تفاوت‌های پیش‌فرض و داستان

پس از آن چه اتفاقی می‌افتد؟

اگر فیلمنامه‌نویس هستید، احتمالاً با آدم‌های زیادی روبه‌رو شده و می‌شوید که با شور و شوق به شما می‌گویند داستان بسیار خوبی برای فیلمنامه دارند. فرض کنیم آن قدر بی تجربگی به خرج دهید که از آن‌ها بخواهید داستانشان را تعریف
سه‌شنبه، 21 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پس از آن چه اتفاقی می‌افتد؟
پس از آن چه اتفاقی می‌افتد؟

 

نویسنده: یورگن وولف
مترجم: احمد فاضلی شوشی
 

 تفاوت‌های پیش‌فرض و داستان
اگر فیلمنامه‌نویس هستید، احتمالاً با آدم‌های زیادی روبه‌رو شده و می‌شوید که با شور و شوق به شما می‌گویند داستان بسیار خوبی برای فیلمنامه دارند. فرض کنیم آن قدر بی تجربگی به خرج دهید که از آن‌ها بخواهید داستانشان را تعریف کنند، یا نتوانید خودتان را از دست آن‌ها خلاص کنید. خلاصه وادار شوید به شرح ماجراهایشان گوش کنید. خب چه اتفاقی می‌افتد؟ به احتمال بسیار زیاد در بیشتر مواقع در عمل آنچه می‌شنوید، پیش‌فرض فیلم است، نه یک داستان. متأسفانه، حتی خود فیلمنامه‌نویسان اغلب آن قدر درباره پیش‌فرض‌هایشان به شور و شوق می‌آیند که آن را با بیان شفاهی داستان فیلم برای شرکت‌های بزرگ فیلم‌سازی اشتباه می‌گیرند، غافل از این که آن‌ها هم داستانی در اختیار ندارند.

پیش‌فرض فیلم چیست؟

پیش‌فرض فیلم اساس داستان است، ایده مرکزی پس پشت آن، و معمولاً به شکل «چه می‌شود اگر؟» ظاهر می‌شود؛ مانند این موارد:
* چه می‌شود اگر شخصی به گذشته سفر کند و عاشق شود و بعد در انتخاب بین ماندن در گذشته و بازگشت نزد خانواده‌اش در زمان حال مردد بماند؟
* چه می‌شود اگر سربازی ببیند بهترین دوستش دارد به دست دشمن اسیر می‌شود و دریابد تنها راه نجات باقی افراد جوخه این است که دوست خود را بکشد؟
* چه می‌شود اگر یک گروه راک دوباره دور هم جمع شوند و تور موسیقی در سراسر کشور راه بیندازند و بعد ببینند رقبای قدیمی‌شان درست همانند 40 سال پیش در کار خود نیرومند هستند؟
تمام این خط‌های داستانی ناقص‌اند. اگر این‌ها را برای تهیه کننده‌ای نقل کنید، ممکن است بگوید: «خب بدک نیست، جالبه. اما بعدش چی می‌شه؟» پاسخ به «بعدش چی می‌شه» باقی داستان را می‌سازد.

داستان چیست؟

داستان بیان سلسله رویدادهایی است که آغاز، میانه و پایان دارد. این تعریف به ظاهر روشن به نظر می‌رسد، اما به این معنا نیست که هر فیلمی دارای این ویژگی‌هاست.
سایت scriptmag.com با دایان اُ بانون، همسر مرحوم دان اُ بانون (که در نوشتن بیگانه و یادآوری کامل همکاری داشت)، و مت لوهر، که کتاب ناتمام دان را کامل کرد (دان 75 درصد کتاب را پیش از مرگ نوشته بود)، مصاحبه‌ای ترتیب داد. عنوان کتاب راهنمای دان اُ بانون درباره ساختار فیلمنامه (Dan O' Bannon' s Guise to Screenplay Structure ) است.
دایان گفته است: «مسئله تعجب‌آور این است که مردم غالباً نمی‌دانند داستان چیست. نظرتان درباره پرومته چیست؟ پرومته فیلم حیرت‌انگیزی است، جلوه‌های بصری‌اش شگفت‌انگیز است، اما این که داستان نیست. دوربین پرسه زنی می‌کند. در هیچ جای فیلم نمی‌دانید حالا باید نگاهتان را بر چه کسی متمرکز کنید. البته ریدلی اسکات نگاهتان را بر چه کسی متمرکز کنید. البته ریدلی اسکات کارگردان خارق العاده‌ای است، اما سرخورده و عصبانی نکردن تعداد زیادی بیننده برای او مهم نبوده است. یا شاید متوجه نبوده که داستانی ندارد که از نقطه الف به نقطه ب حرکت کند و شما را با خود همراه سازد و داستان را نیز تکمیل کند!»
مت لوهر نیز افزوده است که طراحی زنجیره‌ای از رویدادها به معنای خلق داستان نیست، حتی اگر آن رویدادها شامل شخصیت‌هایی شوند که مشابه با شخصیت‌های یک داستان باشند، پرومته زنجیره‌ای از رویدادهاست.

اهمیت علت و معلول

تفاوت میان زنجیره رخدادها و داستان چیست؟ تفاوت عمده در رویکرد علی و معلولی است. هر رویداد مهمی در داستان باید بر شخصیت‌ها و آن چه انجام می‌دهند، تأثیر بگذارد، اگر چه این تأثیر ممکن است آنی نباشد. در واقع، جالب‌تر آن است که آن تأثیر فوری نباشد، چون به ما اجازه می‌دهد درباره این که پیامدها چه خواهند بود، بیندیشیم و حدس و گمان بزنیم.
اگر برای ما در مقام مخاطب ترکیبی از آن چه انتظار داریم و آن چه انتظار نداریم فراهم کنید، تجربه داستانی رضایت‌بخشی خلق می‌کنید.
بگذارید همان مثال گروه موسیقی قدیمی را که در جاده‌ها به راه می‌افتند، در نظر بگیریم. اگر آن‌ها صرفاً در نیمی از لوکیشن‌هایی که سر راهشان است، با ماجراهای جالب یا بامزه‌ای روبه رو شوند که به هم ربطی ندارند، با زنجیره‌ای از رویدادها سروکار داریم. شاید این ماجراها سرگرم‌کننده باشند، اما داستانی پدید نمی‌آورند. بیشتر شبیه مجموعه طرح است تا یک روایت منسجم.
اما اگر هر یک از این ماجراها به نحوی بر چگونگی رفتار شخصیت‌های فیلم در موقعیت بعدی اثر بگذارد و در حالت آرمانی بر هدف غایی آن‌ها بسیار مؤثر باشد و احتمالاً به ایجاد تغییر در آن‌ها منجر شود، آن‌گاه با یک داستان سروکار داریم. فیلم مرد بارانی نمونه خوبی از فیلم‌های جاده‌ای است که دارای این عناصرند.

گسترش پیش‌فرض فیلم

داشتن پیش‌فرض سینمایی مؤثر و جذاب بسیار خوب است، اما در این مسیر داستان‌گویی نقطه آغازینی بیش نیست. البته پیش‌فرض خوب می‌تواند دیگران را برانگیزد تا از شما بخواهند درباره داستانتان بیشتر شرح دهید، اما بهتر است چیزهای بیشتری برای تعریف کردن داشته باشید، و گرنه می‌فهمند که داستانی ندارید.
پیش‌فرض فیلمنامه، معمولاً قهرمان شما را تعیین می‌کند. در مثال‌های بالا، در مسافر زمان قهرمان شخصی که به گذشته سفر می‌کند. در پیش‌فرض جنگی سربازی که می‌بیند دوستش دارد اسیر می‌شود. و در اثر جاده‌ای عضو گروه موسیقی است که تصمیم دارد گروه را از نو دور هم جمع کند. در این مورد آخر قهرمان اثر در واقع ممکن است مجموعه‌ای از افراد باشد، ولی بهتر است یک شخصیت داشته باشید که در کانون همه حوادث حضور دارد.
پیش‌فرض فیلم هم‌چنین دوراهی اصلی پیش روی شخصیت را مشخص می‌کند. آدمی که به گذشته سفر کرده، باید تصمیم بگیرد به زمان حال بازگردد یا نه و سرباز باید انتخاب کند که آیا به دوست خود شلیک کند یا نه. در مورد گروه موسیقی، به شکل ضمنی مسئله این است که باید تصمیم بگیرند آیا به رغم این که هنوز خیلی نمی‌توانند با هم کنار بیایند، تور خود را کامل کنند یا آن را نیمه کاره رها کنند.

دوراهی چندان قابلیت تصویری ندارد

موارد بالا دوراهی‌های جالبی هستند، اما مشکل این جاست که تصمیم‌ها مصالح سینمایی خوبی به دست نمی‌دهند. در رمان می‌توانید به ذهن شخصیت‌ها نقب بزنید و همه عواطف و احساسات آن‌ها را واکاوی کنید، در فیلم باید نشان دهید که چیزی اتفاق می‌افتد.
در مثال مسافر زمان، تا این جا همه کشمکش در ذهن او می‌گذرد: بروم یا بمانم؟ این سینمایی نیست. درباره سرباز هم همین‌طور است. ممکن است 30 ثانیه بسیار پرتنشی داشته باشیم که در آن او باید تصمیم بگیرد شلیک کند یا نه، اما فقط این که نیست، 120 دقیقه دیگر زمان باقی مانده است که باید پر کنیم.
می‌دانیم که اعضای گروه قدیمی در ایام دور با هم اختلافاتی داشتند که اینک دوباره شدت یافته است. پس حداقل دست مایه‌ای چیزی در اختیار داریم که با آن کار کنیم. اما در هر سه مورد باید مطمئن شویم آیا آن‌ها خمیرمایه داستانی قوی‌ای دارند یا نه. منظور از خمیرمایه شخصیت کشمکش و راه‌حل نهایی (و احتمالاً تحول نهایی) است.

حرکت از پیش‌فرض به داستان

یک راه تشخیص این که آیا پیش‌فرض فیلم شما مبنای خوبی برای داستان است یا نه، این است که آن را یک گام به پیش ببرید. نیروهای متقابل یا موقعیت‌ها را از جنبه ظرفیت تصویری کشمکش و نیز از این نظر که چه چیز پیش و /یا پس از این لحظه سرنوشت‌ساز اتفاق می‌افتد، بررسی کنید.
در مورد مسافر زمان، زندگی او در زمان حال چگونه است؟ در گذشته چه زندگی‌ای را از سر گذرانده؟ و چرا تصمیم او برای ما در جایگاه مخاطب مهم است یا باشد؟ اگر صرفاً با یک موقعیت بد و یک موقعیت خوب مواجه باشیم، آنگاه واقعا کشمکش شدیدی در نخواهد بود. اگر هر دو موقعیت خوب یا هر دو بد باشند نیز باز کشمکش چندانی نخواهیم داشت، چون شخصیت هر تصمیمی بگیرد، بالاخره یا شاد خواهد شد یا ناشاد.
برای جذاب کردن داستان به کشمکش واقعی نیازمندیم. مثلاً ممکن است شخصیت در زمان حال زندگی شادی داشته باشد، اما اتفاق بسیار بدی برای یکی از عزیزانش رخ دهد و در این موقعیت او تنها با سفر به گذشته و ایجاد تغییر در عامل یا حادثه‌ای بتواند از این پیشامد ناگوار جلوگیری کند. ضرب‌الاجل فراموش نشود، او تنها 48 ساعت فرصت دارد، زیرا پس از آن چرخه زمان به پایان می‌رسد، یا دریچه رفت و برگشت به از دوره‌های مختلف (یا هر چیز دیگری از این دست) بسته خواهد شد.
مسافر زمان اگر دیر کند، تا آخر عمر در زمان گذشته اسیر می‌ماند. از جانب دیگر آن اتفاق بد کماکان در زمان حال رخ خواهد داد. اگر این فیلم‌ هالیوودی باشد، شخصیت درست سر بزنگاه از پس کار برمی‌آید.
حالا مثال دیگر را بررسی کنیم. سرباز یا به دوست خود شلیک می‌کند یا نمی‌کند. اگر به او شلیک کند و جوخه را نجات دهد، نسبت به کشتن دوست خود احساس بدی خواهد داشت، اما بعد چه روی می‌دهد؟ شاید آن قدر به او فشار بیاید که هر چه بیشتر تن به خطر دهد و آخر کار خودش نیز کشته شود. خب این که شبیه فیلم‌های خارجی شد. در واقع در این مورد کشمکش درونی است، اما در زمینه و بافت جنگ. در این بافت دشمن هم می‌تواند بخشی از وجود خود و هم‌چنین هدفی را که ارزش آن را دارد که به خاطر آن کشته شود، به نمایش بگذارد.
پیش‌فرض گروه راک را می‌توان به داستان مجموعه‌ای از آدم‌ها تبدیل کرد که شانس دوباره‌ای می‌یابند تا از جنبه روانی و شخصیتی رشد کنند و بالغ شوند؛ چیزی که در دوره پیشین کار خود و نیز تاکنون نتوانسته بودند محقق کنند. این نکته می‌تواند عاملی برای تحولی جذاب در شخصیت یا شخصیت‌ها باشد و احتمالاً دست مایه‌ای مناسب برای فیلم کمدی خوبی قرار بگیرد. با این حال باز هم برای تشدید کشمکش بدک نیست اگر یکی از اعضای گروه به دلیلی خاص نخواهد این تور موسیقی موفق شود و سعی کند در کارشان اخلال ایجاد کند.
گاه پیش‌فرض فیلم هیجان‌انگیز به داستانی به همان اندازه هیجان‌انگیز منجر می‌شود و گاه نتیجه برعکس است. تا زمانی که از تفاوت میان پیش‌فرض و داستان آگاه باشید و بدانید به چه مصالح یا تغییراتی نیاز دارید تا یکی را به دیگری تبدیل کنید، برای دست یافتن به داستان و فیلمنامه‌ای موفق در فروش بخت بلندی دارید.
منبع: www.filmmakingstuff.com
منبع مقاله:
م ماهنامه فیلم نگار، اردیبهشت 95، سال پانزدهم، شماره 161.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط