الف. ارتداد در لغت
«ابن فارس» در مقاییساللغة میگوید: «راء و دال»، ریشهی یک واژهاند که در قالبهای مختلف ریخته میشوند و معنای رجوع و بازگشت میدهند. (1)«جوهری» در صحاحاللغة نیز گفته است: ارتداد همان رجوع است و اسم مصدر آن ردّه به کسر راء میباشد. (2)
در مصباح المنیر آمده است: «شخص مرتد شده یعنی به کفر گرویده و ردّه اسم ارتداد است.» (3)
راغب اصفهانی در المفردات مینویسد: «ارتداد و ردّه بازگشت به راهی است که شخص از آن آمده است منتهی ردّه تنها در مورد کفر به کار میرود و ارتداد در مورد کفر و غیر آن است.» (4)
در لغتنامه دهخدا آمده است: «ردّه عبارت است از مذهب اسلام خارج شدن. ردّه اسم مصدر از ارتداد به کسر «را» است، ولی معمولا به فتح تلفظ میشود و ارتداد برگشتن از دین و جزء آن را گویند.» (5)
پس، ارتداد عبارت است از بازگشت و رجوع، و رجوع کننده را «مرتد» گویند.
بنابراین، در شرع نیز به کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی کند و از اسلام برگشته باشد «مرتد» گویند.
ابن فارس در مقاییساللغه میگوید: «مرتد را از آن روی مرتد میگویند که خود را به کفر خویش برمیگرداند.» (6)
ریشه این بحث از قرآن مجید است که میفرماید: «وَمَنْ یرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». (7) «اگر کسی از شما مرتد شود از اسلام برگردد و در حال ارتداد و کفر بمیرد، اعمال چنین کسانی در دنیا و آخرت تباه و باطل است و آنان گرفتار آتش و همیشه در آن اقامت خواهند داشت.»
ب. ارتداد در قرآن
بین ارتداد در قرآن و ارتداد در روایات در بسیاری از موارد تفاوت وجود دارد و این تفاوتها با تعمق در آیات قرآنی و شأن نزول و معانی آنها به روشنی قابل تشخیص است اما در برخی از موارد نیز منطبقاند. همانگونه که در آیاتی از قرآن نیز بدون استفاده از مشتقات لفظ ارتداد به معنای آن اشاره شده است. نگاهی اجمالی به آیات ارتداد:1. «وَلَا یزَالُونَ یقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى یرُدُّوكُمْ عَنْ دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ یرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». (8) کافران پیوسته با شما مسلمانان نبرد کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دین خود برگردانند، پس هر که از شما از دین خود برگردد و در حال کفر باشد تا بمیرد، اعمال چنین اشخاصی در دنیا و آخرت ضایع و باطل گردد و آنان اهل جهنمند در آن همیشه معذّب خواهند بود. در شأن نزول آیهی مذکور گفتهاند: (9)
«این آیه در مورد سریه (10) عبدالله بن جحش نازل شده است.»
جریان چنین بود که: پیش از جنگ «بدر» پیامبر اسلام «عبدالله جحش» را طلبید و نامهای به او داد و هشت نفر از مهاجران را همراه وی نمود، به او فرمان داد پس از آنکه دو روز راه پیمود نامه را بگشاید و طبق آن عمل کند. او پس از دو روز طی طریق نامه را گشود و چنین یافت: پس از آنکه نامه را باز کردی تا نخله (زمینی بین مکه و طائف) پیش برو و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر و جریان را به ما گزارش بده.
عبدالله جریان را به همراهانش نقل نمود و اضافه کرد: پیامبر مرا از مجبور ساختن شما در این راه منع کرده است. بنابراین هر کس آماده شهادت است با من بیاید و دیگران بازگردند. همه با او حرکت کردند. هنگامی که به «نخله» رسیدند به قافلهای از قریش برخورد کردند که «عمرو بن حضرمی» در آن بود. چون روز آخر رجب (یکی از ماههای حرام) بود، در مورد حمله به آنها به مشورت پرداختند. بعضی گفتند: اگر امروز هم از آنها دست برداریم وارد محیط حرم خواهند شد و دیگر نمی توان متعرّض آنها شد. سرانجام شجاعانه به آنها حمله کردند: «عمرو بن حضرمی» را کشتند و قافله را با دو نفر اسیر نزد پیامبر آوردند. پیامبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم که در ماههای حرام نبرد کنید، و دخالتی در غنائم و اسیران نکرد. مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنش آنها پرداختند و مشرکان نیز زبان به طعن گشودند که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگ و خونریزی و اسارت را در ماههای حرام، حلال شمردّه. در این هنگام آیهی فوق نازل شد. پس از آنکه این آیه نازل شد، «عبدالله بن جحش» و همراهانش اظهار کردند که در این راه برای درک ثوابِ جهاد کوشش کردهاند و از پیامبر پرسیدند که آیا اجر مجاهدان را دارند یا نه؟ آیهی دوم (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا ...) نازل گردید.»
همانطور که در شأن نزول خواندیم آیه درصدد پاسخگویی به سؤالات مربوط به جهاد در ماههای حرام است اما در انتهای آیه مسلمانان را مورد خطاب قرار میدهد که مبادا تحت تأثیر تبلیغات سوء مشرکان قرار گیرند و به آنها بیدار باش میدهد که مشرکان دائما درصددند اگر بتوانند شما را از آیین اسلام برگردانند. سپس اعلام خطر میفرماید که هر کدام از مسلمانان از آیین حق برگردد و همچنان کافر بمیرد، این کفر تمام اعمال نیکش را در این جهان و آن جهان باطل و بی خاصیت میسازد و به همین دلیل همواره در عذاب الهی خواهد بود.
2. «یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ». (11) ای قوم به سرزمین مقدسی که خدا در سرنوشت شما مقرر کرده داخل شوید و پشت به حکم خدا مکنید که زیانکار شوید.
این آیه مربوط به قوم موسی است، و ارتباطی به بحث ارتداد فکری و عقیدتی ندارد زیرا وقتی حضرت موسی به آنان دستور داد تا وارد سرزمین مقدس شوند، آنان تمرد کرده گفتند: «در آن سرزمین مقدس گروهی مقتدر و قاهر و ستمکار هستند و هرگز تا آنها از آنجا بیرون نروند ما داخل نخواهیم شد» که آیه آنان را از اینکه به دوران قبل از بعثت موسی و نجات از سلطه فرعون بازگردند برحذر میدارد.
3. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ». (12) این اهل ایمان هر که از شما از دین خود مرتد شود به زودی خدا قومی را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و به کافران سرفراز و مقتدرند، به نصرت اسلام برمیانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از ملامت و نکوهش احدی باک ندارند. این است فضل خدا هر که را خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع و نامنتهاست و بر احوال هر که استحقاق آن را دارد داناست.
4. «وَدَّ كَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ یرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ». (13) بسیاری از اهل کتاب آرزو و میل آن دارند که شما را از ایمانتان به کفر برگردانند به سبب حسدی که بر ایمان شما برند، بعد از آنکه حق بر آنها آشکار گردید. پس اگر از آنها به شما مسلمین ستمی رسید درگذرید و مدارا کنید تا هنگامی که فرمان خدا «به جنگ یا صلح» برسد که البته خدا بر هر چیز قادر و تواناست.
5. «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ». (14) آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر آنها باز به دین پشت کرده و مرتدّ شدند، شیطان کفر را در نظرشان جلوهگر ساخت و به آمال و آرزوهای دراز فریبشان داد.
6. «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ». (15) هر کس بعد از آنکه به خدا ایمان آوردّه باز کافر شد نه آنکه به زبان از روی اجبار کافر شود و دلش در ایمان ثابت باشد، بلکه با اختیار و با رضا و رغبت و هوای نفس دلش آکنده به ظلمت کفر گشت، بر آنها خشم و غضب خدا و عذاب سخت دوزخ خواهد بود.
این آیه دربارهی یاسر، سمیّه، عمار، صهیب، بلال و برخی دیگر از اصحاب پیامبر است که پس از هجرت پیامبر به مدینه توسط مشرکین مکه، دستگیر و شکنجه شدند که در اثر شکنجه یاسر و سمیه به شهادت رسیدند، اما عمار نتوانست شکنجهها را تحمل کند و در نتیجه به خواسته آنان که سبّ پیامبر و تمجید از بتها بود، تن داد و وقتی آزاد شد و به مدینه آمد، بسیار ناراحت به حضور پیامبر رسید. حضرت پرسید: وقتی سبّ میکردی در قلب تو چه گذشت؟ گفت: شدیدا ناراحت و متأثر بودم. آیه نازل شد و عمار را تبرئه کرد.
7. «كَیفَ یهْدِی اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَینَاتُ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (16) چگونه خداوند گروهی را که از راه عناد و سرکشی بعد از ایمان به خدا و گواهی به راستی رسول و بعد از ادله روشن، باز کافر شدند به راه راست هدایت کند؟ خدا هرگز گروه ستمکاران را «به راه سعادت» هدایت نخواهد کرد.
8. « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ یكُنِ اللَّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیهْدِیهُمْ سَبِیلًا» (17) آنان که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند و باز گرویده دگر بار کفر ورزیدند پس بر کفر خود فزودند، اینان را خدا نخواهد بخشید و به راهی هدایت نخواهد فرمود.
کسانی که به صورت باندی و گروهی و با انگیزههای سیاسی مسلمان شوند، سپس کفر ورزند و برای بار دیگر اسلام آورند و مجددا راه کفر در پیش گیرند، در واقع ارتداد فکری ندارند بلکه ارتداد سیاسی دارند.
9. «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ ینَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یتُوبُوا یكُ خَیرًا لَهُمْ وَإِنْ یتَوَلَّوْا یعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِی وَلَا نَصِیرٍ» (18) منافقان قسم به خدا یاد میکنند که حرف کفر بر زبان نیاوردّهاند، چنین نیست البته سخن کفر گفته پس از اظهار اسلام کافر شدند و همت بر آن چه موفق بر آنها نشدند گماشتند، همت بر قتل رسول و اخراج او و هرگونه فساد در دین او، ولی موفق نشدند. آنها به جای آنکه از آن بی نیازی که به فضل خدا و رسول نصیب آنها شد شکر گویند در پی انتقام و دشمنی برآمدند و اکنون هم اگر بازتوبه کنند، بر آنها بهتر است و اگر روی از خدا بگردانند، خدا آنها را به عذاب دردناک در دنیا و آخرت معذب خواهد فرمود و دیگر در همهی روی زمین یک نفر دوستدار و یاوری برخود نخواهند یافت.
دربارهی شأن نزول این آیه روایات مختلفی نقل شده که همهی آنها نشان میدهد بعضی از منافقان مطالب زنندهای دربارهی اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته بودند و پس از فاش شدن اسرارشان، سوگند دروغ یاد کردند که چیزی نگفتهاند و همچنین توطئهای بر ضد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چیده بودند که خنثی گردید.
ج. ارتداد در روایات
«عن محمد بن مسلم قال سألت اباجعفر (علیه السلام) عن المرتد؟ فقال من رغب عن الاسلام و کفر بما انزل علی محمد بعد اسلامه.» (19)در روایت صحیحه محمد بن مسلم آمده است که: از امام باقر (علیه السلام) معنی مرتد را سؤال نمودم، حضرت فرمود: مرتد کسی است که از اسلام اعراض کرده و به آن چه که بر پیامبر خدا نازل گشته کفر بورزد.
چون در لغت عرب هرگاه کلمه «رغب» یا «عن» متعدّی شود به معنای اعراض است (20) و «کفر» نیز به معنای ستر یعنی پوشاندن آمده (21) طبعاً باید انکار و اعراض از روی علم و آگاهی باشد.
2. «عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر فی حدیث قال: من جحد نبیّاً مرسلاً نبوّته و کذّبه فدمه مباح قال فقلت ارأیت من جحد الامام منکم ماحاله؟ فقال من جحد اماماً من الله و بریُّ منه و من دینه فهو کافر مرتد عن الاسلام.» (22)
محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند: کسی که نبوت پیامبر مرسلی را انکار کند خونش مباح است. راوی میگوید پرسیدم: کسی که منکر امامت شما (امامان) باشد در چه حالی است؟ فرمود: کسی که منکر امامی گردد که از سوی خدا تعیین شده و از او و دین او بیزاری جوید همو کافر بوده و مرتد از اسلام شمردّه میشود.
3. عن عمار الساباطی قال سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول: کل مسلم بین مسلمین ارتد عن الاسلام و جحد محمداً نبوّته و کذبّه فانّ دمه مباح لمن سمع ذلک منه و امرأته بائنة منه یوم ارتد و یقسم ماله علی ورثته و تعتد امرأته عدة المتوفی عنها زوجها و علی الامام ان یقتله و لایستتیبه.» (23) عمار ساباطی میگوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که میفرمود: هر مسلمانی از مسلمین که از اسلام برگردد و منکر نبوت پیامبر اسلام شده و او را تکذیب کند، خونش بر هر کسی که این سخنان را بشنود مباح است و به مجرد ارتداد، زنش از او جدا شده و اموالش بین ورثهاش تقسیم میشود و همسرش عدهی وفات نگه میدارد و بر امام لازم است که او را بکشد و از او توبه نخواهد.
همانگونه که مشاهده میشود در روایات ذکر شده موضوع احکام ارتداد صرف تغییر عقیده نیست بلکه انکاری است که همراه با علم به حقانیت اسلام باشد.
د. ارتداد در کلمات فقها
حنفیه در تعریف مرتد میگویند: ارتداد عبارت است از کافر شدن مسلمانی که اسلام او با شهادتین از روی اختیار و پس از آگاهی بر ارکان اسلام و التزام به احکام آن باشد. (24)سیدمرتضی میگوید: «ان حقیقة الردة هی الکفر بعد الایمان». (25) حقیقت ارتداد کفر بعد از ایمان است.
میرزای قمی میگوید: ارتداد عبارت است از کافر شدن بعد از اسلام و آن حاصل میشود به اینکه اقرار کند که من از دین اسلام خارج شدم. (26)
شیخ طوسی کفر را به سه قسم اصلی، ارتداد و زندقه تقسیم کرده و میگوید: کافر اصلی کسی است که از پدر و مادر کافر به دنیا آمده و هیچگونه سابقهی اسلامی ندارد. چنین کفاری هر زمان شهادتین گفته و مسلمان شوند، اسلامشان قبول است و در این امر اندیشمندان اسلامی اتفاق نظر دارند. ارتداد کفر بعد از ایمان است، خواه در اصل مسلمان بوده سپس مرتد گشته و یا در اصل کافر بوده آن گاه مسلمان شده سپس از اسلام برگشته باشد. (27)
گرچه شیخ طوسی زندیق را در این کتاب معنی نکرده است ولی در کتاب خلاف میگوید: زندیق عبارت است از کسی که در واقع کافر بوده و به دروغ اظهار اسلام میکند. (28)
در کتاب العقوبه آمده است: «زندیق کسی است که کفر خود را پنهان میکند و به ظاهر خود را مؤمن جلوه میدهد و نشانههایی که از اسلام بروز میدهد دروغ است.» (29)
ابوالصلاح حلبی میگوید: ارتداد، آشکار نمودن شعار کفر پس از ایمان را گویند به گونهای که منجر به انکار پیامبر اکرم یا امری از مسلمات دین او همانند نماز، زکات، حرمت زنا، و شرب خمر گردد. اما کفر به امری از امور دین اگر با استدلال علمی همراه باشد همانند اعتقاد به جبر یا تشبیه یا انکار امامت و مانند اینها، در این صورت ارتداد در مورد او صادق نیست، هرچند چنین انکاری فی نفسه کفر است. (30)
از این تعریف دو نکته حایز اهمیت، استنتاج میشود: 1- ملاک ارتداد، ابراز و اظهار شعار کفرآمیز است نه صرف اعتقاد یا عدم اعتقاد به چیزی. 2- در مسائل نظری که به طور طبیعی از طریق بحث و استدلال، اعتقاد به مسئلهای پیدا میشود، ارتداد صادق نیست گرچه انکار ضروری دین باشد.
صهردشتی در تعریف ارتداد میگوید: «الارتداد و هو ان یظهر الکفر بالله تعالی و برسوله و الجحد بما نعم به فرضه والعلم من دینه بعد اظهار التصدیق.» (31)
ارتداد عبارت است از اظهار کفرآمیز به خدا و رسول و انکار چیزی که شخص انکارکننده آگاه است که آن چیز جزء دین بوده و او نیز به زبان آن را تصدیق کرده است.
در این تعریف نیز دو نکته مورد توجه قرار گرفته است: 1- ملاک ارتداد اظهار و اعلام کفر است. 2- انکار باید جاحدانه باشد. «جحد» عبارت است از انکار از سر تجاهل و جاحد کسی است که خود را به نادانی زده و چیزی که قلباً به آن معتقد است از روی عناد یا انگیزه دیگر آن را انکار کند.
«ان الجحد هو الانکار مع العلم. قال فی القاموس: جحد حقّه انکره مع علمه.» (32)
«لانّ الجحود و الانکار انّما یطلقان فی مقام المخالفة بعد ظهور البرهان کما صرّح به علماء اللغة الذین الیهم المرجع فی هذا الشان.» (33)
نتیجه:
به موجب کتابهای معتبر لغوی و نیز روایات و دیدگاه برخی از فقهای بزرگ «جحد» به انکار پس از علم اطلاق شده است، بنابراین جحد را به معنای نپذیرفتن و ضدّ اقرار گرفتن آنگونه که برخی از لغتنویسان گفتهاند و احیاناً در برخی از روایات آمده مضرّ نخواهد بود، به ویژه پس از ضمیمه نمودن مسئلهی دم و لزوم حفظ دم و نیز قاعدهی درء قول به انکار پس از علم در مسئلهی ارتداد تقویت میشود.پینوشتها
1.ابن فارس، معجم مقاییساللغة، ج 2، ص 386. (الراء والدال اصل واحد مطرد منقاص و هر رجعالشیء).
2. جوهری، صحاحاللغة، ج 2، ص 473. (الارتداد الرجوع و منه المرتد... والردة الاسلم من الارتداد).
3. فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی. (ارتد الشخص ردّ نفسه الی الکفر، الاسم الرّده).
4. راغب، المفردات فی غریب القرآن، (الارتداد والردّه الرجوع الی الطریق الذی جاء منه لکن الردة تختص بالکفر و الارتداد استعمل فیه و فی غیره.)
5. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه.
6. ابن فارس، معجم، مقاییساللغة، ج 2، ص 386. (و سمّی المرتد لانه رد نفسه الی کفره.)
7. سورهی بقره، آیهی 217.
8. سورهی بقره، آیهی 217.
9. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 67.
10. سریه به آن دسته از جنگهای اسلامی گفته میشود که پیامبر در آن شرکت نداشته است. بعضی گفتهاند سریه عبارت است از گروهی از لشکر که از 5 نفر تا 300 نفر تشکیل شده باشد.
11. سورهی مائده، آیهی 21.
12. همان، آیهی 54.
13. سورهی بقره، آیهی 109
14. سورهی محمد، آیهی 25.
15. سورهی نحل، آیهی 106.
16. سورهی آل عمران، آیهی 86.
17. سورهی نساء، آیهی 137.
18. سورهی توبه، آیهی 74.
19. عاملی، محمد بن حسن الحر، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، باب 1، ص 544، حدیث 3.
20. راغب، المفردات فی غریب القرآن حرف «الرّا». (اذ قیل رغب عنه اقتضی صرف الرغبه عنه و الزهد فیه).
21. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج 4، ص 187. (اصل الکفر تعطیة الشی)
22. عاملی، محمد بن الحرّ، وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه، ج 18، ص 544.
23. همان، ص 545.
24. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 422. (الردة کفر مسلم تقررّاسلامه بالشهادتین مختاراً بعد الوقوف علی الدعائم و التزامه احکام الاسلام.)
25. سیدمرتضی، علم الهدی، الانتصار، در السلسلة الینابیع الفقهیه، ج 23، ص 22.
26. قمی، میرزاابوالقاسم، جامع الشتات، ج 2، ص 742.
27. طوسی، ابی جعفر، المبسوط فی فقه الامامیه، درالسلسلة الینابیع الفقهیه، ج 31، ص 169. (الکفر علی ثلاثه اضرب: اصلی و ارتداد و زندقه: فالاصلی ما کان کافراً لم و هو المتولدبین کافرین فمتی اسلم قبل اسلامه ... و هذا اجماع ایضاً. و اما الرّدة فان یکفر بعد الایمان سواء کان مؤمناً لم یزل فارتدّ او کان کافراً فاسلم ثم ارتد...)
28. طوسی، ابی جعفر، الخلاف، درالسلسلة الینابیع الفقهیه، ج 31، ص 58. (الزندیق هو الذی یظهر الاسلام و یبطن الکفر.)
29. ابو زهره، محمد، العقوبه، ص 158. (و هو یبطن الکفر و یظهر الایمان و علامات الاسلام منه کاذبه.)
30. حلبی، ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، صص 1، 31. (الردة اظهار شعار الکفر بعد الایمان بما یکون معه منکر نبوة النبی او شئ من معلوم دینه کالصلاة و الزکوة و الزنا و شرب الخمر فامّا ما یعلم کونه کافراً له باستدلال من جبر او تشبیه او انکار امامةٍ الی غیر ذلک فلیس برّدة و ان کان کفراً.)
31. صهر دشتی، اصباح الشیعه لمصباح الشریعه، در السلسلة الینابیع الفقهیه، ج 9، ص 171.
32. بجنوردی، السید میرزا حسن، القواعد الفقهیه، ج 5، ص 313.
33. بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناظرة فی احکام العترة الطاهرة، ج 5، ص 184.
ولائی، عیسی؛ (1380)، ارتداد در اسلام، تهران: نشرنی، چاپ پنجم