رابطه وجودی ما و امام زمان علیهالسلام
نويسنده: امین میرزایی
در این مقاله می پردازیم به این که آیا غیبت قهری امام زمان ما ،علیهالسلام، مانع ازآن خواهدبود که از خورشید وجود او بهره بگیریم و به عبارت دیگر، آیا لزوما باید او را ببینیم تا از هدایت معنوی و باطنی و از رهنمود تشریعی و حقوقی، اخلاقی و عقیدتی آن وجود بزرگوار برخوردار شویم؟ توجه به این نکته لازم است که حضور امام ، علیهالسلام، در عین غیبت او امری مسلم است و حتی اگر از دیدگاه زیستشناسی نوین به این موضوع بنگریم، راهی برای توجیه علمی طول عمر امام زمانمان مییابیم. فرضا این کشف جدید دانشمندان علوم زیستی را میپذیریم که مرگ و پیری، حاصل عملکرد یک ژن خاص در بدن آدمی است و بیتردید اگر این ژن ویژه از وجود مادی کسی رختبربندد، پیری و مرگ او نیز تا مدتی که خدا بخواهد به تاخیر میافتد. بعلاوه چنانکه خواهد آمد، تاثیر هدایتباطنی و معنوی امام ،علیهالسلام، اصولا بر وجود جسمانی آن امام همام پایه ندارد و وجود مقدس ائمه دیگر ما ، علیهمالسلام، نیز در عین عدم حضور جسمانی در این دنیا، از چنین تاثیر و هدایتی برخوردارند.
به هر تقدیر عمده اشکال موجود در فهم ما از امامت مهدی ،علیهالسلام، به تفسیر محدود ما از معنای حقیقی ولایت آن حضرت و به فراموشی سپردن وجه اصلی امامت ائمه هدی ، علیهمالسلام، یعنی «هدایتبه امر»، باز میگردد. ما همواره بر این گمان بودهایم که وظیفه اصلی ائمه ، علیهمالسلام، بیان فروع فقهی و احکام الهی و یا حداکثر برقراری حکومت عدل اسلامی است و چون از هزار و اندی سال پیش و تا مدتی نامعلوم حکومت در اقصی آفاق گیتی از دست معصومان ، علیهمالسلام، بیرونبودهوظهور و قیام بزرگمردان فرهیخته و آشنای با سیاستی همچونامامعارفان حضرتروحالله، رضوان الله تعالی علیه، و یاران و سپهداران و جانشین گرامی آن حضرت، به برقراری همه زوایای مکتب تشیع و اقامه همه حدود الهی توفیق نیافته است و حتی در آن دوران کوتاهی که امیرالمؤمنین علی ، علیهالسلام، زمام حکومت جامعه را به دست گرفتند نیز، وجود مغرضان و معارضان و معاندان از ادامه حکومت آن بزرگوار مانع شده است، پس دیگر امامتی تحقق نیافته و هیچ مامومی به پیروی از امام معصوم زمان خویش، به سر منزل مقصود و هدف متعالی خلقت نرسیده است.
اگرچنین پنداری پذیرفته باشد، ما به خطا جبر جامعه و تاثیر تخلفناپذیر شیطانرابرحیات روحانی و رحمانی فرد غالب دانستهایم، و با قبول چیرگی روح جمعی حاکم، دستخدا را نیز در هدایتخلق بسته دیدهایم. در این چنین حالتی یا ناگزیر باید بر همه ادله برهانی و عقلی و نقلی که وجود حجتی معصوم را در هر زمانه ثابت میدانند چشم اغماض و انکار بربندیم، و یا ادامه حیات جامعه بشری را در دوران غیبت، عبثبینگاریم و از این دلیل محکم عقلی که فاعل حکیم و فرزانهای چون خداوند متعال به فعل بیهوده و عبث دست تمییازد، دستبرداریم که این هر دو ناممکناند.
حالت کنونی امام عصر ،عجلالله تعالی فرجهالشریف، و یاران وفادار ایشان در این دوران بیدردی، به حال انبیاء بزرگ الهی و یاران ایشان شبیه است که در عین بودن در اقلیت، از تلاش گسترده خود برای نشر معارف خدایی ستبرنمیداشتند، و علیرغم همه آن لرزشها که بنا به آیه دویست و چهاردهم سوره مبارکه بقره به خود دیدند و همه آزار و اذیتی که از ناباوران - یا به تعبیر صحیحتر نامؤمنان، و مومنان سستایمان، و منافقان پنهان در صفوف ایشان - شنیدند، پیوند خود را با امام و مقتدای خود نگسستند و این رشته پیوند را بر تن ندریدند. چرا که هماره نصر و دستگیری و یاری خدا را نزدیک، و امامشان را کنار و همراه خود مییافتند. اینک مینگریم به حال آن جوان نوپایی (اویس قرنی) که در عصر حضور و ظهور پیامبر گرامی اسلام ،صلیالله علیه وآله و سلم، به آن وجود گرامی ایمان آورد و عاشقانه و عالمانه بر مسیر حق ترسیم شده از سوی آن نبی مکرم سیر کرد، اما به علتبعد مسافتسرزمین خود با میعادگاه رسول، هیچگاه به دیدار روی آن نبی شریف توفیق نیافت، و حتی آن زمان که به عشق دیدار روی امام خود، سر و قدم به سوی مدینه کشاند به علت عدم حضور نبی مکرم اسلام ،صلیالله علیه وآله و سلم، - در آن مدت - در شهر مدینه، با دستانی بظاهر تهی به کاشانه خود بازگشت، چرا که مادر جز روزی به او فرصت دیدار نداده بود. جوانی که پس از بازگشت پیامبر به شهر مدینه، رایحه خوش ولایت او، نفس قدسی نبی مکرم ،صلیالله علیه وآله وسلم، از حضور پیشهنگام او خبر میداد و عطر ولایتی که آن جوان را در دوران برومندی، در صف مدافعان و پاسداران حقیقی ولایت امیرمؤمنان علی ،علیهالسلام، قرار داد و در هنگام شک و تردید و دو دلی دست و دامان او را از آلودگی به حرام سیاسی، و حرام اجتماعی و دینی و اخلاقی، دور نگهداشت.
به سخن اصلی خود در این مقاله باز میگردیم. اگر هدایت الهی و به تبع آن نحوه راهنمایی اولیاء معصوم او را به سهگونه تقسیم کنیم:
1. هدایت فطری که همان بستر اصلی صراط مستقیم الهی و راه خویشتنداران یا متقین است
«اولئک علی هدی من ربهم و اولئک همالمفلحون» (1)
این گروه بر رهنمودی از پروردگارشان استوارند و این گروه همان گروه رستگارند
2. هدایت تشریعی قرآنی که بهرهمندان از آن نیز به تصریح آیات نخستین سوره مبارکه بقره و آیه کریمه بیست و ششم این سوره مبارکه، همچنین آیه کریمه هشتاد و دوم از سوره مبارکه اسراء، و بلکه، همه آیات کلام الهی، همان خویشتنداران مؤمن و مؤمنان صالح هستند.
3. هدایتبه امر یا هدایت تکوینی و باطنی امام معصوم ،علیه الصلوة والسلام، که نه از مقوله هدایت تکوینی است که هر مولودی بر آن زاده میشود و استمرار آن به کوشش و جد و جهد کوشنده نیاز دارد، و نه از مقوله هدایت تشریعی که با تشریح و تبیین احکام و عقاید آمده در قرآن از سوی نبی مکرم اسلام و ائمه هدی ،علیهمالسلام، صورت تحققبهخودمیپذیرد،دراین صورت:
ما اینک تنها از بخشی از هدایت تشریعی قرآنی - آن بخشی که به شرح و بیان ائمه معصوم ،علیهم السلام، نیاز دارد - بیبهرهایم و آن محرومیت را نیز با تمسک به اصول القاء شده از سوی معصومان ،علیهم السلام، و با اجتهاد روشمند مجتهدان حقیقی جبران میکنیم. اما بیگمان، نه باب هدایت فطری بسته است و نه درباره متوسلان به مقام عصمت و طهارت، باب فیاض «هدایتبه امر».
تفاوت وجودی «هدایتبه امر» با «هدایت تشریعی»، در ابزار کار آن و هم در غایت و نهایت آن یعنی «عالم امر» و «مقاومات نفسانی» نهفته است. چه اگر هدایت قرآنی و هم هدایت تشریعی شارحان معصوم قرآن و سنت نبوی، با ابزار لفظ صورت میگیرد و محتاج تعلیم و تعلم و ریاضت علمی است، اما «هدایتبه امر»، هدایتبا وجه ملکوتی وجود امام معصوم ، علیهالسلام، یعنی بعد روحانی آن امام همام و از مقولهای جدا از عالم جسمانی و مربوط به عالم نفوس است. به سخن سادهتر اگر «امر» را - چنانکه از آیات قرآنی برمیآید - با «کلمه کن وجودی» که به زبان ساده، با اراده و خواست الهی همسان و در واقع به معنی پیدایش آنی و غیر تدریجی آفریدهای از آفریدگان خداست، برابر بگیریم:
«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون.
امر او تنها آنکه: چون چیزی را اراده میکند به او بگوید: «باش»، پس باشد». (2)
«و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر. یعنی امر ما جز یک آن نیست، همچون برهم زدن پلکی!» (3)
و هم اگر مقام عالی و متعالی انبیاء بزرگواری چون ابراهیم ،علیه الصلوةوالسلام - یا بخشی از دودمان آن حضرت ، علیهمالصلوة والسلام - را که پس از تحمل سختیها و گذر از امتحانات فراوان الهی به مقام شامخ امامت دستیافتند در نظر آوریم، و گذشته آن بزرگواران را که تا پیش از تصدی مقام منصوب امامت، تنها شارع و شارح احکام فردی و اجتماعی و پس از رسیدن به آن مقام منیع، «هادی به امر» و «رساننده خواهنده به خواسته متعالی او»، لقب گرفتهاند مورد تامل قرار دهیم، «هدایتبه امر» معنایی جز رساندن بندگان به کمال وجودی، از طریق نوعی تصرف تکوینی در وجود آنها و رفع حجب و پردههای ظلمانی - موانع شیطانی تکامل نفس - و حجب و پردههای روحانی و نورانی - موانعی که گرچه شیطانی نیستند، اما از عالم ماده یا دستکم خواستههای نفسانی فراتر نمیروند، همچون عبادت خداوند از ترس دوزخ یا شوق بهشت، یا دعای مربوط به بعد جسمانی و برای رفع آلام و دردها و مشکلات این جهانی، و فراموش کردن مراتب تکامل نفس و بسنده کردن و اکتفا به حداقل واجبات شرعی و در نهایت نهادن دست ایشان در ید قدرت الهی نخواهدداشت.
استاد استادان ما مرحوم علامه طباطبایی ،رضوانالله تعالی علیه، در شرح این موضوع و در تفسیر آیه کریمه هفتاد و سوم از سوره مبارکه انبیاء میفرمایند:
«هدایتبه امر خدا از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است که مؤمنین به وسیله عمل صالح [ و با توسل و تمسک به ذیل دامان ائمه علیهمالسلام] به سوی آن هدایت میشوند و به این وسیله به رحمت پروردگارشان ملبس میگردند. و چون امام به وسیله امر هدایت میکند ...
به وسیله (قدرت خدادادی که از زمان و مکان و امور جسمانی بری و به بعد ملکوتی وجود امام و جنبه باطنی حضور او ، علیهالسلام، مربوط است) میفهمیم که خود امام، پیش از دیگران به آن هدایت متلبس است و این هدایت از طریق او به سایر مردم منتشر میشود و ایشان نیز بر حسب اختلافاتی که در مقامات دارند، هر کس به قدر استعداد خود از آن بهرهمند میگردد.»
حضرت علامه ،رضوانالله تعالی علیه، در ادامه به جایگاه وجودی امام معصوم ،علیهالسلام، در این بعد هدایی اشاره کرده است:
«امام رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهری و باطنی است. همچنان که پیغمبر رابط میان مردم و خداوند متعال است در گرفتن فیوضات ظاهری، یعنی شرایع الهی که از راه وحی نازل گشته و از ناحیه پیغمبر به سایر مردم منتشر میشود و نیز میفهمیم که امام دلیلی است که نفوس را به سوی مقاماتشان راهنمایی میکند [و آنان را در باطن و ظاهر هر دو به خدا میرساند; در باطن از طریق هدایتباطنی و نوعی تاثیر در نفوس و هموار کردن راه تکامل و دادن توفیق درک حقایق یا همان شرح صدر، و همچنین باز کردن چشم بصیرت آدمی در شناختن راههای انحرافی و مسلکهای سیاسی و اعتقادی گوناگون و استواری بر صراط مستقیم و عدم انحراف به سوی ائمه شیطانی، و در ظاهر از طریق نشر حقایق و بیان فروع فقهی و اخلاقی و وعظ (موعظه) لفظی و کلامی]، همچنان که پیغمبر دلیلی است که مردم را به سوی اعتقادات حقه و اعمال صالح [آن هم تنها از طریق تعلیم و تدریس و وعظ و خطابه و سیره قولی و عملی] راه مینماید. البته بعضی از اولیاء خدا تنها پیغمبرند [همچون بسیاری از پیامبران بنیاسرائیل] و بعضی تنهاامامند [همچون ائمه معصومما، علیهمالسلام، که در بعد ظاهری «مجری تعالیم قرآن آسمانی و شارح سنت و کلمت نبوی» و در بعد باطنی «رساننده نفوس به مقامات باطنی و روحانی» هستند] و بعضی هر دو مقام را دارند [یعنی هم «شارع و شارح» احکاماند و هم «هادی به امر»ند، هم «قانونگذار» و مجری آن قانونند و هم از قدرت تاثیر در نفوس و کائنات و رساندن انسانها به کمال وجودی برخوردارند. هم حکومت تشکیل میدهند و در میان خلق داوری میکنند و هم خواص اصحاب خود را به یک چشم برهم زدن به پلههای بالای قلل رفیع کمال میرسانند] و مانند ابراهیم و دو فرزندش [و نبی مکرم اسلام] علیهمالسلام». (4)
بنابراین در ایام غیبت عصاره عالم امکان، گرچه دست ما از جنبه حکمی و حکومتی امام ما حضرت مهدی ، علیهالسلام، کوتاه است، و گرچه امکان حضور در محضر او در عالم جسمانیهمارهوبرای همه کس میسر نیست، اما بیتردید جنبه ملکوتی وجود آن امام همام ، علیهالسلام، و هدایتبه امر آن حضرت ،علیهالسلام، در دو گستره خصوصی و عمومی شامل حال همه شیعیان و پیروان خالص آن گرامی و در هر دو گستره، رساننده خواهندگان و پرسندگان و متوسلان، به مقامات عالیه وجودی است. هدایتی که به سبب ملکوتی بودن آن از عوارض عارض بر ماده یعنی مکان و زمان تهی است.
از جمله بارزترین مصادیق مشمول این هدایت الهی در گستره خصوصی و به گونهای آشکار و برجسته، داستان «کربلایی کاظم» (مرحوم کربلایی محمدکاظم کریمی اراکی فراهانی ساروقی)، پیرمرد سادهدل و روستایی و بیسوادی است که در همین دوران معاصر، مشمول لطف و عنایت معصوم ،علیهالسلام، واقع شد، و علیرغم عدم آشنایی با درس وکتاب و مدرسه، به گونهای معجزهآسا تمامی قرآن را - به یک چشم برهم زدن - در سینه فراخ و ولایی خود جا داد.
و امروزهودردورانقدیمکم نبوده و نیستند عالمان برجسته و فرهیختهای که قلم آنها از فیض ربانی وجود معصوم ، علیهالسلام، مایه میگرفته، یا همچون شیخ عالیقدر صدوق ، علیهالرحمة، برجستگانی که به دعای حضرت ولی عصر ، روحی و ارواح العالمین لهالفداء، به این دنیا گام نهادهاندو صد البته فیض وجودی امام ،علیهالسلام، در همه موارد و درباره هر کسی لزوما چنین برجسته و یا در این بعد نیست، و اگر هر یک از ما، مروری کوتاه بر لحظات توسل و انقطاع خود به درگاه آن امام همام ، علیهالسلام، و ساعات و آنات و روزهای پس از آن داشته باشیم، از این چنین فیوضاتی به خواستخدا خبر مییابیم. پس گرچه رتبهها مختلفند و قیاس آنها با یکدیگر قیاس معالفارق است، اما بیتردید در اصل این تاثیر و پایندگی آن در وجود برخی نمیتوان غافل ماند. در این میان آنچه قبول این هدایت را میسر میسازد و در تندباد حوادث پیچیده سیاسی و اجتماعی و روزمرگیهای ناگزیر زندگی امروزین، اعطاء چشم بصیرت و قوه پایداری و دینداری را از سوی حجت زمانه ،علیهالصلوة والسلام، سهلالوصول میگرداند، عمل صالح و ایجاد رابطه روحی و روانی و سنخیت وجودی با آن امام همام،علیهالسلام،وتحکیماینرابطهاز طریقذکردائم و توسل و زیارت، عمل بظاهروباطنشریعتاسلامیاست.که «الیه یصعدالکلم الطیب والعملالصالح یرفعه»
سخن پاک به سوی او بالا میرود و هر کار شایسته آن را در مکانی بالاتر مینشاند.
به هر تقدیر عمده اشکال موجود در فهم ما از امامت مهدی ،علیهالسلام، به تفسیر محدود ما از معنای حقیقی ولایت آن حضرت و به فراموشی سپردن وجه اصلی امامت ائمه هدی ، علیهمالسلام، یعنی «هدایتبه امر»، باز میگردد. ما همواره بر این گمان بودهایم که وظیفه اصلی ائمه ، علیهمالسلام، بیان فروع فقهی و احکام الهی و یا حداکثر برقراری حکومت عدل اسلامی است و چون از هزار و اندی سال پیش و تا مدتی نامعلوم حکومت در اقصی آفاق گیتی از دست معصومان ، علیهمالسلام، بیرونبودهوظهور و قیام بزرگمردان فرهیخته و آشنای با سیاستی همچونامامعارفان حضرتروحالله، رضوان الله تعالی علیه، و یاران و سپهداران و جانشین گرامی آن حضرت، به برقراری همه زوایای مکتب تشیع و اقامه همه حدود الهی توفیق نیافته است و حتی در آن دوران کوتاهی که امیرالمؤمنین علی ، علیهالسلام، زمام حکومت جامعه را به دست گرفتند نیز، وجود مغرضان و معارضان و معاندان از ادامه حکومت آن بزرگوار مانع شده است، پس دیگر امامتی تحقق نیافته و هیچ مامومی به پیروی از امام معصوم زمان خویش، به سر منزل مقصود و هدف متعالی خلقت نرسیده است.
اگرچنین پنداری پذیرفته باشد، ما به خطا جبر جامعه و تاثیر تخلفناپذیر شیطانرابرحیات روحانی و رحمانی فرد غالب دانستهایم، و با قبول چیرگی روح جمعی حاکم، دستخدا را نیز در هدایتخلق بسته دیدهایم. در این چنین حالتی یا ناگزیر باید بر همه ادله برهانی و عقلی و نقلی که وجود حجتی معصوم را در هر زمانه ثابت میدانند چشم اغماض و انکار بربندیم، و یا ادامه حیات جامعه بشری را در دوران غیبت، عبثبینگاریم و از این دلیل محکم عقلی که فاعل حکیم و فرزانهای چون خداوند متعال به فعل بیهوده و عبث دست تمییازد، دستبرداریم که این هر دو ناممکناند.
حالت کنونی امام عصر ،عجلالله تعالی فرجهالشریف، و یاران وفادار ایشان در این دوران بیدردی، به حال انبیاء بزرگ الهی و یاران ایشان شبیه است که در عین بودن در اقلیت، از تلاش گسترده خود برای نشر معارف خدایی ستبرنمیداشتند، و علیرغم همه آن لرزشها که بنا به آیه دویست و چهاردهم سوره مبارکه بقره به خود دیدند و همه آزار و اذیتی که از ناباوران - یا به تعبیر صحیحتر نامؤمنان، و مومنان سستایمان، و منافقان پنهان در صفوف ایشان - شنیدند، پیوند خود را با امام و مقتدای خود نگسستند و این رشته پیوند را بر تن ندریدند. چرا که هماره نصر و دستگیری و یاری خدا را نزدیک، و امامشان را کنار و همراه خود مییافتند. اینک مینگریم به حال آن جوان نوپایی (اویس قرنی) که در عصر حضور و ظهور پیامبر گرامی اسلام ،صلیالله علیه وآله و سلم، به آن وجود گرامی ایمان آورد و عاشقانه و عالمانه بر مسیر حق ترسیم شده از سوی آن نبی مکرم سیر کرد، اما به علتبعد مسافتسرزمین خود با میعادگاه رسول، هیچگاه به دیدار روی آن نبی شریف توفیق نیافت، و حتی آن زمان که به عشق دیدار روی امام خود، سر و قدم به سوی مدینه کشاند به علت عدم حضور نبی مکرم اسلام ،صلیالله علیه وآله و سلم، - در آن مدت - در شهر مدینه، با دستانی بظاهر تهی به کاشانه خود بازگشت، چرا که مادر جز روزی به او فرصت دیدار نداده بود. جوانی که پس از بازگشت پیامبر به شهر مدینه، رایحه خوش ولایت او، نفس قدسی نبی مکرم ،صلیالله علیه وآله وسلم، از حضور پیشهنگام او خبر میداد و عطر ولایتی که آن جوان را در دوران برومندی، در صف مدافعان و پاسداران حقیقی ولایت امیرمؤمنان علی ،علیهالسلام، قرار داد و در هنگام شک و تردید و دو دلی دست و دامان او را از آلودگی به حرام سیاسی، و حرام اجتماعی و دینی و اخلاقی، دور نگهداشت.
به سخن اصلی خود در این مقاله باز میگردیم. اگر هدایت الهی و به تبع آن نحوه راهنمایی اولیاء معصوم او را به سهگونه تقسیم کنیم:
1. هدایت فطری که همان بستر اصلی صراط مستقیم الهی و راه خویشتنداران یا متقین است
«اولئک علی هدی من ربهم و اولئک همالمفلحون» (1)
این گروه بر رهنمودی از پروردگارشان استوارند و این گروه همان گروه رستگارند
2. هدایت تشریعی قرآنی که بهرهمندان از آن نیز به تصریح آیات نخستین سوره مبارکه بقره و آیه کریمه بیست و ششم این سوره مبارکه، همچنین آیه کریمه هشتاد و دوم از سوره مبارکه اسراء، و بلکه، همه آیات کلام الهی، همان خویشتنداران مؤمن و مؤمنان صالح هستند.
3. هدایتبه امر یا هدایت تکوینی و باطنی امام معصوم ،علیه الصلوة والسلام، که نه از مقوله هدایت تکوینی است که هر مولودی بر آن زاده میشود و استمرار آن به کوشش و جد و جهد کوشنده نیاز دارد، و نه از مقوله هدایت تشریعی که با تشریح و تبیین احکام و عقاید آمده در قرآن از سوی نبی مکرم اسلام و ائمه هدی ،علیهمالسلام، صورت تحققبهخودمیپذیرد،دراین صورت:
ما اینک تنها از بخشی از هدایت تشریعی قرآنی - آن بخشی که به شرح و بیان ائمه معصوم ،علیهم السلام، نیاز دارد - بیبهرهایم و آن محرومیت را نیز با تمسک به اصول القاء شده از سوی معصومان ،علیهم السلام، و با اجتهاد روشمند مجتهدان حقیقی جبران میکنیم. اما بیگمان، نه باب هدایت فطری بسته است و نه درباره متوسلان به مقام عصمت و طهارت، باب فیاض «هدایتبه امر».
تفاوت وجودی «هدایتبه امر» با «هدایت تشریعی»، در ابزار کار آن و هم در غایت و نهایت آن یعنی «عالم امر» و «مقاومات نفسانی» نهفته است. چه اگر هدایت قرآنی و هم هدایت تشریعی شارحان معصوم قرآن و سنت نبوی، با ابزار لفظ صورت میگیرد و محتاج تعلیم و تعلم و ریاضت علمی است، اما «هدایتبه امر»، هدایتبا وجه ملکوتی وجود امام معصوم ، علیهالسلام، یعنی بعد روحانی آن امام همام و از مقولهای جدا از عالم جسمانی و مربوط به عالم نفوس است. به سخن سادهتر اگر «امر» را - چنانکه از آیات قرآنی برمیآید - با «کلمه کن وجودی» که به زبان ساده، با اراده و خواست الهی همسان و در واقع به معنی پیدایش آنی و غیر تدریجی آفریدهای از آفریدگان خداست، برابر بگیریم:
«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون.
امر او تنها آنکه: چون چیزی را اراده میکند به او بگوید: «باش»، پس باشد». (2)
«و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر. یعنی امر ما جز یک آن نیست، همچون برهم زدن پلکی!» (3)
و هم اگر مقام عالی و متعالی انبیاء بزرگواری چون ابراهیم ،علیه الصلوةوالسلام - یا بخشی از دودمان آن حضرت ، علیهمالصلوة والسلام - را که پس از تحمل سختیها و گذر از امتحانات فراوان الهی به مقام شامخ امامت دستیافتند در نظر آوریم، و گذشته آن بزرگواران را که تا پیش از تصدی مقام منصوب امامت، تنها شارع و شارح احکام فردی و اجتماعی و پس از رسیدن به آن مقام منیع، «هادی به امر» و «رساننده خواهنده به خواسته متعالی او»، لقب گرفتهاند مورد تامل قرار دهیم، «هدایتبه امر» معنایی جز رساندن بندگان به کمال وجودی، از طریق نوعی تصرف تکوینی در وجود آنها و رفع حجب و پردههای ظلمانی - موانع شیطانی تکامل نفس - و حجب و پردههای روحانی و نورانی - موانعی که گرچه شیطانی نیستند، اما از عالم ماده یا دستکم خواستههای نفسانی فراتر نمیروند، همچون عبادت خداوند از ترس دوزخ یا شوق بهشت، یا دعای مربوط به بعد جسمانی و برای رفع آلام و دردها و مشکلات این جهانی، و فراموش کردن مراتب تکامل نفس و بسنده کردن و اکتفا به حداقل واجبات شرعی و در نهایت نهادن دست ایشان در ید قدرت الهی نخواهدداشت.
استاد استادان ما مرحوم علامه طباطبایی ،رضوانالله تعالی علیه، در شرح این موضوع و در تفسیر آیه کریمه هفتاد و سوم از سوره مبارکه انبیاء میفرمایند:
«هدایتبه امر خدا از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است که مؤمنین به وسیله عمل صالح [ و با توسل و تمسک به ذیل دامان ائمه علیهمالسلام] به سوی آن هدایت میشوند و به این وسیله به رحمت پروردگارشان ملبس میگردند. و چون امام به وسیله امر هدایت میکند ...
به وسیله (قدرت خدادادی که از زمان و مکان و امور جسمانی بری و به بعد ملکوتی وجود امام و جنبه باطنی حضور او ، علیهالسلام، مربوط است) میفهمیم که خود امام، پیش از دیگران به آن هدایت متلبس است و این هدایت از طریق او به سایر مردم منتشر میشود و ایشان نیز بر حسب اختلافاتی که در مقامات دارند، هر کس به قدر استعداد خود از آن بهرهمند میگردد.»
حضرت علامه ،رضوانالله تعالی علیه، در ادامه به جایگاه وجودی امام معصوم ،علیهالسلام، در این بعد هدایی اشاره کرده است:
«امام رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهری و باطنی است. همچنان که پیغمبر رابط میان مردم و خداوند متعال است در گرفتن فیوضات ظاهری، یعنی شرایع الهی که از راه وحی نازل گشته و از ناحیه پیغمبر به سایر مردم منتشر میشود و نیز میفهمیم که امام دلیلی است که نفوس را به سوی مقاماتشان راهنمایی میکند [و آنان را در باطن و ظاهر هر دو به خدا میرساند; در باطن از طریق هدایتباطنی و نوعی تاثیر در نفوس و هموار کردن راه تکامل و دادن توفیق درک حقایق یا همان شرح صدر، و همچنین باز کردن چشم بصیرت آدمی در شناختن راههای انحرافی و مسلکهای سیاسی و اعتقادی گوناگون و استواری بر صراط مستقیم و عدم انحراف به سوی ائمه شیطانی، و در ظاهر از طریق نشر حقایق و بیان فروع فقهی و اخلاقی و وعظ (موعظه) لفظی و کلامی]، همچنان که پیغمبر دلیلی است که مردم را به سوی اعتقادات حقه و اعمال صالح [آن هم تنها از طریق تعلیم و تدریس و وعظ و خطابه و سیره قولی و عملی] راه مینماید. البته بعضی از اولیاء خدا تنها پیغمبرند [همچون بسیاری از پیامبران بنیاسرائیل] و بعضی تنهاامامند [همچون ائمه معصومما، علیهمالسلام، که در بعد ظاهری «مجری تعالیم قرآن آسمانی و شارح سنت و کلمت نبوی» و در بعد باطنی «رساننده نفوس به مقامات باطنی و روحانی» هستند] و بعضی هر دو مقام را دارند [یعنی هم «شارع و شارح» احکاماند و هم «هادی به امر»ند، هم «قانونگذار» و مجری آن قانونند و هم از قدرت تاثیر در نفوس و کائنات و رساندن انسانها به کمال وجودی برخوردارند. هم حکومت تشکیل میدهند و در میان خلق داوری میکنند و هم خواص اصحاب خود را به یک چشم برهم زدن به پلههای بالای قلل رفیع کمال میرسانند] و مانند ابراهیم و دو فرزندش [و نبی مکرم اسلام] علیهمالسلام». (4)
بنابراین در ایام غیبت عصاره عالم امکان، گرچه دست ما از جنبه حکمی و حکومتی امام ما حضرت مهدی ، علیهالسلام، کوتاه است، و گرچه امکان حضور در محضر او در عالم جسمانیهمارهوبرای همه کس میسر نیست، اما بیتردید جنبه ملکوتی وجود آن امام همام ، علیهالسلام، و هدایتبه امر آن حضرت ،علیهالسلام، در دو گستره خصوصی و عمومی شامل حال همه شیعیان و پیروان خالص آن گرامی و در هر دو گستره، رساننده خواهندگان و پرسندگان و متوسلان، به مقامات عالیه وجودی است. هدایتی که به سبب ملکوتی بودن آن از عوارض عارض بر ماده یعنی مکان و زمان تهی است.
از جمله بارزترین مصادیق مشمول این هدایت الهی در گستره خصوصی و به گونهای آشکار و برجسته، داستان «کربلایی کاظم» (مرحوم کربلایی محمدکاظم کریمی اراکی فراهانی ساروقی)، پیرمرد سادهدل و روستایی و بیسوادی است که در همین دوران معاصر، مشمول لطف و عنایت معصوم ،علیهالسلام، واقع شد، و علیرغم عدم آشنایی با درس وکتاب و مدرسه، به گونهای معجزهآسا تمامی قرآن را - به یک چشم برهم زدن - در سینه فراخ و ولایی خود جا داد.
و امروزهودردورانقدیمکم نبوده و نیستند عالمان برجسته و فرهیختهای که قلم آنها از فیض ربانی وجود معصوم ، علیهالسلام، مایه میگرفته، یا همچون شیخ عالیقدر صدوق ، علیهالرحمة، برجستگانی که به دعای حضرت ولی عصر ، روحی و ارواح العالمین لهالفداء، به این دنیا گام نهادهاندو صد البته فیض وجودی امام ،علیهالسلام، در همه موارد و درباره هر کسی لزوما چنین برجسته و یا در این بعد نیست، و اگر هر یک از ما، مروری کوتاه بر لحظات توسل و انقطاع خود به درگاه آن امام همام ، علیهالسلام، و ساعات و آنات و روزهای پس از آن داشته باشیم، از این چنین فیوضاتی به خواستخدا خبر مییابیم. پس گرچه رتبهها مختلفند و قیاس آنها با یکدیگر قیاس معالفارق است، اما بیتردید در اصل این تاثیر و پایندگی آن در وجود برخی نمیتوان غافل ماند. در این میان آنچه قبول این هدایت را میسر میسازد و در تندباد حوادث پیچیده سیاسی و اجتماعی و روزمرگیهای ناگزیر زندگی امروزین، اعطاء چشم بصیرت و قوه پایداری و دینداری را از سوی حجت زمانه ،علیهالصلوة والسلام، سهلالوصول میگرداند، عمل صالح و ایجاد رابطه روحی و روانی و سنخیت وجودی با آن امام همام،علیهالسلام،وتحکیماینرابطهاز طریقذکردائم و توسل و زیارت، عمل بظاهروباطنشریعتاسلامیاست.که «الیه یصعدالکلم الطیب والعملالصالح یرفعه»
سخن پاک به سوی او بالا میرود و هر کار شایسته آن را در مکانی بالاتر مینشاند.
پي نوشت :
1. سوره بقره (2)، آیه 5.
2. سوره یس (54)، آیه83.
3. سوره قمر (36)، آیه 50.
4. موسوی همدانی، سیدمحمدباقر، ترجمه و تفسیر المیزان، ج 14، ص457.