رویکرد خصومت‌آمیز ابن تیمیه به پیروان اهل بیت

آن‌ها خود را سلفی و راست کیش، پای‌بند به خلوص دینی و دیگر فرقه‌ها و مذاهب به ویژه شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را منحرف از دین معرفی می‌کنند. کتاب‌های ابن‌تیمه حرانیِ دمشقی آبشخور اصلی این
سه‌شنبه، 19 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رویکرد خصومت‌آمیز ابن تیمیه به پیروان اهل بیت
رویکرد خصومت‌آمیز ابن تیمیه به پیروان اهل بیت

 

نویسنده: میرزایی (1)

 

چکیده

روش و اندیشه ابن تیمیه و اتباع وهابی او بر قوایم خمسه یعنی پنج «ت» مبتنی است: تهمت، توهین، تحقیر، تهدید و تکفیر.
آن‌ها خود را سلفی و راست کیش، پای‌بند به خلوص دینی و دیگر فرقه‌ها و مذاهب به ویژه شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را منحرف از دین معرفی می‌کنند. کتاب‌های ابن‌تیمه حرانیِ دمشقی آبشخور اصلی این تفکر متصلّبانه است. وی با تفسیر مضیّق از دین و رویکرد خاص به نصوص و متون دینی، موجب واگرایی در جامعه مسلمین و خلق نفرت در میان مؤمنین شد و ضمن این که بزرگ‌ترین ضربه را به اتحاد مورد توقع جوامع اسلامی زده کمک شایانی به دارالکفر کرده. آن‌ها با توسل به قلب واقعیت و چماق تکفیر، مخالفین خود را به شدیدترین ادبیات محکوم و سپس بدون حق دفاع آن‌ها را به شدیدترین مجازات می‌رسانند. در این نوشته، رویکردها و شیوه‌های خاص ابن‌تیمیه در خصوص خصومت غیر قابل توجیه او با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شیعیان مورد واکاری قرار گرفته و با میزان منطق دینی پذیرفته شده‌ی قاطبه مسلمین و خردِ خدادادی به محک نقد گذاشته شده است.

مقدمه

کتاب منهاج السنة النبویه این عالم حنبلی به پاسخ کتاب منهاج الکرامه فی معرفه الامامه علامه حلی اختصاص دارد. در این کتاب و کتاب‌های دیگر که مورد استناد وهابیان سلفی است، به جای نقد علمیِ منصفانه با عبارت‌های توهین‌آمیز و تهمت و افترا به تاخت و تاز علیه شیعیان پرداخته و فضای بغض‌آلودی علیه وفاداران به وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد وصایت و مودة فی القربی را رقم زده و در این اقدام نادرست خود را در پشت سنگر اهل سنت پنهان نموده است.
از شیوه‌های قابل تأمل وی جعل اصطلاح است تا در روند تخریبِ غیر موجه و بدون دلیلِ مخالفین و شیعیان گرفتار تنگنا نشود. در خصوص بیعت در برابر نص امامت از اصطلاح جعلی «اهل الشوکه»، در رد یا تأویل نادرست احادیث ناظر به فضیلت اهل بیت و امام علی (علیه السلام) از اصطلاح «اهل معرفة بالحدیث» (2) و در فضیلت‌تراشی برای غیر اهل بیت از اصطلاح «بالنص الخفی و الاشاره» سود می‌برد. (3) چون تعریف دقیقی برای اصطلاحات فوق ارائه نمی‌شود به همین منظور، هر برداشت آزادی از آن‌ها ممکن و تأمین کننده نظر نویسنده است. این شیوه برخورد مربوط به فضایل اهل بیت (علیهم السلام) است، ولی در مورد دیگران حتی یک مورد تشکیک مطرح نکرده است. این موضع غیر بی‌طرفانه، مبیّن جهت‌گیری خاص او در تحمیل عقاید نادرست و بغض‌آلود به منصوصات و احادیث منقول در کتب اهل سنت است.
اگر از گزینه کینه‌ورزی چشم‌پوشی کنیم باید به این گزینه معتقد شویم که وی به دلیل ظاهرگرایی و توغّل در سطح معارف (4) از درک عمق تعلیمات فرهنگ شیعه که به تأسّی از قرآن و سنت و سیره پیشوایان ارجمند دینی، عقلانی و خردپذیر است، بازمانده و برای مخالفت خود دست به تحریف و اهانت زده است.
ابن‌سینا فیلسوف گران‌مایه اسلامی در پایان نمط نهم اشارات و تنبیهات که به ظرافت‌های عرفان و مقامات عرفا اختصاص دارد، در نصیحتی عمومی به کسانی که باریک‌اندیشی دیگران را متوجه نمی‌شوند توصیه به بازنگری می‌کند:
جل جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد، او یطلع علیه الا واحد بعد واحد. و لذلک فان ما یشتمل علیه هذا الفن، ضحکة للمغفل، عبرة للمحصل. فمن سمعه فاشماز عنه، فلیتهم نفسه، لعل‌ها لا تناسبه و کل میسر لما خلق له؛ آستان حق والاتر از آن است که هر رهگذری بر آن وارد شود، یا هر کسی از آن آگاه گردد، مگر یک نفر بعد از نفر دیگر. از این رو، آنچه در این فن گنجانده شده است برای آدم غافل و ناوارد خنده‌دار می‌نماید و به نظر اهل تحصیل و حق درس عبرت است. پس هر کس این را می‌شنود و آن را نمی‌پسندد، خود را ملامت کند که شاید شایسته آن نیست. و هر کس لایق چیزی است که برای آن آفریده شده است. (5)

شیعیان در نگاه ابن تیمیه

افتراها و تهمت‌های ابن تیمیه علیه شیعه، زمینه‌چینی صدور احکام تکفیری این حنبلی متعصب بر ضد جامعه شیعه و تحریک دیگران است.
بنا به نظر یکی از سلفی‌پژوهان معاصر اندیشه تکفیر در چند قرن گذشته، ریشه در دیدگاه‌های ابن تیمیه دارد... برای فهم دیدگاه تکفیری وهابیان، باید ابن‌تیمیه را نقطه عزیمت قرار داد.(6)
او شیعیان را بدون مستند و ذکر مأخذ این گونه معرفی می‌کند:
1. لم یعرفوا اصل دین الملسمین؛ شیعیان به اصل دین مسلمانان آگاهی ندارند. (7)
2. المتظاهرین بالاسلام؛ تظاهر به اسلام می‌کنند. (8) الرافضة بدلوا دین‌الله فعمروا المشاهد و عطلوا المساجد مضاهاة للمشرکین و مخالفة للمؤمنین. (9) شیعیان، دین خدا را تغییر دادند، قبرها را آباد و مساجد را تعطیل کردند؛ هم چون مشرکان و به سبب مخالفت با مؤمنان.
3. قالوا اخطا جبرئیل بالوحی؛ آن‌ها می‌گویند جبرئیل در ابلاغ وحی خطا نمود، یعنی (به جای حضرت علی (علیه السلام) وحی را به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل نمود)! (10)
4. تحریم الجمل؛ گوشت شتر را حرام می‌دانند. (11)
5. یبغضون السابقین من المهاجرین والانصار؛ به سابقین در ایمان از مهاجرین و انصار بغض می‌ورزند. یبغضون خیارالصحابه؛ به اصحاب نیک پیامبر ابراز خشم می‌کنند. (12)
الروافض تکفر جمیع الصحابة؛ (13) شیعیان همه صحابه را کافر می‌دانند.
6. بعضهم لایشرب من نهر حفرة یزید؛ تعدادی از شیعیان از جوی آبی که یزید حفر کرده است نمی‌نوشند. (14)
7. بعضهم لا یاکلون من التوت الشامی؛ تعدادی از شیعیان از توت‌های شهر شام نمی‌خورند. (15)
8. انهم یجعلون للمنتظر عدة مشاهده ینتظرونه فیها کالسرداب الذی بسامرا الذی یزعمون انه غائب فیه و یقیمون هناک اما فی طرفی النهار و امافی اوقات اخر من ینادی علیه بالخروج، یا مولانا اخرج... من المعلوم انه لو کان موجوداً و قد امره‌الله بالخروج فانه یخرج فانه یخرج سواء نادوه اولم ینادوه و الله سبحانه قد عاب فی کتاب من یدعو من لایستجیب له دعائه؛ شیعیان برای امام منتظر عده‌ای مراقب گذاشته‌اند که منتظر او هستند، در مکانی همانند سردابی در سامرا که گمان می‌کنند در آن جا از نظرها پنهان شده است و در اول و آخر روز یا اوقات دیگر افرادی را در آن جا می‌گمارند که او را به خروج فرا می‌خواند؛ به این شکل: ای مولای ما خروج کن... معلوم است که اگر او موجود بود و خدا امر به خروج می‌کرد او خروج می‌نمود چه او را به این امر بخوانند و چه نخوانند و خداوند در کتابش به کسانی که کسی را می‌خوانند که پاسخ نمی‌دهد ایراد گرفته است. (16)
9. ... مثل اتّخاذهم نعجة قد تکون نعجة حمراء لکون عائشة تسمی الحمیرا و تجعلون‌ها عایشة و یعذبون‌ها بنتف شعرها و غیر ذلک و یرون ان ذلک عقوبه لعائشه؛ ... همانند این که میشی قرمز رنگ را مشخص می‌کنند و از آنجا که عایشه حمیرا (سرخ و سفید) نامیده می‌شد، آن میش را عایشه نامیده و با کندن پشم او را اذیت می‌کنند و این را عذاب و اذیت عایشه می‌دانند. (17)
10. ... اقامه الماتم و النیاحة علی من قتل من سنین عدیدة؛ ... برای کسی که سال‌ها پیش به قتل رسیده، عزا و ماتم برقرار می‌کند. (18)

رویکردهای ضدشیعی ابن تیمیه در محک نقد منصفانه

ابن تیمیه (متوفای 728) و رهبر معنوی سلفی‌های تکفیری وهابی که توسط طرفداران خود با عناوین مبالغه‌آمیز همانند الامام الهمام و مقتدی الاعلام، خاتمة المجتهدین و سیف السنة المسلول علی المبتدعین، معرفی می‌شود، در عناوین ده‌گانه فوق گرفتار خطاها و اشتباهات عمدی غیرقابل اغماضی شده است. در بندهای 1 تا 4 و 6 تا 9 با تهمت و افترای بهت‌آور اقدام به تحریف توأم با تحقیر نموده و در بندهای 5 و 10 با تحریف معنوی نظریات مستحکم شیعیان، زمینه‌ی تهاجم و خلق نفرت و صدور احکام تکفیری را مهیا نموده است. سهم نظریات شیعه ستیز این حنبلی تندرو در ریخته شدن خون شیعیان بی‌گناه، تابلویی زشت از نفرت غیرعقلانی را نمایان می‌کند که با مشاهده آن، هر شخص عاقلی به این نوع قرائت از اسلام احساس بدبینانه‌ای پیدا می‌نماید.
در هیچ کتاب و سندی از علمای شیعه، گوشت شتر تحریم نشده است و هیچ شیعه‌ای که در مکتب ائمه (علیهم السلام) به پرورش تفکر عقلانی توصیه شده‌اند و همواره عقل رشد یافته و پرورده‌ای نسبت به ظاهرگرایان داشتند با عذاب گوسفند بی‌گناه و غیرمکلّف، از خطای سردمداران جنگ جمل آن هم پس از قرن‌ها، اقدام به انتقام‌گیری نمی‌کنند. این تهمت‌های مضحک از کینه‌ورزی و در عین حال از خالی بودن دست نویسنده از دلیل قانع کننده علیه شیعیان حکایت می‌کند.
ابن تیمیه در نقد کسانی که اندیشه‌های ظاهرگرایان سلفی را در خصوص نزول خداوند با حمار در شب جمعه مورد انتقاد قرار می‌دهند، مطلبی می‌نویسد که در تهمت به شیعه به خود او برمی‌گردد:
هذه الحکایة دائرة بین امرین اما ان تکون کذبا محضا ممن افتراها علی اهل بغداد و بعض الشیوخ و اما ان تکون قد وقعت من جاهل معذور لیس بصاحب قول و لا مذهب... و علی تقدیرین فلا یضر ذلک اهل السنة شیئا لانه من المعلوم لذی علم انه لیس من العلماء المعروفین بالسنة من یقول مثل هذا الهذیان. (19)
نوحه و ندبه و عزاداری برای مظلومیت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن این که تأسی به روش حضرت رسول است موافق با رفتار انبیای عظام الهی است.
بر اساس جوامع روایی اهل سنت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با وجود گذشت بیش از چهل سال از رحلت مادر بزرگوار خود به زیارت قبر شریفش مشرف شد و در کنار آن به یاد مادر گریه کرد. در سنن ابن داود روایتی به این مضمون نقل شده است:
عن ابی هریره قال، اتی رسول الله قبر امه فبکی و ابکی من حوله فقال رسول الله استاذنت ربی ان ازور قبرها فاذن لی، فزوروا القبور، فانها تذکر بالموت؛ ابی هریره نقل می‌کند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد قبر مادرش رفت و گریست و اطرافیان را گریاند، سپس فرمود از خدایم اجازه زیارت قبر مادرم را خواستم، اجازه فرمود، پس قبور را زیارت کنید که یاد‌آور مرگ است. (20)
گریستن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در رحلت مادر آن هم پس از گذشت ده‌ها سال که اسوه حسنه برای مسلمین است: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)؛ قطعاً برای شما در رسول خدا سرمشقی نیکوست، (21) دلیل محکم و مشروعی بر گریستن و نوحه بر فرزند ایشان و یکی از اهل کساء و سرور جوانان اهل بهشت است.
بی‌قراری و گریه یعقوب نبی (علیه السلام) در فراق فرزند از نمونه‌های دیگر بر مشروعیت این امر است که دین فطری اسلام بر آن صحه گذاشته است.
(یعقوب) گفت: (چنین نیست)، بلکه ضمیرها و هوا و هوستان‌کاری (بزرگ) را به شما نیکو وانمود کرده، اینک صبری نیکو باید (بکنم)، شاید خدا همه را به من باز آرد، که او دانای حکیم است.
و از آنان روی بگردانید، و گفت: ای دریغ از یوسف و دیدگانش از غم سپید شد، اما او خشم خود را فرو می‌برد.
گفتند: به خدا آن قدر یاد یوسف می‌کنی تا سخت بیمار شوی، یا به هلاک افتی، گفت: شکایت غم و اندوه خویش را فقط به خدا می‌کنم و از خدا چیزهایی سراغ دارم که شما نمی‌دانید. (22)
طبق این آیات، احدی از پیامبران بزرگ الهی در فراق فرزند آنقدر محزون و گریان می‌شود که چشمانش سفید (نابینا) می‌شود، لذا دلیلی بر نگریستن بر فاجعه غم‌بار وقعه طف در سال 61 هجری وجود ندارد که تمام اعضای ارشد خانواده پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) بدست بازماندگان ابوسفیان و معاویه به شکل فجیعی قتل عام شدند.
طبق نصوص معتبر اهل سنت پیامبر قبل از شهادت نیز بر مصیبت سیدالشهدا گریسته است. (23)
حتی عزاداری جنیان در عزای حسین بن علی (علیه السلام) مورد تایید اهل سنت است. (24) لذا کسانی که می‌گویند نباید گریست باید دلیل بیاورند.
افترای عمران قبرها و مشاهد و تعطیلی مساجد، غیرقابل اغماض است. از ابتکارهای در خور توجه، ساختن مساجد در کنار مشاهده مشرفه اولیای دین است که خصوصیت ممتاز آن‌ها بنده صالح بودن برای خداوند است و با این کار، مسیر عبودیت با معرفی شاخص‌ها و تأسی به آن‌ها همواره می‌شود. کار عمده شیعیان در مشاهد ذکر و عبادت و یاد خداست و ضمن نماز و قرائت قرآن، جوار اولیای الهی را محل مناسبی برای خلوت گزینی با خدا می‌دانند و هیچ مکانی را به شرافت مسجد، ترجیح نمی‌دهند. مطالب شعاریِ ابن‌تیمیه و اتباع تکفیری وهابی او برای توجیه دشمنی نابجا با شیعیان و کشتار بی‌رحمانه آنهاست و اساسی ندارد.
نسبت خطای در ابلاغ وحی به جبرئیل از فرشتگان مقرب و حامل وحی از زبان شیعیان از پروژه‌های شیعه‌ستیزی و نشانه سوءنیت این‌هاست و الا چرا این مطالب بی‌بنیان بدون ذکر کوچک‌ترین مأخذ از منبع معتبر شیعی به پیروان اهل بیت (علیهم السلام) نسبت داده می‌شود. تمام امتیاز علی (علیه السلام) در فرهنگ متعالی شیعه، تبعیت و یاری مخلصانه از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و دین مبین اسلام و فداکاری‌های بی‌مانند اوست. مسلماً این خطای عمدی ابن‌تیمیه در متهم کردن حضرت جبرئیل از زبان شیعیان غیرقابل اغماض است و در ایجاد دشمنی سازمان یافته با شیعیان سهم به سزایی دارد.
ابن تیمیه بعد از بیان خارج بودن خوارج از دین، طبق نص صریح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و محق بودن علی (علیه السلام) در جنگ با آنان در اقدامی متعصبانه، شیعیان را بدتر از خوارج معرفی می‌کند، این گونه اندیشه‌ها زمینه‌ساز تکفیر و کشتار شیعیان است. او در مورد شیعیان می‌نویسد: «انهم شر من عامة اهل الاهواء و احق بالقتال من الخوارج. (25) کانت الخوارج اقل ضلالاً من الروافض.» (26)
نسبت بغض به صحابه و تکفیر جمیع آن‌ها از مطالب تحریف‌آمیز است. در این جا شیعه، ضمن ارج نهادن به زحمات یاران فداکار و موحد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نسبت به تطهیر بی‌دلیل همه آن‌ها از سوی ظاهرگرایان انتقاد دارد و اعمال تعدادی از صحابه را قابل نقد می‌داند.
وجودِ ضوابط محکم در دین و رفتارهای تعدادی از همراهان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) و کشمکش‌های آن‌ها و اختلاف‌ها و نزاع‌های غیرقابل جمع، تبرئه کلی آن‌ها را از هر بدگمانی و پرسش، با چالش جدی مواجه می‌کند. در مواردی آن‌ها صددرصد مخالف هم بودند؛ حتی به حرب و قتال برخاسته‌اند و تعدادی در مقابل اوامر صریح رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) تمکین نکرده و عده‌ای توصیه قرآنی «مودة فی القربی» (27) را نادیده گرفتند و عده‌ای از موازین ارزشی عدول نمودند.
هر چند تعداد آن‌ها کم بود ولی با طرفداری مبالغه‌آمیز نویسنده از کلیت همراهان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) مطابق با موازین عدالت‌گرای قرآن و دین پاک الهی سازگاری ندارد و با واقعیت موجود تاریخی نیز قابل تأیید نیست.
برای نقد دقیق نظریه تطهیر کلی تمام صحابه لازم است به چند نکته کلیدی توجه شود:
1. صلاح و فساد افراد تابع میزان ایمان و تقوا و پای‌بندی به شرع و فرمان‌های قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است. (إِنْ أَوْلِیَاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ)؛ صاحب اختیار آن نیست مگر پرهیزکاران. (28) انسان مادامی که زنده است ممکن است به هر کیش و آیینی گرایش پیدا کند. رفتار انسان‌ها سینوسی و دارای فراز و فرود است، لذا در ارزیابی نهایی در پایان عمر و خروج از دنیا میسر است. به همین دلیل حسن عاقبت و حفظ ایمان واقعی تا موقع خروج از دنیا و ملاقات رب العالمین مورد توصیه قرآن و اهتمام مؤمنین است.
از دعاهای مرسوم قرآنی این دعاست (توَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ‌)؛ مرا مسلمان بمیران و به شایستگان ملحق فرما. (29)
دستور اکید قرآن به حفظ اسلام (تسلیم امر الهی شدن و رضایت‌مندی به دین حق) تا زمان خروج از دار دنیا آن هم با تاکیدهای خاص حاکی از احتمال سقوط انسان‌های صالح تا پایان عمر است. پس به کسی تضمین داده نشده چون حالا راست آئین و درست کیش است تا آخر قادر به حفظ آن خواهد بود.
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‌)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا آن طور که شایسته اوست پروا کنید و زنهار مبادا جز با حالت اسلام بمیرید. (30) نمونه‌ای از سقوط انسان‌های راست کیش بلعم و باعور است. (31)
2. عده‌ای از صحابه در وصیت با قرطاس و دوات و تجهیز جیش اسامه آشکارا با فرامین واجب الاطاعة پیامبر خدا مخالفت کردند که مستندات آن‌ها گذشت. (32)
3. طبق اصل امتناع اجتماع و ارتقاع نقیضین یکی از دو طرف نقیض حق و دیگری ناحق است. منازعات اصحاب در وصیت قرطاس و دوات و جیش اسامه و تعیین خلیفه از مسلمات مورد پذیرش اهل سنت است. لذا همه صحابه نمی‌توانند محق باشند.
4. معاویه و طلحه و زبیر به ناحق با امام و پیشوای به حق به جنگ و حرب برخاستند که نتیجه آن، اتلاف تعداد زیادی از نفوس مسلمین بود. طبق مستندات اهل سنت امام علی با آن‌ها همانند طغیان‌گران برخورد کرد. خون مسلمین ریخته شده در جنگ به گردن آتش افروزان جنگ طلب و یاغیان بر امیرمؤمنان است و حتی توبه آن‌ها (اگر واقع شده باشد) واقعی باشد پوششی بر جرم بزرگ کشتار مسلمین نیست.
شهرستانی در ملل و نحل در کمال ناباوری می‌نویسد:
لا نقول فی عایشة و طلحة و زبیر الا انهم رجعوا عن الخطاء و لا نقول فی حق معاویه و عمر بن عاص الا انهما بغیاً علی الامام الحق، فقاتلهم علی المقاتله اهل البغی و اما اهل النهروان فهوا لشراه المارقون عن الدین بخبر النبی (صلی الله علیه و آله وسلم) و لقد کان علی (علیه السلام) علی الحق فی جمیع احواله یدور الحق معه حیث دار؛ در مورد عایشه و طلحه و زبیر اظهارنظر نمی‌کنیم، مگر این که از خطای ارتکابی بازگشتند و در مورد معاویه و عمرعاص اظهارنظر نمی‌کنیم. مگر اینکه علیه امام به حق طغیان کردند و علی (علیه السلام) با آن‌ها مثل طغیان‌گران برخورد کرد. اما اهل نهروان، شرورانِ مارقی بودند که طبق خبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دین حق روی برگردانده بودند و علی (علیه السلام) همواره بر حق بوده و حق همواره همراه اوست. (33)
دایرمداری حق و علی (علیه السلام) در منابع دیگر اهل سنت نیز وارد شده است. پیامبر فرمود: «رحم الله علیا اللهم ادرالحق معه حیث دار؛ خدا علی را رحمت کند. خدایا حق را ملازم علی گردان.» (34)
با ملاحظه روایات فوق حضرت علی (علیه السلام) همواره بر معیار و میزان حق بوده است و مخالفین و معاندین و طغیان‌گران ایشان وصفی جز نقطه مقابل ندارند و توقف برادران ما مایه اعجاب است. چگونه قابل قبول است عده‌ای با خلیفه بر حق جنگ کنند و سرکشی نمایند و باعث ریخته شدن خون‌های محترم مسلمانان و صحابه‌ای چون عماریاسر گردند، ولی به صرف دیدار و همراهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقطعی از همه خطاهای و جرایم نابخشودنی مبرا گردند؟ هیچ تفاوت ماهوی بین مارقین (متصلبین و متعصبین نهروان) و قاسطین (معاویه و اتباع او) و ناکثین و عهدشکنان (طلحه و زبیر) در این مورد وجود ندارد و تبعیض در این مورد مستند به مبانی دینی نیست. قاتلین صحابی بزرگ عمار یاسر (شامیان تحت فرمان معاویة بن ابی سفیان) همانند نهروانیان، مورد مذمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واقع شده‌اند و از آنان به گروه یاغی یاد شده است: «یا عمار تقتلک الفئة الباغیة؛ ای عمار تو را گروهی یاغی و سرکش خواهند کشت.» (35)
محقق ترمذی در روایتی از قول ابوسعید خدری، علی (علیه السلام) را معیار شناخت منافقین معرفی می‌کند: «عن ابی سعید خدری قال، انا کنا لنعرف المنافقین نحن معشر الانصار ببغضهم علی بن ابی طالب؛ از ابوسعید خدری نقل شدهه است که گفت: ما گروه انصار منافقین را با علامت خاصی می‌شناختیم و آن بغض و کینه‌ای بود که به علی بن ابی طالب داشتند.» (36)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به حضرت علی فرمود: «انه لا یحبک الامؤمن و لایبغضک الا منافق»؛ «محب تو نیست مگر مؤمن و کینه‌ورز تو نیست مگر منافق». (37)
«من آذی علی افقد آذانی»؛ « هر کسی علی را بیازارد مرا آزرده است.» (38) «یا علی انه من فارقنی فقد فارق الله و من فارقک فقد فارقنی»؛ «ای علی هر کسی ازمن جدا شود از خدا جدا شده است و هر کسی از تو جدا شود از من جدا شده است.» (39)
«من سبب علّیاً فقد اسبنی»؛ «هر کسی از علی بدگویی نماید از من بدگویی کرده است.» (40) در نقل‌های اهل سنت بدگویی معاویه نسبت به علی (علیه السلام) وارد شده است که با منع و نهی شدید سعد بن ابی وقاص مواجه گردید.
قد معاویه فی بعض حجاته فدخل علیه سعد فذکروا علیاً فنال منه. فغضب سعد و قال تقول هذا برجل سمعت رسول‌الله یقول من کنت مولاه فعلی مولاه و سمعته یقول انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و سمعته یقول لا عطین الرایه الیوم رجلاً یحب الله و رسوله؛ در تعدادی از سفرهای حج معاویه، سعد وقاص به دیدارش رفت و او از علی ناله و بدگویی کرد. سعد خشمگین شد و گفت: این حرف‌ها را در مورد مردی می‌گویی که مکرر از رسول خدا درباره‌اش شنیدم می‌فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست و می‌فرمود: نسبت تو به من به منزله‌ی هارون به موسی است؛ با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد آمد و شنیدم می‌فرمود فردا پرچم و علم جنگ را به کسی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد. (41)
با این تناقض‌های آشکار تعریف و تمجید مبالغه‌آمیز نویسنده از کل افراد تحت عنوان صحابی موجه نیست.
5. وجود افرادی در جامعه اسلامی مدینة‌النبی که در کسوت مسلمانی بودند و جزو منافقین و مشرکین قلمداد نمی‌شوند و همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، ولی در قرآن از آنان ملامت صورت گرفته است.
اگر منافقان و بیماردلان و گل‌آلود کنندگان جوِّ مدینه، دست بر ندارند، تو را علیه آنان مأمور می‌کنیم، تا دیگر جز مدتی کوتاه در مجاورتت نمانند. (42)
از اینان اسم خاصی برده نمی‌شود، ولی در جامعه دینی حضور دارند. چرا باید هر فردی در مدینه تحت عنوان مسلمان بوده پس از رحلت رسول هر کاری نمود مورد تطهیر قرار گیرد؟
و چون در بین نماز از تجارت و لهوی با خبر می‌شوند به سوی آن متفرق گشته تو را در حال خطبه سر پا رها می‌کنند بگو آنچه نزد خداست از لهو و تجارت بهتر است و خدا بهترین رازقان است. (43)
آیه شریفه، وصف حال عده‌ای از نمازگزاران با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که به دلیل معاشرت هم عصری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وصف عنوانی صحابه را دارا می‌باشند.
ای فرستاده ما آنچه را از ناحیه پروردگار به تو نازل شده برسان و اگر نکنی (نرسانی) اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم نگه می‌دارد، زیرا خدا کافران را هدایت نمی‌فرماید (به مقاصدشان نمی‌رساند). (44)
این مردم که خوف مخالفت و تمرد آنان از ابلاغ حکم خدا وجود دارد، از مخاطبین قرآن در جامعه دینی تثبیت شده بودند، نه کفار و مشرکین منزوی که ایمان مذهبی نداشتند.
6. فاطمه (صلی الله علیه و آله و سلم) دختر محبوب و عزیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن قدر و منزلتی که در اسلام دارد و مورد تمجید رسول خداست، در خصوص فدک با خلیفه اول به محاجه برخواست. (45)

فضایل فراوان فاطمه زهرا (علیها السلام)

پیامبر فرمود: «فاطمة سیدة النساء العالمین»، فاطمه سرور زنان اهل بهشت است. (46) «فاطمة بضعة منی فمن اغبضها اغبضنی»؛ فاطمه پاره تن من است هر کسی او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. (47)
این بانوی گرامی از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. امام علی (علیه السلام) در مورد جایگاه بی‌بدیل اهل بیت (علیهم السلام) می‌فرماید:
لا یقاس بآل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) من هذه الامه احد، و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا. هم اساس الدین و عماد الیقین: الیهم یفیء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه، الان اذرجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله؛ کسی را با خاندان رسالت نمی‌توان مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اساس دین و ستون‌های استوار یقین می‌باشند. شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده به آنان بپیوندد، زیرا ویژگی‌های حق ولایت به آن‌ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت به آن‌ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردند) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود بازگردانده شد. (48)
اهل بیت مشمول صلوات و درود در کنار پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و هیچ‌کس با آن‌ها برابری نمی‌کند، کعب بن عجره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که فرمود، این گونه صلوات بفرستید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم انک حمید مجید و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم انک حمید مجید.» (49)
عن زید بن ارقم قال: قال رسول الله لعلی و فاطمه و الحسن و الحسین انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم؛ زید پسر ارقم نقل می‌کند رسول‌الله خطاب به علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: من با کسی که با شما در صلح و آشتی باشد در صلح و آشتیم و در نبرد و جنگم با کسی که با شما در جنگ و نبرد باشد. (50)
عن ابن بریده عن ابیه قال «کان احب النساء الی رسول‌الله فاطمه من الرجال علی»؛ ابن بریده از پدرش نقل می‌کند که محبوب‌ترین زن در میان زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوب‌ترین مرد در میان مردان، علی بود. (51)
«عن جمیع ابن عمیر قال؛ دخلت مع عمتی علی عایشه فسئلت ای الناس احب الی رسول‌الله قالت فاطمه، فقیل من الرجال زوجها»؛ «از جمیع پسر عمیر نقل شده است که گفت: با عمه‌ام به حضور عایشه رسیدیم. از عایشه پرسیدم محبوب‌ترین فرد نزد رسول خدا چه کسی بود؟ عایشه گفت: فاطمه و در میان مردان، همسر فاطمه». (52)
عن‌ ام سلمه؛ ان النبی جلل علی و الحسن والحسین و علی و فاطمه کساء ثم قال «اللهم هولاء اهل بیتی و خاصتی و اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، فقالت ام سلمه، انا معهم یا رسول‌الله؟ قال انک الی خیر»؛ ام سلمه همسر بزرگوار پیامبر نقل می‌کند، پیامبر، حسن و حسین و علی و فاطمه را زیر پارچه‌ای قرار داد و سپس عرض کرد، خدایا این‌ها اهل بیت و خواص من هستند، پلیدی و ناپاکی را از آنان دور کن. ام سلمه از رسول خدا پرسید: آیا من هم از آنانم؟ حضرت فرمود: تو انسان خوبی هستی.» (53) مضمون روایت در فضایل الصحابه احمد حنبل یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت نقل شده است. (54)
پرسش اساسی از ابن‌تیمیه و اتباع او این است که چرا می‌توان حکم قطعی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را نقض کرد و از وصیت مکتوبش ممانعت نمود و از فرمان الهی و نظامی او در تجهیز جیش اسامه بن زید به بهانه‌ی غیر مسموع تخلف کرد، ولی نمی‌توان در مورد صحابه سؤال کرد یا آن‌ها را در مورد اعمالی که در سرنوشت اسلام و مسلمین تأثیر گذاشته است نقد نمود؟ منشأ این مصونیت بالاتر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چیست؟
7. قوم و اصحاب و یاران تمام انبیا، گرفتار آفت‌هایی شدند، چگونه می‌توان باور کرد این امر در مورد مسلمانان حتی به صورت موجبه جزئیه اتفاق نیفتاده است؟ چرا باور کنیم در کنار انبیای بزرگوارِ قبلی، که تعدادی اولوالعزم بودند، افراد مشکل‌دار و همسران ناصالح و همراهان بدخواه وجود داشتند، اما در مورد اطرافیان و یاران رسول الله به صورت جزیی نیز این امر تکرار نشد. این استثنای بزرگِ تاریخی چگونه در محضر عقل و وجدان خدادادی قابل باور است؟
خداوند، خبر انحطاط تعدادی از قوم بنی‌اسرائیل را در زمان حضرت موسای اولوالعزم (علیه‌ السلام) برای عبرت مسلمین بیان کرده و آن آفت‌ها در مورد هر قومی قابل تکرار است.
و قوم موسی پس از رفتن وی از زیورهای خویش گوساله‌ای، (پیکری که صدای گوساله داشت) بساختند، مگر نمی‌دیدند که پیکر با آن‌ها سخن نمی‌گوید؟ و به راهی هدایتشان نمی‌کند؟ آن را خدا گرفتند و از ستم‌کاران بودند. و چون پشیمان شدند و بدانستند که گمراه شده‌اند گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نیاورد و ما را نیامرزد از زیان‌کاران خواهیم بود. و چون موسی خشمناک و اندوهگین به سوی قوم بازگشت، گفت: پس از من چه بد نیابت کردید چرا از فرمان پروردگارتان پیش‌تر رفتید، و لوح‌ها را بینداخت، و سر برادر خویش گرفته به خود می‌کشید که گفت: پسر مادرم! این گروه زبونم داشتند و نزدیک بود مرا بکشند، شادمانی دشمنان بر من نپسند و مرا با گروه ستمکاران هم سنگ مگیر. گفت: پروردگارا من و برادرم را بیامرز و ما را به رحمت خویش در آر که تو از همه رحیمان رحیم‌تری. کسانی که گوساله پرستیدند به زودی خشم پروردگارشان با ذلتی در زندگی این دنیا به آن‌ها می‌رسد، و دروغ‌سازان را چنین سزا می‌دهیم. (55)
8. هم زمانی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اختیاری نیست و ایمان آوردن و گرایش در جوامع با بافت قبیله‌ای تابع مقررات خاصی است و رئیس و بزرگان در این فرآیند نقش اساسی دارند، پس صرف هم عصر بودن فضیلتی محسوب نمی‌شود. بسیاری از افراد با عملکرد قابل انتقاد در زمان حاضر اگر در آن دوره در مدینه بودند به دلیل پیشرفت سریع اسلام به آن می‌گرویدند: ( إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ‌ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً) زمانی که یاری خدا و پیروزی حاصل شود می‌بینی که مردم گروه گروه به دین خدا وارد می‌شوند. (56) اصل اساسی در ارزیابی افراد، محک قرار دادن اعمال و رفتار آنان و سنجش با معیار قرآنی است نه صدور حکم کلی در مورد مسلمانانی که بدون اختیار هم عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) بودند!
ارتکاب برخی اعمال در این فعلی که مشابه و حتی پایین‌تر از برخی رفتارهای تعداد معدودی از صحابه است مورد انتقاد قرار می‌گیرد، اما با حکم کلی حسن نیت صحابه، به تمام آن‌ها مصونیت دائمی اعطا شده است که فاقد پشتوانه منطق دینی است.

نگاه غیرمنسجم و مضطرب و نابسامان ابن تیمیه به خلفای راشدین

دیدگاه ابن تیمیه در مورد خلفا و فضایل ذکر شده از آن‌ها در منصوصات اهل سنت مملو از تناقض و بی‌انصافی و تأویل‌های جانب‌دارانه است. او در تلاشی ناموفق، ضمن تثبیت جایگاه برتر خلفای سه‌گانه، تمام تلاش خود را معطوف به تنقیص مقام منیع اهل بیت (علیهم السلام) و حضرت علی (علیه السلام) می‌نماید و بدین‌سان با شیعیان دشمنی می‌ورزد و می‌نویسد:
یعلمون ان لابی بکر و عمر من‌ التقدم والفضائل ما لم یشارک هما فیها احد من الصحابه لاعثمان و لاعلی و لاغیرهما و هذا کان متفقاً علیه فی الصدر الاولی الا ان یکون خلاف شاذ لایعبابه حتی ان الشیعه الاولی اصحاب علی لم یکونوا یرتابون فی تقدیم ابی‌بکر و عمر؛ همه می‌دانند که ابوبکر و عمر در تقدم و فضیلت جایگاهی دارند که هیچ یک از صحابه با آن‌ها برابر نیست. نه عثمان، نه علی و نه غیر آن‌ها. این امر مورد اتفاق در صدر اسلام بود؛ حتی شیعیان اولیه از اصحاب علی در برتری و تقدم ابوبکر و عمر تردیدی نداشتند؛ مگر عده‌ای کم‌شمار که مخالفت آن‌ها قابل اعتنا نیست. (57)
این مطالب، ترکیبی از ادعاهای اثبات نشده و غیرواقعی است. نویسنده باید اثبات کند در علم و جهاد و ایمان اولیه و ثبات در راه خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفه اول و دوم چه کارِ نمایانی کرده‌اند که دیگران نکرده‌اند؟ به علاوه، مقارن با رحلت جانسوز رسول گرامی اسلام و پس از آن کارهایی از آن‌ها صادر شد که با ادعای ابن تیمیه در تضاد کامل است. بر خلاف ادعای نویسنده، فضایل امام علی در تقدم و فضیلت قابل قیاس با دیگران نیست که به شمه‌ای از آن‌ها اشاره می‌شود.

فضائل مورد تصریح جوامع حدیثی اهل سنت در مورد علی (علیه السلام)

فضائل امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در جوامع حدیثی اهل سنت فراوان است، در این جا به اشاره، گوشه‌ای از آن‌ها را نقل می‌کنیم:

1. فضل تقدم به خلفای دیگر

ابن ابی الحدید (متوفای 656 ق) در شرح خطبه شقشقیه (خطبه سوم) نهج البلاغه پس از نقل شکواییه حضرت در حاکمیت دیگران در دوره بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و این که دورانی گذشت که سال‌خوردگان فرسوده و جوانان پیر و مردان با ایمان تا ملاقات پروردگار (مرگ) اندوهگین شدند و صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو بودم، می‌نویسد:
از آنجایی که امیرالمؤمنین علی از همه فاضل‌تر و از همه استحقاق بیشتری به خلافت داشت و از وی به سوی کسی (خلیفه اول) روی برگرداندند که با او در فضل مساوی و در جهاد و علم، همانند و در شرف برابر نبود، حضرت این کلمات گلایه‌آمیز را مطرح کرده است. (58)
فضل تقدم اهل بیت (علیهم السلام) در فقرات دیگر نیز تقریر شده و مورد قبول اندیشمندان منصف اهل سنت است:
آن‌ها معیارند و رفتار دیگران با آن‌ها سنجش می‌شود؛ کسی را با خاندان رسالت نمی‌توان مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر اساس دین و ستون‌های استوار یقین می‌باشند. شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده به آن بپیوندد، زیرا ویژگی‌های حق ولایت به آن‌ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر درباره خلافت مسلمین و میراث رسالت به آن‌ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردند) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود بازگردانده شد (نهج البلاغه، خطبه دوم). (59)
ایشان خصایل خیره کننده حضرت علی (علیه السلام) را با این جملات تثبیت می‌نمایند:
«چه بگویم در مورد مردی که دشمنانش به فضل او معترفند و قادر به انکار خصلت‌های نیک و پوشاندن فضیلت‌هایش نیستند». او سپس ادامه می‌دهد: «فهو رئیس الفضائل و ینبوعها»؛ «او رئیس فضیلت‌ها و سرچشمه آن‌‌هاست.» (60)
او (حضرت علی (علیه السلام) به امر خلافت از همه بیشتر اولویت و حقانیت داشت... او افضل از همه بشر بعد از رسول خداست (صلی الله علیه و آله وسلم) و از همه مسلمان‌ها به خلافت حقانیت بیشتری داشت. (61)
ابن ابی الحدید او پس از نقل جمله «ینحدر عنی السیل» می‌نویسد:
«یعنی منزلته (علیه السلام)، کأنه فی ذروة جبل، ینحدر السیل عنه الی الوهاد و الغیطان»؛ «اشاره به منزلت حضرت است گویی بر بالاترین نقطه قله است که سیل از آنجا به دامنه‌های کوه سرازیر می‌شود.»
ایشان ادامه می‌دهد: معنای «لایرقی الی الطیر» از معنای سرازیری سیل بالاتر است، چون سیل از کوهسار به دامنه می‌ریزد، ولی پرنده تیز پرواز از کوه‌ها، بلندتر اوج می‌گیرد. (62)
در مسند احمد حنبل روایتی در مورد قرائت آیاتی از سوره توبه (برائت) در مکه نقل شده است که به برتری مطلق علی (علیه السلام) دلالت دارد. از علی (علیه السلام) نقل شده است:
زمانی که ده آیه از سوره برائت نازل شد ایشان ابوبکر را مأمور خواندن آن به اهل مکه نمود، سپس مرا فرا خواند و فرمود به سوی ابوبکر برو و آیات را از او بگیر و برای مردم بخوان. من در جحفه به او رسیدم و کتاب را از او گرفتم. ابوبکر به مدینه برگشت و به حضور ایشان رسید و عرض کرد: آیا در مورد من چیزی نازل شده است؟ حضرت فرمود: خیر، ولی جبرئیل نازل شد و به من گفت: این مأموریت را خودت یا کسی از اهل تو باید انجام دهد. (63)
این حدیث، فاصله علی (علیه السلام) را با صحابی دیگر مشخص می‌کند و نسبت فامیلی در این بین لحاظ نشده است، بلکه شایستگی افراد و اهلیّت آن‌ها نسبت با رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مدنظر است و این افتخار نصیب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) شده است.

2. معیار حقانیت

محقق ترمذی در سنن خود از پیامبر نقل می‌کند:
«رحم‌الله علیا اللهم ادر الحق معه حیث دار»؛ خدا علی را رحمت کند، خدایا حق را ملازم با علی گردان. (64) مشابه این عبارت در آثار منقول از شیعه وارد شده است: «الحق مع علی و علی مع الحق یدور حیثما دار»؛ حق با علی و علی با حق است، هر جا حق باشد علی نیز آن جاست. (65) این شاخصه بر معیار بودن اهل بیت خصوصاً علی (علیه السلام) تأکید دارد.

3. سوء عاقبت نتیجه مخالفت با علی (علیه السلام)

«من آذی علیاً فقد آذانی»؛ هر کسی علی را بیازارد مرا آزرده است. (66) «یا علی انه من فارقنی فقد فارق‎‌ الله و من فارقک فقد فارقنی»؛ ای علی هر کسی از من جدا شود از خدا جدا شده است و هر کسی از تو جدا شود از من جدا شده است. (67)
«من سبب علیا فقد اسبنی»؛ هر کسی از علی بدگویی نماید از من بدگویی کرده است. (68)
این مطلب را می‌توان همان میزان الاعمال بودن حضرت تفسیر کرد که در کتب شیعه به قسیم النار والجنه تعبیر شده است.
ابن ابی الحدید از علمای بزرگ معتزلی و سنی؛ در مورد یاغیان بر امام علی (علیه السلام) نظر ما این است، همه لشگریان شامی و روسا و پیروانشان در جنگ صفین در پیش اصحاب ما هلاک شدند و همه آن‌ها به خاطر اصرار بر طغیانگری و مرگ در آن حالت، محکوم به آتش جهنم‌اند. (69)
«و معاویة مطعون فی دینه عند شیوخنا رحمهم الله یرمی بالزندقة»؛ «معاویه از نظر دینی در بین بزرگان ما مردود است و به بی‌دینی متهم است.» (70)

4. میزان در شناخت منافقین

مطلب بسیار جالبی از ابوسعید خدری نقل شده است که در نوع خود کم نظیر است وی می‌گوید: ما گروه انصار، منافقین را با علامت خاصی می‌شناختیم و آن بغض و کینه‌ای بود که به علی بن ابی‌طالب داشتند؛ (71) یعنی هر کس دشمن و کینه‌ورز حضرت بود، منافق شناخته می‌شد. دشمنی با علی نشانه نفاق است. (72)

5. بی‌نظیر در مبارزه

ابوهریره نقل می‌کند رسول خدا «در جنگ خیبر» فرمود: امروز پرچم مبارزه را به کسی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد، در بین مردم تفحص کرد و فرمود: علی کجاست؟ گفتند از درد چشم ناراحت است. پیامبر علی را خواست و بزاق دهان خویش را (به قصد استشفا) به چشم علی مالید و پرچم را به دست او داد و خدا به واسطه علی نصرت عنایت فرمود. (73)

6. محبوب‌ترین فرد در نزد رسول خدا

ابن بریده از پدرش روایت می‌کند که محبوب‌ترین خانم در میان خانم‌ها در نزد رسول خدا، فاطمه و محبوب‌ترین مرد در میان مردان علی بود. (74)
از جمیع بن عمیر تیمی نقل شده است که گفت: با عمه‌ام به حضور عایشه (همسر رسول خدا) رسیدیم. از عایشه سوال شد محبوب‌ترین فرد نزد رسول خدا کیست؟ گفت: فاطمه و در میان مردان همسر فاطمه. (75)
«عن زید بن ارقم قال: قال رسول‌الله لعلی و فاطمه و الحسن و الحسین انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»، زید پسر ارقم نقل می‌کند: رسول الله خطاب به علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: من با کسی که با شما در صلح و آشتی باشد در صلح و آشتیم و در نبرد و جنگم با کسی که با شما در جنگ و نبرد باشد. (76)
در یکی از سفرهای حجِ معاویه، سعد وقاص به دیدارش رفت و او از علی (علیه السلام) ناله و بدگویی کرد. سعد خشمگین شد و گفت: این حرف‌ها را در مورد مردی می‌گویی که مکرر از رسول خدا درباره‌اش شنیدم که می‌فرمود: «هر کس من مولای اویم علی مولای اوست» و می‌فرمود: «نسبت تو، به من به منزله‌ی هارون به موسی است؛ با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد آمد» و شنیدم می‌فرمود: «فردا پرچم و علم جنگ را به کسی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد.» (77)

7. طهارت با ضمانت الهی

ام سلمه همسر بزرگوار پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل می‌کند: «پیامبر حسن و حسین و علی و فاطمه را زیر پارچه‌ای قرارداد و سپس عرض کرد: خدایا این‌ها اهل بیت و خواص من هستند، پلیدی و ناپاکی را از آنان دور کن. ام سلمه از رسول خدا پرسید: آیا من هم از آنانم؟ حضرت فرمود: «تو انسان خوبی هستی.» (78)
پاسخ مؤدبانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همسرِ متّقی خود متضمن پیام روشنی است که مقام افراد تحت کسا یعنی پاکیزه بودن از هر پلیدی و آلودگی مختص آن پنج بزرگوار است و همسر گرامی و پرهیزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جناب ام سلمه، علی‌رغم صلاحیت زیاد، در زمره‌ی آنان نیست و همگن و همسانی در آن مقام انحصاری برای اهل کسا وجود ندارد.
از صفیه نقل شده است که عایشه گفت:
پیامبر در یک صبحی بیرون رفت و پارچه‌ای دوخته نشده از پشم سیاه بر روی او (یا دوشش) بود. سپس حسن آمد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را زیر پارچه قرار داد، سپس حسین آمد او هم داخل شد و سپس فاطمه آمد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را زیر پارچه قرار داد و سپس علی آمد او را هم زیر پارچه قرار داد. سپس پیامبر (قسمتی از آیه 33 سوره احزاب را قرائت کرد و گفت: «خداوند اراده کرده که هر نوع پلیدی را از شما اهل بیت دور کند. و شما را پاک و پاکیزه گرداند.» (79) فخر رازی هم این معنا را در تفسیر خود بیان نموده است: «روی أنه (علیه السلام) لما خرج فی المرط الأسود، فجاء الحسن (رضی‌الله عنه) فأدخله، ثم جاء الحسین (رضی الله عنه) فأدخله ثم فاطمة، ثم علی (رضی الله عنه) ثم قال: (إنَّما یرِیدُ‌ الله لِیذهِبَ عَنکُمُ الرَّجسَ أَهلَ البیتِ و یطَهرَکُم تَطهیراً.» (80)

8. شخصیت جامع الاطراف

مسعودی از مورخان و علمای معروف اهل سنت (متوفای سال 364 ق) در پایان جلد دوم کتاب معروف خود می‌نویسد:
«فضائل علی و مقاماته و مناقبه و وصف زهده و نسکه اکثر من ان یاتی علیه کتابنا هذا او غیره من الکتب»؛ فضائل و مقامات و خصلت‌های والا و توصیف زهد و بی‌اعتنایی علی (علیه السلام) به دنیا بیشتر از آن است که در کتابی همانند این کتاب یا کتاب‌های دیگر بگنجد. وی سپس ادامه می‌دهد: در تمام فضائلی که اصحاب پیامبر شایستگی آن را داشتند همانند سبقت در ایمان، هجرت از مکه، نصرت و یاری پیامبر، قرابت با آن حضرت، صفت قناعت، تقدیم جان در راه رسول اکرم، کتابت وحی، جهاد در راه خدا، پارسایی، زهد، قضاوت صحیح، فقاهت و علم، علی (علیه السلام) بیشترین و والاترین بهره را داشته است تا جایی که در برخی فضیلت‌ها همانند برادر پیامبر شدن در عقد اخوت مؤمنین، تنها و منفرد است و کسی با او برابری نمی‌کند. (81)
ابن ابی الحدید در این باره معتقد است؛ در امام علی (علیه السلام) بن ابی طالب از صفات کمال، و خصوصیات پسندیده، و حسب و شرف به همراه فطرت پاک و نفس راضی خصوصیاتی جمع شده است در هیچ یک از رجال نامی جمع نشده است. (82)
تمام این خصلتهای نیک و بی‌بدیل از منابع اهل سنت ذکر شده است و این برخلاف نظر تنقیصی ابن تیمیه نسبت به امام علی (علیه السلام) است. ایشان در مواردی به تشکیک در این روایتها مبادرت می‌روزد اما در مورد فضایل منقول در مورد خلفای دیگر کمترین اعتراضی نمی‌کند و همه آنها را دربست می‌پذیرد.
ابن در خصوص برخی از فضایل انبوه و غیر قابل تردید علی (علیه السلام) که در منابع اهل سنت ذکر شده است با بی‌انصافی کامل می‌نویسد: فان هذه الاحادیث التی ذکرها کذب او ضعیف باتفاق اهل المعرفة بالحدیث؛ اکثر این احادیث مذکور (در فضیلت اهل بیت و امام علی) با اتفاق نظر حدیث‌شناسان دروغ یا ضعیف است. (83)
در مورد حدیث منقول در فضیلت علی (علیه السلام) در جنگ خیبر در کتاب‌های ائمه حدیث اهل سنت با عنوان، «لابعثن رجلا لا یخزیه الله ابدا یحب الله و رسول الله و یحبه الله و رسوله ... فقال این علی...»؛ فردا مردی را به جنگ دشمن می‌فرستم که خدا هیچ‌گاه او را ذلیل نکرده است او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند... آن‌گاه پرسید: علی کجاست؟ ... می‌نویسد این حدیث مرسل است نه مسند. (84) این حدیث را فاقد سند معتبر می‌داند!
در مورد حدیث «انت ولی کل مؤمن بعدی»؛ ای علی تو ولیِّ تمام مؤمنین بعد از من هستی، می‌نویسد: «فان هذا موضوع باتفاق اهل المعرفه بالحدیث»؛ این حدیث به اتفاق حدیث شناسان جعلی است. (85)
ایشان بدون دلیل، بسیاری از احادیث مذکور در فضیلت حضرت علی (علیه السلام) را مخدوش می‌کند. این روش برخورد در مورد خلفای سه‌گانه حتی یک مرتبه اتفاق نمی‌افتد و ابن‌تیمیه آن‌ها را بدون اعمال نظر قبول می‌کند. عبارت اهل معرفت به حدیث با ادعای اجماع و اتفاق نظر، ضمن ابهام مفهومی فاقد سند است. ایشان طبق امانت در نقل باید اسامی مجمعین را ذکر کند. این عالم حنبلی و تکفیری در کمال تعجب توجه ندارد که ناقلین این احادیث، همه از اهل معرفت به احادیث در جوامع علمی اهل سنت می‌باشند.
ابن تیمیه در مورد حدیث کسا با وجود پذیرش صحت آن، تلاش ناموفقی را برای کم‌رنگ کردن آن انجام می‌دهد؛ در حالی که مشابه مفادِ آن برای کسی در تاریخ اسلام ثبت نشده است. او پس از ذکر حدیث و اعتراف به اختصاصی بودن آن برای اهل بیت (علیهم السلام) به نحوی که همسر پرهیزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جناب ام‌سلمه نیز داخل در آن‌ها نمی‌شود، در تلاش برای تنقیص مقام منیع اهل بیت (علیهم السلام) و عادی جلوه دادن آن می‌نویسد:
مضمون حدیث، دلالت دارد که پیامبر دعا کرد که خدا آن‌ها را از پلیدی به دور و کاملاً پاک گرداند و نهایت چیزی که این مطلب دلالت می‌کند این است که پیامبر برایشان دعا کرد تا از اهل تقوایی باشند که خدا از آن‌ها رفع پلیدی کرده و پاکشان نموده است و دوری گزیدن از پلیدی و کسب پاکیزگی بر هر مؤمنی واجب است و آن‌ها مأمور به این کارند. (86)
همان‌گونه که ملاحظه می‌شود این نویسنده حنبلی متصلّب و پیشوای فکری وهابیان تکفیری چه تلاش بیهوده و غیرمقبولی را برای کم رنگ نمودن فضیلت ممتاز اهل کسا می‌نماید. او فقط به دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره می‌کند، اما به اجابت آن که در آیه تطهیر است اشاره نمی‌کند. طرازِ نهایی طهارت عمومی که همه مؤمنین مامور به او هستند در اهل کسا به طور مسلم وجود داشت و این طهارت که مشیر به عصمت اهل بیت (علیهم السلام) و به عمد توسط ابن‌تیمیه انکار شده است، مخصوص آل بیت رسول است و به همین دلیل درخواست بانوی بزرگوار ام سلمه در شراکت با اهل کسا با جمله مودبانه و توأم با اکرام رسول‌الله یعنی انک علی خیر؛ شما انسان نیکی هستی، ردّ می‌شود. مسلماً اگر طهارت مورد نظر از تکالیف کل مؤمنین بود جناب ام سلمه داخل در آن‌ها می‌شد.
با وجود تصریح ائمه اهل حدیث به جایگاه بی‌نظیر علی (علیه السلام)، ابن تیمیه پس از ذکر اقوال مختلف اهل سنت در مورد جنگ‌های دوره خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در جملاتی متناقض می‌نویسد:
نظر سوم این است که علی بر صواب و مخالفانش خطاکار بودند و نصوص منقول از احمد حنبل و پیشوایان سنی دلالت می‌کند که هیچ کدام قابل مذمت نیستند و این که علی از مخالفانش به حق بودن، اولویت بیشتری دارد و پیشوایان سنی جنگ را صحیح نمی‌دانند بلکه متارکه آن را بهتر از انجامش می‌دانند. (87)
در نزاعی که بین علی (علیه السلام) و مخالفانش درگرفت نمی‌شود حضرت به عنوان خلیفه بر صواب باشد اما محاربه کنندگان با ایشان که اقدام آن‌ها باعث تفرقه و ریخته شدن خون مسلمین شد، قابل سرزنش نباشند. ضمن اینکه طبق اصل امتناع اجتماع نقیضین - که از اصول تفکر است - امکان ندارد یکی از طرفین، نقیض محق و دیگری ناحق نباشد و با ناحق بودنِ یکی از طرفین آن‌ها در خطایی مثل شورش و محاربه با امام مسلمین و اختلاف افکنی در جامعه دینی و ریخته شدن خون مسلمین، حتماً مخالفین علی (علیه السلام) قابل مذمت بوده و توقف در این جا بلاموضوع است.
در وصیت ادعایی به امامت ابی‌بکر می‌نویسد: «انها تثبت بالنص الخفی و الاشاره»؛ «امامت ابی‌بکر با نص پنهان و اشاره ثابت می‌شود.» (88)
این مطلب هم از مطالب ادعایی متناقض است. نص به جمله‌ای و گزاره‌ای روشن و صریح گفته می‌شود که معنا را به روشنی افاده می‌کند و قابل تأویل نیست. لذا نص خفی، پارادوکس است و کلمه اشاره نیز در ابهام کمتر از نص خفی نیست. امامت، موضوع اساسی در استمرار مدیریت جامعه نوپای اسلامی بود که با اشاره و جملات قابل تفاسیر متعدد سامان نمی‌گیرد. ضمن اینکه این نظر با نظر انتخاب اهل سنت و انکار نص و وصایت در تناقض آشکار است.
در همان صفحه، تثبیت امامت را با این عبارت نقل می‌کند:
امامت در نظر اهل سنت با موافقت صاحبان شوکت ثابت می‌شود و کسی امام نمی‌شود مگر این که صاحبان شوکت با او موافق باشند؛ یعنی کسانی که هدف امامت با فرمانبری آنان حاصل می‌شود. هدف امامت فقط با قدرت و غلبه حاصل می‌شود، لذا زمانی که بیعت با کسی انجام شد به واسطه آن قدرت و سلطه به دست می‌آید و آن فرد، امام خواهد بود. از این رو پیشوایان سنی معتقدند: کسی که قدرت و سلطه داشته باشد که از طریق آن دو هدف ولایت را به دست آورد همان فردی است که خدا به اطاعت آن امر فرموده مادامی که نافرمانی خدا را نکند. (89)
مشکل اساسی این نظریه در این است که ضمن مبهم بودن مفهوم اهل شوکت، جایگاه مشروعیت‌بخشی آن‌ها در کتاب و سنت قطعی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت نشده است. مشخص نیست بیعت مورد نظر با اجماع مسلمین حاصل می‌شود یا با بیعت اهل شوکت. با حصول قدرت و سلطه از طریق موافقت اهل شوکت، بیعت عموم مسلمین لغو و بیهوده است. تعیین این که چه کسی باید به محک موافقت اهل شوکت گذاشته شود فاقد معیار است. با وجود گرایش‌های قبیله‌ای احتمال غلبه قومی زورمند برای تثبیت امامت هم قبیله‌ای‌های خود وجود دارد و ممکن است فردی بدون صلاحیت به مقام پیشوایی برسد. با تظاهر، مقام پیشوایی برای افراد فاقد صلاحیت امکان‌پذیر است و امر خدا به اطاعت خروجی این نظام سست امکان‌پذیر نیست، چون خداوند فرموده است: (لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌)؛ عهد امامت (به عنوان میثاق الهی) به افراد ظالم نمی‌رسد. (90)
شوکت از واژه‌های مورد استعمال قرآن است، ولی فاقد جنبه ارزشی و دینی است. شوکت به قدرت ظاهری اطلاق می‌شود که در قرآن در ماجرای جنگ بدر به کفار قریش صاحب تجهیزات و سربازان مسلح اطلاق شده است. واژه شوکت به معنای تیزی و برندگی است، چون این کلمه استعاره از «شوک» به معنای خار است. (91)
سیوطی در ذیل آیه، حدیثی را با مضمون ذیل نقل می‌کند:
و أخرج ابن أبی حاتم و أبوالشیخ عن الضحاک (رضی الله عنه) فی قوله (وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوکَةِ تَکُونُ لَکُم) قال هی عیر أبی سفیان و أصحاب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ان العیر کانت لهم و ان القتال صرف عنهم؛ ابی حاتم از ابوشیخ و او از ضحاک در تفسیر مفاد آیه که می‌فرماید شما دوست داشتید با کسانی که فاقد قدرتند مواجه شوید، نقل می‌کند، آن فاقد قدرت کاروان ابوسفیان بود و اصحاب محمد مایل بودند با کاروان تجاری مواجه شوند و در جنگ درگیر نشوند. (92)
فخر زازی در بیان آیه فوق می‌نویسد:
و الطائفتان: العیر و النفیر: و غیر ذات الشوکة. العیر. لأنه لم یکن فیها إلا أربعون فارساً و الشوکة کانت فی النفیر لعددهم و عدتهم. و الشوکة الحدة مستعارة من واحدة الشوک؛ دو طایفه، کاروان بود و لشگریان و منظور از غیر صاحبان قدرت، کاروان است، چون در آن‌ها بیش از چهل نفر سواری نبود و به خاطر تعداد و تجهیزات قدرت در لشگر متمرکز بود. کلمه شوکت به معنای تیزی است و استعاره از یک خار است. (93)
به یاد آر آن هنگامی را که خداوند درباره یکی از دو طایفه (عیر و نفیر قریش) به شما وعده می‌دهد که بر آن دست یابید و شما دوست می‌داشتید بر آن طایفه که شوکتی همراه نداشت دست یابید، و خداوند می‌خواست با مشیت خود حق را پا بر جا نموده و نسل کفار را براندازد. (94)

تفریط در مورد منزلت علی (علیه السلام)

تلاش برای تطهیر خطای اغماض از جرم بزرگ قاتل مالک بن نویره از موارد دیگر بی‌طرفی و تعصب‌آلود ابن تیمیه است. وی در مقایسه‌ای نابجا، به جای پذیرش خطای بزرگ خالد بن ولید و خلیفه اول در عدم مجازات وی با وجود اصرار خلیفه دوم، اقدام به اتهام زنی علیه علی (علیه السلام) در قتل عثمان می‌کند. این هم زمینه‌سازی برای تاخت و تاز به شیعیان است.
اگر ترک قتل قاتل انسان معصومی بر پیشوایان مسلمین ناپسند باشد این از بزرگ‌ترین حجت پیروان عثمان بر ضد علی (علیه السلام)، زیرا عثمان از همانند مالک بن نویره ولو به تعداد نفوس کل زمین باشند بهتر بود و او خلیفه مسلمانان و بدون دلیل مظلومانه به شهادت رسید و علی (علیه السلام) قاتلین او را نکشت. و این از بزرگ‌ترین دلایل خودداری پیروان عثمان در بیعت با علی (علیه السلام) بود. پس اگر برای علی (علیه السلام) عذری در عدم کشتن قاتلین عثمان باشد عذر ابوبکر در عدم کشتن قاتل مالک بن نویره قوی‌تر است و اگر ابوبکر عذری نداشته پس علی (علیه السلام) به طریق اولی فاقد عذر است. اما ایراد رافضی‌ها به ابوبکر در این موضوع کوچک و عدم ایراد به علی (علیه السلام) از زیادی جهل و تناقض آنهاست. (95)

اشتباهات ابن‌تیمیه در دفاع ناکام از عملکرد خلیفه اول و توجیه خطای بزرگ خالد

1. مقایسه عدم مجازات قاتلین عثمان با قاتل مالک بن نویره، تلاشی بیهوده و نابجا است، زیرا قاتل مالک مشخص بود در حالی که قتل عثمان در یک شورش جمعی اتفاق افتاد و قاتلین نامعلوم بودند. در زمان قتل عثمان، علی (علیه السلام) هیچ سمت رسمی نداشت در صورتی که در قتل مالک بن نویره ابوبکر خلیفه بود و درخواست قصاص وجود داشت. عثمان به دلیل عملکرد قابل انتقاد مورد اعتراض مسلمین واقع شد، چنین مطلبی در مورد مالک بن نویره مصداق ندارد. ابن تیمیه در جایی می‌نویسد: «ان قتل عثمان و الفتنه لم یکن سببها مروان وحده بل اجتمعت امور متعدده من جملت‌ها امور تنکر من مروان»؛ علت قتل عثمان و فتنه آن دوره فقط مروان نبود بلکه عوامل متعددی بود که یکی از آن‌ها امور ناشایستی بود که از مروان حکم سرزده بود. (96) بعد از شهادت امام علی (علیه السلام) جریان حاکم کسی را به عنوان قاتلین عثمان مجازات نکرد، پس کل پروژه بهانه شورش ناحق بوده است.
مروان داماد و همه کاره دستگاه خلافت عثمان بود و رفتارهای ناروای او و حمایت‌های بی‌دریغ خلیفه و بخشش‌های بی‌ضابطه از بیت‌المال و امور فراوان دیگر از جمله ورود بنی‌امیه، دشمنان تابلودار اسلام به حاکمیت و برخوردهای ناپسند و غیرقابل توجیه با صحابی بزرگ همانند ابوذر و بازگرداندن طرید الرسول به مدینه و غیره... موجب قیام علیه عثمان و قتل او شد و تلاش‌های بی‌وقفه علی (علیه السلام) برای جلوگیری از این واقعه به نتیجه نرسید.
علمای آزاداندیش اهل سنت، عملکرد مدیریتی و شخصیت خلیفه سوم را در قیام مردم و قتل وی دخیل می‌دانند. در زمان حکومت عثمان، مردم علیه نظام فئودالیسم به قیام و مبارزه برخاستند. این انقلاب ناشی از این ادراک مسلمانان بود که می‌دیدند عثمان، قوانین شریعت الهی را آن چنان که باید اجرا نمی‌کند و با حق و عدالت ازلی مخالفت می‌نماید و بدعت‌هایی پدید می‌آورد که روح دین و تحول جامعه را نابود می‌کند. (97) و از بدبختی این بود که خلافت به عثمان رسید. او پیرمردی بود که تصمیمش از تصمیم‌های اسلامی، سست و اراده وی از اعتماد به مروان و پشت سر حقّه‌بازی‌های بنی امیه، ضعیف گشته بود. (98)
2. قصاص نفس در برابر نفس، هیچ ارتباطی به موقعیت اجتماعی افراد ندارد و خلیفه بودن دلیلی بر چند برابر شدن ارزش جانی نیست. این نوع استظهار مبالغه‌آمیز که عثمان از همانند مالک به تعداد کل نفوس زمین با ارزش‌تر بود، با این جمله که: «و بین عثمان و مالک بن نویره من الفرق ما لایحصی عدده الا الله»؛ «تفاوت عثمان و مالک آن قدر است که عدد آن را جز خدا نمی‌داند،» (99) مشکلی را حل نمی‌کند و مخالف صریح آیات الهی است.
قرآن می‌فرماید:
و ما در تورات علیه یهودیان در باب قصاص حکم کردیم به این که جان قاتل در برابر قتلش و چشم جانی در برابر چشمی که از دیگری کور کرده و بینی جانی در برابر بینی دیگری که بریده شده، گرفته شود، و هر جراحتی که جانی بر دیگران وارد آورده بر او وارد می‌آورند، و قصاص می‌گیرند - مگر آن که آسیب دیده تصدّق و احسان کند - پس اگر کسی تصدّق کند و قصاص نگیرد، این عمل نیکش کفاره گناهان او می‌شود، - و باز تکرار می‌کنم - کسی که حکم نکند بدانچه خدا نازل کرده او و هم فکرانش از ظالمانند. (100)
3. قتل مذموم انسانی را قصه صغیره نام می‌برد که نشانه بی‌اعتنایی ابن تیمیه به مفاد روشن تعلیمات قرآنی است. قرآن کشتن انسان بی‌گناه را برابر با کشتن جمیع انسان‌ها و کیفر آن را خلود در آتش می‌داند، لذا این قصه کبیر و عظیم است نه صغیر. به همین خاطر نسبت‌هایی که به شیعیان می‌دهد در خورِ خودِ وی و اتباع تکفیری اوست.
«و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد جزایش جهنم است که جاودانه در آن باشد و خدا بر او غضب آرد و لعنتش کند و عذابی بزرگ برایش آماده دارد.» (101)
قرآن در آیه دیگر می‌فرماید:
به خاطر همین ماجرا (که از حسد و تکبر و هواپرستی انسان خبر می‌دهد) بود که ما به بنی‌اسرائیل اعلام کردیم که هر کس یک انسان را بکشد بدون اینکه او کسی را کشته باشد و یا فسادی در زمین کرده باشد مثل این است که همه مردم را کشته، (چون انسانیت را مورد حمله قرار داده که در همه یکی است)، و هر کس یک انسان را از مرگ نجات دهد مثل این است که همه را از مرگ نجات داده و با این که رسولان ما برای بنی‌اسرائیل معجزاتی روشن آوردند. با این حال بسیاری از ایشان بعد از آن همه پیامبر (که برایشان بیامد) در زمین زیاده‌روی می‌کنند. (102)
4. امتناع پیروان عثمان از بیعت با علی (علیه السلام) از تخلفات مسلّم و تفرقه‌افکنانه‌ای است که نویسنده‌ی متعصب بدون توجه به آن اعتراف کرده است. معلوم می‌شود کارشکنی در برابر علی (علیه السلام) در دستور کار بوده است.
5. در ادامه، ابن تیمیه ادعا می‌کند عصمت خون عثمان بالاتر از خون علی و حسین است: «فان عصمة دم عثمان اظهر من دم علی و الحسین.» (103)
این امر نشانه تصلّب این نویسنده حنفی است، چون خون امام علی (علیه السلام) و سالار شهیدان حسین بن علی (علیه السلام) به خاطر صیانت از دین و در برابر دشمنان زخم خورده از اسلام به ناحق ریخته شد، ولی خون عثمان به دلیل اجحاف غیر مسموع در استفاده از قدرت و بیت‌المال بود. حضرت علی (علیه السلام) و حضرت سیدالشهداء حسین بن علی (علیه السلام) از اهل کسا و مباهله و اهل بیت‌اند و هیچ فردی در اسلام واجد ویژگی‌های آن‌ها نیست.
به بهانه‌ی خون عثمان، جنگ‌های ناحقی علیه خلیفه به حق امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) برپا و خون هزاران نفر از مسلمین به زمین ریخته شد و تا کنون اسمی از قاتلین در کتب مدعیان و طرفداران خون عثمان ذکر نشده است. توجیه انتقام‌گیری ناروا از کسی که مسئول قتل خلیفه سوم نبود و دفاع از اشتباه دیگران در عدم قصاص «مالک بن نویره»، تعصب بی‌مورد نویسنده را مشخص می‌کند.
جامعه شیعه برخلاف جامعه متعصبِ عثمانی، به سفارش اکید مولای متقیان علی (علیه السلام) دست به فتنه‌گری و خون‌ریزی به خاطر شهادت مظلومانه آن امام همام نزد.
حضرت علی (علیه السلام) در سفارشی فرمودند:
ای فرزندان عبدالمطلب، مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید (دست به کشتار بزنید) و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسی نباید کشته شود. درست بنگرید اگر من از ضربت او مردم او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید، من از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هر چند سگ دیوانه باشد. (104)
6. توجیه قتل مالک و عدم مجازات خالد بن ولید نیز از مطالب بی‌دلیل و غیر مستند به کتاب و سنت قطعی و معرّفِ تعصب بی‌مورد ابن‌تیمیه است: «غایه مایقال فی قصه مالک بن نویره انه کان معصوم الدم و ان خالد اقتله بتاویل و هذا الایبیح قتل خالد»؛ نهایت چیزی که در داستان مالک بن نویره می‌توان گفت این است که او بی‌گناه بود و خالد او را با تأویل کشت و این قتل خالد را جایز نمی‌نماید: (105) «عدم قتل خالد... لکون ذلک مما یسوغ الاجتهاد»؛ عدم قصاص خالد از اموری است که اجتهاد در آن جایز است. (106)
در کجای کتاب الله آمده کسی می‌تواند با تأویل، خونِ بی‌گناهی را بریزد و مبرا از تبعات سنگین آن باشد یا با اجتهاد می‌تواند با وجود قدرت از قصاص چشم‌پوشی کند؟ این تأویل و اجتهادِ بی‌ضابطه، مبتنی بر چه دلیل مشروعی است؟
از دعاوی بی‌دلیل ابن تیمیه بیعت کل مسلمین با عثمان و تنقیص امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در مورد عدم بیعت برخی خصوصاً طرفداران عثمان است. ایشان از طایفه اموی است و امویان مشرک، از دست علی (علیه السلام) قهرمان دلاور جهاد با دشمنان اسلام، بسیار خشمگین بودند. این به جای نقص از فضایل افتخار‌آمیز امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
«فی بیعة عثمان التی اجتمع المسلمون کلهم»؛ در بیعت عثمان همه مسلمانان اجتماع کردند. (107)
شمارش تمام افراد و تعیین این که چه کسی در بیعت شرکت کرده و چه کسی شرکت نکرده است در عمل غیر ممکن است، لذا ادعای ابن‌تیمیه در مورد یک واقعه تاریخی کاملاً نادرست است.
در تمجید از معاویه می‌نویسد:
روش معاویه با مردم از بهترین روش‌های حاکمان بود و معاویه از مالک اشتر نخعی و محمد بن ابی بکر بهتر بود. (108) معاویه به نزدیکان و غیر آنان بخشش فراوان می‌کرد و نسبت به تمام مسلمین نیکوکار بود. (109)
سخن بی‌دلیل و ادعاهای نسنجیده به عادت ابن‌تیمیه تبدیل شده است و منحصر به ادعاهای گزاف در مورد خلفای سه گانه نیست، بلکه شامل معاویه خطاکار با سابقه شرک و لاحقه عصیان علیه امام و خلیفه به حق نیز می‌شود.
این ادعا ضمن نقض جمله ابن‌تیمیه که گفت: «ان علیا اولی بالحق من غیره» مخالف نظریات علمای اهل سنت و واقعیت‌های تاریخی است.
ابن‌ابی الحدید از علمای بزرگ معتزلی و سنی در مورد یاغیان به امام علی (علیه السلام) معتقد است:
در مورد یاغیان بر امام علی، نظر ما این است، اما همه لشگریان شامی و روسا و پیروانشان در جنگ صفین در پیش اصحاب ما هلاک شدند و همه آنها محکوم به آتش جهنم‌اند بخاطر اصرار بر طغیان‌گری و مرگ در آن حالت. (110)
دین معاویه در نظر بزرگان ما مورد انتقاد و او متهم به بی‌دینی است. (111)
ابن‌تیمیه با کدام معیار دینی و عقلی معاویه را با آن سابقه سیاه از مالک اشتر سرباز فداکار اسلام و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که با توطئه معاویه و شریک سیاسی مکار او عمروعاص در راه مصر در کنار دریای قلزم مظلومانه به شهادت رسید، در حالی که امام و خلیفه به حق از او رضایت کامل داشت، برتر می‌داند. محمد بن ابی بکر نیز از فرزندان شایسته و فداکار اسلام بود که عملکردش مورد رضایت علی (علیه السلام) بود، او در راست کیشی پایدار بود تا به شهادت رسید. هر دو این بزرگواران نه سابقه عصیان‌گری دارند و نه بانی جنگ‌هایی شدند که موجب اتلاف نفوس مسلمین شد و نه سابقه شرک و محاربه با اسلام و پیامبر را دارند و هر دو به درجه رفیع شهادت نائل شده‌اند، ولی معاویه همه این رذایل را دارد. وجه برتری او به این دو شخصیت مؤمن و محترم فقط با معیارهای فاقد معیار ابن‌تیمیه قابل قبول است نه ملاک‌های شرعی و عقلی.
دو تعبیر از یک امام در مورد سه نفر که برخلاف تفسیر ابن‌تیمیه است.

در مورد مالک اشتر:

همانا مردی را فرماندار مصر قرار دادم که نسبت به ما خیرخواه و به دشمنان ما سخت‌گیر و درهم کوبنده بود، خدا او را رحمت کند، که ایام زندگی خود را کامل و مرگ را ملاقات کرد، در حالی که ما از او خشنود بودیم، خداوند خشوودی خود را نصیب او گرداند و پاداش او را چند برابر عطا کند. (112)

در مورد محمد بن ابی‌بکر:

پس از یاد خدا و درود، همانا مصر سقوط کرد و فرماندارش محمد بن ابی‌بکر،که خدا او را رحمت کند، شهید گردید، در پیشگاه خداوند، او را فرزندی خیرخواه، و کارگزاری کوشا، و شمشیری برنده و ستونی بازدارنده می‌شمارم. (113)

در مورد معاویه:

تلاش می‌کنم که زمین را از این شخص مسخ شده (معاویه) و جسم کج‌اندیش پاک سازم. (114)

جایگاه امامت در تفسیر ابن‌تیمیه

ابن‌تیمیه بی‌توجه به جایگاه فاخر امامت و مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تعلیمات اسلامی که مورد وفاق فریقین است در حرکتی نسنجیده با سناریویی سخیف، اقدام به تخریب و تهمت به شیعه نموده که برخی ناشی از تحریف و بعضی ناشی از عدم ادراک صحیح معارف بلند شیعیان است.
آیا نظر اهل سنت د رمود امامت، بهتر از نظر کسانی نیست که به اطاعت امام معلوم یا عاجزی که قابلیت کمک مطلوب از پیشوایان را ندارد فرا می‌خوانند؟ به همین دلیل از آنجایی که رافضی‌ها (شیعیان) از مذهب اهل سنت در کمک و همیاری به پیشوایان مسلمانان عدول کردند داخل در گروهی می‌شوند که به کفار کمک و همیاری می‌نمایند. آنان به امام معصومی می‌خوانند که موجود بودنش نامعلوم است. (115)
در این بخش از کتاب چندین ادعای نادرست و غیر مستند مطرح شده است که به اجمال پاسخ آن‌ها به شرح ذیل است.
1. قول اهل سنت در مورد امامت مخدوش و فاقد مبنای شرعی و عقلی و غیر قابل دفاع است.
2. جایگاه امام همانند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حفظ و تبیین شریعت، هدایت معنوی، تشکیل حکومت شرعی، جهاد با کفار، عمران بلاد، جمع خراج، اصلاح عباد، تشکیل جمعه و جماعات و تحصیل عزت و اجرای عدالت اسلامی است. اگر به خاطر شرایط خاص قسمتی از وظایف انجام نشد فلسفه وجودی امام منتفی نمی‌شود کما اینکه در قسمتی از زندگی انبیا تشکیل حکومت و نتایج مترتب بر آن عملی نمی‌شد و صرفاً به دعوت به خلوص دینی و خودسازی و تمهید شرایط مأموریت اکتفا می‌شد.
3. ابن تیمیه سلسله پادشاهی بنی‌امیه و بنی‌عباس و حکومت‌های اقماری آن‌ها را ائمه مسلمین می‌داند. در نظر شیعه کارکرد آن‌ها خروج از سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود و کمک به آن‌ها از مصادیق کمک به اثم و عدوان بود: (وَ لاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ)؛ در گناه و تعدی دستیار هم نشوید. (116) شیعه هیچ وقت در این معصیت اجتماعی مشارکت نکرد. شیعه در آن دوره، در محنت و عسرت ناشی از فشارهای تبعیض‌آمیز بود و همت خود را معطوف به حفظ خلوص دینی و پاسداری از کتاب و سنت کرد که مورد تحریف حاکمان خودکامه و علمای درباری همگرا با آن‌ها قرار نگیرد. این جا بئس العلما که کمک کار مستبدان بدخواه بودند باید پاسخگو باشند.

نتیجه:

ابن‌تیمیه با محوریت کتاب منهاج السنة النبویة که واکنشی ناموفق و توأم با بغض، به کتاب منهاج الکرامة ابن مطهر حلی است در ایجاد نفرت به شیعیان بیشترین سهم را دارد. او هر چند از واژه تکفیر کمتر استفاده می‌کند، اما انتساب اندیشه‌ها و افراد مورد نظر به بدعت‌گذار و رفتارهای شرک‌آمیز مباحث دراز دامنی ارائه کرده است. او برخلاف اسلاف و اخلاف خود همانند بربهاری و محمد بن عبدالوهاب پرنویس و انبوه شعار است. در دوره ظهور اتباع محمد بن عبدالوهاب که با چماق تکفیر غیر خود، موجب قتل نفوس و نابودی اموال و تفرقه در جامعه اسلامی شدند، آراء شاذ و نادر ابن‌تیمیه مورد استناد و محل توجه بود. در همین دوره او به عنوان «شیخ‌السلام» بیشتر مورد توجه قرار گرفت و برخلاف نظر علمای اسلام که به ابن‌تیمیه چندان خوش‌بین نبودند، مرجع اصلی فکری اقلیت وهابی نجد قرار گفت. تصویر نادرست و اتهام‌زنی بی‌مستند وی به شیعیان و گروه‌های دیگر زمینه سوء استفاده از افکار او را فراهم کرد. لذا ابن‌تیمیه در دو جهت در جریان تکفیر حضور فعال دارد: یکی تلاش او در تحریف اعتقادات دیگران برای توجیه مخالفت‌ها و دشمنی‌ها و دوم مشروعیت‌بخشی به خشونت‌های لگام گسیخته جریان تکفیر در برخورد با مخالفین. در تاریخ فرهنگ مسلمین ابن‌تیمیه به عنوان تئوری‌پرداز تکفیر است و هیچ فردی به اندازه او موثر نبوده است. ابن تیمیه در بیان مطلب و نقدهای خود در مورد شیعیان از روش علمی عدول کرده و فضای فکری متصلب ضدشیعی وی علاوه بر شیعیان موجب تعرض به اهل بیت (صلی الله علیه و آله و سلم) شده است که همواره مورد احترام و تکریم اهل سنت و اسلام و علمای آن‌ها بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. حوزوی سطح چهار و دانشجوی دکتری (PHD).
2. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 141.
3. همان، ج3، ص2.
4. همان، ج1، ص 134.
5. سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفیگری و وهابت، ص 56.
6. ابن‌سینا الاشارات و التنبیهات، ج3، ص 459.
7. سید مهدی علیزاده، موسوی، مبانی اعتقادی سلفیگری و وهابیت، ص 296.
8. ابن تیمیه، منهاج السنة النبوبة، ج1، ص 2.
9. همان.
10. همان، ص 131.
11. همان، ص 7.
12. همان، ص 8.
13. همان، ص 9.
14. همان، ص 145.
15. همان.
16. همان.
17. همان، ص 10.
18. همان، ص 11.
19. همان، ص 12.
20. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج2، ص261.
21. السجستانی، سنن ابی‌داود، ج4، ص 618.
22. احزاب، آیه 21.
23. یوسف، آیات 83-86.
24. ابن‌حنبل، المسند، ج1، ص 185، حدیث ش 648.
25. همان، فضائل اهل‌البیت من کتاب فضائل الصحابة، ص 272، حدیث ش 423.
26. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج28، ص 482.
27. همان، 493.
28. شوری، آیه 32.
29. انفال، آیه 34.
30. یوسف، آیه 103.
31. آل عمران، آیه 102.
32. اعراف، آیه 176.
33. صحیح مسلم، ج7، ص 4461؛ ابن حنبل المسند، ج1، ص 477، حدیث 1939 و شهرستانی الملل و النحل، ص 21.
34. شهرستانی، الملل و النحل، ص 103.
35. الترمذی، سنن ترمذی، ص 176.
36. ابن حنبل، المسند، ج2، ص 655.
37. ترمذی، السنن، ص 179.
38. ابن‌حنبل، همان، ج1، ص 272.
38. همان، ص 262.
39. همان، ص 243.
40. همان، ص 290.
41. القزوینی، سنن ابن‌ماجه، ج1، ص 56.
42. احزاب، آیه 60.
43. جمعه، آیه 11.
44. مائده، آیه 67.
45. شهرستانی، الملل و النحل، ص 23.
46. البخاری، صحیح بخاری، ج4، ص 209.
47. همان، ص 210.
48. شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی الحدید، ج1، ص 141.
49. سنن الدارمی، ج3، ص 211.
50. سنن ابن ماجه، ج1، ص 62.
51. صحیح مسلم، ج7، ص 369.
52. صحیح بخاری، ج4، ص 375.
53. دمشقی، صحیح مسلم، ج7، ص 372.
54. ابن‌حنبل، المسند، ج2، ص 475.
55. اعراف، آیات 148-152.
56. نصر، آیه 1و2.
57. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 165.
58. ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 157.
59. همان، ص 141.
60. همان، ص 17.
61. همان، ص 140.
62. همان، ص 152.
63. ابن‌حنبل، المسند، ج1، ص 318.
64. ص 176.
65. شیخ‌صدوق، الخصال، ج2، ص560.
66. ابن‌حنبل، همان، ج1، ص 253.
67. همان، 243.
68. همان، ص 290.
69. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج1، ص 9.
70. همان، ص 340.
71. سنن ترمذی، ص 179.
72. مسند حنبل، ج2، ص 429.
73. صحیح، ص 408.
74. صحیح مسلم، ج7، ص 369.
75. صحیح بخاری، ج4، ص 375.
76. سنن ابن ماجه، ج1، ص 62.
77. همان، ص 56.
78. صحیح مسلم، ج7، ص 372.
79. صحیح بخاری، ج4، ص 164.
80. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج8، ص 247.
81. المسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج2، ص 425.
82. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج1، ص 3.
83. ابن تیمه، منهاج‌السنة النبویة، ج3، ص 2.
84. همان، ص 8.
85. همان، ص 9.
86. همان، ص2.
87. همان، ج1، ص 144.
88. همان، ص 134.
89. همان، ص 141.
90. بقره، آیه 124.
91. محمدحسین طباطبائی، المیزان ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج9، ص 21.
92. سیوطی، الدرالمنثور فی تفسیر الماثور، ج3، ص 169.
93. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج15، ص 458.
94. انفال، آیه 7.
95. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 129.
96. همان، ص 190.
97. محمد قطب، انسان بین مادی‌گری و اسلام، ص 129.
98. سید قطب، عدالت اجتماعی در اسلام، ص 368.
99. ابن‌تیمیه، منهاج‌السنة النبویة، ج3، ص 129.
100. مائده، آیه 45.
101. نساء، آیه 93.
102. مائده، آیه 32.
103. ابن‌تیمیه، منهاج‌السنة النبویة، ج3، ص 129.
104. نهج‌البلاغة، نامه 47.
105. ابن‌تیمیه، منهاج‌السنة النبویة، ج3، ص 129.
106. همان.
107. همان، ص 241.
108. همان، ص 189.
109. همان، ص 190.
110. ابن‌ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج1، ص 9.
111. همان، ص 340.
112. نهج‌البلاغة، نامه 34.
113. نهج‌البلاغة، نامه 35.
114. نهج‌البلاغة، نامه 45.
115. ابن تیمیه، منهاج‌السنة‌النبویة، ج1، 147.
116. مائده، آیه 2.

منابع تحقیق:
1. قرآن کریم.
2. نهج‌البلاغه.
3. ابن‌بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج2، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1362.
4. ابن‌ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، شرح نهج‌البلاغة، داراحیا الکتب العربیة، بیروت 1378ق.
5. ابن‌حبان، علاءالدین بلبان فارسی، صحیح، موسسة الرسالة، بیروت 1414ق.
6. ابن‌حنبل، احمد، المسند، چاپ دوم، دارالفکر، بیروت- لبنان 1414-1994.
7. ، فضال اهل بیت من کتاب فضال الصحابة، تحقیق محمد کاظم المجودی، چاپ اول، المجمع العالی للتقریب بین الذاهب الاسلامیة، 1425- 2004، (بی‌جا).
8. ابن سینا، حسین، الاشارات و التنبیهات، ترجمه حسن ملکشاهی، انتشارات سروش، تهران 1388.
9. البخاری، محمد بن اسماعیل ابن ابراهیم ابن المغیرة، صحیح بخاری، استانبول، المکتبة الاسلامیة، ترکیا، (بی‌تا).
10. الترمذی، محمد ابن عیسی ابن سوره، سنن ترمذی، مکتبة العصریة، بیروت 1426-2006.
11. الدرامی، ابی محمد عبدالله ابن بهرام، سنن الدارمی، مکتبه العصریه، بیروت 1426-2006.
12. الدمشقی، ابوزکریا یحیی ابن شرف النوور، صحیح مسلم، مکتبة النزار، مکة المکرمة 1417-1996. 13. الرازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1420 ق.
14. السجستانی الازدی، ابی داود سلیمان ابن الاشعث، سنن ابی داود، مکتبة العصریة، بیروت 1426-2007.
15. السیوطی، جلاالدین، الدرالمنثور فی تفسیر الماثور، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، قم 1404 ق.
16. الشهرستانی، محمد ابن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالفکر، لبنان (بی‌تا).
17. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، سیدمحمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم 1374ش.
18. علیزاده موسوی، سید مهدی، تبارشناسی سلفیگری و وهابیت، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1391ش.
19. ، مبانی اعتقادی سلفیگری و وهابیت، چنانچه دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1391 ش.
20. قطب، سید، عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، چاپ سوم، کتاب‌فروشی مصطفوی، قم 1346.
21. قطب، محمد، انسان بین مادیگری و اسلام، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، چاپ چهارم، نشر خرم، قم 1370 ش.
22. القزوینی، ابوعبدالله محمد ابن یزید، سنن ابن ماجه، لبنان، دارالفکر، بیروت 1415-1995.
23. المسعودی، علی ابن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ایران، دارالهجرة، قم 1363 ش.
24. حرانی دمشقی، تقی الدین ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، المطبعة الکبری الامیریة، مصر 1321.
25. ، فتوی الکبری، جمع و ترتیب عبدالرحمن محمد بن قاسم، مکتبة العارف، الرباط - المغرب (بی‌تا).
26. ابن حنبل، احمد، المسند، دارالفکر، بیروت 1414-1994.

منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط