شاعر: اردشیر داوودی
به یک طلوع بدون زوال میمانی
به یک امید پر از شور و حال میمانی
و اتفاق تماشای تو عجب گذراست
به شوق لحظه تحویل سال میمانی
اگرچه کاهش من لحظههای عمر من است
تو روح رویشی و بی زوال میمانی
جوانههای سرانگشت من تو را خواهند
به ابر بیخبر از خشکسال میمانی
تو ای نگاه بهاری، تو ای غزلواره
تو یاد خیری و در هر مقال میمانی
اگر چه آینه را خاک میکنم بی تو
تو مثل چشمه اشکم زلال میمانی