بازکاوی تدبّر در قرآن کریم (1)

«تدبر» اصلاح ویژه‏ای است که کلام وحیانی، آن را تنها برای غور و ژرف‏اندیشی در کل قرآن برگزیده است، و کاربردی جز در قرآن‏شناسی ندارد. در محافل و منابع قرآنی و در حلقه‏‌های تفسیر، کلام و اخلاق، تا به حال از واژه تدبر و از ریشه و مشتقات
سه‌شنبه، 1 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
بازکاوی تدبّر در قرآن کریم (1)
بازکاوى تدبّر در قرآن کریم (1)
 
 
نویسنده:حسن رهبری

چکیده:

«تدبر» اصلاح ویژه‏ای است که کلام وحیانی، آن را تنها برای غور و ژرف‏اندیشی در کل قرآن برگزیده است، و کاربردی جز در قرآن‏شناسی ندارد.
در محافل و منابع قرآنی و در حلقه‏‌های تفسیر، کلام و اخلاق، تا به حال از واژه تدبر و از ریشه و مشتقات و مفهوم آن، سخن بسیار رفته است. اما چه بسا که در مفهوم‏شناسی آن، در تعابیر مترادف گونه‏ای همچون، تفکر، تعقل، تفقّه، تذکر، آینده نگری و نیوشیدن کلام حق باجان و دل متوقف مانده‏اند.
این که جایگاه هر یک از تعابیر و واژه‏ها در چیدمان سخن وحی چگونه بوده؟ در سامانه وجودی انسان با کدام یک از حواس شناخته شده در ارتباطند؟ چه ارتباط معناداری میان آنها وجود دارد؟ هر کدام چه نقشی را در روح و روان انسان ایفا می‏نمایند؟ هر کدام چه نقشی را در روح و روان انسانی ایفا می‏نمایند؟ تدبر با واژه‏های مشابه خود چه وجوه اشتراک و افتراقی دارند؟ پرسش‏هایی هستند که تا کنون چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
مقاله حاضر، این پرسش‏ها را با استناد به دلایل قرآنی و گاه روایی، پاسخ گفته و در حد خود، نقاب از عروس معنای تدبر باز می‏گشاید

در سخن وحی و در سفارش پیشوایان اسلام، همواره «تدبّر در قرآن» مورد تأکید بوده است:
1) «اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ القُرآنَ اَمْ عَلی قلوبٍ اَقْفالُها» (محمد/ 24)
«آیا در قرآن تدبّر نمی‏کنند، یا بر دل‏هایشان قفل‏هاست؟»
2) «کتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیْکَ مُبارکٌ لِیَدَّبَّروُا آیاتِهِ و لِیَتَذَکَّروُ اُولُوالاَلبابَِ.» (ص/ 29)
«این کتاب پربرکتی است که بر تو نازل کرده‏ایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند.»
3) «اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرآن وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً.» (نساء/ 82)
«آیا درباره قرآن تدبّر نمی‏کنند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می‏یافتند.»

معنای تدبّر در قرآن

مفسّران و نویسندگان علوم قرآنی، در معنا و مفهوم تدبّر در قرآن، زیاد و زیبا نوشته‏اند؛ امّا از وادی تعریف لغوی چندان پافراتر ننهاده‏اند. نمونه‏هایی از تعاریف آنان چنین است:
راغب اصفهانی، که از ناموران واژه‏شناسی قرآن است. در کتاب «مفردات الفاظ قرآن» آنجا که به ریشه و مشتقات واژه «دبر»1 می‏پردازد، به رغم اینکه لغت تدبّر سه بار در قرآن آمده است، هیچ اشاره‏ای بدان نکرده و هیچ معنایی برای آن نمی‏آورد.
فقیه دامغانی می‏نویسد: «التدبّر: التفکّر»2 «تدبر یعنی تفکّر در قرآن.»
مجمع البیان: «افلا یتدبّرون القرآن» بأن یتفکروا فیه و یعتبروا به و قیل: افلا یتدبّرون القرآن فیقضوا ما علیهم من الحق»3
«چرا در قرآن تدبّر نمی‏کند» تا در نتیجه در آن تفکّر کنند و عبرت بگیرند؛ و گفته شده که معنای آیه این است که چرا در قرآن تدبّر نمی‏کنند تا حقّی که به گردن دارند ادا کنند.»
تفسیر ابی السّعود: «افلا یتدبّرون القرآن» ای اَلا یلاحظونَه و لا یتصفحونَه و ما فیه من المواعظ و الزّواجِر حتّی لایقعوا فیما وقعوا فیه من الموبقات.»4
«افلا یتدبّرون القرآن» یعنی: چرا به قرآن توجه نمی‏کنند و در آن و در مواعظ و منهیّات آن به دقت نمی‏نگرند تا در آنچه مایه گناه و هلاکت است گرفتار نشوند.»
تفسیر روح البیان: «التدبّر، النظر فی دبر الامور و عواقبها. اَلا یلاحظون القرآن، فلا یتصفحونه و ما فیه من المواعظ و الزواجر حتی لایقعوا فی المعاصی الموبقة»5
«تدبر یعنی آینده‏نگری در کارها...» و در ادامه همان توضیح ابی السعود را می‏آورد که در بالا ترجمه شد.
المیزان: «تدبّر یعنی گرفتن چیزی بعد از چیز دیگری است و در مورد آیات قرآن به معنای تأمّل در آیه پس از آیه دیگر و یا تأمّل بعد از تأمّل است.»6
تفسیر نمونه: «تدبّر» از ماده «دبر» (بر وزن أبر( به معنی بررسی نتایج و عواقب چیزی است؛ به عکس تفکّر که بیشتر به بررسی علل و اسباب چیزی گفته می‏شود.»7
جلال الدین سیوطی: «تدبّر و اندیشیدن در معنای قرآن هنگام قرائت سنّت است؛ زیرا که همان مقصود اعظم و مطلوب اهمّ است؛ و به وسیله آن سینه‏ها فراخ گشته و دل‏ها نورانی می‏شود. خداوند متعال می‏فرماید: «کتاب انزلناهُ اِلَیْکَ مبارکٌ لِیَدَّبَّروا آیاته»؛ و نیز فرموده: «اَفلا یَتَدَبِّرون القرآن»؛ و چگونگی آن بدین گونه است که دلش را با اندیشیدن در معنای آنچه تلفّظ می‏کند مشغول دارد؛ و معنای هر آیه را بشناسد؛ و در اوامر و نواهی تأمّل کند؛ و باور آنها را به خاطر بسپارد؛ که اگر در گذشته در آن تقصیر کرده عذرخواهی و استغفار نماید؛ و اگر به آیه رحمتی رسید، خرسند شده و آن را از درگاه الهی درخواست کند؛ و چون به آیه عذاب بگذرد، ترسناک گشته و به خداوند، پناه برد؛ و هر گاه آیه‏ای متضمّن تنزیه پروردگار باشد، او هم تنزیه و تعظیم کند؛ و وقتی به آیه دعایی برسد تضرّع و طلب نماید.»8
چنانکه مشاهده می‏شود، در میان تعاریفی که برای «تدبّر» نوشته‏اند، تعریف سیوطی جامع‏ترین تعریفی است که در یک خلاصه‏نگاری می‏توان آن را آورد. تعریف سیوطی را شاید بتوان خلاصه‏تر از این هم بیان کرد؛ امّا هر چه هم خلاصه کنیم، در قالب هیچ کدام از واژه‏های چهارگانه تفکّر، تعقّل، تذکّر و تفقّه به مفهوم واقعی آن نمی‏توان دست یافت.
تدبّر، واژه بسیار وسیع‏تری از آن واژگان چهارگانه است که در قرآن آمده است. تدبّر، ضمن اینکه با عناصر تفکّر، تعقّل، تذکّر و تفقّه آمیخته است، در درجات و مراتب بالاتری از آنها قرار دارد. تدبّر، نفوذ آگاهانه کلام وی در قلب‏ها وجریان آن در شریان‏های وجود انسان‏های مؤمن و پرهیزگار برای ایجاد تحوّل و خدایی شدن است. به قول اقبال لاهوری:
نقش قرآن چون در این عالم نشست
نقش‏های پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیز دیگر است
چون که در جان رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

اکنون برای بازشناسی مفاهیم چهارگانه شناخت قرآن: «تفکّر، تعقل، تذکّر و تفقّه» و وجه افتراق آنها با مفهوم تدبّر، نیاز به توضیحاتی است که باید بدان پرداخت؛ اما پیش از آن برای تبیین موضوع، در آغاز مروری بر منابع شناخت قرآن ضروری می‏نماید.

ابزار و منابع شناخت

حسّ، عقل و قلب، اساسی‏‌ترین ابزار شناخت در انسان می‏‌باشند. برخی از دانشمندان، طبیعت و تاریخ را هم با هویّت استقلالی نگریسته و آن دو را نیز جزء ابزار شناخت مطرح کرده‌‏اند. حال به توضیح مختصری درباره هر یک از آنها می‏پردازیم:

1) حسّ

انسان دارای حس‏های متعددی است. دانشمندان تا کنون به ده نوع از آن پی برده‏اند که عبارتند از:
بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، بساوایی (= لامسه)، سردی و گرمی، تعادل و جهت‏یابی، وضعی و عضلانی (= حس جنبش)، المی (= رنج جسمانی)، و داخلی و درونی.
«اگر انسان فاقد حس باشد و اگر فرض کنیم فاقد همه حواس باشد، فاقد همه شناخت‏ها خواهد بود... اگر انسان کور مادرزاد به دنیا بیاید، امکان ندارد که از یکی از رنگ‏ها یا از یکی از شکل‏ها و فاصله‏ها تصوّری داشته باشد. با هر لفظی، با هر لغتی بخواهید به او رنگ را بشناسانید، یا یک چیزی که دارای یک رنگ است بخواهید رنگش را برای او بیان کنید ]برای او قابل درک نخواهد بود9]
قرآن در یکی از آیاتش، دیدگاه خود را در مورد ابزار شناخت چنین مطرح می‏فرماید:
«وَ اللَّهُ اَخرَجَکُمْ مِن بُطوُنِ اُمَّهاتِکُم لاتَعلَمونَ شیئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ الأفئدَةَ...» (نحل/ 78)
«شما را از شکم مادرانتان بیرون آورده، در حالی که هیچ چیز نمی‏دانستید، و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد.»
قرآن مجید در این آیه شریفه، سه عنصر اساسی و مهم شناخت را که هیچ شناختی جز از مسیر آنها ممکن نیست، یادآور شده، و بقیه ابزار را که به عنوان عناصری محرک و فعال کننده آن ابزارهای اصلی می‏باشد، به تناسب موضوع، در دیگر آیات مطرح فرموده است.
چه بسا که انسان تصاویری را نگاه می‏کند و صداهایی را می‏شنود، و نسبت به آنها - ناخود آگاه - عکس‏العمل هم نشان می‏دهد؛ امّا چون دل به آن نداده - یعنی با چشم دل ندیده و با گوش دل نشنیده - هیچ نقشی از آن صحنه و هیچ ذهنیّتی از آن صدا را در خود نخواهد داشت.
از این رو، هر کاری که از انسان صادر می‏شود، آن گاه آگاهانه خواهد بود که قلب هم در آن کار، دخالت و حضور داشته باشد؛ و گرنه آن می‏شود که سعدی گفته است:
«هرگز وجود حاضر و غایب شنیده‏ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است».10

2) عقل

«حسّ، شرط لازم شناخت است؛ امّا شرط کافی نیست. علاوه بر حواس، انسان به یک امر و یا امور دیگری نیاز دارد. انسان برای شناختن، به نوعی تجزیه و تحلیل و گاهی به انواع تجزیه و تحلیل نیاز دارد.
تجزیه و تحلیل کار عقل است. تجزیه و تحلیل‏های عقلی، ]همان[ دسته‏بندی کردن اشیاء است؛ و اشیاء را در مقوله‏های مختلف دسته‏بندی کردن.»11«آن قوه‏ای که «تجرید»12 می‏کند، آن قوّه‏ای که تعمیم می‏دهد، آن قوّه‏ای که تجزیه و ترکیب می‏کند، آن قوه‏ای که حتی کلیّات را ترکیب می‏کند، تجزیه می‏کند، ما این را قوّه عاقله می‏گوییم.»13
«تا وقتی که ما سر و کارمان به حسّ محض باشد و پای عمل در کار نباشد، اسمش استقراء است... وقتی که پای عمل در میان بیاید، پای عقل هم در کار می‏آید، این اسمش آزمون است؛ آزمایش است.»14
«استقراء، اعتبار ظنی و گمانی دارد؛ ولی تجربه اعتبار یقینی و برهانی دارد.»15
«عقل، با تجزیه، ترکیب، تجرید، انتزاع،تعمیم و تعمیق مفاهیم حسی، شناخت‏های جدیدی می‏سازد، که این شناخت‏ها میوه‏های عقل و غذای زندگی علمی و فلسفی انسان است.»16

3) قلب

سومین منبع شناخت در وجود انسان قلب است...؛ واژه قلب که در فارسی به «دل» ترجمه می‏شود، سه معنا دارد:
1) تلمبه خانه خون
2) عقل یا مرکز فکر و اندیشه
3) مرکز شناخت‏ها و آگاهی‏هایی که نه حسّی است و نه عقلی که از عمق وجود انسان، به طور ناخودآگاه می‏جوشد.17
نکته بسیار دقیق و مهم در مورد معنای سوم قلب این است که با مراجعه به احادیث اسلامی مشخص می‏شود که قلب، به معنای روح، مصدر و منبع اصلی همه شعورها و شناخت‏ها و آگاهی‏ها و احساسات انسان است؛ و منابع سه گانه شناخت دریچه‏هایی است که روح از طریق آنها با جهان هستی ارتباط برقرار می‏کند.18
قلب انسان، مانند جسم او، دارای حواسّی است که انسان با این حواس می‏تواند حقایقی را ادراک کند که از طریق حواس ظاهر و از طریق عقل قابل درک نیست.19
پاسکال می‏گوید:
«به وجود خدا دل گواهی می‏دهد نه عقل؛ و ایمان از این راه به دست می‏آید. دل دلایلی دارد که عقل به آن دسترسی ندارد.»20
قرآن مجید نیز جایگاه ایمان را قلب معرفی می‏فرماید:
«قالتِ الأعرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤمِنوُا و لکنْ قولوا اَسْلَمنا و لَمَّا یَدْخُلِ الایمانُ فِی قُلوُبِکُمْ...» (حجرات/ 14)
«عرب‏های بادیه‏نشین گفتند: «ایمان آورده‏ایم» بگو «شما ایمان نیاورده‏اید، بلکه بگویید: اسلام آورده‏ایم. زیرا ایمان هنوز در قلب‏های شما وارد نشده است.»

4) طبیعت

«یکی از منابع ]شناخت[ طبیعت است. طبیعت یعنی عالَم جسمانی، عالَم زمان و مکان، عالَم حرکت، همین عالَمی که ما الآن در آن زیست می‏کنیم و با حواس خودمان با آن در ارتباط هستیم.»21
«... اکثر صاحب‏نظران، طبیعت را یک منبع برای شناخت می‏دانند.»22
«افلاطون، طبیعت را منبع شناخت نمی‏داند؛ چون رابطه انسان با طبیعت از طریق حواس است؛ و جزئی است؛ و او جزئی را حقیقت نمی‏داند.»23
شهید مطهری در پاسخ به این سئوال که آیا: «اساساً قرآن، فقط و فقط، اقبال به طبیعت کرده است؟» چنین می‏گوید:
«اینها یک افکاری است که قبل از قرآن، میان مردم رایج بوده است، و اهمیت قرآن به این است که خواسته است افکار و اندیشه‏های بشر را از توجه به این درون گرایی‏ها و این ذهنیّت‏گرایی‏ها منحرف کرده و او را عینیّت گرا و طبیعت‏گرا بکند.
نه یک آیه، نه دو آیه، نه ده آیه، بلکه در دهها آیه، بشر را متوجه مطالعه عالم می‏کند؛ متوجه مطالعه تاریخ می‏کند؛ متوجه مطالعه نظامات اجتماعی می‏کند؛ متوجه مطالعه خودش و نفس خودش و درون خود می‏کند؛ ]امّا[ به عنوان یک شیی از اشیاء طبیعت؛ ولی نه به معنای روی گرداندن از هر چه معنویت است؛ از هر چه درونی است؛ از هر چه باطن است. قرآن به ظاهر توجه کرده است، بدون آنکه از باطن اعراض کرده باشد. این حرف که توجه قرآن فقط به فقط به ظاهر و محسوس و طبیعت است، بسیار غلط است.
... درون گرایی و برون‏گرایی اسلام، دوش به دوش هم هستند... اسلام، فعالیت بیرونی که از معنویت تهی باشد، باطل می‏داند.»24
پس، سیر طبیعت، تنها برای شناخت طبیعت محض نیست؛ بلکه برای شناخت خدای طبیعت و برای رسیدن به خالق طبیعت و نفوذ ایمان او در قلب است:
«الّذین یَذْکروُن اللَّهَ قیاماً و قُعوُداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرونَ فِی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانِکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ.» (آل عمران/ 191)
«همان‏ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و خوابیده یاد می‏کنند و در اسرار آفرینش آسمان‏ها و زمین می‏اندیشند؛ ]می‏گویند[ بارالها! اینها را بیهوده نیافریده‏ای؛ منزّهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.»
همین طور در دیگر آیات هم ارتباط طبیعت با ماورای طبیعت کاملاً محسوس است که بیان همه آنها در مجال این بحث نیست.

5) تاریخ

«قرآن، تاریخ را به عنوان یک منبع شناخت عرضه می‏دارد. ممکن است بگویی که خوب، طبیعت، تاریخ را هم شامل است. البته درست است که تاریخ هم به یک اعتبار، جزء طبیعت است؛ ولی تاریخ یعنی: جامعه انسانی در حال حرکت و در حال جریان. آیاتی که ما در قرآن داریم، مانند: «قل سیروا فی الارض» علناً به ما می‏گوید: بروید و در زمین گردش کنید؛ چرا اینها در زمین گردش نمی‏کنند؟ البته منظورش فقط مطالعه نیست؛ بلکه مطالعه تاریخ نیز است. یعنی بروید آثار تاریخ را مطالعه کنید؛ و بعد ببینید که این زندگی و جامعه بشر چه تحولات تاریخی کرده است.»25

سیر اندیشه از تفکّر تا تدّبر

اکنون پس از آشنایی با منابع شناخت که در تعریف و تبیین مفاهیم پنجگانه قرآنی: تفکّر، تعقل، تذکّر، تفقّه و تدبّر از آنها بهره خواهیم برد، جا دارد که از رده‏بندی مرتبه هر کدام از مفاهیم مذکور هم اطلاعاتی در دست داشته باشیم، البته نگارنده، رده‏بندی صریحی از مفاهیم چهارگانه در منابع اسلامی ندیده است؛ اما از آنجا که چیدمان آیات الهی در قرآن بنا به دستور خداوند متعال و نظارت مستقیم پیامبر بزرگوار اسلام‏صلی الله علیه وآله صورت گرفته، و از مشیّت و اراده معناداری تبعیت می‏کند، از این رو در رده‏بندی آن مفاهیم را با دلایلی که در زیر می‏آوریم، به این ترتیب صحیح می‏پنداریم: تفکّر، تعقّل، تفقّه، تدبّر و تذکّر؛ زیرا
1) در سوره نحل، به ترتیب چنین می‏فرماید:
«هُوَ الَّذی اَنْزَلَ مِنَ السَّماءَ ماءً لَکُم مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمونَ. یَنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیتونَ و النَّخلَ و الْاَعنابَ وَ مِنْ کُلَّ الَّثمراتِ اِنَّ فِی ذلکِ لایَةٌ لِقَوْمِ یَتَفَکَّرونَ» (نحل/ 10-11)
«او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد؛ که نوشیدن شما از آن است؛ و گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا می‏برید نیز از آن است. با آن (آب) برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه‏ها می‏رویاند؛ مسلماً در این، نشانه روشن برای اندیشمندان است.»
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیلَ و النَّهارَ و الشَّمسَ و القَمَرَ و النُّجومُ مُسَخَّراتٌ بَأَمْرِهِ اِنَّ فِی ذلکَ لآیاتِ لِقَومٍ یَعقِلونَ» (نحل/ 12)
«او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت، و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانه‏هایی است برای گروهی که عقل خود را به کار می‏گیرند.»
«وَ مَا ذَرَأ لَکُمْ فِی الارْضِ مُخْتَلِفاً اَلوانُهُ اِنَّ فی ذلک لایَةً لقومٍ یَذَکَّروُنَ.» (نحل/ 14)
«مخلوقاتی را که در زمین به رنگ‏های گوناگون آفریده نیز مسخّر ساخت؛ در این نشانه روشن است برای گروهی که متذکّر می‏شوند.»
مشاهده می‏کنید این آیات که به دنبال شناساندن خداوند متعال به گروه‏های مختلف اجتماعی است، از مرحله بدیهیات عقلی آغاز و به مراحل پیچیده‏تر بعدی پرداخته، و به ترتیب؛ تفکّر، تعقّل و تذکّر را متناسب با موضوع آیه، مطرح فرموده است. ما چنانچه در مطالب بعدی روشن خواهیم کرد، حوزه عمل دو عنصر تعقّل و تفکّر همانا در وجود انسان، عقل است. یعنی همه افرادی که دارای عقلند، می‏توانند با بکارگیری ابزارهای حسّی، آنها را فعّال نموده و در رفاه و آسایش زندگی خود مورد بهره‏برداری قرار دهند.
2) بر خلاف دو عنصر قبلی که جایگاه آنها محدود به حوزه عقل بود، سه عنصر «تفقّه»، «تدبّر» و «تذکّر» از جایگاه برتر قلبی برخوردارند؛ یعنی از حوزه عقل عبور کرده و در حوزه قلب آرام می‏گیرند. جایگاه و خاستگاه اصلی آنها قلب بوده، و همواره با ایمان معنوی همراهند.
3) تفکّر و تعقّل در موضوعی، آن گاه که با صبغه ایمان می‏آمیزند و به عنوان اعتقاد معنوی در قلب می‏نشینند، عبارت «تفقّه» را بر خود بر می‏گزیند؛ و آن گاه که این اعتقاد قلبی و معنوی خود را با تمام وجود در عمل با اعضا و جوارح انسانی نشان می‏دهد، اصطلاحاً «تدبّر» گفته می‏شود؛ که بالاترین مراتب شناخت به شمار می‏رود؛ و امّا عنصری که همه عناصر و مراحل شناخت بالا را آسیب‏شناسی نموده و به بازاندیشی در فکر و عمل، و پویایی دایمی فرا می‏خواند، «تذکّر» می‏گویند.

تفکّر

«تفکّر» از ریشه «فکر» است. فکر در فرهنگ فارسی به مفهوم اندیشه، و «تفکّر» به مفهوم «اندیشیدن» آمده است. در ادبیات عرب هم، «فکر» و «تفکّر» این گونه معنا شده است:
«اعمال العقل فی المعلوم للوصول إلی معرفة المجهول»26
«به کار بردن عقل در معلومات، برای رسیدن به شناخت مجهولات )که همان مفهوم اندیشیدن و بررسی را می‏رساند.»
«الفکرُ ترتیبُ امورٍ معلومةٍ لِلتَّادّی إلی مجهولٍ»27
«فکر ]عبارت از[ مرتّب ساختن امور معلوم است برای منجر شدن به ]کشف [مجهول.»

تفکّر در قرآن

برای رسیدن به معنای تفکّر در قرآن، در آغاز بایسته است به آیاتی که در آن دستور به تفکّر آمده است، مروری داشته باشیم:

1) اندیشه در آفرینش آسمان‏ها و زمین

«الّذین یَذْکُرونَ اللَّه قِیاماً و قُعوداً و عَلی جنوبِهِمْ و یَتَفَکَّروُن فِی خَلقِ السماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عذابَ النّارِ.» (آل عمران/ 191)
«همانان که خدا را در حال ایستاده، نشسته و خوابیده، یاد می‏کنند، و در اسرار آفرینش آسمان‏ها و زمین می‏اندیشند، ]می‏گویند[: پروردگارا! این‏ها را بیهوده نیافریده‏ای؛ منزّهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.»

2) اندیشه در رویش گیاهان

«یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرعَ و الزَّیتُونَ و النَّخیلَ و الاَعنابَ و مِن کُلِّ الَّثمراتِ اِنَّ فِی ذلکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّروُنَ.» (نحل/ 11)
«با آن ]آب[ برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، از همه میوه‏ها می‏رویاند؛ مسلّماً در این، نشانه روشنی برای اندیشمندان است.»

3) اندیشه در عجایب خلقت حیوانات

«وَ اَوْحی رَبُّکَ اِلَی النَّخْلِ اَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بیُوتاً و مِنَ الشَّجَرِ و مِمّا یَعْرِشونَ. ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الَّثمراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکَ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطوُنِها شَرابٌ مُخْتَلفٌ اَلوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلناسِ اِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّروُنَ.» (نحل/ 68-69)
«و پروردگار تو به زنبور عسل، وحی کرد که از کوهها و درختان و داربست‏هایی که می‏سازند، خانه‏هایی برگزین. سپس از تمام ثمرات بخور و راه‏هایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است، براحتی بپیما. از درون شکم آنان، نوشیدنی با رنگ‏های مختلف خارج می‏شود که در آن، شفا برای مردم است. به یقین در این امر، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که می‏اندیشند.»

4) اندیشه در خود و دیگر آفریده‏ها و مسأله مرگ و پایان حیات آنها

«اَوَلَم یَتَفَکَّروُا فِی اَنْفُسِهِم ما خَلَقَ اللَّه السَّمواتِ وَ الارضَ وَ ما بَینَهُما اِلاّ بِالحَقِّ وَ اَجَلٍ مُسَمّیً...» (روم/ 8)
«آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو هست، جز به حق و برای زمان معیّن نیافریده است.»

5) اندیشه در ضروریات خلقت و روابط بین آنها

«وَ مِن آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسکُنوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِی ذلکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرونَ» (روم/ 21)
«و از نشانه‏های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفریده، تا در کنار آنان آرامش یابید؛ و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانه‏هایی است برای گروهی که تفکّر می‏کنند.»

6) اندیشه در اخلاق و عملکرد گروههای اجتماعی

7) «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلبِ اِنْ تَحمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ القَومِ الَّذین کَذَّبوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّروُنَ.» (اعراف/ 176)
«... مثل او همچون سگ است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را بیرون می‏آورد؛ و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‏کند؛ این مَثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستان‏ها را بازگو کن، شاید بیندیشند.»
با توجه و دقّت عمیق در این آیات در می‏یابیم که واژه «تفکّر» در قرآن در موارد زیر به کار می‏رود.
1) اندیشه در محسوسات دیداری (طبیعت و آفرینش قابل مشاهده) (تصوّر بدیهیّات)
«یتفَکَّرون فی خلق السموات و الارض» = خلقت زمین و آسمان
«ینبت لکم به الزّرع و الزیتون و...» = آبیاری درختان به وسیله باران و چشمه‏ها
2) اندیشه در قوانین قابل مشاهده در طبیعت و فطرت انسان و حیوان (تصدیق بدیهیّات)
«ما خلقت هذا باطلا» = آفرینش هدفمند
«اجل مسمّی» = مرگ حتمی
«جعل بینکم مودّة و رحمة» = محبت خانوادگی و فطرت بشری
«و اوحی ربّک الی النّحل...» = فطرت حیوانات
3) سیر از جزء به کل در مطالعه جهان هستی (رهیابی از بدیهیات به کشف حقایق نظری)
«یتفکّرون فی خلق السّوات و الارض» = جزء
«ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار» = کلّ
بنابراین، ادراکی که از طریق تصور و تصدیق امور بدیهی (محسوسات، متواترات، تجربیّات، فطریّات، وجدانیات و اولیّات) حاصل شود و مجهولات نظری را برای خود معلوم سازد. در دیدگاه قرآنی بر عهده قوه تفکّر می‏باشد.
مرحله تفکّر که از آن در فلسفه به «عقل بالملکه» تعبیر می‏شود، مرحله‏ای است که انسان در دریافت و اثبات قضایای آن به علوم، دلایل و براهین پیچیده‏ای نیاز ندارد؛ و هر انسانی که دارای سلامت ذهن و حواس باشد، می‏تواند از آن استفاده نموده و برخی از حقایق طبیعی را درک نماید.

تعقّل

«العقل ما یکون به التفکیر الاستدلال و ترکیب التصوّرات و التصدیقات، و ما یتمیّز الحسن من القبیح، و الخیر من الشرّ و الحقّ من الباطل.»28
«عقل، چیزی است که با آن، اندیشیدن، استدلال کردن و آمیزش تصوّرات و تصدیقات، روی می‏دهد؛ و خوب و بد، خیر و شرّ، و حقّ و باطل از هم تشخیص داده می‏شود.»
با مقداری ژرف‏اندیشی در قرآن در می‏یابیم که در چیدمان سخن وحی، واژه «تعقّل» در قالب عباراتی نشسته است که آن عبارات، همانندی کمتری را در چیدمان واژه با واژه تفکّر، داشته است.
واژه تعقل در قرآن با مفاهیم زیر دیده می‏شود:

1- تعقّل درباره مسائل گفتاری - شنیداری

«و قالُوا لَوْ کُناً نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فِی اصحابِ السَّعیرِ.» (ملک/ 10)
(جهنمیّان) می‏گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل می‏کردیم، در میان دوزخیان نبودیم.»
«وَ لا تَکونوا کَالَّذینَ قالوُا سَمِعنا وَ هُمْ لا یَسْمَعونَ. اِنَّ الشَّرَ الدَّوابِّ عِندَ اللَّه الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لایَعْقِلوُنَ.» (انفال/ 21-22)
«همانند کسانی نباشید که می‏گفتند: شنیدیم؛ ولی در حقیقت نمی‏شنیدند. بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه (تعقّل) نمی‏کنند.»
«اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَکْثَرَهُمْ یَسمَعونَ اَو یَعقِلوُنَ اِنْ هُم اِلاّ کَالْاَنعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً» (فرقان/ 44)
«آیا گمان می‏بری بیشتر آنان می‏شنوند یا می‏فهمند؟ آنان فقط همچون چهار پایایند، بلکه گمراه‏ترند.
«... یَسمَعونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحرِّفونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلوُهُ...» (بقره/ 75)
«... سخنان خدا را می‏شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می‏کردند.»
«وَ اِذا لقوا الَّذین آمَنوا قالوا آمَنّا وَ اذا خَلا بَعْضَهُمْ اِلی بعضٍ قالوُا اَتُحَدِّثوُنهم بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیکُم لِیُحاجُّو کُم بِهِ عِنْدَ رَبَّکُمْ اَفَلا تَعقِلوُنَ» (بقره/ 76)
«و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، می‏گویند: ایمان آورده‏ایم، ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت می‏کنند، می‏گویند: چرا مطالبی را که خداوند برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو می‏کنید تا در پیشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمی‏فهمید؟!»

2) تعقّل در حیطه مباحث مکتوب

«لَقَدْ اَنْزَلْنا اِلَیْکُم کتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ اَفَلا تَعْقِلوُنَ.» (انبیاء/ 10)
«ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکّر شما در آن است؛ آیا نمی‏فهمید؟!»
«انّا اَنْزَلناهُ قُرآناً عَرِبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلوُنَ.» (یوسف/ 2)
«ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید درک کنید.»
«وَ تِلکَ الاَمْثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها الاّ العالِموُنَ.»(عنکبوت/ 43)
«این‏ها مثال‏هایی است که ما برای مردم می‏زنیم، و جز دانایان آن را درک نمی‏کنند.»

3) تعقّل در قلمرو طبیعت و اسرار نهفته آن

«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ الْقَمرَ وَ النُّجوُمُ مُسَخَّراتُ بِاَمْرِهِ اِنَّ فی ذلکَ الایاتٍ لِقَومٍ یَعقُلِونَ.» (نحل/ 12)
«او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت، و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانه‏هایی است برای گروهی که عقل خود را به کار می‏گیرند.»
«وَ ما اوُتیتُم مِن شَی‏ءٍ فَمَتاعُ الحَیوةِ الدُّنیا وَ زینَتُها وَ ما عِندَاللَّهِ خَیرٌ وَ اَبقَی اَفَلا تَعقِلونَ.» (قصص/ 60)
«آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است، آیا اندیشه نمی‏کنید؟!»

4) تعقّل در زمینه مقولات اجتماعی

«... تَحْسَبَهُمَ جَمیعاً وَ قُلوُبُهُم شَتّی ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایَعقِلونَ.» (حشر/ 14)
«آنان را متّحد می‏پنداری؛ در حالی که دل‏هایشان پراکنده است؛ این به خاطر آن است که آنان قومی هستند که تعقّل نمی‏کنند.»

5) تعقّل در روند تاریخ و سرنوشت ملّتها

«اَفَلَم یَسیروُا فِی الارْضِ فَیَنْظُروُا کَیفَ کانَ عاقِبةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلّذینَ اتّقوا اَفَلا تَعقِلونَ.» (یوسف/ 109)
«آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چه شد؟ و سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است، آیا فکر نمی‏کنید؟»
«لَقَد کانَ فِی قِصَصِهِم عِبْرَةً لِاُولِی الاَلبابِ...» (یوسف/ 111)
«در سرگذشت آنان درس عبرتی برای صاحبان عقل و اندیشه بود.»
با توجه به سیاق آیات و جایگاه واژه «تعقّل» در عبارات قرآن، در می‏یابیم که تعقّل، در مفاهیم زیر کاربرد دارد:

1) در محسوسات گفتاری و شنیداری

«... لو کنّا نسمع او نعقل»
«اِنَّ الشرّ الدوّابّ عند اللَّه الصمّ البکم الّذین لایعقلون»

2) در محسوسات نوشتاری

«لقد انزلنا الیکم کتاباً... افلا تعقلون»

3) در کشف قوانین و اسرار نهفته طبیعت

«و سخّر لکم اللّیل و النّهار و الشّمس و القمر... ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون»
بدیهی است که درک مطالب شنیداری و نوشتاری و دریافت رابطه انسان با کل طبیعت، به معلومات و تجزیه و تحلیل زیادی نیاز دارد، که تنها از عهده دانشمندان بر می‏آید: «و ما یعقِلُها اِلاّ العالِمونَ» و با مطالعه و کتاب و تحقیق و پژوهش در آنها میسّر است.
بنابراین، تعقّل در دیدگاه قرآنی یعنی: مراجعه به معلومات بدیهی پیشین و آمیختن با قضایای نظری و واقعیات جهان بالا و پایین، برای کشف مجهولات عمیق و پیچیده‏تر، که از آن در فلسفه به «عقل بالفعل» تعبیر می‏کنند.

پی نوشت ها

1- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، تحقیق: ندیم مرعشلی، قم، دارالکتب العلمیه، 1392 ق، /166
2- فقیه دامغانی، الوجوه و النظائر فی القرآن، تحقیق: عبدالعزیز سیّد الاهل، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970 م، /172.
3- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تصحیح و تعلیق: سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضل‏اللَّه یزدی طباطبایی، بیروت، 1480 ه 158/9.
4 - قاضی ابی السعود، تفسیر ابی السعود، تعلیق: عبداللطیف عبدالرحمن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ه . ، 91/6.
5- حقی بروسوی، شیخ اسماعیل، تفسیر روح البیان، تعلیق و تصحیح: شیخ احمد عزّ و عنایة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1421 ق، 698/8.
6- طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ترجمه: محمدجواد حجتی کرمانی، قم، دارالعلم، 1348 ش، 27/9.
7- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، قم، مدرسه امام امیرالمؤمنین، 469/21 1364.
8- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، ترجمه: سیدمهدی حائری قزوینی، تهران، امیر کبیر، 345/1 1384.
9- مطهری، مرتضی، شناخت، تهران، انتشارات شریعت، 31/ 1361.
10- شیخ سعدی، طیبیات.
11- شناخت، /32.
12- تجرید: یعنی دو امری که در عالم عین، هرگز از یکدیگر جدا نمی‏شوند و امکان جدا شدن ندارند؛ ولی ذهن ما می‏تواند دو امر را از یکدیگر جدا کند؛ یعنی تجرید و مجرّد کند.
13- شناخت، /34.
14- همان، /40.
15- همان.
16- محمدی ری شهری، محمد، مبانی شناخت، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 272/1 1369.
17- همان، /208-207.
18- همان، /222.
19- همان، /229.
20- فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، انتشارات زوار، 18/24 1344.
21- شناخت، /50.
22- همان، /51.
23- همان، /50.
24- همان، /58.
25- شناخت، /62.
26- ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، استانبول، المکتبة الاسلامیة، بی‏تا، 698/2.
27- محمد خوانساری، منطق صوری، انتشارات آگاه، 16/ 1359.
28- المعجم الوسیط، 617/2.

منبع:www.maarefquran.com


مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.