در سه دهه بعد از انقلاب اسلامی
مباحثِ این مقاله را در سه عنوانِ فرعیِ مقدمه، تشریح نقش و جایگاه اجتماعی - سیاسی روحانیت در جامعه ایرانی و تشریح و تبیینِ جایگاه صلاحیتهای سه گانه (اخلاق، اسلامشناسی و آگاهی سیاسی) در موفقیت نقشهای روحانیت دنبال میکنیم.1. مقدمه
مطالب زیادی در باب اهمیتِ نقش و پایگاه (2) یا جایگاهِ افراد و اقشار و گروههای اجتماعی در هر جامعهای (نوشته یا نانوشته) وجود دارد؛ مثلاً یک استاد دانشگاه هنگامی که با گروههای شغلی دیگر مقایسه میشود، پایگاه نسبتاً بالایی در جامعه دارد. از این رو از یک استاد تمام وقت پرسابقه دانشگاه انتظار میرود، نقش (3) ارشادی را در دانشگاه ایفا کند؛ چیزی که از یک استاد نیمه وقت انتظار نمیرود یا استاد تازه وارد چنین جایگاهی ندارد و از او نمیتوان چنین توقعی داشت.مطلبی که در عبارت فوق نهفته است، این است که نقش و جایگاه و تعیین آن دوسویه است؛ یک سوی آن در دست خودِ شخص است و سوی دیگر آن در دست سنت تاریخی و به عبارتی جامعه است. نتیجه اینکه جایگاه و نقش روحانیت (4) هم بر سنت تاریخی مبتنی است و هم بر جایگاه و شایستگیهای فردی او استوار است. پس ما با نقشهای روحانی در صورتی مواجهایم که این روحانی دارای پایگاه یا جایگاه معینی باشد؛ یعنی رفتاری را از خود نشان میدهد که دیگران انتظار آن را دارند. بنابراین برای اینکه روحانی بتواند نقشی را به درستی ایفا کند، لازم است دارای شخصیتی آموزشی و کارکردی باشد که او را به انجام آن نقش هدایت کند. البته باید توجه داشت که نقشها قابلیت موفقیت یا شکست را دارند؛ چرا که ممکن است روحانی به اندازه کافی برای آن نقش آماده و تربیت نشده باشد یا با تضاد نقشها روبهرو باشد که نتواند به صورتی هماهنگ در صلاحیتهای سه گانه به همه انتظارات و خواستههای نقشهای مختلف خود پاسخ دهد.
با توجه به مطالب فوق، عدهای بر این عقیدهاند که نقش و جایگاه روحانیت منحصر در حوزههای علمیه و مساجد میباشد و بر این اساس هم حکم صادر میکنند که روحانیت به دلیل خروج از نقش و جایگاه خود، در سه دهه جمهوری اسلامی ایران، قادر نخواهد بود از عهدهِ حل مسائل پیچیده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور برآید؛ نهایت اینکه اداره کردن جامعه در جهان پیچیده فعلی از توان روحانیت به دور خواهد بود و از همین رو باید به نقش و جایگاه اصیل خود باز گردد. اما عدهای دیگر بر این عقیدهاند که نقش و جایگاه اجتماعی روحانیت همین نقش و جایگاهی است که الان ظهور یافته است و نقش و جایگاه قبل از انقلاب، نقش و جایگاه کامل و تمامی نبوده، بلکه حداقلی و آفتزده بوده است. با توجه به مطالب فوق سؤال اصلی مقاله این است که آیا نقش و جایگاه اجتماعی - سیاسی روحانیت در سه دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی با موفقیت همراه بوده است؟ سؤالهای فرعی آن عبارتاند از:
1. روحانیت بر اساس چه صلاحیتهایی حاکمیتِ سیاسی را به دست گرفت و آیا این صلاحیتها پابرجاست؟
2. روحانیت با کدام صلاحیتها حیات داشته و باز حیات مییابد؟ آیا صلاحیتهای آنان در سی سال جمهوری اسلامی ایران تقویت یا تضعیف شده است؟ آیا این صلاحیتها موجب شارژ و تقویت نقشهای اصلی و فرعیِ روحانیت شده است؟
مقاله در بردارنده این فرضیه است که چون روحانیت - به مثابه نهاد- نمیخواهد یا نمیتواند خود را با انتظارات جامعه در سه صلاحیت یاد شده تطبیق دهد، شاهد نوعی عدمِ موفقیتِ نقش و انتظار از او در این سه دهه هستیم. توضیح مطلب اینکه نویسندهی مقاله بر این باور است که روحانیت خروج از نقش و جایگاه خود پیدا نکرده است؛ بلکه برای تحقق هرچه بهتر نقش و جایگاهی نیازمندِ انسجام و ارتباطِ هرچه بیشترِ سه ضلع صلاحیتهای سه گانه میباشد که در آن به طور مطلوب گام برداشته چه نشده است.
2. تشریح نقش و جایگاه اجتماعی - سیاسی روحانیت در جامعه ایرانی
قبل از ورود به بحث تذکر این نکته ضروری است که هر آنچه در این مقاله نگاشته میشود، فقط از سرِ این است که روحانیت تقویت شود؛ پس نیت وانگیزه این نیست و نخواهد بود که روحانیت از صحنههای اجتماعی - سیاسی حذف شود یا تخریب یا حتی تضعیف گردد؛ چون به نظر نویسنده تا زمانی که دین پابرجاست، روحانیت نیز پابرجا خواهند ماند؛ چون مفسران و مبلغان دین ایناناند (5) و این چیزی نیست که در عصر ما به آن رسیده باشیم، بلکه در همه عصرها به آن توجه شده است؛ در این باره از باب نمونه میتوان به گفتهی فردوسی اشاره کرد که میگوید:
چنان دین و دولت به یکدیگرند *** توگویی که در زیر یک چادرند
نه بیتخت شاهی بود دین به جای *** نه بیدین بود شهریاری به پای (6)
این گفتهی فردوسی را میتوانیم اینگونه تعمیم دهیم که سخنگویان دین و زبانِ ناطقِ دین در هر عصری بودهاند که از ایشان به مغ، کاهن و در اسلام به عالمِ دینی و امروزه به روحانی یاد میشود. اما با توجه به همه مطالب مذکور باید گفت تعهد جامعهشناسی اقتضا میکند تا در شناختِ یک مسئله دیدگاه انتقادی به کار رود تا نقاط مشکلساز و آسیبزا به دست آید؛ آنچنان که یک پزشک بر بیماری و آسیبهای جسمانیِ بیمار تمرکز مینماید، جامعهشناس هم این چنین کار تحقیقیاش را دنبال مینماید.
خلاصهِ کلام اینکه روحانیت زنده بودنش را از زنده بودن دین دارد؛ چرا که تودهِ مردم ایران یا از حیثِ آماری اکثرِ جمعیت ایران رفتارشان را بر اساس آموزههای دینیِ آموخته از روحانیت تنظیم میکنند، چون نظام ارزشها و هنجارها را نقض ناشدنی و مقدس میپندارند و مدعیاند که تخطی از این نظام در نظر مذهب خطایی عظیم است. بنابراین میتوان گفت تا زمانی که نیازِ جامعه به دین، یکی از نهادهای پنجگانه اجتماعی، هست و تا زمانی که دین زنده است، نهاد متولی دین یعنی روحانیت هم زنده خواهد ماند؛ همچنان که امام خمینی در این باره میگوید: «مردم دین میخواهند. علما و روحانیت خدمتگزار دین هستند؛ لذا آنها را دوست میدارند والا اگر فهمیدند که برای دنیاست و برای حب ریاست است و امثال آن، هیچ اعتنایی به آنها نمیکنند». (7)
روحانیت را در تاریخِ روحانیت با وزن اجتماعی میشناسند؛ ولی آیا این وزن یک چیز ثابت بوده است یا اینکه در اوزانِ اجتماعیِ متفاوت تجلی و ظهور یافته است؟ برای اینکه به پاسخِ پرسشِ فوق برسیم نقشهای روحانیت را در ادامه نوشتار دنبال میکنیم؛ اعم از نقشهایی که سنت تاریخی روحانیت بر عهده او گذاشته و نقشهایی که روحانی در ذهنِ خود دارد. این نقشها اعم از نقشهای سنتی و جدید عبارتاند از:
الف) عهدهدارِ بیان اسلام اصیل برای جامعه.
جهتِ ایفای این نقش روحانی باید اولاً به فهم دین، ثانیاً به ترویج دین و ثالثاً به تحکیم دین بپردازد. البته قبل از انقلاب، گسترهِ حضور و نقش روحانی را به طور عام به استثنای روحانیت انقلابی و طرفداران اسلام سیاسی در این موارد میتوان خلاصه نمود؛ روحانی درگذشته دارای نقشها یا کار ویژههایی چون پاسخگویی به مسائل شرعی، امامتِ جماعت، اجرای صیغه عقد و طلاق، نامگذاری مولود جدید، استخاره، خواندن دعا در گوش مسافر، نماز میت و کفن و دفن آن، برگزاری مراسم و مجالس ختم و قرائت فاتحه و قرائت قرآن، روضهخوانی و عزاداری، سخنرانی دینی، جلسه دعا، قضاوت، حل اختلافات و دریافت خمس و زکات بوده است.
همه اینها را روحانیت در اجتماع انجام میداد؛ بنابراین میتوان مدعی شد که همه چیز روحانیت در گرو وزنِ اجتماعی او بوده و هست.
اما روحانی، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، افزون بر کار ویژههایِ فوق کار ویژههای جدیدیِ هم پیدا کرده است. روحانیت با واردشدن به اداره عرصهِ اجتماعی - سیاسی دارای نقش جدیدی هم شد؛ میتوان مدعی شد روحانیت بعد از انقلاب اسلامی ایران دارای دو نقش اساسی و بنیادی شدند:
1. سامان بخشیِ به بُعد اخروی و حلِ مسئله رستگاری و معناداری جهان؛
2. سامانبخشیِ بُعد دنیوی زندگی مردم.
روحانیت این نقش را بعد از انقلاب اسلامی و با وارد شدنِ جدی به صحنههای سیاست دارا شد که در این بخش روحانیت نیازمندِ کسبِ صلاحیتهایی است که باید به دست بیاورد یا باید به دست آورده باشد؛ وگرنه دچار چالش اساسی و خطرناکی خواهد شد که جبران آن فردا دیر میباشد؛ چون روحانیت رسماً متولی دین - مذهب و اجرای احکام اسلامی در جامعه است. بنابراین او علاوه بر تقویت اعتقاد مردمان وظیفه دارد که به تنظیمِ رفتارهای اجتماعی و نگهبانی و تقویت اخلاق و ایجاد تقویت همبستگی اجتماعی بپردازد که دستیابی به این موارد نیازمندِ به دست آوردن و به کارگیری صلاحیتهای سهگانه میباشد که در ادامه نوشتار به آنها میپردازیم.
با عنایت به مطالبِ فوق میتوان گفت روحانیت برای ترویج و تحکیم دین میتواند یکی از این سه مواضع را در دوران ما اتخاد نماید: الف) در اجرایِ احکام اسلامی، در دوران جمهوری اسلامی، حضوری فعال و پویا داشته باشد و در جهت نظام سیاسی حرکت کند. ب) منزوی باشد و سر در لاک خود داشته باشد که در این صورت برچسب بیمسئولیتی و ترسو از دو ناحیه - چه از جانبِ طرفداران نظام سیاسی و چه از جانبِ مخالفان نظام سیاسی- به او زده میشود.ج) و با نظام سیاسیِ موجود مخالف باشد، آن هم به دلیل عدم اجرای احکام اسلامی که دراین صورت خطرهای زیادی را باید به جان بخرد.
با ملاحظهِ صورتبندیهای فوق میتوان گفت روحانی در جمهوری اسلامی بر سر چند راهی قرار گرفته است؛ چرا که اگر دولت جمهوری اسلامی ایران نظرِ فقها و عالمان دینی را نادیده بگیرد یا به آن عمل نکند، این صورتها اتفاق خواهد افتاد. 1. فقها و علما به او (دولت) را به عواقب شوم آگاه کنند. 2. دعا نمایند که خداوند رأی او را برگرداند. 3. یا از راهِ افکار عمومی در دولت جمهوری اسلامی نفوذ نمایند.
ب) تهذیبِ اخلاقیِ خود و جامعه است (معتمد مردم)، آن هم با سخن و رفتار.
روحانی با عمل و با معاشرتش خود و مردم را به اخلاق پاک دعوت میکند و جامعه را بر اساس آن میسازد.
ج) خدمت به مردم و گرهگشایی از امورات مردم.
روحانیت در اذهان ملت ایران به این زنده است که روحانی همیشهی تاریخ خدمتِ بیمنت برای مردم داشته است و این خدمت هم از حیث فکری - نظری و هم از حیث عملی بوده است؛ یعنی روحانی باید کسانی را جذب کند که به انحراف شناختی درباره اسلام افتادهاند؛ روحانی باید با نسل جوان حتی جوانِ اغفال شده به مثابه یک پدر مهربان و روشنگر برخورد کند. مردمِ جامعه از روحانیِ محلهشان انتظار دارند که پدرانه رفتار نماید و توقع دارند که منش روحانی نباید منش فرماندهی و آمرانه باشد؛ او باید با رویِ خوش و با دلسوزی با مردم حتی با مخالفش برخورد کند. مقام معظم رهبری میگوید همیشه گرمترین نماز جماعتها متعلق به پیش نمازهای مردمی بوده است. ایشان میگوید: «بنده، سالها پیشنمازی میکردم... افراد میآمدند و میدیدند راه باز است؛ جوان میآمد، ریشدار میآمد، بیریش میآمد. آن زمان پوشیدن پوستینهای وارونه در میان جوانهای بیتیل مد شده بود. یک روز رفتیم نماز، دیدم یکی از همین جوانها آمد که موهایش را روغن زده و صف اول کنار متدینین و ... نشست... جلو آمد و گفت: آقا من صف اول بنشینم، اشکال دارد؟ گفتم، نه، چه اشکالی دارد؟ شما هم مثل بقیه ... این جوان دیگر از این پیش نماز دل نمیکند». (8)
امام خمینی به اهمیتِ خدمت به مردم و گرهگشایی از امورات مردم به ویژه جوانان توجه داشته و ما را به آن توجه داده و در نحوهِ برخورد با جوانان میگوید مواظب باشید که با جوان چگونه برخورد میکنید، حتی آن جوانی که با شما با حالت پرخاشگری مواجه میگردد.
سوگمندانه باید گفت امام خمینی به دلیل بیتوجهیِ برخی از روحانیان به این مسئله گفت: امروز که بسیاری از جوانان در فضای آزاد کشور اسلامیمان احساس میکنند که میتوانند اندیشههای خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامی بیان دارند، با روی گشاده و آغوش باز حرفهای آنان را بشنوید و اگر بیراهه میروند، با بیانی آکنده از محبت و دوستی راه راست را نشان آنها دهید و باید به این نکته توجه کنید که نمیشود عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده گرفت و فوراً انگ التقاط و انحراف بر نوشتههاشان زد و همه را یکباره به وادی تردید و شک انداخت. اینها که امروز اینگونه مسائل را عنوان میکنند مسلماً دلشان برای اسلام و هدایت مسلمانان میتپد، والا داعی ندارند که خود را با طرح این مسائل به دردسر بیندازند. اینها معتقدند که مواضع اسلام در موارد گوناگون همانگونهای است که خود فکر میکنند. به جای پرخاش و کنار زدن آنها با پدری و الفت با آنان برخورد کنید، اگر قبول هم نکردند، مأیوس نشوید... وقتی میتوانیم به آینده کشور و آیندهسازان امیدوار شویم که به آنان در مسائل گوناگون بها دهیم و از اشتباهات و خطاهای کوچک آنان بگذریم و به همه شیوهها و اصولی که منتهی به تعلیم و تربیت صحیح آنان میشود احاطه داشته باشیم. (9)
چند نکته در سخنان امام خمینی و مقام معظم رهبری درخور توجه میباشد که در ذیل به آن اشاره میکنیم:
1. فضای کشور اسلامی باید فضایی باشد که جوانان احساس توانایی بیان اندیشههای خود را دربارهی مسائل مختلف اسلامی داشته باشند.
2. مسئولان و متولیان دین با آغوش باز پذیرای حرفهای جوانان باشند؛ حتی جوانانی که با سر و وضع خاصی وارد اجتماع یا مراکز مذهبی میشوند.
3. در صورت انحراف اندیشه جوانان، متولیان دین، از راه محبت، راه را به آنان بشناسانند.
4. متولیان دین سریع به جوانان انگ التقاط نزنند و به این دلیل کارت قرمز ندهند و از صحنه خارج نکنند.
5. روحانیت با این باور جوانان را تجزیه و تحلیل کند که آنان دغدغهِ دین دارند و دلشان برای اسلام میتپد.
6. مسئولان دین باید با جوانان پدرانه برخورد کنند و اگر قبول نکردند مأیوس نشوند.
7. امیدوار بودن به جوانان منوط به بهادادن به آنان در مسائل گوناگون میباشد که خود این امر هزینههای خاص خود را خواهد داشت.
8. متولیان و مسئولان دین باید خود احاطه به شیوهها و اصول منتهی به تعلیم و تربیت
صحیح داشته باشند.
با عنایت به گزارههای پیش گفته میتوان گفت متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی و به خصوص در دهه سوم و چهارم انقلاب اسلامی، دلایل مختلف از جمله تهاجم فرهنگی در ابعاد مختلف و بحث رضایتمندی مردم را به طور عام و جوانان را به طور خاص با روحانی مواجه میکند و برخی از روحانیان هم بدون هیچ دوراندیشی و نگاه به پیامدهای رفتارشان با جوانان برخورد منفی میکنند؛ به همین دلیل جوان را از خود و از محافل مذهبی دور میکنند. اگر روحانی نتواند تحصیل کردگان بیتفاوت یا مردد و متحیر را جذب کند، دچار مشکل خواهد شد. زبان روحانیت همانگونه که تاریخِ روحانیت حکایتگر آن میباشد، زبان منطق بوده است؛ پس باید از این منطق استفاده نماید و برای به دست آوردن نظام سیاسی نباید از این منطق بگسلد و نباید زبان قدرت (قانون) را جایگزین زبان منطق و موعظه نماید. جانشینی زبان قدرت به جای زبان منطق و موعظه برای روحانیت خطرساز میباشد؛ چون موجب میگردد اساساً شأن و منزلت روحانیت برای تبیین مبانی دین و ارشاد مردم کاهش پیدا کند.
د) اجتناب از دنیاگرایی
اعتنای روحانیت به تشریفات، زر و زیور و مال دنیا یا دنیا گرایی سبب دوری مردم از آنان میشود؛ چون اعتبار تاریخی و جاری روحانیت در پرتو بیاعتباریی به دنیا بوده است. آیا امروز روحانیت توانسته است، این اعتبار را حفظ نماید؟ آیا ماهیتِ مناصب چنین فضایی را ایجاد میکند که روحانی با چنین آسیبهای اجتماعی مواجه شود؟
ه) مبارزه با ظلم و ظالم
در ذهنیت تاریخی جامعه این گونه حک شده است که این قشر اجتماعی (روحانی) پناهگاه محرومان و مظلومان در طول تاریخ بودهاند.
و) زیست با مردم (مردمی بودن)
اگر روحانیت میخواهد برای مردم روشنگری کند و بیانگر احکام اسلام باشد، لازم است با مردم زندگی کند؛ چرا که «روحانی با مردم و در مردم زنده است، بدون مردم و دور از مردم نمیتواند رسالتش را ایفا نمایند». (10) حفظ و نگهداری رابطه با مردم و تقویت آن یکی از عوامل حیات و بقای روحانیت است. شهید بهشتی به دلیل این اهمیت است که میگوید: ما تا زمان خودمان را نشناسیم، تا محیط خودمان را نشناسیم، تا مردم خودمان را نشناسیم، نمیتوانیم مردم را به راه اسلام دعوت کنیم؛ روحانی کسی است که در میان مردم و در متن مردم زندگی میکند و کار میکند و با مردم عبادت میکند... و دایماً در تماس مستقیم با مردم است. (11)
ز) روشنگری برای مردم در جهت شناساندن انحرافات فکری (بیدار کردن مردم)
یکی از نقشهای اساسی روحانیان نقش هدایت و دستگیری معنوی است. اگر روحانی در هر نقطهای به وظایف خود عمل کند؛ یعنی اگر با منش و هویت روحانی خود ظاهر شود، آنجا را از لحاظ معنوی آباد خواهد کرد. (12)
ح) پیشگام و پیشتاز در مبارزات سیاسی
یکی دیگر از نقشهای روحانیت پیشوایی و پیشگامی در همه سطوح علم و تهذیب (اخلاق) و سیاست است؛ بنابراین باید توجه داشت که در دنیای امروز، آگاهیِ سیاسیِ روحانی باید روزها و ماهها بلکه باید سالها جلوتر و پیشروتر از جامعهاش باشد.
با توجه به مطالب فوق، میتوان، نقش روحانیت را اینگونه خلاصه کرد: روحانی باید اسلام را فهم کند، اسلام را بیان کند، اسلام را تبلیغ کند، به مردم خدمت کند، در متن جامعه بماند، موعظه کند، با انحرافات مبارزه کند، باید پیشتاز و پیشگام در مبارزات سیاسی باشد.
روحانی برای اینکه این نقشها را درست و مفید به سرانجام برساند، اول باید از خود شروع کند؛ چرا که کسی که پیشاهنگ، پیشوا و جلودار جمعیتی میشود اول باید خود را آن هم در همه سطوح آماده سازد. اما این سؤال مطرح است که آیا روحانیت، بعد از انقلاب اسلامی، خود را جهت ایفای نقشهایش آماده نموده است؛ به عبارتی آیا دارای مشروعیت اجتماعی است؟ چه عواملی در تضعیف یا تقویت مشروعیت اجتماعی روحانیت (یا زنده بودن روحانیت) در جمهوری اسلامی ایران تأثیرگذار بوده است؟
مشروعیتِ اجتماعی روحانیت یعنی اینکه اولاً مردم روحانیت را بپذیرند، ثانیاً مثبت ارزیابی گردند و ثالثاً اینکه ضروری و لازم (13) تلقی شوند.
بنابراین زنده بودن روحانیت یا مشروعیت اجتماعی او را میتوان در دو بعد دنبال کرد: 1. بُعد داخلی یا کارآیی و کارآمدی؛ 2. بُعد خارجی یا عقاید و گرایشها و ارزشهای مردم.
بر این اساس میتوان ادعا کرد که هر چه ارزشها و هنجارهای مسلط جامعه تغییر کند (غیردینی شود) مشروعیت اجتماعی روحانیت کاهش مییابد؛ چرا که اگر یک نیروی مخالف روحانیت بخواهد روحانیت را تضعیف کند، باید مشروعیت آن را بگیرد و اگر بخواهد مشروعیت آن را را بگیرد باید ارزشهای جامعه را تغییر دهد؛ به طوری که ارزشهای جدید مغایرِ ارزشهایی باشند که روحانیت بر آن استوار است. حال پرسش این است که روحانیت به چه چیزی استوار است یا به چه چیزی زنده است و حیات اجتماعی خود را تداوم میبخشد؟
گفته شد که زنده بودن یا مشروعیت اجتماعی روحانیت به میزان پذیرشِ هنجارهای اجتماعیای وابسته است که به مردم نمایانده است؛ همچنین گفته شد برای تحصیل چنین مشروعیت اجتماعی روحانیت باید از «خود» شروع نماید. با این تعریف از مشروعیت اجتماعی یا زنده بودن روحانیت میتوان مدعی شد که روحانیت با اعتبار و اعتماد و اقتدار فراگیر قادر خواهد بود که مشروعیت اجتماعی را به دست بیاورد یا آن را حفظ نماید. اما سؤالی که مطرح میگردد، این است که اعتبارِ روحانیت، اعتماد و اقتدار فراگیر او به چه چیزی بستگی دارد و شاخصهای آنها کداماند؟
در پاسخ میشود گفت روحانیت نقشهای متفاوتی را در جامعه عهدهدار میباشد؛ ولی برای موفقیت در ایفای نقش لازم است روحانی دارای «پایگاه و موقعیتی» باشد که منزلت مورد انتظار را دارا باشد. بنابراین میتوان گفت جامعه از ایفاگران نقشهای اجتماعی یعنی روحانیت انتظار دارد که واجد سه نوع صلاحیت باشند.
3. تشریح و تبیین جایگاه صلاحیتهای سهگانه (صلاحیت اخلاقی، اسلامشناسی، آگاهی سیاسی) در موفقیت نقشهای روحانیت
الف) صلاحیت عمومی (صلاحیت اخلاقی)
صلاحیت عمومی برای ایفای نقش اجتماعی برای همه آنانی که روحانیاند، از مبتدی (طلبه) تا مجتهد اعلم همان تهذیب و اخلاق میباشد؛ چون اگر روحانی مهذب باشد خواهد توانست هستی خود را در خدمت اسلام و نظام اسلامی قرار دهد.صلاحیت عمومی، در این نوشتار، یعنی صلاحیتی که از همه روحانیان انتظار میرود و روحانی برای کسب مشروعیت اجتماعیاش باید تقوا و روح بینیازی از دنیا را (بیتوجهی به مادیات و توجه به معنویات) که از شاخصهای صلاحیت عمومی لازم برای ایفای نقش اجتماعی روحانیت است، دارا باشد و رعایت نماید.
اگر شاخصهای صلاحیت عمومی تواضع، صراحت، خلوص، روح بینیازی، سادهزیستی و تطابق قول و فعل باشد، باید این شاخصها در روحانی تجلی پیدا نماید تا او بتواند در نقش اجتماعیاش موفق گردد وگرنه دچار چالش اساسی خواهد شد؛ برای مثال عدم تطابق و همسویی قول و فعل روحانی میتواند منزلت اجتماعی آنان را دچار مشکل سازد. با رجوع به هشدارها و توصیههای علمای اخلاق به شاگردان خود میتوان به اهمیت این مهم پی برد که فقدان شاخصهای صلاحیت عمومی چه مشکلاتی را برای روحانیت در بسترهای اجتماعی ایجاد میکند. البته باید یادآور شد برای داشتن جامعهای پیامبر پسندانه وجودِ اخلاق برای تمامی اقشار اجتماعی ضروری و لازم است؛ اما برای قشر اجتماعیای همچو روحانی بخشی از حیات و هویت اوست؛ چرا که او داعیهدار ساختن انسان و جامعهای پیامبرپسندانه میباشد.
تربیت انسان هدف عالی تعالیم اسلامی است و روحانیت که داعیهدار چنین امری است، باید بداند که اول تهذیب، سپس پذیرفتن رسالت، اول تهذیب نفس سپس تهذیب مردم و جامعه. مرحله اول در امر تهذیب، تهذیب خود است بعد تهذیب جامعه؛ اگر روحانی مهذب نباشد پرداختن به دیگران امری بیهوده و عبث میباشد. (14) البته لازم به یادآوری است که «اکثریت موفقیتهای روحانیت و نفوذ آنان در جوامع اسلامی در ارزش عملی زهد آنان بوده است»؛ (15) برای مثال افرادی چون مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمی، مرحوم آشیخ مهدی حکمی، مرحوم سید محمد برقعی، میرزا محمد ارباب، که ریاست صوری و معنوی مردم را داشتند، زندگیشان یک زندگی بسیار ساده بود و همه این بزرگان کسانی بودند که در امر تهذیب بسیار موفق بودند؛ امام خمینی دربارهی این بزرگان میگوید: «من گمان ندارم هیچ طلبهای مثل او (آشیخ ابوالقاسم قمی) بود، زندگیاش یک زندگیای بود که مثل سایر طلبهها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلی داشت دوسه تا اتاق داشت خیلی ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدی همینطور، سایرین هم همینطور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتی انسان در آن محیط واقع میشد که اینها را میدید، همین دیدن اینها برای انسان یک درسی بود، وضع زندگی آنها برای انسان یک وضعی بود، درس بود برای انسان، عبرت بود. هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید برای اینکه خانهتان بهتر باشد، از معنویتتان به همین مقدار، از ارزشتان به همین مقدار کاسته میشود. ارزش انسان به خانه نیست به باغ نیست، به اتومبیل نیست». (16)
در ادامه نوشتار توجه دادن به این نکته خالی از فایده نخواهد بود که داشتن صلاحیت خاص (اسلامشناسی) صرف ممکن است مضر به جامعه انسانی هم باشد؛ پس میتوان گفت لازمه مفید بودن این صلاحیت همراهی با صلاحیت عام (اخلاق) میباشد، حتی اگر آن صلاحیت خاص علم توحید یا علم فقه باشد. امام خمینی در این باره میگوید: علم تنها اگر ضرر نداشته باشد، فایده ندارد... تمام فسادهایی که در یک ملتی یا ملتها پیدا شده است از حوزههای علمیهای بوده است که متعهد به دستورهای اسلامی نبودهاند. تمام این ادیانی که ساخته شده است از دانشمندان و علما سرچشمه گرفته است؛ علم و عمل و علم و تعهد به منزله دو بال هستند که با هم میتوانند به مراتب ترقی و تعالی برسند. (17)
امام خمینی در امر تهذیب و ساده زیستی تفاوتی بین طلبه و مجتهد نمیگذاشت و میگفت مبادا سطح زندگی روحانیت از سطح زندگی معمولی مردم بالاتر باشد و برای حیات داشتن روحانیت و تداوم حیاتش توصیه میکرد که: «درست مانند علمای گذشته ساده زندگی کنید. در گذشته چه طلبه و چه عالم بزرگ شهر زندگیشان از سطح معمولی پایینتر بود و یا مثل آنها بود. امروز سعی کنید زندگیتان از زندگی آخوندی تغییر نکند. اگر روزی از نظر زندگی از مردم عادی بالاتر رفتید بدانید که دیر یا زود مطرود میشوید؛ برای اینکه مردم میگویند ببینید آن وقت نداشتند که مثل مردم زندگی می کردند، امروز که دارند و دستشان میرسد از مردم فاصله گرفتند. باید وضع مثل سابق باشد، باید طوری زندگی کنیم که نگویند طاغوتی هستیم». (18)
اما شاخصها و میزان و معیار فهم اینکه آیا روحانیت در چند دههِ انقلاب اسلامی در ساحت صلاحیتِ عمومی دچار گسل و چالش شده است یا نه؟ اگرچه تحقیقات مستقلی در این امر وجود ندارد؛ ولی باید اذعان داشت روحانیت اعم از طلبه و مجتهد سطح زندگیاش با طلبه و مجتهد قبل از انقلاب تفاوت چشمگیری داشته است.
ب) صلاحیتِ خاص (صلاحیت اسلامشناسی)
صلاحیتِ خاص دارابودن ویژگیهای لازم، تواناییها و تجارب خاص فرد برای انجام یک وظیفه معین است. در این صلاحیت از روحانی سؤال میشود تو چه میتوانی انجام دهی یا چه بلد هستی؟ به عبارتی دیگر تواناییها و تجارب تو در تحقق نقشهای ویژهات چه اندازه میباشد؟آموزش مذهبی امری مقدس است و صرفاً از طریق مراسم دینی و اهتمام روحانیت صورت میگیرد و چون متولی ارزشهای مذهبی روحانیت است، فهم و آموزش و ترویج و تحکیم دین غالباً در مراسم مذهبی و زیر نظر روحانیان باید انجام شود. البته این امر از منظر روحانیت امری طبیعی است؛ پس قبل از هر نوع آموزشی و ترویجی باید خود روحانی به آن مرحله از فهم دین رسیده باشد تا بر آن اساس به ترویج و تبلیغ و تحکیم دین بپردازد. اما سؤال این است که آیا روحانی، در صلاحیت خاص، اسلام را با تمام سطوح و ابعاد فهمیده است.
روحانی در بخش صلاحیت خاصی برای ایفای نقش اجتماعیاش باید به فقه، عرفان، کلام، تفسیر و فلسفه بپردازد و اسلام را منحصر در یک علم نداند؛ باید اسلامشناس باشد (اسلام شناسی مجموعه دانشی است که اسلام را اولاً شناسایی و فهم میکند و ثانیاً ترویج و ثالثاً تحکیم مینماید). امام خمینی دراین باره میگوید: یکی میآید چهار تا از جنگهای اسلام را بررسی میکند بعد میشود اسلامشناس، خوب تو جنگشناسی و از اسلام بگو من این ورقش را میشناسم، فقیه حق ندارد بگوید که من اسلامشناسم، فقیه باید بگوید من فقهشناسم... فیلسوف حق ندارد بگوید من اسلامشناسم، این بگوید من از یک قسمتی از مثلاً معقولات اسلام را ادراک کردهام، آن هم که حکومت اسلامی را بررسی کرده و اطلاع پیدا کرد که وضع حکومت چه بوده، او هم حق ندارد بگوید من اسلامشناسم؛ ادعای اسلامشناسی جز برای آنکه همه جهات اسلام را بداند و همه مراتب معنویت و مادیت اسلام را بداند؛ او میتواند بگوید من اسلامشناسم. (19) شهید مطهری در آثارش صلاحیت خاص را با عنوان؛ «آگاهی دینی» مطرح میکند و میگوید «اولاً باید علم و اطلاعش به مبانی دین کافی باشد، مبانی اسلام را کاملاً بشناسد، به روح تعلیمات اسلامی آگاه باشد، ظاهر اسلام، باطن اسلام، پوسته اسلام و هسته اسلام همه را در حد خود و جای خود بشناسد تا بفهمد مصلحت دین یعنی چه». (20) با توجه به مطلب فوق میتوان گفت اسلام با محورهای زیر قابلیت فهم و ترویج و تحکیم را دارد:
1. فقاهت و اجتهاد، (فقه یا فقه جواهری دارای دو رکن است: رکن اصول معتدل و آگاه به همه جوانب استنباط؛ رکن تطور فقه یعنی مجتهد با دید باز بتواند سؤالهای زمانه را بشناسد؛ چرا که تا سؤال زمان را نداند ممکن نیست بتواند از لحاظ فقه پاسخگو باشد. اما باید توجه کرد فقه با همه گستردگیاش و با همه جوانب و ظرفیتهایش فقط یک برگ از اسلام یا اسلامشناسی است)؛ 2. فلسفه؛ 3. عرفان؛ 4. کلام و دیگر علوم حوزوی مانند علم رجال و درایه. هر یک از این علوم باید رسالت خود را در جامعه ایفا کند تا جامعه دچار مشکل نگردد؛ مثلاً اگر فلسفه در جامعه به حاشیه رانده شود کمترین ضرر به آن جامعه این است که در بخش آوردن استدلال و براهین برای آنانی که زبان دین را نمیفهمند یا حتی زبان دین را میفهمند، کم خواهد آورد.
با توجه به نکتههای فوق شاخصهای صلاحیت علمی (صلاحیت خاص) را چنین میتوان گزارش نمود: صلاحیت علمی یا صلاحیت خاص یعنی داشتن تخصص در علومی که اصول و فروع اسلام موضوع و مسائل آن علوم است یا علومی که مقدمه علوم اسلامی است، (21) یعنی داشتن تخصص در علومی چون قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، علم کلام، علم فقه، علم اخلاق و فراگیری آن علم با توجه به مقتضیات روز؛ از باب مثال عالمِ علم فقه در صلاحیت خاص باید این علم را طوری فراگرفته باشد که پویایی فقه و وسعتِ نگرش و بازنگری در احکام را به همراه داشته باشد. دراین باره آیتالله هاشمی رفسنجانی میگوید: استقلال حوزه علمیه منوط به این است که حوزه علمیه جامعی داشته باشیم. ایشان در ادامه گفتگوی خود میافزاید: «اگر میخواهید نظام اسلامی باشد و نظریات حوزه را در نظر بگیرد، اول باید حوزه را متحول کنید. حوزه باید وارد احکام مورد نیاز جامعه شود، همه این قوانینی که مجالس میگذرانند، تصویبنامهها و آییننامهها میتواند حکم شرعی داشته باشد. اگر روحانیت وارد شود و مباحث حکومتی را به اندازه کتاب صلاة بحث کند که خیلی بیش از این میشود. نماز یک عبادت در زندگی ماست؛ ولی حکومت همه زندگی ماست. تحصیل، اقتصاد، فرهنگ، ورزش، تفریح، سفر و همه اینها احکام دارد و قانون هم میخواهد. بنابراین راهکار درست این است که حوزه جامعی داشته باشیم که در حوزه برای همه این مسائل با مبانی اسلامی حکم بگوید... و فکر میکنم حوزه ما هنوز آمادگی جوابگویی احکام حکومتی را به طور کافی ندارد». (22) به عبارتی حوزه علمیه بعد از انقلاب اسلامی حتی در شعبهای از صلاحیت خاص یعنی در شعبه فقه هم هنوز نتوانسته است موفق باشد چه رسد در شعبهها یا شاخههای دیگر دانش حوزوی یعنی فلسفه، عرفان، تاریخ.
مشکلاتِ روحانیت در سطح صلاحیت خاص را به طور فهرستوار این گونه میتوان بیان داشت: 1. بیاطلاعی از مسائل جامعه یا ناهمسویی علوم فراگرفته با مشکلات و معضلات جامعه؛ 2. ناتوانی مجتهدان در حل مسائل جدید فقهی؛ 3. حاشیه راندن شاخههای دیگرِ دانش اسلامشناسی. مانند فلسفه، تاریخ و عرفان. درباره بند سوم مشکلات روحانیت در صلاحیت خاص میتوان ادعا کرد در تاریخ اندیشه و تفکر اسلامی متأسفانه هیچوقت بین عالمانِ رشتههای مختلف اسلامی، جهت یافتن حقایق، اجماعی نبوده و تلاش نکردند که همدیگر را پوشش دهند و همدیگر را به جای تکفیر تکمیل نمایند؛ علامه طباطبایی این مطلب را این گونه توصیف میکند:
طریق بحث پیرامون حقایق و کشف آن منحصر در سه طریق است: یا از راه ظواهر دینی کشف میشود و یا از طریق بحث عقلی یا از مسیر تصفیه نفس. مسلمانان هر طایفه یکی از این سه طریق را سلوک کردهاند؛ درحالی که به طور قطع یکی از این سه راه حق و درست است و آن دو دیگر باطل است. این سه طریق خودشان یکدیگر را باطل میدانند و بینشان تنازع و تدافع هست و به همین جهت است که جمعی از علما در صدد برآمدهاند به مقدار بضاعت علمی که داشتهاند و در عین اختلافی که در مشرب داشتهاند، بین ظواهر دینی و بین مسائل عرفانی نوعی آشتی و توافق برقرار کنند؛ مانند محییالدین عربی، عبدالرزاق کاشانی، ابنفهد، شهید ثانی و فیض کاشانی. بعضی دیگر در صدد برآمدهاند بین فلسفه و عرفان صلح و آشتی برقرار سازند؛ مانند ابینصر فارابی، شیخ سهروردی صاحب اشراق و شیخ صائنالدین محمد ترکه. بعضی دیگر در این مقام برآمدهاند تا بین ظواهر دینی و فلسفه آشتی برقرار سازند، چون قاضی سعید و غیره. بعضی دیگر خواستهاند بین هر سه مشرب و مرام توافق دهند؛ چون ابنسینا که در تفسیرها و سایر کتبش دارد و صدرالمتألهین شیرازی در کتابها و رسالههایش و جمعی دیگر که بعد از وی بودند. ولی با همه این احوال اختلاف این سه مشرب آن قدر عمیق و ریشهدار است که این بزرگان نیز نتوانستند کاری در رفع آن صورت دهند؛ بلکه هر چه در قطع ریشه اختلاف بیشتر کوشیدند ریشه را ریشهدارتر کردند و هرچه در صدد خاموش کردن اختلاف برآمدند دامنهی این آتش را شعلهورتر ساختند. (23)
ج) صلاحیت پایهای (صلاحیت آگاهی سیاسی)
سومین صلاحیت صلاحیتِ پایهای است. صلاحیت پایهای یعنی اینکه روحانیت باید دارای آگاهی سیاسی باشد. آگاهی سیاسی به مثابه چشمی است که اگر روحانیت فاقد آن باشد، دو صلاحیتِ پیش گفته در حرکتهای اجتماعی به روحانیت کمک نخواهند کرد. بنابراین روحانیت باید سه صلاحیت اصلی خود را حفظ کند تا مشروعیت اجتماعیاش تداوم یابد. (24) اما سؤالی که در اینجا میتوان مطرح کرد این است که آگاهی سیاسی یعنی چه و چه فوایدی برای ایفای نقش روحانیت دارد؟ به طور اجمالی میتوان گفت آگاهی سیاسی شناختِ زمان و فضایی است که در آن زندگی میکنیم. برای بهتر روشن شدن این صلاحیت به سخنان امام خمینی، شهید مطهری و مقام معظم رهبری رجوع میکنیم. آیتالله خامنهای دربارهی اهمیت و جایگاه صلاحیت پایهای میگوید:اگر شما اعلم علما باشید، ولی زمانتان را نشناسید، محال است بتوانید برای جامعه اسلامی امروز مفید واقع شوید؛ اگر ندانیم که استکبار چه کاری میخواهد بکند و دشمنان ما چه کسانی هستند و از کجا نفوذ میکنند و اگر متوجه نباشیم که در جامعه ما چه میگذرد و چه مشکلاتی وجود دارد و علاجش چیست و اگر اطلاع نداشته باشیم که در جبههبندیهای امروز جهان چه جایگاهی داریم، نمیتوانیم نقش واقعی خود را ایفا کنیم. همیشه توسری و کتک را کسانی میخورند که بین دو جناح بازیگر قرار گیرند و ندانند چه اتفاقی میخواهد بیفتد و چه عواملی صحنه بازی را به نفع خود تغییر میدهند. بصیرت و علم به زمان و استفاده از موقعیتها برای هر عاملی، چه اعلم علما و چه کسی که در یک محله احکام دین را به چند نفر تعلیم میدهد، ضروری است. (25)
شهید مطهری صلاحیت پایهای را با عنوان «آگاهی اجتماعی» مطرح میکند و میگوید: اولاً باید علم و اطلاعش به مبانی دین کافی باشد، مبانی اسلام را کاملاً بشناسد، به روح تعلیمات اسلامی آگاه باشد. ظاهر اسلام، باطن اسلام، پوسته اسلام و هسته اسلام همه را در حد خود و جای خود بشناسد تا بفهمد مصلحت دین یعنی چه؟ ثانیاً تنها دانستن و شناختن دین برای مصلحتگویی کافی نیست، جامعه را باید بشناسد، به اوضاع دنیا باید آگاه باشد، باید بفهمد که در دنیا چه میگذرد و امروز مصحلت جامعه اسلامی در برابر جریانهای موجود دنیا چه اقتضا میکند و مردم را به آن جریانها و مصالح واقعی آنها آگاه بکند.
ایشان میافزاید: متأسفم که باید بگویم ما از این جهت ضعیفیم (26)... آدمی که سر و کارش فقط با چند کتاب معین در یک علم به خصوص مثلاً فقه، ادبیات، فلسفه و غیره باشد و در کنج مدرسه به سر برد نمیتواند بفهمد در جامعه چه میگذرد و چه باید کرد. انسان در کنج مدرسه نمیتواند مصالح جامعه را تشخیص بدهد. علم و اطلاع به اوضاع جاری و متغیر جهان لازم است. شامه تیز میخواهد که حتی حوادثی که در آینده واقع میشود از حالا پیشبینی کند و جامعه را طوری از آن حادثه عبور دهد که با خطری مواجه نشود. هدایت بدون قدرت پیشبینی امکانپذیر نیست. (27)
ایشان در ادامه تمثیل راننده را میآورد که کجا باید فرمان دهد یا ترمز کند و با این تمثیل مطلب را به اینجا میرساند که ما (روحانیان) در صورتی میتوانیم هادی جامعه باشیم که «بفهمیم در کجای جامعه ترمز کنیم، در کجا فرمان را بپیچیم، همچنین باید بدانیم کجا گاز بدهیم و بر سرعت بیفزاییم. شخص باید بفهمد کجا سنگر هست، چه فرصتی پیش آمده، از فرصت استفاده کند». (28)
موضوع سخنان شهید مطهری در کلام امام خمینی هم با ادبیات دیگری و با تمرکز و صراحت مورد تأکید قرار گرفته است؛ میگوید: «یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولی... در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را در دست بگیرد». (29) در جای دیگر با تفصیل و تأکید بیشتری میگوید: «آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرها و فرهنگ کم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان و درک موقعیت و... از ویژگیهای یک مجتهد جامع است». (30)
مباحثِ صلاحیت پایهای آنقدر برای حوزههای علمیه و روحانیت مهم میباشد که امام خمینی در آثارش حوادث واقعه را حوادث سیاسی و پیشامدهای اجتماعی میداند و میگوید: «حوادث واقعه همین حوادث سیاسی است، همین پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی بوده که برای مردم و مسلمین روی میداده است». (31) مقام معظم رهبری هم در این باره میگوید: سیاست و فهم سیاسی و جهتشناسی سیاسی جزو شئون عالم است. (32) «ایشان در جای دیگر میافزاید آگاهی سیاسی به مثابه چشمی است که اگر نداشته باشیم آن دو عنصر دیگر (فقاهت و تهذیب) در حرکت به ما کمک نخواهند کرد.» (33)
اهمیت و ضرورت آگاهی سیاسی روحانیت به حدی است که در کلام بزرگان آمده «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادات وارد نشده است. شما پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه میکنید، هفت هشت تا کتابی است که مربوط به عبادات است، باقیاش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و این طور چیزهاست. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، یک بعد ضعیفش را گرفتیم». (34) اما هنوز این سؤال کلیدی و اساسی باقی مانده است که آیا این کتابها بعد از انقلاب اسلامی ایران از حاشیه بودن خارج شده و به متن آمدهاند، آیا حوزه علمیه بعد از انقلاب اسلامی ایران به این کتب مربوط به سیاسات پرداخته است؟ متأسفانه باید گفت تغییری در سیستم آموزشی حوزههای علمیه روی نداده که در فرمایشهای این بزرگان احیا شود یا اگر هم تغییری به چشم میآید در راستای پرکردن خلایی که مدنظر آنان بوده، نبوده است.
با توجه به مطالب فوق، معنادار کردن و تقویتِ شاخصهای صلاحیت پایهای این اقدامات را میطلبد: 1. مطالعه تاریخ ایران، جهان اسلام و جهان؛ 2. کسب بصیرت و آگاهی اجتماعی و سیاسی و بهرهگیری از آنها؛ 3. احیا و آموزشی کردن کتبی که به گفتهی امام خمینی مربوط به سیاسیات و اجتماعیات است.
نتیجه
روحانیت قبل از انقلاب اسلامی در جامعه ایران با مشروعیتی که در نزد مردم متدین داشت نقشهایی ایفا نمود؛ اما بعد از انقلاب اسلامی علاوه بر کار ویژههای دوران قبل از انقلاب کار ویژههای جدید نیز پیدا کرده است. روحانیت با واردشدن به اداره عرصهِ اجتماعی - سیاسی دارای دو نقش اساسی و بنیادی شد:1. سامانبخشی به بُعد اخروی و حل مسئله رستگاری و معناداری جهان؛
2. سامانبخشی بُعد دنیوی زندگی مردم. این نقش را بعد از انقلاب و با واردشدن جدی به صحنههای سیاست دارا شد. در این بخش روحانیت نیازمند کسب صلاحیتهایی است که باید به دست بیاورد یا باید به دست آورده باشد؛ و گر نه دچار چالش اساسی و خطرناکی خواهد شد که جبران آن فردا دیر میباشد؛ چون روحانیت رسماً متولی دین/مذهب و اجرای احکام اسلامی در جامعه است.
بنابراین او علاوه بر تقویت اعتقاد در میان مردمان وظیفه دارد به تنظیم رفتارهای اجتماعی، نگهبانی و تقویت اخلاق و ایجاد تقویت همبستگی اجتماعی بپردازد. دستیابی به این موارد نیازمند تحصیل و به کارگیری صلاحیتهای سه گانه (اخلاق، اسلامشناسی و آگاهی سیاسی) است که به طور مستوفی در متن مقاله به آنها اشاره گردید. در صلاحیت اخلاقی گفته شد بین انتظارات مردم از اخلاقِ روحانی و آنچه که بین روحانیان به عنوان یک کل موجود است، فاصله است؛ پس شاهد نوعی مشکل یا بحران در این سطح از صلاحیت روحانیت هستیم که باید تلاش شود هرچه زودتر این مشکلات برطرف گردد. اما در صلاحیت خاصی نتیجه این شد که روحانیت در طول تاریخِ تفکرش نتوانست در تمامِ ابعاد به اسلامشناسی بپردازد؛ بدون اینکه همدیگر را تکفیر یا طرد نمایند؛ به قول علامه طباطبایی بدون اینکه زاویهای از زوایای مثلث حذف یا ضیق گردد. در صلاحیتِ دانش سیاسی یا آگاهی سیاسی باید گفت قبل از انقلاب اسلامی طرفدارانِ اندکی را با خود همراه داشت؛ ولی متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی ایران نتوانست به صورت نهادینه شده به سمت تحقق در میان روحانیت حرکت کند. اگرچه گامهایی در این راستا برداشته شد؛ ولی آن دسته از روحانیانی که این زاویه را پررنگتر کردند، در قسمتهای دیگر یا ضعف دارند یا اینکه آنها را متهم به این ضعف میکنند.
پینوشتها
1- عضو هیئت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2- پایگاه یا جایگاه: پایگاه به موقعیت اجتماعی و جایگاهی اطلاق میشود که فرد در گروه یا در مرتبه اجتماعی یک گروه، در مقایسه با گروههای دیگر، احراز میکند و این جایگاه مزایای شخص را تعیین میکند.
3- نقش: نقش به رفتاری اطلاق میشود که دیگران از فردی که پایگاه معین را احراز کرده است، انتظار دارند.
4- روحانیت: روحانی در این تحقیق یعنی علمای علم و تقوا که توانایی الگو بودن برای جامعه را داشته باشند؛ الگو در اندیشه خالص اصیل اسلامی و الگو در عمل اسلامی؛ به عبارت دیگر روحانی کسی است که دارای سه خصلت و ویژگی اخلاق، اسلام شناسی و آگاهی سیاسی باشد و رفتارش را بر اساس آن سه تحقق بخشد.
5- روحانیان کسانیاند که امام خمینی آنان را با این اسامی معرفی میکند: شغل علما شغل انبیاست، نماینده انبیایند یا بر جای انبیاء نشستهاند یا نمایندهی امام زمان (عج) یا نماینده رسول خدایند؛ روحانی نشانه خدا و نشانه اسلام هست (ر.ک: امام خمینی؛ صحیفه امام؛ ج 8، صص 258، 261 و 276. همچنین ر.ک: به همو، ولایت فقیه؛ ص 146).
6- مرتضی راوندی؛ تاریخ اجتماعی ایران؛ ج 1، ص 689.
7- امام خمینی؛ صحیفه امام ؛ ج 1، ص 275.
8- افق حوزه، س 3، ش 27، دوشنبه 5 بهمن 1383.
9- امام خمینی؛ صحیفه امام؛ ج 21، ص 99-98. همچنین تبیان، دفتر شانزدهم، ص 272.
10- سیدمحمد حسینی بهشتی؛ ولایت با رهبری روحانیت؛ ج 3، ص 313.
11- همان.
12- افق حوزه؛ س 3، ش 27، 5 بهمن 1383.
13- مشروعیت اجتماعی و زنده بودن روحانیت به دو چیز است: 1. حاکمیت ارزشهای غیر مادی در جامعه؛ 2. کارآمدی یا کارایی روحانیت. البته باید اذعان داشت مراد ما از کارآمدی میزانِ دستیابی روحانیت به اهدافش است یا تواناییای میباشد که از روحانیت در ایفای نقش انتظار میرود. ما کارآمدی را بر اساس گفتار میلر تعریف کردیم. جهت آشنایی با نظر میلر ر.ک: ولبرت میمیلر؛ راهنمای سنجش و تحقیقات اجتماعی ؛ ص 124.
14- امام خمینی دراین باره میگوید: اگر انسان خودش مهذب نباشد نمیتواند دیگران را تهذیب کند، حرف اثر ندارد. آنها (ائمه جماعت و جمعه) باید انشاءالله به مقام عالی تهذیب برسند و مردم را هم دعوت به این مطلب بکنند (ر.ک: امام خمینی؛ صحیفه امام؛ ج 15، ص 505). امام خمینی در این زمینه مواردی را با ادبیات متفاوت و متعدد به کار برده است؛ مثلاً گفتهاند: تا اصلاح نکنید نفوس خودتان را، از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید، شما نمیتوانید دیگران را تهذیب کنید. آدمی که خودش آدمی صحیحی نیست نمیتواند دیگران را تصحیح کند؛ هر چه هم بگوید فایده ندارد (همان، ج 13، ص 420). یا در جای دیگر به روحانیت توصیه میکند: شما آقایانی که میخواهید مردم را دعوت کنید به آخرت، باید قدم اول را خودتان بردارید تا دعوتتان حق باشد والا دعوت غیر حق است، آن هم که درس توحید میگوید، آن هم همینطور است که اگر چنانچه در او آن منیت باشد، زبان زبانِ شیطان است و درس توحید را به زبان شیطان میگوید. شما آقایانی که میخواهید بروید در جاهای دیگر و تربیت کنید مردم را، ملتفت باشید که یک وقت خدای نخواسته، خودتان آلوده نباشید و آنها را دعوت کنید (همان، ج 19، ص 253-254). ایشان در جای دیگر میافزاید: اگر بخواهد کسی تهذیب بشود، با علم تهذیب نمیشود؛ علم انسان را تهذیب نمیکند. گاهی علم انسان را به جهنم میفرستد؛ گاهی علم توحید، علم عرفان، علم فقه و علم اخلاق انسان را به جهنم میفرستد. با علم درست نمیشود. تزکیه میخواهد (همان، ص 134).
15. همان، ج 21، ص99.
16. ر.ک: همان، ج 19، ص 251-252.
17. همان، ج 13، ص 413. امام خمینی خطر علم بدون تهذیب را مکرراً یادآور شده است و در جای دیگر دراین باره میگوید: تو طلبه فقه و حدیث و سایر علوم شرعیه نیز در مقام علم بیش از یک دسته اصطلاحات که در اصول و حدیث به خرج رفته ندانی. اگر این علوم که همهاش مربوط به عمل است در تو اضافهای نکرده و تو را اصلاح ننموده، بلکه مفاسد اخلاقیه و عملیه به بار آورده کارت از علمای سایر علوم پستتر و ناچیزتر بلکه از همه عوام پستتر است... علم اگر تو را هدایت نکند و مفاسد اخلاق و علمی را از تو دور نکند پستترین شغلها از آن بهتر است؛ چه که آنها نتیجه عاجلی دارد و مفاسد دنیوی و اخرویاش کمتر است و تو بیچاره جز وزر و وبال نتیجه نبری و جز مفاسد اخلاقی و اعمال ناهنجار حاصلی برنداری (ر. ک: همو، چهل حدیث اربعین حدیث؛ ص 91-92).
18. همو، صحیفه امام؛ ج 17، ص 452-453. امام خمینی بارها این مطلب را متذکر شدهاند که اگر روحانی فاسد شد، عالم را فاسد میکند، اگر روحانی مهذب نباشد یک مملکت را فاسد میکند، اگر نفس یک روحانی غیرسالم باشد کشور را فاسد میکند و این مطالب را میتوان در صحیفه امام، جلد 12، صفحه 494 و ج 13، صفحه 420 و ج 15، صفحه 483 و ج 2، صفحه 16 و جلد 7 و صفحه 486 و چهل حدیث، اربعین حدیث، صفحه 151 مشاهده نمود.
19. همو، صحیفه نور؛ ج 8، ص 72.
20. مرتضی مطهری؛ ده گفتار؛ ص 262.
21. گفتیم علوم اسلامی یا این... یا آن... چون در قبال پاسخ به این پرسش که علوم اسلامی چیست، نظرهای متفاوتی است؛ شهید مطهری چهار قسم از دیدگاهها را بیان داشته است: 1. علومی که موضوع و مسائل آن علوم، اصول یا فروع اسلام است یا چیزهایی است که اصول و فروع اسلام به استناد آنها اثبات میشود؛ یعنی قرآن و سنت، مانند علم قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، علم کلام نقلی، علم فقه، علم اخلاق نقلی. 2. علوم مذکور به علاوه علومی که مقدمه آن علوم است. علوم مقدمه مانند ادبیات عرب از صرف و نحو و لغت و معانی و بیان و بدیع و غیره و مانند کلام عقلی و اخلاق عقلی و حکمت الهی و منطق و اصول فقه و رجال و درایه. 3. علومی که به نحوی جزء واجبات اسلامی است؛ یعنی علومی که تحصیل آن علوم ولو به نحو واجب کفایی بر مسلمانان واجب است. 4. علومی که در حوزههای فرهنگی اسلامی رشد و نما یافته است، اعم از آنکه از نظر اسلام آن علوم واجب و لازم بوده یا نه و اعم از آنکه آن علوم از نظر اسلام ممنوع بوده است یا نه، ولی به هر حال در جامعه اسلامی و در میان مسلمانان راه خود را طی کرده است، مانند نجوم احکامی (نه نجوم ریاضی) و بعضی علوم دیگر (ر.ک: همو، مجموعه آثار؛ ج 5، ص 35-39).
22. اکبرهاشمی رفسنجانی؛ «شکاف، انتظار شریعت و اقتضای واقعیت در حکومتداری ایران امروز»؛ ص 3-4.
23. محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه و تفسیر المیزان؛ ج 5، ص 460.
24. برای اطلاع بیشتر از معنای آگاهی سیاسی روحانیت ر.ک: سخنرانی مقام معظم رهبری در مراسم بیعت هزاران تن از طلاب حوزه علمیه قم و روحانیون بیست کشور جهان؛ 1368/3/22، در: http://www.leader.ir/lang/fa/index.php.
25. سخنرانی رهبری در 1368/4/20 در مراسم بیعت مدرسین، فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد با مقام معظم رهبری، در:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php.
26. شهید مطهری معتقد است که معنایهادی قوم بودن این نیست که ما تنها حالت منع و توقف به خود گرفتهایم، به هر کاری که میرسیم میگوییم این را نکن، آن را نکن و مردم را گرفتار کردهایم، یک جا هم باید مردم را تشویق کرد و به حرکت آورد. همین مثال اتومبیل را ذکر کردم و گفتم که ما باید مثل راننده اتومبیل باشیم، یک جا به اتومبیل گاز بدهیم، یک جا فرمان را بپیچیم، یک جا ترمز کنیم، یک جا کار دیگر، مثلاً چراغ بدهیم؛ هر موقعیتی اقتضایی دارد. بعد شوخی کردم و گفتم ما که نباید همیشه «آقا شیخ ترمز» باشیم، همه جا ترمز بکنیم. تنها ترمز کردن کافی نیست، یک جا هم باید «آقا شیخ فرمان» باشیم، یک جا «آقا شیخ موتور» باشیم. یکی از طلاب گفت ما هیچ کدام نیستیم؛ ما «آقا شیخ دنده عقب» هستیم (ر.ک: مرتضی مطهری؛ ده گفتار؛ ص 265).
27. همان، ص 263.
28. همان، ص 265.
29. امام خمینی؛ صحیفه نور؛ ج 21، ص 177.
30. همان، ص 289.
31. ر.ک: همان، ص 289. همچنین ر.ک: همو، ولایت فقیه؛ ص 69.
32. حوزه و روحانیت در آینه رهنمودهای مقام معظم رهبری ؛ ج 1؛ ص 207.
33. علی خامنهای؛ حدیث ولایت: مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری؛ ج 1، ص 64.
34. امام خمینی؛ صحیفه امام؛ ج 6، ص 34.
1. افق حوزه؛ س 3، ش 27، بهمن 1383.
2. امام خمینی، روحالله؛ چهل حدیث، اربعین حدیث؛ ج 24، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380.
3. _____؛ صحیفه نور؛ تهران: وزارت ارشاد اسلامی، 1361.
4. _____؛ ولایت فقیه؛ ج 12، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381.
5. تبیان (جوانان از دیدگاه امام خمینی) با دفتر شانزدهم، ج 13، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381.
6. حسینی بهشتی، سیدمحمد؛ ولایت، رهبری روحانیت؛ ج 3، تهران: نشر بقعه، 1383.
7. حکیمی، محمدرضا؛ هویت صنفی روحانی؛ قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360.
8. حوزه و روحانیت در آئینه رهنمودهای مقام معظم رهبری؛ ج 1، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1375.
9. خامنهای، علی (رهبر جمهوری اسلامی ایران)؛ حدیث ولایت: مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری ؛ج 1، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1375.
10. راش، مایکلی؛ جامعه و سیاست: مقدمهای بر جامعهشناسی سیاسی؛ ترجمه منوچهر صبوری؛ تهران: سمت، 1377.
11. راوندی، مرتضی؛ تاریخ اجتماعی ایران؛ ج 1، تهران: امیرکبیر، 1354.
12. رفیعپور، فرامرز؛ توسعه و تضاد؛ چ 2، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1377.
13. طباطبایی، محمدحسین؛ ترجمه و تفسیرالمیزان؛ ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی؛ ج 5، ج 18، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، 1383.
14. مطهری، مرتضی؛ ده گفتار؛ ج 11، تهران: جهاد سازندگی، 1375.
15. ____؛ مجموعه آثار؛ ج 5، قم: انتشارات صدرا، 1378.
16. میلر، ولبرت می؛ راهنمای سنجش و تحقیقات اجتماعی؛ تهران: نشر نی، 1380.
17. وبر، ماکس؛ دین، قدرت، جامعه؛ ترجمه احمد تدین؛ تهران: هرمس، 1382.
18. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ «شکاف، انتظار شریعت و اقتضای واقعیت در حکومتداری ایران امروز»، مجله راهبرد؛ ش 32، تابستان 1383.
19. http://www.leader.ir/langs/fa/index.php.
منبع مقاله :
فراتی, عبدالوهاب (1394), روحانیت و انقلاب اسلامی جلد دوم مجموعه مقالات, قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی, چاپ اول.