جهانی سازی، پايان تاريخ و مهدويت
نويسنده: حسن رحیم پور ازغدی
تعابیر بسیار بلندی از همه انبیاء، از ازل تا خاتم (صلی الله علیه واله) راجع به حضرت حجت (علیه السلام) رسیده و تقریباًَ جزء اجتماعیترین موضوعات، بین همه ادیان الهی و ابراهیمی، بشارت موعود و وعده منجی است و همه گفتهاند كه كار نیمهتمام و ناتمام انبیاء (ع) و ادیان، به دست این مرد بزرگ، كامل خواهد شد. گفتهاند كه بزرگترین تكلیف تاریخ، كار بزرگترین مرد تاریخ است. حتی مكاتبی كه الوهیتزدایی و الهیتزدایی شدهاند باز به نوعی و به نحوی به این مسئله اندیشیدهاند، و گرچه نام ایشان را نبردهاند، اما همه بشارت ایشان را دادهاند و حتی مكاتب الحادی چون ماركسیسم نتوانستهاند به مسئله آخرالزمان، بیتفاوت بمانند. بودیزم، مسیحیت و یهودیت نیز كه غالب بشریت را زیر پوشش گرفتهاند، در این خصوص، اعلام كردهاند. یهود، هنوز منتظر مسیح (ع) است و مسیحیت، منتظر ظهور مجدد مسیح (ع) است. همه انبیاء، همه مذاهب و ادیان و فرق، منتظر گشایشی بزرگ در آینده یا در پایان تاریخ هستند و اشاره خواهم كرد كه حتی امروز مكتبی كه چند دهه برای نفی پایان تاریخ و نفی غایت از تاریخ، دست و پا زد و مدعی شد كه اصلاحیات و تاریخ بشر، مبدأ و منتهای روشن ندارد و جهت اصولی خاصی بر آن حاكم نیست، یعنی لیبرالیزم كه در واقع پنجاه، شصت سال تئوری بافت كه تاریخ غایت نداشته و ندارد، آخرین نظریهپردازانشان چون فوكویاما از پایان تاریخ سخن میگویند، منتها پایان تاریخ با روایت خودشان كه تثبیت و تبلیغ نظام لیبرال سرمایهداری است.
در روایات از حضرت مهدی (عج) تعبیر به بهار روزگاران شده است و جزء سلامهایی كه به محضر حضرت میشود آوردهاند: السلام علی ربیعالانام و نضره الایام درود بر بهار بشریت، بهاران تاریخ و طراوت روزگاران.
كسانی كه ایشان را دیدهاند، توصیفاتی از شمایل ظاهری او كردهاند و توصیفاتی را نیز پیامبر اكرم (صلی الله علیه واله) یا ائمه دیگر از این بزرگوار كردهاند و در آثار محققان، چنین منعكس شده است: چهرهاش گندمگون، ابروانش هلالی و كشیده، چشمانش سیاه، درشت، جذاب و نافذ، شانهاش پهن، دندانهایش براق، بینی كشیده و زیبا، پیشانی بلند و تابنده، استخوانبندی او صخرهسان، گونههایش كمگوشت و از فرط بیداری شبها، اندكی متمایل به زردی، بر گونه راستش خالی سیاه، عضلاتش پیچیده و محكم، موی سرش بر لاله گوشها ریخته و نزدیك به شانهها، اندامش متناسب و زیبا، قیافهاش خوشمنظر و رخسارش در هالهای از شرم بزرگوارانه و شكوهمند پنهان، هیئتش سرشار از حشمت و شكوه رهبری، نگاهش دگرگون كننده و فریادش همهگیر و دریاسان است.
من در بخش نخست عرایضم دو نظریه، دو نقطهنظر به تاریخ انسان و دو تفسیر درباره فلسفه حیات و مدنیت را به مقایسه میگذارم تا ببینم كدام با مهدویت سازگار است و كدام نیست و چرا؟ و در بخش دوم، بعضی روایاتی راجع به ایشان یا منقول از خود ایشان در این خصوص كه ایشان چه جامعهای را بنا خواهد كرد و چه حكومتی را خواهند ساخت و مناسبات انسانی و البته حقوق بشر در حكومت ایشان چگونه تعریف خواهد شد را عرض مینمائیم. فهرستوار و سریع مرور خواهم كرد، و البته هر یك از این روایات، خود میتواند موضوع یك كنفرانس علمی یا پایاننامه باشد.
انتظار را گفتهاند كه سنتز تضاد بین واقعیت و حقیقت است. واقعیت یعنی آنچه هست و حقیقت یعنی آنچه نیست ولی باید باشد. گفتهاند كه انتظار، سنتزی ناشی از تضاد بین واقعیت و حقیقت است، كوبیدن جاده آنچه هست تا آنچه باید باشد. پس نكته نخست این است كه دو زاویه دید برای تفسیر تاریخ بشر امروز وجود دارد: نخست، آنچه از آن، تعبیر به اصل مسیانیزم یعنی مسیحیگرایی و موعودگرایی كردهاند و در اینجا، مسیح به معنی موعود است و مسیانیزم، دعوت به انتظار است. انتظار برای ظهور موعود و اعتراض به وضع موجود در سطح بشری كه توأم است با وعده پیروزی قاطع حق و عدل در پایان تاریخ و از آن نیز به اصل فتوریزم تعبیر كردهاند. فتوریزم، آیندهگرایی و نگاه به آینده است؛ ایدئولوژیای معطوف به فردا كه میگوید همه خبرها در آینده است، جهان هنوز تمام نشده، محرومان مأیوس نباشند، مبارزان و مجاهدان راه آزادی و عدالت و آگاهی، از مبارزاتشان پشیمان نشوند. آنها كه دوباره، چهاربار، در نهضت جهانی اجرای عدالت شكست خوردهاند نگویند كه همه چیز تمام شد. به آینده نگاه كنید، سرتان را بالا بگیرید. شهید دادید، صدمات خوردید، ضایعاتی دادید، در بعضی از جبههها عقب نشستید، اما سرتان را بالا بگیرید. فتونیزم یعنی چشمهایتان را قاطعانه و امیدوارانه به آینده بدوزید و از پس غروب امروز، طلوع فردا را تصور كنید و با تصور آن، مبتهج بشوید. این ایدهای برای اغوای افكار عمومی نیست.
همچنین برخلاف آنچه بعضی جناحهای پراگماتیست گفتهاند كه امام زمان (عج) اگر هم وجود نداشته باشد اعتقاد به او مفید است، باید گفت: نه، امام زمان (عج)، هم حقیقت است و هم اعتقاد به او مفید است. هم حقیقت دارد و هم فایده.
آنها كه میتوانند حقیقت مهدویت را بفهمند و باور كنند و درگیر دگماتیزم تجربهگرایی و جزمیات عالم حس هستند و حاضر نشدند از پنجرهای كه به دست انیباء (ع) به فراسوی عالم ماده و ماورای طبیعت، باز شده به بیرون نگاه كنند، ممكن است پدیده امام زمان(عج) را فاقد حقیقت و حداكثر، مفید فایده بدانند. در حالیكه واقعیت امر، این است كه قصه امام زمان (عج)، اسطوره نیست و نباید متهم به نگاه اساطیری مذهبی شود. قصه امام زمان (عج)، حقیقت و فایده هر دو توأم با یكدیگرند.
پس یك خط در نگاه به آینده انسان و نگاه به تاریخ است كه در غرب، از آن تعبیر به مسیانیزم و فتوریزم كردند و آن را با همین كوبیدند، چون تاریخ، زنده است، فعال است و از طرف یك موجود ذیشعور، هدایت میشود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاریخ بشر، خوشبین و معتقد است كه از پس همه ستمها و بیعدالتیها و دروغهایی كه به بشرگفتهاند و میگویند، خورشید حقیقت و عدالت، طلوع خواهد كرد و خدا، انسان را با ستمگران تاریخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومی وجود دارد كه از طرف تفكر لیبرال و سرمایهداری و هژمونی غرب، امروز در دنیا به آكادمیها و دانشگاهها پمپاژ میشود و در سطح افكار عمومی دنیا، به زور تبلیغات، القا میشود و نفی ایده غایت تاریخ است.
وقتی میگوییم غرب، مردم مغربزمین، مراد نیستند. مردم مغربزمین، آنها كه مذهبی و مسیحیاند به موعود، معتقدند و علیرغم همه بمبارانهایی كه علیه فطرت آنان اعمال شده - ولو یك قشر اقلیت در غرب، در آمریكا و اروپا هستند – ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ كردهاند. من به یادم میآورم كه با بعضی دوستان در واشنگتن برای دیدار از كلیسایی كه بسیار معظم و قدیمی بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت كلیسای تودرتو بود، رفتیم در سالن كلیسا یك دختر دانشجوی آمریكایی را دیدم ایستاده، نی میزند و اشك میریزد، ما رفتیم و شاید ساعتی بعد كه برگشتیم این دختر را دیدم كه همچنان ایستاده و نی مینوازد. صبح یكشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسیدم كه تو را چه میشود؟ گفت: نذر كرده كه در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یكشنبه، تا زنده است، بر در كلیسا، نی بزند. این جامعهای است كه معنویت، انسانیت و عدالت را در آن، شبانهروز بمباران میكنند با این وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبی دانشجو، در قلب واشنگتن برنمیآیند. پس وقتی از غرب، سخن میگویم، منظور من، مردم عادی، ناآگاه و ساده مغربزمین، به خصوص محرومین كه حتی فاسدانشان نیز به نحوی مظلوم و قربانی هستند، نیست. مراد هژمونی سرمایهداری لیبرال و حاكمیت هستههای سرمایهداری یهود است كه امروزه بر آمریكا و از طریق آمریكا بر دنیا حكومت میكنند، همانها كه در انتخابات اخیر كه مملو از تقلب بود برای انتخاب یكی از این دو نفر، كه هر دو هم حافظ منافع آن هسته سرمایهداری هستند، خرج مغزشویی افكار عمومی كردند و همه این میلیارها دلار از پول همین شركتها در واقع، سرمایهگذاری و ارباب واقعی غرب و دنیای امروز است و سیستم بردهداری مدرن را همینان رهبری میكنند و محافظهكارترین هسته قدرت در طول تاریخ بشر، همین هسته تفكر لیبرال است كه آمریكا و غرب را رهبری میكند. حال چرا محافظهكار هستند؟ زیرا وضع موجود در دنیا باید به نفع آنان حفظ بشود. این وضع چگونه حفظ شود؟ ابتدا باید بباورانند كه وضع موجود در جهان و اتفاقی كه در دهههای اخیر در دنیا افتاده و ایدئولوژی لیبرالیزم در ذیل منافع سرمایهداری جهانی و صهیونیزم، معادله قدرت و ثروت را تعریف میكند، عین عقلانیت است و همه هم باید باور كنند و به ما بباورانند كه اتفاقی كه اسم آن را مدرنیته میگذارند، آخر خط تاریخ است.
میخواهند بگویند كه هیچ مدینه فاضلهای برتر و پیشروتر از وضع كنونی در جامعه جهانی كه ما آن را رهبری میكنیم، نه فقط وجود خارجی ندارد، بلكه حتی وجود ذهنی هم نمیتواند داشته باشد. پوپر در مصاحبهاش با اشپیگل، چند سال پیش از مرگش گفت امروز مدینه فاضله در كل تاریخ بشر، جامعه ایالات متحده است. مصاحبهگر از او پرسید در جامعهای كه هر 8 ثانیه، یك قتل و هر 9 ثانیه، یك تجاوز جنسی صورت میگیرد و جامعهای كه بزرگترین منبع درآمدش مواد مخدر و سلاحهای كشتار جمعی هستهای، شیمیایی و میكروبی است چگونه مدینه فاضله و پایان تاریخ است؟ او پاسخ میدهد كه اصل ضرورت فكر كردن به مدینه فاضله دروغ بزرگی بوده كه به ما گفتهاند. هیچ مدینه فاضلهای در انتهای تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فكر كرد و این فكری انحرافی در ذهن بشر و باوری اساطیری است، یا فوكویاما، نظریهپرداز سرمایهداری آمریكا، گفت: اگر تاریخ پایانی هم دارد پایان آن، همین جامعه فعلی ایالات متحده آمریكاست. این تفكر محافظهكاری است.
كنسرواتیزم دفاع از وضع موجود جهانی و دفاع از هرم قدرتی است كه هماكنون بر دنیا حكومت میكند و در رأس آن سرمایهدارها هستند و همه ملل دیگر، ملتهای شرق، جنوب و همه، قاعده این هرم و بردگانی هستند كه رأس هرم قدرت را بر دوش خود باید بكشند. امروزه ثروت در دنیا چگونه تقسیم شده است؟ چند درصد بشریت، چند درصد ثروت و زمین را در دست دارند و معنی این آمار مبین چیست؟ و اگر كسی بگوید این وضع، باز ادامه پیدا كند، به چه معنی است؟
در روایت آمده است كه امام زمان (عج) فاصلههای طبقاتی را در سطح جوامع بشری بر هم خواهند زد. در روایت داریم كه در زمان مهدی ما، هیچ انسان گرسنهای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. این آن مهدویتی است كه ما به آن معتقدیم و همه ادیان به آن معتقدند، ولی هیچ كس به اندازه شیعه، راجع به آن جامعه آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته است. و شاید دیگران، آگاهی شفاهی از وضعیت نداشتهاند. شیعه حتی نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانی را نیز میداند، روش حكومت او را توصیف كرده است و شاید در هیچ مكتب دیگری چنین نباشد. شما در افپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را میبینید، ولی هیچ جا به اندازه منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتی قیافه، حرفها، شعارها و نحوه انقلاب و حاكمیتش بحث نشده است. هدف عمده نظام لیبرال سرمایهداری كه میگوید ما با مدینه فاضلهسازی و مسیانیزم، با بنیادگرایی دینی، با رادیكالیزم انقلابی، با فوندامنتالیزم و با ایدئولوژی، مخالفیم. و با هر نوع اصولگرایی، حتی غیردینی آن مبارزه میكند، این است كه در افكار عمومی بشر، به خصوص در دانشگاههای شرقی و اسلامی، در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نباید كه عجب!! پس مدرنیته سرمایهداری، آخر خط نیست؟ و باید منتظر بود؟ این پرسش نباید در افكار عمومی و خصوصی بشریت، جوانه بزند!! آنها میخواهند بگویند كه هیچ چیزی دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است. میگویند این جا ایستگاه آخر است و بشریت باید از قطار پائین بیایند. توجه داشته باشید نمیگویند كه همه بشریت در سطح ما زندگی كنند و امكانات مردم آمریكا را در اختیار داشته باشند. كه اگر بگویند، باید دست از ستم جهانی و نابرابریها بردارند. چون اگر معنی جهانی شدن این باشد كه توزیع ثروت، قدرت، آگاهی و حرمت و احترام در تمام جهان، یكسان باشد، مورد قبول است، اما جهانی شدن كه آنان میطلبند به معنی آمریكایی شدن است؛ جهانی شدن از نوعی كه در رأسش، سرمایهداران حاكم بر آمریكا باشند و بقیه بشریت، قاعده آن هرم باشند.
گلوبالیزیشن غربی، توجیه ستم غربی بر جهان است. اینان با گلوبالیزیشن مهدوی مخالفاند و به گلوبالیزیشن سرمایهداری آمریكا فراخوان میكنند. اگر گلوبالیزیشن، عبارت باشد از جهانی كردن آمریت آمریكا و منافع سرمایهداری حاكم بر آمریكا، صهیونیزم و انگلیس، این گلوبالیزیشن فقط به نفع آنهاست و همان را ترویج میكنند، این جهانی شدن همه فرهنگها و ایدئولوژیهای مقاومت را میبلعد و هضم میكند، اما اگر بگوییم كه ما گلوبالیزیشن را قبول داریم، اما نه با معیارهای سرمایهداری یهود، بلكه با معیارهای امام مهدی (عج) كه میگوید در تمام دنیا هیچ انسان گرسنهای نباید باشد و نباید در گوشه افریقا بچههای یازده ساله وزنشان به اندازه بچههای شش ماهه واشنگتن و نیویورك باشد و نباید استخوان دندهها و پهلوهایشان پوست آنها را بشكافد و از زیر پوستشان بیرون بزند، آنها این گلوبالیزیشن مهدوی یعنی عدالت جهانی را پس میزنند و آنگاه توهم و یوتوپیا میدانند، چون امام مهدی (عج) امنیت را برای همه، نه فقط برای سرمایهدارهای غرب، میخواهد. روایت داریم كه در زمان حكومت جهانی امام مهدی (عج) امنیت بدان حد بر جهان، حاكم میشود كه یك دختر نوجوان بدون كمترین توهین و تهدیدی به تنهایی از این سوی عالم به آن سوی خواهد رفت. این در روایات ماست. گلوبالیزیشن مهدوی یعنی امنیت برای همه، امنیت برای دخترهای آفریقا، مكزیك، غنا و افغانستان، نه فقط برای دختران سرمایهداران نیویورك. اما تفكر جهانی شدن از آن نوع كه لیبرالسرمایهداری میگوید و میخواهد، در واقع عین محافظهكاری است، لذا این در مقیاس جهانی، با اصولگرایی، با مدینه فاضلهسازی، با ایدئولوژی و حاكمیت ارزشها مخالفاند و میگویند كه ارزشها اصولاً مفاهیم غیرعلمی و مقولات غیرعقلانیاند و لذا مسائلی شخصی بلكه جزء وسایل شخصی!! است و ارزشها، شخصی و نسبی است پس ربطی به حكومت و امر عمومی (پابلیك) ندارد و سكولاریزم همین است.
خط تبلیغاتی آنان، این است كه سخن گفتن از مهدویت و گلوبالیزیشن و وعده عدالت جهانی، خیالبافی است و ممكن نیست. در بحثهای دانشگاهیشان همین را بلغور میكنند تا تز كنسرواتیستی را جهانی كنند و نیز میگویند این ایده، اساساً ایدئولوژیك، توتالیتر و تمامیتطلب است و یعنی چه كه یك نفر به نام مهدی (عج) میخواهد بر كل دنیا حكومت واحد برقرار كند؟!
چون در روایت داریم مهدی (عج) با برهان و شمشیر، از راه انقلاب جهانی به حاكمیت و عدالت جهانی دست خواهد یافت ایشان با مسیحیان به وسیله انجیل حقیقی و با یهودیان به تورات حقیقی احتجاج و استدلال میكند و برای هیچ كس، عذر و بهانهای نمیگذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد میشوند و آنها كه لجاجت میكنند با شمشیر، اصلاح خواهند شد و بشریت دیگر جز مسلمان نخواهند بود.
منبع: بچه های قلم (مهدویت و آخرالزمان)
در روایات از حضرت مهدی (عج) تعبیر به بهار روزگاران شده است و جزء سلامهایی كه به محضر حضرت میشود آوردهاند: السلام علی ربیعالانام و نضره الایام درود بر بهار بشریت، بهاران تاریخ و طراوت روزگاران.
كسانی كه ایشان را دیدهاند، توصیفاتی از شمایل ظاهری او كردهاند و توصیفاتی را نیز پیامبر اكرم (صلی الله علیه واله) یا ائمه دیگر از این بزرگوار كردهاند و در آثار محققان، چنین منعكس شده است: چهرهاش گندمگون، ابروانش هلالی و كشیده، چشمانش سیاه، درشت، جذاب و نافذ، شانهاش پهن، دندانهایش براق، بینی كشیده و زیبا، پیشانی بلند و تابنده، استخوانبندی او صخرهسان، گونههایش كمگوشت و از فرط بیداری شبها، اندكی متمایل به زردی، بر گونه راستش خالی سیاه، عضلاتش پیچیده و محكم، موی سرش بر لاله گوشها ریخته و نزدیك به شانهها، اندامش متناسب و زیبا، قیافهاش خوشمنظر و رخسارش در هالهای از شرم بزرگوارانه و شكوهمند پنهان، هیئتش سرشار از حشمت و شكوه رهبری، نگاهش دگرگون كننده و فریادش همهگیر و دریاسان است.
من در بخش نخست عرایضم دو نظریه، دو نقطهنظر به تاریخ انسان و دو تفسیر درباره فلسفه حیات و مدنیت را به مقایسه میگذارم تا ببینم كدام با مهدویت سازگار است و كدام نیست و چرا؟ و در بخش دوم، بعضی روایاتی راجع به ایشان یا منقول از خود ایشان در این خصوص كه ایشان چه جامعهای را بنا خواهد كرد و چه حكومتی را خواهند ساخت و مناسبات انسانی و البته حقوق بشر در حكومت ایشان چگونه تعریف خواهد شد را عرض مینمائیم. فهرستوار و سریع مرور خواهم كرد، و البته هر یك از این روایات، خود میتواند موضوع یك كنفرانس علمی یا پایاننامه باشد.
انتظار را گفتهاند كه سنتز تضاد بین واقعیت و حقیقت است. واقعیت یعنی آنچه هست و حقیقت یعنی آنچه نیست ولی باید باشد. گفتهاند كه انتظار، سنتزی ناشی از تضاد بین واقعیت و حقیقت است، كوبیدن جاده آنچه هست تا آنچه باید باشد. پس نكته نخست این است كه دو زاویه دید برای تفسیر تاریخ بشر امروز وجود دارد: نخست، آنچه از آن، تعبیر به اصل مسیانیزم یعنی مسیحیگرایی و موعودگرایی كردهاند و در اینجا، مسیح به معنی موعود است و مسیانیزم، دعوت به انتظار است. انتظار برای ظهور موعود و اعتراض به وضع موجود در سطح بشری كه توأم است با وعده پیروزی قاطع حق و عدل در پایان تاریخ و از آن نیز به اصل فتوریزم تعبیر كردهاند. فتوریزم، آیندهگرایی و نگاه به آینده است؛ ایدئولوژیای معطوف به فردا كه میگوید همه خبرها در آینده است، جهان هنوز تمام نشده، محرومان مأیوس نباشند، مبارزان و مجاهدان راه آزادی و عدالت و آگاهی، از مبارزاتشان پشیمان نشوند. آنها كه دوباره، چهاربار، در نهضت جهانی اجرای عدالت شكست خوردهاند نگویند كه همه چیز تمام شد. به آینده نگاه كنید، سرتان را بالا بگیرید. شهید دادید، صدمات خوردید، ضایعاتی دادید، در بعضی از جبههها عقب نشستید، اما سرتان را بالا بگیرید. فتونیزم یعنی چشمهایتان را قاطعانه و امیدوارانه به آینده بدوزید و از پس غروب امروز، طلوع فردا را تصور كنید و با تصور آن، مبتهج بشوید. این ایدهای برای اغوای افكار عمومی نیست.
همچنین برخلاف آنچه بعضی جناحهای پراگماتیست گفتهاند كه امام زمان (عج) اگر هم وجود نداشته باشد اعتقاد به او مفید است، باید گفت: نه، امام زمان (عج)، هم حقیقت است و هم اعتقاد به او مفید است. هم حقیقت دارد و هم فایده.
آنها كه میتوانند حقیقت مهدویت را بفهمند و باور كنند و درگیر دگماتیزم تجربهگرایی و جزمیات عالم حس هستند و حاضر نشدند از پنجرهای كه به دست انیباء (ع) به فراسوی عالم ماده و ماورای طبیعت، باز شده به بیرون نگاه كنند، ممكن است پدیده امام زمان(عج) را فاقد حقیقت و حداكثر، مفید فایده بدانند. در حالیكه واقعیت امر، این است كه قصه امام زمان (عج)، اسطوره نیست و نباید متهم به نگاه اساطیری مذهبی شود. قصه امام زمان (عج)، حقیقت و فایده هر دو توأم با یكدیگرند.
پس یك خط در نگاه به آینده انسان و نگاه به تاریخ است كه در غرب، از آن تعبیر به مسیانیزم و فتوریزم كردند و آن را با همین كوبیدند، چون تاریخ، زنده است، فعال است و از طرف یك موجود ذیشعور، هدایت میشود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاریخ بشر، خوشبین و معتقد است كه از پس همه ستمها و بیعدالتیها و دروغهایی كه به بشرگفتهاند و میگویند، خورشید حقیقت و عدالت، طلوع خواهد كرد و خدا، انسان را با ستمگران تاریخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومی وجود دارد كه از طرف تفكر لیبرال و سرمایهداری و هژمونی غرب، امروز در دنیا به آكادمیها و دانشگاهها پمپاژ میشود و در سطح افكار عمومی دنیا، به زور تبلیغات، القا میشود و نفی ایده غایت تاریخ است.
وقتی میگوییم غرب، مردم مغربزمین، مراد نیستند. مردم مغربزمین، آنها كه مذهبی و مسیحیاند به موعود، معتقدند و علیرغم همه بمبارانهایی كه علیه فطرت آنان اعمال شده - ولو یك قشر اقلیت در غرب، در آمریكا و اروپا هستند – ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ كردهاند. من به یادم میآورم كه با بعضی دوستان در واشنگتن برای دیدار از كلیسایی كه بسیار معظم و قدیمی بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت كلیسای تودرتو بود، رفتیم در سالن كلیسا یك دختر دانشجوی آمریكایی را دیدم ایستاده، نی میزند و اشك میریزد، ما رفتیم و شاید ساعتی بعد كه برگشتیم این دختر را دیدم كه همچنان ایستاده و نی مینوازد. صبح یكشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسیدم كه تو را چه میشود؟ گفت: نذر كرده كه در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یكشنبه، تا زنده است، بر در كلیسا، نی بزند. این جامعهای است كه معنویت، انسانیت و عدالت را در آن، شبانهروز بمباران میكنند با این وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبی دانشجو، در قلب واشنگتن برنمیآیند. پس وقتی از غرب، سخن میگویم، منظور من، مردم عادی، ناآگاه و ساده مغربزمین، به خصوص محرومین كه حتی فاسدانشان نیز به نحوی مظلوم و قربانی هستند، نیست. مراد هژمونی سرمایهداری لیبرال و حاكمیت هستههای سرمایهداری یهود است كه امروزه بر آمریكا و از طریق آمریكا بر دنیا حكومت میكنند، همانها كه در انتخابات اخیر كه مملو از تقلب بود برای انتخاب یكی از این دو نفر، كه هر دو هم حافظ منافع آن هسته سرمایهداری هستند، خرج مغزشویی افكار عمومی كردند و همه این میلیارها دلار از پول همین شركتها در واقع، سرمایهگذاری و ارباب واقعی غرب و دنیای امروز است و سیستم بردهداری مدرن را همینان رهبری میكنند و محافظهكارترین هسته قدرت در طول تاریخ بشر، همین هسته تفكر لیبرال است كه آمریكا و غرب را رهبری میكند. حال چرا محافظهكار هستند؟ زیرا وضع موجود در دنیا باید به نفع آنان حفظ بشود. این وضع چگونه حفظ شود؟ ابتدا باید بباورانند كه وضع موجود در جهان و اتفاقی كه در دهههای اخیر در دنیا افتاده و ایدئولوژی لیبرالیزم در ذیل منافع سرمایهداری جهانی و صهیونیزم، معادله قدرت و ثروت را تعریف میكند، عین عقلانیت است و همه هم باید باور كنند و به ما بباورانند كه اتفاقی كه اسم آن را مدرنیته میگذارند، آخر خط تاریخ است.
میخواهند بگویند كه هیچ مدینه فاضلهای برتر و پیشروتر از وضع كنونی در جامعه جهانی كه ما آن را رهبری میكنیم، نه فقط وجود خارجی ندارد، بلكه حتی وجود ذهنی هم نمیتواند داشته باشد. پوپر در مصاحبهاش با اشپیگل، چند سال پیش از مرگش گفت امروز مدینه فاضله در كل تاریخ بشر، جامعه ایالات متحده است. مصاحبهگر از او پرسید در جامعهای كه هر 8 ثانیه، یك قتل و هر 9 ثانیه، یك تجاوز جنسی صورت میگیرد و جامعهای كه بزرگترین منبع درآمدش مواد مخدر و سلاحهای كشتار جمعی هستهای، شیمیایی و میكروبی است چگونه مدینه فاضله و پایان تاریخ است؟ او پاسخ میدهد كه اصل ضرورت فكر كردن به مدینه فاضله دروغ بزرگی بوده كه به ما گفتهاند. هیچ مدینه فاضلهای در انتهای تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فكر كرد و این فكری انحرافی در ذهن بشر و باوری اساطیری است، یا فوكویاما، نظریهپرداز سرمایهداری آمریكا، گفت: اگر تاریخ پایانی هم دارد پایان آن، همین جامعه فعلی ایالات متحده آمریكاست. این تفكر محافظهكاری است.
كنسرواتیزم دفاع از وضع موجود جهانی و دفاع از هرم قدرتی است كه هماكنون بر دنیا حكومت میكند و در رأس آن سرمایهدارها هستند و همه ملل دیگر، ملتهای شرق، جنوب و همه، قاعده این هرم و بردگانی هستند كه رأس هرم قدرت را بر دوش خود باید بكشند. امروزه ثروت در دنیا چگونه تقسیم شده است؟ چند درصد بشریت، چند درصد ثروت و زمین را در دست دارند و معنی این آمار مبین چیست؟ و اگر كسی بگوید این وضع، باز ادامه پیدا كند، به چه معنی است؟
در روایت آمده است كه امام زمان (عج) فاصلههای طبقاتی را در سطح جوامع بشری بر هم خواهند زد. در روایت داریم كه در زمان مهدی ما، هیچ انسان گرسنهای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. این آن مهدویتی است كه ما به آن معتقدیم و همه ادیان به آن معتقدند، ولی هیچ كس به اندازه شیعه، راجع به آن جامعه آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته است. و شاید دیگران، آگاهی شفاهی از وضعیت نداشتهاند. شیعه حتی نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانی را نیز میداند، روش حكومت او را توصیف كرده است و شاید در هیچ مكتب دیگری چنین نباشد. شما در افپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را میبینید، ولی هیچ جا به اندازه منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتی قیافه، حرفها، شعارها و نحوه انقلاب و حاكمیتش بحث نشده است. هدف عمده نظام لیبرال سرمایهداری كه میگوید ما با مدینه فاضلهسازی و مسیانیزم، با بنیادگرایی دینی، با رادیكالیزم انقلابی، با فوندامنتالیزم و با ایدئولوژی، مخالفیم. و با هر نوع اصولگرایی، حتی غیردینی آن مبارزه میكند، این است كه در افكار عمومی بشر، به خصوص در دانشگاههای شرقی و اسلامی، در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نباید كه عجب!! پس مدرنیته سرمایهداری، آخر خط نیست؟ و باید منتظر بود؟ این پرسش نباید در افكار عمومی و خصوصی بشریت، جوانه بزند!! آنها میخواهند بگویند كه هیچ چیزی دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است. میگویند این جا ایستگاه آخر است و بشریت باید از قطار پائین بیایند. توجه داشته باشید نمیگویند كه همه بشریت در سطح ما زندگی كنند و امكانات مردم آمریكا را در اختیار داشته باشند. كه اگر بگویند، باید دست از ستم جهانی و نابرابریها بردارند. چون اگر معنی جهانی شدن این باشد كه توزیع ثروت، قدرت، آگاهی و حرمت و احترام در تمام جهان، یكسان باشد، مورد قبول است، اما جهانی شدن كه آنان میطلبند به معنی آمریكایی شدن است؛ جهانی شدن از نوعی كه در رأسش، سرمایهداران حاكم بر آمریكا باشند و بقیه بشریت، قاعده آن هرم باشند.
گلوبالیزیشن غربی، توجیه ستم غربی بر جهان است. اینان با گلوبالیزیشن مهدوی مخالفاند و به گلوبالیزیشن سرمایهداری آمریكا فراخوان میكنند. اگر گلوبالیزیشن، عبارت باشد از جهانی كردن آمریت آمریكا و منافع سرمایهداری حاكم بر آمریكا، صهیونیزم و انگلیس، این گلوبالیزیشن فقط به نفع آنهاست و همان را ترویج میكنند، این جهانی شدن همه فرهنگها و ایدئولوژیهای مقاومت را میبلعد و هضم میكند، اما اگر بگوییم كه ما گلوبالیزیشن را قبول داریم، اما نه با معیارهای سرمایهداری یهود، بلكه با معیارهای امام مهدی (عج) كه میگوید در تمام دنیا هیچ انسان گرسنهای نباید باشد و نباید در گوشه افریقا بچههای یازده ساله وزنشان به اندازه بچههای شش ماهه واشنگتن و نیویورك باشد و نباید استخوان دندهها و پهلوهایشان پوست آنها را بشكافد و از زیر پوستشان بیرون بزند، آنها این گلوبالیزیشن مهدوی یعنی عدالت جهانی را پس میزنند و آنگاه توهم و یوتوپیا میدانند، چون امام مهدی (عج) امنیت را برای همه، نه فقط برای سرمایهدارهای غرب، میخواهد. روایت داریم كه در زمان حكومت جهانی امام مهدی (عج) امنیت بدان حد بر جهان، حاكم میشود كه یك دختر نوجوان بدون كمترین توهین و تهدیدی به تنهایی از این سوی عالم به آن سوی خواهد رفت. این در روایات ماست. گلوبالیزیشن مهدوی یعنی امنیت برای همه، امنیت برای دخترهای آفریقا، مكزیك، غنا و افغانستان، نه فقط برای دختران سرمایهداران نیویورك. اما تفكر جهانی شدن از آن نوع كه لیبرالسرمایهداری میگوید و میخواهد، در واقع عین محافظهكاری است، لذا این در مقیاس جهانی، با اصولگرایی، با مدینه فاضلهسازی، با ایدئولوژی و حاكمیت ارزشها مخالفاند و میگویند كه ارزشها اصولاً مفاهیم غیرعلمی و مقولات غیرعقلانیاند و لذا مسائلی شخصی بلكه جزء وسایل شخصی!! است و ارزشها، شخصی و نسبی است پس ربطی به حكومت و امر عمومی (پابلیك) ندارد و سكولاریزم همین است.
خط تبلیغاتی آنان، این است كه سخن گفتن از مهدویت و گلوبالیزیشن و وعده عدالت جهانی، خیالبافی است و ممكن نیست. در بحثهای دانشگاهیشان همین را بلغور میكنند تا تز كنسرواتیستی را جهانی كنند و نیز میگویند این ایده، اساساً ایدئولوژیك، توتالیتر و تمامیتطلب است و یعنی چه كه یك نفر به نام مهدی (عج) میخواهد بر كل دنیا حكومت واحد برقرار كند؟!
چون در روایت داریم مهدی (عج) با برهان و شمشیر، از راه انقلاب جهانی به حاكمیت و عدالت جهانی دست خواهد یافت ایشان با مسیحیان به وسیله انجیل حقیقی و با یهودیان به تورات حقیقی احتجاج و استدلال میكند و برای هیچ كس، عذر و بهانهای نمیگذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد میشوند و آنها كه لجاجت میكنند با شمشیر، اصلاح خواهند شد و بشریت دیگر جز مسلمان نخواهند بود.
منبع: بچه های قلم (مهدویت و آخرالزمان)