قيام توابين
قيام توابين
در مورد اينكه چرا اين قيام بلافاصله پس از حادثه عاشورا صورت نگرفت محمدسهيل طقوش مينويسد:
«اهالي كوفه در طول حكومت عبيدالله بن زياد ناچار شدند به آرامش تمايل پيدا كنند و علت آن اين بود كه فضاي سياسي، هر گونه اقدامي را در برابر نظام اجازه نميداد... اما هنگامي كه يزيد مُرد و عبيدالله بن زياد به شام فرار كرد ... ياران حسين (ع) با هدف خون خواهي او به يكديگر پيوستند».[4]
علت قيام:
«پس از آنكه كوفيان امام حسين (ع) را دعوت كردند و از ياري و اجابت او خودداري كردند، پشيمان شدند. آنها گفتند: اين ننگ هرگز زائل نميشود مگر اينكه با خون خود شسته و قاتلين كشته شوند».[5]
سيد جعفر شهيدي نيز مينويسد:
«خواندن حسين (ع) با چنان شور و اصراري و پذيرفتن نايب وي با چنان گرمي و هيجان و رها كردن وي در چنگ دشمن با چنان ناجوانمردي و نامردي و از همه مهمتر زبوني عراق در مقابل شام، خاطر احساساتي مردم اين سرزمين را آسوده نميگذاشت. مردم كوفه همين كه شنيدند يزيد مُرده و ميتوانند نفسي بكشند از نو دست به كار شدند».[6]
رهبران قيام :
«اينان هميشه در صف مقدم فعاليت شيعيان كوفه بودهاند».[8]
سليمان پسر صرد از تيره خزاعه كه شيخ شيعيان بود گفت:
«با اين گناه كه ما كرديم خدا را به خشم آورديم. كسي نزد زن و فرزند خود نرود، تا خدا را خشنود سازد».[9]
سليمان بن صرد و ساير قيام كنندگان نام «توابين» را بر خود نهادند و شعارشان خون خواهي امام حسين (ع) بود. هر چه توابين مقدمات كار را قبل از مرگ يزيد آغاز كردند امام قيام را به دستور سليمان به تأخير انداختند. آنها سرانجام در سال 65 هجري تصميم به قيام گرفتند و آغاز ماه ربيع الاول را زمان قيام خروج تعیین كردند.[10]
مورخان در چگونگي قيام توابين اختلاف نظري را ميان سليمان و ديگران نقل كردهاند. سليمان ميگفت بايد به شام رفت و پسر زياد را كه قاتل حسين (ع) است را از ميان برداشت.¬ ديگران ¬ميگفتند قاتلان ¬حسين¬ در كوفه به سر ميبرند نخست بايد آنان را بكشيم. چون سليمان بانگ خون خواهي سر داد از 16000 تن بيش از 4000 هزار نفر نزد او نيامد.[11] به هر حال سليمان و سپاهيانش به سمت كربلا رفتند و در كنار قبر امام حسين (ع) توبه كردند،سپس به سمت شام حركت كردند¬تا به¬"عين¬الورده رسيدند.[12]
پی نوشت:
[1]- مستدرک سفینه البحار؛ج4، ص68. به نقل از تقویم شیعه عبدالحسین نیشابوری، قم، نشر دلیل ما، ششم، 1386ه.ش.
[2]- طقوش، محمد سهيل؛ دولت امويان، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380، چاپ اول، ص 81-80.
[3]- محمد جعفري، سيد حسين؛ تشيع در مسير تاريخ، ترجمه سيد محمدتقي آيت اللهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372، ص 262.
[4]- طقوش، محمد سهيل؛ پيشين، ص 79.
[5]- ابن اثير، عزالدين؛ الكامل، ترجمه ابوالقاسم حالت، عباس خليلي، تهران، مؤسسه مطبوعاتي علمي، 1371، ج11، ص 313-312.
[6]- شهيدي، سيد جعفر؛ تاريخ تحليلي اسلام، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1383، ص 206-205.
[7]- ابن اثير، عزالدين؛ پيشين، ص 315.
[8]- محمد جعفري، سيد حسين؛ پيشين، ص 262.
[9]- شهيدي، سيد جعفر؛ پيشين، ص 206.
[10]- ابن اثير، عزالدين؛ پيشين، ج12، ص 16.
[11]- شهيدي، سيد جعفر؛ پيشين، ص 206 به نقل از طبري، ج7، ص 540.
[12]- قمي، شيخ عباس؛ نفس المهموم، ترجمه شيخ محمدباقر كمرهاي، قم، مسجد مقدس جمكران، 1370، ص 771-768.