آیا اتمام نفت، به معنای پایان آمریکاست؟

تأمین نفت باثبات و ارزان، یکی از اهداف کلیدی آمریکا در قرن بیستم به شمار می رفته است. در قرن بیستم، دولت آمریکا که با دو گزینه کاهش مصرف و یا استفاده از زور جهت تأمین تقاضای روبه رشد خود روبه رو بود، گزینه دوم را برگزید. نویسنده معتقد است، ایالات متحده که با دارا بودن کمتر از 4% جمعیت دنیا، 26% نفت جهان را مصرف می کند و نرخ رشد مصرف آن با رشدی صعودی همراه بوده است، به سیاست دولتی ارائه شده ای با عنوان «قاپیدن نفت» روی آورد و تنها بدین
سه‌شنبه، 18 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیا اتمام نفت، به معنای پایان آمریکاست؟
آیا اتمام نفت، به معنای پایان آمریکاست؟
آیا اتمام نفت، به معنای پایان آمریکاست؟

نويسنده:رابرت فریمن




تأمین نفت باثبات و ارزان، یکی از اهداف کلیدی آمریکا در قرن بیستم به شمار می رفته است. در قرن بیستم، دولت آمریکا که با دو گزینه کاهش مصرف و یا استفاده از زور جهت تأمین تقاضای روبه رشد خود روبه رو بود، گزینه دوم را برگزید. نویسنده معتقد است، ایالات متحده که با دارا بودن کمتر از 4% جمعیت دنیا، 26% نفت جهان را مصرف می کند و نرخ رشد مصرف آن با رشدی صعودی همراه بوده است، به سیاست دولتی ارائه شده ای با عنوان «قاپیدن نفت» روی آورد و تنها بدین ترتیب می توان سرنگونی حکومت مصدق در ایران، نفوذ نظامی در عربستان، جنگ های اول و دوم خلیج فارس، حضور در افغانستان و در نهایت، دو دهه حضور آمریکا در خلیج فارس را توجیه کرد.
حیات دولت آمریکا در طول تاریخ، همواره وابسته به خرید نفت ارزان بوده است. در حالی که نفت دنیا در حال اتمام می باشد، راه حل این مشکل کاهش اتکا به نفت در اقتصاد ایالات متحده و یا تداوم استفاده از زور در جهت تأمین ایمن عرضه نفت از سایر نقاط دنیاست.
البته نتایج به دست آمده از هریک از دو گزینه فوق، چندان درخشان نیست، زیرا در صورت انتخاب اولین گزینه، باید به خاطر داشت که این کاهش اتکا چندان ساده نخواهد بود، هر چند می تواند به بقای نظام سیاسی دولت آمریکا و اقتصاد این کشور کمک نماید. همچنین در صورت انتخاب دومین گزینه، مطمئناً اقتصاد آمریکا را ویران می کند و تجارب کوتاه مدت ایالات متحده را در بسط دموکراسی در دنیا خدشه دار می نماید.
با بررسی تحولات اخیر کشور آمریکا، روشن می شود که آنان راه حل دوم را برگزیده اند؛ به طوری که نتایج این گزینه به راحتی قابل مشاهده است. افزایش نجومی بودجه نظامی دولت آمریکا، کسری شدید بودجه ملی و لشکرکشی به نقاط مختلف دنیا، همگی جزو اقداماتی است که آزادی های مدنی کشورهای دنیا را محدود می کند و در تضادی آشکار با شعارهای دموکراسی خواهانه دولت آمریکاست. هر چند باید به خاطر داشت که زمان اندکی برای تغییر این انتخاب باقی مانده است، زیرا نتایج این اقدامات هرگز قابل اجتناب نخواهد بود.
دنیا به سرعت در حال مصرف نفت است و این محصول در حال اتمام می باشد. در سال 2000 میلادی، تولید جهانی نفت به 76میلیون بشکه در روز رسیده بود. همچنین پیش بینی ها، از تقاضای روزانه 112میلیون بشکه نفت در سال 2020 میلادی حکایت می کند که بیانگر رشد 47درصدی است، اما باید دانست که روند اضافه شدن به ذخایر ثبت شده نفتی متوقف گردیده و روشن است که تولید در حجم کنونی، ناپایدار خواهد بود. پیش بینی های تعدادی از کارشناسان نشان می دهد که حجم تولیدات نفتی در سال 2000 میلادی به بالاترین حد خود رسیده و از این پس، حجم تولید، روندی رو به کاهش خواهد داشت. روند صعودی تولید و مصرف نفت در 145سال گذشته، اینک به اوج خود رسیده است و از اینک زنگ خطر پایان نفت به گوش می رسد. در این سال ها، نفت پایه گذار تمدن در همه کشورهای دنیا بوده و علاوه بر اتکای کامل اقتصاد جهان بر نفت، 100هزار میلیارد دلار نیز در بخش های پایین دستی و بالادستی نفت سرمایه گذاری گردیده است. همچنین نرخ کاهش ذخایر این ماده، رشدی معادل 4برابر حجم اکتشافات جدید نفتی دارد. از سوی دیگر، رشد مصرف نفت در سال های اخیر خیره کننده بوده است، به طوری که حجم سرانه مصرف آن از سال 1945 میلادی تاکنون پنج برابر گردیده است. البته پیشگامان رشد مصرف نفت در سال های اخیر، سه کشور هند، چین و برزیل بوده اند که مصرف آنان دو یا سه برابر سرانه استاندارد دنیاست. در وضعیت کنونی کاهش ذخایر، آمریکا شرایط بحرانی تری خواهد داشت؛ چرا که با جمعیتی معادل 4% جمعیت دنیا، 26% کل مصرف نفت را به خود اختصاص داده است. همچنین از 19 میلیون بشکه مصرف روزانه این کشور، فقط 9 میلیون بشکه آن در داخل آمریکا تولید می گردد. پیش بینی های وزارت نفت ایالات متحده حاکی از آن است که نیاز روزانه نفت این کشور در سال 2020میلادی به 25میلیون بشکه می رسد که فقط 28% آن در داخل آمریکا قابل استخراج است و بقیه آن باید وارد گردد.
بی تردید نفت عامل اصلی تمدن صنعتی دنیا است و بدون دستیابی به آن، هرگز به این مرحله دست نمی یافتیم. در دنیای امروز علاوه بر 600میلیون خودرو، کلیه خطوط هواپیمایی، کارخانجات شیمیایی و پتروشیمی و پلاستیک و صنایع داروسازی و کشاورزی و گرمایی و غیره به این ماده وابسته اند. همچنین رشد تولیدات محصولات کشاورزی در 50سال اخیر، کاملاً به تولید آفت کش ها، حشره کش ها، کودهای شیمیایی و مکانیزاسیون کشاورزی که مستقیماً به محصولات نفتی وابسته است، مربوط می باشد.
با اتمام ذخایر نفتی، روند کنونی زندگی ما با چالش هایی بنیادی روبه رو گردیده و روابط کشورهای دارای ذخایر نفتی با کشورهای فاقد آن، روندی متفاوت با شرایط کنونی خواهد داشت. البته در شرايط كنوني نیز دارا بودن ذخایر نفتی مرزی بین ثروت کشورهای دارای نفت و کشورهای فاقد آن، به وجود آورده است.
در شرایط کنونی، آمریکا با سه گزینه کاهش حجم مصرف (که به نظر می رسد مایل به انتخاب آن نیست)، افزایش کارایی مصرف انرژی و یا اطمینان به وجود عرضه کافی نفت از کشورهای نفتی روبه روست. اما در جزوه «سیاست های ملی انرژی» که توسط دولت بوش انتشار یافته، صریحاً گزینه سوم انتخاب گردیده است. «قاپیدن نفت» را باید محرک اصلی اقدامات نظامی و سیاست های امنیت ملی ایالات متحده دانست. در واقع، سیاست های 60ساله اخیر آمریکا در منطقه خاورمیانه را تنها می توان در سایه تلاش های این کشور در راستای کنترل و دستیابی به بزرگ ترین مکان عرضه نفت توجیه کرد. به عنوان مثال به تأثیرات عمیق آمریکا بر عربستان سعودی توجه کنید. آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم، 25% صادرات محصولات نظامی خود را به این کشور فروخته است. مثال دیگر، سرنگونی دولت محمدمصدق در ایران، به دنبال ملی کردن صنعت نفت این کشور در سال 1953 میلادی است. همچنین حمایت از اسرائیل در جنگ 6 روزه این کشور با اعراب را به خاطر آورید. ایالات متحده اگرچه در باتلاق ویتنام گیر افتاد، اما تلاش نمود تا به دنبال پایان آن جنگ، از پیوستن کشورهای خاورمیانه نظیر ایران و مصر و سوریه و یمن به کشورهای بلوک شرق جلوگیری کند. مثال های بعدی به حمایت های آمریکا از رژیم صدام حسین در دوره جنگ ایران و عراق، حمایت از بن لادن در جنگ با اتحاد جماهیر شوروی و در نهایت، اشغال عراق به دلیل مقابله با تجاوزات احتمالی کشور ویران شده عراق به عربستان سعودی مربوط می گردد. در حقیقت با رویکردهای استراتژیک دولت آمریکا در جهت قاپیدن نفت، روند نظامی شدن جامعه آمریکا شدیدتر گردیده است.
دلیل اصلی این اقدامات نظامی و سیاست های آمریکا را باید در وضعیت جغرافیایی مناطق نفت خیز دنیا جستجو کرد. هم اینک 60% کل نفت دنیا در خاورمیانه است که در سال های اخیر، نهضت های بنیادگرانه اسلامی در این منطقه، در تلاشند تا با مبارزه با نفوذ غرب در خاورمیانه، طرحی نو براندازند. به خاطر داشته باشید که عربستان سعودی با 25% کل ذخایر نفت دنیا، ذخیره ای بیش از کل نفت موجود در آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی و اروپا و آفریقا را در خود جای داده است. همچنین هر یک از 3 کشور ایران و عراق و کویت نیز 10% کل نفت دنیا را در اختیار دارند. علاوه بر این، 15% کل ذخایر نفتی دنیا به دریای خزر تعلق دارد که در حوزه کشورهای مسلمان قرار دارد. این کشورها دارای فساد اداری بوده و روابطی غیرمستحکم با هم دارند. همچنین افغانستان در چند دهه اخیر به صحنه کشمکش ها و درگیری های نظامی سه کشور آمریکا و شوروی و چین جهت تسلط بر آن، تبدیل شده است.
در مجموع، با شرایط گفته شده کنونی که شامل رشد مصرف و کاهش تولید و ثبات سطح تولید نفت در کشورهای دنیا می باشد، آمریکا با اتخاذ سیاست راهبردی «قاپیدن نفت»، سیاست های ملی و امنیتی خود را به این سو متمرکز نموده است و تلاش می کند تا بر منابع نفتی کشورهای ضعیف تسلط یابد.
این سیاست ها، توجیه کننده وجود 700پایگاه نظامی آمریکا در سراسر دنیا و 500میلیارد دلار هزینه سالانه نظامی(که بیش از کل مخارج نظامی بقیه کشورهای دنیا) این کشور است؛ و البته به همین دلیل، در آخرین شماره نشریه وزارت دفاع آمریکا چنین می خوانیم: «ایالات متحده باید قدرت اعزام ارتشی کاملاً مجهز را به سراسر دنیا، به همراه پشتیبانی کامل در مواقع بحرانی داشته باشد، حتی اگر این اقدامات با مخالفت ها و عکس العمل های دشمنان ما روبه رو گردد.» و البته به همین دلیل، پنتاگون معتقد است، ارتش کنونی آمریکا برای رویارویی با چالش های آینده فرآوری ایالات متحده ناکافی است.
البته لشکرکشی نظامی ایالات متحده به مناطق مختلف جهان، باعث ایجاد مقاومت های مردمی و عکس العمل هایی نظامی خواهد شد که از نتایج انتخاب استراتژی شوم (قاپیدن منابع نفت دنیا) می باشد. البته با نظامی شدن بیش از پیش آمریکا و تضعیف اقتصاد ملی، کل جامعه آمریکا از آثار انتخاب این گزینه آسیب خواهد دید.
اسامه بن لادن در اولین نوار ضبط شده خود پس از حوادث 11سپتامبر، خاطرنشان کرد که او با سه دلیل به این حملات دست زده است:
1. خروج نیروهای نظامی آمریکا از عربستان سعودی که مقدس ترین سرزمین اسلامی است.
2. انتقام مرگ نیم میلیون کودک عراقی که در سال های دهه 90میلادی و به دلیل تحریم های آمریکا جان سپردند.
3. تنبیه دولت ایالات متحده به دلیل حمایت های همه جانبه از جنایت های اسراییل علیه فلسطینیان (می توان آثار مرتبط به نفت و نیاز آمریکا به کنترل آن را در هر سه دلیل مشاهده نمود.)
اما اینک بخش جدی ماجرا آغاز شده است. در پاسخ به حملات 11سپتامبر، دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا اعلام نمود که ایالات متحده، به یک جنگ 30تا 40 ساله در برابر «اسلام بنیادگرا» وارد شده است. البته در گذشته نیز لینکلن از عبارت «جنگ های داخلی» جهت توجیه تعلیق احکام جزایی و احضاریه های دادگاه های آمریکا استفاده کرد. همچنین روزولت از جنگ جهانی دوم در راستای حمله به ژاپن و لشکرکشی به این کشور بهره برد و اینک بوش از عبارت خود ساخته «جنگ علیه تروریسم» جهت محدودیت های فراوان و احتمالاً دائمی آزادی های مدنی استفاده می کند.
براساس قانون اخیر که به «قانون وطن دوستی» معروف شده است، هر یک از شهروندان این کشور بدون هیچ گونه دلیلی، قابل پیگرد قضایی و دستگیری و حتی اجرای مجازات حبس بدون محاکمه هستند. همچنین این افراد نمی توانند از وکیل و یا هیأت منصفه استفاده نمایند؛ امکان تجدیدنظر نیز حتی در صورت تصویب مجازات اعدام، نادیده گرفته شده است. بله، این قانون در مورد همه افراد ساکن آمریکا قابل اجراست. همه این محدودیت ها که یادآور حکومت کمونیستی در شوروی است، تنها براساس تصویب یک قانون و در سایه شعار «جنگ علیه تروریسم» به اجرا درمی آید.
البته هرچند تاکنون افراد زیادی با اجرای این قانون محکوم نشده اند، اما در آینده می تواند مستمسکی جهت محدودیت های گسترده تر و فراگیرتری در کل ایالات متحده گردد. همچنین شعار «هر کس که با مخالف ما همکاری کند، دشمن است» شرایط بین المللی جدیدی را برای آمریکا در سطح دنیا رقم زده است.
اقدامات کنونی دولت آمریکا در جهت تأسیس یک امپراتوری نفتی پیش می رود؛ هر چند ممکن است اقدامی مهلک و غیرقابل بازگشت تلقی گردد. انزوای بیش از پیش آمریکا در دنیا، تداوم حمله به منافع آمریکا در سراسر جهان از سوی کسانی که منافع نفتی خود را در چنگال ایالات متحده می بینند، محدودیت بیشتر آزادی های مدنی در سراسر ایالات متحده و نابودی دموکراسی حاکم بر جامعه آمریکا، مهم ترین نتایج سیاست های اتخاذ شده دولت آمریکا در جهت چپاول منابع نفتی سایر کشورها و تأمین عرضه مطمئن نفت در سال های آینده است. نتایجی که حتی می تواند به فنای نظام سیاسی و اقتصادی آمریکا منجر گردد.
به نظر می رسد راه نجات از وضعیت فعلی، کاهش اتکا به منابع نفتی و جایگزینی سایر انرژی ها به جای نفت است. به این ترتیب، سیاست-های جنگ افروزانه و یک جانبه طلبی ایالات متحده نیز تغییر خواهد کرد و نظام مشارکت جویانه و صلح طلبی و ارتباط متعادل با سایر کشورهای دنیا در دستور کار نظام سیاسی آمریکا قرار خواهد گرفت.
با پایان منابع نفتی، تغییراتی اساسی در کلیه بخش های زندگی پدید خواهد آمد و بهینه سازی مصرف انرژی در دستور کار همه این قسمت ها قرار خواهد گرفت. در کشاورزی، نیاز به استفاده از دانش بیوتکنولوژی، جهت تولید بذرهای مقاوم و با نیاز اندک به کودهای شیمیایی و آفت-کش ها و سموم کشاورزی، گسترش می یابد. همچنین روشنایی منازل و اماکن مختلف، گرمایش و خودروها، با بهبود فرایندها، نیاز خود به نفت را کاهش خواهند داد و با افزایش کارایی، کاهش مصرف و استفاده از جایگزین های پایدار و طولانی مدت به جای نفت، خود را با دنیای بدون نفت انطباق خواهند داد. البته این اتفاقات به نفع امنیت ملی، اقتصاد و محیط زیست ما نیز خواهد بود.
در بخش امنیت ملی، تلاش ما برای تسلط بر منابع نفتی سایر کشورها پایان می یابد و نیاز به حضور و مداخله در آن مناطق احساس نمی-گردد. همچنین بدین ترتیب، حملات تروریستی به منافع آمریکا نیز کاهش یافته و مخارج نیروهای امنیتی و نظامی ایالات متحده در داخل و خارج کشور نیز تقلیل می یابد. صرفه جویی های ناشی از کاهش سالانه بودجه های نظامی آمریکا که به صدها میلیارد دلار بالغ می گردد، می-تواند در جهت اجرای سیاست های جایگزینی نفت، به کار گرفته شود. همچنین حفظ نظام دموکراسی کنونی نیز با ارزش خواهد بود.
در بخش اقتصادی، کاهش واردات نفت خام به کاهش کسری بودجه ایالات متحده و همچنین افزایش ایجاد مشاغل فراوان در بخش بهینه-سازی مصرف انرژی منجر خواهد شد.
در بخش محیط زیست نیز، کاهش مصرف نفت به بهبود وضعیت محیط زیست و کاهش تولید گازهای گلخانه ای منتهی می گردد. «پنتاگون» پیش بینی نموده که با تغییرات کنونی وضعیت آب و هوا و کاهش منابع آب و محصولات کشاورزی، در بهترین وضعیت، امکان رویارویی هسته ای بین کشورها متحمل است. لذا آمریکا با تغییر وضعیت کنونی می تواند شرایط کنونی خود را که اینک مسرفانه ترین وضعیت مصرف نفت را در میان کشورهای مختلف به خود اختصاص داده است، بهبود بخشیده و از تخریب محیط زیست جلوگیری نماید.
اما به خاطر داشته باشید که تغییر سیاست های کنونی ایالات متحده به سادگی صورت نخواهد گرفت. ارتش و صنایع سودآور انرژی در آمریکا (که خانواده بوش در این بخش ها سرمایه گذاری سنگینی نموده اند)، مقاومت زیادی در برابر این تغییر خواهند داشت. اظهارات اخیر بوش در مورد این که «ما باید مصرف انرژی را تشویق کنیم»! بیانگر چیست؟ و در برابر این جمله چه می توان گفت؟ همچنین باید گفت که در شرایط کنونی، شرکت های فعال در بخش انرژی، علاوه بر دریافت یارانه، در تبلیغات خود، مردم را به مصرف بیشتر نفت و محصولات مرتبط با آن نیز تشویق می کنند! و بی دلیل نیست که دولت بوش در آغاز جنگ خود علیه تروریسم، هرگز نظرات و عقاید، قربانیان این جنگ را جویا نشد.
در پایان باید گفت که انسان ها نمی توانند بدون بررسی دقیق شرایط، گزینه های فرا روی خویش را برگزینند و سرنوشت یک کشور نباید قربانی نادیده گرفتن شرایط موجود از سوی حاکمان آن گردد. لذا مردم ما باید به دورنمای آینده خود چشم دوخته و آزادی و خردمندی را از دولتمردان حکومت های خویش بخواهند.
منبع:WWW.commondeams.org




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.