميني موجد آن بوده اند به عنوان يكي از موثرترين مولفه هاي برترساز قدرت رزمي ايرانيان توجه كرد و براي موفقيت در دوران فعلي نيز نبايد آن را فراموش نمود.
نقشه عملیات :
منابع :
http://www.sobh.org
http://www.sajed.ir