نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
آورام نوام چامسکی زبانشناس، فیلسوف و روشنفکر چپگراست که رویکرد زایشی او به زبان، در نیمهی دوّم قرن بیستم، تأثیر شگرفی بر زبانشناسی و فراتر از آن بر جای گذاشته است. وی پس از تحصیل در دانشگاههای پنسیلوانیا و هاروارد، نخستین اثر معروفش، ساختارهای نحوی (1957) ، را منتشر کرد که بر اساس تِز دکتریاش، زیر نظر زِلیگ هَریس، نوشته شده بود. این کتاب مسیر تفکّر زبانشناختی را تغییر داد. چامسکی استاد بازنشستهی زبانشناسی در گروه زبانشناسی و فلسفهی دانشگاه اِم آی تی (MIT) است. طی این سالها وی از بیش از سی دانشگاه در سرتاسر جهان مدارک افتخاری دریافت کرده است؛ از جمله از دانشگاههای کمبریج، هاروارد، دهلی، اوپسالا و بولونیا. در ضمن، او منتقد نامی امّا پرحاشیهی سیاستهای خارجی امریکا نیز بوده است، و مخالف دخالت نظامی امریکا در ویتنام، افغانستان و عراق بوده.
در مرکز نظریهی زبانشناختی چامسکی فرضیهی ذاتی بودن (innateness) قرار دارد. از نگاه چامسکی، استعداد زبان در هر کودکِ عادی به طور ژنتیکی وجود دارد، که [کودک] به کمک آن میتواند به سرعت و به طور طبیعی به فصاحت در زبان بومیاش برسد (آن هم به گونهای که ما [بزرگسالان] با آن سرعت و به طور خودکار نمیتوانیم پیشرفت کنیم)، و نیز میتواند در 6 یا 7 سالگی به مهارت در ریاضی یا نواختن آلات موسیقی برسد. اینکه ما به طور طبیعی به فصاحت زبانی میرسیم، به دلیل ویژگی ژنتیکی زبانی ما (توانش زبانی) است، درست همانگونه که در 12 یا 13 سالگی ژنهایی ما توان تولید مثل را به ما میدهند. این توانایی زبانی را معمولاً «ابزار فراگیری زبان» (LAD) مینامند. در طی سالها، الگوبرداری زایشی از این استعداد زبانیِ ذاتی دستخوش تغییراتی شده است، امّا یک روایتِ کماکان تأثیرگذار میگوید شمار اندکی از اصول و ویژگیهای اصلی وجود دارند که بخشی از تنظیماتِ ذهن ما هستند، و درک سریع ما و نیز تولید انواع گوناگون ارجاعات و ساخت عبارات ترکیبی را تبیین میکنند چرا که تمامی زبانهایی طبیعی اصول و ویژگیهای تقریباً مشابهی دارند. بنابراین، در زبانشناسیِ چامسکی، تمرکز اصلی بر «توانشِ» زبانی است نه «کنشِ» زبانی (یا کاربرد) که این را میتوان به منزلهی رویکردی پیشبینانه، و شاید حتّی هنجارگذار، به زبان به حساب آورد، نه یک رویکرد توصیفی محض. اگر چه جملات غیر نمونه و غیردستوری به کرّات در زبان روزمرّه به کار میروند، ولی زبانشناسان پیروِ چامسکی به چنین جملاتی اعتنا نمیکنند زیرا این جملات نشان دهندهی توانشِ زبانی که افراد را قادر به تولید جملات صحیح دستوری میکند، نیستند. پژوهشگران این مکتب زبانشناسی نیز علاقهای به ژانر و تنوّع گونههای زبانی یا دگرگشتهایی ناشی از بافتِ سخن ندارند بلکه، توجّه آنان به خلّاقیت در زبان است زیرا جملههای جدیدی که به لحاظ دستوری صحیحاند، بازتابدهندهی قواعد دستوریِ زیربناییای هستند که تولید آن [جملهها] را ممکن ساخته است. باید یادآور شویم که دستوری بودن، در معنای چامسکیوارِ آن، به جملههایی اشاره دارد که، قطع نظر از معنا، ساخت دستوریِ درستی دارند (بنابراین به لحاظ دستوری درستاند امّا به لحاظ معنایی نامطمئناند، مثل این جمله: «عقاید سبزِ رنگ باخته با خشم به خواب میروند!»)؛ در ضمن، خلّاقیت توانِ انسان در تولید مجموعهی بیپایانی از جملهها، بر مبنای مجموعهی پایانپذیری از قواعد است.
در طی این سالها، الگوی زایشی رشد و توسعهی چشمگیری داشته و در پاسخ به پژوهشهای در حال تکوین در این حوزه، چندین بار بازبینی شده است و خود چامسکی یکی از طرفداران اصلی این بازنگریها بوده. افزون بر ساختارهای نحوی (1957)، از دیگر آثار مهم چامسکی میتوان به این عنوانها اشاره کرد: جنبههای نظریهی نحو (1965)، زبان و ذهن (1972)، مطالعاتی در باب معناشناسی در دستور زبان زایشی (1972)، دانشِ زبان (1986) و طرح کمینهگرا (1995). همچنین، وی به همراه موریس هِیل کتاب معروف الگوی آوایی زبان انگلیسی (1968) را نوشت. در مجموع، رویکرد چامسکی، به زبان تأثیر فراوانی بر رشتههای دانشگاهی مختلف (از جمله زبانشناسیِ شناختی، آموزش زبان، فلسفه و روانشناسی) بر جای گذاشته است. رویکرد او همچنین بر بسیاری از دانشگاهیانی که در حوزهی سبکشناسی کار میکنند نیز تأثیر گذاشته است، اگر چه دوران اوج سبکشناسیِ چامسکی باور کوتاه بود. برای نمونه، اُومان در [مقالههای] «دستور زبانهای زایشی و مفهوم سبک ادبی» (1964) و «ادبیات به منزلهی جملهها» با بهرهگیری از زبانشناسیِ چامسکی نشان میدهدکه میتوان سبکهای نویسندگان مختلف را بر اساس تغییر و تحوّلات نوشتارشان مشخص کرد. بانفیلد در کتاب جملات بیان ناشدنی (1982) به پیوندِ زبانشناسی چامسکی به سبکشناسی در کاربست رویکرد زایشی بر داستانهای روایی (با توجّه ویژه به چشمانداز روایتی) اشاره میکند (ر.ک. فلودرنیک 1993، 1996). اَتریج در کتاب ضرب آهنگهای شعر انگلیسی (1982)، در بررسی عروض، از چامسکی و هِیل (1968) پیروی میکند. از دیگر نمونه کارهای صورت گرفته در سبکشناسی از چشمانداز گشتاری - زایشی میتوان به آثار تُرن (1965)، هِیز (1966) ، کارهای اوّلیهی فاولر (1975) و دیلون (1978) اشاره کرد؛ با این همه، به طور کلّی برداشت چامسکی از سبکشناسی پیروان زیادی نداشته است.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبکشناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.