نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
قطببندی اصطلاحی است که در زبانشناسی برای اشاره به انتخاب زبان میان مثبت و منفی به کار میرود مانند «هست و نیست»، «بالغ و نابالغ». قطببندی مثبت و سلبی را میتوان از لحاظ ریختشناختی (دوستانه friendly، غیر دوستانه unfriendly)، نحوی (دوستانه friendly، نه دوستانه not friendly) و واژگانی (دوستانه، friendly خصومتآمیز hostile) نشان داد. در مورد قطببندی مشخص ریختشناسانه و نحوی، قطببندی سلبی به عنوان نشاندار مورد توجه قرار میگیرد، زیرا ساخت آن افزودهای از مایگان زبانی به قرینههای مثبت آن (پیشوند «غیر» و قید منفی «نه» در مثال مذکور) را شامل میشود. دستهبندی در قطببندی مشخص واژگانی، کمی سختتر به نظر میرسد، زیرا، مثلاً مشخص کردن اینکه واژهای مانند «کچل» باید منفی در نظر گرفته شود یا خیر میتواند سخت باشد و آیا آنگونه که گیون معتقد است (1979: 133) «بلندآوا» و «سنگین» واقعاً اعضای مثبت بینشان جفتهای متضاد بلند آوا/ ساکت و سنگین/ سبک هستند. با وجود این، زبانشناسانی مانند یِسپِرسون (1917: 42) و گیون (1979: 133) در تلقی خود از نفی، با مقولهای واژگانی از «نفی ذاتی» آغاز میکنند که شامل واژههایی است که در ظاهر مثبت اما مسلماً از نظر معنا، منفی هستند.
در سبکشناسی تمایل خاصی به کاربرد قطببندی سلبی به عنوان ابزاری معناساز، وجود دارد. با توجه به پژوهش روان زبانشناختی (رکلارک و کلارک، 1977)، رمزگشایی ساختهای سلبی دشوارتر است و فعالیتهای ذهنی بیشتری نسبت به رمزگشایی ساختهای مثبت میطلبد زیرا این فرایند با پیریزی شناختیِ ساخت مثبت و ساخت سلبی سروکار دارد. بنابراین رمزگشایی گزارهی «این لباس سفید نیست» ، متضمن پیریزیِ گزارهی مثبت «این لباس سفید است» به همان طریق شکل سلبی آن است. در عوض، زبانشناسان کاربردی، ثابت کردهاند که ساختهای سلبی میخواهند قواعد گرایس (1975) را دربارهی کمیّت و اسلوب نادیده بگیرند. بنابراین ساختهای سلبی فرضیههای قبلی را به وسیلهی آنچه از گویندگان انتظار میرود تا اطلاعات کافی را در همکاریهایشان (کمیت) ارائه دهند و بسیار روشن عمل کنند (اسلوب)، نادیده میگیرند. برای نمونه، گزارهی سلبی بالا دربارهی لباس تنها به ما میگوید که چه لباسی نباشد و نمیگوید که چه لباسی (از پشم طبیعی؟ آبی؟ یا شاید کثیف؟) باشد. از دید لیچ «جملهی سلبی قابل اجتناب است اگر جملهای مثبت بتواند به جای آن به کار رود. علاوه بر ا ین هنگامی که جملههای منفی به کار میروند حتماً هدف خاصی وجود دارد» (لیچ، 1983: 101).
این «هدف خاص» که لیچ به آن اشاره میکند از منظر سبکشناختی جالب است. کلید درک قابلیت معناسازی «خاص» قطببندی سلبی را میتوان در زبانشناسی شناختی یافت که مدعی است (در راستای روان زبانشناختی) نفی زبانشناختی یک قالب، تجسم آن قالب را در پی دارد (لیکاف، 2004). متن زیر از داستان کوتاه «دو دلاور» اثرِ جیمز جویس (1914: 49) نمونهی خوبی برای این مطلب است. در این داستان شخصیتی به نام کورلی، در راهش به طرف یک قرار است که «او به زن جوان رسید و بدون سلام و علیک یک مرتبه شروع کرد به صحبت کردن با او». در اینجا برای رمزگشاییِ ساخت سلبی، هم باید واژه یا مفهومی است که قرار است منفی شود (سلام کردن) تثبیت گردد و هم نفیِ آن (بدون سلام کردن). با ذکر این حقیقت که کورلی به دختر سلام نمیکند، همزمان این ساخت، آگاهی خواننده را فعال میکند که کورلی میتوانسته این کار را انجام دهد، در نتیجه بیادبی و خودمانی بودن رفتار کورلی را نسبت به این خانم برجسته میکند که، هنگامی که در بافت تاریخیاش در نظر گرفته میشود، بیشتر به چشم میآید (نورگارد، 2007).
این ایده که نفیِ قالب، تجسم آن قالب را در پی دارد، در نظریهی دنیای متن، اثرِ ورث (1999) دربارهی توانایی گفتمان برای ساخت تصاویر روانی - به اصطلاح دنیاهای متن - در اذهانمان، بیشتر گسترش مییابد. بر اساس نظر ورث (199: 253-254)، نفیها خواص جهانسازی دارند، بدین معنا که در دنیای متن مورد نظر، یک ساخت سلبی میتواند یک دنیایِ فرعیِ متنی بسازد. نمونهی مناسب آن را هیدالگو - دونینگ (2002) ارائه داده است، او معتقد است که نفیها در سطرهای شعر سیمبورسکا، دنیای فرعی متنی را درون دنیای متنی زندگی خواهر خلق میکنند، دنیایی که شعر آن را توصیف میکند: «کشوهای میز خواهرم شعرهای قدیمی ندارند/ و کیف دستیاش شعرهای جدید ندارد» و «قهوهاش روی دست نوشتهها نمیریزد». به وسیلهی نفی، این سطرها، همزمان دنیای متن زندگی آن خواهر را میسازند و نیز دنیای فرعیای که در آن کشوها و کیف دستی شعرها را حمل میکنند و قهوه روی دست نوشتهها میریزد - دنیای فرعیای که ما آن را به عنوان دنیای فرعی شخصیت شعر غنایی میدانیم. در راستای آنچه در بالا گفته شد، ناهایِک (2009) معنای ضمنیای را که نفی در شعر از منظر کاربردی - شناختی خلق میکند، بررسی میکند. طرفداران نظریهی زبانشناختی چندصدایی که به اسکاپولاین (ScaPoline) (نلکه، 2006) معروف هستند، رویکردِ اندکی متفاوت به قطببندی سلبی را اتّخاذ کردهاندکه قابلیت نفیها برای کدگذاری صداها یا دیدگاههای مختلف در گفتمان را بررسی میکنند. با توجه به این انگارههای زبانشناختی، گزارهی مذکور در مورد لباس، دو صدا یا دیدگاه را در بر میگیرد: ساخت سلبی (دیدگاه دوم) ، «لباس سفید نیست» را نفی میکند و در نتیجه قرینهی مثبت آن (دیدگاه اول)، «لباس سفید است» را در بردارد. انتخاب ساخت منفی یک انتخاب تصادفی ناگهانی نیست، بلکه شیوهای از کدگذاری (و واکنش به) این دید است که کسی انتظار دارد، امیدوار است/ اعتقاد دارد که لباس سفید است. معمولاً مسئولیت دیدگاه را بافت روایی جمله میتواند تعیین کند و صداها ممکن است به شخصیتهای متفاوت تعلق داشته باشند: راوی، «باور عمومی»، «روایتهای» پیشینِ گوینده حاضر و غیره. قطببندی سلبی گزاره گوینده بالا دربارهی رنگ لباس (دیدگاه دوم) ممکن است واکنش باشد به باور فرد دیگری مبنی بر اینکه لباس سفید (دیدگاه اول) است (یا باید باشد یا کاش باشد). برای مثال این گزاره میتواند واکنشی باشد به - و رمزگذاری دیدگاه - «باور عمومی» مبنی بر اینکه لباس عروسی باید سفید باشد. متناوباً گوینده ممکن است لباسی خریده باشد که فکر میکرده سفید است اما بعد دریافته که در واقع زرد روشن است. در این مورد مسئولیت دیدگاههای اول و دوم هر دو، را میتوان به همان گوینده نسبت داد. از منظر چندصدایی، نورگاد (2007) نشان میدهد که چگونه جویس در دو دلاور» (1914) قطببندیهای سلبی را به عنوان ابزاری ظریف برای کدگذاری صدای شخصیتهای متفاوت، صداهای متفاوت یک شخصیت و حتی صدا یا دیدگاه خواننده به کار میبرد.
منبع مقاله: نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبکشناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبکشناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول