شاعر: شقایق سلیمان نژاد
شب بود و داغ شقایق، در کوچهها موج میزد
قعر سکوتی سترون، مرگ صدا موج میزد
دلهای غریب و شکسته، در انتظار بهاری
در قلب شبهای غربت، اشک دعا موج میزد
شاید بیاید شبی خیس، مردی ز یاران خورشید
آوای «مرد اهورا، دیگر بیا» موج میزد
آمد و خورشید آمد، وقتی که شب خسته میمرد
وقتی که اشک غریبی بر گونهها موج میزد
انگار امید میریخت، در صحن دلهای عاشق
عشقی که در قعر چشم آن آشنا موج میزد
شب را شکستیم با او با بانگ الله اکبر
انگار در کوچههامان خون خدا موج میزد
شعری به یادش نوشتم، او مظهر سادگی بود
در آسمان دل او، عشق و صفا موج میزد
تابید بر لحظههامان خورشید مهر و حقیقت
تصویر خوبی درون آیینهها موج میزد