آثار منفى جنبش ملى گرايى(2)

پس از سقوط دولت عثمانى مسلمانان به مليّت هاى متعدّدى تقسيم شدند و شعار وحدت ملى به جاى شعار وحدت اسلامى ظاهر شد. در آن هنگام ملى گرايان ترويج مى كردند كه مليّت بهتر از دين مى تواند قالبى وحدت آفرين را متجلى سازد, زيرا دين جامعه واحد را به مسلمان و مسيحى تقسيم مى كند سپس هر يك از اين دو قسم را به مذاهب متعدّدى منقسم مى سازد. اين سخن, مغالطه اى آشكار است, چون اسلام دايره اى بشرى و جغرافيايى دارد كه به مراتب از دايره شمول هر مليّتى از مليّت هاى
سه‌شنبه، 15 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آثار منفى جنبش ملى گرايى(2)
آثار منفىجنبش ملى گرايى
آثار منفى جنبش ملى گرايى(2)

نويسنده:عبدالكريم آل نجف
مترجم: مصطفى فضائلى

2ـ پراكندگى ملّى

پس از سقوط دولت عثمانى مسلمانان به مليّت هاى متعدّدى تقسيم شدند و شعار وحدت ملى به جاى شعار وحدت اسلامى ظاهر شد. در آن هنگام ملى گرايان ترويج مى كردند كه مليّت بهتر از دين مى تواند قالبى وحدت آفرين را متجلى سازد, زيرا دين جامعه واحد را به مسلمان و مسيحى تقسيم مى كند سپس هر يك از اين دو قسم را به مذاهب متعدّدى منقسم مى سازد. اين سخن, مغالطه اى آشكار است, چون اسلام دايره اى بشرى و جغرافيايى دارد كه به مراتب از دايره شمول هر مليّتى از مليّت هاى مسلمانان گسترده تر است. بر تعدّد مذهبى مى توان به وسايلى متعدد غالب آمد به ويژه آن كه اين تعدد جز در سايه شرايط تاريخى و سياسى عارضى سبب انقسام و نزاع نگرديده است. در اكثر جوامع اسلامى اهل كتاب اقليتى ناچيز را تشكيل مى دهند و معقول نيست كه به خاطر اين اقليت وحدت اسلامى در جامعه اسلامى تعطيل شود.
البته مشكل ناشى از ملى گرايى تنها در ضعف نيروى اسلامى و تقسيم آن به تعدادى مليّت تجلى نمى يابد بلكه در هر كشور اسلامى نيز كه مليّت هاى متعددى وجود دارند متجلى مى گردد براى مثال در عراق مليّت هاى عرب, كُرد و تركمن حضور دارند و در ايران شش مليّتِ اصلى زندگى مى كنند, شمال آفريقا بين عرب و بربر تقسيم مى شود, در تركيه كردها در كنار ترك ها به سر مى برند و به اين ترتيب در هر يك از اين كشورها مشكل مليّت وجود دارد, زيرا اقليت هاى ملى به حكومت مركزى به ديده شكلى از حكومت امپراتورى مى نگرند, و آيا حكومت ملى عربى در كشورى كه از سه مليّت تشكيل مى شود يا حكومت ملى ـ فارسى در روزگار رژيم شاهنشاهى, در كشورى كه از شش مليت تشكيل مى شود معنايى جز اين دارد؟ امرى كه با ظهور قالب وحدت آفرين جديد دفع گرديده است قالب ميهنى است امّا حقيقت آن است كه با الگوى جديد به عوامل تجزيه و پراكندگى افزوده شده است. پس علاوه بر اين كه انقسامات موجود حاصل ضرب تعداد مليت ها در تعداد كشورها است فرد متحير گرديده است كه كدام جهت استحقاق وفادارى او را دارد: ميهنى يا ملى؟ همان گونه كه اين وضع ده ها مشكل سرزمينى را ميان مسلمانان پديدآورده است.

3ـ پيروى از غرب

اين پيروى واقعيتى تلخ و حالتى بيمارگونه است كه از دو عامل نشأت مى گيرد: يكى اختلال ميزان نيروها ميان تابع و متبوع به طورى كه تابع ضعيف تر و متبوع قوى تر است و رابطه تبعيت از همين جا ناشى مى شود, همان گونه كه از تفكرى نشأت مى گيرد كه تابع را به پيروى يا هم سويى مى خواند. اين دو عامل در ملى گرايى وجود دارند.
از آن چه گذشت روشن گرديد كه ملى گرايى سبب انحطاط در توان و نيروهاى جامعه و به هدر رفتن امكانات آن مى گردد, و اين چيزى است كه به ضعف امت در برابر استعمار مى انجامد كه خود نخستين عامل تبعيت است, همان سان كه ملى گرايى از آن جا كه عنصرى از عناصر غرب گرايى منادى دعوت به پيروى از غرب است. پس غرب گرايى يك معنا بيش ندارد و آن اين كه مسلمانان از غرب دنبال روى كنند و از ويژگى هاى تمدن آن متابعت كنند, اين عامل دوم تبعيت است.
ملى گرايى ابزار غرب بوده است براى براندازى خلافت عثمانى و از بين بردن وحدت مسلمانان و برانگيختن دشمنى و جنگ ميان آنان و منحرف كردن آنان از خط اسلام, و استوار كردن پايه هاى سلطه و سيطره بر آنان. اين منشاء مصيبت هايى است كه مسلمانان در قرن بيستم ـ و در صدر همه آنها قضيه فلسطين ـ با آن مواجه شدند. البته نمى توان از حركتى كه براساس تفكرى غربى استوار است و در دامان مؤسسات استعمارى نشو و نما يافته و در سايه گمراه سازى و هيمنه غربى عمل مى كند انتظارى غير از اين داشت. ما چه انتظارى مى توانيم داشته باشيم از جنبش ملى گرايى اى كه لورنس مؤسس آن است كه مى گويد: (من به تفكر ملى گرايى عربى ايمانى عميق داشتم و پيش از حضورم در حجاز اطمينان داشتم كه اين تفكرى است كه تركيه را به فروپاشى خواهد كشاند)24 و نيز مى گويد: (من قصد داشتم امتى جديد تشكيل دهم و به بيست ميليون نفر از سامى ها بنيان هايى را عرضه كنم تا رؤياهاى خود را در گرايشات ملى, بر آن ها پايه گذارى كنند, همه سرزمين هاى امپراتورى عثمانى در نظر من با مرگ يك نفر انگليسى برابرى نمى كند.)25
پس ما چه انتظارى از وحدت عربى اى داريم كه انتونى ايدن ـ وزير خارجه بريتانيا در سال 1941 ـ به آن دعوت مى كند, و جامعه عربى بر پايه آن استوار مى گردد؟

4ـ ملى گراييِ ويران گر

خطاى آشكارى كه ملى گرايان جهان سوم مرتكب شدند اين بود كه به استعمار روى آوردند و از آن خواستند تا مليت هاى آنان را تقويت كند و طبيعى بود كه به هيچ چيزى دست نيابند, نه فقط از آن رو كه استعمار چنين چيزى را براى آنان نمى خواهد بلكه به اين دليل كه بناى هويت خودى به واسطه غير, ممكن نيست.
و چه درست مى گويد اقبال در خطابش به ملى گرايان مسلمان كه:
فى قديم الدهر كنتم امة
لهف نفسى كيف صرتم امما
كل من اهمل ذاتيته
فهو اولى الناس طرّا بالقضا
لن يرى فى الدهر قوميته
كل من قلّد عيش الغربا26
ييعنى: در روزگاران گذشته شما امّتى واحد بوديد امّا چه شد كه به چند امّت متفرق شديد. هر كس هويت خويش را فراموش كند در معرض نابودى قرار مى گيرد و هر كس از مرام بيگانگان پيروى كند هرگز در جهان مليّت خود را نخواهد يافت.
به همين سبب يعنى از بين رفتن شعور ملّيِ حقيقى و به سبب تبعيت, مليت هايِ جهان سوم در دست يابى به رهبرى هاى مخلص و منزه ناكام بوده اند و پيوسته گرفتار رهبران دست نشانده, سرسپرده بيگانه و خائن بوده اند; براى مثال آيا اين (عبدالحميد ثانى) نبود كه تلاش هاى (هرتزل) را براى گشودن راه فلسطين در مقابل 22 ميليون ليره انگليسى رد كرد و اسكادرانى كامل را براى دفاع از دولت دست نشانده ايجاد كرد و وامى به مبلغ صد ميليون فرانك براى صرف در امر تسليحات گرفت در حالى كه دولت عثمانى در نابسامان ترين شرايط اقتصادى به سر مى برد. آيا اين سلطان مسلمان ترك با همه قصور و تقصيرى كه داشت بهتر از داعيان عربيت و مدعيان ملى گرايى عربى نبود كه سرزمين هاى شان را با ذلّت تسليم غرب كردند و به جاى مشاركت در آزادسازى فلسطين در نابود سازى آن سهيم شدند؟
آيا امام خمينى(رض) براى عزّت ايران و عرب بهتر از مدعيان ملى گرايى نبوده است؟
آيا ميرزا محمد تقى شيرازى رهبر انقلاب دهه بيست در عراق براى عربيت بهتر و مفيدتر از ملك فيصل و پدرش رهبر انقلاب عربى يعنى شريف حسين نبوده است در حالى كه ميرزا, ايرانى و فارس بوده است؟ آيا شيخ مهدى خالصى, كه عرب و عراقى بود و در ايّام تبعيدش در ايران به نفوذ بيگانه در ايران اعتراض كرده است, براى مليّت فارس و كشور ايران بهتر از رضا شاه پهلوى نبود؟

5ـ تفكر مادى

پيش از اين ياد كرديم كه ملى گرايى جزئى از بافت تمدن مادى است و طبيعى است كه آثار اين تمدن بر چهره انديشه ملى گرايى نمايان باشد. در دنياى اسلام ملى گرايى دو مرحله از تفكر مادى را پشت سر گذاشته است, پيش از جنگ جهانى دوم ملى گرايى از ماديّت تفكر غربى تغذيه مى كرد و پس از اين جنگ, ملى گرايان سوسياليسم را به عنوان مكتبى اقتصادى پذيرفتند و در آن از تجربه ماركسيسم كمك گرفتند. اين امر ملى گرايى را در جهان اسلام به مرحله اى وارد كرد كه ريشه عميق ترى در تفكر مادى داشت.
از شواهد جنبه مادى انديشه ملى گرايى در جهان اسلام سخن دكتر (احمد زكى ابو شادى) است:
انِ العروبة والكنانة ملتين
دينٌ يوحـده الوفـي العابد
عربيت و كنانه دو ملت هستند كه شخص وفادار و متعبد به هر يك از آن ها آن را دين منحصر و واحد خود مى داند.
ييكى از ملى گرايان سوريه در مقاله اى آورده است: (…تنها راه تحكيم تمدن عرب و پايه گذارى جامعه عربى آفريدن انسان عرب جديد سوسياليست است كه بر اين باور است كه خدا و اديان و تيول دارى و سرمايه دارى و رفاه طلبى و همه ارزش هايى كه بر جامعه گذشته حاكم بوده است چيزى جز پيكره هاى موميايى شده اى در لابه لاى تاريخ نيستند.)27
على ناصر الدين مى گويد: (ملى گرايى نسبت به ما ملى گرايان عرب يك دين است كه بهشت و دوزخ خود را دارد اما در همين دنيا)28. عمر فاخورى مى نويسد: (عرب رشد نخواهد كرد مگر آن كه عربيت يا اصل عربى به منزله دينى شود كه بر آن تأكيد و اهتمام ورزند همان سان كه مسلمانان بر قرآن كريم و مسيحيان بر انجيل مسيح تأكيد و اهتمام مى ورزند.)29

6ـ تحريف انديشه اسلامى

ييكى از نتايج ملى گرايى در زندگى مسلمانان اين بوده است كه ملى گرايان افكار خويش را بر اسلام تحميل كرده و سبب تحريف انديشه اسلامى شده اند. از بارزترين نمودهاى اين تحريف پيوند دادن اسلام با عربيت براساس تفكر ملى گرايانه است كه مى گويد عقايد و فرهنگ ملل مظاهر و تجليات ملى است كه از ويژگى هاى تاريخى و فكرى آن ملت ها نشأت مى گيرد. در پرتو چنين نظرى اسلام نيز مظهرى از مظاهر مليّت عربى است بلكه طبق تفسير (ميشل عفلق) زاييده انسان عرب است30, نه مولود آسمان. به اين بيان كه امت عرب رسالتى هميشگى دارد كه در مراحل تاريخى مختلف به اَشكال مختلف و در حال تكامل ظاهر مى گردد, و همه اين اَشكال مقدس هستند; يعنى جاهليت رسالت امت عرب, در مرحله پيش از اسلام است, و پس از آن, اسلام رسالت امت عرب شده است. و اكنون رسالت عرب در تفكر ملى گرايى سوسياليستى تجلى يافته است, اين تفسير مطابق با پندار ملى گرايى معاصر است كه براى جاهليت و اسلام ارزشى يكسان قايل است و مى پندارد كه مشركانِ (قريش براى تحقق اسلام به همان اندازه ضرورت دارند كه مؤمنان به اسلام, و كسانى كه با پيامبر محاربه كردند هم سان كسانى كه او را تأييد و
ييارى نمودند, در پيروزى اسلام سهيم بودند.)31

7ـ تحريف تاريخ اسلام

تاريخ اسلام تحت تأثير ملى گرايى واقع شده و به سبب آن مشوّه گرديده است. از سويى ملى گرايان كوشيده اند تا چهره اى مثبت از دوران پيش از اسلام ارائه دهند و ثابت كنند كه امت عرب و غير عرب به سبب اسلام موجوديت و هويت نيافته است بلكه در دوران جاهليت چنين شده است. از سويى ديگر تلاش كرده اند تا از ميراث و حوادث تاريخ اسلامى ـ هم چون فتوحات اسلامى ـ تفسيرهايى ملى گرايانه ارائه دهند. و اصل مليت آنان را به مواضعى انحرافى كشانده است هم چون مدح دوران اموى به اعتبار اين كه عصر احياى مليت عرب در اسلام بوده است, و ايراد فشار و تحريم بر مذهب شيعه به اعتبار اين كه عليه آن عصر شوريده است.

8ـ معارضه با جنبش هاى اسلامى

به سبب تناقض هاى ملى گرايى با اسلام, جنبش هاى اسلامى در جهان اسلام با فشارهاى شديد و وضعيتى دردآور از سوى ملى گرايان رو به رو شده اند, ملى گرايانى كه در اثر پيروى از غرب و مرام سكولاريستى خويش و دشمنى شان با اسلام به معارضه و مبارزه با جنبش هاى اسلامى برانگيخته شده اند.
اين بارزترين آثار منفى ملى گرايى در قلمرو جهان اسلام است كه ما به شكلى گذرا, با تكيه بر وضوح آن ها در ذهن خواننده مسلمان كه خود شاهد عينى آن است, بيان كرديم.
در پايان به اظهار نظر چند تن از انديش مندان مسلمان و غير مسلمان اشاره مى كنيم:
ـ برتراند راسل: (… دنياى جديد ما كاملاً سست شده است, و تنها زشتى ها فعال هستند و به طور گسترده رو سوى نابودى دارند … براى همه كسانى كه مست نيستند خطر آشكار است, و ملى گرايى نيروى اصلى است كه تمدن ما را به سوى نابودى مى كشاند.)32
ـ آرنولد توين بى: (تحفه هاى تمدن غربى مستى و ملى گرايى است….)33
ـ اقبال لاهورى: وى ملى گرايى را به (نوعى وحشى گرى)34 توصيف كرده است.
ـ ابوالاعلى مودودى: (دو شيطان بر ملل غربى مسلط شده اند, دو شيطان نيرومندى كه اين ملت ها را به جايى مى برند كه موجب هلاكت است: يكى قطع نسل است و ديگرى شيطان ملى گرايى.)35
ـ تولستوى: (من مكرر تصريح كرده ام كه عاطفه ميهن پرستى در زمان ما عاطفه اى غير طبيعى و بلكه غير صحيح و زيان بار است, و همين احساس, علت بيش تر بيمارى هاى اجتماعى ماست… بنابراين نبايد آموخته شود, كارى كه اكنون صورت مى گيرد, بلكه بايد منع گردد و ريشه هاى آن با همه وسايل ممكن كه به نظر صاحبان خرد و انديشه مى رسد, خشكانيده شود.)36

پى نوشت ها:

1. براى توضيح بيش تر, ر.ك: شهيد سيد محمد باقر صدر, الفتاوى الواضحه, ص706ـ714; مقدمات فى التفسير الموضوعى, ص120ـ 148.
2. اسراء(17) آيه 22.
3. شهيد سيد محمد باقر صدر, همان, ص78.
4. به نقل از: صدرالدين قپانچى, المذهب السياسى فى الاسلام, ص125.
5. محمد جواد مغنيه, الاسلام والعقل, ص210.
6. صمدى حنبلى, الانسان العقائدى, ص183.
7. دكتر محمد عبداللّه العربى, نظام الحكم فى الاسلام, ص57.
8. ابوالحسن ندوى, ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمين, ص228.
9 . دكتر على محمد نقوى, الاسلام والقوميه, ص78.
10. جان هرمان راندال, تكوين العقل الحديث, ج2, ص411.
11. دكتر على محمد نقوى, همان, ص24.
12. همان, ص22.
13. همان, ص23.
14. لويس اشنايدر, العالم فى القرن العشرين, ترجمه سعيد عبود سامرايى, ص208.
15. همان, ص129.
16. تقى الدين نبهانى, نظام العالم, ص20.
17. همان, ص21.
18. دكتر على محمد نقوى, همان, ص65.
19. لويس اشنايدر, همان, ص34.
20. دكتر على محمد نقوى, همان, ص78.
21. ماكيور, تكوين الدولة, ص522.
22. عباس محمود عقاد, ردود و حدود, ص139.
23. همان, ص140.
24. نجاح عطا الطايى, الفكر القومى, ص91.
25. همان, ص238.
26. محمد حسن اعظمى, فلسفه اقبال, ص109.
27. دكتر صلاح الدين منجد, اعمدة النكبة, ص28.
28. محمد مبارك, المجتمع الاسلامى المعاصر, ص115.
29. همان, ص115.
30. حزب بعث عراق, المنهاج الثقافى المركزى, ج2, ص16.
31. همان, ج1, ص10.
32. برتراند راسل, التربية والنظام الاجتماعى, ص138.
33. نجاح عطا الطايى, همان, ص23.
34. همان, ص204.
35. همان, ص204.
36. تولستوى, الافات الاجتماعيه وعلاجها, ص215





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.