گفتمان قومي و بينظمي نوين جهاني
معنويتگرايي: گرايش بنيادگرايانه در مقابل گرايش وحدت گرايانه
در دهة گذشته كشورهايي با تاريخ و جغرافيا، ساخت اجتماعي و فرهنگهاي متفاوت، از ايالات متحده و هند و ايران و اسرائيل گرفته تا گواتمالا، تحت تأثير سياسي جنبشهاي ديني بنيادگرا قرار داشتهاند]7[ . هر سه انتخابات اخير رياست جمهوري آمريكا زير ساية تأثير عميق جنبش مسيحي بنيادگراي جديدي قرار داشت كه به ويژه در جنوب آمريكا ظهور كرده بود. پرزيدنت كارتر، ريگان و بوش هر يك به شيوة خاص خود و بر مبناي يك دستور كار سياسي خوشايند براي بنيادگرايان، برنامة مبارزات انتخاباتيشان را حول موضوعات اجتماعي چون عبادت در مدارس، محدوديت سقط جنين، ممنوعيت صور قبيحه و ابراز ناراحتي از سقوط يك جامعة اباحي و بيبند و بار تنظيم كرده بودند. ويژگي بارز آخرين انتخابات هند موفقيت چشمگير بنيادگرايان حزب هندو بود، آن هم در كشوري كه قانون اساسي آن بر يك رژيم سكولار صحه گذاشته است. در اسرائيل هم احزاب بنيادگراي يهود تأثير عميقي بر موازنة ميان حزب كارگر و حزب ليكود (و به نفع حزب اخير) برجا گذاشتهاند. در گواتمالا، جايي كه تنها 30 درصد از مردم پروتستاناند، در 1990 يك بنيادگرا ]يِپروتستان[ به رياست جمهوري انتخاب شد.
به نظر ميرسد بنيادگرايي يك پديدة عكسالعملي در قبال تأثيرات آشفته كنندة تغييرات اجتماعي سريع (مانند فرآيند مدرن سازي افراطي در كشورهاي در حال توسعه و فرامدرن سازي در كشورهاي توسعه يافته)؛ در مقابل حاشيه نشين شدن (مانند حاشيه نشين شدن اكثريتهاي قومي چون مالاياها در مالزي و هندوها در هند)؛ در برابر محروميتهاي مادي يا رواني (مانند محروميتهاي زاغهنشينان يا تحصيل كردگان شهري) و در قبال بت سازي از كالا (به عنوان آنتيتز نفس بتسازي) باشد. بنيادگرايي ممكن است يك پديدة اجتماعي زودگذر باشد و ممكن است چنين هم نباشد؛ ممكن است به تسخير قدرت منجر شود يا به خاطر قدرت برتر دولت ناكام شود (مانند مصر، سوريه، عراق يا الجزاير) و ممكن است تدريجاً در جريان غالب زندگي فرهنگي ادغام شود (مانند جريان اكثريت اخلاقي در ايالات متحده) يا براي حفظ وضع موجود با نخبگان حاكم متحد شود (مانند ايالات متحده، گواتمالا و عربستان سعودي). به اين ترتيب، استراتژيهاي بديل عبارت خواهند بود از: مبارزة انقلابي (براي كسب تمام قدرت)؛ كنارهگيري (از روند كلي جامعه)؛ سازش (با بقيه جامعه) يا پاسداري سرسختانه از ارزشها و هنجاري مذهبي سنتي. يكي از پيامدهاي ناخواسته ممكن است هموار شدن مسير شكيبايي معرفتي بيشتر جهانبينيهاي مذهبي و سكولار در قبال همديگر باشد، به صورتي كه هر يك از اين جهان بينيها ادعاي خود را در زمينة در اختيار داشتن انحصاري حقيقت تعديل نمايند. البته ممكن است به جاي اين، جريان مشت آهنين حاكم شود، تا آن هنگام كه اين جريان نيز، به خاطر واقعيت بشري تنوع و لزوم مدارا و تساهل بر سر جاي خود بنشيند.
اما رشد بنيادگرايي، نشانگر يك آرزوي عميقتر است؛ آرزوي ملجأيي معنوي در اين دنياي سرد و بيعاطفه؛ دنيايي كه وجه بارزش، دغدغهها و اضطرابهاي پايان ناپذير است. فرد در اين جهان از هم ميگسلد زيرا در كشاكش ميان پيوندهاي اجتماعي و ذره ذره شدن به وسيلة تكنوكراسيهاي عادي و معمولي مدرنيته كه او را با كالا پاداش ميدهند و در عين حال روحش را ميربايند، قرار گرفته است. زماني تصور ميشد كه ايدئولوژيهاي سكولار در باب پيشرفت و ترقي، همچون مليگرايي، ليبراليسم و كمونيسم درك تازه و جذابي از تعهد مشترك و مسؤوليت اجتماعي عرضه ميدارند. اما اين ايدئولوژيهاي سكولار هيچگاه حالات انسانياي چون محدوديت، آسيبپذيري و اخلاقي بودن را طرف توجه خود قرار ندادند چه رسد اينكه به حل آنها بپردازند. هويتهاي اوليهاي چون دين، نژاد، قوميت و جنسيت كه از جانب صاحبنظران اجتماعي چون ماركس، فرويد و وبر مورد بررسي قرار گرفته بودند و به نظر ميرسيد كه در جهان مدرن از بين خواهند رفت، دوباره با شدت وحدت به قلمرو سياست بازگشتهاند. فرهنگ به مثابة آخرين ذخيرة دفاع جمعي در مقابل حملات بيامان مدرنيته و پيامدهاي غريب و با خود بيگانه كنندة آن، نيرويي تازه و حياتي تلقي شده است.
تحرك فيزيكي، اجتماعي و رواني شتابندهاي كه با تكنولوژيهاي حمل و نقل و ارتباطات تسهيل شده، براي اكثر مردم جهان هويتها و فرهنگهاي چندگانه و همزماني را خلق كرده است. آنچه زماني به نظرغير قابل بحث و مذاكره به نظر ميرسيد، از قبيل امور جسماني (نژاد، جنسيت، سن)، زمان (وطن تاريخي) و فضا (وطن جغرافيايي) به نحو روز افزوني قابل مذاكره و تغيير شده است. زنان مسلمان محجبه ميتوانند برنامة تلويزيوني مرگ يك شاهزاده خانم (تهيه شده توسط بي.بي.سي) كه گزارش طولاني و مفصلي از سنگسار كردن يك شاهزاده خانم سعودي را به خاطر «زنا» با معشوقش نشان ميدهد، از طريق نوارهاي ويدئويي قاچاق تماشا كنند و آن طور كه شخصاً ميخواهند جريان امور را مورد ارزيابي قرار دهند. رقص بريك مايكل جكسون، به نفوذ ناپذيرترين دژهاي حمايتگرايي فرهنگي در جوامع جهان سوم هم رخنه كرده است. هر جا كه مطبوعات و راديو- تلويزيون دچار خفقان شده باشند، نوارهاي صوتي و تصويري مجراي ديگري براي اخبار و آراي جانشين آن فراهم ميكنند. در 1979، يك انقلاب نواري به سرنگوني شاه ايران كمك كرد. در 1988، با آغاز گلاسنوست در اتحاد شوروي سابق، تهيه و توليد نوارهاي خبري ويدئويي از طريق مراكز اجارة نوارهاي ويدئويي به كسب و كار پر رونقي بدل شد. در 1989، استفاده از دستگاه فاكس در چين، زحمات دولت را براي كنترل اخبار كشتار ميدان تينآن من بر باد داد. در سالهاي 1990 تا 1991 ، در كشوري نسبتاً ليبرال و مشحون از رسانههاي مختلف چون ايالات متحده، تصاوير هدايت شدة رسانهها در بارة جنگ خليجفارس، چنان قدرتمندانه توسط رويدادها و مجاري ارتباطي بديلي چون شبكههاي كامپيوتري و فيلمهاي مستند ويدئويي دربارة پيامدهاي پس از جنگ مورد سؤال و اعتراض قرار گرفت كه يك سال بعد «پيروزي» جنگي بيشتر مشروعيتش را از دست داد. ]8[ به اين ترتيب بايد گفت كه كثرتگرايي سياسي و فرهنگي نه تنها ممكن، كه مطلوب و شايد هم اجتناب ناپذيراست. ما نه تنها بايد تفاوتها ]ي فرهنگي و سياسي[ را تحمل كنيم و به آنها احترام بگذاريم بلكه بايد از طريق ]سياستهاي[ چند فرهنگگرايانه و احياي دوبارة گسترة همگاني گفتمان از آن تجليل به عمل آوريم.
البته ما نيازمند استحكام بخشيدن به وحدتي خارج از اين چندگانگيهاي بشري هستيم و بايد از بيرون، نوعي هماهنگي ميان اين نغمههاي نا همخوان برقرار كنيم. اما اين وحدت، از يگانگي روح بشري خارج نيست. جهان در حال كشف مفهوم جديدي از يگانگي است. به نظر ميرسد احتمال دائمي وقوع يك فاجعه اتمي، كه به خاطر تكثير تسليحات هستهاي افزايش يافته است، مخاطرات ناشي از بحران رو به وخامت محيط زيست و ظهور تروريسم دولتي و كور عليه ناظران بيگناه، همه و همه، از لحاظ اجتماعي، شهروندان جهاني حساستر و مسؤولتر را در چهارچوب يك همبستگي جديد، يك قبيلة نو، يا يك روح تازه به همديگر نزديكتر كرده است.
معنويت گرايي جديد نه نامي دارد و نه آييني؛ نه روحانيتي دارد و نه اصول ديني، اما يقيناً وجود دارد. اين معنويتگرايي از كليت ميراث معنوي نوع بشر كه در تمام اديان كوچك و بزرگ و در فلسفههاي ديني و سكولار متجلي است، الهام ميگيرد. اين معنويتگرايي را ميتوان «فلسفةجاودان»ي دانست كه پيامش هماره،از تا ئوته چينگ و اوپانيشادها و عهد عتيق و جديد گرفته تا قرآن و اشعار صوفيانه تعليم داده شده است. به تعبير استينگ شاعر معاصر انگليسي:
اگر خون بجوشد در هنگامهاي كه گوشت و سرب با هم تلاقي ميكنند
و در سرخي غروب خورشيد بخشكد
و باران فردا لكهها را بشويد
باز چيزي در خاطرمان به جا ميماند.
چه بسا اين پردة آخر از آن رو به صحنه آمد
تا بحثي ديرپاي به فرجام رسد
كه خشونت هيچ به بار مينشاند
و جز اين هيچ نبوده است
براي آنان كه زير ستارهاي ملتهب پا به هستي نهادند
مبادا از ياد ببريم كه چقدر شكنندهايم.
1.واژة «disorder» (بينظمي) را به قياس واژه «disfunctional»(فاقد كاركرد) به كار بردهام. اصطلاح «گفتمان قومي» در كليترين معناي آن مورد استفاده قرار گرفته و نشانگر رواج فزايندة منازعات قومي، پس از پايان جنگ سرد و رواج موضوع قوميت در بحثهاي همگاني سياستمداران، رسانهها و ديگر بيانگران رخدادهاي جهاني است. مايلم از كريستين كريس Cheistine kris به خاطر پيشنهاد واژة «بينظمي» و از كالين روچ Colleen Roach به خاطر اظهارنظرها و پيشنهادهاي مفيدش در بارة پيشنويس اوليه اين مقاله تشكر كنم.
2.يالتا، محل جلسات كنفرانس متفقين بود. اين كنفرانس كوشيد جهان پس از جنگ را حول محور همكاري آمريكا و شوروي سامان دهد، اما در اين كار شكست خورد و جنگ سرد بين اين دو كشور آغاز شد. مالتا، محل جلسات كنفرانس بوش و گورباچف بود كه نقطة ختامي عملي بر جنگ سرد گذاشت.
3.عنوان يك نوار جديد ويدئويي.
4.ادغام افقي (horizontal integration) ، عبارت است از كنترل يك صنعت خاص در يك قلمروي وسيع. ادغام عمودي (vertical i.)، كنترل مراحل مختلف توليد در يك مجموعة صنعتي با هم مرتبط است، مانند توليد نفت خام، پالايش، حمل و نقل و توزيع آن در صنعت نفت يا انتشار، پخش، و فروش كابلي، كامپيوتري، صوتي و تصويري در صنايع رسانهاي. ادغام فضايي (spatial i.)، كنترل مجموعهاي از صنايع در گسترة وسيع يك قلمرو معين است. در تمامي موارد، كنترل يك بخش، كنترل ساير بخشها را تقويت ميكند.
5.نايه، واژه«bound» (بازگشت) را به دو معني به كار ميگيرد: پيشبيني آينده و اعلام تكاليف الزامي (مأخوذ از سخنراني نايه در هاوارد، در تابستان 1990).
6.مشتركات معرفتي را ميتوان به عنوان اشتراك در معنا (meaning) تعريف كرد؛ اشتراكي ناشي از جهانشناسي، زبان، هنر، فرهنگ و آموزش مشترك.
7.اصطلاح «بنيادگرايي» را نيز مانند هر اصطلاح فراوان استعمال شدة ديگري ميتوان از دست رفته تلقي كرد. اين اصطلاح، احتمالاً به صورت واژهاي در آمده كه غفلت ما را نسبت به يك پديدة پيچيده جبران ميكند. گرچه ممكن است به طور كلي جنبش و گرايشي به سوي دلبستگي افراطي به جزمهاي مذهبي وجود داشته باشد، اما شايد «بنيادگرايي» برچسب مناسبي براي تمام اين جنبشها نباشد. به علاوه كاربرد اين اصطلاح چنان جنبة توهينآميز يافته كه ممكن است ارزش تحليلياش را از دست داده باشد. با اين همه، اصطلاح بنيادگرايي با جنبشهاي پروتستاني بيشتر تناسب دارد؛ زيرا اين جنبشها اين اصطلاح را به نشانة عزت و افتخار حاصل از بازگشت به «بنيادها»ي انجيل به خود منتسب ميكردند. برخي از رهبران سابق بنيادگرايي پروتستاني، اخيراً ترجيح ميدهند از اصطلاحاتي چون «مجدّد» (pentecostal) يا «احياگر»(Evangelical) به جاي «بنيادگرا» استفاده كنند. بنيادگرايي اسلامي، يهودي و هندو را هم اگر مليگرايي مذهبي (religious nationalism) بناميم، شايد دقيقتر باشد.
(در اين باره رك به Juergen Smeyerm 1992 a & b:)
8.نويسنده، شاهد عيني اكثر مثالهاي ياد شده بوده است.
منابع
Boulding, Elise 1991. “The zone of peace Concept in Current Practices: Review and Evaluation.” Paper presented at the Inaugural Conference of the Center for Peace Studies, Cutin University and University of Western Australlia, January 14-16.
Fukuyama, Francis 1989. “The End of History.” National Interest (Summer).
Fuller, R. Buckminister 1978. Operating Manual for Spaceship Earth. NewYork: Dutton.
Gareau, Joe 1991. Edge City: Life on the New Frontier. New York: Doubleday.
Habermas, Jurgen 1983. A theory of Communicative Action, 3 vols. Boston: Beacon Press.
Hoffman, Stanley 1990. “A New World and Its Troubles,” foreign Affairs, Vol. 69, No.4. Fall, pp. 115-122.
Iyer, Pico 1988. Video Night in Katmandu: And Other Reports From the Not-so-Far east. New York: Knop.
Juergensmeyer, Mark 1992a. “The Rise of Hindu Nationalism” paper presented at an International Conference on Restructuring for Ethnic Peace, University of Hawaii, June 1-3.
Juergensmeyer, Mark 1992b. “Ethnic Nationalism in Mongolia” paper presented at an Internationl Conference on Restructuring for Ethnic Peace, University of Hawaii, June 1-3.
Kennedy, Paul M 1987. The Rise and fall of the Great Powers: Economic change and Military Conflict From 1500 to 2000. New York, NY: Random House.
Lockwood, James 1988. The Ages of Gaia: A Biography of Our Living Earth. New Yoek: Norton.
Medows, Donella and Dennis L. Meadow 1972. Limits to Growth. New York: Universe Books.
….. and Jorgen Randers 1991. Beyond the Limits. Post Mills, VT: Chelsea Green Publishing Co.
Nye. Joseph, Jr. 1990. Bound to Lead: The changing Nature of American Power. New York: Basic Books.
Shah, Sonia 1992. “The Roots of Ethnic conflict,” Nuclear Times (spring) pp. 9-15.
Stannard, David E. 1989. Before the Horror: The Population of Hawaii on the Eve of Western Contact. Honolulu: Social Science Research Institute, Univ. of Hawaii.
Tehranian, Kathrine & Majid Tenranian, eds. 1992a. Restructuring for World Peace: On the Threshold of the 21st Century. Gresskill: Hampton Press.
Tehranian, Majid 1990a. Technologies of Power: Infornatiom Machines and Democratic Prospects. Norwood. NJ: Ablex.
…..1990b. “Communication, Peace, and Development: A Communitarian Perspective,” in Communication for Peace, edited by F. Korzenny & S, Ting-toomey. Newbury Park: Sage.
….. 1991a. “Creating Spaces for Peace: A Comparative Overview of Zones of Peace,” Paper presented to n international conference at Cheju, s. Korea (Oct).
…..1991b. “Communication and Theories of Social change: A communitarian Perspective,” Asian Journal of Communicaton, V. 2, No. 1,pp, 1-30.
……ed. 1991c Restructuring for Ethnic Peace: A public Debate at the University of Hawaii. Honolulu: Spark M. Matsunaga Institute for Peace.
…… 1992a. “Fundamentalisms, Eduction, and the Media: An Introduction,” Fundamentalism and Society, ed. By Martin Marty and Scott Appleby. Chicago: Chicago University Press.
…… 1992b. “Islamic fundamentalism in Iran and the Discourse of Development,” Fundamentalism and Society, ed. By Martin Marty and scott Appleby. Chicago: Chicago University Press.