آزادي وآزادي عقيده درجهان بيني الهي ومادي
نويسنده:آيت الله جوادي آملي
همان گونه كه درآغاز كتاب گفته شد، تفسيرآزادي، بستگي دارد به انسان شناسي؛ وانسان شناسي نيز وابسته به جهان شناسي است وبا تفاوت جهان بيني وانسان شناسي، تفسير آزادي نيز متعدّد و متفاوت مي گردد.
جهان بيني الهي مي گويد: جهان داراي مبدأ ومعاد است وبراي انسان، وحي ورسالتي آمده وانسان درعين طبيعي بودن، داراي حيثيتِ وجودي فراطبيعي مي باشد ومسافري است كه عوالمي را پشت سرگذاشته وعوالمي را پيش رو دارد وبا مرگ، نابود نمي شود، بلكه روحش، ازعالَمي به عالم ديگر منتقل مي گردد.
درمقابل اين بينش، جهان بيني مادّي است كه مي گويد: جهان هستي، چيزي جز همين جهان محسوس مادّي نيست وآغاز وانجامي ندارد وزندگي انسان نيز ميان ميلاد ومرگ خلاصه مي شود وپس ازمرگ، نابود مي گردد وپاداش وكيفري وجود ندارد.قرآن كريم، سخن اين گروه را چنين نقل مي كند: ﴿ إن هي حياتنا الدّنيا نموت ونحيـٰا﴾1 ؛ يعني جز همين حيات دنيوي وزندگي ومرگ آن، چيزديگري نيست.
براساس اين دو جهان بيني واين دو منطق، دوگونه تفسيردرباره ي آزادي انسان پديد مي آيد. كساني كه جهان وانسان را درمادّه خلاصه مي كنند، آزادي را همان رهايي مطلق وبي قيد وشرط مي دانند؛ البته تا آنجا كه نسبت به ديگران تعدي نشود.آنان معتقدند كه آزادي انسان، به معناي توان همه جانبه ي اودرانتخاب هرچيز وازجمله بردگي براي انسان هاي ديگر است . درنگاه آنان، انسان، آزاد است كه دين را بپذيرد يا نپذيرد واگر نپذيرد، هيچ ملامتي براونيست؛ زيرا هيچ حقيقتي را ازدست نداده است.امّا درمكتب وحي، اين رهايي مطلق، به معناي بردگي است؛زيرا چنين آزادي مطلقي براي انسان، معلول اِسارت اودر دست آرزوها وهوس ها مي باشد واو درواقع، هواي دروني اش را پيروي مي كند:﴿أفرأيت من اتّخذ إلهه هواه ﴾2 ؛آيا ديدي آن كس را كه هوس خود را بندگي كرد؟
بايد عنايت داشت كه اگر چه خداوند انسان را((تكويناً)) آزاد آفريده است و او درانتخاب هيچ ديني مجبور نيست، ليكن((تشريعاً)) موظّف است كه دين حق را كه خواسته ي فطرت پاك والهي اوست بپذيرد. راه رشد وكمال وهدايت، از بيراهه ي گمراهي وضلالت جدا ومتمايز گشته است وهرانسانِ خواهان سعادت وكمال، بايد هدايت الهي رامغتنم شمارد وازطغيان وطاغوت دوري ورزد وبه خداوند ايمان آورد كه درآن صورت، به دستگيره ي هدايت وطناب الهي دست يافته كه هيچ گاه اورا درميان راه نمي گذارد وازهدايت محروم نمي سازد:﴿ قد تبيَّن الرُّشد من الغيّ فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروﺓ الوثقي لاانفصام لها ﴾ 3 . برپايه ي جهان بيني اسلامي، هرباور انسان وهرگونه عمل او، دربرزخ ودرجهان آخرت، به شكلي خاص ظهور مي كند وانسان، موجودي است كه همواره درحال هجرت از دنيا به برزخ و از برزخ به آخرت است ودراين ميانه كفر والحاد وحق ستيزي، به چهره ي مار وعقرب ظهور مي كند واين، نشانگر آن است كه انديشه ي نادرست، سمّ كشنده ي روح انسان است وخداوند هرگز راضي نيست كه انسان با آزادي مطلقش ، دين حق را نپذيرد ويا سمِّ كفر والحاد، خود را هلاك سازد.
بنابراين، اگر چه انسان تكويناً موجودي مجبور نيست، ولي آزادي او، دردايره ي دين الهي ودستورهاي حياتبخش آن است نه فوق آن؛ وهيچ گاه كسي نبايد بگويد من حق دارم دين الهي را نپذيرم؛ زيرا با نپذيرفتن دين خداوند كه مطابق با فطرت انساني اوست، درواقع، ازانسانيّت وعقل گرايي اش خارج مي گردد.
قرآن كريم، ازسويي، قلمرو آزادي عقيده را كاملاً تبيين كرده و چنين مي فرمايد:﴿ فبشّر عباد الّذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه﴾ 4 ؛ (اي پيامبر! ) مژده ده به آن بندگان من كه سخن را مي شنوند وازبهترينش تبعيّت و پيروي مي كنند. ازسوي ديگر، ((سخن اَحسن)) را نيز معرفي نموده است: ﴿ ومن أحسن قولاً ممن دعا إلي الله وعمل صالحاً وقال إنّني من المسلمين﴾ 5 ؛ يعني سخن چه كسي بهتر ازگفتار شخصي است كه به سوي خدا فراخوانده، كار نيك را انجام دهد وبگويد: (( من ازمسلمانانم)). به اين ترتيب، اگر چه قرآن كريم انسان ها را تشويق مي كند تا سخن هاي گوناگون را بشنوند وسخن بهتر را برگزينند، درعين حال ، سخن بهتر را معرفي مي كند وانسان را تشويق مي نمايد كه براساس گرايش فطري خود، به آن سخن بهتر بگرود ومسلماني باشد كه كار نيك را مي كند وبه سوي خداوند دعوت مي نمايد.
وامّا آياتي مانند﴿ وقل الحقّ من ربّكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر﴾6 ونيز ﴿ إنّا هديناه السّبيل إمّا شاكراً وإمّا كفورا ﴾7 كه بيانگر آزادي انسان مي باشند، پيام آنها درباره ي آزادي تكويني انسان است نه آزادي تشريعي؛ و معنايش اين است كه راه وچاه ، ازيكديگر مشخص شده اند وانتخاب هريك، به دست شماست؛ زيرا شما مجبورنيستيد ودرعمل مي توانيد هريك ازاين دو را اختيار كنيد؛ اگرراه حق را رفتيد، به بهشت وسعادت ابدي خواهيد رسيد واگر راه باطل را پيموديد، به آتش وجهنّم منتهي خواهيد شد؛ نظير آزادي انسان درانتخاب ((سّم)) و((شَهد)) كه تكويناً آزاد است، ولي درشريعت وعقل، هرگز آزاد ورها نيست.
ذات اقدس اله، دل انسان را به گونه اي آفريده است كه تنها به ((برهان)) سرمي سپارد ولذا مي فرمايد:﴿ إن الظنّ لا يغني من الحق شيئاً ﴾ 9 . اين آيه ، بيانگر اين حكم ارشادي است كه : ((سخن مظنون نگوييد؛ زيرا اثري دردل ديگران ندارد)).(( عقيده)) كه امري علمي است نه عملي،اگر مبادي ومقدّماتش درنفس انسان پيدا شود، خود او نيز متحقّق مي گردد واگر چنين نشود، قابل تحميل نيست. افكار انسان، بربرهان ودليل تكيه دارد وازاينرو ، نه خود انسان مي تواند عقيده اي را برخود تحميل كند و نه ديگران توان تحميل براو را دارند. اثبات وسلب فكر وعقيده، به دست كسي نيست ونيازمند مبادي ومقدّمات علمي خويش است. اگر مقدّمات علميِ مطلبي فراهم شد، اعتقاد به آن مطلب منعقد مي شود واگرنه، آن را به صورت حقيقي باور نمي كند.عقيده، با ((عَقْد)) و((گِرِه خوردن)) ارتباط دارد وخودعقد، با تصديق علمي ويقيني مرتبط است. دراعتقاد ، دوعقد وگِرِه لازم است؛ يكي ميان موضوع ومحمول- كه به همين جهت، ((قضيّه)) را((عقد)) مي نامند- و ديگري ميان محصول قضيّه ونَفْس ا نسان كه اين عقد دوم را ((اعتقاد)) مي نامند.
البته مي شود انسان با تصوّراتي خيالي زندگي كند؛بدون آنكه آنها را از طريق دليل وبرهان به دست آورده باشد؛ مانند بچه ها كه غالباً درخيالند وبا خيال خود زندگي مي كنند واين امر، به اقتضاي حكمت الهي ومناسب با مقطع سنّي آنهاست؛ ويا مانند افرادي كه با((مُد)) زندگي مي كنند و روش ومنش وشيوه ي زندگي آنان را مدهاي وارداتي تعيين مي كند. چنين افرادي، زندگي خيالي دارند وبه جاي شكوفايي عقل، خيالشان به فعليّت درآمده است وبه اصطلاح علمي،(( متخيّل بالفعل)) هستند و((عاقل بالقوّه))؛ زيرا براي كار خود، فاقد هرگونه برهان ودليل منطقي مي باشند.
انسان ، وقتي به كمال مي رسد كه براساس حُسن اختيار خود، حق را بپذيرد. اكراه واجبار، اختيار را ازانسان مي گيرد وبه همين دليل، خداي سبحان درباره ي انديشه وعقيده، آزادي را محور قرار داده واكراه دردين را جايز نمي داند و وظيفه ي انبياء (عليهم السّلام) را عرضه وابلاغ دين مي داند ﴿ ما علينا إلاّ البلاغ المبين﴾10 وبه پيامبر اكرم( صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايد: ﴿ لعلّك باخع نفسك ألاّ يكونوا مؤمنين إن نشأ ننزّل عليهم من السّماء ٰايـﺓً فظلّت أعناقهم لها خاضعين﴾ 11 ؛ گويا توقالب تهي مي كني براين اندوه كه چرا اينان ايمان نمي آورند؛ اگر ما بخواهيم، چيزي را از آسمان نازل مي كنيم تا ايشان براي آن خاضع وفروتن شوند.پس خداي سبحان، ايمان اجباري را سعادت نمي داند وبراي آن، اثري دركمال انسان قائل نيست.
جهان بيني الهي مي گويد: جهان داراي مبدأ ومعاد است وبراي انسان، وحي ورسالتي آمده وانسان درعين طبيعي بودن، داراي حيثيتِ وجودي فراطبيعي مي باشد ومسافري است كه عوالمي را پشت سرگذاشته وعوالمي را پيش رو دارد وبا مرگ، نابود نمي شود، بلكه روحش، ازعالَمي به عالم ديگر منتقل مي گردد.
درمقابل اين بينش، جهان بيني مادّي است كه مي گويد: جهان هستي، چيزي جز همين جهان محسوس مادّي نيست وآغاز وانجامي ندارد وزندگي انسان نيز ميان ميلاد ومرگ خلاصه مي شود وپس ازمرگ، نابود مي گردد وپاداش وكيفري وجود ندارد.قرآن كريم، سخن اين گروه را چنين نقل مي كند: ﴿ إن هي حياتنا الدّنيا نموت ونحيـٰا﴾1 ؛ يعني جز همين حيات دنيوي وزندگي ومرگ آن، چيزديگري نيست.
براساس اين دو جهان بيني واين دو منطق، دوگونه تفسيردرباره ي آزادي انسان پديد مي آيد. كساني كه جهان وانسان را درمادّه خلاصه مي كنند، آزادي را همان رهايي مطلق وبي قيد وشرط مي دانند؛ البته تا آنجا كه نسبت به ديگران تعدي نشود.آنان معتقدند كه آزادي انسان، به معناي توان همه جانبه ي اودرانتخاب هرچيز وازجمله بردگي براي انسان هاي ديگر است . درنگاه آنان، انسان، آزاد است كه دين را بپذيرد يا نپذيرد واگر نپذيرد، هيچ ملامتي براونيست؛ زيرا هيچ حقيقتي را ازدست نداده است.امّا درمكتب وحي، اين رهايي مطلق، به معناي بردگي است؛زيرا چنين آزادي مطلقي براي انسان، معلول اِسارت اودر دست آرزوها وهوس ها مي باشد واو درواقع، هواي دروني اش را پيروي مي كند:﴿أفرأيت من اتّخذ إلهه هواه ﴾2 ؛آيا ديدي آن كس را كه هوس خود را بندگي كرد؟
بايد عنايت داشت كه اگر چه خداوند انسان را((تكويناً)) آزاد آفريده است و او درانتخاب هيچ ديني مجبور نيست، ليكن((تشريعاً)) موظّف است كه دين حق را كه خواسته ي فطرت پاك والهي اوست بپذيرد. راه رشد وكمال وهدايت، از بيراهه ي گمراهي وضلالت جدا ومتمايز گشته است وهرانسانِ خواهان سعادت وكمال، بايد هدايت الهي رامغتنم شمارد وازطغيان وطاغوت دوري ورزد وبه خداوند ايمان آورد كه درآن صورت، به دستگيره ي هدايت وطناب الهي دست يافته كه هيچ گاه اورا درميان راه نمي گذارد وازهدايت محروم نمي سازد:﴿ قد تبيَّن الرُّشد من الغيّ فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروﺓ الوثقي لاانفصام لها ﴾ 3 . برپايه ي جهان بيني اسلامي، هرباور انسان وهرگونه عمل او، دربرزخ ودرجهان آخرت، به شكلي خاص ظهور مي كند وانسان، موجودي است كه همواره درحال هجرت از دنيا به برزخ و از برزخ به آخرت است ودراين ميانه كفر والحاد وحق ستيزي، به چهره ي مار وعقرب ظهور مي كند واين، نشانگر آن است كه انديشه ي نادرست، سمّ كشنده ي روح انسان است وخداوند هرگز راضي نيست كه انسان با آزادي مطلقش ، دين حق را نپذيرد ويا سمِّ كفر والحاد، خود را هلاك سازد.
بنابراين، اگر چه انسان تكويناً موجودي مجبور نيست، ولي آزادي او، دردايره ي دين الهي ودستورهاي حياتبخش آن است نه فوق آن؛ وهيچ گاه كسي نبايد بگويد من حق دارم دين الهي را نپذيرم؛ زيرا با نپذيرفتن دين خداوند كه مطابق با فطرت انساني اوست، درواقع، ازانسانيّت وعقل گرايي اش خارج مي گردد.
قرآن كريم، ازسويي، قلمرو آزادي عقيده را كاملاً تبيين كرده و چنين مي فرمايد:﴿ فبشّر عباد الّذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه﴾ 4 ؛ (اي پيامبر! ) مژده ده به آن بندگان من كه سخن را مي شنوند وازبهترينش تبعيّت و پيروي مي كنند. ازسوي ديگر، ((سخن اَحسن)) را نيز معرفي نموده است: ﴿ ومن أحسن قولاً ممن دعا إلي الله وعمل صالحاً وقال إنّني من المسلمين﴾ 5 ؛ يعني سخن چه كسي بهتر ازگفتار شخصي است كه به سوي خدا فراخوانده، كار نيك را انجام دهد وبگويد: (( من ازمسلمانانم)). به اين ترتيب، اگر چه قرآن كريم انسان ها را تشويق مي كند تا سخن هاي گوناگون را بشنوند وسخن بهتر را برگزينند، درعين حال ، سخن بهتر را معرفي مي كند وانسان را تشويق مي نمايد كه براساس گرايش فطري خود، به آن سخن بهتر بگرود ومسلماني باشد كه كار نيك را مي كند وبه سوي خداوند دعوت مي نمايد.
وامّا آياتي مانند﴿ وقل الحقّ من ربّكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر﴾6 ونيز ﴿ إنّا هديناه السّبيل إمّا شاكراً وإمّا كفورا ﴾7 كه بيانگر آزادي انسان مي باشند، پيام آنها درباره ي آزادي تكويني انسان است نه آزادي تشريعي؛ و معنايش اين است كه راه وچاه ، ازيكديگر مشخص شده اند وانتخاب هريك، به دست شماست؛ زيرا شما مجبورنيستيد ودرعمل مي توانيد هريك ازاين دو را اختيار كنيد؛ اگرراه حق را رفتيد، به بهشت وسعادت ابدي خواهيد رسيد واگر راه باطل را پيموديد، به آتش وجهنّم منتهي خواهيد شد؛ نظير آزادي انسان درانتخاب ((سّم)) و((شَهد)) كه تكويناً آزاد است، ولي درشريعت وعقل، هرگز آزاد ورها نيست.
آزادي عقيده
ذات اقدس اله، دل انسان را به گونه اي آفريده است كه تنها به ((برهان)) سرمي سپارد ولذا مي فرمايد:﴿ إن الظنّ لا يغني من الحق شيئاً ﴾ 9 . اين آيه ، بيانگر اين حكم ارشادي است كه : ((سخن مظنون نگوييد؛ زيرا اثري دردل ديگران ندارد)).(( عقيده)) كه امري علمي است نه عملي،اگر مبادي ومقدّماتش درنفس انسان پيدا شود، خود او نيز متحقّق مي گردد واگر چنين نشود، قابل تحميل نيست. افكار انسان، بربرهان ودليل تكيه دارد وازاينرو ، نه خود انسان مي تواند عقيده اي را برخود تحميل كند و نه ديگران توان تحميل براو را دارند. اثبات وسلب فكر وعقيده، به دست كسي نيست ونيازمند مبادي ومقدّمات علمي خويش است. اگر مقدّمات علميِ مطلبي فراهم شد، اعتقاد به آن مطلب منعقد مي شود واگرنه، آن را به صورت حقيقي باور نمي كند.عقيده، با ((عَقْد)) و((گِرِه خوردن)) ارتباط دارد وخودعقد، با تصديق علمي ويقيني مرتبط است. دراعتقاد ، دوعقد وگِرِه لازم است؛ يكي ميان موضوع ومحمول- كه به همين جهت، ((قضيّه)) را((عقد)) مي نامند- و ديگري ميان محصول قضيّه ونَفْس ا نسان كه اين عقد دوم را ((اعتقاد)) مي نامند.
البته مي شود انسان با تصوّراتي خيالي زندگي كند؛بدون آنكه آنها را از طريق دليل وبرهان به دست آورده باشد؛ مانند بچه ها كه غالباً درخيالند وبا خيال خود زندگي مي كنند واين امر، به اقتضاي حكمت الهي ومناسب با مقطع سنّي آنهاست؛ ويا مانند افرادي كه با((مُد)) زندگي مي كنند و روش ومنش وشيوه ي زندگي آنان را مدهاي وارداتي تعيين مي كند. چنين افرادي، زندگي خيالي دارند وبه جاي شكوفايي عقل، خيالشان به فعليّت درآمده است وبه اصطلاح علمي،(( متخيّل بالفعل)) هستند و((عاقل بالقوّه))؛ زيرا براي كار خود، فاقد هرگونه برهان ودليل منطقي مي باشند.
انسان ، وقتي به كمال مي رسد كه براساس حُسن اختيار خود، حق را بپذيرد. اكراه واجبار، اختيار را ازانسان مي گيرد وبه همين دليل، خداي سبحان درباره ي انديشه وعقيده، آزادي را محور قرار داده واكراه دردين را جايز نمي داند و وظيفه ي انبياء (عليهم السّلام) را عرضه وابلاغ دين مي داند ﴿ ما علينا إلاّ البلاغ المبين﴾10 وبه پيامبر اكرم( صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايد: ﴿ لعلّك باخع نفسك ألاّ يكونوا مؤمنين إن نشأ ننزّل عليهم من السّماء ٰايـﺓً فظلّت أعناقهم لها خاضعين﴾ 11 ؛ گويا توقالب تهي مي كني براين اندوه كه چرا اينان ايمان نمي آورند؛ اگر ما بخواهيم، چيزي را از آسمان نازل مي كنيم تا ايشان براي آن خاضع وفروتن شوند.پس خداي سبحان، ايمان اجباري را سعادت نمي داند وبراي آن، اثري دركمال انسان قائل نيست.
پي نوشت:
1.سوره مؤمنون، آيه ي 37 . 2. سوره ي جاثيه، آيه ي 23.
3. سوره ي بقره ، آيه ي 256. 4. سوره ي زمر، آيات 17و 18 .
5. سوره ي فصلت، آيه ي 33. 6. سوره ي كهف، آيه ي 29.
7. سوره ي انسان آيه ي 3. 8. سوره ي بقره ، آيه ي 256.
9.سوره ي يونس(عليه السّلام)، آيه ي 36. 10.سوره ي يس، آيه ي 17.
11. سوره ي شعراء، آيات 3و4.
منبع: ولايت فقيه( ولايت فقاهت وعدالت) ، مركز نشر اسراء .