پیشوای خردسال
نويسنده:ابراهیم شفیعی سروستانی
اشاره:
امام حسن عسکری، علیهالسلام، در هشتم ربیع الاول سال 260 ق. در حالی که بیش از 28 سال از عمر شریفش نگذشته بود به شهادت رسید و جهان از فیض وجود او محروم گشت. با شهادت آن امام، فرزند برومند ایشان، حضرت مهدی، ارواحنافداه - که در آن زمان پنجسال بیشتر نداشت - عهدهدار امامتشیعیان گردید.
ضمن تسلیتشهادت یازدهمین امام شیعیان و بزرگداشت امامتحجةبنالحسنالعسکری، علیهماالسلام، توجه خوانندگان عزیز را به مطلبی که به همین مناسبت تهیه گردیده جلب میکنیم.
دوران 250 ساله امامتشیعی که با وفات پیامبر گرامی اسلام، صلیاللهعلیهوآله، در سال 11 ق. آغاز گردید و با شروع غیبت صغری و قطع رابطه مستقیم امام معصوم، علیهالسلام، با جامعه اسلامی در سال 260 ق. پایان پذیرفت، به مقاطع مختلف با ویژگیها و خصوصیات متفاوت قابل تقسیم است.
در این میان دوران چهل ساله امامت امام هادی و امام عسکری، علیهماالسلام، که از سال 220 ق. آغاز و تا سال 260 ق. امتداد مییابد، به لحاظ واقع شدن در آستانه دوران غیبت صغری جایگاه خاصی داشته و از ویژگیهای متفاوتی برخوردار است.
یکی از ویژگیهای این دوران شدت مراقبت و محدودیتهای فراوانی است که از سوی حکام جور نسبتبه این دو امام بزرگوار اعمال میشد.
اگرچه حاکمان ستمپیشه اموی و عباسی همواره بیشترین سختگیریها را نسبتبه امامان شیعه روا میداشتند و آنها را از هر جهت در تنگنا قرار میدادند، اما در دوران امامتحضرت هادی و حضرت عسکری، علیهماالسلام، این سختگیریها شدت بیشتری گرفت و محدودیتهای بیشتری برای این دو امام ارجمند در نظر گرفته شد. تا آنجا که در سال243 ق. به دستور متوکل عباسی حضرت هادی، علیه السلام، به اجبار از مدینه به «سامرا» (عسکر) که در آن زمان مرکز خلافتبود، آورده شدند و تا زمان شهادت، یعنی سال 254 ق. در این شهر تحت نظر قرار داشتند. (1)
حضرت امام حسن عسکری، علیهالسلام، نیز بیش از نیمی از ایام عمر شریف خود را در سامرا گذراندند و از سال243ق. که در سن یازده سالگی به همراه پدر به این شهر آمدند تا سال 260 ق. که چشم از جهان فرو بستند امکان خروج از این شهر را نیافتند.
اما علت این همه سختگیری نسبتبه این دو امام بزرگوار چه بود و چرا دشمنان اهل بیت تا به این حد این پدر و پسر را در تنگنا قرار داده بودند؟
حضرت امام حسن عسکری، علیهالسلام، خود در تحلیل علل و انگیزههای بر خورد شدید حاکمان ستم پیشه با ائمه اهل بیت، علیهمالسلام، میفرماید:
بنی امیه و بنی عباس به دو دلیل شمشیرهایشان را بر ضد ما افراشتند: نخست اینکه، آنها میدانستند هیچ حقی در خلافت ندارند، و به همین دلیل همواره در هراس بودند که مبادا ما در پی به دست آوردن خلافت و برگرداندن آن به جایگاه اصلیاش برآییم. و دوم اینکه، آنها بر اساس روایات متواتر این موضوع را میدانستند که پادشاهی گردنکشان و ستم پیشگان به دست قائم ما از بین خواهد رفت; و تردیدی هم نداشتند که آنها از جمله گردنکشان و ستم پیشگان هستند، از همین رو برای کشتن خاندان رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، و از بین بردن نسل او به تلاش وسیعی دست زدند، بدان امید که با این کارها بتوانند جلوی تولد قائم را بگیرند و یا او را به قتل برسانند. اما، خداوند از اینکه امر خود را بر یکی از آنها آشکار سازد پرهیز داشت و میخواست نور خودش را بر خلاف میل کافران به حد تمام برساند. (2)
با توجه به شرایط و موقعیتی که حضرت امام حسن عسکری، علیهالسلام، در آن قرار داشت، روشن است که موضوع تعیین و انتخاب جانشین آن حضرت، یعنی آخرین امام از نسل پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، که بر اساس روایات تردید ناپذیر بنیاد ظلم و بیداد را برخواهد کند، تا چه درجه از اهمیت و حساسیتبرخوردار است.
اگر دشمنان اهل بیت، علیهمالسلام، کوچکترین رد پایی از فرزند امام حسن عسکری، علیهالسلام، و جانشین ایشان به دست میآوردند، قطعا در پی نابودی آن حضرت برمیآمدند و اجازه نمیدادند که سلسله امامت استمرار پیدا کند. بنابراین چارهای جز مخفی نگهداشتن موضوع تولد آخرین حجتحق نبود، و این پنهان کاری تا حدی بود که تا لحظه تولد ایشان نزدیکترین خویشاوندان حضرت عسکری، علیهالسلام، نیز هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند. (3)
پنهان کاری شدیدی که در موضوع تولد حضرت مهدی، علیهالسلام، اعمال میشد اگرچه برای حفظ جان آن حضرت لازم بود، امااز سویی دیگر ممکن بود که باعثسرگردانی و حیرت شیعیان پس از درگذشتحضرت عسکری، علیهالسلام، بشود، لذا امام یازدهم از همان لحظه تولد، یاران خاص خود را در جریان قرار داده و به آنها اطمینان دادند که در موضوع جانشینی ایشان هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.
بااین تدبیر حضرت عسکری، اگرچه تا مدت کوتاهی پس از وفات ایشان، شیعیان دچار حیرت شده و در میان آنها اختلاف به وجود آمد، اما پس از آن همه کسانی که در پیروی از اهل بیت، علیهمالسلام، اخلاص داشته و در قلبشان مرض و نفاقی وجود نداشت آخرین، حجتحق را شناختند و از طریق نواب خاص با ایشان ارتباط برقرار کردند.
با همه تفاصیلی که گذشت عدهای از مخالفان شیعه در پی این هستند که با طرح شبهاتی در اصل تولد امام عصر، علیه السلام، ایجاد تردید کنند و چنین القا نمایند که از نظر تاریخی نمیتوان تولد آن حضرت را اثبات کرد. در حالی که اگر این به اصطلاح پژوهشگران تاریخی خالی از هرگونه غرض سیاسی و تنها به انگیزه دستیابی به حقیقتبه منابع و کتابهایی که در دورانی نزدیک به دوران غیبت صغری تالیف شدهاند مراجعه میکردند; در مییافتند که هیچ جای تردیدی در موضوع تولد امام دوازدهم وجود ندارد.
چنانکه شیخ مفید (336-413 ق.) در این باره میگوید:
روایاتی که در اثبات [امامت] فرزند حسن [عسکری]، علیهالسلام، وارد شدهاند به گونهای هستند که با آنها راه هرگونه عذر و بهانه بسته میشود. (4)
در آستانه سالگشت امامت امام عصر، علیهالسلام، بی مناسبت ندیدیم که برای روشن شدن پارهای اذهان مروری دوباره داشته باشیم بر مجموعه روایاتی که در زمینه اثبات امامت آن حضرت وارد شدهاند.
در این بررسی ابتدا به چند نمونه از روایاتی که از سالها پیش از تولد امام مهدی، علیهالسلام، از پیامبر اکرم، صلیاللهعلیه وآله، و امامان شیعه در زمینه امامت آن حضرت وارد شدهاند، اشاره کرده و بعد از آن عبارات تنی چند از کسانی را که بر تولد فرزند امام حسن عسکری، علیهالسلام، شهادت دادهاند، مرور میکنیم و در نهایت هم به معرفی برخی از کسانی میپردازیم که حضرت مهدی، علیهالسلام، را در زمان تولد و پس از آن مشاهده کردهاند.
پیشبینی تولد امام مهدی، علیهالسلام
چنانکه میدانیم، از همان سالهای آغازین ظهور اسلام موضوع امامان دوازدهگانه از سوی پیامبر گرامی اسلام، صلیاللهعلیهوآله، مطرح گردید و پس از ایشان نیز هریک از ائمه، نام و مشخصات امامان پس از خود را تا آخرین امام معرفی میکردند تا جای هیچ شبهه و تردیدی برای مردم باقی نماند.
در این مجال فرصتبررسی تفصیلی همه روایتهایی که در این زمینه وارد شدهاند نیست و لذا تنها به ذکر برخی از آنها بسنده میکنیم:
1. ثقة الاسلام کلینی (م329 ق.) و شیخ مفید (336-413 ق.) به اسناد خود از امام باقر، علیهالسلام، چنین روایت میکنند:
پیامبر خدا، صلیاللهعلیهوآله، به یارانش فرمود: به شب قدر ایمان بیاورید; همانا در این شب امور یک سال (همه آنچه در یک سال واقع میشود) نازل میگردد، و برای این موضوع پس از من حاکمان [و پیشوایانی] وجود دارند که عبارتند از، علی بن ابی طالب و یازده تن از نوادگان او. (5)
2. این دو عالم بزرگوار شیعی روایت دیگری را به همین مضمون از امام باقر، علیهالسلام، نقل کردهاند که در آن آمده است:
امیر مؤمنان، علیهالسلام، به ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سال وجود دارد; و در آن شب امور یک سال نازل میشود; و برای این موضوع پس از رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، حاکمان [و پیشوایانی] قرار داده شدهاند. ابن عباس پرسید: آنها که هستند؟ فرمود: من و یازده تن از نسل من، که همه امامانی هستند که حدیث میشوند. (6)
این دو روایتبیان کننده این حقیقتاند که «ملائک» و «روح» که به تعبیر سوره قدر به «اذن» پروردگار خویش در شب قدر نازل میشوند، «کل امر» و یا همه برنامه یک ساله جهان هستی را بر کسی که از سوی خداوند به ولایتبرگزیده شده، عرضه میدارند، یعنی در زمان رسول خدا بر آن حضرت و پس از ایشان بر امامانی که یکی پس از دیگری سرپرستی امت اسلام را بر عهده میگیرند، عرضه میشود.
بنابراین روایات یاد شده علاوه بر بیان مساله امامت و پیش بینی سلسله دوازدهگانه جانشینان پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، بیان کننده لزوم استمرار سلسله امامت و ضرورت وجود ولی حی خدا در هر زمان نیز هستند; زیرا تا جهان باقی استشب قدر تکرار میشود و بی تردید در هر شب قدر میبایست امور یک ساله جهان بر ولی خدا عرضه گردد.
3. در روایت دیگری امام باقر، علیهالسلام، از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، چنین نقل میکنند:
بر فاطمه، علیهاالسلام، وارد شدم دیدم که پیش روی او لوحی است که در آن نامهای همه اوصیا از نسل او نوشته شده است، آنها را برشمردم دیدم که دوازده نفرند و آخرین آنها قائم، علیهالسلام، است. سه تن از اوصیا نام «محمد» و سه تن از آنها نام «علی» داشتند. (7)
همچنین ابوبصیر از امام باقر، علیهالسلام، روایت میکند که:
بعد از حسین بن علی نه امام خواهند آمد که نهمین آنها قائم ایشان است. (8)
چنین روایاتی از سایر امامان شیعه نیز نقل شده و آنچه ذکر شد تنها بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها به نقل از پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، و یا ائمه اهل بیت، علیهمالسلام، این موضوع که پس از نبی اکرم، صلیاللهعلیهوآله، دوازده امام سرپرستی امت اسلام را برعهده میگیرند پیشبینی شده و در آنها تصریح شده که آخرین این پیشوایان مهدی امت و قائم آل محمد، علیهمالسلام، است. (9)
بنابراین جای هیچ تردیدی باقی نمیماند که بر اساس پیشبینی پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین، علیهمالسلام، میبایستیازده امام از نسل امیرالمؤمنین، علیهالسلام، یکی پس از دیگری امامت مسلمانان را بر عهده گیرند. اما اینجا این پرسش مطرح میشود که شما به چه دلیل معتقدید که این پیش بینی به تمام و کمال محقق شده و آخرین امام از سلسله امامان دوازدهگانه نیز به دنیاآمده و به امامت رسیده است؟ چراکه بسیاری از مردم نه تولد او را دیدهاند و نه دوران رشد و بالندگی او را مشاهده کردهاند؟
در پاسخ این پرسش باید گفت که: اولا، ما روایات معتبری از عصر امام عسکری، علیهالسلام، در دست داریم که در آنها افرادی جلیل القدر به تولد امام دوازدهم شهادت داده و اظهار داشتهاند که جانشین امام دوازدهم بر ما معلوم گشته است و ثانیا عده زیادی از بزرگان شیعه حضرت را در زمان تولد و در اوان کودکی دیده و بر این موضوع گواهی دادهاند و لذا شبهه در تولد حضرت مهدی، علیهالسلام، به عنوان دوازدهمین امام، هیچ جایی نمیتواند داشته باشد.
در اینجا برای روشن شدن بیشتر موضوع به پارهای از دلایلی که در بالا از آنها یاد شد اشاره میکنیم:
کسانی که بر تولد امام مهدی، علیهالسلام، گواهی دادهاند
1. «محمد بن علی بن بلال» که از یاران امام حسن عسکری، علیهالسلام، بوده و شیخ طوسی او را ثقه و مورد اعتماد دانسته است (10) نقل میکند که:
دو سال پس از وفات ابو محمد [امام حسن عسکری، علیهالسلام] نامهای از ایشان به دست من رسید که در آن مرا از جانشین خود آگاه کرده بود. همچنین سه روز پیش از وفات ابو محمد نامه دیگری از ایشان دریافت داشتم که در آن مشخص شده بود آن حضرت چه کسی را جانشین خود ساخته است. (11)
2. از «احمد بن محمد بن عبدالله» یکی از یاران امام حسن عسکری، علیهالسلام، چنین روایتشده است:
هنگامی که «زبیری» (12) که لعنتخدابر او باد، کشته شد نامهای از ابو محمد [امام حسن عسکری، علیهالسلام] به من رسید، که در آن آمده بود: «این جزای کسی است که حریم خدا را نگه نداشته و در حق اولیای او گستاخی میکند. او میپنداشت که مرا به قتل میرساند، در حالیکه در پی من فرزندی وجود ندارد، اما [دیدی] خداوند قدرت خود را چگونه به او نشان داد!؟» در پی این ماجرا در سال256 ق. فرزندی برای آن حضرت متولد شد که او را «م ح م د» نامید. (13)
3. «احمد بن اسحاق القمی» از جمله معدود افرادی است که حضرت امام حسن عسکری، علیهالسلام، او را در جریان تولد فرزند خویش قرار داده است. پیش از آنکه روایتی را که در این زمینه از ایشان نقل شده مرور کنیم، بجاست که برای درک جایگاه و موقعیت نامبرده در جامعه شیعی عصر خود توصیفی را که شیخ طوسی از ایشان نموده، نقل کنیم.
شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» در این باره میگوید:
احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد... بزرگ مرتبه، از یاران خاص ابو محمد [امام حسن عسکری] علیهالسلام، است. او صاحب الزمان، علیهالسلام، را مشاهده کرد. او شیخ قمیین و پیک و فرستاده آنها [در نزد امامان شیعه] بوده است. (14)
اما روایتی که مرحوم شیخ صدوق از «احمد بن اسحاق» نقل کرده و در آن نحوه آگاه شدن ایشان از تولد آخرین جتحق بیان شده به قرار زیر است:
برای ما فرزندی متولد شد. لازم استخبر تولد او را پنهان بداری و به هیچ کس از مردم بازگو نکنی; ما کسی را بر این تولد آگاه نمیکنیم جز خویشاوند نزدیک را به جهتخویشاوندی و دوست را به جهت ولایتش. دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند به جهت آن تو را مسرور سازد، همچنانکه مرا مسرور ساخت. والسلام. (15)
4. احمد بن اسحاق در روایت دیگری میگوید:
از ابا محمد حسن بن علی عسکری، علیهالسلام، شنیدم که فرمود: سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا جانشینم را به من نشان دهد. همو که آفرینش و خلق و خویش از همه مردم به رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، شبیهتر است... (16)
5. ابو هاشم جعفری (داود بنقاسم) که محضر چهار تن از ائمه، یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عصر، علیهمالسلام، را درک کرده و به گفته نجاشی و شیخ طوسی در نزد ائمه «عظیم المنزله» و «جلیل القدر» بوده است، (17) چنین نقل میکند:
به ابا محمد [امام حسن عسکری]، علیهالسلام، عرض کردم، جلالتشما مانع از این میشود که پرسشی را با شما در میان بگذارم، آیا اجازه میدهید پرسشی از شما داشته باشم؟ فرمود: بپرس. گفتم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری. گفتم: اگر اتفاقی برای شما افتاد سراغ او را در کجا بگیریم؟ فرمود: در مدینه. (18)
7. «حمدان بن احمد القلانسی» که از فقهای کوفه بود و «کشی» او را توثیق نموده، (19) نقل میکند که:
] به عمری (عثمان بن سعید) گفتم: آیا ابو محمد [امام حسن عسکری، علیهالسلام] از دنیا رفت؟ گفت: آری او از دنیا رفت اما کسی را در میان شما جانشین خود قرار داد که گردن او اینچنین است; در این حال با دستان خود [به گردنش] اشاره (20) میکرد. (21)
کسانی که امام مهدی، علیهالسلام، را دیدهاند
آنچه گذشت نمونههایی از کلمات افراد معتمد و صاحب نام شیعه در زمان امام حسن عسکری، علیهالسلام، بود که در آنها به طرق مختلف بر تولد فرزندامام یازدهم و آخرین حجتحق گواهی داده شده بود. حال به بررسی کلمات کسانی میپردازیم که خود حضرت مهدی، علیهالسلام، را به هنگام تولد و یا پس از آن مشاهده کردهاند:
1. اولین شاهد تولد امام عصر، علیهالسلام، «حکیمه» دختر بزرگوار امام جواد، علیهالسلام، و عمه امام حسن عسکری، علیهالسلام، است. (22)
شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» جریان تولد امام مهدی، علیهالسلام، را به نقل از بانو حکیمه بتفصیل بیان کرده است. (23) اما ما در اینجا به روایتی که] در «الکافی» در همین زمینه نقل شده بسنده میکنیم.
«محمد بن القاسم بن حمزة بن موسی بن جعفر» یکی از نوادگان امام موسی کاظم، علیهالسلام، که از اصحاب امام هادی، علیهالسلام، به شمار میآید (24) چنین روایت کرده است:
حکیمه دختر محمد بن علی، که عمه پدر او [مهدی] نیز هست، برای من نقل کرد که: او [فرزند امام حسن عسکری، علیه السلام] را در شب تولد و بعد از آن دیده است. (25)
2. محمد بن یعقوب کلینی به سند خود از «محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر»، از نوادگان امام هفتم شیعیان که در زمان خود سالخوردهترین نواده رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، در عراق به شمار میآمده، (26) چنین نقل میکند:
من [فرزند امام حسن عسکری، علیهالسلام] در حالی که جوان نو رسی بود در بین دو مسجد مشاهده کردم. (27)
3. «عمرو الاهوازی» نیز از جمله کسانی است که حضرت صاحب، علیهالسلام، را در کودکی دیده است. روایتی که مرحوم کلینی در این زمینه از ایشان نقل کرده، به شرح زیر است:
ابو محمد [امام حسن عسکری]، علیهالسلام، او را به من نشان داد و گفت: این صاحب شماست. (28)
4. شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» از «احمد بن اسحاق» که پیش از این ذکر او گذشت، چنین نقل میکند:
خدمت ابا محمد حسن بن علی، علیهالسلام، رسیدم و میخواستم از ایشان در مورد جانشین پس از او پرسش کنم. آن حضرت پیش از آنکه من سؤالی کنم، فرمود: ای احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک و تعالی، از آن هنگام که آدم، علیهالسلام، را آفرید زمین را از حجتخدا بر آفریدگانش خالی نگذاشته، و تا زمانی هم که قیامتبرپا شود خالی نخواهد گذاشت... گفتم: ای پسر رسول خدا! پیشوا و جانشین پس از شما کیست؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و در حالی که پسر بچه سه سالهای را که رویی همانند ماه تمام داشت، بر دوش خود حمل میکرد، برگشت و گفت: ای احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند، عز و جل، و حجتهای او گرامی نبودی این پسرم را به تو نشان نمیدادم. همانا او همنام رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، و هم کنیه اوست. او کسی است که زمین را از عدل و داد پر میسازد همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. (29)
5. «جعفر بن محمد بن مالک الفراری» از گروهی از شیعیان که از آن جملهاند: علیبن بلال، محمد بن معاویة بن حکیم، حسن بن ایوب، نقل میکند. که:
ما به خدمت ابامحمد حسن بن علی، علیهالسلام، رسیدیم تا از آن حضرت در مورد حجت پس از ایشان پرسش کنیم. جمعیتی بالغ بر چهل نفر در خانه حضرت اجتماع کرده بودند. در این میان عثمان بن سعید عمر والعمری به سوی آن حضرت رفت و گفت، ای پسر رسول خدا میخواهیم از چیزی سؤال کنیم که شما از من بدان آگاهترید. حضرت فرمود: بنشین ای عثمان!، او دلگیر شد و خواست از مجلس خارج شود که حضرت فرمود: کسی از اینجا خارج نشود. کسی از ما خارج نشد. پس از ساعتی، حضرت، علیهالسلام، عثمان را صدا زد و عثمان از جا برخاست. حضرت فرمود: آیا به شما بگویم برای چه به اینجا آمدهاید؟ همه گفتند: آری، ای پسر رسول خدا. پس فرمود: آمدهاید که از من در مورد حجتبعد از من سؤال کنید. گفتند: آری. در این هنگام پسر بچهای همچون پاره ماه که از همه مردم به ابامحمد، علیهالسلام، شبیهتر بود به مجلس درآمد. حضرت فرمود: پس از من، این امام شما و جانشین من بر شماست، از او پیروی کنید و پس از من از یکدیگر پراکنده نشوید که در دین خود دچار هلاکت و نابودی میشوید. آگاه باشید که از امروز به بعد هیچیک از شما او را نخواهید دید تا عمری از او بگذرد. پس آنچه عثمان به شما میگوید بپذیرید، به دستورات او سر نهید، و سخن او را بپذیرید، که او نماینده امام شماست، و سر رشته امور به او سپرده شده است. (30)
6. «ابراهیم بن ادریس»، که بنا به گفته شیخ طوسی و برقی از اصحاب امام هادی، علیهالسلام، بوده است، (31) جریان ملاقات خود با حضرت صاحب، علیهالسلام، را چنین نقل میکند:
پس از درگذشت ابو محمد [امام حسن عسکری، علیهالسلام] ایشان [حضرت مهدی]، علیهالسلام، را در حالی که جوانی نورس بود دیدم و سر و دست ایشان را بوسیدم.
7. «ابوالادیان بصری»; که در مراسم تشییع و خاکسپاری امام یازدهم حضور داشته، شاهد نماز خواندن امام مهدی، علیهالسلام، بر پیکر پدر بزرگوار خویش بوده است. روایتی که در این زمینه از او نقل شده به قرار زیر است:
من در خدمتحسن بن علی بن محمد [امام یازدهم]، علیهالسلام، کار میکردم و نوشتههای او را به شهرها میبردم در مرض موتش شرفیاب حضور او شدم و نامههایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول میکشد و روز پانزدهم وارد «سر من رای» (سامرا) میشوی و واویلا از خانه من میشنوی و مرا روی تخته غسل میبینی. ابوالادیان گوید: عرض کردم: ای آقای من! چون این پیشامد واقع شود به جای شما کیست؟ فرمود: هر کس جواب نامههای مرا از تو خواست او بعد من قائم [به امر امامت] است. عرض کردم: نشانهای بیفزایید. فرمود: هر کس بر من نماز خواند او است قائم بعد از من. عرض کردم: بیفزایید. فرمود: هر کس به آنچه در همیان استخبر داد اوست قائم بعد از من، هیبتحضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست. من نامهها را به مدائن رسانیدم و جواب آنها را گرفتم و چنانکه فرموده بود روز پانزدهم به «سر من رای» برگشتم و در خانهاش واویلا بود و خودش روی تخته غسل بود. بناگاه دیدم «جعفر کذاب» پسر علی، برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمعند و تسلیت میدهند و به امامت تهنیت میگویند. با حود گفتم: اگر امام این است که امامتباطل است; زیرا میدانستم جعفر شراب مینوشد و در «جوسق» قمار میکند و تنبور هم میزند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید. سپس «عقید» [خادم حضرت عسکری] بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده استبرخیز و بر او نماز بگذار. جعفر بن علی با شیعیان او که اطرافش بودند وارد حیاط شد و پیشاپیش شیعیان «سمان» (عثمان بن سعید عمری) بود و «حسن بن علی» معروف به «سلمه». وقتی وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود. جعفر جلو ایستاد که بر برادرش نماز بخواند. چون خواست «الله اکبر» بگوید; کودکی با صورتی گندمگون، موهایی مجعد و دندانهایی که در بین آنها فاصله بود، از اتاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: ای عمو! من سزاوارم که به جنازه پدرم نماز گزارم عقب بایست. جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و [آنگاه حضرت عسکری] در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس [آن] کودک گفت: ای بصری! جواب نامهها را که با توستبیاور. آنها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه; باقی میماند همیان. سپس نزد جعفر بن علی رفتم که داشت ناله و فریاد میکرد و از دست آن کودک مینالید. «حاجز وشا» به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا ما بر او اقامه دلیل کنیم. گفت: به خدا من تاکنون نه او را دیدهام و نه میشناسم.
ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن علی، علیهالسلام، پرسش کردند و دانستند که فوت شده است. گفتند: به چه کسی باید تسلیتبگوییم؟
عدهای به جعفر بن علی اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند و به امامت تهنیت گفتند و اظهار داشتند که نامهها و اموالی که با ماستبگو نامهها از کیست و اموال چقدر است؟ جعفر از جا پرید و جامههای خود را تکان داد و گفت: از ما علم غیب میخواهید؟! خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامههایی که با شماست از فلان و فلان است و در همیان هزار اشرفی است که ده تای آنها قلب است. آنها نامهها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن که تو را به خاطر اینها فرستاده است او امام است... (32)
شایان ذکر است که در برخی از منابع تاریخی از «ابو عیسی متوکل» به عنوان کسی که بر پیکر امام حسن عسکری، علیهالسلام، نماز گزارده یاد شده است; اما این نقل تاریخی روایتشده را به این صورت میتوان جمع کرد که: ابتدا در خانه حضرت عسکری، علیهالسلام، و با تعداد محدودی از خواص اصحاب بر پیکرشان نماز خوانده شده و بعد از آن، حضرت را برای تشییع جنازه به بیرون از خانه انتقال دادهاند و در آنجا فرد دیگری به طور رسمی بر پیکر آن جناب نماز گزارده است. (33)
پینوشتها:
1. ر. ک: الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج 1، ص 501، ح7; الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، موسسة ال البیت لاحیاء، ج 2، ص309-312. شایان ذکر است که برخی از اهل تحقیق سال 234 ق. را به عنوان سال ورود حضرت هادی، علیهالسلام، به سامرا ذکر کردهاند. ر. ک: الصدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص107 - 108
2.«قد وضع بنو امیة و بنو العباس سیوفهم علینا لعلتین; احداهما انهم کانوا یعلمون انه لیس لهم فی الخلافة حق فیخافون من ادعائنا ایاها و تستقر فی مرکزها. و ثانیهما انهم قد وقفوا من الاخبار المتواترة علی ان زوال ملک الجبابرة و الظلمة علی ید القائم منا و کانوا لا یشکون انهم من الجبابرة و الظلمة، فسعوا فی قتل اهل بیت رسول الله، صلیاللهعلیهوآله، و ابادة نسله، طمعا منهم فی الوصول الی منع تولد القائم او قتله. فابی الله ان یکشف امره لواحد منهم، الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون». الحرالعاملی، محمد بن الحسن، اثبات الهداة، قم، المطبعة العلمیة، ج3، ص 570، ح 685.
3. ر. ک: الشیخ المفید، همان، ص336.
4. «ثم قد جاءت روایات فی النص علی ابن الحسن، علیهالسلام، من طرق ینقطع بها الاعذار». الشیخ المفید، همان، ص343.
5. «قال رسول الله، صلیاللهعلیهوآله، لاصحابه: آمنوا بلیلة القدر، فانه، ینزل فیها امر السنة و ان لذلک ولاة من بعدی علی بن ابی طالب و احد عشر من ولده». الکلینی، محمد بن یعقوب، همان، ص533، ح 12; الشیخ المفید، همان، ص 345-346.
6. «قال امیر المؤمنین، علیهالسلام، لابن عباس: ان لیلة القدر فی کل سنة و انه ینزل فی تلک اللیلة امر سنة و لذلک الامر ولاة من بعد رسول الله، صلیاللهعلیهوآله، فقال له ابن عباس: من هم؟ قال: انا و احد عشر من صلبی ائمة محدثون». الکلینی، همان، ص 532، ح 11; الشیخ المفید، همان، ص346; همچنین ر. ک: النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، ص 60، ح3; الشیخ الطوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة نینوی، ص 141، ح106.
7. «دخلت علی فاطمة، علیها السلام، و بین یدیها لوح فیها اسماء الاوصیاء من ولدها، فعددت اثنی عشر آخرهم القائم، علیهالسلام، ثلاثة منهم محمد و ثلاثة منهم علی». الکلینی، همان، ص 532، ح 11; همچنین ر. ک: الشیخ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 1، ص269، ح13; الشیخ المفید، همان; الشیخ الطوسی، همان، ص139، ح103.
8. «یکون تسعة ائمة بعد الحسین بن علی تاسعهم قائمهم». الکلینی، همان، ص533، ح 15; همچنین ر. ک: الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 350، ح 45; الشیخ المفید، همان، ص347; الشیخ الطوسی، همان، ص 140، ح 104; النعمانی، همان، ص 94، ح 25.
9. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: الکلینی، همان، باب ماجاء فی الانثی عشر و النص علیهم، ص 525-535; الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، مؤسسة ال البیت لاحیاء التراث، ج 2، ص 155-208.
10. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج16، ص309.
11. «خرج الی من ابی محمد قبل مضیه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده، ثم خرج الی من قبل مضیه بثلاثة ایام یخبرنی بالخلف من بعده». الکلینی، همان، ص 328، ح 1; الشیخ المفید، همان، ص 348.
12. «زبیری» لقب یکی از گردنکشان و دشمنان اهل بیت از نسل «زبیر» است که در زمان حضرت عسکری، علیهالسلام، میزیست و آن حضرت را تهدید به قتل کرده بود. اما خداوند به دستخلیفه عباسی او را به سزای اعمالش رساند.
13. «خرج عن ابی محمد، علیهالسلام، حین قتل الزبیری، لعنه الله: «هذا جزاء من اجترا علی الله فی اولیائه، یزعم انه یقتلنی و لیس لی عقب، فکیف رای قدرة الله فیه. و ولدله ولد سماه «م ح م د» فی سنة ست و خمسین». الکلینی، همان، ص329، ح 5; الشیخ المفید، همان، ص349.
14. الشیخ الطوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، ص 70، ش 78; همچنین ر. ک: الخویی، السید ابوالقاسم، همان، ج 2، ص47-48.
15. «ولدلنا مولود فلیکن عندک مستورا، و عن جمیع الناس مکتوما، فانا لم تظهر علیه الا الاقرب لقرابته و الولی لولایته، احببنا اعلامک لیسرک الله به مثل ما سرنا به. والسلام». الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص433-434، ح16.
16. «سمعت ابا محمد الحسن بن علی العسکری، علیهماالسلام، یقول: الحمد الله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی ارانی الخلف من بعدی، اشبه الناس برسول الله، صلیاللهعلیهوآله، خلقا و خلقا...». همان، ص 408-409، ح7.
17. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج7، ص 118 و ج 22، ص 75.
18. «قلت لابی محمد، علیهالسلام، جلالتک تمنعنی من مسالتک; فتاذن لی ان اسائک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی! اهل لک ولد؟ فقال: نعم، فقلت: فان حدث بک حدث فاین اسال عنه؟ قال: بالمدینه». الکلینی، ص 328، ح 2; الشیخ المفید، همان، ص 348.
19. ر. ک: الخوئی السیدابوالقاسم، همان، ج6، ص247 و 254.
20. علامه مجلسی در کتاب «مرآة العقول» (ج 4، ص 2) در توضیح عبارت «و اشار بیده» که در روایت مزبور آمده است میگوید: «یعنی انگشتان ابهام و سبابه هر دو دستخود را از هم باز کرد و در همین حال دستان خود را از هم دور کرد. چنانکه در بین اعراب و غیر آنها برای اشاره به ستبری گردن رایج است. یعنی آن حضرت جوانی قدرتمند است که گردن او اینچنین است».
21. «قلت للعمری: قد مضی ابو محمد؟ فقال لی: قد مضی و لکن قد خلف فیکم من رقبته مثل هذه; و اشار بیده». الکلینی، همان، ص329،8 ح 4 ;الشیخ المفید، همان، ص 351 - 352.
22. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج23، ص187.
23. ر. ک: الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 424-425.
24. ر. ک: الخوئی: السید ابوالقاسم، ج17، ص 158.
25. «حدثتنی الحکیمة ابنة محمد بن علی - و هی عمة ابیه - انها راته لیلة مولده و بعد ذلک». الکلینی، همان، ص330-331، ج3; الشیخ المفید،همان، ص351.
26.ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 15، ص93-94 و107.
27. رایته بین المسجدین و هو غلام، علیهالسلام; الکلینی، همان، ص 330، ح 2; الشیخ المفید، همان، ص 351.
28. «ارانیه ابو محمد، علیهالسلام، و قال: هذا صاحبکم». الکلینی، همان، ص 332، ح 12; الشیخ المفید، همان، ص353 - 354.
29. «دخلت علی ابی محمد بن الحسن بن علی، علیهماالسلام، و انا ارید ان اساله عن الخلف [من] بعده، فقال لی مبتدئا: یا احمد بن اسحاق! ان الله تبارک و تعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم، علیهالسلام، و لا یخلیها الی ان تقوم الساعة من حجة لله علی خلقه... قال: فقلت له: یا ابن رسول الله فمن الامام و الخلیفة بعدک؟ فنهض علیهالسلام، مسرعا فدخل البیت، ثم خرج و علی عاتقه غلام کان وجهه القمر لیلة البدر من ابناء الثلاث سنین، فقال: یا احمد بن اسحاق لولا کرامتک علی الله عز و جل و علی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا، انه سمی رسول الله، صلیاللهعلیهوآله، و کنیته، الذی یملاء الارض قسطا و عدلا ملئت جورا و ظلما...». الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 384-385، ح1.
30. الشیخ الطوسی، همان، ص217; همچنین ر. ک: الشیخالمفید، همان، ج2، ص435، ج2.
31. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 1، ص 202.
32. الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 475-476، ترجمه با استفاده از ترجمه فارسی کتاب به قلم آیة الله کمرهای.
33. ر. ک: الصدر سید محمد، همان ، ص298.
منبع: ماهنامه موعود، ش14
امام حسن عسکری، علیهالسلام، در هشتم ربیع الاول سال 260 ق. در حالی که بیش از 28 سال از عمر شریفش نگذشته بود به شهادت رسید و جهان از فیض وجود او محروم گشت. با شهادت آن امام، فرزند برومند ایشان، حضرت مهدی، ارواحنافداه - که در آن زمان پنجسال بیشتر نداشت - عهدهدار امامتشیعیان گردید.
ضمن تسلیتشهادت یازدهمین امام شیعیان و بزرگداشت امامتحجةبنالحسنالعسکری، علیهماالسلام، توجه خوانندگان عزیز را به مطلبی که به همین مناسبت تهیه گردیده جلب میکنیم.
دوران 250 ساله امامتشیعی که با وفات پیامبر گرامی اسلام، صلیاللهعلیهوآله، در سال 11 ق. آغاز گردید و با شروع غیبت صغری و قطع رابطه مستقیم امام معصوم، علیهالسلام، با جامعه اسلامی در سال 260 ق. پایان پذیرفت، به مقاطع مختلف با ویژگیها و خصوصیات متفاوت قابل تقسیم است.
در این میان دوران چهل ساله امامت امام هادی و امام عسکری، علیهماالسلام، که از سال 220 ق. آغاز و تا سال 260 ق. امتداد مییابد، به لحاظ واقع شدن در آستانه دوران غیبت صغری جایگاه خاصی داشته و از ویژگیهای متفاوتی برخوردار است.
یکی از ویژگیهای این دوران شدت مراقبت و محدودیتهای فراوانی است که از سوی حکام جور نسبتبه این دو امام بزرگوار اعمال میشد.
اگرچه حاکمان ستمپیشه اموی و عباسی همواره بیشترین سختگیریها را نسبتبه امامان شیعه روا میداشتند و آنها را از هر جهت در تنگنا قرار میدادند، اما در دوران امامتحضرت هادی و حضرت عسکری، علیهماالسلام، این سختگیریها شدت بیشتری گرفت و محدودیتهای بیشتری برای این دو امام ارجمند در نظر گرفته شد. تا آنجا که در سال243 ق. به دستور متوکل عباسی حضرت هادی، علیه السلام، به اجبار از مدینه به «سامرا» (عسکر) که در آن زمان مرکز خلافتبود، آورده شدند و تا زمان شهادت، یعنی سال 254 ق. در این شهر تحت نظر قرار داشتند. (1)
حضرت امام حسن عسکری، علیهالسلام، نیز بیش از نیمی از ایام عمر شریف خود را در سامرا گذراندند و از سال243ق. که در سن یازده سالگی به همراه پدر به این شهر آمدند تا سال 260 ق. که چشم از جهان فرو بستند امکان خروج از این شهر را نیافتند.
اما علت این همه سختگیری نسبتبه این دو امام بزرگوار چه بود و چرا دشمنان اهل بیت تا به این حد این پدر و پسر را در تنگنا قرار داده بودند؟
حضرت امام حسن عسکری، علیهالسلام، خود در تحلیل علل و انگیزههای بر خورد شدید حاکمان ستم پیشه با ائمه اهل بیت، علیهمالسلام، میفرماید:
بنی امیه و بنی عباس به دو دلیل شمشیرهایشان را بر ضد ما افراشتند: نخست اینکه، آنها میدانستند هیچ حقی در خلافت ندارند، و به همین دلیل همواره در هراس بودند که مبادا ما در پی به دست آوردن خلافت و برگرداندن آن به جایگاه اصلیاش برآییم. و دوم اینکه، آنها بر اساس روایات متواتر این موضوع را میدانستند که پادشاهی گردنکشان و ستم پیشگان به دست قائم ما از بین خواهد رفت; و تردیدی هم نداشتند که آنها از جمله گردنکشان و ستم پیشگان هستند، از همین رو برای کشتن خاندان رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، و از بین بردن نسل او به تلاش وسیعی دست زدند، بدان امید که با این کارها بتوانند جلوی تولد قائم را بگیرند و یا او را به قتل برسانند. اما، خداوند از اینکه امر خود را بر یکی از آنها آشکار سازد پرهیز داشت و میخواست نور خودش را بر خلاف میل کافران به حد تمام برساند. (2)
با توجه به شرایط و موقعیتی که حضرت امام حسن عسکری، علیهالسلام، در آن قرار داشت، روشن است که موضوع تعیین و انتخاب جانشین آن حضرت، یعنی آخرین امام از نسل پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، که بر اساس روایات تردید ناپذیر بنیاد ظلم و بیداد را برخواهد کند، تا چه درجه از اهمیت و حساسیتبرخوردار است.
اگر دشمنان اهل بیت، علیهمالسلام، کوچکترین رد پایی از فرزند امام حسن عسکری، علیهالسلام، و جانشین ایشان به دست میآوردند، قطعا در پی نابودی آن حضرت برمیآمدند و اجازه نمیدادند که سلسله امامت استمرار پیدا کند. بنابراین چارهای جز مخفی نگهداشتن موضوع تولد آخرین حجتحق نبود، و این پنهان کاری تا حدی بود که تا لحظه تولد ایشان نزدیکترین خویشاوندان حضرت عسکری، علیهالسلام، نیز هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند. (3)
پنهان کاری شدیدی که در موضوع تولد حضرت مهدی، علیهالسلام، اعمال میشد اگرچه برای حفظ جان آن حضرت لازم بود، امااز سویی دیگر ممکن بود که باعثسرگردانی و حیرت شیعیان پس از درگذشتحضرت عسکری، علیهالسلام، بشود، لذا امام یازدهم از همان لحظه تولد، یاران خاص خود را در جریان قرار داده و به آنها اطمینان دادند که در موضوع جانشینی ایشان هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.
بااین تدبیر حضرت عسکری، اگرچه تا مدت کوتاهی پس از وفات ایشان، شیعیان دچار حیرت شده و در میان آنها اختلاف به وجود آمد، اما پس از آن همه کسانی که در پیروی از اهل بیت، علیهمالسلام، اخلاص داشته و در قلبشان مرض و نفاقی وجود نداشت آخرین، حجتحق را شناختند و از طریق نواب خاص با ایشان ارتباط برقرار کردند.
با همه تفاصیلی که گذشت عدهای از مخالفان شیعه در پی این هستند که با طرح شبهاتی در اصل تولد امام عصر، علیه السلام، ایجاد تردید کنند و چنین القا نمایند که از نظر تاریخی نمیتوان تولد آن حضرت را اثبات کرد. در حالی که اگر این به اصطلاح پژوهشگران تاریخی خالی از هرگونه غرض سیاسی و تنها به انگیزه دستیابی به حقیقتبه منابع و کتابهایی که در دورانی نزدیک به دوران غیبت صغری تالیف شدهاند مراجعه میکردند; در مییافتند که هیچ جای تردیدی در موضوع تولد امام دوازدهم وجود ندارد.
چنانکه شیخ مفید (336-413 ق.) در این باره میگوید:
روایاتی که در اثبات [امامت] فرزند حسن [عسکری]، علیهالسلام، وارد شدهاند به گونهای هستند که با آنها راه هرگونه عذر و بهانه بسته میشود. (4)
در آستانه سالگشت امامت امام عصر، علیهالسلام، بی مناسبت ندیدیم که برای روشن شدن پارهای اذهان مروری دوباره داشته باشیم بر مجموعه روایاتی که در زمینه اثبات امامت آن حضرت وارد شدهاند.
در این بررسی ابتدا به چند نمونه از روایاتی که از سالها پیش از تولد امام مهدی، علیهالسلام، از پیامبر اکرم، صلیاللهعلیه وآله، و امامان شیعه در زمینه امامت آن حضرت وارد شدهاند، اشاره کرده و بعد از آن عبارات تنی چند از کسانی را که بر تولد فرزند امام حسن عسکری، علیهالسلام، شهادت دادهاند، مرور میکنیم و در نهایت هم به معرفی برخی از کسانی میپردازیم که حضرت مهدی، علیهالسلام، را در زمان تولد و پس از آن مشاهده کردهاند.
پیشبینی تولد امام مهدی، علیهالسلام
چنانکه میدانیم، از همان سالهای آغازین ظهور اسلام موضوع امامان دوازدهگانه از سوی پیامبر گرامی اسلام، صلیاللهعلیهوآله، مطرح گردید و پس از ایشان نیز هریک از ائمه، نام و مشخصات امامان پس از خود را تا آخرین امام معرفی میکردند تا جای هیچ شبهه و تردیدی برای مردم باقی نماند.
در این مجال فرصتبررسی تفصیلی همه روایتهایی که در این زمینه وارد شدهاند نیست و لذا تنها به ذکر برخی از آنها بسنده میکنیم:
1. ثقة الاسلام کلینی (م329 ق.) و شیخ مفید (336-413 ق.) به اسناد خود از امام باقر، علیهالسلام، چنین روایت میکنند:
پیامبر خدا، صلیاللهعلیهوآله، به یارانش فرمود: به شب قدر ایمان بیاورید; همانا در این شب امور یک سال (همه آنچه در یک سال واقع میشود) نازل میگردد، و برای این موضوع پس از من حاکمان [و پیشوایانی] وجود دارند که عبارتند از، علی بن ابی طالب و یازده تن از نوادگان او. (5)
2. این دو عالم بزرگوار شیعی روایت دیگری را به همین مضمون از امام باقر، علیهالسلام، نقل کردهاند که در آن آمده است:
امیر مؤمنان، علیهالسلام، به ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سال وجود دارد; و در آن شب امور یک سال نازل میشود; و برای این موضوع پس از رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، حاکمان [و پیشوایانی] قرار داده شدهاند. ابن عباس پرسید: آنها که هستند؟ فرمود: من و یازده تن از نسل من، که همه امامانی هستند که حدیث میشوند. (6)
این دو روایتبیان کننده این حقیقتاند که «ملائک» و «روح» که به تعبیر سوره قدر به «اذن» پروردگار خویش در شب قدر نازل میشوند، «کل امر» و یا همه برنامه یک ساله جهان هستی را بر کسی که از سوی خداوند به ولایتبرگزیده شده، عرضه میدارند، یعنی در زمان رسول خدا بر آن حضرت و پس از ایشان بر امامانی که یکی پس از دیگری سرپرستی امت اسلام را بر عهده میگیرند، عرضه میشود.
بنابراین روایات یاد شده علاوه بر بیان مساله امامت و پیش بینی سلسله دوازدهگانه جانشینان پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، بیان کننده لزوم استمرار سلسله امامت و ضرورت وجود ولی حی خدا در هر زمان نیز هستند; زیرا تا جهان باقی استشب قدر تکرار میشود و بی تردید در هر شب قدر میبایست امور یک ساله جهان بر ولی خدا عرضه گردد.
3. در روایت دیگری امام باقر، علیهالسلام، از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، چنین نقل میکنند:
بر فاطمه، علیهاالسلام، وارد شدم دیدم که پیش روی او لوحی است که در آن نامهای همه اوصیا از نسل او نوشته شده است، آنها را برشمردم دیدم که دوازده نفرند و آخرین آنها قائم، علیهالسلام، است. سه تن از اوصیا نام «محمد» و سه تن از آنها نام «علی» داشتند. (7)
همچنین ابوبصیر از امام باقر، علیهالسلام، روایت میکند که:
بعد از حسین بن علی نه امام خواهند آمد که نهمین آنها قائم ایشان است. (8)
چنین روایاتی از سایر امامان شیعه نیز نقل شده و آنچه ذکر شد تنها بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها به نقل از پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، و یا ائمه اهل بیت، علیهمالسلام، این موضوع که پس از نبی اکرم، صلیاللهعلیهوآله، دوازده امام سرپرستی امت اسلام را برعهده میگیرند پیشبینی شده و در آنها تصریح شده که آخرین این پیشوایان مهدی امت و قائم آل محمد، علیهمالسلام، است. (9)
بنابراین جای هیچ تردیدی باقی نمیماند که بر اساس پیشبینی پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین، علیهمالسلام، میبایستیازده امام از نسل امیرالمؤمنین، علیهالسلام، یکی پس از دیگری امامت مسلمانان را بر عهده گیرند. اما اینجا این پرسش مطرح میشود که شما به چه دلیل معتقدید که این پیش بینی به تمام و کمال محقق شده و آخرین امام از سلسله امامان دوازدهگانه نیز به دنیاآمده و به امامت رسیده است؟ چراکه بسیاری از مردم نه تولد او را دیدهاند و نه دوران رشد و بالندگی او را مشاهده کردهاند؟
در پاسخ این پرسش باید گفت که: اولا، ما روایات معتبری از عصر امام عسکری، علیهالسلام، در دست داریم که در آنها افرادی جلیل القدر به تولد امام دوازدهم شهادت داده و اظهار داشتهاند که جانشین امام دوازدهم بر ما معلوم گشته است و ثانیا عده زیادی از بزرگان شیعه حضرت را در زمان تولد و در اوان کودکی دیده و بر این موضوع گواهی دادهاند و لذا شبهه در تولد حضرت مهدی، علیهالسلام، به عنوان دوازدهمین امام، هیچ جایی نمیتواند داشته باشد.
در اینجا برای روشن شدن بیشتر موضوع به پارهای از دلایلی که در بالا از آنها یاد شد اشاره میکنیم:
کسانی که بر تولد امام مهدی، علیهالسلام، گواهی دادهاند
1. «محمد بن علی بن بلال» که از یاران امام حسن عسکری، علیهالسلام، بوده و شیخ طوسی او را ثقه و مورد اعتماد دانسته است (10) نقل میکند که:
دو سال پس از وفات ابو محمد [امام حسن عسکری، علیهالسلام] نامهای از ایشان به دست من رسید که در آن مرا از جانشین خود آگاه کرده بود. همچنین سه روز پیش از وفات ابو محمد نامه دیگری از ایشان دریافت داشتم که در آن مشخص شده بود آن حضرت چه کسی را جانشین خود ساخته است. (11)
2. از «احمد بن محمد بن عبدالله» یکی از یاران امام حسن عسکری، علیهالسلام، چنین روایتشده است:
هنگامی که «زبیری» (12) که لعنتخدابر او باد، کشته شد نامهای از ابو محمد [امام حسن عسکری، علیهالسلام] به من رسید، که در آن آمده بود: «این جزای کسی است که حریم خدا را نگه نداشته و در حق اولیای او گستاخی میکند. او میپنداشت که مرا به قتل میرساند، در حالیکه در پی من فرزندی وجود ندارد، اما [دیدی] خداوند قدرت خود را چگونه به او نشان داد!؟» در پی این ماجرا در سال256 ق. فرزندی برای آن حضرت متولد شد که او را «م ح م د» نامید. (13)
3. «احمد بن اسحاق القمی» از جمله معدود افرادی است که حضرت امام حسن عسکری، علیهالسلام، او را در جریان تولد فرزند خویش قرار داده است. پیش از آنکه روایتی را که در این زمینه از ایشان نقل شده مرور کنیم، بجاست که برای درک جایگاه و موقعیت نامبرده در جامعه شیعی عصر خود توصیفی را که شیخ طوسی از ایشان نموده، نقل کنیم.
شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» در این باره میگوید:
احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد... بزرگ مرتبه، از یاران خاص ابو محمد [امام حسن عسکری] علیهالسلام، است. او صاحب الزمان، علیهالسلام، را مشاهده کرد. او شیخ قمیین و پیک و فرستاده آنها [در نزد امامان شیعه] بوده است. (14)
اما روایتی که مرحوم شیخ صدوق از «احمد بن اسحاق» نقل کرده و در آن نحوه آگاه شدن ایشان از تولد آخرین جتحق بیان شده به قرار زیر است:
برای ما فرزندی متولد شد. لازم استخبر تولد او را پنهان بداری و به هیچ کس از مردم بازگو نکنی; ما کسی را بر این تولد آگاه نمیکنیم جز خویشاوند نزدیک را به جهتخویشاوندی و دوست را به جهت ولایتش. دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند به جهت آن تو را مسرور سازد، همچنانکه مرا مسرور ساخت. والسلام. (15)
4. احمد بن اسحاق در روایت دیگری میگوید:
از ابا محمد حسن بن علی عسکری، علیهالسلام، شنیدم که فرمود: سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا جانشینم را به من نشان دهد. همو که آفرینش و خلق و خویش از همه مردم به رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، شبیهتر است... (16)
5. ابو هاشم جعفری (داود بنقاسم) که محضر چهار تن از ائمه، یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عصر، علیهمالسلام، را درک کرده و به گفته نجاشی و شیخ طوسی در نزد ائمه «عظیم المنزله» و «جلیل القدر» بوده است، (17) چنین نقل میکند:
به ابا محمد [امام حسن عسکری]، علیهالسلام، عرض کردم، جلالتشما مانع از این میشود که پرسشی را با شما در میان بگذارم، آیا اجازه میدهید پرسشی از شما داشته باشم؟ فرمود: بپرس. گفتم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری. گفتم: اگر اتفاقی برای شما افتاد سراغ او را در کجا بگیریم؟ فرمود: در مدینه. (18)
7. «حمدان بن احمد القلانسی» که از فقهای کوفه بود و «کشی» او را توثیق نموده، (19) نقل میکند که:
] به عمری (عثمان بن سعید) گفتم: آیا ابو محمد [امام حسن عسکری، علیهالسلام] از دنیا رفت؟ گفت: آری او از دنیا رفت اما کسی را در میان شما جانشین خود قرار داد که گردن او اینچنین است; در این حال با دستان خود [به گردنش] اشاره (20) میکرد. (21)
کسانی که امام مهدی، علیهالسلام، را دیدهاند
آنچه گذشت نمونههایی از کلمات افراد معتمد و صاحب نام شیعه در زمان امام حسن عسکری، علیهالسلام، بود که در آنها به طرق مختلف بر تولد فرزندامام یازدهم و آخرین حجتحق گواهی داده شده بود. حال به بررسی کلمات کسانی میپردازیم که خود حضرت مهدی، علیهالسلام، را به هنگام تولد و یا پس از آن مشاهده کردهاند:
1. اولین شاهد تولد امام عصر، علیهالسلام، «حکیمه» دختر بزرگوار امام جواد، علیهالسلام، و عمه امام حسن عسکری، علیهالسلام، است. (22)
شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» جریان تولد امام مهدی، علیهالسلام، را به نقل از بانو حکیمه بتفصیل بیان کرده است. (23) اما ما در اینجا به روایتی که] در «الکافی» در همین زمینه نقل شده بسنده میکنیم.
«محمد بن القاسم بن حمزة بن موسی بن جعفر» یکی از نوادگان امام موسی کاظم، علیهالسلام، که از اصحاب امام هادی، علیهالسلام، به شمار میآید (24) چنین روایت کرده است:
حکیمه دختر محمد بن علی، که عمه پدر او [مهدی] نیز هست، برای من نقل کرد که: او [فرزند امام حسن عسکری، علیه السلام] را در شب تولد و بعد از آن دیده است. (25)
2. محمد بن یعقوب کلینی به سند خود از «محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر»، از نوادگان امام هفتم شیعیان که در زمان خود سالخوردهترین نواده رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، در عراق به شمار میآمده، (26) چنین نقل میکند:
من [فرزند امام حسن عسکری، علیهالسلام] در حالی که جوان نو رسی بود در بین دو مسجد مشاهده کردم. (27)
3. «عمرو الاهوازی» نیز از جمله کسانی است که حضرت صاحب، علیهالسلام، را در کودکی دیده است. روایتی که مرحوم کلینی در این زمینه از ایشان نقل کرده، به شرح زیر است:
ابو محمد [امام حسن عسکری]، علیهالسلام، او را به من نشان داد و گفت: این صاحب شماست. (28)
4. شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» از «احمد بن اسحاق» که پیش از این ذکر او گذشت، چنین نقل میکند:
خدمت ابا محمد حسن بن علی، علیهالسلام، رسیدم و میخواستم از ایشان در مورد جانشین پس از او پرسش کنم. آن حضرت پیش از آنکه من سؤالی کنم، فرمود: ای احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک و تعالی، از آن هنگام که آدم، علیهالسلام، را آفرید زمین را از حجتخدا بر آفریدگانش خالی نگذاشته، و تا زمانی هم که قیامتبرپا شود خالی نخواهد گذاشت... گفتم: ای پسر رسول خدا! پیشوا و جانشین پس از شما کیست؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و در حالی که پسر بچه سه سالهای را که رویی همانند ماه تمام داشت، بر دوش خود حمل میکرد، برگشت و گفت: ای احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند، عز و جل، و حجتهای او گرامی نبودی این پسرم را به تو نشان نمیدادم. همانا او همنام رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، و هم کنیه اوست. او کسی است که زمین را از عدل و داد پر میسازد همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. (29)
5. «جعفر بن محمد بن مالک الفراری» از گروهی از شیعیان که از آن جملهاند: علیبن بلال، محمد بن معاویة بن حکیم، حسن بن ایوب، نقل میکند. که:
ما به خدمت ابامحمد حسن بن علی، علیهالسلام، رسیدیم تا از آن حضرت در مورد حجت پس از ایشان پرسش کنیم. جمعیتی بالغ بر چهل نفر در خانه حضرت اجتماع کرده بودند. در این میان عثمان بن سعید عمر والعمری به سوی آن حضرت رفت و گفت، ای پسر رسول خدا میخواهیم از چیزی سؤال کنیم که شما از من بدان آگاهترید. حضرت فرمود: بنشین ای عثمان!، او دلگیر شد و خواست از مجلس خارج شود که حضرت فرمود: کسی از اینجا خارج نشود. کسی از ما خارج نشد. پس از ساعتی، حضرت، علیهالسلام، عثمان را صدا زد و عثمان از جا برخاست. حضرت فرمود: آیا به شما بگویم برای چه به اینجا آمدهاید؟ همه گفتند: آری، ای پسر رسول خدا. پس فرمود: آمدهاید که از من در مورد حجتبعد از من سؤال کنید. گفتند: آری. در این هنگام پسر بچهای همچون پاره ماه که از همه مردم به ابامحمد، علیهالسلام، شبیهتر بود به مجلس درآمد. حضرت فرمود: پس از من، این امام شما و جانشین من بر شماست، از او پیروی کنید و پس از من از یکدیگر پراکنده نشوید که در دین خود دچار هلاکت و نابودی میشوید. آگاه باشید که از امروز به بعد هیچیک از شما او را نخواهید دید تا عمری از او بگذرد. پس آنچه عثمان به شما میگوید بپذیرید، به دستورات او سر نهید، و سخن او را بپذیرید، که او نماینده امام شماست، و سر رشته امور به او سپرده شده است. (30)
6. «ابراهیم بن ادریس»، که بنا به گفته شیخ طوسی و برقی از اصحاب امام هادی، علیهالسلام، بوده است، (31) جریان ملاقات خود با حضرت صاحب، علیهالسلام، را چنین نقل میکند:
پس از درگذشت ابو محمد [امام حسن عسکری، علیهالسلام] ایشان [حضرت مهدی]، علیهالسلام، را در حالی که جوانی نورس بود دیدم و سر و دست ایشان را بوسیدم.
7. «ابوالادیان بصری»; که در مراسم تشییع و خاکسپاری امام یازدهم حضور داشته، شاهد نماز خواندن امام مهدی، علیهالسلام، بر پیکر پدر بزرگوار خویش بوده است. روایتی که در این زمینه از او نقل شده به قرار زیر است:
من در خدمتحسن بن علی بن محمد [امام یازدهم]، علیهالسلام، کار میکردم و نوشتههای او را به شهرها میبردم در مرض موتش شرفیاب حضور او شدم و نامههایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول میکشد و روز پانزدهم وارد «سر من رای» (سامرا) میشوی و واویلا از خانه من میشنوی و مرا روی تخته غسل میبینی. ابوالادیان گوید: عرض کردم: ای آقای من! چون این پیشامد واقع شود به جای شما کیست؟ فرمود: هر کس جواب نامههای مرا از تو خواست او بعد من قائم [به امر امامت] است. عرض کردم: نشانهای بیفزایید. فرمود: هر کس بر من نماز خواند او است قائم بعد از من. عرض کردم: بیفزایید. فرمود: هر کس به آنچه در همیان استخبر داد اوست قائم بعد از من، هیبتحضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست. من نامهها را به مدائن رسانیدم و جواب آنها را گرفتم و چنانکه فرموده بود روز پانزدهم به «سر من رای» برگشتم و در خانهاش واویلا بود و خودش روی تخته غسل بود. بناگاه دیدم «جعفر کذاب» پسر علی، برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمعند و تسلیت میدهند و به امامت تهنیت میگویند. با حود گفتم: اگر امام این است که امامتباطل است; زیرا میدانستم جعفر شراب مینوشد و در «جوسق» قمار میکند و تنبور هم میزند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید. سپس «عقید» [خادم حضرت عسکری] بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده استبرخیز و بر او نماز بگذار. جعفر بن علی با شیعیان او که اطرافش بودند وارد حیاط شد و پیشاپیش شیعیان «سمان» (عثمان بن سعید عمری) بود و «حسن بن علی» معروف به «سلمه». وقتی وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود. جعفر جلو ایستاد که بر برادرش نماز بخواند. چون خواست «الله اکبر» بگوید; کودکی با صورتی گندمگون، موهایی مجعد و دندانهایی که در بین آنها فاصله بود، از اتاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: ای عمو! من سزاوارم که به جنازه پدرم نماز گزارم عقب بایست. جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و [آنگاه حضرت عسکری] در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس [آن] کودک گفت: ای بصری! جواب نامهها را که با توستبیاور. آنها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه; باقی میماند همیان. سپس نزد جعفر بن علی رفتم که داشت ناله و فریاد میکرد و از دست آن کودک مینالید. «حاجز وشا» به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا ما بر او اقامه دلیل کنیم. گفت: به خدا من تاکنون نه او را دیدهام و نه میشناسم.
ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن علی، علیهالسلام، پرسش کردند و دانستند که فوت شده است. گفتند: به چه کسی باید تسلیتبگوییم؟
عدهای به جعفر بن علی اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند و به امامت تهنیت گفتند و اظهار داشتند که نامهها و اموالی که با ماستبگو نامهها از کیست و اموال چقدر است؟ جعفر از جا پرید و جامههای خود را تکان داد و گفت: از ما علم غیب میخواهید؟! خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامههایی که با شماست از فلان و فلان است و در همیان هزار اشرفی است که ده تای آنها قلب است. آنها نامهها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن که تو را به خاطر اینها فرستاده است او امام است... (32)
شایان ذکر است که در برخی از منابع تاریخی از «ابو عیسی متوکل» به عنوان کسی که بر پیکر امام حسن عسکری، علیهالسلام، نماز گزارده یاد شده است; اما این نقل تاریخی روایتشده را به این صورت میتوان جمع کرد که: ابتدا در خانه حضرت عسکری، علیهالسلام، و با تعداد محدودی از خواص اصحاب بر پیکرشان نماز خوانده شده و بعد از آن، حضرت را برای تشییع جنازه به بیرون از خانه انتقال دادهاند و در آنجا فرد دیگری به طور رسمی بر پیکر آن جناب نماز گزارده است. (33)
پینوشتها:
1. ر. ک: الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج 1، ص 501، ح7; الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، موسسة ال البیت لاحیاء، ج 2، ص309-312. شایان ذکر است که برخی از اهل تحقیق سال 234 ق. را به عنوان سال ورود حضرت هادی، علیهالسلام، به سامرا ذکر کردهاند. ر. ک: الصدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص107 - 108
2.«قد وضع بنو امیة و بنو العباس سیوفهم علینا لعلتین; احداهما انهم کانوا یعلمون انه لیس لهم فی الخلافة حق فیخافون من ادعائنا ایاها و تستقر فی مرکزها. و ثانیهما انهم قد وقفوا من الاخبار المتواترة علی ان زوال ملک الجبابرة و الظلمة علی ید القائم منا و کانوا لا یشکون انهم من الجبابرة و الظلمة، فسعوا فی قتل اهل بیت رسول الله، صلیاللهعلیهوآله، و ابادة نسله، طمعا منهم فی الوصول الی منع تولد القائم او قتله. فابی الله ان یکشف امره لواحد منهم، الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون». الحرالعاملی، محمد بن الحسن، اثبات الهداة، قم، المطبعة العلمیة، ج3، ص 570، ح 685.
3. ر. ک: الشیخ المفید، همان، ص336.
4. «ثم قد جاءت روایات فی النص علی ابن الحسن، علیهالسلام، من طرق ینقطع بها الاعذار». الشیخ المفید، همان، ص343.
5. «قال رسول الله، صلیاللهعلیهوآله، لاصحابه: آمنوا بلیلة القدر، فانه، ینزل فیها امر السنة و ان لذلک ولاة من بعدی علی بن ابی طالب و احد عشر من ولده». الکلینی، محمد بن یعقوب، همان، ص533، ح 12; الشیخ المفید، همان، ص 345-346.
6. «قال امیر المؤمنین، علیهالسلام، لابن عباس: ان لیلة القدر فی کل سنة و انه ینزل فی تلک اللیلة امر سنة و لذلک الامر ولاة من بعد رسول الله، صلیاللهعلیهوآله، فقال له ابن عباس: من هم؟ قال: انا و احد عشر من صلبی ائمة محدثون». الکلینی، همان، ص 532، ح 11; الشیخ المفید، همان، ص346; همچنین ر. ک: النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، ص 60، ح3; الشیخ الطوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة نینوی، ص 141، ح106.
7. «دخلت علی فاطمة، علیها السلام، و بین یدیها لوح فیها اسماء الاوصیاء من ولدها، فعددت اثنی عشر آخرهم القائم، علیهالسلام، ثلاثة منهم محمد و ثلاثة منهم علی». الکلینی، همان، ص 532، ح 11; همچنین ر. ک: الشیخ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 1، ص269، ح13; الشیخ المفید، همان; الشیخ الطوسی، همان، ص139، ح103.
8. «یکون تسعة ائمة بعد الحسین بن علی تاسعهم قائمهم». الکلینی، همان، ص533، ح 15; همچنین ر. ک: الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 350، ح 45; الشیخ المفید، همان، ص347; الشیخ الطوسی، همان، ص 140، ح 104; النعمانی، همان، ص 94، ح 25.
9. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: الکلینی، همان، باب ماجاء فی الانثی عشر و النص علیهم، ص 525-535; الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، مؤسسة ال البیت لاحیاء التراث، ج 2، ص 155-208.
10. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج16، ص309.
11. «خرج الی من ابی محمد قبل مضیه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده، ثم خرج الی من قبل مضیه بثلاثة ایام یخبرنی بالخلف من بعده». الکلینی، همان، ص 328، ح 1; الشیخ المفید، همان، ص 348.
12. «زبیری» لقب یکی از گردنکشان و دشمنان اهل بیت از نسل «زبیر» است که در زمان حضرت عسکری، علیهالسلام، میزیست و آن حضرت را تهدید به قتل کرده بود. اما خداوند به دستخلیفه عباسی او را به سزای اعمالش رساند.
13. «خرج عن ابی محمد، علیهالسلام، حین قتل الزبیری، لعنه الله: «هذا جزاء من اجترا علی الله فی اولیائه، یزعم انه یقتلنی و لیس لی عقب، فکیف رای قدرة الله فیه. و ولدله ولد سماه «م ح م د» فی سنة ست و خمسین». الکلینی، همان، ص329، ح 5; الشیخ المفید، همان، ص349.
14. الشیخ الطوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، ص 70، ش 78; همچنین ر. ک: الخویی، السید ابوالقاسم، همان، ج 2، ص47-48.
15. «ولدلنا مولود فلیکن عندک مستورا، و عن جمیع الناس مکتوما، فانا لم تظهر علیه الا الاقرب لقرابته و الولی لولایته، احببنا اعلامک لیسرک الله به مثل ما سرنا به. والسلام». الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص433-434، ح16.
16. «سمعت ابا محمد الحسن بن علی العسکری، علیهماالسلام، یقول: الحمد الله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی ارانی الخلف من بعدی، اشبه الناس برسول الله، صلیاللهعلیهوآله، خلقا و خلقا...». همان، ص 408-409، ح7.
17. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج7، ص 118 و ج 22، ص 75.
18. «قلت لابی محمد، علیهالسلام، جلالتک تمنعنی من مسالتک; فتاذن لی ان اسائک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی! اهل لک ولد؟ فقال: نعم، فقلت: فان حدث بک حدث فاین اسال عنه؟ قال: بالمدینه». الکلینی، ص 328، ح 2; الشیخ المفید، همان، ص 348.
19. ر. ک: الخوئی السیدابوالقاسم، همان، ج6، ص247 و 254.
20. علامه مجلسی در کتاب «مرآة العقول» (ج 4، ص 2) در توضیح عبارت «و اشار بیده» که در روایت مزبور آمده است میگوید: «یعنی انگشتان ابهام و سبابه هر دو دستخود را از هم باز کرد و در همین حال دستان خود را از هم دور کرد. چنانکه در بین اعراب و غیر آنها برای اشاره به ستبری گردن رایج است. یعنی آن حضرت جوانی قدرتمند است که گردن او اینچنین است».
21. «قلت للعمری: قد مضی ابو محمد؟ فقال لی: قد مضی و لکن قد خلف فیکم من رقبته مثل هذه; و اشار بیده». الکلینی، همان، ص329،8 ح 4 ;الشیخ المفید، همان، ص 351 - 352.
22. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج23، ص187.
23. ر. ک: الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 424-425.
24. ر. ک: الخوئی: السید ابوالقاسم، ج17، ص 158.
25. «حدثتنی الحکیمة ابنة محمد بن علی - و هی عمة ابیه - انها راته لیلة مولده و بعد ذلک». الکلینی، همان، ص330-331، ج3; الشیخ المفید،همان، ص351.
26.ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 15، ص93-94 و107.
27. رایته بین المسجدین و هو غلام، علیهالسلام; الکلینی، همان، ص 330، ح 2; الشیخ المفید، همان، ص 351.
28. «ارانیه ابو محمد، علیهالسلام، و قال: هذا صاحبکم». الکلینی، همان، ص 332، ح 12; الشیخ المفید، همان، ص353 - 354.
29. «دخلت علی ابی محمد بن الحسن بن علی، علیهماالسلام، و انا ارید ان اساله عن الخلف [من] بعده، فقال لی مبتدئا: یا احمد بن اسحاق! ان الله تبارک و تعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم، علیهالسلام، و لا یخلیها الی ان تقوم الساعة من حجة لله علی خلقه... قال: فقلت له: یا ابن رسول الله فمن الامام و الخلیفة بعدک؟ فنهض علیهالسلام، مسرعا فدخل البیت، ثم خرج و علی عاتقه غلام کان وجهه القمر لیلة البدر من ابناء الثلاث سنین، فقال: یا احمد بن اسحاق لولا کرامتک علی الله عز و جل و علی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا، انه سمی رسول الله، صلیاللهعلیهوآله، و کنیته، الذی یملاء الارض قسطا و عدلا ملئت جورا و ظلما...». الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 384-385، ح1.
30. الشیخ الطوسی، همان، ص217; همچنین ر. ک: الشیخالمفید، همان، ج2، ص435، ج2.
31. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 1، ص 202.
32. الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 475-476، ترجمه با استفاده از ترجمه فارسی کتاب به قلم آیة الله کمرهای.
33. ر. ک: الصدر سید محمد، همان ، ص298.
منبع: ماهنامه موعود، ش14