شاعر: اوحدى مراغهاى
گر گناهى كردم و دارم، خداوندا ببخش
چون گنه را عذر مىآرم، خداوندا ببخش
پاى خجلت را روايى نيست بر درگاه تو
دست حاجت پيش مىدارم، خداوندا ببخش
گر گناهم سخت بسيار است، رحمت نيز هست
بر گناه سخت بسيارم، خداوندا ببخش
چون پذيرفتار بدرفتار نادانان تويى
بر من نادان و رفتارم، خداوندا ببخش
پيشت از روز «الست» آوردم اقرار «بلى»
هم بر آن پيشينه اقرارم، خداوندا ببخش
بخششت عام است و مىبخشى سزاى هر كسى
گر به بخشايش سزاوارم، خداوندا ببخش
نااميدى بردم از ياران، كه مىاندوختم
روز نوميدى تويى يارم، خداوندا ببخش
آبرويم نيست اندر جمع خاصان را، ولى
آب چشمم هست و مىبارم، خداوندا ببخش
عالمى بر عيب و تقصيرم تو، يا رب! دست گير
واقفى بر غيب و اسرارم، خداوندا ببخش
گفتهاى: بر زارى افتادگان بخشش كنم
اينک آن افتاده زارم، خداوندا ببخش
گر به دلدارى دل مجروح من ميلى نمود
بر دل مجروح و دلدارم، خداوندا ببخش
ور چشيدم شربتى بيخود ز روى آرزو
ز آرزوى خود، به آزارم، خداوندا ببخش
«اوحدى»وار از گناه خود فغانى مىكنم
بر فغان اوحدىوارم، خداوندا ببخش