سکینه (س)، دختر شهادت و بانوی نور
نويسنده:سید ضیاء مرتضوی
پنجم ربیعالاول، سال 1420 ه .ق مصادف با هزار و سیصد و سومین سال رحلت دخت بزرگوار سیدالشهداء(علیه السلام)، حضرت سکینه(سلام الله علیها) است
که در سال 117 ه .ق پس از عمری سراسر فضیلت و عظمت رحلت کرد و اهل بیت(علیه السلام)را در فقدان خویش سوگوار نمود.
دیگر اینکه بنا بر یک احتمال و طبق یک قول، قرار ازدواج او با قاسم بنحسن(علیه السلام)گذاشته شده بود که حادثه عاشورا باعث شهادت قاسم(علیه السلام)شد و این ازدواج به سرانجام نرسید. خانم بنتالشاطی در تحقیق خویش، سن سکینه(سلام الله علیها) هنگام حضور در کربلا را 12 یا 13 سال دانسته است.
در باره اینکه نام اصلی سکینه(سلام الله علیها) چه بوده میان تاریخنویسان اختلافنظر است. آمنه، امیمه و امینه از جمله نامهایی است که گفتهاند و برخی گزارشها نشان میدهد که این امر در همان دوره نیز مورد اختلاف بوده است، اما آنچه همه بر آن اتفاق دارند این است که «سکینه» لقبی بوده که به حضرت(سلام الله علیها) داده شده است. برخی گفتهاند این لقب را مادرش رباب برای او برگزید. این مطلب را «ابن خلکان» در «وفیات الاعیان» آورده است.
توضیح اینکه امرؤالقیس که از عربهای شام بود و در کیش مسیحیت بود پس از اسلام آوردن به خاطر شخصیتی که داشت بلافاصله پس از گرویدن به اسلام، توسط خلیفه دوم به مسؤولیت مسلمانان قبیله قضاعه گمارده شد و لذا در باره او گفتهاند هنوز حتی یک وعده نماز نخوانده بود که به این مسؤولیت دست یافت و هنوز آن روز را به شب نرسانده بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام)دختران او را خواستگاری نمود. البته لازم به یادآوری است که بنا بر نوشته طبری در تاریخ معروف خویش و نیز ابناثیر در تاریخ خود، امرؤالقیس یکی از کارگزاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بوده است که حضرت(صلی الله علیه واله) او را بر دو قبیله قضاعه و کلب گمارده بود و پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه واله) با اینکه بخشی از قبیله کلب دچار ارتداد شدند اما امرؤالقیس ثابتقدم ماند و دستورالعملی نیز از طرف ابوبکر دریافت کرد. از این رو تفصیلی که در باره اسلام آوردن او در زمان عمر و خواستگاری حضرت(علیه السلام)به صورتی که گذشت نقل شده مورد تردید است.
رباب بانویی باشخصیت و بزرگوار بود و شخصیت والای او مورد اعتراف و اذعان جمعی از سیرهنویسان قرار گرفته است. چنان که مورخ مشهور، هشام کلبی در بارهاش گفته است که «رباب از بهترین زنان و از برترین آنها بود.» و دیگری در باره او نوشته است:
«کانت من خیار النساء جمالاً و ادبا و عقلاً»، «او از نظر جمال و ادب و عقل از بهترین زنان بود». در باره شخصیت این بانو و جایگاهی که در نگاه امام حسین(علیه السلام)داشت همین بس که آن حضرت(علیه السلام)علاقه و احترام خویش به رباب و نیز سکینه دختر او را در چند بیت شعر که به همین مناسبت سروده بیان کرده است. متن آن شعر چنین است:
لعمرک اننّی لأحب دارا
تکون بها سکینة و الرباب
احبّهما و ابذل جلّ مالی
و لیس لعاتب عندی عتاب
مفاد این دو بیت این است که «به جان تو سوگند من خانهای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشند. آن دو را دوست دارم و همه مالم را برای آنان بذل میکنم و هیچ ملامتگری نیز حق سرزنش مرا ندارد».
در برخی روایات، بیت دیگری نیز افزوده شده است:
فلست لهم و ان عتبوا مطیعا
حیاتی او یغیبنی التراب
«اگر کسانی نیز در این باره مرا سرزنش کنند، آن را تا هنگامی که زندهام و نیز پس از آنکه خاک مرا در بر گیرد پیروی نخواهم کرد».
باید توجه کرد که ابیات یاد شده توسط خود حضرت(علیه السلام)سروده شده است و کسی نگفته که به عنوان زبان حال حضرت(ع)، توسط دیگران سروده شده باشد. شاید علاقه وافری که امام(علیه السلام)به رباب داشته مایه تعجب برادر بزرگوارش حضرت امام حسن(علیه السلام) گردیده است که بر اساس گزارش ابوالفرج اصفهانی در «آغانی» به نقل از خود سکینه(سلام الله علیها)، این ابیات را حضرت(علیه السلام) در پاسخ به امام حسن(علیه السلام) فرموده است. بهرحال اشعار یاد شده که برخی کلمات آن در نقلهای دیگر کمی تفاوت دارد، در میان مردم معروف بوده است و بسیاری از مورخین نیز آن را بازگو نمودهاند. بویژه که بیسابقه و یا کم سابقه بوده است که از اهل بیت(علیه السلام) کسی این گونه نسبت به همسر و دختر خود در قالب شعر اظهار محبت و علاقه و تعظیم نماید. چنان که نوشتهاند وقتی زنان اهل بیت(علیه السلام)را در اسارت در برابر یزید بنمعاویه حاضر کردند، یزید خطاب به «رباب» گفت: تو همان کسی هستی که حسین در باره تو و دخترت سکینه میگفت: لعمرک اننی لاحبّ دارا... و رباب فرمود: آری.
شعر دیگری نیز در همین زمینه از حضرت(علیه السلام)نقل شده که اگر چنین باشد
نشاندهنده گسترش و عمق بیشتر این علاقه است:
احبّ لحبّها جمیعا
و نثلة کلّها و بنی الرباب
و اخوالاً لها من آللام
احبّهم و طرّبنی جناب
این دو بیت در صورت صحت انتساب به حضرت(علیه السلام)حاکی از این است که حضرت(علیه السلام)از شدت علاقهای که به رباب داشته به بستگان مادری او از تیره «آللام» نیز اظهار علاقه میکرده است. چنان که ابوالفرج اصفهانی در برشماری مادران رباب او را به شخصی به نام «حارثة بن لام طائی» میرساند.
بهرحال رباب و سکینه هر دو چنان که از ابیات یاد شده پیداست مورد علاقه وافر امام(علیه السلام) بودهاند و البته که آن حضرت (علیه السلام) نیز شدیدا مورد علاقه آن دو بوده است. رباب که در کربلا نیز حضور داشت در دو قطعه مرثیهای که از او بر جای مانده این علاقه شدید را سوگمندانه بیان میکند و در یکی از آن دو سوگند میخورد که پس از شهادت حسین(علیه السلام)با کس دیگری ازدواج نخواهد کرد و لذا بعدها که برخی از بزرگان قریش پیشنهاد ازدواج به او دادند نپذیرفت و گفت:
«من پس از آنکه رسول خدا(صلی الله علیه واله) پدر شوهرم بوده است، کسی دیگر را به عنوان پدرشوهر قبول نمیکنم ...»
رباب که از حادثه شهادت امام حسین(علیه السلام) شدیدا متأثر و آزرده بود و آرام نداشت، پس از شهادت حضرت(علیه السلام)و در پایان دوران اسارت، آنگاه که به مدینه آمد، دیگر چنان که نوشتهاند حتی زیر سقف نیز جای نگرفت تا آنکه پس از یک سال، غم جانکاه این مصیبت، او را از پای در آورد و در مدینه درگذشت. برخی نیز گفتهاند که این بانوی داغدیده مدت یک سال را بر سر قبر همسرش حسین(علیه السلام)ماند و آنگاه به مدینه برگشت و از همین غم درگذشت. البته ماندن رباب در کربلا و یا برگشتن از شام و ماندن در کربلا را باید با تردید نگریست ولی آنچه مورد اتفاق مورخین است اینکه او از داغ این مصیبت بزرگ بیمار گشت و درگذشت. رحلت او را در سال 62 هجری نوشتهاند. او در یکی از آن دو سوگنامهاش میگوید:
ان الذی کان نورا یستضاء به
بکربلا، قتیل غیر مدفون
سبط النبی جزاکاللّه صالحة
عنّا و جُنّبت خسران الموازین
قد کنت لی جبلاً صعبا ألوذ به و
کنت تصحبنا بالرحم و الدین
من للیتامی و من للسائلین و مَن
یغنی و یأوی الیه کلّ مسکین
و اللّه لا ابتغی صهرا بصهرکم
حتی أغیّب بین الرمل و الطین
«آن نوری که دیگران از درخشش آن بهره میبردند، در کربلا کشته و بدون دفن رها شده است»
«ای نواده پیامبر که خداوند تو را جزای خیر دهد و در هنگامه میزان اعمال از هر زیانی باز دارد»
«تو برای من کوهی استوار بودی که بدان پناه میبردم و تو با مهربانی و از سر دینداری با ما همنشین بودی»
«پس از تو، یتیمان و درماندگان چه کسی را دارند؟ و چه کسی نیازمند را رفع نیاز میکند و هر مسکینی به او پناه میبرد؟»
«به خدا سوگند دیگر پس از وصلت با شما وصلتی را نمیخواهم تا آنگاه که میان خاک و گل پنهان شوم».
رباب پیش از آن و در اولین روزهای شهادت حسین(علیه السلام)آنگاه که اسرای اهل بیت(علیه السلام)را در محفل ابن زیاد حاضر کرده بودند، هنگامی که توانست به سر حسین(علیه السلام)دست یابد، آن سر مقدس و پاک را در دامن نهاده، بوسه میزد و این شعر را سرود:
واحسینا فلا نسیت حسینا
أقصدته أسنة الاعداء
غادروه بکربلاء صریعا
لاسقی اللّه جانبی کربلاء
«وای حسینم، من هرگز حسین را فراموش نمیکنم، حسینی که نیزههای دشمنان او را هدف قرار دادند»
«او را با خیانت در حالی که در کربلا افتاده بود کشتند. خداوند سرزمین کربلا را سیراب نکند».
مورخین در باره مدت عمر رباب مادر سکینه چیزی ننوشتهاند ولی اگر جریان اسلام آوردن امرؤالقیس، پدر رباب در زمان عمر و خواستگاری امیرالمؤمنین(علیه السلام)به تفصیلی که گذشت منطبق با واقع باشد رباب هنگام وفات تقریبا بین 40 الی 50 سال سن داشته است. البته چنان که اشاره شد طبری و ابناثیر در تاریخ خود تصریح نمودهاند که او نه تنها در زمان پیامبر(صلی الله علیه واله) اسلام آورده بود بلکه از طرف پیامبر (صلی الله علیه واله) مسؤولیت قبیله قضاعه و کلب را نیز بر عهده داشت، و تصریح هر دو مورخ یاد شده به اینکه این امرؤالقیس همان جدّ سکینه دختر امام حسین(علیه السلام)است ما را از این احتمال که ممکن است در نظر این دو، شخص دیگری مراد باشد باز میدارد ولی احتمال میرود تطبیقی که از ناحیه این دو مورخ صورت گرفته و او را جد سکینه معرفی کردهاند صحیح نباشد و شاهد اینکه هم تاریخنویس دیگر، بلاذری در انساب الاشراف و هم ابوالفرج در مقاتل الطالبیین از او با اسم امرؤالقیس بن عدی نام بردهاند ولی در طبری و کامل به عنوان امرؤالقیس بنالاصبغ ثبت شده است. و این خود نیازمند تحقیق بیشتری است که همین مقدار نیز ما را از موضوع اصلی که اجمالی از زندگی حضرت سکینه(سلام الله علیها) است باز داشت.
این محیط مساعد افزون بر آن توجه ویژهای بود که پدر بزرگوارش به او و مادرش رباب داشت و طبعا این خود در شکلگیری شخصیت انسانی و اجتماعی و الهی او تأثیری دیگر داشت. او کربلا و شهادت پدر و برادران و عموها و بهترین فرزانگان عالم را شاهد بود و با همه وجود تلخی آن مصیبت و روزهای سخت اسارت و نیز پیروزی خون بر شمشیر را حس میکرد. دوران و سالهای پس از شهادت حسین(علیه السلام) یعنی دوران امامت حضرت امام سجاد(علیه السلام) نیز از سخترین دوران برای اهل بیت(علیه السلام)و شیعیان بود. او که طبعی لطیف داشت و در برخورد با جامعه از جاذبه اجتماعی ویژهای برخوردار بود طبیعی مینمود که حادثه کربلا در مقابل دیدگانش و نیز دوران غمانگیز اسارت همه وجود او را ریشریش کند. به قراری که سید بنطاوس نوشته است سکینه پس از شهادت پدرش و احتمالاً در غروب عاشورا جسد پاره پاره پدر را در بغل گرفت. گویا صحنه به گونهای بود که کسی را یارای جدا کردن سکینه از بدن بیسر حسین(علیه السلام) نبود که جمعی از بادیهنشینان خشن و به احتمال قوی از خود سپاهیان ابنزیاد او را کشانده و با خشونت از جسد پدرش جدا کردند.
آن بزرگوار که شجاعت را از پدر شهیدش(علیه السلام) به ارث برده بود طبق نوشته ابوالفرج اصفهانی، روز جمعه که حاکم مدینه خالد بنعبدالملک به منبر میرفت با کنیزان خود به مسجد میآمد و در مقابل او میایستاد و هنگامی که خالد به امیرالمؤمنین(علیه السلام) ناسزا میگفت، او و کنیزانش پاسخ ناسزاهای خالد را میدادند و به او دشنام میگفتند. حاکم نیز به مأمورینش دستور میداد که کنیزهای او را بزنند.
روزی در مجلس ترحیمی نشسته بود که دختری از خانواده عثمان نیز حضور داشت. دختر عثمان به انگیزه افتخار گفت: من دختر شهیدم! سکینه(سلام الله علیها) چیزی نگفت، تا آنکه به هنگام اذان، مؤذن جمله «أشهد أن محمدا رسولاللّه» را سر داد. سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟! آن زن گفت: دیگر هرگز بر شما فخرفروشی نخواهم کرد.
بهرحال آنچه از مجموع این گزارشها به دست میآید علاقه و توجه سکینه(سلام الله علیها) به سرودهها و اشراف به اشعار شعرای معاصر و تشویق آنان بویژه آنهایی که در وصف اهل بیت(علیه السلام)و شهدای آنان شعر میسرودند میباشد. از نمونه یاد شده در «آغانی» به خوبی پیداست که سکینه(سلام الله علیها) به سرودههای شاعران معاصر خویش حتی کسانی که شهرت فرزدق را نداشتند نیز اشراف و آگاهی داشته و آنها یا بسیاری از آنها را خوانده و از حفظ بوده است. بصیرت و خبرگی او به شعر تا آنجا بود که شعرا سرودههای خویش را برای داوری نزد او میآوردند تا قضاوت کند که کدام یک برتر است و به قضاوت او نیز رضایت میدادند. او نیز آنان را بزرگ میداشت و احترام میکرد و بر طبق یک گزارش، در حالی که او را نمیدیدند توسط کنیزی که ادبیات و شعر را به او آموزش داده بود به ارزیابی اشعار آنان میپرداخت. یک بار که جمعی از شعرا از جمله فرزدق، جریر، نصیب، کثیر عزّه و جمیل سرودههای خود را مطرح کرده بودند، او شعر جمیل را که متضّمن تعریف و تمجید از سخن اهل بیت(علیه السلام)و دادن عنوان شهادت به کشتگان آنان بود بر سایر سرودهها برگزید و طبق نوشته
سبط بنجوزی در تذکرةالخواص، چهار هزار دینار به او جایزه داد، به این دلیل که خود فرمود:
«جزاکاللّه خیرا جعلت لحدیثنا بشاشة و قتیلنا شهیدا».
«خدا به تو پاداش خیر دهد که در شعر خود بشاشت و شادابی را برای سخن ما قرار دادی و کشته ما را شهید خواندی».
البته جاعلان حدیث و تاریخنویسان درباری و آنان که عداوت خویش نسبت به اهل بیت(علیه السلام) را بارها در نوشتهها و نقلیات دروغین خود نشان دادهاند و با حمایت حکام بنیامیه و بنیمروان و بنیعباس بدترین نسبتها و افتراءها را بر چهرههای پاک اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام) و فرزندان آنان بستهاند و همراه با جنایتپیشگانی که تاریخ از حجم ستمی که آنان به اهل بیت(علیه السلام) کردند سرافکنده و شرمگین است، اینان نیز به مخدوش ساختن چهرههای پاکی چون سکینه سلاماللّه علیها به گونهای که مطابق خواست درباریان و فاسدان و دشمنان اهل بیت(علیه السلام)باشد پرداختند و برخی نیز ندانسته پذیرفتند.
حضرت سکینه (سلام الله علیها) از فرط عبادت و مقام عرفانیاش در روایتی آمده است که امام حسین(علیه السلام) در بارهاش فرمود: «و اما سکینة فغالب علیها الاستغراق معاللّه فلا تصلح لرجل» «اما سکینه آن چیزی که بر او غلبه دارد اشتغال کامل با خداوند است لذا مناسب هیچ مردی نیست». آن وقت دستهای علم و جهالت، آن گونه او را معرفی کرده است که گویا جلساتی را با غزلسرایان داشته و غزلیات آنان را ارزیابی مینموده است!! این است که میتوان گفت ستمی که از این ناحیه بر آن شخصیت والا رفته اگر بیش از ظلم و جنایتی که در کربلا و در اسارت بر او رفت نباشد کمتر نیست. از این رو همان مقدار را نیز که در باره شخصیت اجتماعی ـ ادبی آن بزرگوار و مراجعه شعرا به او نقل کردهایم با دیده تردید و احتیاط مینگریم.
در روزها و ماههایی که مصیبت بزرگ شهادت جوانان بنیهاشم حتی دشمنان خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله) را نیز به گریه میانداخت آیا میتوان پذیرفت که سکینه(سلام الله علیها) بیتوجه به همه این اشکها و گریهها به تغزّل و ارزیابی کار غزلسرایان مشغول بوده است! در حالی که مادرش رباب حتی حاضر به ازدواج با اشراف قریش نشد و از داغ حسین(علیه السلام)در گذشت. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که پس از شهادت حسین(علیه السلام) حتی یک زن هاشمی نیز نه شانهای به سر زد و نه حنا گذاشت تا مختار سرهای قاتلین حسین(علیه السلام) را برای ما فرستاد:
«ما امتشطت فینا هاشمیة ولا اختضبت حتی بعث الینا المختار برؤوس الذین قتلوا الحسین صلواتاللّه علیه».
امالبنین نیز هر روز در بقیع به همراه فرزند کوچک ابوالفضل(علیه السلام)به نام عبیداللّه حاضر میشد و در سوگ چهار پسر شهیدش به مرثیهسرایی میپرداخت و اهل مدینه جمع میشدند و چنان مرثیه او سوزناک بود که کسی مانند مروان بنحکم که از دشمنان اهل بیت(علیه السلام) بود نیز از سوز آن به گریه میافتاد. آیا پذیرفته است که سکینه (سلام الله علیها) آن بانویی که به تعبیر سیدالشهدا(علیه السلام) «مستغرق جذبه الهی» بود متوجه غزلسرایانی چون «عمر بنأبیربیعه» باشد؟ این در حالی است که وقتی اسرا را به شام آوردند و مردم به تماشای آن نوامیس الهی ایستاده بودند سکینه (سلام الله علیها) به یکی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه واله) به نام «سهل بن سعد ساعدی» که حضور داشت فرمود: به این کسی که این سر بریده را بر نیزه دارد بگو که سر را جلوتر از ما ببرد تا مردم مشغول نگاه به آن سر شوند و به حرم رسول خدا (صلی الله علیه واله) نگاه نکنند:
«قل لصاحب هذا الرأس أن یقدّم الرأس أمامنا حتییشتغل الناس بالنظر الیه ولا ینظروا الی حرم رسولاللّه (صلی الله علیه واله)».
سهل میگوید: نزدیک مأمور حمل سر شدم و به او گفتم: آیا خواسته مرا برآورده میکنی و در عوض 400 دینار دستمزد بگیری؟ گفت: خواستهات چیست؟ گفتم: سر را در جلو زنان ببری. او این کار را کرد و من آنچه را گفته بودم به او پرداخت کردم.
وقتی اهتمام حضرت سکینه(سلام الله علیها) نسبت به مسأله نگاه دیگران، آن هم در جایی که او اختیاری ندارد تا این اندازه است آیا حتی میتوان تصور کرد که آن بزرگوار چندی بعد
فارغ از این امور میزیسته است؟!
هنگامی که برادر شیرخوارش علیاصغر(علیه السلام) به شهادت رسید به گونهای سکینه(سلام الله علیها) بیتاب و بیهوش شد که حتی نتوانست برای وداع با پدرش حسین(علیه السلام) بایستد و در حالی که دیگر دختران و زنان اهل بیت(علیه السلام)گرد حسین(علیه السلام)حلقه زده بودند او در جای خویش در حال گریه و شیون مانده بود که نگاه حسین(علیه السلام)در این حال به دخترش سکینه(سلام الله علیها) افتاد. برای صحبت و دعوت به صبر در کنار دخترش ایستاد و طبق نقل این شعر را خطاب به او خواند:
سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی
منک البکاء اذا الحِمام دهانی
لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة
ما کان منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فأنت أولی بالذی
تأتینه یا خیرة النسوان
«سکینه، بدان که بعد از من، آنگاه که مرگم فرا رسد، گریهات طولانی خواهد بود»
«تو با اشک حسرتت، قلبم را آتش نزن، مادامی که روحم در بدنم است»
«پس آنگاه که کشته شدم تو به آنچه میکنی سزاواری، ای برترین زنان»
بهرحال جای پرداختن تفصیلی به آنچه در این زمینه به حضرت(سلام الله علیها) نسبت دادهاند نیست و پیش از این بارها توسط محققین شیعه و حتی برخی از نویسندگان و پژوهشگران اهل سنت به گونهای عالمانه به بررسی و ارزیابی و مردود دانستن نسبتهای یاد شده پرداخته شده که میتواند مورد استفاده علاقهمندان قرار گیرد. ولی از آن میان یک نکته را ناگفته نمیگذاریم و آن اینکه اگر آن گونه که کسانی چون ابوالفرج اصفهانی نوشتهاند سکینه(سلام الله علیها) به حضور در جلسات شعر و داوری میان اشعار سروده شده میپرداخته است و ذوق ادبی و شعری آن حضرت (سلام الله علیها) در حدی بوده که آنان گمان بردهاند، خوب طبیعی بود اشعار بسیاری از آن حضرت (سلام الله علیها) بویژه در رثای پدر شهیدش(علیه السلام)بر جای بماند در حالی که تعداد ابیاتی که از او در دست است و در قالب یک مرثیه برای پدرش حسین(علیه السلام)باقی مانده به ده بیت نیز نمیرسد.
لازم به گفتن نیست که در جامعهای که آن همه عداوت و بغض نسبت به اهل بیت(علیه السلام)نشان داده میشود و دهها سال بر منابر به گونهای رسمی به برترین انسان پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) ناسزا گفته میشود و فرزندان او را آن گونه میکشند و حتی زنده زنده لای دیوار میگذارند (چنان که از قضا خود ابوالفرج اصفهانی، اسامی و شرح حال این کشتهشدگان تا زمان خودش را یک به یک در کتابی جداگانه به نام «مقاتل الطالبیین» گردآوری کرده است) دیگر چه باک و جای چه شگفتی که توسط دروغپردازانی چون «حماد بنسابور» آن کذّاب و دائمالخمر معروف به بانوی بزرگ اهل بیت(علیه السلام)جسارت شود.
نوشتهاند روزی جمعی از مردم کوفه در مدینه به دیدن حضرت سکینه (سلام الله علیها) آمدند تا به او عرض سلام کنند. به آنان فرمود: خدا میداند که من نسبت به شما بغض دارم. شما جدم علی را کشتید، و نیز پدرم حسین و برادرم علی و شوهرم مصعب را کشتید. با کدام رو مرا ملاقات میکنید. در کوچکی مرا یتیم کردید و در بزرگی بیوهام نمودید.
لکن این سخن بر مذاق مرحوم سیدمحسن امین، صاحب کتاب ارزشمند اعیانالشیعه، که در شرح حال بزرگان و شخصیتهای شیعه است، خوش نیامده و در دفاع از اهل کوفه یاد آور شده که این اهل کوفهاند که در گذشته و حال، شیعه و دوستدار شما و گسترشدهنده فضایل شما بودهاند نه دیگران.
البته به مرحوم امین، آن عالم بزرگوار، میتوان یاد آور شد که اگر سخن یاد شده ساخته دست هواخواهان مصعب در مذمت مردم کوفه و در طرفداری از قیام مصعب نباشد، باید گفت مردم کوفه آنقدر ناسپاسی و جفا در حق اهل بیت(علیه السلام) کردهاند که مستحق این سرزنش حضرت(سلام الله علیها) باشند و آنان را و هیچ جامعه دیگری را بر اهل بیت(علیه السلام) منّتی نیست که طرفداری کردهاند و جزء دوستداران آنان بودهاند. این امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بود که با انتقال مرکز خلافت و امامت خویش از مدینه به کوفه، به این شهر جایگاه و شخصیتی ویژه داد و باز همین مردم کوفه بودند که امام حسن مجتبی(علیه السلام) را رها کردند و بدین گونه حکومت را تماما به شام و در دستهای بنیامیه منتقل نموده و عزّت روزهای حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دستخوش فرومایگانی چون ابنزیاد و حجاج بنیوسف قرار دادند و فرزند پیامبر(صلی الله علیه واله) و بهترین و پاکترین انسانهای گرده زمین را آن گونه کشتند و سپس به تماشای زنان و دختران و کودکان آنان به صف ایستادند. و بدین گونه بود که زینب سلاماللّه علیها آن سخنرانی شدید را در توبیخ مردم آن دیار در هنگامه ورود به کوفه ایراد فرمود و به سختی آنان را سرزنش و تحقیر نمود.
لکن تاریخ وفات حضرت(سلام الله علیها) را سال 117 هجری نوشتهاند. ابنخلکان تاریخ دقیق آن را پنجشنبه 5 ربیعالاول این سال نوشته است. بدین ترتیب سکینه(سلام الله علیها) هنگام وفات حدود 67 تا 70 سال سن داشته است. وفات او در مدینه و در زمان حکومت هشام بنعبدالملک در حالی که خالد بنعبدالملک حاکم مدینه بود اتفاق افتاد. ولی به نوشته ابنسعد در کتاب طبقات خود، حاکم وقت مدینه، خالد بنعبداللّه بنالحرث بنالحکم بود. برخی نوشتهاند سکینه(سلام الله علیها) که ساکن مدینه بود در همین سال ولی در مکه درگذشت و برخی مردم نیز رحلت او را در خارج مکه در مسیر عمره دانسته و قبر او را در ناحیه زاهر که در مسیر عمره قرار دارد شمردهاند. ولی به نوشته مرحوم سیدمحسن امین، مورخین وفات او را در مدینه میدانند. به هر روی، درگذشت سکینه(سلام الله علیها) را به حاکم مدینه اعلام کردند. در حالی که در آغاز روز و در هوایی بسیار گرم بود آنان را معطل نگه داشت و ظاهرا به انگیزه بیاحترامی به جنازه حضرت(سلام الله علیها) برای نماز حاضر نشد تا جنازه حالتی نامطلوب پیدا کند. تأخیر او تا پس از نماز عشا نیز به درازا کشید. مردم نیز دسته دسته اقدام به گزاردن نماز بر جنازه حضرت(سلام الله علیها) نمودند.
بر اساس نقل ابوالفرج اصفهانی، امام سجاد(علیه السلام)دستور داد که از عطریات تهیه کردند و با بکارگیری بوی خوش، فضا را برای نمازگزاردن مردم و جلوگیری از وضعیت نامطلوب تا هنگام دفن آماده ساختند. البته واضح است بنابراین که رحلت سکینه(سلام الله علیها) در سال 117 ه••• .ق باشد چنان که نوع مورخین گفتهاند در آن زمان بیش از 20 سال از شهادت امام سجاد(علیه السلام) میگذشته است و قهرا این قضیه در باره آن حضرت(علیه السلام) نمیتواند صحت داشته باشد. حتی در باره امام باقر(علیه السلام) نیز بعید است چرا که شهادت امام باقر(علیه السلام) بنا بر معروف در سال 114 هجری بوده است؛ بنابراین درگذشت سکینه(سلام الله علیها) در زمان امامت حضرت صادق(علیه السلام) اتفاق افتاده است. البته برخی شهادت امام باقر(علیه السلام) را در سال 117 و یا 118 نیز گفتهاند. بهرحال وفات سکینه(سلام الله علیها) با شهادت امام سجاد(علیه السلام) که در سال 94 یا 95 واقع شده بسیار فاصله دارد. و این خود شاهدی است همراه با صدها شاهد دیگر که همان گونه که مرحوم شیخ محمدحسین کاشفالغطاء تأکید ورزیده ابوالفرج اصفهانی در تدوین کتاب «الاغانی» خویش تنها در اندیشه جمعآوری شنیدهها و روایات و اشعار و غزلیات و داستانها بدون توجه به صحت و سقم آنها و بیآنکه بخواهد به ارزیابی آنها بپردازد، بوده است و چنان که در بحث «شخصیت ادبی»
سکینه(سلام الله علیها) به اجمال گفتیم نسبتهای ناروایی را در کتاب خویش از دروغگویان شرابخواری چون حماد بنسابور نیز نقل کرده و گاه نیز در یک صفحه کتاب خود به صورت متناقض سخن رانده است. در اینجا نیز از اقدام امام سجاد(علیه السلام)در تهیه بوی خوش نوشته است در حالی که حضرت(علیه السلام)بیش از 20 سال قبل به شهادت رسیده بود.
اما به نوشته ابنسعد، خالد بنعبداللّه که حاکم مدینه بود دستور داد منتظر بمانند تا او بر جنازه نماز گزارد و خود برای کاری! از مدینه خارج شد. آنان برای معطر کردن جنازه، کافوری را به 30 دینار خریدند. پس از آن، خالد دستور داد شخصی به نام شیبة بننصاح بر جنازه حضرت(سلام الله علیها) نماز گزارد.
هر چه باشد، مورخین اتفاق نظر دارند که آن بانوی بزرگ در مدینه به خاک سپرده شده است. البته تصریح نشده که قبر او در بقیع است ولی طبع قضیه همین را اقتضا میکند. قبری که امروزه در قبرستان باب الصغیر دمشق سوریه واقع است و در گمان برخی، منسوب به سکینه(سلام الله علیها) میباشد همان گونه که مرحوم سیدمحسن امین تصریح و تأکید کرده هیچ ارتباطی به حضرت سکینه(سلام الله علیها) جز تشابه اسمی ندارد و بیشک مربوط به سکینه دیگری است که دختر یکی از ملوک بوده است. چنان که بر صندوقی که بر این قبر نهاده بودند به خط کوفی مشجّر عنوان «سکینه بنت الملک ...» نوشته شده بوده و مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز آن را دیده و برای مرحوم سیدمحسن امین بازگو نموده است. خود مرحوم امین نیز آن را دیده و تصریح میکند که مربوط به دختر یکی از ملوک است که نام سکینه را داشته و چون صندوق از کلمه «الملک» به بعد دچار شکستگی شده است معلوم نیست که کدام شاه و حاکم مراد است.
به هر حال آن گونه که همه مورخین نوشتهاند سکینه(سلام الله علیها) در مدینه مقیم بوده و در آنجا نیز رحلت نموده است و طبعا قبر او نیز باید در بقیع باشد. درود خداوند و اولیاء الهی و همه پاکان عالم بر روح بلند بانوی بزرگ ما حضرت سکینه و بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و خاندان پاک آن حضرت.
منابع
1ـ اعیانالشیعه، سیدمحسن امین، ج3، ص491 ـ 494. و ج6، ص449.
2ـ الاعلام، خیرالدین زرکلی، ج3، ص106.
3ـ اعلامالنساء المؤمنات، محمد حسون و امعلی مشکور، ص429 ـ 445.
4ـ تذکرة الخواص، سبط ابنجوزی، ص249 ـ 251.
5ـ تاریخ طبری، محمد بنجریر طبری، ج2، ص475 ـ 476 و ج5، ص439.
6ـ الکامل فی التاریخ، ابناثیر، ج2، ص343 و ج5، ص195.
7ـ انساب الاشراف، احمد بنیحیی بلاذری، ج2، ص194 ـ 195.
8ـ جنةالمأوی، شیخ محمدحسین کاشفالغطاء، ص164 ـ 169.
9ـ وفیات الاعیان، ابنخلکان، ج1، ص211.
10ـ الآغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج16.
11ـ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص89 ـ 90.
12ـ مجله پیام زن، سال اول، شماره 4.
13ـ زینب الکبری(سلام الله علیها)، شیخ جعفر نقدی، ص109.
14ـ سکینه بنتالحسین(ع)، علی دخیل.
15ـ فی رحاب ائمة اهل البیت، سیدمحسن امین، ج3، ص49 (همان اعیان الشیعه است).
منبع : پایگاه حوزه
که در سال 117 ه .ق پس از عمری سراسر فضیلت و عظمت رحلت کرد و اهل بیت(علیه السلام)را در فقدان خویش سوگوار نمود.
ولادت و نام
دیگر اینکه بنا بر یک احتمال و طبق یک قول، قرار ازدواج او با قاسم بنحسن(علیه السلام)گذاشته شده بود که حادثه عاشورا باعث شهادت قاسم(علیه السلام)شد و این ازدواج به سرانجام نرسید. خانم بنتالشاطی در تحقیق خویش، سن سکینه(سلام الله علیها) هنگام حضور در کربلا را 12 یا 13 سال دانسته است.
در باره اینکه نام اصلی سکینه(سلام الله علیها) چه بوده میان تاریخنویسان اختلافنظر است. آمنه، امیمه و امینه از جمله نامهایی است که گفتهاند و برخی گزارشها نشان میدهد که این امر در همان دوره نیز مورد اختلاف بوده است، اما آنچه همه بر آن اتفاق دارند این است که «سکینه» لقبی بوده که به حضرت(سلام الله علیها) داده شده است. برخی گفتهاند این لقب را مادرش رباب برای او برگزید. این مطلب را «ابن خلکان» در «وفیات الاعیان» آورده است.
رباب مادر سکینه
توضیح اینکه امرؤالقیس که از عربهای شام بود و در کیش مسیحیت بود پس از اسلام آوردن به خاطر شخصیتی که داشت بلافاصله پس از گرویدن به اسلام، توسط خلیفه دوم به مسؤولیت مسلمانان قبیله قضاعه گمارده شد و لذا در باره او گفتهاند هنوز حتی یک وعده نماز نخوانده بود که به این مسؤولیت دست یافت و هنوز آن روز را به شب نرسانده بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام)دختران او را خواستگاری نمود. البته لازم به یادآوری است که بنا بر نوشته طبری در تاریخ معروف خویش و نیز ابناثیر در تاریخ خود، امرؤالقیس یکی از کارگزاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بوده است که حضرت(صلی الله علیه واله) او را بر دو قبیله قضاعه و کلب گمارده بود و پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه واله) با اینکه بخشی از قبیله کلب دچار ارتداد شدند اما امرؤالقیس ثابتقدم ماند و دستورالعملی نیز از طرف ابوبکر دریافت کرد. از این رو تفصیلی که در باره اسلام آوردن او در زمان عمر و خواستگاری حضرت(علیه السلام)به صورتی که گذشت نقل شده مورد تردید است.
رباب بانویی باشخصیت و بزرگوار بود و شخصیت والای او مورد اعتراف و اذعان جمعی از سیرهنویسان قرار گرفته است. چنان که مورخ مشهور، هشام کلبی در بارهاش گفته است که «رباب از بهترین زنان و از برترین آنها بود.» و دیگری در باره او نوشته است:
«کانت من خیار النساء جمالاً و ادبا و عقلاً»، «او از نظر جمال و ادب و عقل از بهترین زنان بود». در باره شخصیت این بانو و جایگاهی که در نگاه امام حسین(علیه السلام)داشت همین بس که آن حضرت(علیه السلام)علاقه و احترام خویش به رباب و نیز سکینه دختر او را در چند بیت شعر که به همین مناسبت سروده بیان کرده است. متن آن شعر چنین است:
لعمرک اننّی لأحب دارا
تکون بها سکینة و الرباب
احبّهما و ابذل جلّ مالی
و لیس لعاتب عندی عتاب
مفاد این دو بیت این است که «به جان تو سوگند من خانهای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشند. آن دو را دوست دارم و همه مالم را برای آنان بذل میکنم و هیچ ملامتگری نیز حق سرزنش مرا ندارد».
در برخی روایات، بیت دیگری نیز افزوده شده است:
فلست لهم و ان عتبوا مطیعا
حیاتی او یغیبنی التراب
«اگر کسانی نیز در این باره مرا سرزنش کنند، آن را تا هنگامی که زندهام و نیز پس از آنکه خاک مرا در بر گیرد پیروی نخواهم کرد».
باید توجه کرد که ابیات یاد شده توسط خود حضرت(علیه السلام)سروده شده است و کسی نگفته که به عنوان زبان حال حضرت(ع)، توسط دیگران سروده شده باشد. شاید علاقه وافری که امام(علیه السلام)به رباب داشته مایه تعجب برادر بزرگوارش حضرت امام حسن(علیه السلام) گردیده است که بر اساس گزارش ابوالفرج اصفهانی در «آغانی» به نقل از خود سکینه(سلام الله علیها)، این ابیات را حضرت(علیه السلام) در پاسخ به امام حسن(علیه السلام) فرموده است. بهرحال اشعار یاد شده که برخی کلمات آن در نقلهای دیگر کمی تفاوت دارد، در میان مردم معروف بوده است و بسیاری از مورخین نیز آن را بازگو نمودهاند. بویژه که بیسابقه و یا کم سابقه بوده است که از اهل بیت(علیه السلام) کسی این گونه نسبت به همسر و دختر خود در قالب شعر اظهار محبت و علاقه و تعظیم نماید. چنان که نوشتهاند وقتی زنان اهل بیت(علیه السلام)را در اسارت در برابر یزید بنمعاویه حاضر کردند، یزید خطاب به «رباب» گفت: تو همان کسی هستی که حسین در باره تو و دخترت سکینه میگفت: لعمرک اننی لاحبّ دارا... و رباب فرمود: آری.
شعر دیگری نیز در همین زمینه از حضرت(علیه السلام)نقل شده که اگر چنین باشد
نشاندهنده گسترش و عمق بیشتر این علاقه است:
احبّ لحبّها جمیعا
و نثلة کلّها و بنی الرباب
و اخوالاً لها من آللام
احبّهم و طرّبنی جناب
این دو بیت در صورت صحت انتساب به حضرت(علیه السلام)حاکی از این است که حضرت(علیه السلام)از شدت علاقهای که به رباب داشته به بستگان مادری او از تیره «آللام» نیز اظهار علاقه میکرده است. چنان که ابوالفرج اصفهانی در برشماری مادران رباب او را به شخصی به نام «حارثة بن لام طائی» میرساند.
بهرحال رباب و سکینه هر دو چنان که از ابیات یاد شده پیداست مورد علاقه وافر امام(علیه السلام) بودهاند و البته که آن حضرت (علیه السلام) نیز شدیدا مورد علاقه آن دو بوده است. رباب که در کربلا نیز حضور داشت در دو قطعه مرثیهای که از او بر جای مانده این علاقه شدید را سوگمندانه بیان میکند و در یکی از آن دو سوگند میخورد که پس از شهادت حسین(علیه السلام)با کس دیگری ازدواج نخواهد کرد و لذا بعدها که برخی از بزرگان قریش پیشنهاد ازدواج به او دادند نپذیرفت و گفت:
«من پس از آنکه رسول خدا(صلی الله علیه واله) پدر شوهرم بوده است، کسی دیگر را به عنوان پدرشوهر قبول نمیکنم ...»
رباب که از حادثه شهادت امام حسین(علیه السلام) شدیدا متأثر و آزرده بود و آرام نداشت، پس از شهادت حضرت(علیه السلام)و در پایان دوران اسارت، آنگاه که به مدینه آمد، دیگر چنان که نوشتهاند حتی زیر سقف نیز جای نگرفت تا آنکه پس از یک سال، غم جانکاه این مصیبت، او را از پای در آورد و در مدینه درگذشت. برخی نیز گفتهاند که این بانوی داغدیده مدت یک سال را بر سر قبر همسرش حسین(علیه السلام)ماند و آنگاه به مدینه برگشت و از همین غم درگذشت. البته ماندن رباب در کربلا و یا برگشتن از شام و ماندن در کربلا را باید با تردید نگریست ولی آنچه مورد اتفاق مورخین است اینکه او از داغ این مصیبت بزرگ بیمار گشت و درگذشت. رحلت او را در سال 62 هجری نوشتهاند. او در یکی از آن دو سوگنامهاش میگوید:
ان الذی کان نورا یستضاء به
بکربلا، قتیل غیر مدفون
سبط النبی جزاکاللّه صالحة
عنّا و جُنّبت خسران الموازین
قد کنت لی جبلاً صعبا ألوذ به و
کنت تصحبنا بالرحم و الدین
من للیتامی و من للسائلین و مَن
یغنی و یأوی الیه کلّ مسکین
و اللّه لا ابتغی صهرا بصهرکم
حتی أغیّب بین الرمل و الطین
«آن نوری که دیگران از درخشش آن بهره میبردند، در کربلا کشته و بدون دفن رها شده است»
«ای نواده پیامبر که خداوند تو را جزای خیر دهد و در هنگامه میزان اعمال از هر زیانی باز دارد»
«تو برای من کوهی استوار بودی که بدان پناه میبردم و تو با مهربانی و از سر دینداری با ما همنشین بودی»
«پس از تو، یتیمان و درماندگان چه کسی را دارند؟ و چه کسی نیازمند را رفع نیاز میکند و هر مسکینی به او پناه میبرد؟»
«به خدا سوگند دیگر پس از وصلت با شما وصلتی را نمیخواهم تا آنگاه که میان خاک و گل پنهان شوم».
رباب پیش از آن و در اولین روزهای شهادت حسین(علیه السلام)آنگاه که اسرای اهل بیت(علیه السلام)را در محفل ابن زیاد حاضر کرده بودند، هنگامی که توانست به سر حسین(علیه السلام)دست یابد، آن سر مقدس و پاک را در دامن نهاده، بوسه میزد و این شعر را سرود:
واحسینا فلا نسیت حسینا
أقصدته أسنة الاعداء
غادروه بکربلاء صریعا
لاسقی اللّه جانبی کربلاء
«وای حسینم، من هرگز حسین را فراموش نمیکنم، حسینی که نیزههای دشمنان او را هدف قرار دادند»
«او را با خیانت در حالی که در کربلا افتاده بود کشتند. خداوند سرزمین کربلا را سیراب نکند».
مورخین در باره مدت عمر رباب مادر سکینه چیزی ننوشتهاند ولی اگر جریان اسلام آوردن امرؤالقیس، پدر رباب در زمان عمر و خواستگاری امیرالمؤمنین(علیه السلام)به تفصیلی که گذشت منطبق با واقع باشد رباب هنگام وفات تقریبا بین 40 الی 50 سال سن داشته است. البته چنان که اشاره شد طبری و ابناثیر در تاریخ خود تصریح نمودهاند که او نه تنها در زمان پیامبر(صلی الله علیه واله) اسلام آورده بود بلکه از طرف پیامبر (صلی الله علیه واله) مسؤولیت قبیله قضاعه و کلب را نیز بر عهده داشت، و تصریح هر دو مورخ یاد شده به اینکه این امرؤالقیس همان جدّ سکینه دختر امام حسین(علیه السلام)است ما را از این احتمال که ممکن است در نظر این دو، شخص دیگری مراد باشد باز میدارد ولی احتمال میرود تطبیقی که از ناحیه این دو مورخ صورت گرفته و او را جد سکینه معرفی کردهاند صحیح نباشد و شاهد اینکه هم تاریخنویس دیگر، بلاذری در انساب الاشراف و هم ابوالفرج در مقاتل الطالبیین از او با اسم امرؤالقیس بن عدی نام بردهاند ولی در طبری و کامل به عنوان امرؤالقیس بنالاصبغ ثبت شده است. و این خود نیازمند تحقیق بیشتری است که همین مقدار نیز ما را از موضوع اصلی که اجمالی از زندگی حضرت سکینه(سلام الله علیها) است باز داشت.
شخصیت خانوادگی و اجتماعی
این محیط مساعد افزون بر آن توجه ویژهای بود که پدر بزرگوارش به او و مادرش رباب داشت و طبعا این خود در شکلگیری شخصیت انسانی و اجتماعی و الهی او تأثیری دیگر داشت. او کربلا و شهادت پدر و برادران و عموها و بهترین فرزانگان عالم را شاهد بود و با همه وجود تلخی آن مصیبت و روزهای سخت اسارت و نیز پیروزی خون بر شمشیر را حس میکرد. دوران و سالهای پس از شهادت حسین(علیه السلام) یعنی دوران امامت حضرت امام سجاد(علیه السلام) نیز از سخترین دوران برای اهل بیت(علیه السلام)و شیعیان بود. او که طبعی لطیف داشت و در برخورد با جامعه از جاذبه اجتماعی ویژهای برخوردار بود طبیعی مینمود که حادثه کربلا در مقابل دیدگانش و نیز دوران غمانگیز اسارت همه وجود او را ریشریش کند. به قراری که سید بنطاوس نوشته است سکینه پس از شهادت پدرش و احتمالاً در غروب عاشورا جسد پاره پاره پدر را در بغل گرفت. گویا صحنه به گونهای بود که کسی را یارای جدا کردن سکینه از بدن بیسر حسین(علیه السلام) نبود که جمعی از بادیهنشینان خشن و به احتمال قوی از خود سپاهیان ابنزیاد او را کشانده و با خشونت از جسد پدرش جدا کردند.
آن بزرگوار که شجاعت را از پدر شهیدش(علیه السلام) به ارث برده بود طبق نوشته ابوالفرج اصفهانی، روز جمعه که حاکم مدینه خالد بنعبدالملک به منبر میرفت با کنیزان خود به مسجد میآمد و در مقابل او میایستاد و هنگامی که خالد به امیرالمؤمنین(علیه السلام) ناسزا میگفت، او و کنیزانش پاسخ ناسزاهای خالد را میدادند و به او دشنام میگفتند. حاکم نیز به مأمورینش دستور میداد که کنیزهای او را بزنند.
روزی در مجلس ترحیمی نشسته بود که دختری از خانواده عثمان نیز حضور داشت. دختر عثمان به انگیزه افتخار گفت: من دختر شهیدم! سکینه(سلام الله علیها) چیزی نگفت، تا آنکه به هنگام اذان، مؤذن جمله «أشهد أن محمدا رسولاللّه» را سر داد. سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟! آن زن گفت: دیگر هرگز بر شما فخرفروشی نخواهم کرد.
شخصیت ادبی
بهرحال آنچه از مجموع این گزارشها به دست میآید علاقه و توجه سکینه(سلام الله علیها) به سرودهها و اشراف به اشعار شعرای معاصر و تشویق آنان بویژه آنهایی که در وصف اهل بیت(علیه السلام)و شهدای آنان شعر میسرودند میباشد. از نمونه یاد شده در «آغانی» به خوبی پیداست که سکینه(سلام الله علیها) به سرودههای شاعران معاصر خویش حتی کسانی که شهرت فرزدق را نداشتند نیز اشراف و آگاهی داشته و آنها یا بسیاری از آنها را خوانده و از حفظ بوده است. بصیرت و خبرگی او به شعر تا آنجا بود که شعرا سرودههای خویش را برای داوری نزد او میآوردند تا قضاوت کند که کدام یک برتر است و به قضاوت او نیز رضایت میدادند. او نیز آنان را بزرگ میداشت و احترام میکرد و بر طبق یک گزارش، در حالی که او را نمیدیدند توسط کنیزی که ادبیات و شعر را به او آموزش داده بود به ارزیابی اشعار آنان میپرداخت. یک بار که جمعی از شعرا از جمله فرزدق، جریر، نصیب، کثیر عزّه و جمیل سرودههای خود را مطرح کرده بودند، او شعر جمیل را که متضّمن تعریف و تمجید از سخن اهل بیت(علیه السلام)و دادن عنوان شهادت به کشتگان آنان بود بر سایر سرودهها برگزید و طبق نوشته
سبط بنجوزی در تذکرةالخواص، چهار هزار دینار به او جایزه داد، به این دلیل که خود فرمود:
«جزاکاللّه خیرا جعلت لحدیثنا بشاشة و قتیلنا شهیدا».
«خدا به تو پاداش خیر دهد که در شعر خود بشاشت و شادابی را برای سخن ما قرار دادی و کشته ما را شهید خواندی».
البته جاعلان حدیث و تاریخنویسان درباری و آنان که عداوت خویش نسبت به اهل بیت(علیه السلام) را بارها در نوشتهها و نقلیات دروغین خود نشان دادهاند و با حمایت حکام بنیامیه و بنیمروان و بنیعباس بدترین نسبتها و افتراءها را بر چهرههای پاک اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام) و فرزندان آنان بستهاند و همراه با جنایتپیشگانی که تاریخ از حجم ستمی که آنان به اهل بیت(علیه السلام) کردند سرافکنده و شرمگین است، اینان نیز به مخدوش ساختن چهرههای پاکی چون سکینه سلاماللّه علیها به گونهای که مطابق خواست درباریان و فاسدان و دشمنان اهل بیت(علیه السلام)باشد پرداختند و برخی نیز ندانسته پذیرفتند.
حضرت سکینه (سلام الله علیها) از فرط عبادت و مقام عرفانیاش در روایتی آمده است که امام حسین(علیه السلام) در بارهاش فرمود: «و اما سکینة فغالب علیها الاستغراق معاللّه فلا تصلح لرجل» «اما سکینه آن چیزی که بر او غلبه دارد اشتغال کامل با خداوند است لذا مناسب هیچ مردی نیست». آن وقت دستهای علم و جهالت، آن گونه او را معرفی کرده است که گویا جلساتی را با غزلسرایان داشته و غزلیات آنان را ارزیابی مینموده است!! این است که میتوان گفت ستمی که از این ناحیه بر آن شخصیت والا رفته اگر بیش از ظلم و جنایتی که در کربلا و در اسارت بر او رفت نباشد کمتر نیست. از این رو همان مقدار را نیز که در باره شخصیت اجتماعی ـ ادبی آن بزرگوار و مراجعه شعرا به او نقل کردهایم با دیده تردید و احتیاط مینگریم.
در روزها و ماههایی که مصیبت بزرگ شهادت جوانان بنیهاشم حتی دشمنان خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله) را نیز به گریه میانداخت آیا میتوان پذیرفت که سکینه(سلام الله علیها) بیتوجه به همه این اشکها و گریهها به تغزّل و ارزیابی کار غزلسرایان مشغول بوده است! در حالی که مادرش رباب حتی حاضر به ازدواج با اشراف قریش نشد و از داغ حسین(علیه السلام)در گذشت. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که پس از شهادت حسین(علیه السلام) حتی یک زن هاشمی نیز نه شانهای به سر زد و نه حنا گذاشت تا مختار سرهای قاتلین حسین(علیه السلام) را برای ما فرستاد:
«ما امتشطت فینا هاشمیة ولا اختضبت حتی بعث الینا المختار برؤوس الذین قتلوا الحسین صلواتاللّه علیه».
امالبنین نیز هر روز در بقیع به همراه فرزند کوچک ابوالفضل(علیه السلام)به نام عبیداللّه حاضر میشد و در سوگ چهار پسر شهیدش به مرثیهسرایی میپرداخت و اهل مدینه جمع میشدند و چنان مرثیه او سوزناک بود که کسی مانند مروان بنحکم که از دشمنان اهل بیت(علیه السلام) بود نیز از سوز آن به گریه میافتاد. آیا پذیرفته است که سکینه (سلام الله علیها) آن بانویی که به تعبیر سیدالشهدا(علیه السلام) «مستغرق جذبه الهی» بود متوجه غزلسرایانی چون «عمر بنأبیربیعه» باشد؟ این در حالی است که وقتی اسرا را به شام آوردند و مردم به تماشای آن نوامیس الهی ایستاده بودند سکینه (سلام الله علیها) به یکی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه واله) به نام «سهل بن سعد ساعدی» که حضور داشت فرمود: به این کسی که این سر بریده را بر نیزه دارد بگو که سر را جلوتر از ما ببرد تا مردم مشغول نگاه به آن سر شوند و به حرم رسول خدا (صلی الله علیه واله) نگاه نکنند:
«قل لصاحب هذا الرأس أن یقدّم الرأس أمامنا حتییشتغل الناس بالنظر الیه ولا ینظروا الی حرم رسولاللّه (صلی الله علیه واله)».
سهل میگوید: نزدیک مأمور حمل سر شدم و به او گفتم: آیا خواسته مرا برآورده میکنی و در عوض 400 دینار دستمزد بگیری؟ گفت: خواستهات چیست؟ گفتم: سر را در جلو زنان ببری. او این کار را کرد و من آنچه را گفته بودم به او پرداخت کردم.
وقتی اهتمام حضرت سکینه(سلام الله علیها) نسبت به مسأله نگاه دیگران، آن هم در جایی که او اختیاری ندارد تا این اندازه است آیا حتی میتوان تصور کرد که آن بزرگوار چندی بعد
فارغ از این امور میزیسته است؟!
هنگامی که برادر شیرخوارش علیاصغر(علیه السلام) به شهادت رسید به گونهای سکینه(سلام الله علیها) بیتاب و بیهوش شد که حتی نتوانست برای وداع با پدرش حسین(علیه السلام) بایستد و در حالی که دیگر دختران و زنان اهل بیت(علیه السلام)گرد حسین(علیه السلام)حلقه زده بودند او در جای خویش در حال گریه و شیون مانده بود که نگاه حسین(علیه السلام)در این حال به دخترش سکینه(سلام الله علیها) افتاد. برای صحبت و دعوت به صبر در کنار دخترش ایستاد و طبق نقل این شعر را خطاب به او خواند:
سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی
منک البکاء اذا الحِمام دهانی
لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة
ما کان منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فأنت أولی بالذی
تأتینه یا خیرة النسوان
«سکینه، بدان که بعد از من، آنگاه که مرگم فرا رسد، گریهات طولانی خواهد بود»
«تو با اشک حسرتت، قلبم را آتش نزن، مادامی که روحم در بدنم است»
«پس آنگاه که کشته شدم تو به آنچه میکنی سزاواری، ای برترین زنان»
بهرحال جای پرداختن تفصیلی به آنچه در این زمینه به حضرت(سلام الله علیها) نسبت دادهاند نیست و پیش از این بارها توسط محققین شیعه و حتی برخی از نویسندگان و پژوهشگران اهل سنت به گونهای عالمانه به بررسی و ارزیابی و مردود دانستن نسبتهای یاد شده پرداخته شده که میتواند مورد استفاده علاقهمندان قرار گیرد. ولی از آن میان یک نکته را ناگفته نمیگذاریم و آن اینکه اگر آن گونه که کسانی چون ابوالفرج اصفهانی نوشتهاند سکینه(سلام الله علیها) به حضور در جلسات شعر و داوری میان اشعار سروده شده میپرداخته است و ذوق ادبی و شعری آن حضرت (سلام الله علیها) در حدی بوده که آنان گمان بردهاند، خوب طبیعی بود اشعار بسیاری از آن حضرت (سلام الله علیها) بویژه در رثای پدر شهیدش(علیه السلام)بر جای بماند در حالی که تعداد ابیاتی که از او در دست است و در قالب یک مرثیه برای پدرش حسین(علیه السلام)باقی مانده به ده بیت نیز نمیرسد.
لازم به گفتن نیست که در جامعهای که آن همه عداوت و بغض نسبت به اهل بیت(علیه السلام)نشان داده میشود و دهها سال بر منابر به گونهای رسمی به برترین انسان پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) ناسزا گفته میشود و فرزندان او را آن گونه میکشند و حتی زنده زنده لای دیوار میگذارند (چنان که از قضا خود ابوالفرج اصفهانی، اسامی و شرح حال این کشتهشدگان تا زمان خودش را یک به یک در کتابی جداگانه به نام «مقاتل الطالبیین» گردآوری کرده است) دیگر چه باک و جای چه شگفتی که توسط دروغپردازانی چون «حماد بنسابور» آن کذّاب و دائمالخمر معروف به بانوی بزرگ اهل بیت(علیه السلام)جسارت شود.
ازدواج
نوشتهاند روزی جمعی از مردم کوفه در مدینه به دیدن حضرت سکینه (سلام الله علیها) آمدند تا به او عرض سلام کنند. به آنان فرمود: خدا میداند که من نسبت به شما بغض دارم. شما جدم علی را کشتید، و نیز پدرم حسین و برادرم علی و شوهرم مصعب را کشتید. با کدام رو مرا ملاقات میکنید. در کوچکی مرا یتیم کردید و در بزرگی بیوهام نمودید.
لکن این سخن بر مذاق مرحوم سیدمحسن امین، صاحب کتاب ارزشمند اعیانالشیعه، که در شرح حال بزرگان و شخصیتهای شیعه است، خوش نیامده و در دفاع از اهل کوفه یاد آور شده که این اهل کوفهاند که در گذشته و حال، شیعه و دوستدار شما و گسترشدهنده فضایل شما بودهاند نه دیگران.
البته به مرحوم امین، آن عالم بزرگوار، میتوان یاد آور شد که اگر سخن یاد شده ساخته دست هواخواهان مصعب در مذمت مردم کوفه و در طرفداری از قیام مصعب نباشد، باید گفت مردم کوفه آنقدر ناسپاسی و جفا در حق اهل بیت(علیه السلام) کردهاند که مستحق این سرزنش حضرت(سلام الله علیها) باشند و آنان را و هیچ جامعه دیگری را بر اهل بیت(علیه السلام) منّتی نیست که طرفداری کردهاند و جزء دوستداران آنان بودهاند. این امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بود که با انتقال مرکز خلافت و امامت خویش از مدینه به کوفه، به این شهر جایگاه و شخصیتی ویژه داد و باز همین مردم کوفه بودند که امام حسن مجتبی(علیه السلام) را رها کردند و بدین گونه حکومت را تماما به شام و در دستهای بنیامیه منتقل نموده و عزّت روزهای حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دستخوش فرومایگانی چون ابنزیاد و حجاج بنیوسف قرار دادند و فرزند پیامبر(صلی الله علیه واله) و بهترین و پاکترین انسانهای گرده زمین را آن گونه کشتند و سپس به تماشای زنان و دختران و کودکان آنان به صف ایستادند. و بدین گونه بود که زینب سلاماللّه علیها آن سخنرانی شدید را در توبیخ مردم آن دیار در هنگامه ورود به کوفه ایراد فرمود و به سختی آنان را سرزنش و تحقیر نمود.
وفات حضرت سکینه(سلام الله علیها)
لکن تاریخ وفات حضرت(سلام الله علیها) را سال 117 هجری نوشتهاند. ابنخلکان تاریخ دقیق آن را پنجشنبه 5 ربیعالاول این سال نوشته است. بدین ترتیب سکینه(سلام الله علیها) هنگام وفات حدود 67 تا 70 سال سن داشته است. وفات او در مدینه و در زمان حکومت هشام بنعبدالملک در حالی که خالد بنعبدالملک حاکم مدینه بود اتفاق افتاد. ولی به نوشته ابنسعد در کتاب طبقات خود، حاکم وقت مدینه، خالد بنعبداللّه بنالحرث بنالحکم بود. برخی نوشتهاند سکینه(سلام الله علیها) که ساکن مدینه بود در همین سال ولی در مکه درگذشت و برخی مردم نیز رحلت او را در خارج مکه در مسیر عمره دانسته و قبر او را در ناحیه زاهر که در مسیر عمره قرار دارد شمردهاند. ولی به نوشته مرحوم سیدمحسن امین، مورخین وفات او را در مدینه میدانند. به هر روی، درگذشت سکینه(سلام الله علیها) را به حاکم مدینه اعلام کردند. در حالی که در آغاز روز و در هوایی بسیار گرم بود آنان را معطل نگه داشت و ظاهرا به انگیزه بیاحترامی به جنازه حضرت(سلام الله علیها) برای نماز حاضر نشد تا جنازه حالتی نامطلوب پیدا کند. تأخیر او تا پس از نماز عشا نیز به درازا کشید. مردم نیز دسته دسته اقدام به گزاردن نماز بر جنازه حضرت(سلام الله علیها) نمودند.
بر اساس نقل ابوالفرج اصفهانی، امام سجاد(علیه السلام)دستور داد که از عطریات تهیه کردند و با بکارگیری بوی خوش، فضا را برای نمازگزاردن مردم و جلوگیری از وضعیت نامطلوب تا هنگام دفن آماده ساختند. البته واضح است بنابراین که رحلت سکینه(سلام الله علیها) در سال 117 ه••• .ق باشد چنان که نوع مورخین گفتهاند در آن زمان بیش از 20 سال از شهادت امام سجاد(علیه السلام) میگذشته است و قهرا این قضیه در باره آن حضرت(علیه السلام) نمیتواند صحت داشته باشد. حتی در باره امام باقر(علیه السلام) نیز بعید است چرا که شهادت امام باقر(علیه السلام) بنا بر معروف در سال 114 هجری بوده است؛ بنابراین درگذشت سکینه(سلام الله علیها) در زمان امامت حضرت صادق(علیه السلام) اتفاق افتاده است. البته برخی شهادت امام باقر(علیه السلام) را در سال 117 و یا 118 نیز گفتهاند. بهرحال وفات سکینه(سلام الله علیها) با شهادت امام سجاد(علیه السلام) که در سال 94 یا 95 واقع شده بسیار فاصله دارد. و این خود شاهدی است همراه با صدها شاهد دیگر که همان گونه که مرحوم شیخ محمدحسین کاشفالغطاء تأکید ورزیده ابوالفرج اصفهانی در تدوین کتاب «الاغانی» خویش تنها در اندیشه جمعآوری شنیدهها و روایات و اشعار و غزلیات و داستانها بدون توجه به صحت و سقم آنها و بیآنکه بخواهد به ارزیابی آنها بپردازد، بوده است و چنان که در بحث «شخصیت ادبی»
سکینه(سلام الله علیها) به اجمال گفتیم نسبتهای ناروایی را در کتاب خویش از دروغگویان شرابخواری چون حماد بنسابور نیز نقل کرده و گاه نیز در یک صفحه کتاب خود به صورت متناقض سخن رانده است. در اینجا نیز از اقدام امام سجاد(علیه السلام)در تهیه بوی خوش نوشته است در حالی که حضرت(علیه السلام)بیش از 20 سال قبل به شهادت رسیده بود.
اما به نوشته ابنسعد، خالد بنعبداللّه که حاکم مدینه بود دستور داد منتظر بمانند تا او بر جنازه نماز گزارد و خود برای کاری! از مدینه خارج شد. آنان برای معطر کردن جنازه، کافوری را به 30 دینار خریدند. پس از آن، خالد دستور داد شخصی به نام شیبة بننصاح بر جنازه حضرت(سلام الله علیها) نماز گزارد.
هر چه باشد، مورخین اتفاق نظر دارند که آن بانوی بزرگ در مدینه به خاک سپرده شده است. البته تصریح نشده که قبر او در بقیع است ولی طبع قضیه همین را اقتضا میکند. قبری که امروزه در قبرستان باب الصغیر دمشق سوریه واقع است و در گمان برخی، منسوب به سکینه(سلام الله علیها) میباشد همان گونه که مرحوم سیدمحسن امین تصریح و تأکید کرده هیچ ارتباطی به حضرت سکینه(سلام الله علیها) جز تشابه اسمی ندارد و بیشک مربوط به سکینه دیگری است که دختر یکی از ملوک بوده است. چنان که بر صندوقی که بر این قبر نهاده بودند به خط کوفی مشجّر عنوان «سکینه بنت الملک ...» نوشته شده بوده و مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز آن را دیده و برای مرحوم سیدمحسن امین بازگو نموده است. خود مرحوم امین نیز آن را دیده و تصریح میکند که مربوط به دختر یکی از ملوک است که نام سکینه را داشته و چون صندوق از کلمه «الملک» به بعد دچار شکستگی شده است معلوم نیست که کدام شاه و حاکم مراد است.
به هر حال آن گونه که همه مورخین نوشتهاند سکینه(سلام الله علیها) در مدینه مقیم بوده و در آنجا نیز رحلت نموده است و طبعا قبر او نیز باید در بقیع باشد. درود خداوند و اولیاء الهی و همه پاکان عالم بر روح بلند بانوی بزرگ ما حضرت سکینه و بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و خاندان پاک آن حضرت.
منابع
1ـ اعیانالشیعه، سیدمحسن امین، ج3، ص491 ـ 494. و ج6، ص449.
2ـ الاعلام، خیرالدین زرکلی، ج3، ص106.
3ـ اعلامالنساء المؤمنات، محمد حسون و امعلی مشکور، ص429 ـ 445.
4ـ تذکرة الخواص، سبط ابنجوزی، ص249 ـ 251.
5ـ تاریخ طبری، محمد بنجریر طبری، ج2، ص475 ـ 476 و ج5، ص439.
6ـ الکامل فی التاریخ، ابناثیر، ج2، ص343 و ج5، ص195.
7ـ انساب الاشراف، احمد بنیحیی بلاذری، ج2، ص194 ـ 195.
8ـ جنةالمأوی، شیخ محمدحسین کاشفالغطاء، ص164 ـ 169.
9ـ وفیات الاعیان، ابنخلکان، ج1، ص211.
10ـ الآغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج16.
11ـ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص89 ـ 90.
12ـ مجله پیام زن، سال اول، شماره 4.
13ـ زینب الکبری(سلام الله علیها)، شیخ جعفر نقدی، ص109.
14ـ سکینه بنتالحسین(ع)، علی دخیل.
15ـ فی رحاب ائمة اهل البیت، سیدمحسن امین، ج3، ص49 (همان اعیان الشیعه است).
منبع : پایگاه حوزه