نویسنده: محمد عابدالجابری
مترجم: محسن آرمین
مترجم: محسن آرمین
ما در اینجا به مسئلهای که در دوران جدید ذهن محققان قصص قرآنی را به خود مشغول داشته است،(1) یعنی مسئلهی رابطه میان قصص قرآنی و حقایق تاریخی نخواهیم پرداخت. قرآن همانگونه که کتاب داستان و رمان به معنای فنی ادبی معاصر نیست، کتاب تاریخ به معنای علمی معاصر هم نیست. قرآن همچنان کتاب دعوتی دینی است و چون هدف از قصص قرآن ضرب المثل و عبرتآموزی است، طرح مسئلهی حقیقت تاریخی بلاموضوع و بیمعناست. حقیقتی که قصص قرآن مطرح میکنند همان عبرت و درسی است که باید از آنها گرفت.
آری قصص قرآن داستانهای خیالی نیستند، بلکه از وقایعی تاریخی سخن میگویند که وارد آگاهیهای تاریخی معهود عرب شده. مردمان عرب همگی امی نبودند، بلکه برخی از ایشان یهود و نصارایی بودند که در مکه و یثرب و شمال و شرق و غرب جزیرة العرب زندگی میکردند. بعضی از ایشان در علم انساب خبره بودند و در داستانهای انبیاء نظیر داستان نوح و طوفان و فرعون تخصص داشتند. این دانشها و آگاهیها علاوه بر داستانهای عاد و ثمود و دیگر اقوامی که ذکری از آنها در تورات به میان نیامده، در میراث فرهنگی و فکری معهود عرب وارد شده بود.
واقعیت این است که بسیاری از حوادث تاریخی که قصص قرآن از پیامبران بنیاسرائیل نقل میکنند تا حد زیادی مطابق آن چیزی است که در تورات و انجیل آمده و قرآن در واقع آمده تا تأیید کنندهی کتابهای آسمانی پیشین باشد، درست همانگونه که انجیل آمد و تأیید کنندهی تورات بود. همین قاعده دربارهی سایر رسالتهای آسمانی نیز صدق میکند. حقیقت تاریخی در این حوزه در ذات خود استقلالی ندارد، بلکه بخشی از تاریخ مقدسی است که کتابهای آسمانی از آن حکایت میکنند. پیشتاز همهی کتابهای آسمانی در این زمینه تورات است که مصدر اساسی و احتمالاً برای مورخانی که به تاریخ بنیاسرائیل و روابط ایشان با جوامع دیگر پرداختهاند، تنها مصدر به شمار میآید.
ما با قصصی که در قرآن مکی آمده از این منظر مواجه خواهیم شد و آنها را برحسب ترتیب نزول مطرح خواهیم کرد. همچنین از همین منظر و به قصد گستردن مجال مقایسه، نصوصی را از تورات و انجیل عرضه خواهیم کرد. این روش را جایگزین نقل گفتههایی خواهیم کرد که مفسران از مطالب پذیرفته شده در نزد یهودیان و احبار و قسیسان اخذ کردهاند، مطالبی که بیشتر آنها در واقع تأویلات و گمانهزنیهای بیگانه با نصوص تورات و انجیل است و نقل آنها در حقیقت برگرفتن بخشی از ادبیات دینی گرفتار در ظن و گمان و تأویل و محکوم به اختلافات مذهبی است. زیرا همچنان که میان آنچه در قرآن آمده و تأویلات فرق مختلف اسلامی، اعم از باطنی و غیرباطنی، اختلاف زیادی وجود دارد، میان تورات و آنچه «اسرائیلیات» خوانده میشود و بیشتر مفسران بدان اعتماد کردهاند هم تفاوت بسیاری وجود دارد. این درست است که قرآن تصریح کرده که تورات و انجیل، به ویژه در سطح عقیدهی توحید و تنزیه و بشارت به ظهور «نبی امی» یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، دستخوش تحریف شدهاند، اما در غیر این موارد، قرآن آنچه را در تورات و انجیل آمده تصدیق میکند: «مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ» (آل عمران: 3). تفاوتهایی که میان روش تورات و انجیل و روش قرآن در عرضهی حوادث وجود دارد، ترجیحاً به ویژگی دعوت محمدی برمیگردد، زیرا این دعوت از سویی به زبان عربی مبین است (که اهل این زبان را با هدف فهماندن به ایشان در چارچوب امور معهود در میانشان خطاب میکند) و از سویی دیگر دعوتی است برای همهی مردمان و نه نژادی خاص. برخلاف تورات که هر مسئلهای در آن بر محور بنیاسرائیل دور میزند و برخلاف انجیلها که نویسندگان آنها از خاطرات و مشاهدات و نوع فهم و دریافتشان از پدیدهی مسیح و سلوک و دعوت او سخن گفتهاند.
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول
آری قصص قرآن داستانهای خیالی نیستند، بلکه از وقایعی تاریخی سخن میگویند که وارد آگاهیهای تاریخی معهود عرب شده. مردمان عرب همگی امی نبودند، بلکه برخی از ایشان یهود و نصارایی بودند که در مکه و یثرب و شمال و شرق و غرب جزیرة العرب زندگی میکردند. بعضی از ایشان در علم انساب خبره بودند و در داستانهای انبیاء نظیر داستان نوح و طوفان و فرعون تخصص داشتند. این دانشها و آگاهیها علاوه بر داستانهای عاد و ثمود و دیگر اقوامی که ذکری از آنها در تورات به میان نیامده، در میراث فرهنگی و فکری معهود عرب وارد شده بود.
واقعیت این است که بسیاری از حوادث تاریخی که قصص قرآن از پیامبران بنیاسرائیل نقل میکنند تا حد زیادی مطابق آن چیزی است که در تورات و انجیل آمده و قرآن در واقع آمده تا تأیید کنندهی کتابهای آسمانی پیشین باشد، درست همانگونه که انجیل آمد و تأیید کنندهی تورات بود. همین قاعده دربارهی سایر رسالتهای آسمانی نیز صدق میکند. حقیقت تاریخی در این حوزه در ذات خود استقلالی ندارد، بلکه بخشی از تاریخ مقدسی است که کتابهای آسمانی از آن حکایت میکنند. پیشتاز همهی کتابهای آسمانی در این زمینه تورات است که مصدر اساسی و احتمالاً برای مورخانی که به تاریخ بنیاسرائیل و روابط ایشان با جوامع دیگر پرداختهاند، تنها مصدر به شمار میآید.
ما با قصصی که در قرآن مکی آمده از این منظر مواجه خواهیم شد و آنها را برحسب ترتیب نزول مطرح خواهیم کرد. همچنین از همین منظر و به قصد گستردن مجال مقایسه، نصوصی را از تورات و انجیل عرضه خواهیم کرد. این روش را جایگزین نقل گفتههایی خواهیم کرد که مفسران از مطالب پذیرفته شده در نزد یهودیان و احبار و قسیسان اخذ کردهاند، مطالبی که بیشتر آنها در واقع تأویلات و گمانهزنیهای بیگانه با نصوص تورات و انجیل است و نقل آنها در حقیقت برگرفتن بخشی از ادبیات دینی گرفتار در ظن و گمان و تأویل و محکوم به اختلافات مذهبی است. زیرا همچنان که میان آنچه در قرآن آمده و تأویلات فرق مختلف اسلامی، اعم از باطنی و غیرباطنی، اختلاف زیادی وجود دارد، میان تورات و آنچه «اسرائیلیات» خوانده میشود و بیشتر مفسران بدان اعتماد کردهاند هم تفاوت بسیاری وجود دارد. این درست است که قرآن تصریح کرده که تورات و انجیل، به ویژه در سطح عقیدهی توحید و تنزیه و بشارت به ظهور «نبی امی» یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، دستخوش تحریف شدهاند، اما در غیر این موارد، قرآن آنچه را در تورات و انجیل آمده تصدیق میکند: «مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ» (آل عمران: 3). تفاوتهایی که میان روش تورات و انجیل و روش قرآن در عرضهی حوادث وجود دارد، ترجیحاً به ویژگی دعوت محمدی برمیگردد، زیرا این دعوت از سویی به زبان عربی مبین است (که اهل این زبان را با هدف فهماندن به ایشان در چارچوب امور معهود در میانشان خطاب میکند) و از سویی دیگر دعوتی است برای همهی مردمان و نه نژادی خاص. برخلاف تورات که هر مسئلهای در آن بر محور بنیاسرائیل دور میزند و برخلاف انجیلها که نویسندگان آنها از خاطرات و مشاهدات و نوع فهم و دریافتشان از پدیدهی مسیح و سلوک و دعوت او سخن گفتهاند.
پینوشت:
1- از جمله کسانی که دربارهی این موضوع نوشتهاند و آراء ایشان در دههی پنجاه قرن گذشته مناقشات زیادی برانگیخته. مرحوم محمد خلف الله است. او در کتاب خود تحت عنوان الفن القصصی فی القرآن به نتایجی به شرح زیر میرسد: «هدف از قصهی قرآنی تاریخ نیست، بلکه موعظه و عبرتآموزی است. سخنان برخی از شخصیتهای داستانهای قرآن درواقع اقوالی است که قرآن بر زبان ایشان جاری ساخته است. مضمون قصص قرآنی، تاریخی است که عرب معاصر پیغمبر از آنها آگاه بوده است». هرچند ما با این نتایج مخالفتی نداریم، اما روش ما در رسیدن به نتایج مذکور با مرحوم خلف الله متفاوت است، همچنان که پژوهش ما به کلی عاری از مناقشاتی است که در آن زمان دربارهی قصص قرآن مطرح بوده است.
منبع مقاله :عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول