مشركان در مواجهه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، از آنجا كه توان مقابله با قرآن و آوردن مثل قرآن و حتی سورهای كوچك همانند قرآن را نداشتند، با آوردن بهانههای مختلف، از ایمان آوردن استنكاف میكردند. آنها درخواستهای عجیب و غریب و پیاپی زیر را مطرح میكردند: چرا پیامبر اسلام، نهرها و چشمههای آب جاری از بیابان خشك مكه ظاهر نمیكند؟ چرا قصری از طلا ندارد؟ چرا به آسمان صعود نمیكند؟ چرا نامهای از سوی خدا از آسمان برای آنها نمیآورد؟ چرا كوه صفا را به طلا تبدیل نمیكند؟ و... (1) چرا تكهای از آسمان را به زمین و مقابل كافران نمیآورد؟ چرا خدا را نزد آنان حاضر نمیكند؟ چرا فرشتگان را نمیآورد؟
آنگاه پس از دیدن معجزاتی همانند حركت درخت و سخن گفتن جمادات میگفتند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جادو كرده است.
اینان از یك سو میخواستند اعجاز قرآن را نادیده بگیرند و از سوی دیگر تقاضا میكردند طبق تمایلات این و آن، هر امر خارق العادهای را كه پیشنهاد كنند، انجام دهد؛ مثلاً یكی پیشنهاد خارج ساختن چشمههای آب كند؛ دیگری بگوید من قبول ندارم باید كوههای مكه را طلا كنی؛ سومی هم بهانه بگیرد كه این كافی نیست باید به آسمان صعود كنی و به این ترتیب معجزه را به صورت بازیچهی بی ارزشی درآورند و آخر كار بعد از دیدن همهی اینها ساحرش بخوانند.
قرآن برای پاسخگویی به این بهانهجویان لجوج، از دو راه وارد میشود:
نخست میگوید: به آنها «بگو معجزه كار من نیست كه با تمایلات شما انجام گیرد، معجزات همه نزد خداست» (قُل إنَّما الآیاتُ عِنْدَاللهِ).
همانگونه كه سایر پیامبران معجزهای را كه خداوند به آنها عطا كرده بود، انجام میدادند، پیامبر اعظم نیز معجزهای را نشان میداد كه خداوند به او اعطا كرده بود. برای نمونه دربارهی حضرت موسی، خداوند بود كه به او معجزاتی همانند تبدیل شدن عصا به اژدها و... را عنایت كرد. (2) او میداند چه معجزهای با چه زمانی و برای چه اقوامی متناسب است؛ او میداند چه افرادی درصدد تحقیق و پیجویی حقاند و چه افرادی بهانه گیرند و دنبال هوای نفس؟
از این رو از رسول خدا میخواهد كه بگو «من فقط انذاركننده و بیم دهندهی آشكارم» (وَ إنَّما أنا نذیرٌ مُبینٌ).
پاسخ دیگر اینكه: اگر آنان به دنبال حق جوییاند، آیا معجزهی قرآن برایشان كافی نیست؟
اگر به راستی به دنبال حقاند و میخواهند با دیدن معجزه به حقانیت قرآن پی ببرند، معجزهی قرآن برایشان كافی است و اگر به دنبال بهانه جوییاند، اگر هزاران معجزه انجام شود، باز هم ایمان نخواهند آورد.
از همهی اینها گذشته، معجزه باید هماهنگ با شرایط زمان و مكان و چگونگی دعوت پیامبر باشد. پیامبری كه آیینش جاودانی است، باید معجزهی جاودانی داشته باشد.
پیامبری كه دعوتش جهانگیر است و باید قرون و اعصار آینده را نیز در برگیرد، باید معجزهی روحانی و عقلانی روشنی داشته باشد كه فكر همهی اندیشمندان و صاحب خردان را به سوی خود جذب كند. مسلماً برای چنین هدفی قرآن مناسب است و عصای موسی و ید بیضا و... كه در مكان و زمان محصور است، ناكافی است. (3)
قران و معجزات اقتراحی
شبههگران به چند آیه برای اثبات خودداری رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از ارائهی معجزات، استدلال كردهاند كه در ادامه، آیات را بررسی میكنیم:آیات 90 تا 93 سورهی اسراء
به پندار برخی، آیات 90 تا 93 سورهی اسراء از بهترین دلایل برای اثبات معجزه نداشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ زیرا وقتی آنان درخواست معجزاتی همانند جوشیدن چشمه و... را مطرح كردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جای ارائهی معجزات درخواستی فرمود: من یك بشر و پیامبر هستم، پس از ارائهی معجزه شانه خالی كرد.پاسخ:
خداوند در آیات سورهی اسراء برخی از درخواستهای غیرمنطقی مشركان را مطرح كرده است. قبل از بیان این درخواستهای غیرمنطقی ابتدا خداوند مجدداً به قرآن تحدی كرده، با صراحت اعلام میكند كه اگر جن و انس جمع شوند، نمیتوانند همانند قرآن ارائه كنند. (4)در آیهی 88 سوره، به تمامی خصوصیات قرآن و صفات كمالی كه از نظر لفظ و معنا دارد، تحدی و اعجاز قرآن ثابت شده است. در این آیه، نه تنها به فصاحت و بلاغت قرآن، بلكه به تمام وجوه اعجاز قرآن تحدی شده است؛ زیرا اگر منظور از معجزه بودن، لفظ آن بود، دیگر معنا نداشت همهی جن و انس را دخالت دهد، بلكه باید میفرمود: اگر همهی عرب جمع شوند، نمیتوانند مثل آن بیاورند.
علاوه بر این ظاهر آیه میرساند كه تحدی مزبور مدت معینی ندارد و شامل تمام دورههای تاریخ از زمان نزول قرآن تا روز قیامت میشود. (5)
پس خداوند متعال در این آیه بر همهی موجودات عاقل (الانسُ و الجِنُّ) تحدی كرده، و با تصریح به ناتوانی آنها طی جملهی «لا یأتونَ بمِثْلِهِ» آنها را برانگیخته است و با جملهی «وَ لوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً» تحریك بیشتری كرده و از آنان خواسته است كه اگر راست میگویند همانند قرآن كریم ارائه كنند.
آیهی بعد یكی از جنبههای اعجاز قرآن، یعنی «جامعیت» را مطرح و به این نكته تصریح میكند كه خداوند برای مردم در این قرآن از هر نمونهای از انواع معارف بیان كرده است؛ با این حال بیشتر مردم جاهل و نادان جز انكار حق و نادیده گرفتن دلایل هدایت، عكس العملی نشان ندادند. (6)
تنوع محتویات قرآن، آن هم از انسانی درس نخوانده، از وجوه اعجاز قرآن است؛ زیرا در این كتاب آسمانی، دلایل متین و منطقی عقلی دربارهی عقاید با بیان احكام متین و استوار براساس نیازمندیهای بشر در همهی زمینهها و حقایق تاریخی قرآن، بی نظیر، هیجانانگیز، بیدارگر، دلچسب، تكان دهنده و خالی از هرگونه خرافه در كنار یكدیگر آمده است. مباحث اخلاقی قرآن دلها را زنده و مسائل علمی آن حقایق را روشن میكند. خلاصه، قرآن در هر وادی گام مینهد، عالیترین نمونه را نشان میدهد.
با توجه به محدودیت معلومات انسان و با توجه به محیط زندگی رسول خدا، آیا وجود این همه محتوای متنوع در زمینههای توحیدی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و نظامی دلیل بر این نیست كه این قرآن، كلام خداست؟
به همین دلیل اگر جن و انس جمع شوند كه همانند آن را بیاورند، قادر نخواهند بود.
خداوند تبارك و تعالی پس از بیان معجزهی قرآن، به بهانههای آنان اشاره میكند: «وَ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً *أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِیراً *أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً *أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً» (7): و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم تا اینكه چشمهی جوشانی از این سرزمین [خشك و سوزان] برای ما خارج سازی، یا باغی از نخل و انگور از آن تو باشد و نهرها در لابه لای آن جاری كنی، یا قطعات آسمان را- آن چنان كه میپنداری- بر سر ما فرود آری یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاوری، یا برای تو خانهای پر نقش و نگار از طلا باشد یا به آسمان بالا روی حتی اگر به آسمان روی، ایمان نمیآوریم، مگر آنكه نامهای بر ما فرود آوری كه آن را بخوانیم!» بگو: «منزه است پروردگارم [از این سخنان بیمعنا]! مگر من جز انسانی فرستادهی خدا هستم؟!»
چنان كه مشاهده میشود، برخی از درخواست های مشركان، مانند آوردن خداوند و فرشتگان در برابر چشمان مشركان، محال بالذات است و روشن است ارائهی چیزی كه محال بالذات باشد، امكان پذیر نیست. اگر كسی نتاند دو لیتر آب را در ظرف یك لیتری جای دهد، آیا به معنای ناتوانی شخص است یا غیرممكن بودن آنچه درخواست شده است؟ اگر ریاضیدانی هرچند قوی نتواند نتیجه 2+2 را 5 به دست بیاورد، این نه به دلیل ضعف علمی ریاضیدان، بلكه به دلیل غیرممكن بودن كار است.
مشابه این درخواست را بنی اسرائیل از حضرت موسی داشتند (8) و آن حضرت نیز خدا را در برابر چشمان آنان حاضر نكرد، آیا این، به معنای پیامبر نبودن حضرت موسی است؟ آنان حتی نمیگفتند ما ایمان نمیآوریم تا آنكه از خدایت درخواست كنی كه چنین و چنان كند، بلكه میگفتند ما به تو ایمان نمیآوریم، مگر وقتی كه تو خودت نهر و چشمه جاری سازی و... .
اگر منظورشان این بوده است كه آن جناب به این عنوان كه یكی از افراد بشر است، این كارها را انجام دهد، پاسخ آنان روشن است؛ زیرا بشر كجا و چنین قدرت مطلقه و غیرمتناهی و ارائهی محالات ذاتی كجا؟ و اگر مقصودشان این بوده كه آن حضرت از این جهت كه مدعی رسالت است، چنین كارهایی را انجام دهد، باز هم نشان دهندهی لجاجت آنان است؛ زیرا رسالت و نبوت تنها این اقتضا را دارد كه آنچه را خداوند به او پیغام داده، به مردم ابلاغ كند. رسول خدا، آفریدگار نیست كه بتواند هرچه اراده كند، بیافریند، بلكه بندهای از بندگان خداست كه پروردگار او را به رسالت انتخاب كرده است؛ از این رو آن حضرت بارها بر این نكته مهم تأكید میكرد كه: «من مانند شما بشرم، با این تفاوت كه به من وحی میشود.»
با توجه به شأن نزول آیات نیز روشن میشود آنان با درخواستهای محال مغالطه میكردند تا رسول خدا را ناتوان جلوه دهند و درخواستهای بیهوده را برای تمسخر رسول خدا مطرح میكردند (9) تا اگر آنچه را خواسته بودند، انجام دهد، او را ساحر بخوانند و اگر انجام ندهد، او را ناتوان بدانند. (10) مشكل اصلی اینان، آن بود كه نمیتوانستند یا نمیخواستند بپذیرند كه رسولان الهی از جنس بشر باشند؛ چنان كه این شبهه را دربارهی سایر پیامبران مطرح میكردند. (11)
خداوند در آیهی بعدی این تصور باطل آنها را بیان می كند: «وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلاَّ أَنْ قَالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً» (12): تنها چیزی كه بعد از آمدن هدایت، مانع شد مردم ایمان بیاورند، این بود [كه از روی نادانی و بیخبری] گفتند: «آیا خداوند بشری را به عنوان رسول فرستاده است؟!»
آنان تصور میكردند كه پیامبران باید از جنس فرشتگان یا موجودات دیگری باشند كه خداوند در آیهی 95 در پاسخ آنان به این نكته اشاره میكند كه پیامبران همواره باید از جنس پیروانشان باشد، انسان برای انسانها و فرشته برای فرشتگان: «قُلْ لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلاَئِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکاً رَسُولاً» (13).
خلاصه اینكه رد درخواست آوردن چنین معجزاتی به دلایل زیر بوده است:
1.بعضی از این درخواستها مضحك و نامعقول بوده است؛ مانند احضار كردن خداوند و فرشتگان یا ارائهی نامهی مخصوص از آسمان. (14)
2.بعضی دیگر درخواستهایی بوده است كه اگر عملی میشد، اثری از تقاضاكنندگان باقی نمیماند تا ایمان بیاورند یا نیاورند؛ مانند فرود آمدن آسمانها، قطعه قطعه شدن كرات بالا و فرود آمدن آنها بر كرهی زمین. (15)
3.برخی درخواستها هیچ ارتباطی به نبوت و اثبات آن نداشته و در راستای تمایلات مادی و دنیاپرستی آنان بوده است؛ همانند ساختن باغهای پر از درختان میوه، جاری كردن چشمهها و... كه پیامبران برای چنین كارهایی مبعوث نشدهاند.
4.وجه غالب این درخواستها، بهانهجویی بوده است، به قرینهی بخشهای دیگر این آیات و میدانیم وظیفهی پیامبر این نیست كه در مقابل پیشنهادهای بهانهجویان تسلیم گردد، بلكه وظیفهی او نشان دادن معجزه است به مقداری كه صدق دعوت او ثابت شود، و بیش از این چیزی بر او نیست.
5.درخواست كنندگان، افراد لجوجی بودهاند كه به فرض محال اگر این درخواستها هم انجام میشد، باز هم ایمان نمیآوردند؛ چنان كه خود میگفتند: اگر به آسمان هم صعود كنی، ما ایمان نخواهیم آورد، مگر اینكه نامهای از آسمان برای ما بیاوری. (16)
اگر به راستی آنها تقاضای معجزه داشتند، چرا میگویند صعود بر آسمان نیز برای ما كافی نیست؟ آیا قرینهای از این روشنتر برای غیرمنطقی بودن آنها پیدا میشود؟
6.معجزه، كار خداست، نه كار پیامبر؛ در حالی كه لحن سخن این بهانهجویان به وضوح نشان میدهد كه آنها معجزه را كار پیامبر میدانستند؛ لذا تمام افعال را به شخص پیامبر نسبت میدادند؛ از این رو میگفتند: «تو باید این زمین را بشكافی و نهرهای آب در آن جاری كنی. تو باید سنگهای آسمان را بر سرمان فرود آوری، تو باید خدا و فرشتگان را نزد ما ظاهر كنی»! از این رو پیامبراكرم این پندار را از مغز آنها بیرون كرده، به آنها یادآور شد كه او نه خداست و نه شریك خدا، بلكه بشری همانند انسانهای دیگر است؛ با این تفاوت كه بر وی وحی الهی نازل میشود و آن مقدار كه از اعجاز نیز لازم بوده خداوند در اختیارش گذاشته است. (17)
7.صدها معجزهای كه از پیامبر نقل شده و آثار برخی هنوز موجود است، بهترین دلیل برای امكان ارائه معجزات به وسیلهی رسول اكرم بوده است.
پینوشتها:
1.در آیات 7-8 سورهی فرقان و 90-93 سورهی اسراء به بسیاری از درخواستهای واهی مشركان اشاره شده است.
2.چنان كه خداوند میفرماید: «وَ هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى *إِذْ رَأَى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَى *إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى *وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى *إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی» تا اینكه میفرماید: «وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى *قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى *قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى *فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَى *قَالَ خُذْهَا وَ لاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى *وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرَى *لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَى *اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى...» (طه:9-24) با توجه به این آیات روشن میشود تعیین نوع معجزاتی كه به وسیلهی هر پیامبری ارائه میشد به اراده و مشیت الهی بود.
3.ر.ك: مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج16، ص317. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص451. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص140 و... .
4.«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» (اسراء: 88).
5.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص201.
6.«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً» (اسراء:89).
7.اسراء: 90-93.
8.یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَاباً مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنَا مُوسَى سُلْطَاناً مُبِیناً (نساء: 153).
9.چنان كه در روایتی كه نورالثقلین ذیل این آیات نقل كرده است، میخوانیم: بعضی از سران قریش رو به بعض دیگر كرده، گفت: «كار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بالا گرفته و قدرش فزونی یافته است، بیایید او را خوار و بی مقدار و رسالتش را باطل كنیم، بیایید علیه او احتجاج كنیم تا نزد پیروانش كوچك شود. اگر از سخنانش چشم پوشید كه خوب وگرنه با شمشیر به سراغش برویم...». سپس پیامبر را طلبیدند و درخواستهای مذكور را مطرح كردند (حویزی؛ تفسیر نورالثقلین، ج3، ص221).
10.برای آگاهی از شأن نزول آیات، ر.ك: واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص198. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص678. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص519. سیوطی، الدر المنثور، ج4، ص202. محمود آلوسی، روح المعانی، ج8، ص162.
11.بیشتر افراد بی ایمان در طول تاریخ در برابر پیامبران به این شبهه سست توسل جستهاند:
قوم نوح در مخالفت خود با این پیامبر بزرگ میگفتند: «این، تنها انسانی همانند شماست» (مؤمنون: 24). قوم بی ایمان معاصر هود میگفتند: «این، انسانی همانند شماست، از آنچه میخورید، میخورد و از آنچه مینوشید، مینوشد» (مؤمنون: 23). حتی اضافه میكردند كه اگر شما از بشری همانند خودتان اطاعت كنید، زیان كارید (مؤمنون:34) عین این ایراد را به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز میكردند و میگفتند: «چرا این پیامبر غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟ دست كم چرا فرشتهای همراه او نازل نشده است كه همراه او مردم را انذار كند؟» (فرقان:7). (ر.ك: مكارم شیرازی و دیگران: تفسیر نمونه، ج12، ص290).
12.اسراء: 94.
13.اسراء: 95.
14.منظور آنان از نامه، نامهای نبود كه خلق و ایجاد گردد، بلكه نامهای میخواستند كه خداوند با دست خود آن را نوشته باشد؛ زیرا این گونه نامه است كه به نظر آنان، به آسمان رفتن و به پیش خدا رسیدن و دستخط او را گرفتن، لازم داشت وگرنه خلق كردن نامه به آسمان رفتن نیاز نداشت و جای شك نیست كه این پیشنهاد، محال و غیرمعقول میباشد؛ زیرا خداوند مانند انسان، دارای اعضا نیست كه قلم به دست بگیرد و نامهای بنویسد (هاشم زاده هریسی و نجمی، بیان در مسائل قرآن، ص166).
15.زیرا این كار مستلزم درهم ریختن كرهی زمین و نابودی مردم دنیاست و این جریان هنگامی به وقوع خواهد پیوست كه عمر جهان به پایان برسد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از این حقیقت خبر داده و جملهی «كما زعمت» (همان طور كه میپنداری) اشاره به همان است و قرآن مجید نیز در چند مورد از جمله در : انشقاق:1، انفطار:1، سبأ:9 و... از این جریان اطلاع میدهد (همان).
16.ابن عجیبة؛ البحر المدید، ج4، ص124.
17.رك: مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج12، ص289. حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج3، ص221.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص202-208. همو، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج13، ص288. محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج17،ص341.
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبههپژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.