آفرينش انسان در قرآن

سخن گفتن درباره‏ى انسان در عين آسانى، از سختى خاص خود برخوردار مى‏باشد، چون شناخت انسان از مسايلى است كه به سادگى دسترسى به آن ممكن نمى‏باشد; زيرا انسان داراى گرايشات متعدد و داراى جنبه معنوى مى‏باشد و مطالعه وتحقيق در هر كدام از خصوصيات انسان نياز به وقت زياد و نوشتن مطالب متعدد دارد. لذا در كتب فراوانى از زاويه‏هاى گوناگون، انسان را مورد بررسى قرار داده‏اند. و از آنجا كه قرآن كتاب وحى مى‏باشد و كلام خداوند است كه خود خالق انسان مى‏باشد بهترين
شنبه، 15 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آفرينش انسان در قرآن
آفرينش انسان در قرآن
آفرينش انسان در قرآن

نويسنده:حسن عليدادى سليمانى




سخن گفتن درباره‏ى انسان در عين آسانى، از سختى خاص خود برخوردار مى‏باشد، چون شناخت انسان از مسايلى است كه به سادگى دسترسى به آن ممكن نمى‏باشد; زيرا انسان داراى گرايشات متعدد و داراى جنبه معنوى مى‏باشد و مطالعه وتحقيق در هر كدام از خصوصيات انسان نياز به وقت زياد و نوشتن مطالب متعدد دارد. لذا در كتب فراوانى از زاويه‏هاى گوناگون، انسان را مورد بررسى قرار داده‏اند. و از آنجا كه قرآن كتاب وحى مى‏باشد و كلام خداوند است كه خود خالق انسان مى‏باشد بهترين نظريات در مورد انسان را مى‏توان در اين كتاب آسمانى دريافت كرد. از اين رو، بحث را بيشتر بر نظريه‏ى قرآن متمركز كرده، نكاتى را در باب «قرآن و انسان‏» ذكر مى‏كنيم.

مبدا آفرينش انسان

بحث‏خلقت انسان از بحث‏هاى بسيار رايج در بين اهل نظر و مطالعه مى‏باشد. براى پى بردن به اين مطلب كه اين مسئله همواره مورد بحث‏بوده است چند نظريه را يادآورى مى‏كنيم. درباره چگونگى پيدايش نوع آدم در زمين دو نظر است: يكى آراى فلسفى قديم و ظواهر دينى كه از اين نظر انواع و اصول خلقت‏بدون سابقه پديد آمده، و نظر استقرايى ديگر كه از فروع فلسفه نشو و ارتقا و تكامل است پيدايش انواع را از دانى به عالى و به هم پيوسته مى‏شمارد و هر نوع پايين را با گذشت زمان و تاثير محيط منشا نوع بالاتر مى‏داند جزئيات اين نظريه از جهت تجربه و كليات اين نظريه از جهت ادله‏ى فلسفى چنان‏كه بايد اثبات نشد. (1)
«خلاصه نظريه دوم اين است كه زمين يكى از سيارات قطعه از خورشيد جدا شده و ابتداء در حال فروزندگى و ميعان بوده است پس رفته رفته در اثر عوامل مخصوص سرد شده و باران‏هاى سنگين بر آن باريده و سيلها جارى شده و درياها پديدار گرديده سپس يك سلسله تركيباتى بين آب و زمين پيدا شده و نباتاتى دريايى روييده است اين نباتات كه داراى باكترى‏هاى زنده بود متكامل شده و در نتيجه اى آنها ماهى و ساير حيوانات دريايى پديد آمده و سپس به ترتيب ماهى پرنده (ذو حياتين) حيوان خشكى و انسان به وجود آمده است و تمام اين مراتب در اثر تكامل است كه تركيبات زمين به خود ديده و به دنبال آن گياهان و حيوانات دريايى و حيوانات ذو حياتين وحيوانات خشكى وبالاخره انسان به وجود آمده است‏». (2)
علامه طباطبايى رحمه الله در رداين نظريه مى‏گويد: اين فرضيه، دليل مخصوصى آن را اثبات نمى‏كند و مى‏توان فرض كرد كه انواع به طور كلى از هم جدا و مستقل باشند بدون اين‏كه تطورى كه نوعى را به نوع ديگر مبدل سازد در كار بيايد بلى صرفا يك سلسله تطوراتى سطحى در زمينه حالات هر نوع وجود دارد بدون اين كه ذات آنها دستخوش تحول شود و تجربه تحول فردى را از يك نوع به نوع ديگر مشاهده ننموده است و هرگز ديده نشده ميمونى به انسان تبديل شود. (3)
درباره چگونگى آفرينش انسان و همچنين ساير موجودات زنده از ديرباز دو عقيده متضاد در ميان دانشمندان وجود داشته است گروهى از دانشمندان معتقد به استقلال انواع جانداران و عدم تكون نوعى از نظر نوع ديگر و گروهى ديگر طرفدار تبدل انواع بودند. اعتقاد به تبدل انواع به بعضى از فلاسفه يونان باستان نسبت داده مى‏شود; در قرون جديد طرفدارانى پيدا كرده است كه مهمترين آنان «چارلز داروين‏» طبيعى‏دان انگليسى قرن نوزدهم مى‏باشد. (4)
داروين دو نظر پر سر و صدا عرضه كرد يكى درباره‏ى كليه موجودات زنده و ديگرى درباره‏ى خصوص انسان. به موجب نظريه اول كه در كتاب «اصل انواع‏» منتشر شد همه انواع حيوانات در اصل از يك نوع سرچشمه گرفته، رفته رفته يك نوع به دو نوع و بعد به چند نوع تبديل شده است. نظريه دوم كه در كتاب «اصل انسان‏» عنوان شده است مى‏گويد انسان كه يكى از انواع موجودات زنده است‏با ميمون از يك منشا بوده و اين دو داراى اجداد مشتركى بودند. (5)
در نظريه دوم، داروين و پيروانش معتقدند كه تفاوتهاى بين انسان و حيوان را ناچيز يافته، قبايل بدوى بازمانده، طبق توصيفى كه داروين از آنها به دست مى‏دهد همان حلقه‏ى مفقوده بين انسان و حيوانند. و دانشمند ديگرى ادعا كرده بين انسان و عاليترين ميمونها تفاوت كمترى هست تا بين عاليترين و پست‏ترين ميمونها. (6)

مبدا و مراحل تكامل خلقت انسان در قرآن

بعد از اين كه دو نظريه مطرح در بين صاحب نظران را اجمالا بيان كرديم وقت آن رسيده است كه خود را در محضر قرآن قرار دهيم و ببينيم قرآن با كداميك از دو نظريه هماهنگى و موافقت دارد يا اين كه نظر سومى را دارد. اين كه انسان ابتداء به صورت مستقل خلق شده يا اين كه تكامل يافته از موجودات زنده ديگر مى‏باشد در قرآن كريم مى‏خوانيم:
«ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون‏».
«همانا مثل خلقت عيسى عليه السلام در خارق العاده بودن به امر خدا مانند خلقت آدم بوده است كه خدا او را از خاك آفريد پس بدان خاك گفت‏بشرى به حدكمال باش هماندم چنان گرديد».
جريان حضرت عيسى عليه السلام را در جنبه استقلال آن به حضرت آدم عليه السلام كه كاملا مستقل به وجود آمده است مقايسه مى‏كند. يعنى تصريح دارد كه اصل آدم به صورت مستقل از خاك گرفته شده است و قرآن نه پدر و مادرى براى آدم قايل مى‏باشد و نه آدم را تكامل يافته از موجودات ديگر مى‏داند. و در آيه «بداء خلق الانسان من طين‏» (7) ابتداى خلقت انسان را از طين مى‏داند نه از راه ديگر. پس قرآن انسان را نوعى مستقل فرض كرده است و فرضيه تكامل انواع كه در نتيجه آن انسان از نوع ديگر به وجود آمده باشد مورد قبول قرآن نمى‏باشد. آنچه را كه قرآن از آن حكايت مى‏كند مراحلى را خاك پشت‏سر گذاشته تا انسان به وجود آمده است‏حالا اين كه اين مراحل چگونه گذشته است تصريحى در اين زمينه ندارد. مثلا آيه «و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين‏» (8)
يعنى بعد از مرحله تراب مرحله ديگرى كه مخلوط آب و خاك مى‏باشد كه همان گل مى‏باشد، آن هم مى‏فرمايد گل خالص در سير تكاملى انسان به عنوان يكى از مراحل آمده است. و علامه طباطبايى رحمه الله مى‏فرمايد :«منظور از انسان نوع انسان است پس شامل آدم و مادون آن مى‏شود و مراد از خلق ، خلق ابتدايى است كه همان حضرت آدم عليه السلام مى‏باشد» (9) بعد از مرحله گل شدن قرآن حكايت از گل و لاى تغيير يافته مى‏كند:
«لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون‏». (10)
معلوم مى‏شود كه در آن گل هم فعل و انفعالاتى ديگر به وجود آمده است و صرفا گل تازه و جديد به دست آمده نبوده است، بلكه حالت ديگرى بر آن دست داده است . مرحله ديگر كه قرآن كريم از آن خبر مى‏دهد:
«خلق الانسان من صلصال كالفخار». (11)
صلصال را علامه طباطبايى رحمه الله به معنى گل خشك معنى كرده است. (12)
گل بعد از اين كه مراحل چندگانه را پشت‏سر گذاشت ‏به صورت خشك شده در آمد و شكل خاصى به خود گرفت و ديگر آن حالت نرم و شكل پذيرى قبلى را ندارد، از آن به صلصال تعبير مى‏كنيم.
حال وقت آن رسيده است كه دو مطلب را مورد توجه قرار دهيم :
اول اين كه طبق قرآن كريم اصل انسان از چه مى‏باشد آيا انسان خود مراحل خلقتش از خاك شروع شده و سير تكاملى طى كرد يا اين كه انسان تكامل يافته موجودات ديگر است؟
مطلب ديگر كه در مورد انسان بايد روشن شود اين است كه اين مراحل تكامل آيا به سرعت‏سپرى شد و لحظه‏اى انسان خلق شده يا اين كه مدتى در سير تكاملى مراحل طى شد؟
در مورد نكته اول كه اصل انسان استقلالا است نه تكامل يافته موجودات ديگر، آيات قرآن به خوبى اين مطلب را دلالت دارند و قرآن كريم مراحل پنجگانه‏اى را بيان مى‏كند:
مرحله اول: خلقت را از تراب شروع مى‏كند.
مرحله دوم: همان طين كه مخلوط آب و خاك يعنى گل مى‏باشد.
مرحله سوم: سلاله از طين كه همان گل خالص است.
مرحله چهارم: «صلصال من حماء مسنون‏»
كه عبارت از گل و لاى تغيير يافته مى‏باشد.
مرحله پنجم: «صلصال كالفخار»: گل خشك شده مانند كوزه مى‏باشد.
مجمع البيان مراحل چندگانه را بدين عبارت مطرح مى‏كند: «اصل آدم كان من تراب و ذلك قوله‏«خلقه من تراب‏» ثم جعل التراب طينا و ذلك قوله: «خلقه من طين‏» ثم‏ترك ذلك الطين حتى تغير و استرخى و ذلك قوله: «من حماء مسنون‏» ثم ترك حتى جف‏وذلك قوله: «من صلصال‏» فهذه الاقوال لا تناقض فيها اذ هى اخبار عن حالاته المختلفة‏». (13)
از عبارت مجمع هم به راحتى و روشنى مراحل پنجگانه فهميده مى‏شود پس بنابر ديدگاه قرآن خلقت انسان از خاك شروع مى‏شود سپس وارد مرحله دوم كه مخلوط آب و خاك است و بعد از آن گل خالص و سپس بعد از تغييراتى در آن به صورت خشك در آمده و آماده پذيرش روح مى‏شود. پس از نظر قرآن انسان موجودى مستقل مى‏باشد نه اين كه از تكامل موجودات ديگر به وجود آمده باشد، و انسانهاى فعلى از نسل ابوالبشر يعنى حضرت آدم عليه السلام مى‏باشند.
اما در مورد نكته دوم; كه آيا اين مراحل به سرعت طى شده است‏يا به كندى؟ گرچه قرآن تصريحى در اين باب ندارد، اما با دقت در آيات ،بيشتر استشمام تدريجى بودن و كندى مى‏شود يعنى مراحل به صورت طبيعى طى‏شده است. با توجه به اين كه عوامل طبيعى هم از عمال خداوند مى‏باشد در واقع خالق خداوند است. قول ضعيفى هم در ذيل آيه «هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا» (14)
قبل انه اتى (15) على آدم (16) اربعون سنة لم يكن شيئا مذكورا لا فى السماء و لا في الارض بل كان جسدا ملقى من طين قبل ان ينفخ فيه الروح (17) .
نكته ديگر از آنجا كه قرآن شريف براى مردم آمده است و فهم متوسط مردم را در نظر گرفته است فهم عرفى از مراحلى كه قرآن كريم ياد مى‏كند اين است كه بين هر مرحله با مرحله ديگر مدتى فاصله شده باشد و اگر همه مراحل يك لحظه طى شده باشد عرفا ديگر به آن اطلاق مرحله نمى‏شود گرچه با دقت عقليه به آن اطلاق مرحله بشود.
اشكال: با توجه به آيه «قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت‏بيدي...» (18) تعبير به «بيدي‏» دارد احتمال اين كه انسان اولى خلقت آن از طريق عوامل طبيعى گرچه عمال خداوند هستند را از بين مى‏برد در نتيجه برداشتهايى از قبيل نظريه تكامل در مورد خلقت انسان مردود است. (19)
جواب: نسبة خلقه الى اليد للتشريف بالاختصاص كما قال: «نفخت فيه من روحى‏» وتشبيه اليد كناية عن الاهتمام التام بخلقه وصنعه فان الانسان انما يستعمل اليدين فيما به يتم به من العمل‏» (20) يعنى نسبت دادن خلق به يد براى شرافت است و تثنيه بودن آن هم كنايه از اهتمام تام به خلقت آدم است.

طرح يك اشكال وجواب آن

نويسنده كتاب خلقت انسان مى‏گويد: همان‏طور كه در مقدمه‏ى كتاب ذكر شد راجع به خلقت انسان آنچه از زبان اديان تقليد و يا تلفيق اخبار جعل شده در تورات شايع كرده‏اند اين است كه دو نوع بشر فقط از آدم پديد آمده و آدم هم داراى خلقتى خاص بوده ست‏خداوند هيكل آدم را از گل ساخته و سپس در آن روح دميده و او را موجود زنده‏اى كرده است زوجه اين آدم نيز به نحوى از خود آدم خلق شده اين زوج توالدها كرده، نواده‏ى آنها به تدريج زياد شده و از آنها بشر به وجود آمده است (21) بعد در چند صفحه با اشاره به آيه
«ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين‏» (22)
نتيجه مى‏گيرد اصطفى به معنى برگزيدن و انتخاب كردن است و در نتيجه همان‏طور كه نوح و آل عمران و آل ابراهيم از ميان همنوعان خودشان انتخاب مى‏شدند لذا آدم هم از ميان همنوعان خودش انتخاب شده پس نوع انسان از آدم پديد آمده باشد مبنى درستى ندارد و در نتيجه انسان قبل از حضرت آدم چون هنوز داراى تشخيص و تمييز نبود مسؤول نبوده و بعد از آن به واسطه تشخيص و اختيارى كه پيدا مى‏كند مسؤول مى‏شود (23) .
جواب: اصطفى در آدم به معنى ديگرى است غير از معنايى كه مستشكل گرفته است كه حتما بايد گروهى باشند بعد اصطفى معنى بدهد بلكه اصطفى به معنى اين كه اول خليفه از نوع انسانى حضرت آدم عليه السلام بود و اول كسى كه به وسيله او در توبه باز شد حضرت آدم عليه السلام بود و اول كسى كه شرع له الدين.... (24)

بقاى نوع انسان از ديدگاه قرآن

با توجه به اين كه عمر انسان محدود مى‏باشد بقاى نوع انسان به چه صورت است از نظر قرآن بقاى با نطفه مى‏باشد در قرآن داريم : «خلق الانسان من نطفة...». (25)
علامه طباطبايى مى‏فرمايد: مراد از خلق در اين آيه نوع انسان است و نسل آدم مى‏باشد و شامل حضرت آدم عليه السلام نمى‏شود. (26)
مخصوصا با توجه به آيه «ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين‏» (27)
با توجه به اين كه خلقت اول انسان را در همين سوره در آيه قبل از اين از خاك بيان مى‏كند پس از آوردن اين دو آيه در كنار هم صراحت آيه دوم در نژاد و نسل انسان مشخص مى‏شود.
و آيه ديگر مراحلى را كه نطفه طى مى‏كند بيان مى‏كند: «ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله...» (28)
با توجه به اين كه در دو آيه قبل، خبر از خلقت اولى انسان مى‏دهد و در آيه قبل جاى نطفه كه اين مراحل را طى مى‏كند مشخص مى‏كند فهيمده مى‏شود كه اين مراحل در رابطه با نطفه آن هم جهت‏حفظ بقاى نوع انسان مى‏باشد نه اين كه در اصل خلقت‏حضرت آدم ابوالبشر عليه السلام اين مراحل طى شده باشد. ممكن است كسى بگويد كه چه اشكالى دارد در مورد حضرت آدم عليه السلام هم بگوييم اصل آن از خاك است‏سپس در مرحله دوم همين نطفه و بعد مراحل بعدى مى‏باشد.
علامه طباطبايى رحمه الله در پاسخ مى‏فرمايد: «ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين‏»
فالنسل الولادة بانفصال المولود عن الوالدين و المقابلة بين بدء الخلق وبين النسل لا يلائم كون المراد ببدء الخلق بدء الخلق الانسان المخلوق من ماء مهين ولو كان المراد ذلك لكان حق‏الكلام ان يقال: ثم جعله سلالة من ماء مهين‏». (29)
از كلام علامه رحمه الله اين گونه فهميده مى‏شود كه اولا: نسل، ولادت منفصل از والدين را مى‏گويند .
ثانيا: از «مقابلة بين بدء الخلق و بين النسل‏» فهميده مى‏شود كه سازگارى ندارد كه انسان مخلوق اولى هم از نطفه خلق شده باشد و اگر منظور اين بوده مى‏بايست نسل ديگر برداشته شود. به ناچار بايد بپذيريم كه آفرينش از خاك درباره‏ى انسان اول و بعد همان‏گونه كه از قرآن استفاده مى‏شود انسانهاى بعدى از نطفه كه بعد خود نطفه تبديل به مضغه و علقه... مى‏شود خلق شده‏اند.

خلقت‏شگفت انگيز انسان در بعد مادى

درباره‏ى خلقت‏شگفت انگيز انسان با توجه به آيه قرآن كه مى‏فرمايد: «الذى احسن كل شي‏ء خلقه‏». (30)
به چند نكته بسيار جالب كه علم امروز به آن رسيده است اشاره مى‏كنيم:
1. قلب كه عضله‏اى تقريبا به حجم مشت گره كرده مى‏باشد هر روز به طور متوسط 000، 110 بار مى‏زند و حدودا 500،10 ليتر خون در بدن به جريان مى‏اندازد.
2. طول رگهاى بدن انسان در حدود 560000 كيلومتر است، يعنى مسافتى معادل يك برابر و نيم مسافت‏بين كره زمين تا ماه.
3. تعداد گلبولهاى قرمز و سفيد بالغ بر 25 تريليون است اگر اين گلبولها را روى هم قرار دهند طول آن حدود 50037 كيلومتر يعنى فقط كمى كمتر از مدار زمين در خط استوا خواهد بود.
4. در مغز تعداد 14 ميليارد نرون (سلول عصبى) وجود دارد طول مجموع اين اعصاب 480000 كيلومتر يعنى دوازده برابر طول خط استوا است.
5. در كليه انسان 200 ميليون كانال بسيار نازك وجود دارد و در آنها هر روز 500 ليتر خون تصفيه مى‏شود.
6. طول روده‏ى كوچك 8 متر و قطر آن 3 سانتيمتر است و در هر سانتيمتر 3 تا 4 هزار برآمدگى وجود دارد كه در نوك هر يك از آنها 3000 سلول قرار گرفته است.
7. در شبكيه چشم 75 ميليون سلول مخروطى شكل وجود دارد. (31)
8. عدد امواج قرمز نور كه در هر ثانيه داخل چشم مى‏شود 458000 هزار ميليارد و عدد امواج رنگ بنفش هفتصد و بيست و هفت هزار ميليارد مى‏باشد.
9. هر شخص معمولى 34000 نوع آهنگ را مى‏تواند تشخيص بدهد و مى‏دانيد تشخيص هر آهنگ به گيرنده و عصب خاص نيازمند است.

هدف از خلقت انسان

اگر هدف از خلقت‏به اين معنى باشد كه هدف خالق از خلقت چيست؟ يعنى خالق چه انگيزه‏اى دارد و چه چيزى عامل محرك او مى‏باشد. به اين معنى خالق نمى‏تواند هدفى داشته باشد. زيرا هدفى كه برانگيزاننده فاعل است‏به اين معنا است كه چيزى كه باعث‏شده است فاعل فاعل باشد چيزى است كه فاعل در كار خود طبعا مى‏خواهد به آن برسد و اين مستلزم نقص فاعل است.
اما يك وقت، هدف از خلقت، فعل است; غايت فعل اين است كه هر كارى را در نظر بگيريم به سوى هدف و كمال است و براى آن كمال آفريده شده است اين فعل آفريده شده كه به آن كمال برسد نه فاعل اين كار را كرده كه خود به كمال برسد. در اين صورت خلقت غايت‏دار، و بطور كلى ناموس اين عالم چنين است كه هر چيزى وجودش از نقص شروع مى‏شود و مسيرش مسير كمال است. مسئله اين كه غايت در خلقت انسان چيست‏بر مى‏گردد به اين كه ماهيت انسان چيست و در انسان چه استعدادهايى نهفته است و براى آن چه كمالاتى امكان دارد. هر كمالى كه در امكان انسان باشد انسان براى آن كمالات آفريده شده است. ما غالبا به صورت مفهومى كلى كه درست هم هست مى‏گوييم انسان براى رسيدن به سعادت آفريده شده است و خداوند هم از خلقت انسان هدفى ندارد و سودى نمى‏خواهد بلكه انسان را آفريده كه به سعادت برسد. اما هدف در قرآن به صورت جزئى‏تر آمده است:
«ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون‏». (32)
اگر بازگشت‏به خدا نباشد خلقت عبث است ، قرآن در آيات مكرر مسئله قيامت را با مسئله حق بودن و باطل نبودن خلقت و لغو و بازى نبودن خلقت توام كرده و در واقع استدلال كرده است. و در حقيقت اين قيامت و بازگشت‏به خدا است كه توجيه كننده خلقت اين عالم است. و در جاى ديگر تصريح دارد: «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون‏». (33)
در اين آيه، قرآن عبادت را به عنوان غايت‏خلقت ذكر نموده است. (34)
باز در مورد ديگر تصريح مى‏كند كه هدف از خلقت چه مى‏باشد، مى‏فرمايد: «هو انشاءكم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه‏».
در اينجا اولا نفرموده «انشاكم فى الارض‏» يعنى نفرمود شما را در زمين آفريد فرمود: «انشاكم من الارض‏»يعنى شما را از زمين بيرون آورد، مثل اين كه اشاره است‏به همان معنى كه زمين مادر دوم شماست; ثانيا فرمود: «و استعمركم فيها» از شما عمران و آبادى زمين را مى‏خواهد. (35)

چند پرسش و پاسخ

1.آيا همسر آدم عليه السلام هم از نوع خود آدم بوده است؟
پاسخ: با توجه به آيه «يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها...» (36)
علامه طباطبايى رحمه الله مى‏فرمايد: منظور از«نفس واحدة‏» آدم و از «زوجها» زن او است و اين دو پدر و مادر نسل كنونى انسان مى‏باشند. و ظاهر جمله «و خلق منها زوجها» اين است كه مى‏خواهد بگويد زوج اين فرد هم مثل خودش از همين نوع است. و آنچه كه در بعضى از كتب تفسير ذكر شده كه آيه در صدد بيان اين مطلب است كه جفت اين فرد از خودش گرفته شده و خداوند او را جزء بدن وى آفريده است همان طور كه در بعضى اخبار است كه خداوند زن آدم را از يكى از دنده‏هاى وى آفريد هيچ شاهدى از خود آيه بر آن نمى‏توان يافت. (37)
2. آيا تاريخ عمر انسان هفت هزار سال است‏يا عمر آن از ميليونها سال هم تجاوز مى‏كند؟
پاسخ: دانشمندان ژيولوژى(علم طبقات زمين) گفته‏اند كه عمر انسان از ميليونها سال هم تجاوز مى‏كند گرچه تاريخ يهود عمر انسان را بيش از هفت هزار سال نمى‏داند.
اما قرآن صريحا بيان نكرده است كه آيا ظهور نوع انسان منحصر به همين دوره ست‏يا اين كه قبلا هم ادوارى بر اوگذشته كه ما آخرين آنها هستيم گرچه مى‏توان از آيه
«و اذ قال للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة...» (38)
استشمام كرد كه قبل از اين دوره‏ى كنونى ادوار ديگر نيز بر نوع انسان گذشته باشد. (39)
3. با توجه به اين كه افراد بشر به چهار دسته سفيد پوستان و سياه پوستان و زرد پوستان(مانند اهالى چين و ژاپن) و سرخ پوستان (مانند هندوان (امريكا) تقسيم مى‏شوند چون اختلاف خون نيز هست‏بعضى گفته‏اند كه به ناچار هر كدام بايد مبدا خاصى داشته باشند پس مبدا نوع انسان لااقل چهار زوج است؟
پاسخ: اختلاف خون كه آن را منشا اختلاف رنگ دانسته‏اند مفيد نمى‏باشد زيرا با توجه به اين كه بحثهاى طبيعى امروز مبنى بر تطور انواع است روى اين مبنا چگونه مى‏توان اطمينان پيدا كرد كه اختلاف خون و رنگ مستند به تطور اين نوع نباشد و در بسيارى از حيوانات مانند اسب و گوسفند و فيل و غيره تطورات مسلمى رخ داده است.» (40)
4. كشف قاره امريكا با بوميان كه در آن زندگى مى‏كردند خود باعث مى‏شود كه اصل انسان را بيش از يك زوج بدانيم، زيرا نمى‏توان احتمال داد كه نسل بوميان امريكا كه با مسافتى طولانى از ساكنين نيم كره شرقى جدا بوده‏اند با هم از يك نسل باشند.
پاسخ: عمر انسان آن‏طور كه علماى طبيعى نوشته‏اند به ميليونها سال مى‏رسد و آنچه را كه تاريخ ضبط كرده بيش از شش هزار سال نيست ‏بنابراين چه مانعى دارد كه حوادثى در ماقبل تاريخ قاره امريكا را از ساير قاره‏ها جدا كرده باشد. و اينك آثار زياد زمين‏شناسى در دست است كه نشان مى‏دهد به مرور زمان تغييرات مهمى در سطح زمين به وجود آمده است از قبيل تبديل دريا به خشكى و خشكى به دريا و كوه به دشت و بالعكس. (41)
بعد علامه رحمه الله مى‏گويد: قرآن تقريبا تصريح دارد كه نسل موجود بشر به يك زن و مرد كه پدر و مادر تمام افرادند مى‏رسد و اسم مرد را حضرت آدم ناميده و اسم زن در قرآن نام برده نشده است. در روايات از آن تعبير به حوا كرده‏اند. (42)
5. ممكن است گفته شود مراد از آدم در قرآن آدم نوعى است نه شخصى از آنجا كه آفرينش هر انسانى از زمين منشا گرفته وبقايش هم بسته به زاد و ولد است‏به نام آدم ناميده شده و ممكن است اين مطلب را از آيه
«لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا...» استفاده نمود. (43)
پاسخ: علاوه بر اين كه خلاف ظاهر آيات است، آيات ديگر آن را تخطئه مى‏كنند مثلا آنجا كه خداوند قصه آدم و سجده و ملائكه و امتناع شيطان از سجده را متذكر مى‏شود. (44) مانند آيه:
«واذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس قال ء اسجد لمن خلقت طينا». (45)

پی‏نوشتها:

1. پرتوى از قرآن:1/113.
2. الميزان، علامه طباطبايى،در تفسير آيه 1 سوره نساء.
3. همان.
4. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن.
5. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن.
6. علم و د ين، ايان باربور،ص 114 ترجمه خرمشاهى.
7. آل عمران/59.
8. سجده/7.
9. مؤمنون/12.
10. الميزان در ذيل آيه 12 سوره مؤمنون.
11. حجر/26.
12. الرحمن/14.
13. الميزان ذيل آيه مورد بحث.
14. مجمع البيان.
15. دهر/1.
16. روزگار.
17. مجمع البيان در ذيل همين آيه.
18. ص/75.
19. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن.
20. تفسير الميزان در ذيل آيه مورد بحث.
21. خلقت انسان، ص 100.
22. آل عمران/33.
23. خلقت انسان،ص 107، 106، 105.
24. الميزان:3/165.
25. نحل/4.
26. الميزان در ذيل همين آيه.
27. سجده/8.
28. مؤمنون/14.
29.الميزان در ذيل آيه 8 سوره سجده.
30. سجده/7.
31. اين 7 مورد از مجله «شاهد» شماره 139، شهريور 1366، ص 42.
32. مؤمنون/115.
33. ذاريات/56.
34. تكامل اجتماعى انسان،ص 70 به بعد، اثر استاد شهيد مرتضى مطهرى‏رحمه الله .
35. بيست گفتار، ص 74، شهيدمطهرى، چاپ صدرا.
36. نساء/1.
37. خلاصه‏اى از آنچه علامه در تفسير الميزان در ذيل همين آيه فرموده‏اند.
38. بقره/30.
39. الميزان در ذيل آيه اول سوره نساء.
40. الميزان در ذيل آيه اول سوره نساء.
41. همان
42. همان.
43. اعراف/11.
44. الميزان در ذيل آيه يك سوره نساء.
45. اسراء/61.

منبع:كلام اسلامى - ش 35




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط