شوق وصال

ياران در روشنايي مهتاب به طرف صبح سپيد حرکت کردند، اما من شب را به شب پيوند زده و در تاريکي ها راه گم کردم. گاهي فجر صادق را ديدم، اما در حرکت به سوي آن سستي ورزيدم. اين بار تصميم گرفته ام با توکل به معبود، خويشتن را به جمع کاروانيان برسانم. ياورا، ياري ام کن تا اين راه را به سرعت بپيمايم.
جمعه، 16 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شوق وصال
شوق وصال
شوق وصال

خدايا، از چند صباح پيش که در وادي شب شکنان قدم گذاشته ام، تا به حال تعداد کثيري از هم قطارانم بار سفر بسته اند و عزم ديدار دوست نموده اند؛ اما من رو سياه، از کاروان عقب افتاده ام.
ياران در روشنايي مهتاب به طرف صبح سپيد حرکت کردند، اما من شب را به شب پيوند زده و در تاريکي ها راه گم کردم. گاهي فجر صادق را ديدم، اما در حرکت به سوي آن سستي ورزيدم. اين بار تصميم گرفته ام با توکل به معبود، خويشتن را به جمع کاروانيان برسانم.
ياورا، ياري ام کن تا اين راه را به سرعت بپيمايم.
از دستنوشته هاي شهيد عباس محمدي
منبع: کتاب امتداد




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط