چکیده
تطور مسئله تکفیر میان علمای وهابی در سه مرحله قابل بررسی است:1. مرحله شروع و ساماندهی و ایجاد زمینه تکفیر مسلمانها، که توسط «این تیمیه» و شاگردانش صورت پذیرفت؛ 2. مرحله افراطیگری در تکفیر و کشتار مسلمانها که توسط «محمد بن عبدالوهاب» انجام داده شد؛ 3. مرحله بازگشت از مواضع افراطیگری برای تبرئه خود از جنایتهای گروههای تندرو وهابی. در تمام این مراحل سه گانه، ملاک کفر و ایمان بر درخواست از اموات و توسل به قبور تأکید دارد و تفاوت در ضابطهمند بودن ملاک تکفیر «معین» از غیر آن است که محمد بن عبدالوهاب با سرایت دادن تکفیر «مطلق» بر «معیّن» و حمل «کفر اصغر» بر «کفر اکبر»، باعث شد تا افراطیگری در تکفیر به نهایت خود برسد و جنایتهای بسیاری به بار آید، علمای سفلی جهادی که بر حاکمیت خداوند تأکید دارند، هرگونه درخواست و اطاعت از حاکم را ملاک کفر قرار دادهاند و با جاهلی خواندن جوامع اسلامی، راه را برای تکفیر مسلمانانها هموار نمودهاند، با بررسیهای انجام داده شده به نظر میرسد که آنها در مقام تکفیر معین نبودهاند، بلکه تکفیرشان بیشتر رویکرد سیاسی و اجتماعی داشته است. از این رو نمیتوان کلمات آنها را حمل بر تکفیر معین کرد. گروههای تندرو تکفیری که برای رسیدن به اهدافشان، خود را سلفیه جهادی معرفی میکنند، در حقیقت پیروان محمد بن عبدالوهاباند که تکفیر مطلق را در عرصههای اعتقادی، سیاسی و اجتماعی به تکفیر معین سرایت دادهاند و به سلفیه جهادی وهابی تبدیل شدهاند، ولی به دلیل شرایط و مصالحی که امروزه اقتضا میکند، خود را پیرو اندیشههای «سید قطب» یا دیگر روشنفکران جهادی میدانند.
مقدمه
گرایشهای فکری گوناگونی در میان سلفیان وجود دارد که از جمله آنها میتوان از سلفیه وهابی عربستان، سلفیه اعتدالی و افراطی دیوبندی شبهقاره هند، سلفیه اعتدالی زیدیه یمن، سلفیه اعتدالی اخوان المسلمین مصر و سلفیه جهادی سید قطب یاد کرد.امروزه جهان اسلام به دلیل ظهور گروههای تکفیری گرفتار جنگ و خونریزی است. بیشتر کارشناسان و اندیشهوران معتقدند که این گروهها از افکار سلفیان وهابی و جهادی متأثرند. از این رو لازم است که مقوله تکفیر از دیدگاه آنها نقد و بررسی شود به علت این که مبانی مهم تکفیر در بُعد اعتقادی بر مباحث ایمان و کفر مترتب میباشد، در این مقاله سعی شده است که با بررسی و تطبیق اسباب و عوامل کفر و ملاکهای ایمان و کفر از دیدگاههای سلفیان وهابی و جهادی، شباهتها و اختلافهای این دیدگاهها روشن شود و با نقد آنها، دیدگاه اسلام در باب تکفیر بیان گردد. تا راه بر سودجویان قدرت طلب و جنگ ستیز مسدود شود که به این بهانه مسلمانان جاهل را فریب میدهند و با خود همراه میکنند.
تفاوت سلفیه وهابی و سلفیه جهادی
برای آشنایی بهتر با سیر مقاله، در ابتدا نگاهی اجمالی به سلفیه جهادی و تفاوتهای آن با سلفیه وهابی میشود:سید قطب که نظریهپردازی مبارز است، هدایت تبدیل سلفیگری اعتدالی «اخوان المسلمین» را به افراطگرایی دههی 1970 م. به عهده داشت. تحلیل گران معاصر، کتاب معالم فی الطریق وی را مانیفیست جنبشهای جهادی و سلفی دانستهاند، هر چند برخی نیز کتاب الفریضة الغائبه نوشته «محمد عبدالسلام فرج» را منبع اساسی نظریهپردازی این گرایش بر شمردهاند. این پژوهش گران با اعتراف به اهمیت اندیشههای سید قطب در بروز دیدگاههای رادیکال، بر این نکته تأکید دارند که اندیشههای مهم وی به مسئله حاکمیت باز میگردد که بر این اساس، انسانها به سبب جاهلیتی که در قرن بیستم دامنگیر آنها شده است، به جای حاکمیت خداوند، حاکمیت انسانها را پذیرفتهاند و از آنها اطاعت و پیروی میکنند. آنان تنها راه نجات انسانها از این جاهلیت و مقابله با حکومت ظالمان را «جهاد» میدانند. از این رو سلفیه جهادی حکومت ظالم را بر نمیتابد و جهاد علیه آن را در دستور کار خود دارد، برخلاف سلفیه وهابی که آنها حاکم سیاسی را به هر شکلی که به قدرت رسید، حتی اگر با زور و ظلم باشد، تاهنگامی که آشکارا کفر خود را اعلام نکرده است، او را «ولی امر» جامعه اسلامی و «اطاعت» ش را واجب شرعی میدانند. در این تفکر، در صورتی که ولی امر و حاکم سیاسی، خلاف شرعی انجام داد، مردم و عالمان دینی، تنها وظیفه امر به معروف زبانی دارند و قیام علیه چنین حکومتهایی در این نگاه بسیار مذموم، خلاف شرع و ناپسند میباشد. آنها در زمینههای فقهی، سخت گیرند و در مورد گفتمان اندیشه معاصر احتیاط میکنند.
تعریف ایمان و کفر
تکفیر از مصدر «کَفَرَ» و در لغت به معنای پوشاندن و پنهان کردن است. (2) و در شرع به معنای ضد ایمان میباشد، زیرا حق را میپوشاند. (3) از این رو برای روشن شدن معنای کفر در شرع باید ابتدا معنای ایمان را بررسی کنیم. ایمان در لغت به معنای امانت در مقابل خیانت و به معنای تصدیق ذکر شده است. (4) علمای وهابی چون ابن تیمیه (5) و ابن عثیمین (6) و عالمان اهل سنت؛ مانند مالکی، الشافعی، أحمد بن حنبل، الأوزاعی و سایر اهل حدیث و اهل مدینه و اهل ظاهر و برخی از متکلمان به همین معنای لغوی ایمان، یعنی «تصدیق قلبی» اکتفا نکردهاند، بلکه قائلاند که ایمان در اصطلاح، تصدیق بالجنان، إقرار باللسان، عمل بالأرکان میباشد. (7) ابوحنیفه گوید: «ایمان فقط اقرار باللسان و تصدیق بالجنان است». (8) برای تشرف به دایره اسلام باید به سه چیز ایمان بیاوریم: 1. توحید خداوند؛ 2. رسالت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله وسلم) 3. معاد و روز آخرت. (9) از این رو «راغب اصفهانی» در معنای کفر در شرع میگوید: «کافر بر کسی اطلاق میشود که وحدانیت خداوند تعالی، نبوت پیامبر، شریعتش و یا هر سه آنها را انکار کند». (10)«ابن حزم» در این باره مینویسد: «هر کسی که ربوبیت خداوند تعالی یا نبوت یکی از انبیایی را که ذکرشان در قرآن آمده است و یا چیزی را انکار کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) آن را آورده است، کافی میباشد». (11) و «ابن قیم» مینویسد: «کفر»، انکار هر چیزی است که علم داریم از طرف رسول خدا آمده است، چه مربوط به مسائل علمی شود چه مسائل عملی. پس اگر کسی چیزی را انکار کند که از طرف رسول خدا آمده است، در حالی که به آن علم داشته باشد، کافر است». (12)
سید قطب به عنوان رهبر سلفیان جهادی، تعریفهای مختلفی از ایمان بیان کرده است. وی ایمان را نوعی رشد و رسیدن به کمال میداند که بر اطاعت و عمل به قوانین الهی متکی است و کفر را گمراهی و ضلالتی میپندارد که از طاغوت برخاسته است، از این رو وی کفر را شایسته «طاغوت» و ایمان را هم در خور «الله» میداند. از نظر وی، «طاغوت» از واژه «طغیان»، هر چیزی است که بر عقل بشورد و بر حق و حقیقت ستم روا بدارد و از حدود و مقرراتی که خداوند برای بندگان معین فرموده است، تعدی و تجاوز کند. لذا هرگونه برنامه و جهان بینی یا وضع و حالت یا خلق و خو و یا پیروی و تقلیدی را که از خدا استمداد نجوید و برابر فرمان او راه نپوید، جزء «طاغوت» به شمار میآورد. (13)
سید قطب در تعریفی دیگر، ایمان را به تصدیق قلب و عمل به احکام و قوانین الهی معنا کرده (14) و بارزترین مصداقهای ایمان را همان ایمان به خدا و رسولش و ملائکه و کتاب میداند که در دین اسلام ظهور یافته است. (15)
اقسام کفر
عالمان و متکلمان، تقسیمهای مختلف و فراوانی برای کفر کردهاند، به طوری که برخی آن راتا 35 قسم بر شمردهاند. (16) به دلیل این که حقیقت کفر مراتب و درجاتی دارد، احکام آن نیز متفاوت است، از این رو تمام انواع کفر به دو تقسیم باز میگردد: یا به مراتب و مصداقهای آن است و یا به احکامی که بر آنها مترتب میشود. بنابراین مسئله کفر و حتی ایمان که ضد آن است، دو محور دارد: یکی در باب تعیین مصداقها و مراتب کفر و ایمان است (که محل ورود متکلمان میباشد) و دیگری در باب تعیین احکامی است که بر هر یک از مراحل آنها مترتب میشود (که محل ورود فقهاست)، بیشک، خلط میان این دو مبحث و عدم تفکیک آنها باعث شده است که امروزه برخی به خود جرأت دهند و در مورد این مباحث نظر و فتوا دهند، در حالی که لیاقت ورود به هیچ یک از این مباحث را ندارند. (17) برخی از علمای وهابی، کفر را بر اساس مصداقها و مراتبش به «کفر اصغر» و «اکبر» تقسیم کردهاند. از این رو کفر قولی و عملی را که بسیاری از مسلمانان مرتکب میشوند و به آن اعتقادی ندارند، از تحت حکم کفر خارج کردهاند، (18) و برخی دیگر بر اساس احکام کفر، آن را به کفری که باعث خروج از اسلام میشود و کفری که سبب خروج از اسلام نمیشود، تقسیم کردهاند. (19) سلفیان جهادی نیز قائلند که کفر به دو قسم کفر اکبر و اصغر تقسیم میشود، با این تفاوت که آنها تأکیدشان به حکومت و احکام خداوند است؛ به این بیان که اگر کسی به وجوب تبعیت از احکام خداوند معتقد باشد ولی به علت عصیان از آنها تبعیت نمیکند، این کفر اصغر است، اما اگر کسی به تبعیت از احکام خداوند معتقد نباشد، در حالی که یقین دارد احکامی از طرف خداوندنازل شده، این کفر اکبر است. (20) از این روعمل نکردن به شریعت اسلام به گونهای که نشان دوست داشتن کفار باشد، کفر اکبر است. (21)بنابراین سلفیان وهابی و جهادی، کفر را به دو قسم اساسی تقسیم کردهاند: قسمی که باعث خروج مسلمانها از دایره اسلام نمیشود که به آن «کفر اصغر» میگویند و قسمی که باعث خروج مسلمانها از دایره اسلام میشود که به آن کفر اکبر میگویند.
اسباب و عوامل کفر
حدود و ملاک ایمان و کفر را شارع مقدس مشخص کرده است و از مسائل شرعی محسوب میشود و در اختیار بندگان نیست. از این رو نباید هر کسی از روی هوای و هوس خود و یا با عقلش حکم به تکفیر دیگری دهد. (22) علمای سلفی در مورد این نکته اتفاق ندارند، و مسئله مورد اختلاف، اسباب کفر است و این که چه عواملی باعث خروج فرد مسلمان از حیطه اسلام میشود. بیشک، انکار ربوبیت و توحید خداوند یا رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا انکار معاد، از اسباب مهم کفر است و هر چیزی که باعث انکار آنها شود، در حیطه اسباب کفر داخل میشود؛ مثل انکار قرآن و نماز و حج و... با علم به این که اینها از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. از اسباب دیگر کفر، انکار یکی از ضروریات اسلام میباشد، (23) که ابن تیمیه بر این مسئله ادعای اجماع سلف را کرده است (24) و علاوه بر آن، انکار احکامی را که بر آنها اجماع شده و روایات متواتری در مورد آنها وارد شده است، از موارد کفر میداند. (25)سلفیان وهابی که در تکفیر مسلمانان راه افراط گرایی پیش گرفتهاند، اسباب متعدد دیگری برای کفر بیان کردهاند که مهمترین آنها، توسل به اولیاء و انبیای الهی است که معتقدند واسطه قرار دادن کسی بین خود و خداوند و طلب درخواست از او کفر و در مورد آن ادعای اجماع شده است. (26) ابن تیمیه با صراحت اعلام میکند که اگر کسی حاجتش را همچون شفا دادن مریض از کسی درخواست کند که قدرت انجام دادن آن فقط برای خداوند تعالی باشد، این شرک اکبر است و باید توبه کند و الا کشته میشود. (27) با این رویکرد، بسیاری از سلفیان وهابی، توسل به اموات و یا «استغاثه به مالایقدر علیه» را جایز نمیدانند و آن را کفر میشمارند (28) و فتواهای فقهی خود را بر این اساس بنا مینهند، (29) با این رویکرد، سلفیان وهابی، زیارت قبور و قربانی و نذر و طلب از غیر را جزء اسباب کفر قرار دادهاند.
(30) و بسیاری از مسلمانان را کافر خواندهاند، زیرا معتقدند که همه انسانها، اعم از مشرکان و غیر آنها، در حوزه توحید ربوبی موحدند و برای اثبات آن دلایلی ذکر میکنند، (31) آنها معتقدند که پیامبران صرفاً برای دعوت به توحید الهی مبعوث شدهاند. (32) لذا توحید ربوبی به تنهایی مانع از کفر کسی نمیشود. (33)
وهابیان خود را موحد حقیقی و «فرقه ناجیه» میدانند. (34) از این رو یکی دیگر از اسباب تکفیر آنها، مخالفت با آنان است؛ بدین معنا که وهابیان تمام مخالفان خود را تکفیر میکنند، (35) همان طور که «زینی دحلان» مینویسد: «محمد بن عبدالوهاب کسی را موحد نمیداند، مگر از آنها تبعیت محض کند و در غیر این صورت، او را مشرک میداند. برادرش که فرد عالمی بود به او گفت: ارکان اسلام چند تاست؟ او گفت: پنج. تا برادرش سلیمان به او گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش تا قرار دادهای که ششمین آنها این است که اگر کسی از تو تبعیت نکند، کافر است». (36)
نکته قابل توجه این است که ابن تیمیه سیر تحولات تکفیر در میان وهابیان را تبیین و برهانی کرد و در زمان محمد بن عبدالوهاب تکفیر به اوج افراطگرایی رسید، به گونهای که بسیاری از علما این عمل وی را نکوهیدند ولی با وجود این، پیروان وی این راه را ادامه دادند تا این که امروزه برخی از علمای وهابی به علت جنایتهای فراوانی که برخی از گروههای تکفیری انجام دادهاند، سعی میکنند که این تفکر را تعدیل کنند. آنها در این راستا بسیاری از اسباب و عواملی که محمد بن عبدالوهاب آنها را از اسباب تکفیر بر میشمرد، تعدیل کردند و روششان در باب تکفیر، برخلاف روش ابن عبدالوهاب بوده است. (37) این اعتدال اخیر در موضع علمای طرفدار سلفیه، دو عیب دارد: 1. این که پس از جنگ دوم خلیج به وجود آمد و گویا در پاسخ به درخواست دولتها بوده است. 2. در روش آنها تنها به بیان شیوه بسنده شده است، اما ستایش از کتابهای عقاید که مروج تکفیرند، هم چنان باقی است و شیوه سلفی، عموماً و وهابیت، خصوصاً بازخوانی نشده است و به این دو علت، شرعی بودن تکفیر هم چنان در جهان اسلام باقی است. (38)
از این رو اسباب تکفیری و یا ملاکهای ایمان و کفر نزد وهابیان متغیر است. محمد بن عبدالوهاب، فقط اجبار را یکی از موانع تکفیر میداند و اضطرار و جهل و تأویل را جزء موانع تکفیر نمیداند، بلکه ملاک و اساس تکفیر را صرف رسیدن دعوت خود میداند. (39)
او بیشتر بدعتها و انحرافها را در دایره کفر قرار داده است، در حالی که بدعت باعث کفر اکبر و خروج از ملت نمیشود؛ (40) همانطور که ابن قیم جوزی درباره شهادت اهل بدعت میگوید: «شهادت شخص فاسق پذیرفته میشود؛ مانند اهل بدعت، همچون رافضه و خوارج و معتزله.» (41) هم چنین ابن عبدالوهاب، طاغوت را در مقابل ایمان قرار میدهد و میگوید: «طاغوت کلمه عامی است که شامل هر کسی میشود که غیر خداوند را بپرستد یا به عبادت بندگان و یا به اطاعت و تبعیت از غیر خداوند و رسولش خشنود باشد». وی عوامل و اسباب طاغوت را بیشمار میداند، ولی پنج چیز را در رأس طاغوتهای دیگر معرفی میکند: 1. شیطان؛ 2. حاکم ستمگر؛ 3. کسی که به «غیر ما انزل الله» حکم کند؛ 4. کسی که ادعای علم غیب کند؛ 5. کسی که غیر خداوند را عبادت کند و بدان خشنود باشد. (42) بنابراین با تطبیق معانی و اسباب طاغوت بین محمد بن عبدالوهاب و سید قطب، (43) میتوان افراطیگری در تکفیر را به وضوح در اندیشههای وهابیت یافت، به طوری که شامل اسباب تکفیر در اندیشه جهادی نیز میشود.
بر اساس اندیشه سلفیان جهادی، اصل و جوهره الوهیت خداوند، حاکمیت و سلطهی اوست. (44) از این رو الوهیت و سلطه را لازمه یکدیگر پنداشتهاند و معتقدند که کسی که سلطه و نفوذ ندارد، سزاوار و ممکن نیست که اله و معبود باشد و اگر کسی قدرت و سلطه دارد، جایز است که اله و معبود باشد. (45) براین اساس، قانونگذاری و حکم کردن را از مظاهر سلطه و حاکمیت میدانند(46) و پیروی کردن از قوانین و شرایع الهی را عبادت و یا ایمان خواندهاند. از نظر سلفیه جهادی، بازگشت به جاهلیت در اعمال و رفتار ظهور میکند که در جامعهی امروز، بت «عزی» و «هبل»، دیگر به گونهای تبلور عینی و مجرد ندارد، بلکه در عمل افراد، عینیت دوباره پیدا کرده است. که از آن «به جاهلیت مدرن» تلقی میشود. (47) از این رو جاهلیت شامل هر حکومت هوا و هوسی میشود که در مقابل حکومت خداوند طغیان کرده است. (48) آنها مشخصهی مهم جاهلیت را صفت بندگی بشر برای بشر میدانند (49) و معتقدند که جاهلیت امروز، حاکمیت را به شر واگذار نموده و عدّهای از انسانها را معبود عدهای دیگر کرده است، آن هم نه به شکل ابتدایی و سادهی جاهلیت زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه به شکل ادعای حق وضع کردن بینشها و قوانین و نظامها و با به کار بردن برنامهای مقرر زندگی میکنند که هرگز خداوند آن را تجویز نفرموده است. (50) بنابراین معیار جاهلیت نزد سلفیه جهادی به اصل حاکمیت باز میگردد که باعث انحراف انسان از خط سیر جهان هستی میشود. (51) از این رو مهمترین اسباب کفر نزد سلفیان جهادی بر دو محور حاکمیت انسان بر انسان و اطاعت انسان از طاغوت استوار میباشد که مستلزم جاهلیت آنهاست.
انواع تکفیر
ابن تیمیه شیوه تکفیر کردن مخالفان خود را شیوه اهل بدعت، همچون خوارج میداند و معتقد است که نباید حکیم به تکفیر کسی داد که از روی اجتهاد خطایی کرده است، هر چند که مخالفان حکم به تکفیر شما بدهند؛ همان طور که خوارج به تکفیر برخی صحابه همچون عثمان و علی (علیه السلام) حکم دادند، ولی صحابه حکم به تکفیر آنها ندادند، (52) زیرا حکم به کفر دادن حکمی شرعی است که نباید بر اساس تقابل بین طرفین باشد. (53) و هنگامی که از مسائل فقهی شد، مجتهد طبق دلایل فقهی از قرآن و سنت اجتهاد میکند و از حیطه مسائل و دلایل عقلی خارج است که هر کسی بتواند در آن نفوذ پیدا کند. (54)بنابراین الفاظ عمومی که درکلام برخی از بزرگان بر تکفیر دلالت میکند (مثلاً گفتهاند که هر کس این اعتقاد را داشته باشد، کافر است)، به منزله تکفیر معین نیست، زیرا در تکفیر معین باید تمام شرایط فراهم باشد و مانعی هم وجود نداشته باشد. (55) با ذکر این بیان، روشن میشود که تکفیر به دو قسم مطلق و معین (56) است و مقصود از تکفیر مطلق، تفسیر کفر بر وصف عامی است که به فردی اختصاص ندارند و دارای دو مرتبه است: گاهی بر وصف عامی مانند قول یا فعل و یا اعتقاد، معلق است مثل این که حکم میشود که اگر کسی چنین بگوید یا چنین فعلی را انجام دهد و یا چنین اعتقادی داشته باشد، کافر است، برخلاف تکفیر معین که حکم کفر را برای شخص معینی تعیین میکند. (57) برخی با فرق نگذاشتن بین این دو قسم، باعث افراطگرایی و یا تفریط در مسئله تکفیر شدهاند، (58) زیرا آثار و احکام هر یک متفاوت است. ابنتیمیه، تکفیر عام و مطلق را مثل وعید عام و مطلق میداند و تکفیر مطلق را مستلزم تکفیر معین نمیداند، مگر این که شروط تکفیر معین (59) را داشته باشد و مانعی هم در آن نباشد؛ (60) بدین معنا که اطلاق حکم تکفیر بر فعل و یا قول و اعتقادی، دلیل بر کفر شخصی و یا فرد معینی نیست، بلکه باید برای تکفیر معین، شروط و موانع آن، چون جهل و اکراه و تأویل بررسی شود و اِلاّ نمیتوان به آسانی حکم به تکفیر داد. (61) با این بیان، بسیاری از عالمان سلفی وهابی خود را از جنایتهای گروههای تکفیری که امروزه در جوامع اسلامی رواج دارد، تبرئه کردهاند و با کمک وسایل تبلیغاتی، سعی کردهاند که این گروهها را متأثر از افکار عالمان جهادی جلوه دهند (62) و در عین حال، خودشان به تکفیر دیگران ادامه میدهند و علیه کسانی که گمان میبرند دیگران را تکفیر میکنند، میشورند و در دفاع از خطاهای ابنتیمیه و پیشگامان دعوت به تکفیر، افراط میکنند. (63)
یکی از قربانیان اصلی هجمههای عالمان وهابی که به شدت علیه وی تبلیغات میکنند و او را تکفیری میخوانند، سید قطب است، زیرا تأثیر تفکر وی و برادرش محمد قطب، موجب ظهور جنبشی سیاسی و انقلابی از دل وهابیت شده که بسیاری از روشفکران وجوانان عربستانی را به سمت خود متوجه کرده است. اگر با رویکردی منصفانه، مقوله تکفیر را از دیدگاه سید قطب بررسی کنیم، متوجه میشویم که تکفیر وی، تکفیر افراد معین نبوده است. شواهدی که بر این مطلب دلالت میکند عبارتند از:
1. حکم به تکفیر از مسائل فقهی است و سید قطب به صراحت اعلام کرده که وی در کتابهایش متعرض احکام شرعی نشده است و احکام شرعی در حوزه اختصاصی فقها میباشد که در کتابهای فقهی به تفصیل بیان شده است. از این رو وی هرگز به اندیشه تکفیر اعتقاد نداشته است. (64)
2. خود سید قطب و طرفداران وی؛ مدعیاند که به تکفیر مسلمانها قائل نیستند. محمد قطب در مجلهی «المجتمع» مینویسد:
هدف برادر من، صادر کردن احکام بر مردم نیست، بلکه تنها هدف وی این بود که آن حقیقت فراموش شده را یک بار دیگر به مردم بشناساند و سرانجام راه آنان را مشخص کند که آیا در راه مستقیم خداوند گام بر میدارند یا آن که از این راه منحرف شدهاند. پس زیبنده است که به سوی آن باز گردند. خودم چندین بار از وی شنیدم که میگفت: «ما دعوت گریم، نه قاضی. بیگمان وظیفهی ما صدور حکم بر مردم نیست، بلکه تنها وظیفه ما این است که مردم را با مفهوم لا اله الا الله آشنا کنیم، زیرا مردم از مفهوم حقیقی آن که همان برگشتن به شریعت خداوند است، ناآگاهند. (65)
3. کلمات سید قطب به صراحت بر این مطلب دلالت میکند و مینویسد: «برای دوری از وقوع قتل، (هر چند هم قتل خطا)، و برای پاک کردن دلهای مجاهدان، به گونهای که در قلبها چیزی جز برای خدا و در راه خدا نباشد، خداوند به مسلمانان دستور میفرمایند: «هنگامی که به عنوان جنگجویان بیرون میروند، به جنگ با کسی نپردازند یا او را نکشند تا وضعیت کاملاً برایشان روشن گردد و تحقیق لازم انجام داده شود. هم چنین این که به ظاهر حال، یعنی مسلمان بودن شخص اکتفا کنند؛ مسلمان بودنی که با واژههایی که از دهان بیرون میآید، ثابت میشود، زیرا دلیلی در دست نیست که خلاف واژهها را برساند و عکس ظاهر را ثابت کند. خداوند تعالی میفرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا) (66) وی روایاتی را در باب نزول این آیه بیان میکند و چنین نتیجه میگیرد که خداوند به مجاهدان نشان داد که اسلام، حرص و آز در غنیمت، و عجله و شتاب در قضاوت را دوست نمیدارد و کالا و متاع جهان نباید در دل مؤمنان جایی داشته باشد و چیزی به شمار آید و کالا و متاع جهان، انگیزه و هدف جهاد نیست. هم چنین شتاب ورزیدن برای ریختن خون کسی، پیش از تحقیق کامل و روشن شدن همه جوانب، مردود و نامقبول میباشد. چه بسا خونی که ریخته شود، خون فرد مسلمانی باشد که در پیشگاه یزدان بس عزیز و بزرگوار است و ریختن آن جایز نیز نیست. (67)
بنابراین با توجه به نکات یاد شده به روشنی پیداست که سید قطب در پی تکفیر معین مسلمانان نبوده است. از این رو باید برخی از کلمات وی در باب تکفیر تأویل شود. یکی از کلمات مهم وی در باب حاکمیت خداوند و در مورد استدلال به آیه (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (68) است که این آیه بر هر کسی صدق میکند که برابر چیزی حکم کند که خدا نازل نفرموده است. (69) حتی اگر این آیه قابل اشتمال بر مسلمانان هم باشد، حکم به تکفیر افرادی نمیدهد که احکام الهی را در دستگاه حکومتی اجرا نمیکنند، بلکه نشان دهنده این است که چنین افرادی با عدم اجرای احکام خداوند، مرتکب گناه میشوند، ولی اگر عدم اجرای احکام دینی توسط دولت به عنوان امری دال بر رد هدایت الهی و نقیضهای بر شیوه زندگی اسلامی در نظر گرفته شود، شکی بر جا نمیماند که قابل تکفیر است و این احکام اکثراً به اجتهاد علما وابستهاند. (70) این کلام مورد اتفاق است، همان طور که ابن تیمیه به تکفیر کسانی حکم میدهد که به حکم غیر ما انزل الله عمل میکنند، هر چند در ظاهر مسلمان باشند. (71) ابنقیم جوزی با اشاره به آیه مذکور میگوید: «مقصود این است که اگر کسی از روی جحد و عناد، حکم خداوند را انکار کند، بدون شک کافر است، ولی اگر از روی هوا و هوس بوده، مرتکب فسق و ظلم شده است». (72) هم چنین «بن باز» با استفاده از این آیات، کفر را به دو قسم اکبر و اصغر تقسیم میکند و با استفاده از آیه ذکر شده میگوید:
«اگر کسی حلال خداوند را حرام کند و یا حرام خداوند را حکم به حلال بودن دهد، بیشک مرتکب کفر اکبر شده است». (73) از طرفی نیز کلام سید را میتوان به کفر عملی و یا کفر اعتقادی تأویل کرد، نه کفر فقهی تا مال و جانشان مباح باشد، همانطور که برخی از عالمان سلفی بر این معنا تصریح کردهاند. (74)
یکی دیگر از اصطلاحاتی که باید تأویل شود، «جاهلیت میباشد» که به عنوان جاهلیت قرن بیستم مطرح شده است. «صالح آل الشیخ»، جاهلیت را به جاهلیت زمانی، مکانی و اشخاص و هر یک از آنها را به مطلق و مقید تقسیم کرده است و جاهلیت مطلق از تمام جهات را فقط مخصوص زمان پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) میداند که تمام شده است. از این رو جاهلیت قرن بیستم را مطابق جاهلیت زمان پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) نمیداند، اگر چه بعضی از صفات جاهلیت در برخی از زمانها و یا مکانها و یا بعضی از افراد آشکار شود. (75) بیتردید نظر سید قطب، جاهلیت مطلق از تمام جهات نبوده است. «سالم بهنساوی» با تقسیم به جاهلیت اعتقادی (اموری که به کفر تعلق دارند) و عملی (اموری که به عمل و رفتار تعلق دارند) و بیان معانی جاهلیت که در قرآن ذکر شده است، مینویسد:
مقصود و مراد از جاهلیت در کتابهای مودودی و سید قطب بر این ضابطه است که اولاً: مقصود آنها از لفظ کفر، گر چه در ظاهر شامل خروج فرد از دایره دین است، اما این به معنای کفر فقهی نیست، همان طور که در بسیاری از اعمال با این که لفظ کفر به کار رفته است، ولی بر معنای کفر فقهی دلالت نمیکند؛ مثل جنگ مسلمانان با یکدیگر، تهمت زدن به نسب افراد و آزار و اذیت کردن همسایه و... بنابراین مقصود از کفر، کفر عملی یا مجازی و یا نعمت است و حمل لفظ جاهلیت بر معانی مذکور از باب أولی است و اگر لفظ جاهلیت به معنای جاهلیت کفر اعتقادی به کار رود، ممکن است که مقصود، جاهلیت در معصیت باشد؛ مثل تبرج و خودنمایی زن که چیزی به جز جاهلیت در معصیت نیست و باعث کفر دینی نمیشود، هر چند که این معصیت را تکرار کند. (76)
از طرفی، اگر به کلمات خود عالمان وهابی در باب جاهلیت رجوع کنیم، مشاهده میکنیم که آنها بسیار سخت گیرانهتر از سید قطب عمل کردهاند. اگر وی اطاعت کردن از حاکمان و یا فرهنگ غرب را عمل جاهلی میخواند، محمد بن عبدالوهاب علاوه بر اطاعت کردن از حاکمان ظالم، تقلید از گذشتگان و یا مغرور شدن به کثرت افراد، استدلال به سخن پیشینیان، غلو درباره عالمان و صالحان، پیروی از هوای نفس، نسبت دادن علوم باطل خود به انبیای الهی و... را نیز جزء صفات اهل جاهلیت میخواند. «حسن بن فرحان المالکی»، از علمای عربستان، حدود 52 مورد از این صفات را بر میشمرد و در نهایت مینویسد:
بسیاری از مسائلی که محمد بن عبدالوهاب جزء خصلتهای جاهلی بر شمرده است، امروزه در میان پیروان افراطی او وجود دارد. از این رو افراطیهایی که مانع نقد مستدل و علمی دیدگاههای او میشوند، دورترین افراد به شیوه او هستند و چه بسا اگر او زنده بود آنان را تکفیر میکرد و با آنها میجنگید و کسانی را که دشمن میپندارند، میستود. (77)
بنابراین، افراطیگری در تکفیر، حتی در مباحثی چون «حاکمیت و جاهلیت» که سید قطب به آن محکوم شده در میان وهابیان بیشتر است و مؤید این سخن ما همان طور که گذشت، تکفیر کردن برخی ازگروههای اسلامی، مانند فلاسفه (78) و صوفیه و یا برخی دیگر از فرقههای اسلامی، چون اسماعیلیان و فاطمیان میباشد. (79) محمد بن عبدالوهاب در کتاب کشف الشبهات خود و یا در کتاب الدرر السنیه، به گونهای براهین توحیدی را بیان میکند که بسیاری از مسلمانان را به ورطه کفر میکشاند، به طوری که بر تکفیر معین بسیاری از مسلمانها دلالت میکند. (80) ابن تیمیه، با وجود خطاهایی که مرتکب شده، این گونه مسلمانان را تکفیر نکرده است در حالی که وی در زمانی شبیه به زمان محمد بن عبدلوهاب زندگی میکرد که جهل در میان عوام فراگیر بود و عالمان در دعوت مردم به توحید ناب، ضعیف عمل میکردند. ضعف عمل عالمان و جهل عوام، دلیل بر تکفیر کردن آنان نیست. (81) لذا به نظر میرسد که سید قطب به دلیل وجود مطالب متشابه درباره ترویج تکفیر، سپر بلا شده است، زیرا او یار و یاوری ندارد، برخلاف محمد بن عبدالوهاب که یاران زیادی دارد. (82)
با وجود این غلو و تندروی بینظیر در میان وهابیت، بسیاری از عالمان و مصلحان، سید قطب، مودودی، اخوان المسلمین و حزب التحریر را عامل تکفیر و سختگیری میدانند! درست است که آنان از جهت سیاسی افراط میکنند، اما غلو آنان در هیچ یک از زمینههای سیاسی، عقیدتی، فقهی، فرهنگی و اجتماعی به افراط وهابیان نمیرسد. آنان معتقدند که کافران به بلاد مسلمانان تجاوز کردهاند و این باور آنان تأکید بر مسلمان بودن مردم آن کشورهاست و تکفیرشان را متوجه حکام میکنند. در حالی که وهابیت مخالفان خود را، اعم از حاکم و محکوم، تکفیر میکنند و اطاعت از امیر خود را بر تمام مسلمانان واجب میدانند که این از ویژگیهای منحصر به فرد آنهاست.
از این رو به خوبی آشکار است که در میان عالمان وهابیت کسانی هستند که دیدگاهشان در تکفیر و مباح دانستن خون مسلمانها، از دیدگاه سید قطب و جریانهای جهادی در دنیای اسلام تندتر است. (83)
ملاک ایمان و کفر و تکفیر از دیدگاه سلفی وهابی و سلفی جهادی
با توجه به مطالب یاد شده در این باب، میتوان گفت که ملاک کفر نزد سلفیان وهابی بر محور توسل و درخواست از اموات و زیارت آنها و یا هر عملی است که باید فی الواقع برای خداوند انجام داده شود، ولی برای غیر خداوند انجام داده میشود؛ مثل نذر و قربانی و طواف و سجده... محور مبنایی این مسائل به مباحث معرفت شناسی و روش شناسی سلفیه وهابی باز میگردد که بر این اساس، آنها با تأکید بر توحید عبادی به روش نقل گرایی و عمل به ظواهر، کسی را موحد و مسلمان میدانند که در ظاهر فقط خداوند را عبادت کند و چون توسل به اموات و نذر و قربانی و... برخلاف این ظاهر است، عامل کفر میپندارند، (84) به عبارتی ملاک کفر نزد سلفیان وهابی بر درخواست و توسل به اموات تأکید دارد، آنها به «سلفیان توحید القبور» شهرت یافتهاند. ابن تیمیه، گرچه با ساماندهی و استدلالی کردن این تفکر، زمینه افراطگرایی را به وجود آورد، ولی ملاک تکفیر را به بودن شرایط و نبودن موانع آن مترتب میدانست (85) و ضوابطههایی برای تکفیر تعریف کرده بود. (86) به عبارتی، وی بین ملاک تکفیر مطلق و تکفیر معین تفاوت قائل شده بود. او ملاک کفر را گرچه به صورت مطلق بیان کرده بود، ولی این ملاک را به تکفیر معین سرایت نداد، برخلاف محمد بن عبدالوهاب که بین ملاک کفر و تکفیر فرد معین تفاوتی قائل نشده (87) و از تحت ضابطهای معین خارج شده است. از این افراطگرایی در تکفیر موجب جنایتهای بسیاری شد، به طوری که امروزه بسیاری از عالمان وهابی، برای تبرئه کردن خود از این جنایتها و افراطگرایی، سعی میکنند که مواضع تکفیریشان را تعدیل نمایند.سلفیان جهادی نیز در اصل ملاک ایمان و کفر با سلفیان وهابی مشترکند و هرگونه درخواست و عملی از غیر خداوند را کفر دانستهاند، بااین تفاوت که بر توحید در حاکمیت تأکید دارند و بادرخواست و طلب از حاکمان و فرمانروایانی که برای مردم قانونهایی غیر از قانونهای خداوند وضع میکنند و یا با عمل به قانونهای ساخته دست بشر که به اطاعت و پرستش انسانها منجر میشود، مخالفت میکنند و آن را عامل کفر میپندارند. از این رو به آنها «توحید القصوری» میگویند. این تفکر در مقابل جریان فکری «توحید القبوری» قرار گرفت، به طوری که سید قطب در اعتراض به تفکر وهابی مینویسد:
برخی بیرون رفتن از زیر بار مسئله حاکمیت را بیرون شدن از دین نمیشمارند، هم چنان که بیرون رفتن از زیر بار عقیده یا عبادت را بیرون رفتن از دین میشمارند. در صورتی که این آیین جدایی عقیده و عبادت و شریعت را از یکدیگر به رسمیت نمیشناسد و نمیپذیرد. این دوری و جدایی میان حاکمیت و دین، به وسیله دستگاههای آزموده استعمارگران با تلاش قرنهای طولانی پدیدار گشته است تا مسئله حاکمیت بدین شکل، حیرتانگیز و تأسفآور درآمده است. حتّی کار بدان جا کشیده شده که در حس و شعور سرسختترین طرفداران این آیین نیز حاکمیت و دین از هم دیگر جدا به شمار میآید! (88)
در مقابل نیز بسیاری از طرفداران تفکر ابن تیمیه و وهابیت، علیه تفکرات سید قطب و طرفداران وی کتابها و مقالههای فراوانی نگاشتهاند و او را به تکفیر کردن جوامع اسلامی محکوم کردهاند. (89) بیشک سید قطب در مباحث اعتقادی خود، اگر ملاکی برای تکفیر کردن جوامع اسلامی بیان کرده است، به منزله بیان ملاک برای تکفیر معین نیست، زیرا وی تعیین ملاک و حکم به تکفیر معین را بر عهده مجتهد میداند و به عدم اجتهاد خویش اعتراف میکند. (90)
از ویژگیهای مهم مشترک بین این دو جریان فکری، افراطگرایی در دایره کفر است؛ بدین معنا که سلفیه وهابی، حکم به تکفیر مطلق تمام کسانی میدهد که اعمال عبادی همچون توسل و نذر و قربانی و... را در ظاهر برای غیر خداوند انجام میدهند و از دیگر سو، سلفیه جهادی نیز حکم به تکفیر مطلق تمام کسانی میدهد که در ظاهر از حاکمان ظالم اطاعت و پیروی میکنند و حاکمیت آنها را پذیرفتهاند. از این رو هر یک از این دو اندیشه در تقابل با یکدیگر، دیگری را به «خوارج» تشبیه کردهاند. برخی از عالمان اهل سنت، افرادی مانند ابن عابدین، محمد بن عبدالوهاب و پیروانش را که از افکار ابنتیمیه متأثر بودهاند، خوارج زمانی معرفی میکنند، (91) و در مقابل نیز طرفداران اندیشه وهابی، اندیشههای سید قطب را به تفکرات خوارج تشبیه نمودهاند کردهاند و از آن به «فتنه تکفیر در زمان حاضر» یاد کردهاند. (92)
باید توجه کرد که گروههای تکفیری صهیونیستی (93) که امروزه در جهان اسلام مرتکب جنایتهای دهشتناک میشوند، دارای افراطیترین معیارها و ملاکهای کفر هستند؛ بدین معنا که هر دو نوع درخواست و توسلی را چه از اموات و چه از حاکمان، کفر میدانند و همچون محمد بن عبدالوهاب، ضابطه یا معیاری برای تکفیر ندارند و تمام مخالفانشان را تکفیر میکنند. از این رو این گروههای تکفیری را نمیتوان به جریان خاصی منتسب کرد، زیرا آنها تلفیقی از برخی جریانهای تندرو وهابی - جهادی هستند که به دست صهیونیسم و غرب و برخی از حاکمان عربی ساماندهی شدهاند.
نتیجه
سلفیه وهابی با تأکید بر توحید عبادی و با توجه به روششان در نقل گرایی، ملاک ایمان و کفر را بر توسل به اموات و نذر و قربانی و ...بنا نهادهاند و با تفسیری که از آن ارائه دادهاند، بسیاری را به ورطه کفر کشاندهاند. بر این اساس میتوان تکفیر را در سلفیه وهابی در سه مرحله تبیین کرد: 1. مرحله شروع و ساماندهی و ایجاد زمینه تکفیر مسلمانها که توسط ابن تیمیه و شاگردانش صورت پذیرفت؛ 2. مرحله افراطیگری در تکفیر و کشتار مسلمانها که توسط محمد بن عبدالوهاب به علت غیر ضابطهمند بودن تکفیر معین و حمل کفر بر کفر اکبر، انجام داده شد؛ 3. مرحله بازگشت از مواضع افراطیگری و تأویل سخنان تکفیری عالمان سلف خود (94) که توسط علمای اصلاحی وهابی (95) صورت میگیرد. از طرف دیگر، عالمان سلفی جهادی که بر حاکمیت خداوند تأکید دارند، هرگونه درخواست و اطاعت از حاکم را ملاک کفر قرار دادهاند و با جاهلی خواندن جوامع اسلامی راه را برای افراطیگری در تکفیر هموار کردند، با بررسیهای انجام داده شده، اگر چه از تفکرات رهبران سلفیه جهادی - قطبی، تکفیر معین استنباط نمیشود و کلماتشان قابل تأویل است، ولی گروههای تندرو تکفیری، امروزه برای رسیدن به اهدافشان، خود را سلفیه جهادی میدانند، در حالی که آنها در حقیقت پیروان محمد بن عبدالوهاباند و در قالب سلفیان جهادی - وهابی شکل یافتهاند که بدون هیچ ضابطهای به تکفیر معین مسلمانان حکم میکنند. عالمان وهابی برای تبرئه کردن خود از جنایتهای این گروههای افراطی از یک سو و بهره بودن از اندیشههای قطبی از سوی دیگر، سعی کردهاند که با تبلیغات گسترده و متحمل شدن هزینههای هنگفت، تفکرات سید قطب را به چالش بکشند، به طوری که فقط افکار او را سرمشق سلفیان جهادی تکفیری جلوه دهند.پینوشتها:
1. پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام).
2. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج5، ص 191، راغب اصفهانی، مفردات، ص 713.
3. ابن فارس، همان، ج5، ص 191.
4. همان، ج1، ص 133.
5. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج7، ص 14.
6. ابن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج1، ص 49.
7. ابن ابی العز حنفی، شرح عقیدة الطحاویه، ص 331.
8. ابوحنیفه، فقه اکبر، ج1، ص 55.
9. سید طباطبایی یزدی، عروة الوثقی، کتاب الطهارة، ذیل مبحث نجاسات؛ جعفر سبحانی، ایمان و کفر فی الکتاب والسنة، ص 45 و «ریشههای پدیده تکفیر در گذر زمان»، کلام اسلامی، سال 22، شماره 87، ص 15. اهل سنت بنابر حدیث بخاری به شماره 50 و مسلم به شماره 102، علاوه بر این سه، ایمان به ملائکه و کتاب خداوند و قضا و قدر را هم اضافه کردهاند.
10. راغب اصفهانی، همان، ص 715.
11. ابن حزم اندلسی، الفصل فیالملل والأهواء و النحل، ج3، ص 118.
12. ابنقیم جوزی، مختصر الصواعق المرسله، ص 596.
13. ابن تیمیه، فی ظلال القرآن، ج1، ص 292.
14. همان، ج3، ص 1477.
15. همان، ج1، ص 340.
16. سید مجتبی علوی، فرهنگ لغات کامل در قرآن، ص 30.
17. همان طور که رهبران گروههای تکفیری (مثل گروهک داعش)، امروزه خود مصداقهای کفر را به اسم اسلام تعیین میکنند و فتوا میدهند و به این بهانه باعث جنایتهای فراوانی میشوند.
18. البانی، ناصرالدین، موسوعه، ج4، ص 455.
19. علماء النجد، الدررالسنیه، ج1، ص 70 و 71 و صالح الفوزان، التوحید، ص 84.
20. ایمن الظواهری، اعزاز رایة الاسلام، ص 37 و وصفی عاشور أبو زید، فی ظلال سید قطب لمحات من حیاته و أعماله و منهجه التفسیری، ص 70.
21. اسامه بن لادن، الأرشیف الجامع لکلمات و خطابات إمام المجاهدین، ج1، ص 197.
22. سید قطب نیز بر این اصل ملزم است، سلام بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص 126 و مجموع فتاوی، ج35، ص 165 و ج12، ص 525 و همو، منهاج السنه، ج5، ص 92.
23. جعفر سبحانی، ایمان و کفر، ص 53.
24. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج7، ص 301.
25. همان، ج1، ص 106.
26. علی عبدالحلیم محمود، السلفیة و دعوة شیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 126.
27. الرد علی البکرکی، مجموع فتاوی، ج27، ص 72-83 و ج17، ص471، ص 26.
28. مجموع فتاوی، ج3، ص 395 و ج1، ص 126و ج27، ص 96؛ البانی، التوسل أنواعه و أحکامه، ص 23 و بن باز، مجموع فتاوی، ج4، ص 400و ج 5، ص 188.
29. بن باز به عدم حلیت ذبیحه کسانی حکم داده است که از، اموات استغاثه میکنند، (فتاوی إسلامیة لأصحاب الفضیلة العلماء، ابن عثیمین و بن باز و بن جبرین، ج3، ص 406).
30. محمد بن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج17 ص 339؛ بن باز، مجموع فتاوی، ج28، ص 112 و الدرر السنیه، ج1، ص 35.
31. و احمد عبادی، ر. ک. سید مهدی علیزاده موسوی، سلفیگری و وهابیت، ج2، فصول 6 و 7، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص 95.
32. ابن تیمیه، درءالتعارض، ج9، ص 344 و الاستقامه، ج1، ص 180 و ج2، ص 31.
33. محمد بن عبدالوهاب، مجموعه رسائل، ج5، ص 129 و همو، الدرر السنیه، ج1، ص 144 و 145.
34. همان، ج1، ص 29 و ص 194.
35. همان، ج2، ص 161. در تأیید این مطلب میتوان به کلمات عبدالعزیزبن آل عبداللطیف در کتاب دعاوی المناوئین لدعوة شیخ محمد بن عبدالوهاب، ج1، ص 164 و 165 رجوع کرد.
36. زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص 40.
37. میتوان به نوشتههای بن باز و البانی و یا ابن عثیمین (کتاب التحریر لمسالة التکفیر) و یا صالح الفوزان (کتاب التکفیر بین الافراط و التفریط) درباره تکفیر مراجعه کرد، که بعد از جنگ و آزادی کویت به چاپ رسیده است.
38. حسن بن فرحان المالکی، داعیة لیس نبیا، ص 68.
39. علماء نجد، الدرر السنیة، ج10، ص 359.
40. همان، حسن بن فرحان المالکی، ص 34.
41. ابن قیم جوزی، الطرق الحکمیه، ج1، ص 461.
42. محمد بن عبدالوهاب، مجموعه رسائل التوحید والایمان، ج1، ص 377.
43. نظر سید قطب درباره طاغوت در تعریف ایمان و کفر در همین مقاله ذکر شد.
44. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص 74؛ فی ظلال القرآن، ج2، ص 890.
45. ابوالاعلی مودودی، همان 82.
46. سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج2، ص 828.
47. همو، معالم فی الطریق، ص 83.
48. عبدالسلام فرج، فریضة الغائبه، ص 5 و ابوالحسن ندوی، حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، ص 30.
49. سید قطب، مبانی تفکر اسلام، ص 31 و ایمن الظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص 380.
50. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 7.
51. همان، ص 58.
52. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج5، ص 95.
53. همو، الرد علی البکری، ص 256.
54. غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 133.
55. ابن تیمه، مجموع فتاوی، ج12، ص 487.
56. ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و ضوابطه، ص 117 و علی محمد زمل العطیف، التکفیر، مفهومه و اسبابه، ج3، ص 967.
57. همان، ص 117 و 118. این تقسیم در کلمات ابن تیمیه و حتی محمد بن عبدالوهاب مشهود است (ر. ک. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج12، ص 487 و 487 و الدررالسنیه، ج10، ص 433).
58. علی محمد زمل العطیف، ج3، ص 972.
59. این شروط عبارتند از: 1. معین بالغ و عاقل باشد؛ 2. از روی اختیار مرتکب کفر شده باشد؛ 3. حجت بر او تمام شده باشد؛ 4. اهل تأویل نباشد (ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و الضوابطه، ص 259).
60. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج10، ص 372 و ج35، ص 165.
61. سایت مرکز الفتوی، به شمارهی 106483.
62. کتاب فتنة التکفیر البانی در همین راستا نگاشته شده است.
63. حسن بن فرحان المالکی، داعیة لیس نبیا، ص 22.
64. سالم بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص 126.
65. مجله المجتمع، عدد 565، جمادی الاخر سال 1402، ص 21.
66. نساء آیه، 94.
67. فی ظلال القرآن، ج2، ص 737.
68. مائده، آیه 45.
69. همان، ج2، ص 898.
70. دائرة المعارف اسلام، وقف سازمان دیانت ترکیه، تکفیر، یونس شوقی یاووز، به آدرس:
http://alwahabiyah.com/main.aspx?typeinfo=1&lid=o&mid=3668
71. ابنتیمیه، منهاج السنة النبویه، ج5، ص 130.
72. ابن قیم حوزی، زاد المسیر، ج1، ص 553.
73. مجموع فتاوی بن باز، ج9، ص 124و 125.
74. عبدالله عزام، العقیدة و أثرها فی بناء الجیل، ص 55 الی 57 و ایمن الظواهری، إعزاز رایة الإسلام، ص 36.
75. شیخ صالح آل الشیخ، شرح مسائل الجاهلیه، ص 13 برگرفته از سایت http://saaid.net.
76. سالم بهنساوی، الحکم و القضیه لتکفیر المسلم، ص 81 الی 87.
77. حسن فرحان مالکی، داعیة لیس نبیاً، ص 149 الی ص 161 ذیل مبحث پیوست چهارم. برخی از عالمان وهابی نیز امروزه به این مسئله توجه داشتهاند؛ مثل صالح الفوزان در کتاب التوحید، صفحه 31 به این مطلب پرداخته و در مورد اقسام جاهلیت را مورد بحث کرده است.
78. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج4، ص 283.
79. همان، ج2، ص 131 و همو، درء التعارض، ج5، ص 8.
80. ر. ک حسن بن فرحان المالکی، داعیه لیس نبیا، ص 80-107. وی بیش از چهل نمونه از تکفیرهای محمد بن عبدالوهاب را ذکر میکند که با این توصیف، کسی از ورطه تکفیر رهایی نیافته است.
81. همان، ص 61.
82. همان، ص 62.
83. همان، ص 117 و 118.
84. برای اطلاع بیشتر از اقوال وهابیان درباره توحید میتوان به کتاب جامع الفرید فی شرح کتاب التوحید اثر عبدالله بن محمد بن احمد الدویش، ص 43 رجوع کرد.
85. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج12، ص 498 و ج28، ص 500 و 501.
86. همان، ج12، ص 180. برخی از ضوابط تکفیر نزد ابن تیمیه عبارتند از: 1. تکفیر حکم شرعی است و باید مجتهد تشخیص دهد؛ 2. تکفیر مطلق به تکفیر معین سرایت نمیکند؛ 3. تکفیر به حسب اشخاص متفاوت است و نمیتوان در مورد هر مخطی و یا عاصی و مبتدع و یا گمراه و جاهلی حکم به تکفیر داد: «التکفیر" یختلف بحسب اختلاف حال الشخص فلیس کل مخطی، و لا مبتدع و لا جاهل و لا ضال یکون کافرا؛ بل ولا فاسقا بل ولا عاصیا لا سیما فی مثل «مسئلة القرآن» وقد غلط فیها خلق من أئمة الطوائف المعروفین عند الناس بالعلم والدین».
87. همان طور که اشاره شد، حسن بن فرحان المالکی در کتاب داعیة لیس نبیا به نمونهها از تکفیرهای افراطی ابن عبدالوهاب که بدون هیچ گونه ضابطهای، بوده اشاره کرده است؛ مثل تکفیر قائلان به شهادتین، جاهلان، مخالفان خود دشنام دهندگان به صحابه، اهالی نجد و مکه و ...(حسن بن فرحان المالکی، داعیه لیس نبیا، ص 85 به بعد).
88. فی ظلال القرآن، ج3، ص 1197.
89. ربیع المدخلی، یکی از عالمان وهابی است که برای جلوگیری از گسترش افکار قطبیها، کتابها و مقالههای فراوانی نگاشت که میتوان به کتابهایی چون نظرة سید قطب إلی أصحاب رسولالله، نظرات فی کتاب التصویر الفنی فی القرآن الکریم لسید قطب، مطاعن سید قطب فی أصحاب رسولالله، العواصم مما فی کتب سید قطب من القواصم، الحد الفاصل بن الحق و الباطل، أضواء أسلامیة علی عقیدة سید قطب و نیز مقالههایی در همین راستا اشاره کرد. (ر. ک: www.rabee.net و عامر الرحیلی، التکفیر و الضوابطه، ص 40).
90. سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشهی تکفیر، ص 126.
91. ابن عابدین، رد المحتار علی الدر المختار، ج4، ص 262 و کتابهایی که در این خصوص نوشته شده است، میتوان به صدق الخبر فی الخوارج القرن الثانی عشر تألیف سید شریف علوی الحجازی و یا الوهابیون خوارج ام سنة تألیف نجاح الطائی اشاره کرد.
92. البانی، فتنة التکفیر، ص 5.
93. مثل گروه داعش.
94. چون ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، تکفیرهای آنان را به کفر مطلق تأویل میبرند.
95. از جمله رهبران اصلاحی در عربستان میتوان به سلمان العوده، عائض القرنی و ناصر العمر اشاره کرد.
قرآن کریم
الف. کتابها و مقالهها
1. «ریشههای پدیده تکفیر در گذر زمان»، فصلنامه علمی- پژوهشی کلام اسلامی، سال 22، شماره 87، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، پاییز 92.
2. ابن تیمیة، مجموع الفتاوی، محقق: الرحمن بن محمد، نشر مجمع الملک فهد، مدینه 1426ق/ 1995م.
3. ، الاستقامه، نشر دانشگاه محمد بن سعود، مدینه 1403 ق.
4. ، درء التعارض بین العقل و نقل، نشر دانشگاه محمد بن سعود، مدینه 1411 ق.
5. ، منهاج السنه، دانشگاه محمد بن سعود، مدینه 1406ق.
6. ابن عابدین، محمّد امین بن عمر، الرد علی البکری، مکتبة الغرباء الأثریة، مدینه 1417 ق.
7. ، رد المحتار علی الدر المختار، دارالفکر، بیروت 1412 ق.
8. ابن فارس، احمد بن زکریا، المعجم المقاییس اللغه، دارالجیل، بیروت 1999 م.
9. ابوزید، وصفی عاشورا، فی ظلال سید قطب لمحات من حیاته و أعماله، دارالعلوم، قاهره، [بیتا].
10. أبی حنیفة النعمان، الفقه الأکبر، مکتبة الفرقان، الإمارات العربیة 1419ق - 1999 م.
11. اسامه بن لادن، الأرشیف الجامع لکلمات و خطابات إمام المجاهدین، برگرفته از سایت توحید و جهاد، 2006م.
12. الألبانی، ناصرالدین، التوسل أنواعه و أحکامه، محقق: محمد عید العباسی، مکتبة المعارف، ریاض 1421 ق.
13. ، موسوعه البانی، مرکز النعمان للبحوث و الدراسات الإسلامیه، یمن 2010م.
14. بن باز، عبدالعزیز، مجموع فتاوی، گردآورنده: محمد بن سعد الشویعر، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمیة و الإفتاء به نشانی http://www.alifta.com.
15. جوزیة، ابن قیم، مدارج السالکین بین منازل، محقق: محمد المعتصم بالله البغدادی، دار الکتاب العربی- بیروت، 1996م.
16. ، معالم فی الطریق، الاتحاد الاسلامی العالمی، قاهره، [بیتا].
17. ، مختصر الصواعق المرسلة، محقق: سید ابراهیم، دارالحدیث، قاهرة 2001م.
18. ، الطرق الحکمیة فی السیاسة، دار عالم الفوائد، مکة المکرمة 1428ق.
19. حامد، محمد عبدالحکیم، ائمة التکفیر (ظاهرة التکفیر فی العصر الحاضر...)، دارفاروق، قاهره، 2006.
20. حنفی، ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، چاپ چهارم: المکتب الاسلامی، بیروت 1391.
21. راغب اصفهانی حسین محمد، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، الدار الشامیة- دمشق بیروت 1412ق.
22. الرحیلی، ابراهیم بن عامر، التکفیر و الضوابطه، دارامام احمد، 2008م، [بی جا].
23. زینی دحلان، الدررالسنیه فی الرد علی الوهابیه، دارالشفقه، استانبول 1976م.
24. سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر فی الکتاب والسنه، موسسه امام صادق، قم، 1385.
25. سید قطب، مبانی تفکر اسلامی، ترجمه حسنزاده، احسان، تهران 1387.
26. ظواهری، ایمن، اعزاز رایة الاسلام، موسسه السحاب للانتاج العالمی، برگرفته از سایت توحید و جهاد، [بیتا].
27. عابدی، احمد، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، مشعر، قم 1390.
28. عبدالعزیز بن محمّد بن علی آل عبد اللطیف، دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمّد بن عبدالوهّاب، چاپ: اول دارالوطن، الریاض 1412 ق.
29. عثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوی و رسائل، دار الوطن- دارالثریا 1413ق.
30. عزام، عبدالله، العقیدة و أثرها فی بناء الجیل، نشر شهید عزام الإعلامی، پاکستان، [بیتا]، برگرفته از سایت www.tawhed.ws.
31. علماء نجد، الدررالسنیة فی الأجوبة النجدیة، محقق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، 1417ق/ 1996م.
32. علوی، سید مجتبی، فرهنگ لغات کامل در قرآن، قم، چاپ اول: سلمان فارسی، 1365.
33. علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفیگری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت فرهنگی و تبلیغی، آوای منجی، قم 1391.
34. علی محمد، التکفیر، مفهومه و اسبابه اثر زمل العطیف، مکتبه الرشد، الریاض 1430 ق.
35. الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، دار الکتب العلمیة، بیروت 1424ق.
36. فوزان، صالح، التوحید، چاپ چهارم: وزارت اوقاف و ارشاد اسلامی، عربستان 1423ق.
37. قرطبی، ابن حزم الأندلسی، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، مکتبة الخانجی، قاهرة، [بیتا].
38. مجلة المجتمع، الکویتیه، عدد 565، جمادیالآخر 1402 ق.
39. محمد بن عبدالوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید و الإیمان، مطابع الریاض، [بیتا].
40. محمود، علی عبدالحلیم، السلفیة و دعوة شیخ محمد بن عبدالوهاب، نشر عکاظ 1401ق.
41. المسند، محمد بن عبدالعزیز بن عبدالله، فتنه التکفیر، دارالوطن، 2004 م.
42.ــــ ، فرسان تحت رایة النبی، چاپ دوم: [بینا، بیتا]، برگرفته از سایت www.tawhed.ws.
43. ، فتاوی إسلامیة لأصحاب الفضیلة العلماء، دارالوطن، الریاض، 1413ق.
44. مودودی، ابوالاعلی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، نشر احسان، تهران 1389.
45. ندوی، ابوالحسن، حدود خسارت جهان و انحاط مسلمین، مصطفی زمانی، قم، پیام اسلام، 1369.
46. نقد و بررسی اندیشه تکفیر، احسان، تهران 1391.
47. یونس شوقی یاووز، دائرةالمعارف اسلام، وقف سازمان دیانت ترکیه، تکفیر، برگرفته از سایت: http://alwahabiyah.com.
سایتها:
48. www.rabee.net.
49. http://www.alifta.com.
50. http://saaid.net.
51. http://alwahabiyah.com.
52. http://www.tawhee.ws.
منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.