احمد مشيرالسلطنه
در 1298 فتنه شيخ عبيدالله نقشبندي در آذربايجان پيش آمد. شيخ، بناب و چند قصبه را به تصرف درآورد و قصد تسخير آذربايجان را داشت. نمايندگاني نيز نزد عباس ميرزا ملك آراء برادر ناصرالدين شاه فرستاد تا او را به سلطنت برسانند.(2) مظفرالدين ميرزا وليعهد و منشيباشي و پيشكارش قادر به دفع فتنه نشدند و هر روز دامنه اغتشاش وسيعتر ميشد. ناصرالدين شاه دستور داد ميرزا حسين خان سپهسالار قزويني صدراعظم سابق كه تبعيداً در قزوين به سر ميبرد به آذربايجان عزيمت و قيام شيخ را منكوب و سركوب نمايد. سپهسالار در مدتي كوتاه توانست فتنه را خاموش و امنيت را در آذربايجان برقرار كند. ناصرالدين شاه در اثر اين واقعه بر وليعهد و پيشكارش متغير شد و هر دو را به تهران احضار كرد و قصد داشت مظفرالدين ميرزا را از وليعهدي عزل و به حكومت كرمان اعزام دارد. دخالت زنان حرمسرا و حمايت ميرزا يوسف خان مستوفيالممالك و عدهاي ديگر از درباريان موجب شد تا شاه از تقصير وليعهد صرفنظر كند و مجدداً به آذربايجان باز گردد. ليكن با بازگشت ميرزا احمد خان پيشكار و وزير وي موافقت نگرديد و از خدمات دولتي بركنار شد. منشيباشي در 1300 هـ. ق بهجت السلطنه دختر ميرزا عباس خان قوام الدوله را كه از رجال مهم آن عصر بود به زني گرفت. اين وصلت موجب شد مجدداً تا حدي ميرزا احمد خان مورد توجه قرار بگيرد و به او لقب مشيرالسلطنه داده شد.
در 1302 حكومت گيلان و طوالش را به عباس ميرزا ملك آراء پيشنهاد نمودند چون او نپذيرفت ميرزا احمد خان مشيرالسلطنه با پرداخت سي هزار تومان پيشكشي به اين مأموريت رفت و مدت يكسال در آنجا باقي ماند و از اين رهگذر مداخل نسبتاً قابل ملاحظهاي بدست آورد. پس از مراجعت از گيلان مدتها بلاشغل بود و بنا به درخواست ميرزا علي اصغر خان امين السلطان ساليانه مبلغي به عنوان حقوق از دربار اعظم به وي پرداخت ميشد و در وزارت داخله عنوان منشي باشي داشت.
در 1309 مجدداً از طرف كامران ميرزا نايب السلطنه كه حكومت مركزي با وي بود به حكومت گيلان رفت و مدت سه سال در اين قسمت باقي ماند. در 1314 هـ. ق مشيرالسلطنه به وزارت خزانه منصوب شد. تا آن تاريخ وزير خزانه محمد ولي خان نصرالسلطنه به وزارت خزانه منصوب شد. تا آن تاريخ وزير خزانه محمد ولي خان نصرالسلطنه (محمد ولي خان سپهسالار) بود و بر اساس اختلافي كه بين وي و امين الدوله بر سر عيار مسكوكات بوجود آمد از وزارت خزانه خلع گرديد و مشيرالسلطنه به جاي وي به اين سمت برگزيده شد.
امين الدوله در كتاب خاطرات خود(3) درباره انتصاب صاحب ترجمه به وزارت خزانه اينطور مينويسد:
«… ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه كه در بيفهمي و ناداني معروف و چند سال در تبريز پيشكار شخصي مظفرالدين شاه بود و فتنه شيخ عبيدالله كرد را كه داستان آن محتاج به تكرار نيست و آذربايجان را دچار آن بدبختي و قشونكشي و غارت كرد و به همت مرحوم سپهسالار حاج ميرزا حسين خان قزويني آرام گرفت، از سوءسياست و ناداني مشيرالسلطنه ميدانستند و به همين جهت درخدمت ناصرالدين شاه سخت مقصر و چند سال خانهنشين شد، به اصرار مظفرالدين شاه وزير خزانه شد.»
مشيرالسلطنه در وزارت خزانه جلوي سوءاستفاده و تقلب در عيار مسكوكات را گرفت و مقدار زيادي از بروات معوقه را كه از زمان ناصرالدين شاه در دست مردم بود پرداخت نمود.
امين الدوله اين اقدام مشيرالسلطنه را با ديده انتقاد نگريسته و از اينكه مظفرالدين شاه مبالغي از وام ديافتي از روسيه را براي واريز بدهيهاي پدر خود اختصاص داده است انتقاد نموده و آن را نوعي سوءاستفاده تلقي مينمود در حاليكه مشيرالسلطنه به علت داشتن احساسات شديد مذهبي و ملي هرگز اهل سوءاستفاده و دغلكاري نبود.
پس از عزل امينالدوله همچنان وزارت خزانه با مشيرالسلطنه بود و با روابطي كه با اتابك داشت در كار خزانه استقلال كامل پيدا كرد. وزارت خزانه او تا دوران صدرات عينالدوله طول كشيد. در سفر سوم مظفرالدين شاه به فرنگ مشيرالسلطنه داراي سه شغل مهم بود كه عبارت بودند از وزارت خزانه، وزارت داخله و رئيس شوراي سلطنتي. چند ماه پس از بازگشت مظفرالدين شاه از اروپا بين عينالدوله صدراعظم و مشيرالسلطنه وزير خزانه و داخله اختلاف سليقه يا نظر ايجاد شد. عينالدوله با خوي استبدادي و خشونت خود ميخواست تمام وزراء را تحت سلطه خود قرار دهد ولي مشيرالسلطنه به علت اينكه سالها وزير و پيشكار وليعهد در آذربايجان بود و عينالدوله زيردست او كار ميكرد از صدراعظم تمكين نمينمود و جالب اين بود كه شاه به هر دوي آنها محبت و عنايت داشت. كار اختلاف و منازعه عينالدوله و مشيرالسلطنه بالا گرفت و بالاخره صدراعظم پيروز شد و مشيرالسلطنه تبعيداً به خراسان اعزام شد. پس از استعفاي عين الدوله و تبعيد وي به فريمان خراسان مشيرالسلطنه به تهران بازگشت ولي شغلي نپذيرفت و يا به وي پيشنهاد نشد و در تمام مدت صدرات مشيرالدوله (مشير السلطنه با مشيرالدوله ميانهاي نداشت و او را لايق صدراعظمي نميدانست و غالباً از انتصاب او به صدرات انتقاد مينمود) او بيكار بود. پس از صدور فرمان مشروطيت در كابينه ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله به وزارت عدليه منصوب شد، ولي اين كابينه دوام زيادي نداشت و با ورود ميرزا علي اصغرخان امين السلطان (اتابك) و انتصاب وي به رياست وزرائي بار ديگر مشيرالسلطنه از كار كنار رفت.
در 21 رجب 1325 هـ. ق اتابك كشته شد و براي تعيين جانشين وي بين محمدعلي ميرزا و مجلس اختلاف نظر حاصل شد. مجلس تمايل به ناصرالملك وزير دارائي كابينه قبل داشت، ولي محمد علي ميرزا مايل به زمامداري مشيرالسلطنه بود. سرانجام شاه پيروز شد و فرمان نخستوزيري به نام مشيرالسلطنه صادر گرديد و او كابينه خود را در 16 شهريور ماه 1286 ش به مجلس معرفي كرد. در اين كابينه وزارت كشور را خود بر عهده گرفت ولي تحريكاتي از طرف بعضي از نمايندگان مجلس به عمل ميآمد و با در نظر گرفتن اين نكته كه محمدعلي شاه قصد آشتي و سازش با مشروطه و مجلس را داشت مشيرالسلطنه را وادار به استعفا نمود و به جاي او ناصرالملك همداني به رياست دولت رسيد.
ناصرالملك نيز مدتي كوتاه نخستوزير بود تا اينكه واقعه توپخانه پيش آمد و ناصرالملك معزول به اروپا تبعيد شد و نظام السلطنه به زمامداري رسيد و او نيز پس از پنج ماه نخستوزيري چون نتوانست بين شاه و مجلس را التيام دهد كنار رفت و مشيرالسلطنه بلافاصله نخستوزير و كابينه خود را تشكيل داد و وزارت كشور را نيز عهدهدار شد و در تهران حكومت نظامي برقرار گرديد. حادثه به توپ بستن مجلس و تشكيل محكمه باغشاه و اعدام عدهاي از مشروطهخواهان در اين دوره صورت گرفت. مشيرالسلطنه مجموعاً يازده ماه بر سر كار بود و سه كابينه تشكيل داد كه در هر سه كابينه وزارت كشور با او بود.
در كابينه مشيرالسلطنه افراد موجهي مانند مستوفي و مؤتمن الملك و مشيرالدوله و محتشم السلطنه هم عضويت داشتند. دوران يازده ماهه صدارت مشيرالسلطنه در تاريخ مشروطيت ايران به استبداد صغير تعبير شده است. دومين دوره جنبش آزاديخواهان، در آذربايجان و فارس و اصفهان بنياد گرفت كه منجر به فتح تهران و خلع محمدعلي شاه شد.
سه ماه قبل از اينكه قواي مجاهدين تهران را فتح كند مشيرالسلطنه كنار رفت و ناصرالملك براي زمامداري از لندن احضار شد، ولي ناصرالملك در ترديد بود و در غياب او سعدالدوله كابينه را سرپرستي ميكرد. اين كابينه چون پيشرفت مجاهدين را ديد به هيأت اجتماع استعفاع داد و كشور بدون نخستوزير و هيئت دولت بوسيله محمدعلي ميرزا و چند تن از همكاران نزديك او اداره ميشد.
پس از فتح تهران محمدعلي شاه به سفارت روس پناهنده شد. عده زيادي از رجال به سفارت انگليس رفتند ولي مشيرالسلطنه سفارت عثماني را براي پناهندگي انتخاب كرد و در آنجا متحصن شد. در عفو عمومي كه براي پناهندگان از طرف فاتحين تهران صادر شد مشيرالسلطنه يكي از سه استثناء بود و دولت مشروطه عقيده به تعقيب و مجازات او داشت.
ادوارد براون، در كتاب انقلاب ايران با ترديد نوشته است كه مشيرالسلطنه 60 هزار تومان به اردوي ملي كمك مالي كرد تا مورد عفو قرار گرفت ولي آقاي ابراهيم صفائي در كتاب رهبران مشروطه قاطعاً متذكر شده است كه وي يك صد هزار تومان به مجاهدين داد تا آزادي خود را بازخريد نمود. در هر حال از صحت و سقم آن اطلاعي در دست نيست. مشيرالسلطنه پس از خروج از سفارت عثماني به زندگاني شخصي خود پرداخت و غالباً وقت خود را به عبادت و رسيدگي به كار مسجد و مدرسه خود ميگذرانيد.
در 1328 هـ. ق به او سوءقصد شد و هنگامي كه قصد خروج از كالسكه خود را داشت چند تير بسويش شليك شد. گلولهها به پاي او اصابت كرد و مدتها تحت درمان و معالجه بود تا سرانجام در 1337 هـ. ق در 77 سالگي درگذشت و در مقبره شخصي خود واقع در صحن نو قم مدفون گرديد.
مشيرالسلطنه يكي ازچند رجالي است كه در تاريخ مشروطيت به عنوان سمبل استبداد قلمداد شدهاند، در حالي كه او احساسات ملي و مذهبي شديد داشت و تحت تأثير دوست خود حاج شيخ فضلالله نوري مجتهد برجسته عصر (حاج شيخ فضلالله از اجله علماء و فقهاء عصر مشروطه است و اعلم و افقه بر ساير مجتهدين بود و مجاهدين پس از فتح تهران اين دانشمند و مجتهد بزرگ را دار زدند). موافق با مشروطه مشروعه بود.
او سواد متوسطي داشت و به اصول مذهبي سخت پايبند بود به همين دليل مدرسه و مسجدي در خيابان مولوي احداث نمود كه هماكنون پابرجاست و به نام مشيرالسلطنه معروف ميباشد و موقوفاتي نيز براي آن اختصاص داده شده است. غالب تذكره نويسان و مورخين مشروطه در حالي كه از استبداد و خودسري مشيرالسلطنه مطالبي نوشتهاند ولي هيچكدام نتوانستهاند منكر سادگي و نجابت و انساندوستي وي شوند. براي اينكه به خصوصيات و خلقيات او بيشتر واقف شويم دو نظر درباره او را عيناً نقل ميكنيم:
«ميرزا احمد منشي باشي مشيرالسلطنه كه چندين بار در اين كتاب به مناسباتي ذكر افعال و اخلاق و ابتداي كارش آمده ابتدا منشي مخصوص وليعهد مظفرالدين ميرزا بود بر اثر بيكفايتي و تعدي فراوان او و عمالش به مردم و غائله شيخ عبيدالله و تصرف مياندوآب و قتل مردم آن سامان از پيشكاري وليعهد معزول شد و به تهران آمد ولي از آنجا كه امناي دولت ناصري هم هيچ يك از مشيرالسلطنه (لقبي است كه مظفرالدين ميرزا وليعهد به او داده) با كفايتتر نبودند، وي بزودي توانست دوباره در سلك معاريف رجال ايران قرار گيرد تا اينكه در زمان مظفرالدين شاه به سمت وزير داخله انتخاب شد.
پس از قضاياي مشروطيت و روي كار آمدن محمد علي ميرزا هنگاميكه مجلس به توسط لياخف و محمدعلي شاه به توپ بسته و اجباراً تعطيل شد وي با لقب صدراعظم همه كار ايران شد.»
(نقل از مؤخره شرح حال عباس ميرزا ملك آراء به اهتمام عبدالحسين نوائي)
حالا نظر ديگري را درباره او نقل ميكنيم:
«مشيرالسلطنه مردي بود ساده دل با تحصيلات اندك و از تحولات اجتماعي جهان بيخبر در گفتار و كردار خود صريح و راستگو از مشروطه و آزادي به آن صورتي كه تجلي كرده بود بيزاري داشت و پيشرفت افكار نو و تمدن اروپائي را براي ايران مضر ميدانست. مستبد بود ولي مثل يك رجل دموكرات حتي در اوج قدرت و رياست هم با مردم پنهان نميكرد. «سكرتر» و رئيس دفتر نداشت و بيواسطه با ارباب حاجت روبرو ميشد و شخصاً به شكايت مردم رسيدگي ميكرد. در زمان صدارت نخست او بود كه شاهزاده مقتدري چون سيفالدوله در برابر شكايت جمعي از مردم كرمانشاه به محاكمه جلب شد…
مشيرالسلطنه نيكوكار و بذال بود هر وقت از خانه بيرون ميرفت و يا روانه مسجد ميگرديد جمعي ارباب حاجت جلو او را گرفتند و او هيچكس را محروم نميكرد.
اعتقاد خالص به شاه و دين و وطن سرلوحه اعتقادات ملي و مذهبي مشيرالسلطنه بود. در راه محمدعلي شاه حتي پس از بركناري از صدارت تا پاي جان ايستاد. در بحبوبه بيپولي شاه، در همان ماههاي آخر بيست هزار تومان براي كمك به مخارج دربار فرستاد و تمام املاك خود را براي امور خيريه وقف كرد، او در انجام فرايض مذهبي و رعايت احترام روحانيون واقعي هم نهايت كوشش را به جاي ميآورد.»
(نقل از كتاب رهبران مشروطه جلد دوم تأليف ابراهيم صفائي)
پی نوشت:
1 - مرحوم دكتر مهدي بياني در جلد اول احوال و آثار خوشنويسان صفحه 54 مينويسد: مشيرالسلطنه به كارداني و امانت معروف و از مستوفيان و منشيان زبردستي بود. جز نستعليق، خط شكسته را نيز خوش مينوشت. از خطوط شكسته وي چند قطعه در كتابخانه سلطنتي و قطعهاي در كتابخانه آستان رضوي است به قلم چهاردانگ و سه دانگ خوش 1301 و 1323
2 - عباس ميرزا ملك آرا پسر دوم محمدشاه قاجار فوقالعاده مورد توجه پدر بود و گاهي سخن از عزل ناصرالدين ميرزا و وليعهدي عباس ميرزا مطرح ميشد. پس از فوت محمدشاه، ناصرالدين شاه كمر به قتل او بست ولي انگليسها در اين مورد مداخله كردند و شاه راضي شد كه او تهران را ترك و در بغداد زندگي كند و سالي شش هزار تومان مقرري براي او تعيين شد. تبعيد عباس ميرزا قريب 27 سال طول كشيد تا سرانجام به تهران بازگشت. چند بار وزير و مدتي حكمران بود. در ابتداي سلطنت مظفرالدينشاه وزير تجارت شد و در همان سمت درگذشت.
3 - خاطرات سياسي ميرزا علي خان امين الدوله، به كوشش دكتر حافظ فرمانفرمائيان، 1341
1- کتاب شرح رجال سیاسی نظامی معاصر ایران، ج 1، نوشته دکتر باقر عاقلی ، انتشارات گفتار با همکاری نشر علم، 1380