یا اَباذَر، ایّاکَ وَ التَّسویف بِاَمَلِکَ فَإنَّکَ بِیَومِکَ وَ لَستَ بِما بَعدَهُ فَإن یَکُن لَکَ غَدٌ فَکُن فی الغَدِ کَما کُنتَ فی الیَومِ وَ ان لَم یَکُن غَدٌ لَکَ لَن تَندَمَ عَلی ما فَرَّطتَ فی الیَومِ.
ای ابوذر، برحذر باش از تسویف (و کار امروز را به فردا مینداز) تو به امروز تعلّق داری و اگر فردایی بود کار فردا را انجام بده و اگر فردایی نبود هرگز پشیمانی ندارد.
بحارالانوار، ج 77، ص 75
نور هدایت
دستوری که در این بخش از حدیث بیان شده هم برای دنیای انسان است و هم برای آخرت. یعنی حتّی اگر انسان مادّی مسلک باشد و به خدا عقیده نداشته باشد، باید برای پیشرفت و موفّقیّتش به این دستور عمل کند. حضرت میفرماید: ای ابوذر، تسویف و تأخیر انداختن کار را رها کن و کار امروز را به فردا مینداز، برای اینکه تو متعلّق به امروز هستی نه فردا، تو امروز وظیفهات را انجام بده و اگر فردایی بود فردا هم مثل امروز عمل کن و اگر فردایی نبود پشیمان نخواهی شد.در اینجا حصر عقلی است یعنی از دو راه خارج نیست: یا فردایی هست یا فردایی نیست.
اگر فردایی باشد کار فردا را انجام بده و امروز کار امروز را و اگر فردایی نبود پشیمانی ندارد لااقل کار امروز را انجام دادهای. یکی از تسویلات نفس یا شیطان یا هر دو، عاملی است به نام «تسویف».
عوامل تسویف
الف) گاه انسان نمیخواهد بگوید که من کار نمیکنم، امّا قلبش هم راضی نیست که ترک کند و در عین حال در عمق دلش این است که آن کار را نکند.ب) گاهی عامل تنبلی است.
ج) گاهی ترس است.
همهی اینها سبب میشود که پدیدهای به نام «تسویف» (یعنی امروز و فردا کردن) پیدا شود. یعنی گاهی مرد عمل نیست و وجدانش هم قانع نمیشود که بگوید مرد عمل نیستم، لذا به پدیدهی تسویف پناه میبرَد.
یا مرد ترسویی است ولی نمیخواهد بگوید میترسم لذا به تسویف پناه میبرَد.
خلاصه تسویف پوششی است برای نقطه ضعفهای مختلف انسان که روی همهی آنها پرده میکشد و خودش را فریب میدهد که من مرد عملم، امّا امروز دیر نمیشود و فردا انجام میدهم.
فی المثل کسی که اهل شهوت و هوی و هوس است وقتی او را نصیحت میکنند که توبه کند تحت تأثیر قرار میگیرد، ولی خودش را فریب میدهد و میگوید توبه میکنم! امّا توبه را به امروز و فردا میاندازد.
بنابراین یکی از پدیدههای خطرناک روانی انسان و به عبارت دیگر از جمله تسویلات شیطان و نفس که بسیار خطرناک است، موضوع تسویف است که هم دنیای انسان را خراب میکند و هم آخرت انسان را، زیرا هر کار خوبی را به او پیشنهاد کنی میگوید إن شاء الله در آینده، یا وقتی به او میگوییم فلان کار بد را ترک کن میگوید إن شاء الله در آینده ترک میکنم، امّا همینطور ادامه میدهد و معلوم نیست این آینده کی میرسد.
این تعبیری است که حضرت رسول در این حدیث فرموده «فإنَّکَ بِیَومِکَ؛ تو متعلّق به امروز هستی نه فردا». به قول یکی از نویسندگان معروف، اصلاً فردا وجود ندارد، چون فردا هم که آمد میشود امروز. تو امروز وظیفهی امروز را داری نه وظیفهی فردا. پناه بر خدا، اگر امروز گناه کردی همین امروز توبه کن.
هم امروز از پشت بارت بیفکن *** میفکن به فردا مر این داوری را
اگر امروز میخواهی تحصیل کمال کنی از همین امروز دست به کار شو. میخواهی مطالعه کنی، قلم به دست بگیری، هر کاری که میخواهی بکنی از همین حالا مشغول شو، یا حدّاقل مرحلهای از آن را امروز انجام بده، چرا که شیطان انسان را فریب میدهد و به او القا میکند که تو آدم خوبی هستی، امروز دیر نمیشود.
حتّی گاهی انسان به عملش آب و رنگ مذهبی میدهد میگوید: عجله کار شیطان است. با این سخن میخواهد از زیر مسؤولیّت فرار کند و به آن رنگ مذهبی میدهد که چرا توکّل نداری؟ چرا شتابزده هستی؟ چرا صبری نداری؟ وهزاران چرا میآورد تا ضعف خود را در پوششی از صفات مثبت بپوشاند.
یکی از نکتههای مهم این است که لغزش از جاهای ساده شروع میشود. یک بار که انسان میلغزد، بار دوم و سوم هم میلغزد و کم کم برایش عادت میشود و همین به انحراف میانجامد و سرانجام این انحراف به سقوط عظیمی منجر میشود که انسان را نابود میکند. اگر همان لحظهی اوّل که دچار لغزش شد آن را مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار میداد و به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل میکرد و لغزشش را اصلاح میکرد به انحراف کشیده نمیشد.
برخی تعجّب میکنند که روز قیامت چگونه همه چیز علیه انسان شهادت میدهد. در دنیا انسان میبیند که سی سال اعمالش را در نیم ساعت بیان میکند. یعنی اگر لحظهای به فکر فرو رود و دربارهی اعمالش بیندیشد میبیند که همهی اعمال و رفتار گذشتهاش در مقابل چشمانش رژه میرود. حال باید باور کند که قیامتی در کار است و وقتی انسان وارد آن دادگاه شد شاید به جای یک بار صدها بار اعتراف میکند (این دادگاه دنیا در مقابل دادگاه قیامت مقام بسیار پایینتری دارد).
اگر مسائل بررسی شوند میبینیم که دارای چند بُعد هستند: سیاسی، اجتماعی، اخلاقی. پس چرا فقط به بُعد سیاسی مسائل نظر میکنید که البتّه آن هم لازم است. باید به بُعد اخلاقی نیز نگریست، چون میتوان پند گرفت. زمانی که انسانی پیر و ناتوان شد میفهمد که نعمت جوانی چه نعمتی بوده و چه ارزان آن را از دست داده است. یکی از علما را دیدم به او گفتم حالتان چطور است؟ جملهی عجیبی در پاسخ من گفت به این مضمون که نه اهل این دنیایم و نه اهل آن دنیا و ظاهراً هم زنده هستم.
دوران پیری کاری با انسان میکند که نمیتواند تصمیم درستی بگیرد، اگر هم تصمیم بگیرد سودی ندارد. یکی از دعاهای انسان باید این باشد که خدایا ما را از ذلّت پیری حفظ کن.
از یکی از مراجع تقلید نقل کردند که وقتی پیر و ناتوان شده بود - به شوخی یا جدّی - نفرین میکرد میگفت تویی که به من دعا میکردی خدا پیرت کند، حالا بیا ببین که الان چه شدهام!
وقتی انسان همهی نیروهایش را از دست داد دیگر نمیتواند کاری بکند. الان که جوان هستید و توانایی دارید میتوانید انجام دهید. تمام علمای بزرگ بار علمی خود را در دوران جوانی بستهاند. مرحوم آیة الله العظمی بروجردی (رحمه الله) نوشتههایی را که در هشتاد سالگی روی منبر میخواند شاید آنها را در چهل سالگی آماده کرده بود. انسان وقتی به هشتاد سالگی رسید دیگر کاری نمیتواند بکند. سرمایههایی که قبلاً اندوختهاید دور شما میچرخد، لذا مراقب باشید تسویف مانع کار شما نشود، زیرا در این صورت انسان نه در دنیا و نه در آخرت به جایی نمیرسد. امید است این کلام حضرت به ابوذر غفاری را نصب العین خود قرار دهیم و در کارها امروز و فردا نکنیم.
پینوشتها:
منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.