اهميت معاد از ديدگاه قرآن
اشاره
وجود حدود 1200 آيه درباره معاد در مجموع قرآن مجيد كه قريب به يك سوم آيات قرآن را تشكيل مىدهد، و اين كه تقريباً در تمام صفحات قرآن بدون استثنا، ذكرى از معاد به ميان آمده، و اين كه بسيارى از سورههاى اواخر قرآن به طور كامل، يا به طور عمده، درباره معاد و مقدمات و علائم و نتايج آن سخن مىگويد، شاهد گوياى اين مدعى است.
در جاى جاى قرآن مجيد بعد از موضوع ايمان به خدا، ايمان به جهان ديگر آمده و تقريباً در 30 آيه دو موضوع را قرين هم قرار داده. و يؤمنون باللَّه و اليوم الاخر يا تعبيرى شبيه آن فرموده است و در بيش از 100 مورد اشاره به اليوم الاخرة يا الاخرة فرمود است.
چرا چنين نباشد در حالى كه:
1 - ايمان به خدا و حكمت و عدالت و قدرت او بدون ايمان به معاد كامل نمىگردد.
2 - ايمان به معاد به زندگى انسان مفهوم مىدهد، و زندگى اين جهان را از پوچى در مىآورد.
3 - ايمان به معاد روند تكاملى زندگى بشر را در مسير روشنى نشان مىدهد.
4 - ايمان به معاد ضامن اجراى تمام قوانين الهى، و انگيزه اصلى تهذيب نفوس، و احقاق حقوق و عمل به تكاليف و ايثار شهيدان و فداكارى فداكاران است و انسان را حسابگر خويش مىسازد.
5 - ايمان به معاد روح دنيا پرستى را كه خمير مايه تمام خطاها و جنايات است تضعيف مىكند، و دنيا را از صورت يك هدف نهايى بيرون آورده، مبدل به يك وسيله براى نيل به سعادت جاويدان مىسازد، و چقدر ميان اين دو ديدگاه تفاوت است!
6 - ايمان به معاد به انسان در برابر شدائد نيرو مىبخشد و چهره وحشتانگيز مرگ را كه هميشه به صورت كابوسى بر افكار انسانها سنگينى داشته، و آرامش را از آنها سلب مىكرده، دگرگون مىسازد و آن را از مفهوم فنا و نيستى به دريچهاى به سوى جهان بقا تغيير مىدهد.
7 - كوتاه سخن اين كه ايمان به معاد به اضافه ايمان به مبدأ عالم هستى خط فاصل فرهنگ خداپرستان و ماديين محسوب مىشود.
با اين اشاره به قرآن باز مىگرديم و به آيات زير گوش جان فرا مىدهيم.
1 - اللَّه لا اله الا هو ليجمعنكم الى يوم القيامة لا ريب فيه و من اصدق من اللَّه حديثاً. نساء، 87
2 - زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبئو ن بما عملتم و ذلك على اللَّه يسير. تغابن، 7
3 - و يستنبونك احق هو قل اى و ربى انه لحق و ما انتم بمعجزين. يونس، 53
4 - و قال الذين كفورا لا تأتينا الساعة قل بلى و ربى لتأتينكم عالم الغيب. سبا، 3
5 - ربنا انك جامع الناس ليوم لا ريب فيه ان اللَّه لا يخلف الميعاد. آل عمران، 9
6 - الا ان الذين يمارون فى الساعة لفى ضلال بعيد. شورى، 18
7 - والذين كذبوا بآياتنا و لقاء الاخرة حبطت اعمالهم هل يجزون الا ما كانوا يعملون. اعراف، 147
8 - و ان الذين لا يؤمنون بالاخرة اعتدنا لهم عذاباً اليماً اسراء، 10
9 - و قيل اليوم ننساكم كما نسيتم لقاء يومكم هذا و ماواكم النار و ما لكم من ناصرين. جاثيه، 34
10 - و ان تعجب فعجب فولهم ءاذا كنا تراباً ءانا لفى خلق جديد اولئك الذين كفروا بربهم و اولئك الاغلال فى اعناقهم و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون. رعد، 5
ترجمه
2 - كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد، بگو آرى، به پروردگارم سوگند كه همه شما در قيامت مبعوث خواهيد شد، سپس آن چه را عمل مىكرديد به شما خبر مىدهند، و اين براى خدا آسان است.
3 - از تو مىپرسند: آيا آن وعده مجازات الهى حق است؟ بگو آرى، به خدا سوگند قطعاً حق است، و شما نمىتوانيد از آن جلوگيرى كنيد!
4 - كافران گفتند قيامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد، بگو آرى، به پروردگارم كه از غيب آگاه است سوگند كه به سراغ همه شما خواهد آمد.
5 - پروردگارا! تو مردم را در روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد، خداوند هرگز از وعده خود تخلف نمىكند.
6 -... آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مىكنند در گمراهى عميقى هستند.
7 - و كسانى كه آيات ما و لقاء رستاخيز را تكذيب و انكار كنند اعمالشان نابود مىگردد، آيا جز آن چه را عمل كردهاند پاداش داده مىشوند؟!
8 - آنها كه به قيامت ايمان نمىآورند عذاب دردناكى برايشان آماده ساختهايم.
9 - و به آنها گفته مىشود: امروز شما را فراموش مىكنيم، همان گونه كه شما ديدار امروز را فراموش كرديد، و جايگاه شما دوزخ است و هيچ ياورى نداريد!
10 - و اگر مىخواهى از چيزى تعجب كنى، عجيب، گفتار آنها است كه مىگويند: آيا آن هنگامى كه خاك شديم (بار ديگر زنده مىشويم و) به خلقت جديدى باز مىگرديم؟! آنها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدهاند و آن غل و زنجيزها است در گردنشان و آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن خواهند ماند.
تفسير و جمع بندى
تأكيدهاى پى در پى :
در نخستين آيه، سخن از اجتماع قطعى انسانها در آن روزى كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست به ميان آمده مىفرمايد: «هيچ معبودى جز اللَّه نيست، و به طور قطع همه شما را در روز قيامت كه شك و ترديدى در آن راه ندارد جمع مىكند اللَّه لا اله الا هو ليجمعنكم الى يوم القيامة لا ريب فيه).
سپس براى تأكيد بيشتر مىافزايد: چه كسى از خدا راستگوتر است؟! و من اصدق من اللَّه حديثاً
آغاز و انجام آيه، و بندبند آن، هر كدام تأكيدى است بر اين مسأله، و نشان دهنده ميزان اهميتى است كه قرآن براى اين موضوع قائل است. (1)
قابل توجه اين كه ريب به گفته مقائيس اللغه در اصل به معنى هر گونه شك است يا شكى كه آميخته با خوف و ترس باشد و اگر اين واژه بر حاجت نيز اطلاق مىشود به خاطر آن است كه صاحب حاجت معمولاً شك در حصول آن دارد، شكى آميخته با خوف از دست رفتن!
در فروق اللغه ميان شك و ريب تفاوتى ذكر شده، كه ارتياب شكى است آميخته با تهمت.
شايد به كار رفتن اين واژه در قرآن مجيد در مورد معاد نيز به خاطر همين باشد كه مخالفان علاوه بر اين كه درباره معاد اظهار شك مىكردند پيامبر را نيز متهم مىنمودند كه اين مطالب را از خود ساخته است.
البته جاى اين سؤال باقى مىماند كه چرا قرآن در اين جا و مانند آن تنها به ادعا قناعت كرده و دليلى ذكر نفرموده است؟
اين به خاطر آن است كه اولاً دلائل معاد در جاى جاى قرآن مجيد بارها و به طور مكرر مطرح شده، و نيازى نبوده است كه در هر آيه تكرار گردد، ثانياً گويى قرآن مىخواهد اين حقيقت را بيان كند كه دلائل معاد آن قدر روشن و واضح و آشكار است كه جاى هيچ گونه شك و ترديد را باقى نمىگذارد. (2)
در دومين آيه به پيامبر اكرم دستور مىدهد كه مؤكداً سوگند ياد كند كه قيامت و حشر و نشر در كار است، مىفرمايد: كافران گفتند: هرگز برانگيخته نخواهند شد! بگو: آرى به پروردگارم سوگند كه همه شما برانگيخته خواهيد شد، سپس آن چه را عمل مىكرديد به شما خبر مىدهد، و اين براى خدا آسان است. زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبئون بما عملتم و ذلك على اللَّه يسير.
مىدانيم سوگند ياد كردن معمولاً كار خوبى نيست، آن هم سوگند به پروردگار، و لذا قرآن مردم را از آن نهى مىكند و مىگويد: و لا تجعلوا اللَّه عرضة لا يمانكم خدا را معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد. بقره، 224.
ولى گاه مطلب به قدرى مهم است كه ياد كردن سوگند در مورد آن نه تنها ممنوع نيست، بلكه لازم است.
قابل توجه اين كه علاوه بر تأكيداتى كه در لتبعثن و لتبنئن وجود دارد، در پايان آيه نيز تصريح مىكند كه اين كار براى خدا آسان است، و لذا نبايد در آن شك و ترديد كنيد. (3)
در سومين آيه همين مطلب را به صورت سؤال و پاسخى كه در ميان پيامبر و مشركان رد و بدل شده است مطرح مىكند، مىفرمايد: آنها از تو مىپرسند آيا وعده عذاب الهى حق است؟! و يستنبؤنك احق هو
بايد توجه داشت يستنبؤنك از نبأ به معنى خبر مهم است، و به گفته راغب در مفردات به معنى خبر مفيد و با عظمت است كه انسان علم يا ظن غالب نسبت به آن دارد، و تا اين امور سه گانه فايده، عظمت، و علم در آن نباشد، به آن نبأ گفته نمىشود بنابراين اخبار مشكوك، يا كم اهميت، يا بىفايده را نبأ نمىگويند، و اگر مىبينيم در سوره نبأ توصيف به عظيم شده براى تأكيد بيشتر است و اگر به پيامبر نبى گفته مىشود نيز به خاطر خبرهاى او است كه واجد اين ويژگىهاى سه گانه است.
سپس به پيامبر دستور مىدهد: بگو آرى سوگند به پروردگار من كه اين حق است قل اى و ربى انه لحق
تكيه بر عنوان رب اشاره به اين معنى است كه قيامت ادامه ربوبيت پروردگار، و از مظاهر آن مىباشد، توضيح اين سخن در بحث دلائل معاد به خواست خدا به زودى خواهد آمد. و در پايان آيه باز تأكيد بيشترى كرده، مىگويد: و شما نمىتوانيد خدا را ناتوان سازيد و از چنگال عدالت او فرار كنيد و ما انتم بمعجزين
جمعى از مفسران اين آيه را اشاره به حقانيت قرآن يا نبوت پيامبر اسلام دانستهاند، در حالى كه آيه قبل و بعد آن به خوبى گواهى مىدهد كه منظور از اين نبأ همان مسأله معاد و عذاب بدكاران در قيامت است كه با انواع تأكيدات، به عنوان يك واقعيت مسلم، بيان شده.
كلمهاى و سوگند ربى و ان و لام در لحق و خود واژه حق و اسميه بودن جمله، و جمله و ما انتم بمعجزين هر كدام بيانگر تأكيدى در اين زمينه است.
در چهارمين آيه همين مطلب در شكل تازهاى مطرح شده، نخست از زبان كافران نقل مىكند كه آنها گفتند: قيامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد يعنى اصلاً قيامتى در كار نيست. و قال الذين كفروا لا تانينا الساعة
سپس به پيامبر دستور مىدهد: بگو: سوگند به پرودگار كه آگاه بر اسرار نهان است به طور قطع و مسلم قيامت به سراغ شما خواهد آمد! قل بلى و ربى لتأئينكم عالم الغيب تكيه بر عنوان عالم الغيب ممكن است از اين نظر باشد كه علت انكار منكران معاد به خاطر اين بود كه مىگفتند: چه كسى مىتواند اين ذرات پراكنده را از اطراف و اكناف زمين جمع آورى كند؟ و چه كسى مىتواند اعمال انسانها را كه همگى محو و نابود شده، و آثارى از آن باقى نمانده، محاسبه كند، و پاداش و كيفر دهد؟ قرآن با يك كلمه مىگويد همان خدايى كه عالم الغيب و آگاه از همه اسرار نهان است، اين كار را بر عهده گرفته.
اما اين كه چرا يكى از نامهاى قيامت ساعة است؟ به خاطر آن است كه به گفته ارباب لغت ساعة در اصل به معنى جزء كوچكى از اجزاء زمان است، يا به تعبير ديگر لحظات زودگذر و از آن جا كه حساب بندگان در قيامت، يا اصل قيام قيامت، به سرعت انجام مىگيرد، اين نام براى قيامت انتخاب شده است. (4)
ضمناً بايد توجه داشت كه به گفته لسان العرب واژه ساعت هم به لحظه ناگهانى پايان جهان گفته مىشود، و هم به قيام قيامت كه آن نيز به طور ناگهانى رخ مىدهد.
بعضى ساعة را به سه گونه تقسيم كردهاند: ساعت كبرى و ساعت وسطى و ساعت صغرى.
اولى روز رستاخيز، و دومى روز مرگ ناگهانى اهل يك زمان مانند قوم نوح كه همزمان با طوفان غرق شدند و سومى روز مرگ هر انسانى است. (5)
در پنجمين آيه همين معنى از زبان راسخان در علم مطرح شده كه آنها نيز به هنگام مناجات با خداوند روى مسأله معاد و رستاخيز به عنوان يكى از قطعىترين مسائل تكيه مىكنند، و مىگويند «پروردگارا! تو مردم را براى روزى كه هيچ شك و ريبى در آن نيست جمع مىكنى ربنا انك جامع الناس ليوم لا ريب فيه
و براى تأكيد بيشتر مىافزايند: خداوند هرگز از وعده خود تخلف نمىكند ان اللَّه لا يخلف الميعاد.
در اين آيه نيز چندين تأكيد به چشم مىخورد واژه ان، جمله اسميه جمله لاريب فيه و جمله ان اللَّه لا يخلف الميعاد.
انكار معاد عين گمراهى است
يمارون در اصل از مراء يا مريه گرفته شده كه به گفته مقاييس اللغه دو معنى دارد: نخست كشيدن دست بر پستان حيوان براى دوشيدن شير، و دوم صلابت و استحكام است، ولى راغب در مفردات تنها همان معنى اول را ذكر كرده است.
سپس اين واژه به معنى ترديد و شك آمده است، هر چند راغب مىگويد مفهومى محدودتر از شك دارد شايد از اين نظر كه مريه شك آميخته با جستجوگرى و تحقيق را مىرساند، همان گونه كه دوشنده شير تلاش و كوشش براى بيرون كشيدن شير از پستان مىنمايد.
و مماراة به معنى مجادله در بحث، و اصرار در جدال است، گويى هر يك از طرفين مىخواهند آن چه را در فكر ديگرى است استخراج كنند و يا به گفته مقاييس هر يك از آن دو، داراى صلابت و خشونت در بحثاند، و همان گونه كه در بالا اشاره شد يكى از معانى مريه، صلابت است.
قابل توجه اين كه تعبير به ضلال بعيد در ده آيه از قرآن مجيد آمده است كه عموماً درباره كفار و مشركان و منكران معاد است، و اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه گمراهى عميق از آن اين گروه است، چرا كه اگر ايمان به خدا و روز جزا وجود داشته باشد، گمراهى جنبه سطحى خواهد داشت، و احتمال هدايت و بازگشت به جاده حق زياد است، ولى انكار توحيد يا معاد انسان را به آخرين مرحله گمراهى مىكشاند و از صراط مستقيم هدايت كاملاً دور مىسازد يا به تعبير ديگر دلايل خداشناسى و معاد آن قدر روشن است كه شبيه مسائل حسى است، كسى كه در اين دو امر گرفتار گمراهى شود، گمراهى او عميق خواهد بود.
در هفتمين آيه به مسأله حبط اعمال نابود شدن ثواب كارهاى نيك منكران معاد اشاره كرده مىگويد: كسانى كه آيات ما و لقاى آخرت را تكذيب كردند اعمالشان نابود مىشود، آيا جز آن چه را عمل مىكردند جزا داده مىشوند؟
والذين كذبوا بآياتنا و لقاء الاخرة حبطت اعمالهم هل يجزون الا ما كانوا يعملون
حبط در لغت در اصل به معنى باطل شدن يا بيمار گشتن است (6) و در تعبيرات آيات و روايات به معنى نابودى ثواب اعمال به خاطر پارهاى از گناهان است.
در لسان العرب آمده است كه حبط به اين معنى است كه انسان كارى را انجام دهد و سپس آن را باطل كند.
در اين كه آيا حبط به طور كلى در مورد طاعات و معاصى حاكم است و اينها دائماً در يكديگر اثر مىگذارند؟ در ميان علماى علم كلام گفتگو است كه به خواست خدا در جاى خود مشروحاً از آن بحث خواهيم كرد، ولى اين مسأله به صورت قضيه جزئيه جاى ترديد نيست كه بعضى از امور مانند كفر سبب نابود شدن پاداش تمام اعمال نيك است، يعنى اگر كسى بىايمان از دنيا برود تمام اعمال خيرى را كه انجام داده همچون خاكسترى در ميان يك تندباد محو و نابود مىشود، آيه فوق در مورد منكران آيات خدا و معاد همين را مىگويد و اين دليل روشنى بر اهميت معاد از نظر قرآن مجيد است.
در هشتمين آيه كسانى را كه ايمان به آخرت ندارند صريحاً به عذاب اليم تهديد كرده، مىفرمايد: و براى آنها كه به قيامت ايمان نمىآورند عذاب دردناكى آماده كردهايم. و ان الذين لا يؤمنون بالاخرة اعتدنا لهم عذاباً اليماً.
از يك سو مىگويد هم اكنون اين مجازات آماده است تا كسى گمان نكند وعده نسيه داده شده، و از سوى ديگر عذاب الهى را به اليم و دردناك بودن توصيف مىكند، تا اهميت ايمان به معاد را روشنتر سازد.
واژه عذاب اليم دهها بار در قران مجيد در آيات مختلف تكرار شده و غالباً در مورد كافران و منافقان است، و گاه در مورد گناهان مهمى همچون كنارهگيرى از جهاد توبه 39 و تعدى به هنگام قصاص بقره 178 يا اشاعه فحشاء نور 19 يا ظلم و ستم زخرف 65 و مانند آن از گناهان عظيم و كبيره، به كار رفته است.
در نهمين آيه سه مجازات دردناك براى كسانى كه روز قيامت را به فراموشى بسپارند بيان كرده مىفرمايد در قيامت به كافران گفته مىشود ما امروز شما را فراموش مىكنيم همان گونه كه شما ديدار امروز را فراموش كرديد.
قيل اليوم تساكم كما نسيتم لقاء يومكم هذا. و جايگاه شما آتش است و ماواكم النار و هيچ ياورى براى شما نيست و ما لكم من ناصرين
در واقع به فراموشى سپردن قيامت سرچشمه هرگونه ضلالت است. همان گونه كه قرآن مىگويد: ان الذين يضلون عن سبيل اللَّه لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب: كسانى كه از راه خدا گمراه گشتند عذاب شديدى دارند به خاطر اين كه روز حساب را به فراموشى سپردند (سوره ص، آيه 26. (7)
البته خداوند همه جا حاضر است و همه چيز نزد او حاضر، و فراموشى براى او معنى ندارد منظور اين است كه اين فراموش كاران را چنان از رحمت خود بىنصيب مىسازد كه گويى آنها را به فراموشى سپرده است! دقت كنيد
بالاخره در دهمين و آخرين آيه منكران معاد را به خلود در آتش و جاودانگى عذاب تهديد مىكند روى سخن را به پيامبر كرده، مىفرمايد: اگر مىخواهى تعجب كنى عجيب است گفتار آنها كه مىگويند: آيا هنگامى كه خاك شديم به خلقت جديدى باز مىگرديم؟ و ان تعجب فعجب قولهم ءاذا متنا و كنا تراباً أ انا لفى خلق جديد.
سپس مىافزايد: آنها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدند، و آنها غل و زنجيرها است كه در گردنشان است و آنها اصحاب آتشند، جاودانه در آن خواهند ماند اولئك الذين كفروا بربهم و اولئك الاغلال فى اعناقهم و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون.
در آغاز آيه سخن از تعجب كفار مىگويد، سپس اين تعجب را از عجايب مىشمرد، يعنى آيا مطلبى به اين وضوح، و با اين همه دلائل روشن، جاى تعجب دارد؟ و در پايان آيه آنها را به صورت زندانيانى معرفى مىكند كه غلها و زنجيرها بر گردن دارند، چه غل و زنجيرى سختتر از تعصب و جهل و هواپرستى كه هر گونه آزادى انديشه را از آنها مىگيرد تا آن جا كه مسالهاى به اين روشنى مايه تعجب آنها مىگردد چرا كه مخالف هواى نفس و تقليد كوركورانه آنها است.
توجه داشته باشيد نمىگويد در قيامت غل و زنجير بر گردن دارند بلكه ظاهر آيه اين است كه هم اكنون چنين هستند همان گونه در اشعار عرب آمده است: لهم عن الرشد اغلال و افياد: آنها در برابر هدايت غلها و زنجيرها دارند.
ولى بعضى از مفسران آيه را اشاره به وضع آنها در قيامت مىدانند كه غل و زنجيرها به گردنشان خواهد افتاد (8) و بعضى هر دو احتمال را ذكر كردهاند. (9) ولى بعضى آن را فقط اشاره به وضع حال آنها در دنيا شمردهاند چنان چه مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان مىگويد: اين جمله اشاره به گرفتار شدن در جهان ماده و تكيه بر هوا و تقيد به قيود جهل و غلهاى انكار است. (10)
مسلم است اين گونه غل و زنجيرها كه انسان به اختيار خود در اين جهان بر دست و پا و گردن خويش مىنهد در قيامت به صورت غل و زنجيرهاى آتشين تجسم خواهد يافت، و او را از ارتقاء به مقام قرب پروردگار باز خواهد داشت.
نتيجه
و درست به همين دليل بحثهاى معاد در قران گستردهترين بحثها بعد از توحيد و خداشناسى است.
پی نوشت :
1. آيات فراوان ديگرى نيز در قرآن است كه همه بر اين موضوع تأكيد مىكند كه در معاد هيچ ريبى نيست مانند آيه 7 حج و آيه 9 و 25 آل عمران، آيه 12 انعام، آيه 21 كهف، آيه 59 غافر، آيه 7 شورى، و آيه 26 و 33 جاثيه.
2. بايد توجه داشت كه لام در ليجمعنكم علامت قسم است، سپس با نون تأكيد ثقيله همراه شده، و بعد با جمله لا ريب فيه تأكيد گرديده و سرانجام با جمله و من اصدق من اللَّه حديثاً مؤكدتر شده است در اين كه چرا ليجمعن در اين جا با الى متعدى شده، با اين كه قاعدتاً بايد با فى باشد؟ بعضى از مفسران گفتهاند: يا به خاطر اين است كه ليجمعن به معنى ليشرن است كه با الى متعدى مىشود و يا الى در اين جا به معنى فى مىباشد.
3. زعم بروزن طعم در اصل به معنى سخنى است كه يقيناً يا احتمالاً دروغ است، و گاهى به پندار باطل كه خالى از سخن باشد نيز گفته مىشود، بعضى از مفسران مانند شيخ طوسى در تبيان و قرطبى و نويسنده و روح البيان نقل كردهاند كه زعم كنيه دروغ است.
4. فعل ساع به معنى زوال آمده است كه مفهوم زودگذر بودن در آن نهفته است، المنار مىگويد: ساعة در اصل لغت به معنى زمان كوتاهى است كه با عمل معينى كه در آن واقع مىشود تعيين مىگردد. المنار، جلد 7، ص 359.
5. تاج العروس فى شرح القاموس و مفردات راغب.
6. مقائيس اللغه (ماده حبط).
7. الميزان، ج 13، ص 50.
8. مجمع البيان، سوره رعد ذيل آيه 5 و تفسير قرطبى، ج 5، ص 3513.
9. فخر رازى، ج 19، ص 9.
10. تفسير الميزان، ج 11، ص 329.