مترجم: حبیب الله علیخانی
مدیریت به عنوان یک فرایند اجتماعی توصیف می شود که مسئولیت برنامه ریزی اقتصادی و تنظیم عملکردهای یک شرکت را دارد و بدین وسیله، به اهداف از پیش تعیین شده ی شرکت، می رسیم. این فرایند، یک فرایند دینامیک است که شامل المان ها و فرایندهای مختلفی است. این فعالیت ها از عملکردهای عملیاتی مانند بازاریابی، تأمین مالی، خرید و ... متفاوت می باشد. در عوض، این فعالیت ها، برای هر مدیری ضروری و متداول است و به سطح یا وضعیت او بستگی ندارد. متخصصین مختلف عملکردهای مربوط به مدیریت را طبقه بندی کرده اند. با توجه به کارهای George & Jerry، "4 عملکرد اساسی برای مدیریت وجود دارد. این عملکردها، عبارتند از برنامه ریزی (Planning)، سازماندهی (organizing)، تحریک (actuating) و کنترل کردن (controlling).
با توجه به گفته های Henry Fayol، "مدیریت کردن، پیش بینی و برنامه ریزی است، در واقع مدیریت برنامه ریزی، فرمان دادن و کنترل کردن می باشد". در حالی که Luther Gullick کلمه ی کلیدی POSDCORD را در نظر گرفته است که در آن، P بیان کننده ی برنامه ریزی، O سازماندهی، S یعنی نیروی انسانی، D جهت دهی، Co هماهنگی، R گزارش دهی، B بودجه بندی می باشد. اما متداول ترین و مورد قبول ترین عملکردها در مدریت، بوسیله ی KOONTZ و O’DONNEL پیشنهاد شده است. به گفته ی این افراد، این عملکردها، عبارتند از: برنامه ریزی، سازماندهی، نیروی انسانی (Staffing)، جهت دهی و کنترل.
برای اهداف تئوری، این متداول است که عملکردهای مدیریتی را جداسازی کنیم اما در عمل، این عملکردها همپوشانی دارند یعنی خیلی نمی توان آنها را جداسازی کرد.
• تعیین وظایف
• تعیین حدود قدرت و تعیین مسئولیت هر بخش
• هماهنگی بین قدرت و مسئولیت
با توجه به گفته ی Kootz و O’Donell ، "عملکرد مدیریتی نیروی انسانی، درگیر قراردهی افراد مناسب در موقعیت های سازمانی از طریق انتخاب مناسب پرسنل و توسعه و آموزش پرسنل موجود، به منظور انجام وظایف سازمانی تعیین شده برای آنها می باشد. در واقع نیروی انسانی شامل موارد زیر می شود:
• برنامه ریزی برای نیروی کار (تخمین توان نیروی کار به منظور جستجو و انتخاب افراد مناسب).
• استخدام، انتخاب و جایگزینی
• پاداش
• ارزیابی عملکرد
• ارتقا و ....
• نظارت
• تحریک
• رهبری
• ارتباطات
به طور مناسبی کنترل شده است. بنابراین، کنترل کردن مراحل زیر را دارد:
1. تعیین کارایی های استاندارد
2. معیار مربوط به کارایی واقعی
3. مقایسه ی کارای واقعی با کارایی استاندارد و تشخیص انحراف های احتمالی
4. اقدامات تصحیحی
استفاده از مطالب این مقاله، با ذکر منبع راسخون، بلامانع می باشد.
با توجه به گفته های Henry Fayol، "مدیریت کردن، پیش بینی و برنامه ریزی است، در واقع مدیریت برنامه ریزی، فرمان دادن و کنترل کردن می باشد". در حالی که Luther Gullick کلمه ی کلیدی POSDCORD را در نظر گرفته است که در آن، P بیان کننده ی برنامه ریزی، O سازماندهی، S یعنی نیروی انسانی، D جهت دهی، Co هماهنگی، R گزارش دهی، B بودجه بندی می باشد. اما متداول ترین و مورد قبول ترین عملکردها در مدریت، بوسیله ی KOONTZ و O’DONNEL پیشنهاد شده است. به گفته ی این افراد، این عملکردها، عبارتند از: برنامه ریزی، سازماندهی، نیروی انسانی (Staffing)، جهت دهی و کنترل.
برای اهداف تئوری، این متداول است که عملکردهای مدیریتی را جداسازی کنیم اما در عمل، این عملکردها همپوشانی دارند یعنی خیلی نمی توان آنها را جداسازی کرد.
برنامه ریزی
این عملکرد در واقع عملکرد اصلی مربوط به مدیریت است. این عمکرد در واقع درگیر تصمیم گیری در مورد اقدامات و کارهای آینده می باشد تا بدین صورت، به اهداف پیش تعیین شده، برسیم. این عملکرد در حل مشکلات و تصمیم گیری، یاری رسان است. برنامه ریزی در واقع تعیین اقداماتی است که به منظور حصول اهداف مناسب، انجام می شود. بنابراین، برنامه ریزی، یک تفکر سیستماتیک در مورد راه و روش هایی است که حصول اهداف پیش تعیین شده، مورد استفاده قرار می گیرد. برنامه ریزی برای این مسئله ضروری است که اطمینان حاصل کنیم از منابع انسانی و منابع غیر انسانی، به خوبی استفاده شده است. این فرایند یک فرایند فراگیر است. در واقع این فعالیت، یک فعالیت ذهنی است و همچنین کمک می کند تا از گیج شدن، عدم قطعیت، ریسک و هدر رفت منابع، جلوگیری شود.سازماندهی
این فرایند، فرایندی است که موجب گرد هم آمدن منابع فیزیکی، مالی و انسانی می شوند و موجب توسعه ی روابط مولد میان آنها می شود. نتیجه ی حاصله، رسیدن به اهداف سازمانی می باشد. با توجه به گفته ی Henry Fayol، " سازماندهی یک تجارت، در واقع به معنای مهیا نمودن هر چیز مفید و عملکرد مفید برای سازمان می باشد یعنی مهیا کردن مواد اولیه، ابزارها، سرمایه و پرسنل می باشد". برای سازماندهی یک تجارت، باید منابع انسانی و غیر انسانی، بر اساس ساختارهای سازمانی، تعیین و تخصیص داده شود. سازماندهی درگیر فرایندهای زیر است:• تعیین وظایف
• تعیین حدود قدرت و تعیین مسئولیت هر بخش
• هماهنگی بین قدرت و مسئولیت
نیروی انسانی
این عملکرد در واقع تعیین افراد دارای صلاحیت برای قرارگیری در جایگاه های سازمانی و حفظ این افراد می باشد. نیروی انسانی در سال های اخیر به دلیل پیشرفت تکنولوژی، افزایش اندازه ی تجارت ها، پیچیدگی رفتار انسانی و ...، اهمیت بیشتری پیدا کرده است. هدف اصلی در مورد نیروی انسانی، قرار دادن افراد با صلاحیت در موقعیت های کاری می باشد یعنی استعدادهای مناسب در موقعیت های کاری مناسب.با توجه به گفته ی Kootz و O’Donell ، "عملکرد مدیریتی نیروی انسانی، درگیر قراردهی افراد مناسب در موقعیت های سازمانی از طریق انتخاب مناسب پرسنل و توسعه و آموزش پرسنل موجود، به منظور انجام وظایف سازمانی تعیین شده برای آنها می باشد. در واقع نیروی انسانی شامل موارد زیر می شود:
• برنامه ریزی برای نیروی کار (تخمین توان نیروی کار به منظور جستجو و انتخاب افراد مناسب).
• استخدام، انتخاب و جایگزینی
• پاداش
• ارزیابی عملکرد
• ارتقا و ....
جهت دهی
این عملکرد، آن بخشی از عملکرد مدیریتی است که موجب تحریک روش های سازمانی به سمت کار مؤثر می شود و بدین صورت شرکت به اهداف سازمانی خود نزدیک می شود. این جهت دهی، مشابه جرقه زدن است که موجب می شود افراد سازمان شروع به انجام کارهایشان بکنند. زیرا برنامه ریزی ، سازماندهی و نیروی انسانی، صرفاً فرایندهای مربوط به آماده سازی انجام کار است. جهت دهی در واقع این است که جنبه ی فردی پرسنل در مورد مدیریت تحت تأثیر، جهت دهی، بررسی و تحریک شود تا بدین صورت، اهداف سازمانی تأمین شود. جهت دهی دارای المان های زیر است:• نظارت
• تحریک
• رهبری
• ارتباطات
نظارت
این مسئله به معنای بررسی عملکردهای بخش های مختلف با استفاده از ناظرین می باشد. این کار با نگاه مستقیم به روند کار و کارمندان انجام می شود.تحریک
این بدین معناست که زیر بخش های مختلف را با استفاده حس غیرت آنها، تحریک و تهییج کنیم. انگیزه های مثبت، منفی، مالی و غیر مالی، از جمله عواملی است که موجب افزایش کارکرد کارمندان می شود.رهبری
رهبری به معنای فرایندی تعریف می شود که بوسیله ی آن، مدیران کار بخش های زیر دست خود را در جهتی مناسب، راهنمایی می کند.ارتباطات
ارتباطات به معنای فرایندی است که بوسیله ی ان اطلاعات، تجربیات و ایده ها، از یک فرد به فردی دیگر، انتقال می یابد. در واقع ارتباطات، پلی است برای یادگیری.کنترل کردن
این عملکرد بر اقداماتی دلالت دارد که در برابر انحرافات ایجاد شده، انجام می شود تا بدین صورت، اطمینان حاصل کنیم که به اهداف سازمانی می رسیم. هدف از کنترل کردن در واقع اطمینان حاصل کردن از این موضوع است که هر چیزی در زمان و با توجه به استانداردهای خودش، انجام شده باشد. با توجه به گفته ی Theo Haimann، "کنترل کردن فرایندی است که در آن چک می شود آیا یک میزان از پیشرفت، مناسب بوده است یا نه! در صورت مشاهده ی انحراف، در واقع این انحراف تصحیح می شود". بر طبق گفته های Kootz و O’Donell، "کنترل کردن اقدامات است که به منظور تصحیح فعالیت های مربوط بخش های مختلف یک شرکت انجام می شود و بدین صورت اطمینان حاصل می شود که اهداف و برنامه های شرکت ....به طور مناسبی کنترل شده است. بنابراین، کنترل کردن مراحل زیر را دارد:
1. تعیین کارایی های استاندارد
2. معیار مربوط به کارایی واقعی
3. مقایسه ی کارای واقعی با کارایی استاندارد و تشخیص انحراف های احتمالی
4. اقدامات تصحیحی
استفاده از مطالب این مقاله، با ذکر منبع راسخون، بلامانع می باشد.