نویسندگان: صالح زارعی (1)
علی مهمان نواز (2)
علی مهمان نواز (2)
چکیده
تا کنون شروح متعددی بر نهجالبلاغه نگاشته شده است. و هر یک تلاش داشتهاند تا از مناظر گوناگون به این گنجینه فخیم بنگرند. در این میان مرحوم خویی نیز اهتمام شایستهای در جامع نگری به نهجالبلاغه داشته است. در این راستا گرچه دارا بودن مرحوم خویی از علوم مختلف دینی تاثیری بسزا داشته است اما نباید استفاده وی را از شروح سابق خویش در تکمیل مباحثش نادیده گرفت. وی در ضمن نقل قول از شروح قبلی و به نقد و شرح مفسرین نهجالبلاغه پرداخته و از گذر آنها به نکات دقیقی اشاره نموده است. بهرههای فراوان مرحوم خوئی از شروح مختلف نهجالبلاغه از لابلای شرح وی نمایان است اما کثرت استفاده از سه شرح ابن ابی الحدید، ابن میثم بحرانی و راوندی غنایی فراوان بدل بخشیده است. میرزا حبیب الله خوئی در جایی که این سه شارح مطلبی بدیع و زیبا ذکر نمودهاند، ضمن نقل قول از آنها در تکمیل نکات آنان مباحثی را ذکر مینماید. همچنین در فرازهایی گوناگون به نقد و بررسی این سه شرح پرداخته و سعی داشته با استدلالهای گوناگون نقص کلام آنان را هویدا سازد.واژههای کلیدی
نهجالبلاغه، حبیب الله خویی، منهاج البراعه، ابن ابی الحدیدمقدمه
از مهمترین کتب حدیثی که همواره مورد توجه علمای ادوار گوناگون بوده و شروح متعددی بر آن نوشته شده، کتاب گرانسنگ «نهجالبلاغه» است. به دلیل ویژگیهای خاص بلاغی و محتوای عمیق نهجالبلاغه علمای اسلامی از قرن 6 تا کنون درصدد شرح نهجالبلاغه برآمدند. عالمان و شارحان نهجالبلاغه از ابتدا تا دوران معاصر هر یک با نگرشی و از زاویهی ویژه به این کتاب شریف نگریستهاند و به شرح و تبیین آن به فراخور حال خویش دست یازیدهاند. چنانکه از جمله کتبی به شمار میرود که از همان عصر تألیف انگیزه شرح آن در میان بزرگان و عالمان ایجاد شد از همین روی نهجالبلاغه بیشترین شرح را به خود اختصاص داده است (رک: آقابزرگ تهرانی، بی تا، ج 14، ص 113 و 116؛ حسینی خطیب، 1402، ج 1، ص 221-273؛ دلشاد تهرانی، 1382، ص 432-448؛ جمعه عامل، 1403، ص 35-106) طبعاً استفاده از این شروح در درک بهتر از نهجالبلاغه و شناخت آن تأثیر بسزایی داشته است.یکی از مهمترین و جامعترین شروح نهجالبلاغه، کتاب «منهاج البراعه فی شرح نهجالبلاغه» از میرزا حبیب الله هاشمی خوئی (د. 1324ق) است. یکی از مهمترین نکات در روش شناسی فقه الحدیثی میرزا حبیب الله خوئی بهره گیری از دیگر شروح نهجالبلاغه است. استفادههای خوئی تنها نقل قول از شروح پیشین نیست بلکه بنا به اقتضا به نقد مطالب نیز پرداخته است.
از ویژگیهای برجسته در شرح منهاج البراعه بهرههای فراوان مرحوم خوئی از سه شرح راوندی، ابن میثم بحرانی و ابن ابی الحدید است. میرزا حبیب الله خوئی به کثرت از این سه شرح نام میبرد و پیوسته از آنها نقل قول مینمانید. به لحاظ کثرت نقل، وی بیشترین استفاده را از شرح ابن ابی الحدید، سپس از شرح ابن میثم و در نهایت نیز از شرح راوندی استفاده نموده است. برخی این کثرت نقل را به عنوان یک نقیصه در نظر گرفتهاند و مرحوم خویی را پیرو ابن میثم در مباحث کلامی و بلاغی و نیز تأثیرپذیر از ابن ابی الحدید در مباحث تاریخی دانستهاند. در صورتی که استفادههای وی از این شروح بسیار آگاهانه و همراه با نقد و بررسی آنان بوده است. در این مقاله میزان استفادههای مرحوم خوئی از این شروح و نیز نحوهی استفادهی وی مورد بررسی قرار گرفته است.
1- منهاج البراعه و ابن ابی الحدید
شرح ابن ابی الحدید از مشهورترین، متداول ترین و پرفایده ترین شروح، نهجالبلاغه است. (حسینی، 1367ش، ج1: 232) این شرح مشتمل بر لغات غریب و اسلوبها و قواعد معانی و بیان، نظم و نثرهایی مانند عبارات کتاب است و در آن حکایات تاریخی و مقامات عارفین و تشریح توحید و عدل ذکر شده است، این شرح بیشتر جنبهی کلامی دارد. (صوفی تبریزی، 1378ش، ج1: 11)سخنان و گفتههای مرحوم خویی در مورد ابن ابی الحدید را به دو دسته میتوان تقسیم نمود. نکاتی که مرحوم خویی از ابن ابی الحدید استفاده نموده است و در مقابل نقدها و اعتراضاتی که خویی به ابن ابی الحدید وارد نموده است.
1-1- گونههای اثرپذیری خوئی از ابن ابی الحدید
بیان نکات تاریخی و ادبیات عرب بر شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید غلبه دارد که در شرح خطبه 106 به آن تصریح شده است «ان کتابنا هذا کتاب أدب لا کتاب نظر». (مغنیه، 1358ش، ج 1: 13)این شرح مشتمل بر لغات غریب و اسلوبها و قواعد معانی و بیان، نظم و نثرهایی مانند عبارات کتاب است و در آن حکایات تاریخی و مقامات عارفین و تشریح توحید و عدل ذکر شده است، این شرح بیشتر جنبهی کلامی دارد. (صوفی تبریزی، 1378ش، ج 1: 11)
میرزا حبیب الله خوئی به کرّات از شرح ابن ابی الحدید در منهاج البراعه نقل قول مینمانید که در این بخش موارد و تأثیرات آن را بررسی خواهیم نمود. استفادههای میرزا حبیب الله خوئی به چند دسته قابل تقسیم است که در هر مورد مثال یا مثال هایی نیز جهت وضوح بیشتر بحث ارائه خواهد شد.
1-1-1- استفادههای نسخه شناختی
میر حبیب الله گاه در استفادههای خویش به نسخهی مورد استفاده از شرح ابن ابی الحدید استناد میکند و تفاوت نسخهی او با نسخهی مورد استفادهی خود را یادآور میشود چرا که نسخهی او با ابن ابی الحدید تفاوت هایی دارد. او در خطبه 46 از نسخهی مورد استفادهی خود یادآور میشود در نسخهی ابن ابی الحدید جملهای از شریف رضی وجود دارد مبنی بر اینکه ابتدای خطبه، کلام پیامبر اسلام (ص) است که حضرت از پی کلام ایشان با بلیغ ترین بیان و نیکوترین شکل مطلب را ادامه داده و به پایان رساندهاند. «فی نسخة ابن أبی الحدید قال الرّضیّ و ابتداء هذا الکلام مرویّ عن رسول الله صلّی الله علیه و آله و قد قفاه أمیرالمؤمنین علیه السّلام بأبلغ کلام و بأحسن تمام من قوله: و لا یجمعهما غیرک إلی آخر الفصل» (خوئی، 1358ش، ج 4: 253)در خطبهی 53 نیز خوئی نظر ابن میثم را در خصوص مقام بیان خطبه نمیپذیرد چون وی معتقد است این خطبه به هنگام شروع جنگ صفین ایراد شده ولی خوئی آن را متعلق به زمان بیعت مردم با حضرت برای حکومت میداند. در این جا نیز از نسخهی ابن ابی الحدید یاد شده که عنوان خطبه را «فی ذکر البیعه» آورده و از این عنوان در شرح خود کمک میگیرد تا محتوای خطبه را به زمان بیعت مردم با حضرت انتساب دهد. (خوئی، 1358ش، ج 4: 325)
2-1-1- استفادههای تاریخی صرف
خوئی در بخشی از یادکردها و نقل قولهای خود از شرح ابن ابی الحدید تنها به ذکر مسائل و وقایع تاریخی بسنده میکند و بدون نقد و بیان خاصی از کنار آنها عبور میکند. در واقع این نوع استفادههای مرحوم خوئی بیانگر این مطلب است که در این موارد نظر ابن ابی الحدید را پذیرفته و به عنوان یک عالم در حوزهی مسائل تاریخ از او نقل قول میکند. در این زمینه میتوان به مثال هایی دست یافت که مطلب را برای ما گویاتر میکند.خوئی در مقدمه منهاج هنگامی که در مورد نامهای امیرالمؤمنین و نسب شریف ایشان بحث میکند گاه اقوالی از شارح معتزلی نقل میکند. برای نمونه او از ابن ابی الحدید نقل میکند که نام اول امیرالمؤمنین که مادر گرامیشان بر ایشان نهاده حیدره بوده که پدر حضرت نام ایشان را به علی تغییر میدهند؛ یا در نسب شریف ایشان بحث میکند که مادر امیرالمؤمنین فاطمه بنت اسد یازدهمین نفری بود که اسلام آورد و پس از وفاتش، پیامبر بر او نماز گزارد و او را بسیار گرامی داشت. (خوئی، 1358ش، ج 1: 219-220)
در مورد زمان ولادت و القاب شریف رضی و به طور کلی شخصیت و زندگی شریف رضی که صرف نقل تاریخی است (خوئی، 1358ش، ج1: 232-236)، فضائل امیرالمؤمنین. (خوئی، 1358ش، ج 2: 404-412)
نحوهی انتخاب عمر به جانشینی ابوبکر و اینکه چگونه خلافت بازیچهی آنان شده به بحث میپردازد. (نک: خوئی، 1358ش، ج 3: 53-56)، ماجرای قتل عثمان خوئی به واقعهی قتل عثمان (خوئی، 1358ش، ج 4: 31-43)
3-1-1-استفادههای لغوی از ابن ابی الحدید
گاه در مباحث لغوی از شارح معتزلی نقل قول میشود و به عنوان یک عالم لغوی مطالب او نقل میگردد. به عنوان مثال خوئی از ابن ابی الحدید در مورد واژهی «لا یحافل» معنای زیاده فخر نکردن را نقل میکند و تمام مطلبی را که ابن ابی الحدید در مورد این واژه از معنا آورده ذکر میکند. (ابن ابی الحدید، 1385ش، ج 1: 46؛ خوئی، ج 1: 267)در برخی موارد چند معنا برای یک لغت و ریشهی آن ذکر میشود که خوئی گاه به عنوان یک نظر، نظر ابن ابی الحدید را نیز نقل میکند از جمله موردی که در مورد واژهی تشطر است که دو معنا برای آن ذکر میکند معنای اول شَطر نصف است «شطر مالهای منصفه» معنای دیگر را که از ابن ابی الحدید نقل میکند به معنای پشت شتر است که از شِطر میآید و معنای مدنظر ابن ابی الحدید نقل میشود که «تشطرا ضرعیها» را به معنای تقسیم فایده و نفع خلافت گرفته است. (خوئی، 1358ش، ج 3: 47-48)
برای دیگر استفادههای لغوی از شرح ابن ابی الحدید میتوان به تفصیل به منهاج البراع رجوع کرد (نک: خوئی، 1358ش، ج 1: 249، 250، 266، 267، 273، 293، 296، ج2: 268، ج 3: 47، و ...)
1-1- نقدهای خویی بر ابن ابی الحدید
میر حبیب الله خوئی موضعی نقادانه و شدید اللحن در مورد مسائل اعتقادی و از جمله مسئلهی امامت پس از پیامبر (ص) علیه ابن ابی الحدید اتخاذ میکند.وی آرزو میکند کاش ابن ابی الحدید به همین مباحث تاریخی و قصص اکتفا میکرد و دچار معصیت نمیشد و کلام ولی خدا را متناسب با رای و اندیشه فاسد خود تاویل نمینمود. وی به دلیل فساد اعتقاد و انحراف از صراط مستقیم طریق تعصب مذهبی و عناد را در مقابل شیعه برگزیده است. او در بسیاری از خطبه هایی که نیاز به احتجاجات و دلایل اعتقادی دارد لجاجت به خرج میدهد و کلام حضرت را مبنی بر اظهار تظلم و شکایت از خلیفههای پیشین را تأویل میکند به گونهای که طبع آدمی از این تاویلات مشمئز میشود و گوشها از شنیدن آنها احساس نفرت میکنند. او کلام را بدون دلیل از ظاهر خود خارج میکند و لذا بسیاری را گمراه و از طریق مستقیم خارج شد است. شواهد این مدعیات در مقدمات خطبه شقشقیه و دیگر خطب به تفصیل و همراه با تحقیق مطرح خواهد شد. (خوئی، 1358ش، ج1: 5-6)
1-1-1- اختلاف در برداشت از کلام و نقد ابن ابی الحدید
در پارهای موارد عباراتی وجود دارند که مرحوم خوئی در حوزهی برداشت از متن و دلالتی که متن دارد با نظر ابن ابی الحدید مخالف است و آن را نمیپذیرد. به عبارت دیگر این دو شارح دو فهم از عبارت داشتهاند که در این موارد خوئی دلیل خود بر این فهم را و دیدگاه فقه الحدیثی خود را بیان میدارد و به رد یا نقد دیدگاه ابن ابی الحدید میپردازد. خوئی با دلایل عقلی، لغوی و حدیثی به نقد وی میپردازد و از این موارد استمداد میجوید.همچنین یکی از استفادههای مرحوم خوئی از شرح ابن ابی الحدید نقل روایات و آثار تاریخی است که وی در شرح خود ذکر کرده است. ابن ابی الحدید روایت و آثار تاریخی ذکر کرده اما در بسیاری از موارد برداشت هایی از آنها کرده و یا آنها را به طریقی تاویل نموده است که مقبول میر حبیب الله خوئی نیست و به همین دلیل در رد و نقد او به بحث میپردازد. از جمله میتوان به خطبهی شقشقیه اشاره کرد که در آن روایاتی از ابن ابی الحدید نقل کرده است. وی به بررسی نحوهی جانشینی هر یک از خلفا و ویژگیهای آنها میپردازد و در نهایت هر کدام را به طریقی توجیه میکند به گونهای که طبع انسان از پذیرش ادلهی او اکراه دارد و با عقل و منطق سازگاری ندارد. اینها همه به خاطر دیدگاههای سنی و اعتزالی ابن ابی الحدید است که به عدالت صحابه معتقدند و هر آنچه از بدی و صفات رذیله برای برخی از آنها وجود داشته بر سبیل تأویل با آن برخورد میکنند. (نک: خوئی، ج3: 53-56)
2-1-1- خروج از معنای ظاهری
در برخی موارد خوئی دیدگاه شارح معتزلی را به این دلیل نمیپذیرد که او از ظاهر عبارت عدول کرده و گاه به تاویلاتی دست یازیده که مخالف اصل برداشت از ظاهر کلام است. در دیدگاه خوئی در برداشت از یک عبارت و فهم آن باید به ظاهر عبارت تمسک جوییم مادامی که مخالفت عقلی یا نقلی در این مورد وجود نداشته باشد. تاویلات بی اساس در دیدگاه او قابل قبول نیست و همانگونه که مطرح شد تا آنجایی که ممکن است پایبندی به ظاهر عبارت در فهم و شرح حدیث مهم است.در عبارت «وَ أشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ أرسَلَهُ بِالدِّینِ المَشهُورِ وَ العَلَمِ المَأثُورِ وَ الکِتَابِ المَسطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّیَاءِ اللَّامِعِ وَ الأمرِ الصَّادِعِ إِزَاحَة لِلشُّبُهَاتِ وَ احتِجَاجاً بِالبَیِّنَاتِ وَ تَحذِیراً بِالآیاتِ وَ تَخوِیفاً لِلمَثُلَات» نمونهای از نقد برداشت ابن ابی الحدید و نیز ابن میثم بحرانی دیده میشود. حضرت در این عبارت به رسالت پیامبر شهادت میدهند و ویژگیهای آن را بیان میکنند. خوئی از عبارت به رسالت پیامبر شهادت میدهند و ویژگیهای آن را بیان میکنند. خوئی از عبارت تحذیراً بالآیات، انذار با آیات قرآنی و خطابات شرعی را فهم نموده است. قول دوم که متعلق به ابن میثم و نیز ابن ابی الحدید است این است که مراد از آیات عقوبتهای الهی است که بر عصیانگران نازل میشود و این عقوبتها نشانهی قهر و قدرت الهی است و در آنها عبرتی برای عبرت گیرندگان است. صاحبان این برداشت به آیاتی نذیر «وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَة مِّن سِجِّیلٍ
إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ» (حجر: 74-75) و قال: «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آیَة وَإِنَّ كَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ
» (یونس/92) نیز استناد نمودهاند.
طبق این قول عطف عبارت «و تخویفا للمثلات» از باب تاکید است. و معنای عبارت این است که پیامبر از جانب خداوند با آیات عذاب خود مردم را انذار میدهد و از عذابها و شکنجه هایی که از جانب خداوند نازل میشود مردم را ترسانده و انذار میدهد. خوئی با این برداشت مخالفت است و دلایل جالب توجهی دارد که به آنها میپردازیم. خوئی معتقد است این برداشت که از باب تاکید است خلاف ظاهر است چرا که حضرت فرموده للمثلات و نفرموده بالمثلات؛ معنای بهتر و ظاهرتر آن است که گفته شود مراد ازآن مثله کردن و شکنجه از طریق قطع بینی، گوشها و امثال این موارد است که در جاهلیت مرسوم بوده است و حضرت در این عبارت در مقام بیان این مطلب است که پیامبر (ص) از این امور نهی فرموده و مردم را انذار داده است.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در وصیت خویش به حسنین (علیه السلام) نیز در ضربت به ابن ملجم فرمودند که او را تنها یک ضربت بزنید و از مثله کردن او بپرهیزید و حدیثی از پیامبر در نهی از این امر نقل مینمایند که «إیاکم و المثلة و لو بالکلب العقور». در ادامهی بیان، خوئی به حدیثی از کافی نیز تمسک میجوید که از امام صادق (علیه السلام) در مورد نهی از اسراف در قتل سوال شد و ایشان فرمودند مراد نهی از کشتن غیر قاتل و نیز مثله کردن قاتل است. پس خوئی در فهم و شرح این فراز با نظر دیگر شارحان موافق نیست و دلیل وی نیز همان تمسک به ظاهر و بهره گیری از روایات موید مطلب است. (خوئی، 11358 ش، ج 2: 293-294)
از این جنس اختلافات در خطبههای «الا إنّ الشیطان قد جمع حزبه» (خوئی، 1358ش، ج 3: 162-163) و در بخشی از خطبهی 138 نهجالبلاغه (خوئی، 13258ش، ج 8: 360) مشاهده میگردد.
3-1-1- نقد دیدگاههای اعتزالی ابن ابی الحدید
در برخی از موارد ابن ابی الحدید با مبانی معتزلی وارد بحث میشود به گونهای که با مبانی مذهب امامی در تعارض قرار دارد؛ خوئی آنجا که بحث به بیراهه رفته وارد میشود و ابتدا دیدگاه ابن ابی الحدید را از شرح او ذکر میکند. پس از نقل دیدگاه به نقد آن میپردازد و نقطه نظرات خود را بیان میدارد تا اینکه پاسخی در خور به شبهات و ایرادات وارد بر شرح ابن ابی الحدید داده شود. البته بیشتر این اختلافات نیز به مباحثی چون امامت، ولایت و عدالت صحابه مربوط میشود.یکی از نقاطی که خوئی به شدت با ابن ابی الحدید مخالفت میکند و به نقد او میپردازد در مورد خطبهی شقشقیه است. در این خطبه خوئی به بحث مفصلی در اثبات اصل امامت و نص بر امامت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میپردازند. در این خطبه ابن ابی الحدید به تأویلاتی دست زده و کلام را بی دلیل از معنای ظاهری گردانده و به گونهای که مطابق مبانی اعتزالی است تفسیر نموده است.
به همین دلیل خوئی در منهاج بیان کرده کهای کاش ابن ابی الحدید مانند دیگران این خطبه را از اصل انکار میکرد که این قدر در حکایت از آن سه خلیفه به تکلف نیفتد و به تاویلات بیهوده دست نزند. (خوئی، 1358ش، ج 2: 347)
خوئی در خطبه شقشقیه به شبهات و سوالات پیرامون امامت میپردازد، از جمله به مسالهی نصب امام از جانب خداوند، در وجوب عصمت امام، افضل بودن امام از مردم، مصداق امام پس از پیامبر (ص). شارح معتزلی قائل به افضلیت امیرالمؤمنین از سه خلیفه پیش از خود است و اصل بحث را پذیرفته، اما فرع مساله را انکار کرده است و لذا میوهی این درخت را ضایع کرده است و در نهایت به ترجیح مرجوح بر راجح و مفضول بر فاضل ملتزم شده است که عقلاً و نقلاً قبیح است.
خوئی در نقد ابن ابی الحدید میگوید وی یکبار خواسته نصب ابوبکر به خلافت را از جانب خدا بداند و در ابتدای شرح خود عبارت «الحمدلله الذی ... قدم المفضول علی الأفضل لمصلحة اقتضاها التکلیف» (ابن أبی الحدید، 1385ق، ج 1: 4) را به همین معنا آورده است و بار دیگر خواسته بگوید که علی (علیه السلام) خودش ابوبکر و دیگران را بر خود مقدم داشت چرا که مصلحت جامعهی مسلمین اینگونه اقتضا میکرد و جامعه دچار هرج و مرج میشد به دلیل آن حقد و کینه هایی که عرب از ایشان به دل داشت.
خوئی درصدد اثبات تناقض گویی و بیهوده گویی در کلام ابن ابی الحدید است و در امر نیز موفق بوده است. وی در رد ابن ابی الحدید به دلایل عقلی و نقلی استناد میکند. در ادلهی نقلی به آیات قرآن کریم از جملهی آیهی ولایت، اطاعت و ابلاغ استناد میکند و به اثبات اصل امامت و نص بر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میپردازد. در ادامهی دلایل نقلی به احادیث غدیر، منزلت و دیگر روایات وارد از پیامبر (ص) میپردازد. در حوزهی دلایل عقلی مرحوم خوئی به اثبات اصل معصوم بودن امام و شخص علی (علیه السلام)، وجوب منصوص بودن امام و شخص علی (علیه السلام)، سبقت در اسلام، اقامهی نماز، و بیعت، مساله علم، زهد تقوا شجاعت و دیگر مسائلی که از ویژگیهای بارز امیرالمؤمنین است میپردازد. (خوئی، 1.358ش، ج 2: 345-411)
از این سنخ اشکالات را میتوان در (خوئی، 1358ش، ج 2: 331-333)، (خوئی، 1358ش، ج 2: 341-342)
(خوئی، 1358ش، ج 2: 159-158)، (خوئی، 1358ش، ج 2: 159-158) مشاهده نمود.
4-1-1- نقد دیدگاههای لغوی
دیدگاه خوئی در نقل واژهها و معانی آنها از شرح ابن ابی الحدید همواره با سکوت و تأیید همراه نیست. خوئی در برخی موارد از ابن ابی الحدید بدون ذکر هیچ نکتهای و صرفاً به عنوان یک نقل تاییدی عبور میکند اما در پارهای موارد نیز تشخیص میدهد که ابن ابی الحدید در معنای لغت دچار اشتباه شده و آن را متذکر میگردد. برای نمونه میتوان به مواردی از این دست اشاره کرد.در مورد واژهی قرائن معتقد است که جمع قرینه است و مراد از آن نفس ناطقه انسان است مانند قرونه و سپس نظر ابن ابی الحدید را نقد میکند چرا که او پنداشته قرائن جمع قرونه است. (خوئی، 1358ش، ج 1: 352-353)
5-1-1- نقد نحوی و اعرابی
ابن ابی الحدید معتقد است واژهی صفین غیرمنصرف است و علت آن مونث و معرفه بودن این واژه است و به شعری از اشعار عرب استناد میکند. (ابن أبی الحدید، 1385ق، ج1: 131-132) خوئی معرفه بودن صفین را مسلّم میداند اما مؤنث بودن آن لزومی ندارد چرا که همانگونه که جائز است صفین را به ارض و بقعه تفسیر کنیم، میتوان آن را به مکان و موضع تفسیر نمود. و مستند شعری شارح معتزلی نیز بر آنچه او ادعا کرده دلالت ندارد؛ این دلالت تام خواهد بود اگر نون آخر لفظ در صفین از حروف اصلی باشد به خاطر اینکه ظهور محل اعراب در آن، آخر کلمه است. اما اگر نون آخر زائده باشد همانگونه که فیومی در المصباح قائل به این نظر است، نون در صفین همیشه مفتوح است، و اثر اعراب قبل از نون خود را نشان میدهد و واژه به صورتهای صفّین و صفون نظیر عالمین و عالمون، ارضین و ارضون خواهد بود. (خوئی، 1358ش، ج 2: 268-269)همچنین ابن ابی الحدید در مورد عبارت «و أوطاوکم أثخان الجراحة» (خوئی، 1358ش، ج 11: 282 و 297)
آن را نظری متفاوت دارد. وی معتقد است که اثخان مفعول دوم عبارت محسوب میشود حال آنکه خوئی معتقد است اثخان مفعول اول محسوب میشود مانند عبارت «اعطیت درهماً زیداً» که زیدا مفعول اول اعطیت محسوب میشود. و معنای عبارت این است که «جعلوا اثخان الجراحة و اطئالهم» (خوئی، 1358ش، ج 11: 283)
1- منهاج البراعه و ابن میثم
وی دارای سه شرح بر نهجالبلاغه است که شرح کبیر او معروفترین شرح اوست. از ابن میثم دو شرح دیگر نیز وجود دارد که به نامهای مصباح السالکین و مختصر مصباح السالکین معروف است. به علاوه او شرحی بر صد کلمه جاحظ به نام منهاج العارفین نیز دارد که توسط محدث ارموی به چاپ رسیده است. (استادی، 1359ش، 39-40). شرح ابن میثم را میتوان یک شرح ادبی، منطقی و کلامی قلمداد کرد. (عرشی، 1363ش، 133-134)در میان آثار ابن میثم، شرح کبیر نهجالبلاغه از اهمیّت خاصّی برخوردار است. شرح نهجالبلاغهی ابن میثم دقیقاً، یک شرح کلامی و فلسفی است. ابن میثم با چنین دیدی از نهجالبلاغه تلاش میکند، تا ژرفای کلام امام (علیه السلام) در زمینهی مسائل اعتقادی، مبدأ و معاد، هدایت و ارشاد را مورد تحقیق و مداقّه قرار داده، عمق سخنان آن حضرت را به قدر توان شرح و بسط دهد. (بحرانی، 1375ش، ج 1، 23-25)
1-2- گونههای اثرگذاری شرح ابن میثم در منهاج البراعه
آنچه مرحوم خوئی از شرح ابن میثم بهره برده است بیشتر در جنبههای ادبی و بلاغی است. وی در شرح خود از ابن میثم با عنوان الشارح البحرانی یاد میکند.1-1-2- استفادههای ادبی و بلاغی
خوئی در برخی موارد که استعاراتی در کلام وجود دارد به آنها اشاره میکند و چون ابن میثم نیز به موارد ادبی و بلاغی توجه خاصی داشته از شرح ابن میثم نیز بهره برده و نقل قول میکند. برای نمونه میتوان به چند مورد از این استنادات اشاره نمود.2-1-2- تعابیر استعاری
در بسیاری از موارد که خوئی از شرح ابن میثم استفاده نموده است به بیان استعارتی پرداخته که در کلام حضرت وجود دارد. که در ذیل به چند نمونه اشاره میشود.در خطبهی 21 نهجالبلاغه عبارتی از حضرت در مذمت طلحه و زبیر وجود دارد: «یَرتَضِعُونَ أمَّاً قَد فَطَمَت». خوئی پس از بیان معنای مدنظر خود به دیگر احتمالات معنایی عبارت نیز میپردازد و سپس در حوزهی بلاغت کلام از نظر ابن میثم سود میجوید. در این جمله استعاراتی به کار رفته است، لفظ «ام» استعاره از خلافت است و شیری که این مادر دارد استعاره از بیت المال است، مسلمین نیز فرزندان شیرخوار این مادر هستند. ارتضاع و شیر خوردن از مادر نیز کنایه از طلب کردن هدایا، صلهها و مزایایی است که از خلافت عثمان به آنها میرسید و «قد فطمت» نیز کنایه از قطع شدن این گونه حاتم بخشیها و اعطای مزایا به برخی از خواص است. (خوئی، 1358ش، ج 3: 311؛ بحرانی، 1362ش، ج 1، 336)
این تعابیر استعاری زیبا در خور توجه بوده و خوئی با توجه به مناسب به شرح ابن میثم این مباحث را از وی نقل نموده است. (خوئی، 1358ش، ج 3: 311؛ بحرانی، 1362ش، ج 1، 336)
خوئی در عبارات «فَطِرتُ بِعِنَانِهَا وَ استَبدَدتُ بِرِهَانِهَا: (خوئی، 1358ش، ج4: 144؛ بحرانی، 1362ش، ج2: 9.3.)، (و لقد ضربت أنف هذا الأمر و عینه و قلّبت ظهره و بطنه) (خوئی، 1358ش، ج4: 210-211؛ بحرانی، 1362ش، ج 2: 213)، (جعل سفلاهنّ موجا مکفوفا) (خوئی، 1358ش، ج 1: 375-376؛ بحرانی، 1362ش، ج 1: 147) نیز به طور مشروح به استعارات ابن هیثم پرداخته است.
3-1-2- بیان کنایات کلام
در استفادههای زیبایی شناختی به نقل قول در مباحث کنایی نیز میپردازد. در خط خطبهی 25 عبارت «مَا هِیَ إِلَّا الکُوفَة أقبِضُهَا وَ أبسُطُهَا: اکنون جز شهر کوفه در دست من باقی نمانده است، که آن را بگشایم یا ببندم» را داریم. خوئی وجوه معنایی این عبارت را بیان میکند و سپس به مبحث کنایی موجود در کلام میپردازد. از دیدگاه ابن میثم أقبِضُهَا وَ أبسُطُهَا کنایه از انواع تصرف در کوفه است به این معنا که شهر کوفه و هر گونه به نسبت سایر بلادی که دشمن بر آنها سلطه یافته حقیر است و با این سرزمین اندک که برای ما مانده چه کنم» (خوئی، 1358ش، ج3، 356؛ بحرانی، ج 2: 19)ابن میثم در مورد عبارت «یغلظ کلمها» که در مورد عمر صادر شده بیان میدارد که حدیث امیرالمؤمنین یک مطلب کنایی را بیان میکند که مورد تایید خوئی قرار گرفته است. غلظت کلام کنایه از زخم زبان است و خوئی نظر ابن میثم را در این مورد پذیرفته و نقل میکند. ابن میثم بیان داشته غلظت کلام کنایه از مواجهه با سخنان درشت و زخم زبان است، زیرا ضربتی که با زبان به کسی وارد میشود سهمگین تر از زخم نیزه است. (خوئی، 1358ش، ج 3 ص 58؛ بحرانی، 1362ش، ج 1: 258)
4-1-2- ذکر تعابیر مجازی
خوئی در حوزههای بلاغی به نقل قول در حوزهی تعبیرات مجازی نیز ممی پردازد و نقل قولهای متعددی از او دارد. در عبارت (بأخفافها، و وطأتهم بأظلافها، و قامت علی سنابکها) تنها قول ابن میثم را نقل میکند چرا که ظاهراً معتقد است معنای کلام تقریباً واضح است لذا به نقل قول ابن میثم اکتفا میکند و بحث مجاز در اسناد از دیدگاه ایشان مطرح میشود. شارح بحرانی در این باب معتقد است: احتمال دارد که این جا کلماتی در تقدیر باشد یعنی، آنها را با پای شتران و سمّ گاوها و اسبها لگدمال کرده و بر روی آنها ایستاد، به عنوان مضاف حذف شده، و مضاف الیه به جای آن قرار گرفته است. با در نظر گرفتن این کلمات در تقدیر، مجاز در نسبت رخ داده و نه مجاز در کلمه. (خوئی، 1358ش، ج2: 299؛ بحرانی، 1362ش، ج1: 244) در ترجمهی خوئی از این عبارات نیز پذیرش این رای مشهود است و خوئی این عبارات را چنین ترجمه کردهاند «در فتنه هایی که پایمال کرد ایشان را با پاپوشهای خود همچو شتران، و لگدکوب کرد ایشان را با ناخنهای خود مثل کاوها، وراست ایستاد بر آنها بر طرف سمهای خود مثل اسب ها» (خوئی، 1358ش، ج2: 301)5-1-2- طرح مباحث بلاغی از باب تتمیم فائده
خوئی در استفادههای بلاغی گاه نظر خود را بیان مینماید و سپس قول ابن میثم را نیز در آن مورد نقل میکند که میتواند از باب تتمیم فائده تلقی شود.از جمله در خطبهی دهم نهجالبلاغه ذیل عبارت (و أیم الله لأفرطنّ لهم حوضا أنا ماتحه)؛ خوئی معنا را چنین بیان میکند که این کلام در مقام بیان تهدید ایراد شده است و یک تعبیر استعاری است و معنای آن چنین است که آنها را به سوی حوضهای (میدان های) جنگ میکشانم، یا میدانهای جنگ را به جهت آنها پر میکنم که من خود کشندهی آب آن حوضها هستم؛ یا معنا این است که حوضهای جنگ را برای آنها پر میکنم که این امر عادت و رویهی من است و بدین امور آگاهم. از نظر ابن میثم حضرت افراط حوض را برای جمع آوری سپاه و فراهم کردن ابزار جنگ استعاره آورده است و «انا ماتحه» را کنایه از این که خود سرپرستی و اختیار این جنگ را به عهده خواهد داشت. اما با اختصاص «متح» به نفس خود تهدید آنها را تأکید میکند، زیرا آنها به سختی و شجاعت او آگاه بودند. مضاف الیه ماتح در حقیقت حذف شده است و تقدیر آن چنین بوده است: «انّه ماتح ماؤه» زیرا آب از حوض قابل کشیدن است. (خوئی، 1358ش، ج 3: 164-163؛ بحرانی، 1362ش، ج 1: 285)
خوئی گاه و به ندرت در بخش اللغه از شرح ابن میثم استفاده مینماید. از نمونه هایی که خوئی از ابن میثم بهره میگیرد در شرح مقدمهی شریف رضی است؛ برای نمونه خوئی پس از ذکر معنای واژهی مثاقیل قول ابن میثم را نیز نقل میکند. «و المثاقیل جمع المثاقل و هو میزان الشّیء من مثله، قال الشّارح البحرانی، و هو ما یوزن به الذّهب و الفضّة، و یکون حذا لها، ثم کثر استعماله حتّی عدّی إلی الموزون أیضا فیقال: مثقال مسک و نحوه، ثم عدّی إلی الامور المعقولة و المقادیر منها، فقیل: مثقال فضل» (خوئی، 1358ش، ج1: 250؛ بحرانی، 1362ش، ج1: 92-93)
همچنین میر حبیب الله خوئی گاه در بخش لغت قول ابن میثم را بدون هیچ قضاوتی نقل میکند که میتوان آن را به معنای تایید قول ابن میثم دانست و نیز گاهی قول ابن میثم در کنار قول خوئی مطرح میشود به این معنا که این قول قول دومی محسوب میشود و یا در تکمیل نظر وی ذکر میشود.
خوئی در مورد عبارت «أعالیل بأضالیل» به بحث میپردازد. در مورد واژههای اعالیل و اضالیل نظر ابن میثم را به عنوان یک نقل کامل و صحیح ذکر میکند؛ اعالیل: جمع اعلال، و اعلال نیز جمع علّه به معنای تعلّل ورزیدن و به کاری اقدام نکردن به دلیل بیماری یا مانع دیگر است. اضالیل: جمع اضلال است. ضلّه اسمی است برگرفته از ضلال به معنای باطل و گمراهی. (خوئی، 1358ش، ج 4: 16؛ بحرانی، 1362ش، ج 2، 50)
7-1-2- استفاده در بخش اعراب
استفادهها و یا نقل قولها از شرح ابن میثم در بخش اعراب نیز دیده میشود که البته این موارد اندک و به ندرت مشاهده می شود، از این نمونهها میتوان به مواردی چند اشاره نمود.خوئی در مورد اعراب عبارت «و مثاقیل الضل الرّاجحة» معتقد است که اضافهی مثاقیل به فضل معنوی است و به معنای لام است یعنی مثاقیل للفضل که در این صورت معنای عبارت طبق نظر ایشان این است که هرگاه بخواهیم فضیلت مردم را نسبت به یکدیگر بسنجیم فضیلت اهل بیت را معیار قرار داده و نسبت به آن میسنجیم؛ خوئی پس از طرح نظر خود به ذکر دیدگاه ابن میثم میپردازد؛ وی معتقد است که عبارت به تقدیر من میباشد، یعنی مثاقیل من الفضل. در این صورت چنین معنی میدهد که فضیلت دیگران تابعی از فضیلت آنهاست و فضیلت آنها نسبت به همه برتری دارد. خوئی سپس بیان میدارد که نظر اول (نظر خود) اظهر و بلکه اقوی و بهترین نظر است. (خوئی، 1358ش، ج1: 251؛ بحرانی، 1362ش، ج 1: 101)
خوئی در بخش اعراب در مورد عبارت «ابتُلِیَ النَّاسُ بِهَا فِتنَة» از خطبهی 62 به بحث میپردازد. وی نقش فتنه را مفعول مطلق میداند که به غیر لفظ فعل خود بیان شده است مانند قعدت جلوسا. نظر شارح بحرانی این است که فتنه، مفعول له است و نیز میتواند مصدری باشد به معنای ضلال و گمراهی که در مقام حال برآمده است. خوئی نظر وی را ناصحیح میخواند و با وی موافق نیست. (خوئی، 1358ش، ج4: 389؛ بحرانی، 1362ش، ج2: 158-159) در واقع خوئی نگاهی نقادانه به هر دیدگاهی دارد، گاه با نظر شارح موافق است و گاه مخالف و مخالفت او نیز نه از سر تعصبات بلکه با دلایل علمی و عقلی است.
8-1-2- نقل معنای مورد نظر ابن میثم و پذیرش آن
خویی در شرح عبارت (و التّوبه من ورائکم) تنها به ذکر قول ابن میثم اکتفا میکند و مقصود از این که، توبه پشت سر شماست، این است که هرگاه جاذبههای الهی قلب بندهای را برباید به گونهای او را از معصیت دور میکند که از گناه اعراض کند و با تمام وجود به قبلهی حقیقی که جایگاه ابراز ندامت است باز گردد، در این صورت اطلاق توبه صحیح است. و با توجّه به این معنای توبه، منظور از «وراء» ورای عقلی است، و ورای بدین معنا بهتر است از قول کسانی که آن را به معنای پیش رو دانستهاند. (خوئی، 1358ش، ج3: 245، بحرانی، 1362ش، ج1: 308) آنچه در باب شرح این فراز ذکر شد همگی قول ابن میثم بود که به عنوان قول راجح نقل شده است.9-1-2- بازسازی خطبههای تقطیع شده با استفاده از شرح ابن میثم
خوئی در مواردی نیز به تقطیع خطبهها اشاره دارد و از شرح ابن میثم برای جمع کردن آنها و تشکیل یک خطبهی واحد استفاده نموده است. ابن میثم در مورد خطبهی 28 چنین میگوید که این خطبه بخشی از خطبهای طولانی است که در روز عید فطر ایراد شده که با استفاده از شرح ابن میثم این نکته را دریافتیم. (خوئی، 1358ش، ج 4: 5، بحرانی، 1362ش، ج2: 117)2-2- نقدهای خوئی بر شرح ابن میثم
در این شرح طریقه اصحاب عقل و حکمت برگزیده شده و از فائدهی علوم منقول غفلت شده است. البته بر طبق مناسبت هایی روایاتی در مقام ذکر مؤید و یا استناد به آن بر یک سری روایات عامی و اهل سنّت اعتماد شده است که به آنها اعتباری نیست. وی در مقام تمسک به روایات ائمه اطهار (علیه السلام) کوتاهی کرده و همچنین در بیان و توضیح لغات مشکل به مواد کلمات دقت کرده ولی مباحث تحقیقی بر روی هیئتهای کلام انجام نداده است. (خوئی، 1358ش، ج1: 6)1-2-2- نقد دیدگاه لغوی ابن میثم
همچنین خوئی در مبحث لغت نیز در پارهای موارد ابن میثم را مورد نقد قرار میدهد. برای نمونه او در مورد لغت میلاد که در خطبهی دوم نهجالبلاغه ذکر شده آن را زمان تولد میداند و این واژه را مختص زمان میداند. وی در نقد ابن میثم میگوید که او تصور کرده میلاد در مورد مکان و موضع نیز استعمال میشود: «المیلاد کالمولد وقت الولادة، و لم یستعمل مفی الموضع کما توهّمه الشارح البحرانی بل مختص بالزّمان...» (خوئی، 1358ش، ج2: 162)از دیگر نمونهها که خوئی معتقد است ابن میثم به خطا رفته و نظر وی را رد میکند میتوان به واژهی واعیه اشاره کرد که خوئی معتقد است ابن میثم و نیز ابن ابی الحدید معنای واژهی واعیه را اشتباه فهمیدهاند. خوئی معنای واعیه را فریاد و صدا (الصّراخ و الصّوت) میداند همانگونه که در کتاب القاموس اینچنین آمده است. اما ابن میثم معنای واعیه را فریاد زننده (الصارخة) میداند که در واقع از دیدگاه جوهری تبعیت کرده است. سپس خوئی در این مورد به ذکر دو مثال مبادرت میورزد که واعیه در «ارتفعت الواعیة» همان صراخ و صوت است. نیز مثالی از کتاب الاقیانوس نقل میکند که «سمعت واعیة القوم أی أصواتهم» (خوئی، 1358ش، ج3: 118؛ بحرانی، 1362ش، ج1: 270)
2-2-2- ترجیح نظر خود بر ابن میثم
میر حبیب الله خوئی در برخی موارد در برداشتهای خود از کلام با نظر ابن میثم موافق نیست. وی قول ابن میثم را نیز در کنار قول خود ذکر میکند اما در نهایت قول خود را به دلایلی بر ابن میثم ترجیح میدهد. حال به ذکر نمونه هایی از شرح منهاج البراعه پرداخته میشود.خوئی در شرح عبارت (و کمال توحیده الاخلاص له) شروع به بحث میکند و معتقد است توحید به دو گونه ممکن است، توحید گاه ناقص است و گاه به صورت تام و کامل، توحید ناقص حکم به وحدانیت خداوند متعال بدون اخلاص برای اوست، اما توحید تام که عبارت (و کمال توحیده الاخلاص له) به آن اشاره دارد یعنی توحیدی که خداوند را از جمیع نقایص مبرا بدانیم یا به عبارت دیگر سلب نقایصی چون جسمانیت، عرض بودن و امثال آن از خداوند تعالی است، نیز گفته شده مراد از اخلاص اخلاص در عمل است؛
خوئی در شرح «و کمال توحیده الاخلاص له» پس از بیان نظر خویش قول ابن میثم و ملا صدرا در شرح اصول کافی را نیز میآورد. ابن میثم در این باب معتقد است که کمال توحید خداوند خالص شدن برای اوست. این عبارت به توحید مطلق اشاره دارد که عارف آن گاه به توحید خدا میرسد که اخلاصش برای خدا کامل باشد و اخلاص همان زهد حقیقی است و زهد حقیقی دور شدن از تمام ما سوی الله است و دور شدن از ما سوی الله از نشانههای خلوص و ایثار میباشد. شرح حقیقت اخلاص این است که در علم سلوک ثابت شده تا وقتی عارف توجه به جلال و عظمت خداوند متعال داشته باشد در عین حال غیر را هم ببیند به مقام وصول دست نیافته، زیرا غیر را با خدا دیده است. تا آنجا که اهل اخلاص این توجه به غیر را شرک خفی دانستهاند چنان که برخی عرفا گفتهاند هر کس در قلبش بهاندازه وزن خردلی جز جلال خدا باشد مریض است. عرفا در تحقق اخلاص غایت شدن عارف از خود را در وقت ملاحظهی جلال خدا معتبر میدانند. اگر عارف خود را ببیند رواست که گفته شود به زینت حق آراسته نیست، بنابراین توحید مطلق این است که به طور کلی غیر خدا را با خدا اعتبار نکند؛ خوئی پس از بیان این نظر در شرح عبارت نظر خود را موجه تر و بهتر از این دیدگاه میداند. (خوئی، 1358ش، ج-1: 320-321؛ بحرانی، 1362ش، ج1: 122)
خوئی در عبارات (من وثق بماء لم یظمأ) (خوئی، 1358ش، ج3: 133؛ بحرانی، 1362ش، ج 1: 274) و «و لقلّما أدبر شیء فأقبل» (خوئی، 1358ش، ج3: 224-223؛ بحرانی، 1362ش، ج 1: 300) به ترجیح سخنان خود بر ابن میثم پرداخته است.
3-2-2- نقد برداشتهای ابن میثم
میرحبیب الله خوئی در شرح منهاج البراعه به اقوال مختلف میپردازد. این پرداختن و نقل اقوال تنها به صورت نقل اقوال نیست بلکه در مواردی که تشخیص دهد برداشت صورت گرفته با کلام همخوانی ندارد یا تاویلات بیجا صورت گرفته به نقد آن میپردازد و با دلایل مختلف آن را رد میکند. در ذیل نمونه هایی از این موارد ذکر میشود.امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در خطبه دوم حضرت بیاناتی اینچنین در توصیف اهل بیت پیامبر (ص) دارند: «و هم موضع سرّه، و لجاء أمره، و عیبة علمه، و موئل حکمه، و کهف کتبه، و جبال دینه، بهم أقام انحناء ظهره، و اذهب ارتعاد فرائصه». خوئی معتقد است مراد از این توصیفات آل محمد (ص) و ائمهی معصومین (علیه السلام) هستند و نظر ابن میثم را در فهم این عبارات رد میکند. ابن میثم این توصیفات را به نزدیکان و خویشان پیامبر نسبت میدهد که نزدیکان پیامبر از بنی هاشمی مانند حضرت ابوالفضل (علیه السلام)، حمزه (علیه السلام)، جعفر (علیه السلام) و حضرت علی (علیه السلام) است. خوئی علی (علیه السلام) را مسلماً در این کلام داخل میداند اما بقیه و شخصیت هایی نظیر آنها از بنی هاشم در این توصیفات نمیگنجند. قابلیت حفظ اسرار الهی، محل امر الهی بودن، احاطه به کتاب خدا و دیگر ویژگیها برای هر کسی امکان پذیر نیست و تنها ائمهی معصومین چنین قابلیت و توانایی دارند. (خوئی، 1358ش، ج2: 304-303، بحرانی، 1362ش، ج1: 245)
در بخشی از خطبهی دوم نهجالبلاغه (عیبة علمه» (خوئی، 1358ش، ج2: 311-310؛ بحرانی، 1362ش، ج1: 245) و عبارت (تعالی الله عمّا یقول المشبّهون به و الجاحدون له علوّا کبیرا). (خوئی، 1358ش، ج4: 291-290؛ بحرانی، 1362ش، ج2: 132) نیز به نقد نظرات ابن میثم پرداخته است.
4-2-2- نقد در باب سبب صدور خطبه
از دیگر مواردی که خوئی به نقد ابن میثم میپردازد مبحث سبب صدور خطبه هاست. خوئی در مورد سبب صدور خطبهی 53 معتقد است که این خطبه در مورد وصف وضعیت بیعت مردم با امیرالمؤمنین در امر حکومت است. وی نظر ابن میثم را نیز نقل و نقد میکند چرا که ابن میثم این خطبه را در مورد وصف اصحاب حضرت در مورد جنگ صفین میداند که وقتی جنگ طولانی شد حضرت اصحاب را از قتال با اهل شام منع نمود. در بحار الانوار شواهد فراوانی بر تایید قول به وصف حال بیعت وجود دارد و به ویژه خوئی به نسخهی مورد استفادهی ابن ابی الحدید استناد میکند که در آن نسخه عنوان خطبه نیز ذکر شده است که: «و من کلام له علیه السّلام فی ذکرالبیعة». (خوئی، 1358ش، ج4: 325؛ بحرانی، 1362ش، ج2: 144)3- منهاج البراعه و راوندی
قطب الدین ابوالحسین سعید بن هبة الله بن الحسن راوندی (د. 573ق) از فقها و محدثین عصر خود به شمار میرود. او شرحی بر نهجالبلاغه نوشته و نام آن را «منهاج البراعه» گذاشته است. شرح قطب الدین راوندی از شروح معروفی است که از عصر شارح، مورد توجّه پویندگان راه نهجالبلاغه بوده و شارحین از آن استفاده کردهاند. (سبحانی، 1364ش، 281)خوئی در مورد شرح راوندی معتقد است آنچه راوندی بدان دست یافته از شرح نهجالبلاغه به دور است و ابن ابی الحدید گاهی نقل قول هایی از او و در تضعیف این شرح ذکر میکند. محتمل است که راوندی نتوانسته شرح خود را جزاندکی به پیش برد لذا از خصیصه تحقیق و تفصیل به دور بوده است. (خوئی، 1358ش، ج1: 5) در ادامه باید اظهار داشت که استفادههای خوئی از راوندی بسیار کمتر از نقل قولهای وی از شروح ابن میثم و ابن ابی الحدید است.
1-3- گونههای تأثیرگذاری راوندی بر شرح خوئی
در این بخش به برخی از نقل قولهای خوئی که با واسطه از شرح ابن ابی الحدید نقل میشود میپردازیم تا کیفیت برخورد و ارزیابی خوئی را در مورد این شرح بررسی کنیم.1-1-3- دفاع از نظرات قطب الدین راوندی
مرحوم خوئی در برخی موارد که از راوندی به واسطهی شرح ابن ابی الحدید نقل قول میکند به دفاع از راوندی بر میخیزد و قولی را که راوندی بیان داشته بر وجهی حمل میکند که بتوان آن را به عنوان یک قول پذیرفت.میرحبیب الله خوئی در عبارت «لَا یَغشَاهُم نَومُ العُیُونِ ..» (خطبه اول) که حضرت در مورد صفات ملائکه بیان داشته کلامی نیز از راوندی نقل میکند. وی معتقد است که این عبارت اشاره دارد که خواب قلیلی برای ملائک وجود دارد اما به گونهای نیست که از ذکر خدا غافلشان نماید. اما خداوند سبحان نه نوم و نه سنه دارد. (راوندی، 1364ش، ج1: 68) ابن ابی الحدید به کلام راوندی ایراد گرفته که خواب هر چند کوتاه موجب غفلت از ذکر الهی است چرا که جمع میان خواب و ذکر محال است. و صحیح آنست که خواب از ویژگیهای مزاجی است که ملائک دارای این گونه صفات نیستند. خوئی در ادامه میگوید از کلام راوندی اینگونه استفاده میشود که بر ملائک حالت سنه و چرت حاصل میشود اما خوابی که موجب غفلت است بر آنها عارض نمیشود. در همین زمینه خوئی روایتی از شیخ صدوق نقل میکند. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) از خواب ملائک سوال شد که ایشان فرمود هیچ موجود زنده و حیی نیست مگر اینکه برای او خوابی وجود دارد غیر از خداوند سبحان. و از آیهی «یُسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لا یَفتُرُونَ» سوال شد که حضرت فرمود نفسهای آنها تسبیح است. با این روایت پاسخ شارح معتزلی داده میشود که اگر مدت کوتاهی خواب بر آنها عارض شوند از ذکر غافل میشوند. (خوئی، 1358ش، ج2: 17-16)
در خطبه 171 حضرت خطبهای دربارهی اصحاب جمل ایراد فرمودهاند که خویی در این خطبه نیز نظرات قطب را پذیرفته است (خوئی، 1358ش، ج10: 139-138)
2. رد و نقد دیدگاه راوندی
خوئی در شرح عبارت «فَإِنَّ الغَایَة أمَامَکُم وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ السَّاعَة تَحدُوکُم» (خطبه 21) معتقد است مراد از غایت مرگ است و مراد از ورائکم الساعه این است که ساعتهای شبانه روز گذشته و آیندهی انسان را در بر دارد و این ساعات است که انسان را به سوی مرگ میراند. (خوئی، 1358ش، ج3: 302)نظر قطب راوندی در این باب این است که مراد از فانّ الغایة أمامکم این است که بهشت و جهنم پشت سرشماست یعنی امام به معنای خلف است. منظور از ورائکم السّاعة نیز این است که پیش روی شماست. (راوندی، 1364ش، ج1: 187) ابن ابی الحدید معتقد است این قول بدترین فهم و قول از این عبارت است و نمیتوان آن را پذیرفت. در ادامه بیان میدارد وراء به معنای پیشرو وارد شده اما اینکه امام به معنای خلف و پشت سر باشد در هیچ کجا وارد نشده است. خوئی دلیل دیگری بر رد این قول میآورد که به فرض ورود این معانی برای امام و وراء اما ظهور عبارت معانی اصلی آنها را میرساند و ذوق سلیم نمیتواند معنای عکس را بپذیرد. همچنین اگر مراد از غایت بهشت و جهنم است دلیلی ندارد که امام را به معنای خلف بگیریم بلکه همان معنای ظاهری امام اولی است. (خوئی، 1358ش، ج3: 304)
نتیجه
در این مقاله تأثیرات شرح میرزا حبیب الله بر سه شرح ابن ابی الحدید، ابن میثم و راوندی بررسی گردید. گونههای اثرپذیری خوئی از ابن ابی الحدید به دو نوع، قبول و بسط نظرات ابن ابی الحدید و نقد بر او تقسیم بندی میشود. استفاده هایی خویی از ابن ابی الحدید را میتوان نسخه شناختی، استفادههای تاریخی صرف، استفادههای لغوی، نام برد. از جمله نقدهای خویی بر ابن ابی الحدید، اختلاف در برداشت از کلام و نقد ابن ابی الحدید، خروج از معنای ظاهری، نقد دیدگاههای اعتزالی ابن ابی الحدید، نقد دیدگاههای لغوی، نقد نحوی و اعرابی میباشد. خویی در رابطه با شرح ابن میثم نیز به مانند شرح ابن ابی الحدید عمل نموده است. خویی استفادههای ادبی و بلاغی، استفاده از تعابیر استعاری، بیان کنایات کلام - ذکر تعابیر مجازی، طرح مباحث بلاغی از باب تتمیم مفائده، استفادههای لغوی، استفاده در بخش اعراب، نقل معنای مورد نظر ابن میثم و پذیرش آن، بازسازی خطبههای تقطیع شده با استفاده از شرح ابن میثم و نقدهایی مانند نقد دیدگاه لغوی ابن میثم ترجیح نظرخود بر ابن میثم، نقد برداشتهای ابن میثم، نقد در باب سبب صدور خطبه، میباشد. گونههای تاثیرگذاری راوندی بر شرح خوئی نیز به دو نوع دفاع از نظرات قطب الدین راوندی در رد و نقد دیدگاه راوندی تقسیم بندی میگردد.پینوشتها:
1. دانشجوی دکتری انقلاب و تمدن اسلامی «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» zarei.saleh@gmail.com.
2. دانشجوی دکتری دانشکده الهیات دانشگاه آزاد اسلامی mehman1366@gmail.com.
منابع تحقیق : - قرآن کریم.
- نهجالبلاغه.
- ابن ابی الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1375ش.
- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، داراحیاء للکتب العربیه، 1385ق.
- استادی، رضا، کتابنامه نهجالبلاغه، بنیاد نهجالبلاغه، 1359ش.
- آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، الطبعه الثانیه، بی تا.
- بحرانی، ابن میثم، شرح نهجالبلاغه، دفتر نشر کتاب، 1362ش.
- بحرانی، ابن میثم، شرح نهجالبلاغه، مترجم: قربانعی محمدی مقدم - علی اصغر نوایی یحیی زاده، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1375ش.
- جمعه عامل، حسین، شروح نهجالبلاغه، بیروت، مطبعه الفکر، 1403.
- حسینی خطیب، سید عبدالزهراء، مصادر نهج البلاغه و اسانیده، بیروت، دارالزهراء، 1367ش.
- خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعه فی شرح نهجالبلاغه، تهران، مکتبة الاسلامیه، 1358ش.
- دلشاد تهرانی، مصطفی، چشمه خورشید، تهران، انتشارات دریا، چاپ دوم، 1382ش.
- سبحانی و جمعی از محققین، کاوشی در نهجالبلاغه (مقالات کنگره سوم)، بنیاد نهجالبلاغه، 1364ش.
- صوفی تبریزی، ملاعبدالباقی، منهاج الولایة فی شرح نهج البلاغة، به کوشش حبیب الله عظیمی، تهران، آینه میراث وابسته به مرکز نشر میراث مکتوب، 1378ش.
- عرشی، امتیاز علیخان، استناد نهجالبلاغه (فارسی)، ترجمه سید مرتضی آیت الله زاده شیرازی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363ش.
- مغنیة، محمدجواد، فی ظلال نهجالبلاغه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1358ش.
منبع مقاله :
فصلنامه پژوهشهای نهج البلاغه علمی - پژوهشی شماره 36 سال دهم بهار 1392