نیومارک متون را به اقسام خبری، (1) اخباری (2) و خطابی (3) تقسیم میکند. (4) قرآن کریم این هر سه را در خود دارد، اما باید توجه داشت که دو عبارت خطابی و خبری در قرآن اندکی خاص میشود. دلایل آن را میتوان اینگونه برشمرد:
1. خبر در قرآن هم تجربیات لمس شدنی و هم تجربیات لمس ناشدنی (عالم غیب، جاودانگی روح و غیره) را توأمان شامل میشود؛ در حالیکه خبری به معنای دقیق کلمه مثلاً به مقالات، کتب درسی، روزنامهها، گزارشهای فنّی که در آنها با اطلاعات قابل لمس سروکار داریم، اشاره دارد.
2. متون خطابی شامل مطالبی نظیر تبلیغات، اعلامیهها و مانند آنهاست که در آنها هویت خطابگر در غالب موارد مجهول است حال آنکه در قرآن هم هویت خطابگر (خداوند) و هم هویت خطاب شونده یا خطابشوندگان معمولاً معلوم است.
در اینجا ما بیشتر به وجه خطابی کلام توجه داریم. قرآن به عنوان متنی که موضعی سراسر خطابی دارد «اگرچه از گویندگان بسیاری – شامل شخصیتهای نیک مانند ابراهیم، موسی و مسیح و شخصیتهای بد مانند شیطان و فرعون – نقل قول میکند»، (5) یک گوینده و یا خطابگر اصلی بیشتر ندارد که همانا خداوند است. به عبارت دیگر، «دیدگاه الهی اسلام این است که گوینده در سراسر قرآن خداوند، دریافت کننده وحی محمد و فرشته میانجی آیات وحی جبرئیل است». (6) اگر به نقش گفتگو (دیالوگ) در آیات قرآن توجه کنیم، این مطلب به خوبی تبیین میشود؛ طوری که، در بعضی سورهها نظیر سوره یوسف «از طریق گفتگوست که پیرنگ داستان پیش میرود». (7) وقتی قرار باشد مفهوم خطاب را بررسی کنیم، اهمیت گفتگو قطعاً بالاست زیرا خطاب بدون وجود یک بافت محاورهای بیمعنا به نظر میرسد. میر گفتگوهای قرآنی را به پنج دسته تقسیم میکند: (8)
1. احتمالاً شایعترین نوع گفتگو، گفتگو میان یک پیامبر و قومی است که وی به سوی آنها فرستاده شده است: پیامبری پیامش را به قوم خویش عرضه میکند و معمولاً قوم آن را نادیده میگیرد یا رد میکند.
وی برای مثال، به سوره شعراء اشاره میکند که در خلال آن گفتگوهایی با حضور این پیامبران شکل میگیرد: ابراهیم (علیهالسلام)؛ آیات 69-82، نوح (علیهالسلام)؛ آیات 18-105، عاد (علیهالسلام)؛ آیات 38-123، صالح (علیهالسلام)؛ آیات 56-141، لوط (علیهالسلام) آیات 9-160، و شعیب (علیهالسلام)؛ آیات 88-176.
2. دیگر نمونه رایج گفتگوهای قرآنی گفتگوهایی است که میان خدا و پیامبران حادث میشود. در اینجا... پیامبر درخواستی را مطرح میکند و خداوند پاسخ میدهد، و یا اینکه پیامبر نسبت به افعال الهی بصیرت مییابد.
مثالهایی که میر ارائه میدهد عبارتند از: آیهی 260 سورهی بقره که در ضمن آن «ابراهیم میخواهد بداند خداوند چگونه مردگان را محشور میکند؛ آیهی 143 سورهی اعراف که در آن موسی تقاضا میکند خداوند را ببیند» و همینطور آیهی 35 سورهی قصص که در خلال آن «موسی که به امر الهی باید به نزد فرعون برود، واهمه خود را از اینکه شاید فرعون او را به قتل برساند، ابراز میدارد».
3. شماری از گفتگوها در عالم آخرت حادث میشود: در آیات 4-7 سورهی مدثر، بهشتیان و دوزخیان با یکدیگر گفتگو میکنند؛ در آیات 9-38 سورهی اعراف دوزخیان یکدیگر را نفرین میکنند؛ و در آیات 3-31 سبأ سران بدکار و پیروان آنها یکدیگر را متهم میکنند.
4. در برخی گفتگوها گویندگان درباره موضوع مهمی با یکدیگر مشورت میکنند...
نمونههای این نوع اخیر شامل آیات 8-10 سورهی یوسف است که در آن برادران یوسف در مورد راههای خلاص شدن از دست یوسف با یکدیگر بحث میکنند؛ و نیز آیات 29-35 سورهی نمل که بلقیس ملکهی سبأ «نظر درباریان خود را دربارهی پاسخ مناسب به نامهی سلیمان جویا میشود».
5. در برخی قطعات از متن قرآن گفتگو یک طرفه است: در آیات 9-34 سورهی بقره، خداوند نخست شیطان... و سپس آدم و حوّا را مخاطب میسازد، و در آیه 13 سورهی لقمان حکیم فرزندش را نصیحت میکند.
وقتی از کسی صحبت میکنیم که طرف خطاب است، باید بدانیم خطابگر کیست؛ و نیز وقتی به بحث خطاب و خطابشوندگان در قرآن میپردازیم، باید خطابگر اصلی (خداوند) را مدّ نظر داشته باشیم. براساس آیات 97 سورهی بقره؛ (9) 52 شوری (10) و 5 – 192 شعراء، (11) «قرآن از طریق فرشتهای به نام جبرئیل یا روحالامین نازل شده است». (12) اما در سورههای مدنی،
پیامبر (النبی) دیگر نه در نقش انتقال دهنده صرف پیام که شخصاً در نقش مخاطب کلام خداوند: «ای پیامبر» «یا ایها النَّبِی»، آیهی 28 سورهی احزاب، و یا در نقش عاملی که در کنار شخصیت الهی نقشآفرین است: «خدا و پیامبر او»: «اللهُ و رسولُهُ»، آیهی 22 سورهی احزاب ظاهر میشود. (13)
در باب اینکه چه کسی در قرآن سخن میگوید ونزبورو (14) ضمن نقل قول از سیوطی باروها را با نقل مصادیق بیپروا به چالش میکشد:
... سیوطی به پنج پاره از متن کتاب الهی مسلمانان استناد میکند که اسناد آن به خداوند دستکم محلّ اختلاف است: آیات 104 و 114 سورهی انعام سخن پیامبر عرب؛ آیه 64 سورهی مریم (و احتمالاً آیات 9 و 21 همین سوره و 30 سورهی ذاریات) سخن جبرئیل؛ و آیات 66-164 صافات منسوب به فرشتگان است؛ و سرانجام آیهی 4 سوره فاتحه میتواند کلام بندگان مؤمن (عباد) و یا، چنانچه از فعل امری قُولُوا تقدیر بگیریم، میتواند منتسب به خداوند باشد. (15)
چنین مینماید که اگرچه خداوند بنا به باور مسلمانان تنها گویندهی کلام وحی است و «صدایی معتبر که تردیدی در آن نیست»، (16) در متن قرآن این مطلب کمی بغرنج به نظر میرسد. شاید نکته این باشد که «عامل سوم یا صدایی الهی وجود دارد که در سطح درونی پیوسته با پیامبر سخن میگوید، اما به ندرت پیش میآید که مستقیم با شنونده سخن بگوید»؛ و اینکه «در سطح بیرونی ارتباط صدای الهی با صدای پیامبر ادغام شده است». (17)
در مجموع میتوان گفت «قرآن غالباً با صیغهی اول شخص («من» یا «ما» به طور متقابل) سخن میگوید و دالّ بر این است که این صدای خداوند است»، (18) «خواه به توصیف، تفسیر، تحلیل، اظهارنظر، تشویق، سرزنش، تهدید و پیشبینی بپردازد و خواه به یادآوری»، با ذکر این نکته که «ما» نشانهی «کثرت شأن و کبریایی است و نه کثرت عددی». (19) از این رو، قرآن را باید کلامی از نوع اول شخص به حساب آورد. از منظر شناسانه، از آنجا که خطاب کردن و خطاب شدن توسط یک «بیگانه آسمانی» (20) (یک عامل سوم) خصیصهی بارز گونهی کلامی اول شخص و دوم شخص است، (21) تعجبی ندارد اگر این بیگانه آسمانی (صدای الهی) در سرتاسر قرآن گوینده کلام باشد. موریس این اشخاص (دستوری یا حقیقی) متعدد را «بازی اسرارآمیز صداهای دائم التغییر» مینامد که این موارد را شامل میشود: من، ما، راوی بینام و نشان، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر پیامبران و اشخاص. (22) برای اینکه نمایی بازتر داشته باشیم، میتوان گفت دو گوینده در آن واحد در قرآن حرف میزنند که ما آنها را خُرده متکلم و اَبَر متکلم مینامیم. خُرده متکلم همه کسانی را شامل میشود که غیر از خود خداوند در قرآن سخن میگویند. اَبَر متکلم کسی نیست جز خداوند که در سطح کلان به عنوان منبع وحی در همه حال سخن میگوید و خطاب میکند به نحوی که حتی وقتی یوسف (علیهالسلام) با پدرش یا موسی (علیهالسلام) با فرعون صحبت میکند، خواننده (مسلمان) خودآگاه یا ناخودآگاه در ضمیر خود واقف است که در واقع این خداوند است که کلام را در دهان شخصیتها میگذارد. اگر بخواهیم قیاسی انجام دهیم، میتوان گفت خداوند کلّ صحنه را میگرداند و شخصیتها (خُرده متکلمان) روی صحنه نقش خود را بازی میکنند، «و لذا [خداوند] در آن واحد هم قهرمان است و هم صحنهگردان». (23)
در قرآن، خطاب از آن دسته مفاهیمی است که در مطالعات قرآنی به دو دلیل باید جانب احتیاط را در رابطه با آن رعایت کرد:
1. قسمتهایی که خوانندگان یا شنوندگان قرآن را مخاطب میسازد ممکن است با بخشهای روایی مثل گفتگو میان یوسف (علیهالسلام) و پدرش یعقوب (علیهالسلام) که در ضمن آن یک شخصیت، شخصیت دیگری را مورد خطاب قرار میدهد، یکسان قلمداد شود.
2. گاهی در جایی که تصوّر میکنیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد خطاب است، صدای الهی عملاً همه مسلمانان یا انسانها را به عنوان یک کل واحد مخاطب ساخته است. به نظر میرسد این ویژگی جزء ویژگیهای منحصر به فرد قرآن و کاربرد قدسی زبان در معجزهی احمدی باشد.
سیوطی در «الاتقان فی علوم القرآن» برای «وجوه مخاطبات قرآن» موارد متعددی را بر میشمارد (24) که مهمترین آنها عبارتند از:
• خطاب عام که منظور آن عموم است؛ «الله الَّذِی خَلَقَکم» (25)
• خطاب خاص که مقصود از آن خاص میباشد؛ «أَکفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکمْ» (26)
• خطاب عام که منظور آن خاص میباشد؛ «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمْ» (27) کودکان و دیوانگان در این خطاب داخل نیستند.
• خطاب خاص که منظور عموم است؛ «یا أَیهَا النَّبِی إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء» (28) خطاب را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز کرد، ولی منظور تمام افرادی که مالک طلاق هستند میباشد.
• خطاب جنس؛ «یا أَیهَا النَّبِی» (29)
• خطاب عینی؛ (خود شخص)؛ «وَ قُلْنَا یا آدَمُ اسْکنْ» (30)
• خطاب مدح؛ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ» (31)
• خطاب ذم؛ «یا أَیهَا الَّذینَ کفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیوْم» (32)
• خطاب تکریم و گرامی داشتن؛ «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أَنزِلَ إِلَیک مِن رَّبِّک» (33)
• خطاب اهانت؛ «قَالَ اخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکلِّمُونِ» (34)
• خطاب خشم؛ «ذُقْ إنَّک أَنتَ العَزِیزُ الْکرِیمُ» (35)
• خطاب جمع با لفظ واحد؛ «یا أَیهَا الْإنسَانُ مَا غَرَّک بِرَبِّک الْکرِیمِ» (36)
خطاب فرد به لفظ جمع؛ «یا أَیهَا الرُّسُلُ کلُوا مِنَ الطَّیبَاتِ» (37)... این خطاب به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است به تنهایی، زیرا هیچ پیامبری معاصر و نه بعد از آن حضرت بوده است.
خطاب شخصی که منظور غیر او باشد؛ «یا أَیهَا النَّبِی اتَّقِ اللهَ وَ لَا تُطِعِ الْکافِرِینَ» (38)
• خطاب شخص و سپس عدول به خطاب دیگری؛ «فَإن لَّمْ یسْتَجِیبُواْ لَکمْ» که خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، و سپس به کفار فرموده: «فَاعْلَمُواٌ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللهِ»، به دلیل: «فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ»
• خطاب تلوین، و آن التفات است. (39)
• خطاب به جمادات به خطاب کسی که تعقل میکند؛ «فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ اِئْتِیا طَوْعاً أَوْ کرْهاً قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ» (40)
• خطاب تهییج؛ «وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُوا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِینَ» 41)
• خطاب مهربانی کردن و عطوفت نمودن؛ «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا» (42)
• خطاب محبت نشان دادن؛ «یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ» (43)
• خطاب تعجیز (نسبت دادن ناتوانی)؛ «فَأْتُواٌ بِسُورَةٍ» (44)
• خطاب تشریف، و آن هر جای قرآن که با خطاب (قُل) آمده باشد، زیرا که این شرافت بخشیدن خدای تعالی به این امت است، به اینکه بدون واسطه آنان را مخاطب قرار داده است؛ تا به شرف خطاب نائل گردند.
البته ذکر این نکته ضروری است که در بیان سیوطی ارتباط اجزاء این تقسیمبندی با یکدیگر چندان روشن نیست و شمای کلی خطاب در قرآن را به وضوح به تصویر نمیکشد.
لارسون سه نوع شکل خطابی را معرفی میکند که به واسطهی آنها خطاب واقع میشود: اسم خاص (عَلَم)، عنوان، و کلمه خویشاوندی. اگر شکل خطاب برای ما مهم باشد، این هر سه نوع را میتوان در قرآن بازجست:
اَعلام
«قَالَ یَا مُوسَى إِنِّی اصْطَفَیْتُكَ عَلَى الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَبِكَلاَمِی فَخُذْ مَاآتَیْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِینَ»: (45) خدا فرمود: ای موسی من تو را به مقام پیامرسانی خود و هم صحبتی خویش بر سایر مردم برگزیدم، پس آنچه را که به تو دادم کاملاً فراگیر و از شکرگزاران باش.عناوین (آیات 74:1)
«یا أَیهَا الْمُدَّثِّر»: (46) ای کشیده ردایِ شب بر سر.عبارات خویشاوندی
«إِذْ قَالَ یُوسُفُ لأبِیهِ یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ * قَالَ یَابُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَیَكِیدُوا لَكَ كَیْداً إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»؛ (47) [یاد کن] زمانی را که یوسف به پدرش گفت: «ای پدر، من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم. دیدم [آنها] برای من سجده میکنند.» [یعقوب] گفت: «ای پسرک من، خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که برای تو نیرنگی میاندیشند، زیرا شیطان برای آدمی دشمنی آشکار است».در یک نگاه کلی، آنچه کارل بوهلر، (48) روانشناس آلمانی، (1963-1879) Appell (درخواست، ندا) میخواند، با قرآن مطابقت دارد. در نظریه بوهلر، زبان در بطن جامعه دارای سه کارکرد مجزاست:
... Darstellung (معرّفی)، Ausdruck (بیان حالات)، و Appell (درخواست، ندا). به زبان بسیار ساده، زبان میتواند ابزاری باشد برای معرفی اشیاء، برای بیان حالات و عواطف درونی گوینده و برای تأثیر نهادن بر رفتار شنونده... Darstellung در زبان علمی، Ausdruck در زبان شعری و Appell در زبان نظامی (49) رایج است، لکن منظور این نیست که بقیه کارکردها حذف میشوند... (50)
به عقیدهی بوهلر، جملهای ساده مانند es regnet" (باران میبارد) که از نوع Darstellung است با تغییر لحن کلام در ضمن میتواند بیانگر احساسات گوینده (Ausdruck) باشد و یا اینکه «از کسی بخواهد چترش را فراموش نکند (Appell)». (51) پیشفرض این نظریه کاربرد شفاهی زبان در یک جامعه زبانی است، نه کاربرد مکتوب زبان که اثری از لحن کلام را در آن نمیبینیم. در نتیجه، میتوان گفت قرآن شفاهی در صدر اسلام و در بافت اولیهی خود دارای کارکردهایی بسیار بهتر از نسخه چاپی آن در عصر حاضر بود. اما خطاب در متن قرآن همچنان دارای اهمیت ولو اینکه از قدرت اولیه برخوردار نباشد. نیوورث با اشاره به نظریه بوهلر چنین توضیح میدهد:
... بخش عمدهی کلام قرآن تحت مقولهی درخواست (52) میگنجد که غالباً به طور صریح و بعضاً به طور ضمنی خطاب به شنونده مطرح میشود. این شنونده در خود متن حضور دارد، مورد خطاب قرار میگیرد و تشویق، ترغیب و بازخواست میشود. برای اینکه جانب انصاف را درباره قرآن به عنوان پیامی که باید به شنونده انتقال یابد، رعایت کنیم،... باید به دو تعریف متفاوت از قرآن قائل باشیم: قرآنی که پیامبر به شوندگانی که به امت او میپیوستند انتقال میداد، و قرآن در جایگاه یک صحیفه که پس از وفات محمد به کتاب دینی جامعهی مؤمنان بدل گشت. (53)
و در جای دیگری میافزاید:
فراوانی عبارات خطابی که حضور مخاطب را در پیشزمینهی خود دارد به ویژه در آیات آغازین سورههای نخستین [مکی] چشمگیر است. این سورهها بعضاً با یک ساختار خطابی امری (آیات 1-21 سورهی مزمل؛ 1-2 سورهی مدثر؛ 1 سورهی اعلی؛ 1 سورهی علق، دعوت به اعلان عمومی) و یا ساختاری مشابه (آیه 3 سورهی قریش با یک خطاب پیشاهنگ) توجه شنونده را به طور مستقیم برمیانگیزد. (54)
بیشینه خطابها در قرآن مستقیم یا صریح است. در این نوع خطاب خداوند با عباراتی نظیر «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا»؛ ای کسانی که ایمان آورید، ای مؤمنان، (55) «یا أَیهَا الْکافِرُون»؛ ای کافران، «یا أَیهَا النَّاس»؛ ای مردم، «یا أَیهَا الاِنْسَان»؛ ای انسان و غیره به طور صریح و مستقیم مؤمنان یا کافرانی را که شنونده کلام (الهی) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و یا آنان که قرآن مکتوب را میخوانند مورد خطاب قرار میدهد. «اشخاصی که خداوند مورد خطاب قرار میدهد عبارتند از آدم (آیهی 35 سورهی بقره)، نوح (آیهی 48 سورهی هود)، ابراهیم (آیات 5-104 سورهی صافات)، موسی (آیه 144 سورهی اعراف) و مسیح (آیه 55 سورهی آل عمران). لکن محمد هرگز به نام خطاب نشده است (56) بلکه با عباراتی نظیر «یا أَیهَا النَّبِی» (57) و «یا أَیهَا الرَّسُولُ» (58) مورد خطاب است (59)». (60) اما خطابهای نبوی همواره از طریق عبارات توصیفی فوق محقق نمیشود بلکه گاهی از عناوین برای این منظور استفاده میشود. مثلاً در آیهی اول سورهی مدثر؛ «یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ»: ای کسی که جبّه بر سر کشیدهای! صراحتاً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خطاب نموده است که به طور مشخص از «از وضعیت وی در لحظهی خطاب حاصل شده است». (61)
به عقیدهی علمایی نظیر زرکشی همه حالات خطاب در قرآن را میتوان تحت دو مقوله جامع بررسی کرد: عام و خاص. (62) باید به خاطر داشت این دو عبارت با لفظ «جمع» و «مفرد» مترادف نیست. زرکشی توضیح میدهد: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ یُمِیتُكُمْ ثُمَّ یُحْیِیكُمْ»: (63) اوست خدایی که شما را آفرید و سپس به شما روزی بخشید. و نیز «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ»: (64) ای انسان! چه چیز تو را بر آن داشت تا به پروردگارت غرّه شوی. مخاطب در هر دو آیه عام است اما تنها آیه نخست از ضمیر دوم شخص جمع برای اشاره به این مخاطب استفاده میکند. خطاب خاص نیز ممکن است از لحاظ دستوری مفرد یا جمع باشد. همهی انسانها روز قیامت را خواهند دید اما تنها دوزخیان که سیمایی سیهفام دارند در انتهای آیهی «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ»: (65) آیا پس از آنکه ایمان آوردید کافر شدید؟، مورد خطاب هستند و در آیه «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»: (66) ای پیامبر! آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است ابلاغ کن، تنها یک نفر میتواند مخاطب باشد. (67)
اما گاهی چنین به نظر میرسد که خداوند پیامبرش را مورد خطاب قرار میدهد در حالی که غیرمستقیم به مردمی که پیرامون او هستند نظر دارد. آیه اول سورهی توحید گویای این مطلب است:
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»: (68) [ای پیامبر به مردم] بگو: حقیقت این است که خدا یکتاست. (69)
از طرفی دیگر، زرکشی معتقد است که این نوع خطاب، که آن را خطاب تشریف میخواند، مستقیماً افراد پیرامون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نشانه رفته است. وی معتقد است استفاده از «قُلْ» در ابتدای یک آیه مثلاً در سورههایی که با کلمه «قُلْ» آغاز میشوند و به قلاقیل معروف هستند (سورههای کافرون، اخلاص، فلق و ناس) باعث شأن و منزلت میشود: «این منزلتی است که از سوی او (سبحانه) به کلّ امت اسلامی اعطا شده است، به این معنی که آنان را بیواسطه خطاب میکند تا همگی افتخار خطاب شدن را بیابند». (70) وی استدلال خود را اینگونه توضیح میدهد:
اینکه پیامبر به کسی که به سویش فرستاده شده است بگوید، «کسی که مرا فرستاده است به من فرمود "چنین و چنان بگو" فصیح نیست؛ و چون این کلمه [قُلْ] حذف نشده است پس بنابراین بود که وجود داشته باشد. لذا، باقی ماندن آن در متن آیه دلیلی دارد، مبنی بر اینکه فرمانی است از جانب گوینده به مخاطب درباره اینکه چه بگوید – فرمانی که خداوند در قالب شفاهی و بیواسطه صادر میکند مانند زمانی که شما به مخاطب میگویید: «این کار را بکن». (71)
سیوطی نیز این نوع آیات را تحت عنوان «خطاب تشریف» آورده است، «و آن هر جای قرآن که با خطاب «قُلْ» آمده باشد؛ زیرا که این شرافت بخشیدن خدای تعالی به این امت است، به اینکه بدون واسطه آنان را مخاطب قرار داده است؛ تا به شرف خطاب نایل گردند». (72) به نظر میرسد هر جا که «قُلْ» در میان سوره آمده است، کلّ آیه بدون لحاظ یک میانجی یا واسطه، معنایی نادرست دارد و چه بسا بیمعنا باشد. به عنوان مثال، به آیه توجه کنید:
«قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدىً وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ»: (73) بگو: هرکس با جبرئیل دشمن است، او به فرمان خدا قرآن را به قلب تو رسانید در حالی که تصدیق سایر کتب آسمانی میکند و برای اهل ایمان هدایت و بشارت است.
بدون در نظر گرفتن واسطهای که کلام خداوند را بازگو میکند، این آیه ابداً معنایی ندارد. (74) نمونهی دیگر آیهی اول سورهی طلاق است که گویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خطاب میکند در حالی که منظور خطاب کلّ امت است:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ»: (75) الا ای پیغمبر گرامی (امت را بگو) هرگاه زنان را طلاق دهید....
اما این یک قانون لایتغیر نیست چرا که در بسیاری از آیات مثل آیهی اول سورهی مدثر خطاب نبوی مخصوصاً شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مدّ نظر دارد:
«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ»: (76) ای کشیده ردایِ شب بر سر.
به نظر میرسد این دسته از خطابهای نبوی مرهون رابطه خاصّ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با خداوند متعال و نیز میزان علقه میان آن دو است؛ در حالی که در آن دسته از خطابهای نبوی که به جمع نظر دارد، خداوند آنچه را که عموم مردم مسئول آن هستند، یا باید باشند، نظیر شرک و پشیمانی از گناهان گذشته یا آینده، در ظاهر امر به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت میدهد، مانند آنچه در آیات زیر میبینیم:
«إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِیناً * لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَیَهْدِیَكَ صِرَاطاً مُسْتَقِیماً»: (77) ما تو را پیروزی بخشیدیم [چه] پیروزی درخشانی! تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند. (78)
این کاربرد اخیر خطاب نبوی معمولاً در مواردی که قانون یا فرمانی صادر میشود کاربرد دارد به طوری که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان عضوی از جامعه در ظاهر مورد خطاب قرار میگیرد تا خطابی باشد به کلّ اعضای آن جامعه. مصداق این نوع خطاب را در زبان فارسی میتوان در ضربالمثل معروف «به در بگو تا دیوار بشنود» جستجو کرد. برای مثال، میتوان به این آیه اشاره کرد:
«وَلاَ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً»: (79) و هرگز در زمین به کبر و ناز مرو و غرور و نخوت مفروش، که به نیرو زمین را نتوانی شکافت و به کوه در سربلندی نخواهی رسید.
از سوی دیگر، به نظر میرسد فرامین قرآنی غالباً با کاربرد آگاهانه خطابهای صریح یا مستقیم به مردم اعلام میشود تا «فاعلیت» کلام و به تبع آن قدرت فرامین را افزایش دهد. (80) این آیه مثال خوبیست:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»: (81) ای اهل ایمان، بر شما هم روزه واجب گردید چنانکه امم گذشته را فرض شده بود، و این دستور برای آن است که پاک و پرهیزکار شوید.
از منظری دیگر، خطابهای قرآنی به لحاظ سلسله مراتب از ارزش یکسانی برخوردار نیست. نساجی زواره برای خطابهای قرآنی مقیاسی با سه سطح ارزش در نظر میگیرد:
1. پایینترین سطح، که «یَا أَیُّهَا النَّاسُ»؛ ای مردم، با 20 بار تکرار معرّف آن است؛
2. سطح میانی، که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، معرّف شکل خطابی آن و رایجترین عبارت خطابی در قرآن است که 87 بار تکرار شده است. در ردهی بالاتر میتوان به «یَا أُولِی الْأَبْصَارِ»؛ ای صاحبان بصیرت اشاره کرد؛
3. بالاترین سطح، که در آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با عباراتی همچون «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ» و «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ»؛ ای پیامبر، مورد خطاب قرار میگیرد. (82) به عبارتی، خطاب مستقیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خداوند در سلسله مراتبی که نسّاجی زواره تعریف میکند واجد بیشترین ارزش است.
پینوشتها
1. Infornative.
2. declarative sentence، جمله اخباری؛ جملهای است که دستور یا پرسش و یا علامت تعجب در آن به کار نرفته باشد و صرفاً امری را بیان نماید.
3. Vocative.
4. Newmark, P; A textbook of Translation; 1988b; p.48-52.
5. Mir, M; The Qur"an, the Word of God; 2007; p.58.
6. Gilliot, C; Narratives; 2003; p.41.
7. Mir, M; Dialogues; 2001; p. 533.
8. Mir, M; Dialogues; 2001; p. 531-532.
9. بگو: هر کس با جبرئیل دشمن است، او به فرمان خدا قرآن را به قلب تو رسانید در حالی که تصدیق سایر کتب آسمانی میکند و برای اهل ایمان هدایت و بشارت است. (ترجمهی الهی قمشهای).
10. و همینگونه ما روح (و فرشته بزرگ) خود را به فرمان خویش (برای وحی) به تو فرستادیم. (ترجمهی الهی قمشهای).
11. و این قرآن به حقیقت از جانب خدای عالمیان نازل شده. (جبرئیل) روحالامین (فرشته بزرگ خدا) آن را نازل گردانیده. (ترجمهی الهی قمشهای).
12. Leaman, O; Prophecy; 2006b; p.509.
13. Neuwrith, A; Structural, Linguistic and Literary Features; 2006a; p.111.
14. Wansbrough.
15. Abdel Haleem, M; Understanding the Qur"ān: Themes and Style; 1999; p.193.
16. Mir, M; The Qur"an, the Word of God; 2007; p.59.
17. Neuwirth, A; Structure and the Emergence of Community; 2006b; p.146.
18. Sonn, T; Interoducing; 2006; p.4.
19. Mir, M; The Qur"an, the Word of God; 2007; p.59.
20. Supra – other.
21. Slater, P; Bakhtin on Hearing God"s Voice; 2007; p.9.
22. Morris, J.W; Encountering the Qur"ān: Contexts and Approaches; 2007; p.85.
23. Neuwirth, A; Structure and the Emergence of Community; 2006b; p.140.
24. سیوطی؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ ج 2، صص 111-116.
25. روم: 54.
26. آل عمران: 106.
27. حج: 1.
28. طلاق: 1.
29. ممتحنه: 12.
30. بقره: 35.
31. نساء: 136.
32. تحریم: 7.
33. مائده: 67.
34. مؤمنون: 108.
35. دخان: 49.
36. انفطار: 6.
37. مؤمنون: 54.
38. احزاب: 1.
39. سیوطی بخش مربوط به «خطاب تلوین» را تحت عنوان التفات در ج 2، صص 269-275 به تفصیل بررسی نموده است.
40. فصلت: 11.
41. مائده: 23.
42. زمر: 53.
43. مریم: 42.
44. بقره: 23.
45. اعراف: 144 (ترجمهی الهی قمشهای).
46. مدثر: 1 (ترجمهی فولادوند).
47. یوسف: 4-5 (ترجمهی فولادوند).
48. Karl Bühler.
49. لفظ «نظامی» را در قرآن میتوان به «مقتدرانه» تعبیر کرد.
50. Bednarek, M; Bühler, Karl; 2006; p.146.
51. Ibid.
52. Appeal (appell).
53. Neuwirth, A; Structure and the Emergence of Community; 2006b; p.145-146.
54. Neuwirth, A; Rhetoric and the Qur"ān; 2004; p.470.
55. شایان ذکر است که مؤمنان مورد خطاب در این عبارت پر بسامد لزوماً مؤمنان به معنای عام کلمه نیستند؛ بلکه، گاهی پیروان ادیان بزرگ (مسلمانان، یهودیان و مسیحیان) به طور خاص با عنوان مؤمنان مورد خطاب قرار میگیرند. در واقع، بافت کلام است که مشخص میکند این مؤمنان چه کسانی هستند. برای مثال به آیه زیر دقت کنید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ»: ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید. حدید: 28 (ترجمهی فولادوند).
طبرسی (مجمع البیان؛ ج 6، ص 251) و شریف لاهیجی (تفسیر شریف لاهیجی؛ 1373؛ ج 4، ص 401) معتقدند که براساس آیهی قبل «مؤمنان» در این آیه مسیحیان و یهودیان هستند. اما آیت الله مکارم شیرازی (تفسیر نمونه؛ ج 23، ص 394) عنوان میکند که در اینجا مخاطبان یا مؤمنانی هستند که دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفتهاند اما ایمان قلبی نیاوردهاند و یا کسانی که به انبیاء و کتب پیش از قرآن ایمان آوردهاند (اهل کتاب). مفسر در پایان شقّ نخست را تأیید میکند.
56. نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (محمد) 4 بار و با احتساب «احمد» 5 بار در قرآن آمده است که در همهی این موارد ایشان مشارالیه است نه مخاطب. آیات مورد بحث عبارتند از 144 آل عمران، 40 احزاب، 2 محمد، 29 فتح و 6 صف.
Berg, H; Context: Muhammad; 2006; p.90.
57. انفال: 64.
58. مائده: 41.
59. الزرکشی؛ البرهان فی علوم القرآن؛ 1414 ه.ق؛ ج 2، ص 357.
60. شمار آیاتی که انبیاء مورد نظر را مورد خطاب قرار میدهد بیش از مواردی است که اشاره شد و این موارد صرفاً برای مثال آمده است.
61. Rubin, U; Muhammad; 2003; p.440.
62. خطابهای نبوی به دلیل فراوانی و حجم زیاد در این کتاب دسته اصلی سوم خطابها را در قرآن شکل میدهد.
63. روم: 40.
64. انفطار: 6.
65. آل عمران: 106.
66. مائده: 67.
67. بدرالدین زرکشی؛ البرهان فی علوم القرآن؛ 1414 ه ق؛ ج 2، ص 349.
68. اخلاص: 1 (ترجمهی الهی قمشهای).
69. کلمات درون قلاب از ماست.
70. همان، ص 372-373.
71. همان.
72. جلالالدین سیوطی؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ ج 2، ص 116.
73. بقره: 97 (ترجمهی الهی قمشهای).
74. بالغ بر 300 مورد «قُلْ» در دل سورهها آمده است که اکثر قریب به اتفاق آنها حاوی خطاب غیرمستقیم به مردم است.
75. طلاق: 1 (ترجمهی الهی قمشهای).
76. مدثر: 1 (ترجمهی فولادوند).
77. فتح: 1-2 (ترجمهی فولادوند).
78. طبرسی در باب آیه دوم دو تأویل را از زبان مفسران شیعه نقل میکند. یکی اینکه «خدا گناهان گذشته و آینده امت پیامبر را با شفاعت آن حضرت میآمرزد و به دلیل پیوندی که میان امت و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد نسبت دادن گناهان امت پیامبر به آن حضرت نیکوست» و دیگر اینکه:
خدا گناهان اولیه امت پیامبر را که بیرون راندن حضرت از مکه بوده و گناهان بعدی آنها را که مانع شدن آن حضرت از ورود به مسجدالحرام است میآمرزد یعنی خدا گناهی را که امت نسبت به تو روا داشت و آن بیرون راندنت از مکه و مانع شدن از ورودت به مسجدالحرام بود، میآمرزد... بنابراین، مقصود از آمرزش، برطرف ساختن احکام مشرکان و برداشتن آن احکام از آنهاست و نیز پوشاندن این عیب بر آن حضرت با فتح مکه و وارد شدن به آن شهر در آینده میباشد و اگر مقصود خداوند آمرزیدن گناهان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود معنی نداشت که آمرزش گناهان هدف از فتح مکه باشد. (ج 6، ص 58-59).
79. اسراء: 37 (ترجمهی الهی قمشهای).
80. این مطلب ما را به مفاهیم قدرت (Power) و همبستگی (Solidarity) رهنمون میشود که در مباحث زبانشناسی اجتماعی مطرح است.
81. بقره: 183 (ترجمهی الهی قمشهای).
82. اسماعیل نساجی زواره؛ «زبان آشنای فطرت: تأملی بر نداها و خطابهای الهی در قرآن»؛ روزنامهی اعتماد ملی، 31 اردیبهشت 1387؛ ص 9.
شاهسوندی، شهره و خانهزاد امید، تغییر مخاطب در قرآن (راهکارهای ترجمه)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول