نويسنده: اصغر دادبه
تصديق:
در لغت به معني باور داشتن، اقرار کردن و پذيرفتن و در اصطلاح به معني علم يا ادراک و يا دريافتِ مقيد به قيد حکم است. چنانکه ادراک يا دريافت مجرّد از حکم - که ميتوان از آن به ادراک يا دريافت مطلق تعبير کرد - تصور محسوب ميشود. توضيح سخن آنکه وقتي ما چيزي را به چيزي، يعني تصوري را به تصوري ديگر نسبت دهيم، يا از آن سلب کنيم به حکم پرداختهايم و به عمل تصديق دست زدهايم، مثل «انسان حيوان است»، يا «انسان سنگ نيست». چنين است وقتي حکم ميکنيم که: «فرهنگ ايران گرانبار است» يا «ايراني جنگطلب نيست».بنيادهاي تصديق: هر تصديق، چنانکه در مثالهاي بالا ديده ميشود، وابسته به سه عنصر است که ميتوان از آنها به بنيادهاي تصديق تعبير کرد. از اين عناصر يا از اين بنيادها اصطلاحاً، به تصور تعبير ميشود و موضوع چنين طرح ميگردد که هر تصديق وابسته به سه تصور است: 1) تصور موضوع، يا محکومٌ عليه، يعني تصور آن چيز، يا آن عنصر که در باب آن حکم ميشود، مثل «انسان»، «فرهنگ ايران» و «ايراني» در مثالهاي بالا. در دستور زبان فارسي از موضوع، يا محکومٌ عليه به مسندٌاليه تعبير ميشود؛ 2) تصور محمول، يا محکومٌ به، يعني تصور آن چيز، يا آن عنصر که به موضوع نسبت داده ميشود يا از موضوع سلب ميگردد، مثل «حيوان» و «سنگ»، «گرانبار» و «جنگطلب» در مثالهاي بالا. در دستور زبان فارسي از محمول، يا محکومٌ به، به مسند تعبير ميشود؛ 3) تصور نسبت حُکميه، يعني تصور نسبت محمول به موضوع، مثل تصور «حيوان بودن انسان»، تصور «سنگ نبودن انسان» تصور «گرانبار بودن فرهنگ ايران»، و تصور «جنگطلب نبودن ايراني» در مثالهاي بالا. در زبان فارسي، معمولاً دو فعل ربطي «است» و «نيست» بيانگر نسبت حُکميه، يا به تعبير دقيقتر بيانگر ايقاع نسبت حکميه هستند. از نسبت حکميه گاه به رابط يا رابطه نيز تعبير ميشود و اين اصطلاح در دستور زبان فارسي نيز رايج است. وقتي حکم صادر شد و تصديق صورت گرفت در قالب جملهاي ريخته ميشود و بر زبان جاري ميگردد، يا بر صفحهي کاغذ نوشته ميشود، مثل جملهي «انسان، حيوان است». در منطق از اين جملهها، اصطلاحاً به قضيه تعبير ميشود.
جوهر تصديق، يکي از پرسشهاي مهم در باب تصديق اين پرسش است که جوهر يا اصل تصديق چيست؟ آيا تصورات سهگانه شرط حصول تصديق است يا شَطر آن، يعني جزو بنيادي و جوهر آن؟ و بدين ترتيب دو نظريه در اين باب در منطق به ظهور رسيده است که ميتوان از آن دو به نظريهي شرط و نظريهي شَطر تعبير کرد. نظريهي شرط، نظريهي جميع حکماست و نظريهي شَطر، نظريهي امام فخر رازي. 1) نظريهي شطر: بر طبق اين نظريه - امام فخر رازي عليرغم تمام حکما اظهار داشته است - تصديق نه امري بسيط، بلکه امري است مرکب که از چهار جزء اساسي و جوهري تشکيل و ترکيب شده است. اين چهار جزء عبارتند از: تصور موضوع، تصور محمول، تصور نسبت حکميه و حکم. بدين ترتيب از ديدگاه امام فخر رازي تصورات سهگانه، نه شرط تصديق، بلکه شطر تصديقاند و سه جزء از چهار جزء تصديق به شمار ميآيند. 2) نظريهي شرط: بر طبق اين نظريه - که نظريهي تمام حکما بجز امام فخر رازي و پيروان اوست - تصورات سهگانه جزء ذاتي تصديق به شمار نميآيند، بلکه اموري هستند خارج از تصديق و به اصطلاح شرط تحقق تصديق محسوب ميشوند و تصديق، امري است بسيط و چيزي نيست جز همان حکم که در نظر امام فخر جزء چهارم تصديق به شمار ميآيد. حکما بر آنند که اين امر بسيط امري است واحد که به سبب بساطت نه تقسيم ميگردد، نه تجزيه ميپذيرد. بنابراين نميتوان گفت پديدهاي است که از به هم پيوستن چند تصور بحاصل آمده است. آنان اين امر بسيط را - که از آن به حکم تعبير ميشود - حالت علم يا يقين ميدانند که در باب وقوع نسبت يا عدم وقوع نسبت در ذهن تصديق کننده پديد ميآيد. حکيم سبزواري در تأييد نظريهي حکما - يعني نظريهي شرط - و نقد و ردّ نظريهي امام فخر رازي چنين سروده است:
أَلاِرتساميُّ مِن ادراکِ الحِجا *** اِمّا تصوّرٌ يکونُ ساذِجا
أو هُوَ تصديقٌ هُوَ الحُکمُ فَقَط *** وَ مَنْ يُرَکِبهُ فَيَرکَبُ الشَّطَط
و محمد بن محمود حسيني يزدي در رسالهي شرح کبري، موسوم به بهجة الطالبين در نقد نظريهي امام فخر از قول حکما چنين مينويسد: «و حکما معارضه با امام نمودهاند و خلاف مدعاي وي را گرفتهاند و دليل بر آن، به طريق خُلف، به اين نحو گفتهاند: تصديق مرکب نيست، زيرا که اگر مرکب باشد پس تصور جزء او خواهد بود و حال آنکه تصور قسيم تصديق است و قسيمان با هم جمع نميشوند. پس ثابت شد که تصديق مرکب نيست، بلکه بسيط است» (شرح کبري، به نقل از منطق صوري، 13 پاورقي).
اقسام تصديق: معمولاً رسم بر اين است که تصديق و تصور را به بديهي و نظري تقسيم ميکنند، و تصور و تصديق بديهي را تصور و تصديقي ميدانند که خود به خود معلوم و روشن بوده و نيازمند فکر و تأمل نباشد و تصور و تصديق نظري، برعکس تصور و تصديق بديهي خود به خود روشن و واضح نيست و به فکر و تأمل نيازمند است. چنانکه تصور «روشني و تاريکي»، يا «سردي و گرمي»، تصور بديهي است و تصور «روح» و «فرشته» تصور نظري است. نيز تصديق اين امر که «روز روشن است»، يا «کل از جزء خود بزرگتر است» تصديق بديهي است و تصديق اين معني که «روح مجرد است» يا «زمين کروي است» تصديق نظري محسوب ميشود، به تَبَع طبقهبندي تصور به تام و غير تام، يا حقيقي و غير حقيقي ميتوان تصديق را هم به تام و غير تام تقسيم کرد. بدين معني که تصديق نام را تصديقي به شمار آورد که مبتني است بر تصورات حقيقي و بيان کنندهي حقيقت يک امر به طور کامل و تصديق غير تام را تصديقي دانست که مبتني بر تصورات غير تام است و حقيقت يک امر را به طور کامل بيان نميکند.
کتابنامه :
جز آنچه در متن مقاله آمده است: دانشنامهي علائي، بخش منطق؛ 5-9؛ اساس الاقتباس، 3-5؛ الحاشية علي تهذيب المنطق، مؤسسة النشر الاسلامي، 14-16؛ اشکال ميزان، 4-7؛ شرح منظومهي منطق، چاپ سنگي، 8-9؛ کتاب الکبري في المنطق، پيوست جامع المقدمات، اسلاميه، 170-171؛ منطق صوري، محمد خوانساري، 8-14.
منبع مقاله :
دائرةالمعارفتشيع، جلد 4، (1391)، تهران: مؤسسهي انتشارات حکمت، چاپ اول